مرگِ زمان، و هرمنوتیکِ عکسِ اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی و تحلیلِ نحوه ی ارتباطِ انسان با وجود، به مثابهِ موجودی مستقر در جهان، و سوال از چگونگیِ درکِ آدمی از هستی، پرسشی اساسی است که مارتین هایدگر در اثرِ فلسفیِ خویش، وجود و زمان، بدان پرداخت و کوشید که رازِ هستی مند بودنِ آدمی را بگشاید. بر مبنای فلسفه ی وی، انسان همان وجودی است که سعی دارد بفهمد، و فهمندگی و عالم داشتن، سرشتِ اوست. او هماره با پیش فهمی از اشیا و جهان، در تلاشِ تفسیرِ جهان است. فهم و تفسیر، ذاتِ آدمی است. جهان به سانِ تصویر آشکار می شود و حقیقتِ هنر توسط هنرمند در تصویرِ هنری رخ می نمایاند. عکس نیز به مثابهِ تصویر، همچون سایرِ ابژه های این جهانی، تفسیر می شود و مفسر با مجموعه ای از پیش فهم ها و پیش تصوراتی که به-هویت و فهمندگی اش شکل داده، هر تصویری را تفسیر می کند. فهم و فهمندگی امری ثابت و صُلب نیست، بل سیال و پویاست. آن چه در برابرِ برخی عکس ها، در مخاطبِ آن رخ می دهد، به همین پیش فهم هایی بستگی می یابد که عکس به آن وابسته است، و همان پیش فهم است که عکس را برای مخاطبش خاص و ویژه می نماید. آن چه عکس ها، در زندگیِ اکنونِ انسان، نمایش می دهند، آن جا اهمیتِ خود را نشان می دهد که تحلیل و بررسیِ عکس هایی که موضوعیتِ اجتماعیِ انسان را به مثابهِ موجودی در این جهان، نشان می دهند، می توانند هستیِ آدمی را محاکات کنند. مق اله ی حاضر، س عی در تاباندنِ ن وری به حریمِ خلوتِ عکسِ اجتماعی (و خانوادگی)، و مخاطبِ ویژه اش دارد.