مطالب مرتبط با کلیدواژه

هستنده


۱.

زبان، کدام رسانه؟ (نسبت میان زبان و هنر و شعر نزد هایدگر)(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: دازاین هنر زبان حقیقت انسان رسخ فسخ هستی شعر هستنده ویران سازی پی افکندن دهش بنیادگذاردن آغازکردن

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱۷۷۹ تعداد دانلود : ۹۵۱
دیدگاه مابعدالطبیعی «زبان» را کنش اندیشة انسانی در مقام ظهور تلقی می کند و آن را رسانة ارتباطی و واسطة «بیانی» می پندارد. آن گاه که ذوق و احساس و تخیل آدمی درهم آمیزد و در بیان زیبایی را تجلی بخشد، زبان از رسانة ارتباطی «عام» به رسانة ارتباطی «خاص» تحویل یافته و «هنر» نام گذاری می شود. هنر گاه در ترکیبی از بازی حرف و کلمه، گاه در قاب نگاری از خط و نقش و رنگ، و گاه در پیکربندی سنگ و آهن و چوب، و گاه در امواجی از لحن و آواز و آهنگ بازنمایی شده و شعر، نمایش، نقاشی، پیکرتراشی، و موسیقی خوانده می شود. بنابراین شعر را باید صورت نوعی هنر و هنر را صورت نوعی زبان شناخت و نسبت عموم و خصوص مطلق را میان آنان برقرار ساخت. هایدگر (M. Heidegger) اما با طرح پرسش بنیادین از ذات هستی، حقیقت، انسان، زبان، هنر، و شعر به ویران سازی و بازخوانی تاریخ غرب مابعدالطبیعی پرداخته و ورطة باژگونگی بنیادها و نسبت ها را از طلیعة اندماج نخستین غفلت از حقیقتِ هستی و فقدان هستی شناسی در صورت بندی چیستی و هستی تا موضوعیت و موردیت نفسانی و حلول طبیعت انسانی در امر واقعی و تمامیت تسلیم وجود به موجود در قالب نیست انگاری، لایه برداری می کند و به نسبت تازه ای میان هستی، حقیقت، انسان، زبان، هنر، و شعر دست پیدا می کند.
۲.

مقایسه هستی شناسی مارتین هایدگر و ژیل دلوز از بعد اجتماعی: فوگ در برابر ریتورنلو(مقاله علمی وزارت علوم)

نویسنده:

کلیدواژه‌ها: هستی هستنده هایدگر دلوز فوگ ریتورنلو

حوزه‌های تخصصی:
تعداد بازدید : ۱ تعداد دانلود : ۱
هدف این مقاله ایجاد پیوند میان هستی شناسی و فرم های موسیقایی است. برای رسیدن به این هدف، هستی شناسی بنیادین هایدگر در برابر هستی شناسی تفاوت دلوز قرار گرفته تا بتوان از امکانات این تقابل استفاده کرد. در این مقاله با روش توصیفی_ تحلیلی و رویکرد تطبیقی تلاش شده دو نوع هستی شناسی بنیادین هایدگر و هستی شناسی تفاوتِ دلوز را با تطبیق بر دو فرم موسیقیایی توضیح دهیم: یکی فوگ و دیگری ریتورنلو. بدین ترتیب جهان هایدگر فوگی است که با وجود تمام تنوع های اجرای یک سوژه اصلی موسیقیایی (یا یک صدای واحد)، همان را عرضه می کند. هستی در این نگرش همگون و بی تکوین است. تفاوت در این طرز تلقی پدیده درجه دوم نسبت به هستی در نظر گرفته می شود. در این هستی شناسی و مفاهیم وابسته به آن، تجارب دیگری شدن، جنبش سوژه ای، سوژه شدن با توجه به قلمروزدایی، امکان مشارکت فعال افراد در سرنوشت همگانی، امکان تغییر و اصلاح شیوه زندگی افراد با محدودیت روبرو می شود. جهان دلوزی با توسل به ریتم و فرم موسیقایی ریتورنلو متفاوت ترین افراد را در هستی شناسی اش، گِردِ هم می آورد. طوری که در عین حال که آنها با هم هماهنگ می شوند، تفاوت های تنالیته ای شان حفظ می گردد. هستی همان تفاوت است. در هستی شناسی دلوز با امکان قلمروگریزی راه را بر جنبش سوژه ای بازست. جنبش سوژه ای در جامعه مبتنی بر ریتم و ریتورنلو تغییراتی در فرد و مناسبات اجتماعی ایجاد می کند که می توان در آن انتظار مشارکت فعال برای تعیین سرنوشت همگانی افراد را داشت. سوژه شدن ها معطوف به تغییر روابط اجتماعی و اصلاح اختلالات اجتماعی است. مشروط به این جامعه ای ایجاد می شود که افراد در آن، می توانند شیوه زندگی خودشان را اصلاح کنند. نتایج این خوانش و پیوند، کارکرد متفاوت اجتماعی هستی شناسی دو متفکر را نشان می دهد.