سرگذشت «شق صدر النبى» (ص) از پندار تا حقیقت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزههای تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
صفحات تاریخ گواهى مىدهد، دوران زندگى رهبر مسلمانان جهان از آغاز کودکى تا روزى که به پیامبرى و رسالت مبعوث شد و تا زمانى که دعوت حق را لبیک گفته و به سراى باقى شتافت، پر از حوادث شگفتانگیز مىباشد. این حوادث بیانگر این واقعیت است، که حیات پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یک زندگى عادى نبوده و حکایت از عظمتشخصیت او مىکند.
دانشمندان مادى و تاریخ نویسانى که جهانبینى آنان تنها از دریچهى مادىگرى شکل مىگیرد، وقوع حوادث غیر عادى در زندگانى انبیاى الهى را زایدهى پندار ویا ساخته و پرداخته حب و علاقه زیاد پیروان ادیان مىدانند. این دانشمندان، حداکثر، انبیاى الهى را انسانهاى فوق بشرى که با افکار نورانى خود سیر زندگانى بشریت را روشن نموده، معرفى کردهاند. (1)
دانشمندان مسلمان با قبول عالم ماده و روابطى که بر آن حاکم است، بر این عقیدهاند: تمام پدیدههاى عالم به ارادهى الهى مىباشد و امور جهان تحت قدرت خداوند تدبیر مىشود، و خداوند در جهت هدایت انسانها، بنا به مصالحى که خود آگاه است، از باب لطف و رحمتبر بندگان، حوادث شگفتانگیزى را در مورد بعضى از انسانها تحقق مىبخشد، تا آنها مشعلهاى ایتبشریتشوند.
از جمله این موارد، حوادث مهم دوران کودکى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را مىتوان ذکر کرد، مانند: شکاف برداشتن طاق کسرى و پر شیر شدن رگهاى خشکیدهى سینه حلیمه سعدیه و زیاد شدن برکات در قبیله او (2) ، و....
متاسفانه در بین نقل این ارهاصات (3) و کرامات که نشانههاى عظمتشخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است و سبب فخر و مباهات مسلمانان مىباشد، عدهاى ناآگاه یا مغرض، خلاف واقعها ومطالب ناروایى به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نسبت دادهاند، که اگر بپذیریم با سوء نیت همراه نبوده، حاصلى جز وهن شخصیت پیامبر بزرگ اسلام و خدشه به عظمت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در بر ندارد.
از جمله این اسراییلیات داستان «غرانیق و شق صدر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم» را مىتوان ذکر کرد که در کتابهاى حدیث و تاریخ غیر امامیه روایاتى جعلى در مورد شکافتن سینه پیامبر در کودکى نقل شده و این واقعه را در شما ر فضایل و کرامات حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم برشمردهاند.
این نوشتار پژوهشى در مورد داستان «شکافتن سینه پیامبر» در کودکى و بررسى صحت آن مىباشد.
در این پژوهش بعد از طرح مساله و تعریف واژههاى آن به بیان فرضیههاى مطرح درباره این داستان مىپردازیم و در ادامه، پیشینههاى روایى و تاریخى بحث و دیدگاههاى مختلف را در مورد آن ذکر مىکنیم و در پایان نظریه مختار را مىآوریم.
طرح و تبیین موضوع «شق صدر النبى»
جمعى از اهل حدیث (اهل سنت) (4) از حلیمه سعدیه نقل کردهاند: پس از آن که محمد صلى الله علیه و آله و سلم را براى شیر دادن به میان قبیله خود بردم، هنوز چند ماهى از این ماجرا نگذشته بود که (طبق معمول روزهاى سابق) محمد صلى الله علیه و آله و سلم با فرزندان دیگر براى بازى به پشت چادرها رفتند، ناگهان برادر رضاعى او سراسیمه و شتابان به نزد ما آمده، گفت: برادر قریشى ما را دریابید که دو مرد سفید پوش او را گرفته خواباندند، سینهاش را شکافتند و چیزى از سینه او بیرون آوردند. حلیمه گوید: من و شوهرم به جانب او روان شدیم، بچه را با رنگى پریده، مضطرب و وحشتزده در نقطهاى از بیابان مشاهده کردیم، بىاختیار در آغوشش کشیده، بدو گفتم: پسرجان چه اتفاقى برایت افتاده، او گفت: دو مرد سفید پوش پیش من آمدند و مرا خوابانده سینهام را شکافتند، قلب مرا در آوردند و غدهاى سیاه از آن بیرون کشیدند و آن را در طشت طلایى شستشو دادند و دوباره در جایش قرار دادند.
مطلب بالا خلاصه داستانى استبه نام «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم» که در کتابهاى روایى و تاریخى اهل سنت آمده است.
و به عنوان کرامت و فضیلتى براى پیامبر نقل شده است. (5) ناقلان این داستان مىگویند: این عمل در مدت عمر پیامبر پنج مرتبه تکرار شده است: زمان طفولیتحضرت، قبل از پنجسالگى، در ده سالگى، در بیستسالگى و در شب معراج و تکرار این حادثه را سبب ازدیاد شرافت و مقام حضرت دانستهاند، و این معنى را برخى از شعرا به نظم درآورده، گفتهاند: (6)
لقد شق صدر النبى محمد مرارا تشریف وذا غایة المجد
فاولى له التشریف فیها مؤثل لتطهیر من مضغة فى بنى سعد
و ثانیه کانت له و هو یافع و ثالثه للمبعث الطیب الند
و رابعه عند العروج لربه و ذا باتفاق فاستمع یااخا الشد
و خامسه فیها خلاف ترکتها لفقدان تصحیح لها عند ذى النقد
به راستى پاره شدن سینه محمد صلى الله علیه و آله و سلم در چند مرتبه به خاطر کمال شرافت و رسیدن به نهایت مجد و بزرگوارى است.
پس نخست، جمع گشت تمامى شرافتبر او، تا از لعاب دهان بنى سعد تطهیر شود.
بار دوم، زمانى بود که نوجوانى را مىگذراند، و بار سوم هنگام بعثت پاکیزه و بلند مرتبه.
نوبت چهارم، گاه معراج به سوى پروردگار بود، اى برادر هدایتیافته! بشنو اینها را که همه مورد اتفاق نظر است.
نوبت پنجم مورد اختلاف است و من به جهت فقدان دلیل درست ، که انتقاد کنندگان مطرح کردهاند آن را رها نمودم.
شق الصدر در لغت و اصطلاح
الف. معناى لغوى
در مصباح المنیر آمده است: الشق بالفتح، انفراج (7) فى الشىء را گویند. اقرب الموارد «الشق» را این گونه معنى کرده است: شق الشىء شقا صدعه (8) و فرقه و منه قولهم: شق عصا المسلمین اى فرق جمعهم.
ب. معناى اصطلاحى
معناى اصطلاحى «شق الصدر» همان معناى لغوى آن است; یعنى، شکافتن سینه و منظور از «قصة شق الصدر» داستان شکافتن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.
فرضیههاى مطرح در مورد قصه «شق الصدر»
در رابطه با موضوع «شق الصدر» دو نظریه مختلف از دانشمندان مسلمان بیان شده است:
1. دانشمندان سنى مذهب بعد از نقل این داستان، آن را پذیرفته و از کمالات حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر شمردهاند و یا لااقل آن را تلقى به قبول کرده و در مخالفتبا مفاد داستان حرفى نزدهاند. از دانشمندان اهل سنت تنها محمود ابوریة در کتاب «اضواء على السنة المحمدیة» این داستان را جعلى و از اسراییلیات شمرده است.
2. دانشمندان شیعى در رابطه با صحت این داستان به سه دسته تقسیم مىشوند:
الف) اکثریت آنها این داستان را جعلى و از اسراییلیات مىدانند; مانند: طبرسى در «مجمع البیان» ....
ب) عدهاى نیز وقوع این حادثه را از قبیل تمثیل و تمثل دانسته و در صدد توجیه عقلانى آن بودهاند; مانند: علامه طباطبایى در «المیزان» .
ج) بعضى از دانشمندان شیعى نیز به خاطر وقایع شگفتانگیزى که در این داستان است، آن را تلقى به قبول کردهاند; مانند: علامه مجلسى در کتاب «بحار الانوار» .
پیشینهى روایى وتاریخى قصه «شق الصدر»
الف. ریشههاى روایى
ریشههاى روایى خبر «شق الصدر» را در اخبارى مىتوان یافت که در کتابهاى صحیح بخارى و مسلم (9) و یا سایر کتابهاى روایى و اهل سنت نقل شده است. بخارى در صحیح از ابىهریره (11) نقل مىکند که : هر کدام از فرزندان آدم علیه السلام به دنیا مىآید، شیطان، انگشتى به پهلویش مىزند غیر از، عیسى بن مریم که چون خواستبه او انگشتبزند حجاب بر او زده شد و انگشت (شیطان) به حجاب اصابت کرد. و در روایتى دیگر آورده است که: «مولودى از فرزندان آدم به دنیا نمىآید، مگر این که شیطان به هنگام تولد اورا لمس نماید، مگر مریم و فررندش» و در صحیح مسلم آمده که: مولودى از فرزندان آدم به دنیا نمىآید مگر این که به خاطر نیش زدن شیطان، گریه مىکند «الا یستهل من نخسة (12) الشیطان...» .
نقل چنین احادیثى در کتب روایى اهل سنت، دادن حربه به دست مسیحیان متعصب بر ضرر مسلمانان است. آنها به استناد این احادیث قایل شدهاند که هیچ بشرى حتى پیامبران معصوم نبوده و در معرض خطا و لغزش هستند، مگر عیسى بن مریم، او از لمس شیطان مصون ماند و همین امر مافوق بشرى بودن او را تایید کرده و نشان مىدهد که او موجودى لاهوتى است. (13)
ابو ریة به صورت شکواییه از ناقلان این احادیث مىگوید: اگر مسلمانان به برادران مسیحى بگویند: چرا خداوند خطاى (14) آدم علیه السلام و ذریه او را به غیر این طریق مشکل نبخشید تا لازم نباشد روح پاک و سالم عیسى علیه السلام را که بدون گناه و پاک بود (اینگونه به سوى خود) ببرد [منظور به دار آویختن حضرت عیسى علیه السلام ] .
در جواب، مسیحیان مىگویند: چرا خداوند پیامبر را که برگزیدهاش بود، بدون عمل جراحى قلب همانند دیگر برادرانش، از انبیا و رسولان منزه از خون سیاه و نصیب شیطان نیافرید تا دیگر نیازى به عمل جراحى، آن هم چندین مرتبه که سینهاش پاره پاره شد، نباشد. (15)
آلوسى در تفسیر روحالمعانى در ذیل آیه «الم نشرح» مىگوید : «الشرح فى الاصل بمعنى الفسخ...» و در ادامه در تفسیر این آیه که چگونه قلب پیامبر توسع و شرح صدر پیدا کرد، اشاره به روایتى مىکند از ابن عباس که در این باره نقل شده است، و آن همان «قصه شق الصدر» است. «عن ابن عباس وجماعة انه اشارة الى شق صدره الشریف فى صبیاه والسلام و قد وقع هذا الشق على ما فى بعض الاخبار وهو عند مرضعته حلیمة...» . (16)
بعضى از اهل سنتبعد از نقل این داستان آن را از جمله مزایا و فضایلى شمردهاند که مخصوص پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مىباشد، و هیچ پیامبرى حتى حضرت عیسى علیه السلام از چنین موهبت الهى برخوردار نبودهاند. ابن برهان حلبى در کتاب «انسان العیون فى سیرة الامین والمامون» (17) و بوطى در کتاب «فقه السیرة» (18) چنین راى را برگزیدهاند.
ب. ریشهى تاریخى
علامه جعفر مرتضى در این باره مىگوید: «حقیقت این است که این روایت ماخوذ از (داستانهاى) زمان جاهلیت است. در کتاب «اغانى» افسانهاى آمده که مفادش چنین است:
«امیة بن ابى صلت» در خواب دید، دو پرنده آمدند، یکى در باب خانه نشست و دیگرى داخل شد، قلب امیه را شکافت و سپس آن را برگرداند. پرنده دیگر به آن (پرنده) گفت: آیا دریافت کردى؟ گفت: آرى، گفت: آیا تزکیه شد؟ گفت: قبول نکرد. سپس قلب را به محلش باز گرداند. آنگاه عمل شکافتن سینه چهار بار براى او (امیه) تکرار شد» .
به نظر مىرسد وجود خرافات و افسانههایى، مانند داستان «امیة بن ابى الصلت» و روایات جعلى مانند روایت «مس شیطان» زمینهها را براى نقل روایاتى در مورد «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم» و ساختن چنین داستانى فراهم کرده است.
دیدگاهها در مورد قصه «شق الصدر»
الف) دیدگاه دانشمندان اهل سنت در مورد حادثه «شق الصدر»
منشا این حادثه را در کتابهاى روایى و تاریخى غیر امامیه مىتوان یافت و علماى اهل سنت را از نظریه پردازان این داستان مىتوان ذکر کرد. این واقعه را در کتابهاى روایى اهل سنت در «صحیح مسلم» کتاب الایمان و «صحیح بخارى» کتاب التوحید و در «مسند احمد» کتاب باقى مسند المکثرین و در کتابهاى تاریخى در «سیره ابن هشام» و «تاریخ طبرى» در قسمت دوران کودکى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىتوان یافت. «مسلم بن الحجاج» از «انس بن مالک» نقل مىکند که جبرئیل نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد، درحالى که با نوجوانى مشغول بازى بود. وى را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینهاش را شکافت، قلب اورا بیرون آورد، و از درون آن لخته خونى بیرون کشید وگفت: این سهم شیطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتى از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم درجاى خود نهاد، بچهها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس» مىگوید: من اثر بخیه را در سینهاش دیدم. (19)
«قال لى انس فکنت ارى اثر المخیط فى صدره» . نزدیک به این معنى و عبارات (که از صحیح مسلم نقل شد) و یا عین آن را مىتوان در سیره ابن هشام (20) ، «تاریخ طبرى» (21) ، «تاریخ یعقوبى» (22) ، «تاریخ مسعودى» (23) و «السیرة الحلبیة» (24) یافت و اگر اختلافى وجود دارد در تعداد افرادى است که براى این کار آمدهاند. در بعضى از کتابها از آنها به ملک یا جبرئیل تعبیر شده و در بعض دیگر به دو مرد سفیدپوش، ولى در اصل وقوع چنین حادثهاى در تمام کتابهاى مذکور، اتفاق نظر وجود دارد. البته ناقل خبر کتاب صحیح مسلم «انس بن مالک» و ناقل خبر کتابهاى تاریخ «حلیمه» است. بعضى (25) خواستهاند در جهت تایید این واقعه به آیات یکم تا سوم سوره مبارکه «انشراح» تمسک کنند. آنجا که خداوند خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک ورزک» . (انشراح/21) «آیا سینه تو را نگشودیم و سنگینى آن را از تو برنداشتیم» .
نقد و بررسى دیدگاه اهل سنت
1. ضعف سند روایت
با مراجعه به کتابهاى رجالى اهل سنت (26) معلوم مىگردد که مؤلفان این کتب، «ثور بن یزید شامى» را که یکى از راویان این خبر است و طبرى این داستان را از او نقل کرده توثیق نکردهاند، ابن حجر مىگوید: جد او در صفین جزو لشگریان معاویه بود و در آن نبرد کشته شد، و هر موقع نام على9 را نزد «ثور» مىبردند، مىگفت: مردى که جد مرا کشته دوست ندارم، هرموقع نزد او دربارهى على9 بدگویى مىکردند، سکوت مىنمود.
ابن هشام در تاریخ، این داستان را از «بعض اهل علم» نقل مىکند، نقل روایتبه این صورت ضعف سندى دیگرى به شمار مىرود. زیرا معلوم نیست که این «بعض اهل علم» چه افرادى مىباشند، در نتیجه خبر مجهول و ضعیف خواهد بود و نمىتوان به مفاد آن پایبند بوده و بر اساس آن عمل کرد و یا اعتقادى را برگزید.
2. ضعف متن روایت
محمود ابوریه در کتاب «اضواء على السنة المحمدیة» به نقل از استادش «محمد عبده» مىگوید: این خبر از اخبار ظنیه بوده و خبر واحد است و موضوع آن عالم غیب است و ایمان به غیب نیز جزو عقاید مىباشد و در آن ظن و گمان مفید فایده نیست، به دلیل قول خداوند: «...ان الظن لا یغنى من الحق شیئا» (27) بنابراین، ما مکلف نیستیم به مضمون این روایات ایمان بیاوریم. (28)
3. تعارض بین مفاد روایات
در بین مفاد روایاتى که در مورد این واقعه نقل شده، تعارض آشکارى به چشم مىخورد. ابن هشام مىگوید: سبب ارجاع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم به مادرش این بود که عدهاى از مسیحیان حبشه او را با دایهاش دیدند، آنگاه از او (دایهاش) سؤالاتى کردند و پیامبر را مورد معاینه قرار دادند، آنگاه به دایهاش گفتند: ما این کودک را مىگیریم و به سرزمین حبشه مىبریم، (با شنیدن این سخنان) حلیمه بر جان پیامبر ترسید و او را به مادرش برگرداند. (29) در حالىکه در ادامه مطلب ابن هشام و دیگران نیز در کتابهایشان نقل کردهاند که علتبرگرداندن پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نزد مادرش داستان شکافتن سینه او بوده است; زیرا حلیمه و شوهرش ترسیدند جنیان به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم لطمهاى وارد کنند (30) ، بنابراین او را به مادرش برگرداندند. (31) چگونه ممکن است، پاره شدن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سبب برگشت او به مادرش باشد؟ در حالىکه وقوع این حادثه را در سن دو یا سه سالگى پیامبر نقل کردهاند، با این که همه اتفاق دارند که پیامبر بعد از اتمام پنجسالگى به مادرش برگردانده شد. (32)
4. منبع شرارت کجاست؟
آیا ممکن است غده یا (لخته) خونى در قلب، منبع شرارت باشد، در حالىکه شرارت و تقوا به قلب مادى ربطى ندارد. به علاوه چرا چندین مرتبه این عمل تکرار شده، آیا العیاذ بالله این به بدى سیرت و ذات پیامبر بر نمىگردد وبهره پیامبر نسبتبه سایر افراد بنىآدم از شیطان بیشتر نبوده است؟
5. آیا ایجاد طهارت باطنى احتیاج به عملیات جراحى دارد؟
اگر خداوند بخواهد بندهاش را از شرور و بدیها پاک کند آیا احتیاج به عمل جراحى، آن هم در انظار عمومى دارد و چگونه ملک مجرد با پر و بالش این عمل را انجام مىدهد؟ !
6. شیطان را بر بندگان مخلص خدا راهى نیست
آیا این قبیل روایات با آنچه در آیات قرآنى آمده که شیطان بر بندگان مخلص خدا راه نفوذ ندارد، معارض نیست؟
و هنگام تعارض باید جانب کدامیک را گرفت؟
خداوند در قرآن از قول شیطان نقل مىکند که او مىگوید: «پروردگارا! بدانچه گمراهم نمودى هر آینه زینت مىدهم در زمین براى بندگان و به زودى همه آنها، به جز بندگان مخلصت را گمراه مىکنم» (33) خداوند در جواب شیطان مىفرماید: «بر بندگان من تو را سلطهاى نیست» . (34)
«ابوریه» بعد از آوردن این آیات مىگوید: «چگونه اینان کتاب خدا را به وسیله سنت ظنیه و احادیث متواتر را با اخبار آحاد که فقط مفید ظن است، دفع مىکنند» . (35)
قصه «شق الصدر» در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید
ابن ابى الحدید در شرح نهجالبلاغهاش در ذیل کلام امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه قاصعه آنجا که حضرت مىفرماید:
«لقد قرن الله به من لدن کان فطیما اعظم ملک من ملائکته، یسلک به طریق المکارم ومحاسن اخلاق العالم لیله و نهاره» (36) مىگوید: «ینبغى ان نذکر الان ما ورد فى شان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم وعصمه بالملائکة لیکون ذلک تقریرا و ایضاحا لقوله علیه السلام (ولقد قرنالله...) . (37)
«شایسته است آنچه در شان و عصمت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده است را ذکر کنیم تا توضیحى روشن براى کلام حضرت باشد که فرمود: (لقد قرن الله...)» .
وى در تفسیر کلام حضرت علیه السلام به ذکر جریان شق صدر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نقل از «کتاب تاریخ طبرى» مىپردازد. و در جهت تایید این مطلب حدیثى را از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که اصحاب امام باقر علیه السلام از او در مورد قول خداوند که مىفرماید: «الا من آرتضى من رسول...» سؤال کردند. حضرت علیه السلام فرمود: «خداوند براى انبیاى خود ملائکهاى را مامور کرده که اعمال آنها را حفظ و رسالت را به آنها تبلیغ مىکنند و براى پیامبر اسلام ملک عظیمى را موکل کرده که از هنگام شیرخوارگى او را به خیرات و خوبیها و مکارم اخلاق ارشاد و از بدیها باز مىدارد» . (38)
ب) دیدگاه دانشمندان شیعه در مورد قصه «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم»
در منابع شیعى این داستان را مىتوان در کتابهاى تفسیر ذیل آیه اول سوره «اسراء» که جریان معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را بیان مىکند و در سوره «انشراح» ذیل آیه «الم نشرح...» و در منابع روایى در کتاب شریف بحار (جلد15) جستجو کرد.
1. قصه «شق الصدر» در تفسیر مجمع البیان (39)
شیخ طبرسى در تفسیر شریف مجمع البیان در تفسیر آیهى اول سوره اسراء به مناسبت نقل ماجراى معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىگوید: «روایات زیادى در ارتباط با عروج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آسمان وارد شده است و عدهى کثیرى از صحابه نیز آنها را نقل کردهاند، که این روایات را به چهار دسته مىتوان تقسیم کرد:
الف. روایاتى که قطع به صحت آن داریم; زیرا متواترند و علم به صحت آنها پیدا مىکنیم.
ب. روایاتى که عقل وقوع مضامین آنها را تجویز مىکند، و با اصول دین ما نیز مخالفتى ندارد و ما نیز مفاد آنها را مىپذیریم.
ج. روایاتى که، متن آنها با بعضى از اصول دینى سازگارى ندارد، گرچه تفسیر و تاویل آنها بر وجهى که موافق اصول اعتقادى باشد، ممکن است. بنابراین لازم است این گونه روایات را قبول نکنیم» .
در ادامه شیخ طبرسى براى هر کدام از این چهار قسم مثالهایى را نقل مىکند، تا این که مىگوید:
«اما نوع چهارم از روایات مانند این که نقل شده، در شب معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با خداوند صحبت کرد، و او را دید، و یا این که گفته شده سینه پیامبر شکافته شد» . (و قلب او را از بدیها و گناه شستشو دادند) .
شیخ طبرسى براى بطلان قسم چهارم از روایات و مثالهاى آن دلیل مىآورد و مىگوید: «دلیل بطلان مثال رؤیت و تکلم با خدا این است که قبول این مطلب سبب تشبیه و تجسیم خداوند مىشود، و خداوند منزه از آن است، و دلیل بطلان مثال شکافته شدن سینه پیامبر وشستشوى آن از گناه و بدیها این است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پاک و پاکیزه (طاهر ومطهر) از هر بدى و عیبى آفریده شد، به علاوه چگونه ممکن است قلب با شستشوى ظاهرى از گناه و اعتقاد سوء که یک امر درونى و روحى است پاک شود؟ !»
2. قصه «شق الصدر» در تفسیر المیزان (40)
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان در ذیل آیه اول سوره اسراء که خداوند مىفرماید: «منزه است آن (خدایى) که بندهاش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى که (به واسطهى پیامبران) آن را برکت دادهایم سیر داد، تا از نشانههاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست» . (41)
مىگوید: تمثیل بهشتبراى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده است و بهشت را براى او ممثل کردهاند; نه این که در خارج بهشت را با چشم سر مشاهده کرده باشد.
ایشان در ذیل همین مطلب «قصه شق الصدر» را یادآور مىشود و مىگوید: «قصه شقالصدر پیامبر نیز مانند رؤیت و دیدن بهشت نوعى تمثل بوده است» . و در ادامه مىگوید: «واقع شدن چنین تمثیلاتى در ظواهر کتاب و سنت (زیاد است) که راهى براى انکار آنها وجود ندارد» .
لازم به تذکر است که قبول این قبیل توجیهات متفرع بر صحت و قبول اصل سند روایت مىباشد. و توجیه تمثل علامه با فرض قبول سند روایت در صورتى قابل قبول است که با متن روایات صحیح در کتب شیعه سازگارى داشته باشد.
به علاوه، به نظر مىرسد قول به تمثل با متن روایاتى که از کتب اهل سنت در این مورد نقل شده است قابل جمع نیست وسازگارى ندارد; زیرا از جمله احادیث منقول در این باره، حدیثى است که از طریق انس بن مالک نقل شده است.
انس در روایتى که در کتاب صحیح مسلم از او نقل شده است مىگوید: «من جاى بخیه را در سینه پیامبر دیدم» با توجه به این قسمت روایت، قبول قول به تمثل در شکافتن سینه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم امرى مشکل است.
3. قصه «شقالصدر» در کتاب بحارالانوار (42)
این داستان را علامه مجلسى در جلد پانزدهم بحار به نقل از کسى که او را «واقدى» مىنامند، نقل کرده است. وى داستان را این طور بیان مىکند که: «جبرئیل، رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را به پشت انداخت و لباسش را بالا زد، پیامبر به او فرمود: اى برادر چه اراده کردهاى، جبرئیل گفت، نگران نباش، بالش را بیرون آورد، سینه و شکم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را پاره کرد، قلب او را گشود و لکه سیاهى از آن بیرون آورد، سپس قلب را شستشو داد و آن را در سینه گذاشت» .
وى در ادامه مىگوید: عبدالله بن عباس سؤال کرد از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم از چه چیزى قلب تو را شستشو دادند؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «از شک و فتنه نه از کفر; زیرا من هرگز کافر نبودم و به درستى که من ایمان به خدا داشتم قبل از این که در صلب آدم علیه السلام جاى گیرم» .
علامه مجلسى مىگوید: روایتشق صدر از طریق مخالفان نقل شده است، و عدهى زیادى از اصحاب (علماء شیعه) بر آن اعتماد نمىکنند، ولى به خاطر دو نکته من آن را ذکر کردهام: (43)
الف. روایات «شق الصدر» وقوع حوادث عجیب و شگفتانگیزى را در مورد شخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بیان مىکند که عقل در قبول آن مشکلى ندارد.
ب. در بعضى تالیفات شیعیان این روایت ذکر شده است.
4. نظر سید هاشم المعروف الحسنى
وى در کتاب «سیرة المصطفى» بعد از نقل این داستان، و اعتراف به ضعف سند روایات در برابر این موضوع مىگوید: اما ضعف سند به تنهایى نمىتواند سبب انکار این حادثه شود; زیرا آنچه در این روایات آمده از نوع اعجاز است و عقل به آن احاطه و دسترسى ندارد، در حالىکه قدرت خداوند نیز واسع و فراگیر است. به علاوه در زندگى پیامبر بزرگ اسلام از این قبیل حوادث زیاد است که تفسیرى براى آن غیر از اراده خداوند نمىتوان یافت. (44)
نقد و نظر در مورد قصه «شق الصدر» زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پر از حوادث واقعى مىباشد که نمونهاى از یک انسان کامل را در آن مىتوان یافت و شخصیت او داراى چنین جاذبه روحى و معنوى بوده است که در طول تاریخ تمدن اسلامى تمام انسانهاى آشنا به تاریخ اسلام حتى آنان که با او مخالف بودهاند را تحت تاثیر قرار داده است. با وجود چنین حوادث شگفتانگیز و وجود شخصیتبزرگى که همگى حکایت از الهى بودن او مىکند، ضرورتى ندارد براى نشان دادن عظمت وکمال پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نقل حوادثى دروغین وخلاف واقع پیرامون شخصیت او پرداخت. بیان این قبیل وقایع نه تنها موجبات رفعت و بلندى مقام پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را فراهم نمىکند، بلکه سبب وهن و توهین به ساحت عصمت او مىشود. علاوه بر مطالب مذکور، نکات ذیل در بطلان نظریه «شق الصدر» پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قابل توجه مىباشد:
1. پذیرش وقوع «شقالصدر» در مورد پیامبر به آن بیانى که در کتابهاى روایى اهل سنت نقل شده است، با عصمت پیامبر (حتى در کودکى) که از آیهى تطهیر (45) ومانند آن استفاده مىشود، منافات دارد.
2. شکافتن سینه وجسم حضرت وشستشوى قلب مادى او موجبات پاکى از گناه و بدى را فراهم نمىآورد; زیرا گناه یک فعل روحى و غیر مادى مىباشد که با شستشوى عضوى مادى برطرف شدن اثر آن ممکن نیست. کانون گناه، روح و روان انسان است نه قلبى که در قفسه سینه قرار دارد و اگر در لسان قرآن و روایات کانون گناه و ثواب قلب معرفى مىشود، غالبا همان روح و نفس انسانى مراد است، نه قلب مادى که در قفسه سینه قرار دارد.
3. آیات اول سوره مبارکه «انشراح» (46) ارتباطى به «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم» ندارد (که بعضى آن را به عنوان مؤیدى براى این داستان آوردهاند) زیرا شرح صدرى که در این سوره مراد است، همان مساله سعه صدر است، که معناى صبر، استقامت و تحمل مصایب و مشکلات را دارد و ربطى به شکافتن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ندارد.
4. اگر داستنان «شق الصدر» را بپذیریم، معنایش این است که پاکى حضرت از گناه جبرى و خارج از اختیار او بوده و به او تحمیل شده است، و این را به عنوان فضیلتى براى حضرتش نمىتوان ذکر کرد. به علاوه اگر ارادهى خداوند بر این تعلق گرفته بود، تا پیامبرش را از گناه پاک کند، چه نیازى به انجام این امور مشکل داشت، بلکه خداوند با یک ارادهى تکوینى «کن فیکون» بدون عمل جراحى قلب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را از لخته خون سیاه و غدهى بد پاک مىکرد تا حضرت صلى الله علیه و آله و سلم به گناه آلوده نشود.
پىنوشتها:
1. تاریخ عرب، ص 143، فیلیپ حتى، مترجم: ابوالقاسم پاینده; تاریخ جامع ادیان، جان، بى ناس ، ص716، مترجم: على اصغر حکمت.
2. بحار: 15/345; سیرة ابن هشام: 1/177; تاریخ طبرى: 2/158; مناقب ابن شهر آشوب: 1/24; زندگانى محمد، ص 160، هیکل.
3. ارهاصات: به آن حوادثى که مقارن ولادت و در طول دوران کودکى پیامبر اتفاق افتاده است مىگویند، مانند خشک شدن دریاچه ساوه و به رو افتادن بتها در بتخانهها...، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام.
4. سیره ابن هشام: 1/174 175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 1/10; صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236; صحیح البخارى، کتاب التوحید، ح6943; مسند احمد، ح13555.
. [قالت (حلیمة [... اذا اتانا اخوه یشتد فقال لى و لابیه ذاک اخى القریشى قداخذه رجلان علیها ثیاب بیض فاضجعاه فشقا بطنه فهما یسوطانه...» ] .
5.اضواء على السنة المحمدیة، ص 187، محمود ابوریة.
6. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، ص 110، علامه جعفر مرتضى.
7. «انفراج» به معنى باز شدن، گرفته شده از ماده «فرج الشىء» چیزى را باز کرد.
8. صدع الشى: آن چیز را شکافت.
9.صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236.
10. تفسیر روح المعانى: 3/137 در ذیل آیه «و انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان» درباره مس شیطان فرزندان آدم مگر حضرت عیسى مسیح، مطالبى را نقل کرده است.
11. صحیح بخارى: 6/359; بخارى این روایت را در تفسیر سوره مریم، آیهى «انى اعیذ بک و ذریتها...» آورده است.
12. نخسة به معنى : سیخ زدن و نیش زدن، نخسة الشیطان سیخ زدن شیطان.
13. اضواء على السنة المحمدیة، ص 186، به نقل از کتاب «المسیحیة فى الاسلام» نوشته ابراهیم لوقا.
14. بر اساس اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسى مسیح به صلیب آویخته شد تا کفارهى گناهان آدم وفرزندان اوباشد، و آنها معتقدند انسانها با گناه جبلى به دنیا مىآیند.
15.اضواء على السنة المحمدیة، ص 187.
16. تفسیر روح المعانى: 3/166.
17. السیرة الحلبیة النبویة: 1/165... و ان ذلک (مغمز الشیطان) مخلوق فى کل واحد من الانبیاء عیسى علیه السلام وغیره ولم تنزع الامن نبینا محمد صلى الله علیه و آله و سلم قال صلى الله علیه و آله و سلم: «ثم غسلا قلبى بذلک الثلج» .
18. فقه السیرة، بوطى، ص 53.
السید الحسنى از علماى شیعه در کتاب «سیدة المصطفى» ، ص 46، این راى و نظر را برگزید.
19. صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236; صحیح البخارى، کتاب التوحید ح 3: 696، مسند احمد ح5: 1355، قریب به این مضمون در سیره ابن هشام: 1/175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 2/10.
20. سیره ابن هشام: 1/174 175.
21. تاریخ طبرى: 1/574.
22. تاریخ یعقوبى: 2/10.
23. تاریخ مسعودى: 2/275.
24. السیرة الحلبیة: 1/165.
در مسند احمد، ح 5: 1355 و صحیح البخارى، ح 3: 616 و صحیح مسلم، ح 236، جبرئیل را به عنوان کسى که شق صدر نبى را انجام داد معرفى کردهاند.
25. تفسیر روح المعانى: 30/166.
26.تهذیب التهذیب: ج2/ ص 33.
27.نجم/28.
28. اضواء على السنة المحمدیة، ص 188.
29. سیره ابن هشام: 1/177.
30. قال لى ابوه یا حلیمة: لقد خشیت ان یکون هذا الغلام قد اصیب [دیوانه شود] فالحقیه باهله قبل ان یظهر به ذلک.
31. سیره ابن هشام: 1/174، سیره حلبى: 1/166.
32. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام: 1/112; حیات محمد، ص 161، هیکل.
33. حجر/40 و39.
34. ا سراء/65.
35. اضواء على السنة المحمدیة، ص 188.
36. قسمت اول خطبه قاصعه، نهج البلاغه.
37. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: 13/204.
38. شرح نهج البلاغه: 13/207.
39. تفسیر مجمع البیان: 3/395.
40. تفسیر المیزان: 13/34.
41. اسراء/1.
مثلت له تمثیلا: اذا صورت له مثاله بالکتابة وغیرها ومنه «العبد اذا کان اول یوم من ایام الاخرة مثل له ماله و ولده و عمله ویجوز ان یراد بالتمثل حضور هذه الثلاثة بالبال وحضور صورها فى الخیال» ; مجمع البحرین، ج5، کتاب الام.
صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236.
42. بحار الانوار: 15/356.
43. همان، ص 357.
44. «و هذا الاختلاف وان کان بذاته من الدواعى التى تثیر الشکوک حول هذه الحادثة وبخاصة اذا نظرناالى اسانید تلک المرویات الا ان ذلک وحده لا یکفى لانکار هذه الحادثة من اساسها لان ما جاء فى تلک المرویات هو من نوع الاعجاز والعقل لا تحیط به...» . سیرة المصطفى، ص 46.
45. احزاب/33.
46. انشراح/31.
دانشمندان مادى و تاریخ نویسانى که جهانبینى آنان تنها از دریچهى مادىگرى شکل مىگیرد، وقوع حوادث غیر عادى در زندگانى انبیاى الهى را زایدهى پندار ویا ساخته و پرداخته حب و علاقه زیاد پیروان ادیان مىدانند. این دانشمندان، حداکثر، انبیاى الهى را انسانهاى فوق بشرى که با افکار نورانى خود سیر زندگانى بشریت را روشن نموده، معرفى کردهاند. (1)
دانشمندان مسلمان با قبول عالم ماده و روابطى که بر آن حاکم است، بر این عقیدهاند: تمام پدیدههاى عالم به ارادهى الهى مىباشد و امور جهان تحت قدرت خداوند تدبیر مىشود، و خداوند در جهت هدایت انسانها، بنا به مصالحى که خود آگاه است، از باب لطف و رحمتبر بندگان، حوادث شگفتانگیزى را در مورد بعضى از انسانها تحقق مىبخشد، تا آنها مشعلهاى ایتبشریتشوند.
از جمله این موارد، حوادث مهم دوران کودکى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را مىتوان ذکر کرد، مانند: شکاف برداشتن طاق کسرى و پر شیر شدن رگهاى خشکیدهى سینه حلیمه سعدیه و زیاد شدن برکات در قبیله او (2) ، و....
متاسفانه در بین نقل این ارهاصات (3) و کرامات که نشانههاى عظمتشخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است و سبب فخر و مباهات مسلمانان مىباشد، عدهاى ناآگاه یا مغرض، خلاف واقعها ومطالب ناروایى به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نسبت دادهاند، که اگر بپذیریم با سوء نیت همراه نبوده، حاصلى جز وهن شخصیت پیامبر بزرگ اسلام و خدشه به عظمت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در بر ندارد.
از جمله این اسراییلیات داستان «غرانیق و شق صدر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم» را مىتوان ذکر کرد که در کتابهاى حدیث و تاریخ غیر امامیه روایاتى جعلى در مورد شکافتن سینه پیامبر در کودکى نقل شده و این واقعه را در شما ر فضایل و کرامات حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم برشمردهاند.
این نوشتار پژوهشى در مورد داستان «شکافتن سینه پیامبر» در کودکى و بررسى صحت آن مىباشد.
در این پژوهش بعد از طرح مساله و تعریف واژههاى آن به بیان فرضیههاى مطرح درباره این داستان مىپردازیم و در ادامه، پیشینههاى روایى و تاریخى بحث و دیدگاههاى مختلف را در مورد آن ذکر مىکنیم و در پایان نظریه مختار را مىآوریم.
طرح و تبیین موضوع «شق صدر النبى»
جمعى از اهل حدیث (اهل سنت) (4) از حلیمه سعدیه نقل کردهاند: پس از آن که محمد صلى الله علیه و آله و سلم را براى شیر دادن به میان قبیله خود بردم، هنوز چند ماهى از این ماجرا نگذشته بود که (طبق معمول روزهاى سابق) محمد صلى الله علیه و آله و سلم با فرزندان دیگر براى بازى به پشت چادرها رفتند، ناگهان برادر رضاعى او سراسیمه و شتابان به نزد ما آمده، گفت: برادر قریشى ما را دریابید که دو مرد سفید پوش او را گرفته خواباندند، سینهاش را شکافتند و چیزى از سینه او بیرون آوردند. حلیمه گوید: من و شوهرم به جانب او روان شدیم، بچه را با رنگى پریده، مضطرب و وحشتزده در نقطهاى از بیابان مشاهده کردیم، بىاختیار در آغوشش کشیده، بدو گفتم: پسرجان چه اتفاقى برایت افتاده، او گفت: دو مرد سفید پوش پیش من آمدند و مرا خوابانده سینهام را شکافتند، قلب مرا در آوردند و غدهاى سیاه از آن بیرون کشیدند و آن را در طشت طلایى شستشو دادند و دوباره در جایش قرار دادند.
مطلب بالا خلاصه داستانى استبه نام «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم» که در کتابهاى روایى و تاریخى اهل سنت آمده است.
و به عنوان کرامت و فضیلتى براى پیامبر نقل شده است. (5) ناقلان این داستان مىگویند: این عمل در مدت عمر پیامبر پنج مرتبه تکرار شده است: زمان طفولیتحضرت، قبل از پنجسالگى، در ده سالگى، در بیستسالگى و در شب معراج و تکرار این حادثه را سبب ازدیاد شرافت و مقام حضرت دانستهاند، و این معنى را برخى از شعرا به نظم درآورده، گفتهاند: (6)
لقد شق صدر النبى محمد مرارا تشریف وذا غایة المجد
فاولى له التشریف فیها مؤثل لتطهیر من مضغة فى بنى سعد
و ثانیه کانت له و هو یافع و ثالثه للمبعث الطیب الند
و رابعه عند العروج لربه و ذا باتفاق فاستمع یااخا الشد
و خامسه فیها خلاف ترکتها لفقدان تصحیح لها عند ذى النقد
به راستى پاره شدن سینه محمد صلى الله علیه و آله و سلم در چند مرتبه به خاطر کمال شرافت و رسیدن به نهایت مجد و بزرگوارى است.
پس نخست، جمع گشت تمامى شرافتبر او، تا از لعاب دهان بنى سعد تطهیر شود.
بار دوم، زمانى بود که نوجوانى را مىگذراند، و بار سوم هنگام بعثت پاکیزه و بلند مرتبه.
نوبت چهارم، گاه معراج به سوى پروردگار بود، اى برادر هدایتیافته! بشنو اینها را که همه مورد اتفاق نظر است.
نوبت پنجم مورد اختلاف است و من به جهت فقدان دلیل درست ، که انتقاد کنندگان مطرح کردهاند آن را رها نمودم.
شق الصدر در لغت و اصطلاح
الف. معناى لغوى
در مصباح المنیر آمده است: الشق بالفتح، انفراج (7) فى الشىء را گویند. اقرب الموارد «الشق» را این گونه معنى کرده است: شق الشىء شقا صدعه (8) و فرقه و منه قولهم: شق عصا المسلمین اى فرق جمعهم.
ب. معناى اصطلاحى
معناى اصطلاحى «شق الصدر» همان معناى لغوى آن است; یعنى، شکافتن سینه و منظور از «قصة شق الصدر» داستان شکافتن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم است.
فرضیههاى مطرح در مورد قصه «شق الصدر»
در رابطه با موضوع «شق الصدر» دو نظریه مختلف از دانشمندان مسلمان بیان شده است:
1. دانشمندان سنى مذهب بعد از نقل این داستان، آن را پذیرفته و از کمالات حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر شمردهاند و یا لااقل آن را تلقى به قبول کرده و در مخالفتبا مفاد داستان حرفى نزدهاند. از دانشمندان اهل سنت تنها محمود ابوریة در کتاب «اضواء على السنة المحمدیة» این داستان را جعلى و از اسراییلیات شمرده است.
2. دانشمندان شیعى در رابطه با صحت این داستان به سه دسته تقسیم مىشوند:
الف) اکثریت آنها این داستان را جعلى و از اسراییلیات مىدانند; مانند: طبرسى در «مجمع البیان» ....
ب) عدهاى نیز وقوع این حادثه را از قبیل تمثیل و تمثل دانسته و در صدد توجیه عقلانى آن بودهاند; مانند: علامه طباطبایى در «المیزان» .
ج) بعضى از دانشمندان شیعى نیز به خاطر وقایع شگفتانگیزى که در این داستان است، آن را تلقى به قبول کردهاند; مانند: علامه مجلسى در کتاب «بحار الانوار» .
پیشینهى روایى وتاریخى قصه «شق الصدر»
الف. ریشههاى روایى
ریشههاى روایى خبر «شق الصدر» را در اخبارى مىتوان یافت که در کتابهاى صحیح بخارى و مسلم (9) و یا سایر کتابهاى روایى و اهل سنت نقل شده است. بخارى در صحیح از ابىهریره (11) نقل مىکند که : هر کدام از فرزندان آدم علیه السلام به دنیا مىآید، شیطان، انگشتى به پهلویش مىزند غیر از، عیسى بن مریم که چون خواستبه او انگشتبزند حجاب بر او زده شد و انگشت (شیطان) به حجاب اصابت کرد. و در روایتى دیگر آورده است که: «مولودى از فرزندان آدم به دنیا نمىآید، مگر این که شیطان به هنگام تولد اورا لمس نماید، مگر مریم و فررندش» و در صحیح مسلم آمده که: مولودى از فرزندان آدم به دنیا نمىآید مگر این که به خاطر نیش زدن شیطان، گریه مىکند «الا یستهل من نخسة (12) الشیطان...» .
نقل چنین احادیثى در کتب روایى اهل سنت، دادن حربه به دست مسیحیان متعصب بر ضرر مسلمانان است. آنها به استناد این احادیث قایل شدهاند که هیچ بشرى حتى پیامبران معصوم نبوده و در معرض خطا و لغزش هستند، مگر عیسى بن مریم، او از لمس شیطان مصون ماند و همین امر مافوق بشرى بودن او را تایید کرده و نشان مىدهد که او موجودى لاهوتى است. (13)
ابو ریة به صورت شکواییه از ناقلان این احادیث مىگوید: اگر مسلمانان به برادران مسیحى بگویند: چرا خداوند خطاى (14) آدم علیه السلام و ذریه او را به غیر این طریق مشکل نبخشید تا لازم نباشد روح پاک و سالم عیسى علیه السلام را که بدون گناه و پاک بود (اینگونه به سوى خود) ببرد [منظور به دار آویختن حضرت عیسى علیه السلام ] .
در جواب، مسیحیان مىگویند: چرا خداوند پیامبر را که برگزیدهاش بود، بدون عمل جراحى قلب همانند دیگر برادرانش، از انبیا و رسولان منزه از خون سیاه و نصیب شیطان نیافرید تا دیگر نیازى به عمل جراحى، آن هم چندین مرتبه که سینهاش پاره پاره شد، نباشد. (15)
آلوسى در تفسیر روحالمعانى در ذیل آیه «الم نشرح» مىگوید : «الشرح فى الاصل بمعنى الفسخ...» و در ادامه در تفسیر این آیه که چگونه قلب پیامبر توسع و شرح صدر پیدا کرد، اشاره به روایتى مىکند از ابن عباس که در این باره نقل شده است، و آن همان «قصه شق الصدر» است. «عن ابن عباس وجماعة انه اشارة الى شق صدره الشریف فى صبیاه والسلام و قد وقع هذا الشق على ما فى بعض الاخبار وهو عند مرضعته حلیمة...» . (16)
بعضى از اهل سنتبعد از نقل این داستان آن را از جمله مزایا و فضایلى شمردهاند که مخصوص پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مىباشد، و هیچ پیامبرى حتى حضرت عیسى علیه السلام از چنین موهبت الهى برخوردار نبودهاند. ابن برهان حلبى در کتاب «انسان العیون فى سیرة الامین والمامون» (17) و بوطى در کتاب «فقه السیرة» (18) چنین راى را برگزیدهاند.
ب. ریشهى تاریخى
علامه جعفر مرتضى در این باره مىگوید: «حقیقت این است که این روایت ماخوذ از (داستانهاى) زمان جاهلیت است. در کتاب «اغانى» افسانهاى آمده که مفادش چنین است:
«امیة بن ابى صلت» در خواب دید، دو پرنده آمدند، یکى در باب خانه نشست و دیگرى داخل شد، قلب امیه را شکافت و سپس آن را برگرداند. پرنده دیگر به آن (پرنده) گفت: آیا دریافت کردى؟ گفت: آرى، گفت: آیا تزکیه شد؟ گفت: قبول نکرد. سپس قلب را به محلش باز گرداند. آنگاه عمل شکافتن سینه چهار بار براى او (امیه) تکرار شد» .
به نظر مىرسد وجود خرافات و افسانههایى، مانند داستان «امیة بن ابى الصلت» و روایات جعلى مانند روایت «مس شیطان» زمینهها را براى نقل روایاتى در مورد «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم» و ساختن چنین داستانى فراهم کرده است.
دیدگاهها در مورد قصه «شق الصدر»
الف) دیدگاه دانشمندان اهل سنت در مورد حادثه «شق الصدر»
منشا این حادثه را در کتابهاى روایى و تاریخى غیر امامیه مىتوان یافت و علماى اهل سنت را از نظریه پردازان این داستان مىتوان ذکر کرد. این واقعه را در کتابهاى روایى اهل سنت در «صحیح مسلم» کتاب الایمان و «صحیح بخارى» کتاب التوحید و در «مسند احمد» کتاب باقى مسند المکثرین و در کتابهاى تاریخى در «سیره ابن هشام» و «تاریخ طبرى» در قسمت دوران کودکى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىتوان یافت. «مسلم بن الحجاج» از «انس بن مالک» نقل مىکند که جبرئیل نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد، درحالى که با نوجوانى مشغول بازى بود. وى را گرفت، بر زمین انداخت، آنگاه سینهاش را شکافت، قلب اورا بیرون آورد، و از درون آن لخته خونى بیرون کشید وگفت: این سهم شیطان از تو است، سپس قلب را با آب زمزم، در طشتى از طلا شستشو داد و بعد از ترمیم درجاى خود نهاد، بچهها نزد مادرش (دایه او) رفتند و گفتند: محمد کشته شد. آنان به طرف او شتافتند و او را رنگ پریده یافتند. «انس» مىگوید: من اثر بخیه را در سینهاش دیدم. (19)
«قال لى انس فکنت ارى اثر المخیط فى صدره» . نزدیک به این معنى و عبارات (که از صحیح مسلم نقل شد) و یا عین آن را مىتوان در سیره ابن هشام (20) ، «تاریخ طبرى» (21) ، «تاریخ یعقوبى» (22) ، «تاریخ مسعودى» (23) و «السیرة الحلبیة» (24) یافت و اگر اختلافى وجود دارد در تعداد افرادى است که براى این کار آمدهاند. در بعضى از کتابها از آنها به ملک یا جبرئیل تعبیر شده و در بعض دیگر به دو مرد سفیدپوش، ولى در اصل وقوع چنین حادثهاى در تمام کتابهاى مذکور، اتفاق نظر وجود دارد. البته ناقل خبر کتاب صحیح مسلم «انس بن مالک» و ناقل خبر کتابهاى تاریخ «حلیمه» است. بعضى (25) خواستهاند در جهت تایید این واقعه به آیات یکم تا سوم سوره مبارکه «انشراح» تمسک کنند. آنجا که خداوند خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودهاند:
«الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک ورزک» . (انشراح/21) «آیا سینه تو را نگشودیم و سنگینى آن را از تو برنداشتیم» .
نقد و بررسى دیدگاه اهل سنت
1. ضعف سند روایت
با مراجعه به کتابهاى رجالى اهل سنت (26) معلوم مىگردد که مؤلفان این کتب، «ثور بن یزید شامى» را که یکى از راویان این خبر است و طبرى این داستان را از او نقل کرده توثیق نکردهاند، ابن حجر مىگوید: جد او در صفین جزو لشگریان معاویه بود و در آن نبرد کشته شد، و هر موقع نام على9 را نزد «ثور» مىبردند، مىگفت: مردى که جد مرا کشته دوست ندارم، هرموقع نزد او دربارهى على9 بدگویى مىکردند، سکوت مىنمود.
ابن هشام در تاریخ، این داستان را از «بعض اهل علم» نقل مىکند، نقل روایتبه این صورت ضعف سندى دیگرى به شمار مىرود. زیرا معلوم نیست که این «بعض اهل علم» چه افرادى مىباشند، در نتیجه خبر مجهول و ضعیف خواهد بود و نمىتوان به مفاد آن پایبند بوده و بر اساس آن عمل کرد و یا اعتقادى را برگزید.
2. ضعف متن روایت
محمود ابوریه در کتاب «اضواء على السنة المحمدیة» به نقل از استادش «محمد عبده» مىگوید: این خبر از اخبار ظنیه بوده و خبر واحد است و موضوع آن عالم غیب است و ایمان به غیب نیز جزو عقاید مىباشد و در آن ظن و گمان مفید فایده نیست، به دلیل قول خداوند: «...ان الظن لا یغنى من الحق شیئا» (27) بنابراین، ما مکلف نیستیم به مضمون این روایات ایمان بیاوریم. (28)
3. تعارض بین مفاد روایات
در بین مفاد روایاتى که در مورد این واقعه نقل شده، تعارض آشکارى به چشم مىخورد. ابن هشام مىگوید: سبب ارجاع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم به مادرش این بود که عدهاى از مسیحیان حبشه او را با دایهاش دیدند، آنگاه از او (دایهاش) سؤالاتى کردند و پیامبر را مورد معاینه قرار دادند، آنگاه به دایهاش گفتند: ما این کودک را مىگیریم و به سرزمین حبشه مىبریم، (با شنیدن این سخنان) حلیمه بر جان پیامبر ترسید و او را به مادرش برگرداند. (29) در حالىکه در ادامه مطلب ابن هشام و دیگران نیز در کتابهایشان نقل کردهاند که علتبرگرداندن پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نزد مادرش داستان شکافتن سینه او بوده است; زیرا حلیمه و شوهرش ترسیدند جنیان به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم لطمهاى وارد کنند (30) ، بنابراین او را به مادرش برگرداندند. (31) چگونه ممکن است، پاره شدن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سبب برگشت او به مادرش باشد؟ در حالىکه وقوع این حادثه را در سن دو یا سه سالگى پیامبر نقل کردهاند، با این که همه اتفاق دارند که پیامبر بعد از اتمام پنجسالگى به مادرش برگردانده شد. (32)
4. منبع شرارت کجاست؟
آیا ممکن است غده یا (لخته) خونى در قلب، منبع شرارت باشد، در حالىکه شرارت و تقوا به قلب مادى ربطى ندارد. به علاوه چرا چندین مرتبه این عمل تکرار شده، آیا العیاذ بالله این به بدى سیرت و ذات پیامبر بر نمىگردد وبهره پیامبر نسبتبه سایر افراد بنىآدم از شیطان بیشتر نبوده است؟
5. آیا ایجاد طهارت باطنى احتیاج به عملیات جراحى دارد؟
اگر خداوند بخواهد بندهاش را از شرور و بدیها پاک کند آیا احتیاج به عمل جراحى، آن هم در انظار عمومى دارد و چگونه ملک مجرد با پر و بالش این عمل را انجام مىدهد؟ !
6. شیطان را بر بندگان مخلص خدا راهى نیست
آیا این قبیل روایات با آنچه در آیات قرآنى آمده که شیطان بر بندگان مخلص خدا راه نفوذ ندارد، معارض نیست؟
و هنگام تعارض باید جانب کدامیک را گرفت؟
خداوند در قرآن از قول شیطان نقل مىکند که او مىگوید: «پروردگارا! بدانچه گمراهم نمودى هر آینه زینت مىدهم در زمین براى بندگان و به زودى همه آنها، به جز بندگان مخلصت را گمراه مىکنم» (33) خداوند در جواب شیطان مىفرماید: «بر بندگان من تو را سلطهاى نیست» . (34)
«ابوریه» بعد از آوردن این آیات مىگوید: «چگونه اینان کتاب خدا را به وسیله سنت ظنیه و احادیث متواتر را با اخبار آحاد که فقط مفید ظن است، دفع مىکنند» . (35)
قصه «شق الصدر» در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید
ابن ابى الحدید در شرح نهجالبلاغهاش در ذیل کلام امیر مؤمنان علیه السلام در خطبه قاصعه آنجا که حضرت مىفرماید:
«لقد قرن الله به من لدن کان فطیما اعظم ملک من ملائکته، یسلک به طریق المکارم ومحاسن اخلاق العالم لیله و نهاره» (36) مىگوید: «ینبغى ان نذکر الان ما ورد فى شان رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم وعصمه بالملائکة لیکون ذلک تقریرا و ایضاحا لقوله علیه السلام (ولقد قرنالله...) . (37)
«شایسته است آنچه در شان و عصمت رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم وارد شده است را ذکر کنیم تا توضیحى روشن براى کلام حضرت باشد که فرمود: (لقد قرن الله...)» .
وى در تفسیر کلام حضرت علیه السلام به ذکر جریان شق صدر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نقل از «کتاب تاریخ طبرى» مىپردازد. و در جهت تایید این مطلب حدیثى را از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که اصحاب امام باقر علیه السلام از او در مورد قول خداوند که مىفرماید: «الا من آرتضى من رسول...» سؤال کردند. حضرت علیه السلام فرمود: «خداوند براى انبیاى خود ملائکهاى را مامور کرده که اعمال آنها را حفظ و رسالت را به آنها تبلیغ مىکنند و براى پیامبر اسلام ملک عظیمى را موکل کرده که از هنگام شیرخوارگى او را به خیرات و خوبیها و مکارم اخلاق ارشاد و از بدیها باز مىدارد» . (38)
ب) دیدگاه دانشمندان شیعه در مورد قصه «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم»
در منابع شیعى این داستان را مىتوان در کتابهاى تفسیر ذیل آیه اول سوره «اسراء» که جریان معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را بیان مىکند و در سوره «انشراح» ذیل آیه «الم نشرح...» و در منابع روایى در کتاب شریف بحار (جلد15) جستجو کرد.
1. قصه «شق الصدر» در تفسیر مجمع البیان (39)
شیخ طبرسى در تفسیر شریف مجمع البیان در تفسیر آیهى اول سوره اسراء به مناسبت نقل ماجراى معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىگوید: «روایات زیادى در ارتباط با عروج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آسمان وارد شده است و عدهى کثیرى از صحابه نیز آنها را نقل کردهاند، که این روایات را به چهار دسته مىتوان تقسیم کرد:
الف. روایاتى که قطع به صحت آن داریم; زیرا متواترند و علم به صحت آنها پیدا مىکنیم.
ب. روایاتى که عقل وقوع مضامین آنها را تجویز مىکند، و با اصول دین ما نیز مخالفتى ندارد و ما نیز مفاد آنها را مىپذیریم.
ج. روایاتى که، متن آنها با بعضى از اصول دینى سازگارى ندارد، گرچه تفسیر و تاویل آنها بر وجهى که موافق اصول اعتقادى باشد، ممکن است. بنابراین لازم است این گونه روایات را قبول نکنیم» .
در ادامه شیخ طبرسى براى هر کدام از این چهار قسم مثالهایى را نقل مىکند، تا این که مىگوید:
«اما نوع چهارم از روایات مانند این که نقل شده، در شب معراج پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با خداوند صحبت کرد، و او را دید، و یا این که گفته شده سینه پیامبر شکافته شد» . (و قلب او را از بدیها و گناه شستشو دادند) .
شیخ طبرسى براى بطلان قسم چهارم از روایات و مثالهاى آن دلیل مىآورد و مىگوید: «دلیل بطلان مثال رؤیت و تکلم با خدا این است که قبول این مطلب سبب تشبیه و تجسیم خداوند مىشود، و خداوند منزه از آن است، و دلیل بطلان مثال شکافته شدن سینه پیامبر وشستشوى آن از گناه و بدیها این است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پاک و پاکیزه (طاهر ومطهر) از هر بدى و عیبى آفریده شد، به علاوه چگونه ممکن است قلب با شستشوى ظاهرى از گناه و اعتقاد سوء که یک امر درونى و روحى است پاک شود؟ !»
2. قصه «شق الصدر» در تفسیر المیزان (40)
علامه طباطبایى در تفسیر المیزان در ذیل آیه اول سوره اسراء که خداوند مىفرماید: «منزه است آن (خدایى) که بندهاش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى که (به واسطهى پیامبران) آن را برکت دادهایم سیر داد، تا از نشانههاى خود به او بنمایانیم که او همان شنواى بیناست» . (41)
مىگوید: تمثیل بهشتبراى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده است و بهشت را براى او ممثل کردهاند; نه این که در خارج بهشت را با چشم سر مشاهده کرده باشد.
ایشان در ذیل همین مطلب «قصه شق الصدر» را یادآور مىشود و مىگوید: «قصه شقالصدر پیامبر نیز مانند رؤیت و دیدن بهشت نوعى تمثل بوده است» . و در ادامه مىگوید: «واقع شدن چنین تمثیلاتى در ظواهر کتاب و سنت (زیاد است) که راهى براى انکار آنها وجود ندارد» .
لازم به تذکر است که قبول این قبیل توجیهات متفرع بر صحت و قبول اصل سند روایت مىباشد. و توجیه تمثل علامه با فرض قبول سند روایت در صورتى قابل قبول است که با متن روایات صحیح در کتب شیعه سازگارى داشته باشد.
به علاوه، به نظر مىرسد قول به تمثل با متن روایاتى که از کتب اهل سنت در این مورد نقل شده است قابل جمع نیست وسازگارى ندارد; زیرا از جمله احادیث منقول در این باره، حدیثى است که از طریق انس بن مالک نقل شده است.
انس در روایتى که در کتاب صحیح مسلم از او نقل شده است مىگوید: «من جاى بخیه را در سینه پیامبر دیدم» با توجه به این قسمت روایت، قبول قول به تمثل در شکافتن سینه رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم امرى مشکل است.
3. قصه «شقالصدر» در کتاب بحارالانوار (42)
این داستان را علامه مجلسى در جلد پانزدهم بحار به نقل از کسى که او را «واقدى» مىنامند، نقل کرده است. وى داستان را این طور بیان مىکند که: «جبرئیل، رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم را به پشت انداخت و لباسش را بالا زد، پیامبر به او فرمود: اى برادر چه اراده کردهاى، جبرئیل گفت، نگران نباش، بالش را بیرون آورد، سینه و شکم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را پاره کرد، قلب او را گشود و لکه سیاهى از آن بیرون آورد، سپس قلب را شستشو داد و آن را در سینه گذاشت» .
وى در ادامه مىگوید: عبدالله بن عباس سؤال کرد از رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم از چه چیزى قلب تو را شستشو دادند؟ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «از شک و فتنه نه از کفر; زیرا من هرگز کافر نبودم و به درستى که من ایمان به خدا داشتم قبل از این که در صلب آدم علیه السلام جاى گیرم» .
علامه مجلسى مىگوید: روایتشق صدر از طریق مخالفان نقل شده است، و عدهى زیادى از اصحاب (علماء شیعه) بر آن اعتماد نمىکنند، ولى به خاطر دو نکته من آن را ذکر کردهام: (43)
الف. روایات «شق الصدر» وقوع حوادث عجیب و شگفتانگیزى را در مورد شخصیت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بیان مىکند که عقل در قبول آن مشکلى ندارد.
ب. در بعضى تالیفات شیعیان این روایت ذکر شده است.
4. نظر سید هاشم المعروف الحسنى
وى در کتاب «سیرة المصطفى» بعد از نقل این داستان، و اعتراف به ضعف سند روایات در برابر این موضوع مىگوید: اما ضعف سند به تنهایى نمىتواند سبب انکار این حادثه شود; زیرا آنچه در این روایات آمده از نوع اعجاز است و عقل به آن احاطه و دسترسى ندارد، در حالىکه قدرت خداوند نیز واسع و فراگیر است. به علاوه در زندگى پیامبر بزرگ اسلام از این قبیل حوادث زیاد است که تفسیرى براى آن غیر از اراده خداوند نمىتوان یافت. (44)
نقد و نظر در مورد قصه «شق الصدر» زندگى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پر از حوادث واقعى مىباشد که نمونهاى از یک انسان کامل را در آن مىتوان یافت و شخصیت او داراى چنین جاذبه روحى و معنوى بوده است که در طول تاریخ تمدن اسلامى تمام انسانهاى آشنا به تاریخ اسلام حتى آنان که با او مخالف بودهاند را تحت تاثیر قرار داده است. با وجود چنین حوادث شگفتانگیز و وجود شخصیتبزرگى که همگى حکایت از الهى بودن او مىکند، ضرورتى ندارد براى نشان دادن عظمت وکمال پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به نقل حوادثى دروغین وخلاف واقع پیرامون شخصیت او پرداخت. بیان این قبیل وقایع نه تنها موجبات رفعت و بلندى مقام پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را فراهم نمىکند، بلکه سبب وهن و توهین به ساحت عصمت او مىشود. علاوه بر مطالب مذکور، نکات ذیل در بطلان نظریه «شق الصدر» پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم قابل توجه مىباشد:
1. پذیرش وقوع «شقالصدر» در مورد پیامبر به آن بیانى که در کتابهاى روایى اهل سنت نقل شده است، با عصمت پیامبر (حتى در کودکى) که از آیهى تطهیر (45) ومانند آن استفاده مىشود، منافات دارد.
2. شکافتن سینه وجسم حضرت وشستشوى قلب مادى او موجبات پاکى از گناه و بدى را فراهم نمىآورد; زیرا گناه یک فعل روحى و غیر مادى مىباشد که با شستشوى عضوى مادى برطرف شدن اثر آن ممکن نیست. کانون گناه، روح و روان انسان است نه قلبى که در قفسه سینه قرار دارد و اگر در لسان قرآن و روایات کانون گناه و ثواب قلب معرفى مىشود، غالبا همان روح و نفس انسانى مراد است، نه قلب مادى که در قفسه سینه قرار دارد.
3. آیات اول سوره مبارکه «انشراح» (46) ارتباطى به «شق صدر النبى صلى الله علیه و آله و سلم» ندارد (که بعضى آن را به عنوان مؤیدى براى این داستان آوردهاند) زیرا شرح صدرى که در این سوره مراد است، همان مساله سعه صدر است، که معناى صبر، استقامت و تحمل مصایب و مشکلات را دارد و ربطى به شکافتن سینه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم ندارد.
4. اگر داستنان «شق الصدر» را بپذیریم، معنایش این است که پاکى حضرت از گناه جبرى و خارج از اختیار او بوده و به او تحمیل شده است، و این را به عنوان فضیلتى براى حضرتش نمىتوان ذکر کرد. به علاوه اگر ارادهى خداوند بر این تعلق گرفته بود، تا پیامبرش را از گناه پاک کند، چه نیازى به انجام این امور مشکل داشت، بلکه خداوند با یک ارادهى تکوینى «کن فیکون» بدون عمل جراحى قلب پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را از لخته خون سیاه و غدهى بد پاک مىکرد تا حضرت صلى الله علیه و آله و سلم به گناه آلوده نشود.
پىنوشتها:
1. تاریخ عرب، ص 143، فیلیپ حتى، مترجم: ابوالقاسم پاینده; تاریخ جامع ادیان، جان، بى ناس ، ص716، مترجم: على اصغر حکمت.
2. بحار: 15/345; سیرة ابن هشام: 1/177; تاریخ طبرى: 2/158; مناقب ابن شهر آشوب: 1/24; زندگانى محمد، ص 160، هیکل.
3. ارهاصات: به آن حوادثى که مقارن ولادت و در طول دوران کودکى پیامبر اتفاق افتاده است مىگویند، مانند خشک شدن دریاچه ساوه و به رو افتادن بتها در بتخانهها...، سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام.
4. سیره ابن هشام: 1/174 175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 1/10; صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236; صحیح البخارى، کتاب التوحید، ح6943; مسند احمد، ح13555.
. [قالت (حلیمة [... اذا اتانا اخوه یشتد فقال لى و لابیه ذاک اخى القریشى قداخذه رجلان علیها ثیاب بیض فاضجعاه فشقا بطنه فهما یسوطانه...» ] .
5.اضواء على السنة المحمدیة، ص 187، محمود ابوریة.
6. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام، ص 110، علامه جعفر مرتضى.
7. «انفراج» به معنى باز شدن، گرفته شده از ماده «فرج الشىء» چیزى را باز کرد.
8. صدع الشى: آن چیز را شکافت.
9.صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236.
10. تفسیر روح المعانى: 3/137 در ذیل آیه «و انى اعیذها بک و ذریتها من الشیطان» درباره مس شیطان فرزندان آدم مگر حضرت عیسى مسیح، مطالبى را نقل کرده است.
11. صحیح بخارى: 6/359; بخارى این روایت را در تفسیر سوره مریم، آیهى «انى اعیذ بک و ذریتها...» آورده است.
12. نخسة به معنى : سیخ زدن و نیش زدن، نخسة الشیطان سیخ زدن شیطان.
13. اضواء على السنة المحمدیة، ص 186، به نقل از کتاب «المسیحیة فى الاسلام» نوشته ابراهیم لوقا.
14. بر اساس اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسى مسیح به صلیب آویخته شد تا کفارهى گناهان آدم وفرزندان اوباشد، و آنها معتقدند انسانها با گناه جبلى به دنیا مىآیند.
15.اضواء على السنة المحمدیة، ص 187.
16. تفسیر روح المعانى: 3/166.
17. السیرة الحلبیة النبویة: 1/165... و ان ذلک (مغمز الشیطان) مخلوق فى کل واحد من الانبیاء عیسى علیه السلام وغیره ولم تنزع الامن نبینا محمد صلى الله علیه و آله و سلم قال صلى الله علیه و آله و سلم: «ثم غسلا قلبى بذلک الثلج» .
18. فقه السیرة، بوطى، ص 53.
السید الحسنى از علماى شیعه در کتاب «سیدة المصطفى» ، ص 46، این راى و نظر را برگزید.
19. صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236; صحیح البخارى، کتاب التوحید ح 3: 696، مسند احمد ح5: 1355، قریب به این مضمون در سیره ابن هشام: 1/175; تاریخ طبرى: 2/158 162; تاریخ یعقوبى: 2/10.
20. سیره ابن هشام: 1/174 175.
21. تاریخ طبرى: 1/574.
22. تاریخ یعقوبى: 2/10.
23. تاریخ مسعودى: 2/275.
24. السیرة الحلبیة: 1/165.
در مسند احمد، ح 5: 1355 و صحیح البخارى، ح 3: 616 و صحیح مسلم، ح 236، جبرئیل را به عنوان کسى که شق صدر نبى را انجام داد معرفى کردهاند.
25. تفسیر روح المعانى: 30/166.
26.تهذیب التهذیب: ج2/ ص 33.
27.نجم/28.
28. اضواء على السنة المحمدیة، ص 188.
29. سیره ابن هشام: 1/177.
30. قال لى ابوه یا حلیمة: لقد خشیت ان یکون هذا الغلام قد اصیب [دیوانه شود] فالحقیه باهله قبل ان یظهر به ذلک.
31. سیره ابن هشام: 1/174، سیره حلبى: 1/166.
32. سیره صحیح پیامبر بزرگ اسلام: 1/112; حیات محمد، ص 161، هیکل.
33. حجر/40 و39.
34. ا سراء/65.
35. اضواء على السنة المحمدیة، ص 188.
36. قسمت اول خطبه قاصعه، نهج البلاغه.
37. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید: 13/204.
38. شرح نهج البلاغه: 13/207.
39. تفسیر مجمع البیان: 3/395.
40. تفسیر المیزان: 13/34.
41. اسراء/1.
مثلت له تمثیلا: اذا صورت له مثاله بالکتابة وغیرها ومنه «العبد اذا کان اول یوم من ایام الاخرة مثل له ماله و ولده و عمله ویجوز ان یراد بالتمثل حضور هذه الثلاثة بالبال وحضور صورها فى الخیال» ; مجمع البحرین، ج5، کتاب الام.
صحیح مسلم، کتاب الایمان، ح236.
42. بحار الانوار: 15/356.
43. همان، ص 357.
44. «و هذا الاختلاف وان کان بذاته من الدواعى التى تثیر الشکوک حول هذه الحادثة وبخاصة اذا نظرناالى اسانید تلک المرویات الا ان ذلک وحده لا یکفى لانکار هذه الحادثة من اساسها لان ما جاء فى تلک المرویات هو من نوع الاعجاز والعقل لا تحیط به...» . سیرة المصطفى، ص 46.
45. احزاب/33.
46. انشراح/31.