تفسیرامام حسن(ع)ازنگاه بزرگان
آرشیو
چکیده
متن
برجستهترین محققى که به شیوه و مضامین تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) انتقادهاى مفصلى دارد، مرحوم محمد جواد بلاغى صاحب تفسیر آلاءالرحمن است. بر اساس بررسىهاى وى این تفسیر به لحاظ روش تبیین مطالب، نگارش ادبى و سبک و سیاق روایتهاى آن، ضعف و کاستىهاى غیر قابل اغماضى دارد و از این جهت به کلام امام معصوم(ع) شباهتى ندارد و نمىتوان آن را به امام یازدهم منتسب کرد. مرحوم بلاغى برخى مباحث کتاب را ارزیابى و تناقض و آشفتگىهاى کتاب را مشخص کرده است.1 عدهاى نیز به سخنان بلاغى انتقاد کرده و گفتهاند که این لغزشها در عبارت راویان تفسیر است و نه متن روایات و با توجه به اینکه آنان عربزبان نبودهاند آشفتگىهاى نقلهاى آنان طبیعى به نظر مىرسد. همچنین استنساخ متعدد از کتاب در قرون متوالى و اشتباه کاتبان و کمى سواد برخى محررّان، مىتواند در متن و محتواى کلمات تغییرات آشکارى پدید آورد.2
سید محمد هاشم خوانسارى مىگوید:
«احتمال وضع در مورد فقهالرضا ضعیف است؛ چون آثار صدق و حقیقت از آن واضح است، ولى نسبت کتاب مصباح الشریعه به امام ششم و نسبت تفسیر امام حسن عسکرى(ع) به آن بزرگواران بسیار ضعیف است؛ چون کوچکترین امعان نظر و دقت در سیاق کلام حقیقت را روشن مىسازد.3
آیت اللّه خوئى در اثر معروف خود و در چند جا از این تفسیر سخنى به میان آورده4 و نظر خود را چنین ابراز داشته: تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) به روایت (محمد بن قاسم) ثابت مىشود. او این اثر را از دو مرد که هویت مجهول و ناشناخته دارند، روایت کرده است. به اعتقاد آیت اللّه خوئى روایت آن دو فرد از شخص امام علامت ارجمندىشان نزد امام نیست. اقامت آنان نزد امام یازدهم و به خواست ایشان به منظور دانش آموزى آنان بود و نشانه وثاقت آنان نیست.5
اما آیت اللّه خوئى در جاى دیگر نکاتى را مطرح مىکند که از تأیید این تفسیر حکایت دارد:
«محمد بن قاسم استرآبادى از مشایخ صدوق بود و او خود این مطلب را در کتاب مشیخه باب تلبیه ذکر کرده و در کتاب منلایحضره الفقیه (ج 2، حدیث 967) نیز یاد کرده و در عیون اخبارالرضا جزء یک باب 28 حدیث 19، از او نام برده است و براى او رضاى الهى را خواسته است».6
و چون علامه حلى خواسته است به پیروى از غضائرى تفسیر عسکرى را ضعیف و مجعول قلمداد کند و از مفسر استرآبادى به عنوان ابنابىالقاسم یاد کرده است، آیت اللّه خوئى آن را لغزشى آشکار مىداند و مىگوید: نام محمد بن قاسم در روایات صدوق فراوان تکرار شده است و در هیچ یک از موارد یاد شده، تعبیر محمد بن ابىالقاسم دیده نمىشود. پس معلوم نیست چرا علامه حلى او را ابن ابىالقاسم مىگوید.7
علامه محمدتقى شوشترى عقیده دارد مطالبى در کتب یاد شده آمده که از حیث محتوا آشکارا قابل نقد و ایراد است و گاهى به هیچ وجهى نمىتواند منسوب به امام باشد. او چهل مورد از این گونه اشکالات را در اثر معروف خود ارائه داده است.8
آیت اللّه شعرانى در تعلیقاتى که در آخر تفسیر مجمع البیان به قلم خود تحریر کرده، یادآور مىشود: مصنّف (صاحب تفسیر مجمعالبیان) از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) مطالبى نقل نکرده است و علامه حلى در ذیل عنوان محمد بن قاسم استرآبادى گفته که آن تفسیر مجعول است و مرحوم شعرانى ضمن ذکر یک اشتباه درباره دستگیرى حجاج مىافزاید:
«واضع و جاعل این تفسیر به تاریخ آشنا نبوده است و شگفت است که آنچه از تفسیر (عسکرى ددر مورد مختار) نقل کردیم، در بحارالانوار موجود است و علامه مجلسى به ردّ آن نپرداخته است».
شعرانى مىگوید:
«در تفسیر آیه: )فان کنت فى شک مما انزلنا...( مطالبى آمده که شرم، از نقل آن با زمان مىدارد و آدمى از خواندن آن مطالب مشمئز مىشود».9
اما مرحوم شعرانى در تعلیقه کتاب وسائلالشیعه مطلبى دارد که مؤید اعتبار این تفسیر است. او مىنویسد:
«محمد بن قاسم استرآبادى مفسر و راوى تفسیر امام عسکرى(ع) شیخ (راوى) مصنف (مرحوم صدوق) است. شیخ صدوق در کتابهاى خود از او روایات فراوان نقل کرده و براى او رضایت و رحمت الهى را خواسته است».10
شگفت آن که رسالهاى از استاد شعرانى در تفسیر قرآن به خط ایشان در اختیار علامه حسن حسنزاده آملى است که مؤلف در موارد متعددى به تفسیر امام حسن عسکرى7 استناد جسته و وى ذیل تفسیر آیه بیستم از سوره بقره و در توضیح عبارت )لعلکم تتقون( مطالب نسبتاً مفصلى را به نقل از تفسیر عسکرى در رساله خود درج کرده است. در تفسیر آیه 24 از سوره دوم قرآن ذیل )قالوا هذاالذى رزقنا من قبل( این تفسیر را مأخذ قرار داده و از آن براى صحت بحثهاى تفسیرى خود نمونههایى ارائه داده است.11
استاد هاشم معروف الحسنى در انتقاد به دکتر مصطفى کامل شیبى در دو کتاب خود: «الفکرالشیعى» و «النزعات الصوفیة» و«الصله بین التصوف و التشیع» (که هردو به فارسى ترجمه شدهاند) خواسته است تا انحرافات و بدعتهاى صوفیان را به تشیّع نسبت دهد. مىگوید: «شیبى از آن رو تفسیر قمى و تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع) را از میان دهها تفاسیر شیعه برگزیده که دریافته در آنها چیزهایى است که باب طبع اوست و مىتواند با آنها تشنگى خود را فرونشاند و مقصود خود را برآورد و امکان پیدا کند که گفتههاى غالیان و مفتریانى که خود را در میان مسلمانان جا زدند تا آثار و نشانههاى اسلام را مخدوش سازند و میان آنان اختلاف ایجاد کنند، به شیعه بچسباند».12
وى در جاى دیگر یادآور مىشود که شیعه بیشتر روایات این دو تفسیر را تأیید نمىکند و حتى اکثر عالمان شیعى این دو تفسیر را قبول ندارند؛ زیرا تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) را تنها محمد بن قاسم استرآبادى روایت کرده و چنان که نویسندگان کتب رجال در شرح احوال وى بیان کردهاند و به تعبیر شیخ محمد طه در کتاب اتقان المقال و احوال الرجال، وى وضّاع (حدیث ساز) بوده و به هیچ روى بر او اعتمادى نیست. وى همچنین ادامه مىدهد که:
«میرزا محمد در منهج المقال و بهبهانى در کتاب رجال خویش این موضوع را تأکید کرده و برخى نویسندگان افزودهاند که سزاوار نیست چنین تفسیرى به امام نسبت داده شود و به نظر مىآید غالب مؤلفان رجالى، راوى این تفسیر از امام عسکرى(ع) رابه وضع حدیث وصف و صدور تفسیر مذکور را از آن امام یا یکى از پدرانش انکار کردهاند. هرکس این کتاب را بررسى کند، دهها گواه مىیابد بر این که تفسیر مذکور از ساختههاى غالیان و صوفیان است که خود را در میان اصحاب ائمه: جازده و در زیر پوشش تشیّع قرار دارند.»13
گفتههاى هاشم معروف الحسنى مبنى بر جعل این تفسیر ازسوى غالیان و غلو دانستن مطالب آن، مورد تأمل است. در این تفسیر از غلوّ درباره قرآن نهى14 و با ذکر روایتى از حضرت امام رضا(ع) گفته شده است: هرکه در حق امیرمؤمنان از حد بندگى تجاوز کند، از گمراهان و مغضوبان است.
از حضرت على(ع) نیز روایت ذیل را نقل مىکند: امیرمؤمنان(ع) فرمود: در حق ما از حد بندگى و عبودیت حق تجاوز نکنید، از اوصاف ما هرچه مىخواهید بیان کنید، ولى زیاده روى نکنید، از مبالغه همچون غلو نصارا اجتناب ورزید. به درستى که من از غلوّ بیزارم. به علاوه، مىنویسد که به حضرت رضاع(ع) عرض شد که گروهى از دوستان شما گمان مىکنند همه صفاتى که شما براى خداوند بیان داشتید خصوصیات على(ع) است و او پروردگار جهانهاست. امام با شنیدن این سخنان برآشفت و فرمود: آیا على(ع) مانند دیگران اهل خوردن، آشامیدن و نکاح نبود؟ و مگر نمازگزارى خاشع در برابر خدایش نبود؟ آیا این ویژگىها صفات خداست؟15 این روایتها که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) نقل شده، غلوّ را در حد کفر تلقى مىکند. بنابراین نمىتوان گفت که مطالب آن ساخته صوفیان و غالیان بوده است.
علامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى مىگوید: بزرگانى چون: شیخ صدوق، شیخ طبرسى، محقق کرکى، شهید ثانى، علامه مجلسى، ابن شهرآشوب و شیخ آقا بزرگ تهرانى کمترین تردیدى در صحت نسبت این اثر به امام حسن عسکرى(ع) ندارند و این مطلب را از مسلّمات و قطعیات مىدانند. وى سپس به انتقاداتى از این تفسیر مىپردازد: نخست آن که سندش ضعیف است و در این باره به گفتههاى ابن غضائرى اعتماد مىکند، اما گفتههاى او را با ذکر سه دلیل مخدوش اعلام مىکند و به نقل از استاد خود مرحوم خوئى، یادآور مىشود که هیچ کس در توثیق یا تضعیف راوى تفسیر (محمد بن قاسم استرآبادى) سخنى به میان نیاورده است. دومین انتقاد باقر شریف قرشى بر تفسیر امام عسکرى(ع) یکدست نبودن و عدم پیوستگى و سقطات و محذوفات بسیار آن است. او اضافه میکند:
«چگونه امام یازدهم در شرایط کاملاً ناگوار و اختناق شدید دشمنان در مدت طولانى براى دو فرد مجهول الحال تفسیر املا کرده است. به علاوه، در اکثر فصول کتاب عدم فصاحت و پریشانى آشکار است و این با بیان امام که فصلالخطاب بلاغت و شیوایى است، مغایرت دارد. وانگهى تا آنجا که من مىدانم، در بخشى از این تفسیر مطالب غلوّآمیز وجود دارد که از ساحت امام دور است.»16
پیش از این یادآور شدیم که مطالب کتاب را دو راوى که اهل استرآباد ایران بودند، پس از آن که از امام خویش شنیدند، با درک خود به نگارش درآوردند و این واقعیت بر نثر و شیوایى کتاب اثر گذاشته است. همچنین با ذکر نمونههایى از کتاب یادآور شدیم که حتى مضامینى در آن وجود دارد که شیعیان را از غلو نهى مىکند.
شهید آیةاللّه سید محمدعلى قاضى طباطبایى مىگوید: «در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) که محدث نورى آن را معتبر دانسته و در مستدرک الوسائل از آن نقل مىکند؛ گرچه نگارنده آن تفسیر را مانند فقه الرضا که محدث نورى در خاتمه مستدرک الوسائل در اثبات اعتبار آن بسیار کوشیده و قدم بارز و جدى برداشته، مجعول دانسته و به هیچ کدام اعتماد ننموده و اعتبار قائل نیستم. مگر آنچه از مطالب تفسیر نامبرده مسنداً به امام رسیده و نقل کرده باشند؛ چون در آن تفسیر بعضى از مطالب را که از امام نقل شده، ممزوج و خلط کردهاند و همه آنها را به امام نسبت دادهاند».
شهید قاضى اضافه مىکند:
«گرچه تفسیر مزبور نزد این جانب مورد اعتبار نیست، ولى در اعتبار، به اندازه کتابهایى که در تاریخ تألیف کردهاند و در نقل وقایع تاریخى به آن چنگ مىزنیم و از آنها نقل مىنماییم، ممکن است اعتبار داشته باشد. عدم اعتبار و اعتماد بر آن تفسیر از نقطه نظر امور دینى و مطالب و مسائل مذهبى است؛ اما از جهت نقل تاریخ مىتوان مورد نقل قرار داد».
آن شهید یادآور مىشود که اگرچه در این تفسیر قضیه مختار با تغییر و تبدیل نقل شده، ولى نمیتوان به دلیل این لغزشها از تمامى مطالب تفسیر دست برداشت. چنانچه اگر این روش را در پیش بگیریم، باید از کتاب کافى کلینى نیز به جهت برخى روایات که در آن آمده، چشم بپوشیم.
آیةاللّه قاضى تصریح کرده است:
«در این اواخر در عصر ما یکى از بزرگان صلاح دانست که کتابى در حدیث جمع و تألیف شود که جهات ناقص تقطیع و غیره در آن نباشد و لذا کتابى به نام جامع احادیث الشیعه تألیف گردیده و داراى مزایاى زیادى است؛ ولى نباید غفلت کرد که در آن کتاب باید به مصادر آن متوجه شد و یکى از معایبش آن است که اخبار زیادى که محدّث نورى از مصادر ضعیفه مانند فقهالرضا، جامعالاخبار و تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) و امثال آنها جمع و تألیف کرده که اغلب مصادر مستدرک از این قبیل است، آن اخبار را در کتاب جامع احادیث شیعه در ردیف اخبار کتب اربعه آوردهاند و امکان دارد برخى خیال کنند چون روایت در کتاب مذکور آمده است، باعث اعتبار حدیث بشود و این طور نیست و بلکه باید مصدر و مدرک حدیث ملاحظه گردد. کاش آن اخبار را در ردیف کتب اربعه ذکر نمىکردند».17
بنابراین شهید قاضى نیز تفسیر عسکرى را به طور کامل رد نکرده و این اثر را در تحقیقات خود مأخذ قرار داده است.
قضاوت نهایى
همان گونه که اشاره شد، تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) از ابتداى طرح آن در قرن چهارم هجرى تاکنون با ارزیابىها و قضاوتهاى مختلفى رو به رو شده است: عدهاى از عالمان مشهور و معتبر انتساب آن را به امام صحیح دانسته و احادیثى از آن نقل کردهاند؛ برخى دیگر از افراد رجالشناس مضامین آن را بىاعتبار دانستهاند؛ برخى حد وسط را برگزیدهاند و اعتقاد دارند این اثر را همچون دیگر منابع روایى شیعه باید نقد و بررسى کرد و پس از پژوهشهاى لازم، روایات درست آن را مشخص ساخت و پذیرفت؛ زیرا دلیلى بر تضعیف یا مردود بودن تمامى مطالب آن وجود ندارد. به علاوه، در این تفسیر کم نیستند روایتهایى که مشخصات حدیث مستند معتبر و با عبارات شناخته شده امام معصوم(ع) همخوانی دارند.
پىنوشتها
1. وسائل الشیعه، همان، ص 59 - 60.
2. طبقات مفسران شیعه، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ج 1، ص 328.
3. فهارس بحارالانوار، سید محسن خاتمى، ج 2، ص 96 و 98؛ بحارالانوار، ج 92، ص 2570240 و نیز جلاءالعیون، ص 279.
4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 2، ص 41.
5. فرائدالاصول، شیخ انصارى، ص 86.
6. الذریعه، همان، ص 288 - 286.
7. ر.ک: تفسیر فاتحةالکتاب، عبدالحسین امینى، ترجمه قدرتاللّه حسینى شاهرودى.
8. الصراط المستقیم، حسین بروجردى، ص 88، و نیز ر.ک: نخبةالمقال، از همو.
9. تنقیح المقال فىضبط اسماء الرجال، علامه ماممانى، ص 305.
10. الذریعه، ج 4، ص 258؛ نیز مقاله «چاپ تازه تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع)»، رضا مختارى، مجله نشر دانش، سال نهم، شماره دوم، بهمن و اسفند 1317.
11. الذریعه، ج 11، ص 152.
12. همان، ص 152 - 155؛ اعیان الشیعه، ج 17، ص 69.
13. همان، ج 4، ص 195؛ ج 11، ص152.
14. همان، ج 4، ص 285.
15. مجله نور علم، رساله محمد جواد بلاغى درباره تفسیر امام حسن عسکرى(ع)، ص 143.
16. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، سال دوم، شماره 6، ص 323 - 324.
17. رساله تحقیق فقه الرضا، سید محمدهاشم انصارى، ص 7.
سید محمد هاشم خوانسارى مىگوید:
«احتمال وضع در مورد فقهالرضا ضعیف است؛ چون آثار صدق و حقیقت از آن واضح است، ولى نسبت کتاب مصباح الشریعه به امام ششم و نسبت تفسیر امام حسن عسکرى(ع) به آن بزرگواران بسیار ضعیف است؛ چون کوچکترین امعان نظر و دقت در سیاق کلام حقیقت را روشن مىسازد.3
آیت اللّه خوئى در اثر معروف خود و در چند جا از این تفسیر سخنى به میان آورده4 و نظر خود را چنین ابراز داشته: تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) به روایت (محمد بن قاسم) ثابت مىشود. او این اثر را از دو مرد که هویت مجهول و ناشناخته دارند، روایت کرده است. به اعتقاد آیت اللّه خوئى روایت آن دو فرد از شخص امام علامت ارجمندىشان نزد امام نیست. اقامت آنان نزد امام یازدهم و به خواست ایشان به منظور دانش آموزى آنان بود و نشانه وثاقت آنان نیست.5
اما آیت اللّه خوئى در جاى دیگر نکاتى را مطرح مىکند که از تأیید این تفسیر حکایت دارد:
«محمد بن قاسم استرآبادى از مشایخ صدوق بود و او خود این مطلب را در کتاب مشیخه باب تلبیه ذکر کرده و در کتاب منلایحضره الفقیه (ج 2، حدیث 967) نیز یاد کرده و در عیون اخبارالرضا جزء یک باب 28 حدیث 19، از او نام برده است و براى او رضاى الهى را خواسته است».6
و چون علامه حلى خواسته است به پیروى از غضائرى تفسیر عسکرى را ضعیف و مجعول قلمداد کند و از مفسر استرآبادى به عنوان ابنابىالقاسم یاد کرده است، آیت اللّه خوئى آن را لغزشى آشکار مىداند و مىگوید: نام محمد بن قاسم در روایات صدوق فراوان تکرار شده است و در هیچ یک از موارد یاد شده، تعبیر محمد بن ابىالقاسم دیده نمىشود. پس معلوم نیست چرا علامه حلى او را ابن ابىالقاسم مىگوید.7
علامه محمدتقى شوشترى عقیده دارد مطالبى در کتب یاد شده آمده که از حیث محتوا آشکارا قابل نقد و ایراد است و گاهى به هیچ وجهى نمىتواند منسوب به امام باشد. او چهل مورد از این گونه اشکالات را در اثر معروف خود ارائه داده است.8
آیت اللّه شعرانى در تعلیقاتى که در آخر تفسیر مجمع البیان به قلم خود تحریر کرده، یادآور مىشود: مصنّف (صاحب تفسیر مجمعالبیان) از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) مطالبى نقل نکرده است و علامه حلى در ذیل عنوان محمد بن قاسم استرآبادى گفته که آن تفسیر مجعول است و مرحوم شعرانى ضمن ذکر یک اشتباه درباره دستگیرى حجاج مىافزاید:
«واضع و جاعل این تفسیر به تاریخ آشنا نبوده است و شگفت است که آنچه از تفسیر (عسکرى ددر مورد مختار) نقل کردیم، در بحارالانوار موجود است و علامه مجلسى به ردّ آن نپرداخته است».
شعرانى مىگوید:
«در تفسیر آیه: )فان کنت فى شک مما انزلنا...( مطالبى آمده که شرم، از نقل آن با زمان مىدارد و آدمى از خواندن آن مطالب مشمئز مىشود».9
اما مرحوم شعرانى در تعلیقه کتاب وسائلالشیعه مطلبى دارد که مؤید اعتبار این تفسیر است. او مىنویسد:
«محمد بن قاسم استرآبادى مفسر و راوى تفسیر امام عسکرى(ع) شیخ (راوى) مصنف (مرحوم صدوق) است. شیخ صدوق در کتابهاى خود از او روایات فراوان نقل کرده و براى او رضایت و رحمت الهى را خواسته است».10
شگفت آن که رسالهاى از استاد شعرانى در تفسیر قرآن به خط ایشان در اختیار علامه حسن حسنزاده آملى است که مؤلف در موارد متعددى به تفسیر امام حسن عسکرى7 استناد جسته و وى ذیل تفسیر آیه بیستم از سوره بقره و در توضیح عبارت )لعلکم تتقون( مطالب نسبتاً مفصلى را به نقل از تفسیر عسکرى در رساله خود درج کرده است. در تفسیر آیه 24 از سوره دوم قرآن ذیل )قالوا هذاالذى رزقنا من قبل( این تفسیر را مأخذ قرار داده و از آن براى صحت بحثهاى تفسیرى خود نمونههایى ارائه داده است.11
استاد هاشم معروف الحسنى در انتقاد به دکتر مصطفى کامل شیبى در دو کتاب خود: «الفکرالشیعى» و «النزعات الصوفیة» و«الصله بین التصوف و التشیع» (که هردو به فارسى ترجمه شدهاند) خواسته است تا انحرافات و بدعتهاى صوفیان را به تشیّع نسبت دهد. مىگوید: «شیبى از آن رو تفسیر قمى و تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع) را از میان دهها تفاسیر شیعه برگزیده که دریافته در آنها چیزهایى است که باب طبع اوست و مىتواند با آنها تشنگى خود را فرونشاند و مقصود خود را برآورد و امکان پیدا کند که گفتههاى غالیان و مفتریانى که خود را در میان مسلمانان جا زدند تا آثار و نشانههاى اسلام را مخدوش سازند و میان آنان اختلاف ایجاد کنند، به شیعه بچسباند».12
وى در جاى دیگر یادآور مىشود که شیعه بیشتر روایات این دو تفسیر را تأیید نمىکند و حتى اکثر عالمان شیعى این دو تفسیر را قبول ندارند؛ زیرا تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) را تنها محمد بن قاسم استرآبادى روایت کرده و چنان که نویسندگان کتب رجال در شرح احوال وى بیان کردهاند و به تعبیر شیخ محمد طه در کتاب اتقان المقال و احوال الرجال، وى وضّاع (حدیث ساز) بوده و به هیچ روى بر او اعتمادى نیست. وى همچنین ادامه مىدهد که:
«میرزا محمد در منهج المقال و بهبهانى در کتاب رجال خویش این موضوع را تأکید کرده و برخى نویسندگان افزودهاند که سزاوار نیست چنین تفسیرى به امام نسبت داده شود و به نظر مىآید غالب مؤلفان رجالى، راوى این تفسیر از امام عسکرى(ع) رابه وضع حدیث وصف و صدور تفسیر مذکور را از آن امام یا یکى از پدرانش انکار کردهاند. هرکس این کتاب را بررسى کند، دهها گواه مىیابد بر این که تفسیر مذکور از ساختههاى غالیان و صوفیان است که خود را در میان اصحاب ائمه: جازده و در زیر پوشش تشیّع قرار دارند.»13
گفتههاى هاشم معروف الحسنى مبنى بر جعل این تفسیر ازسوى غالیان و غلو دانستن مطالب آن، مورد تأمل است. در این تفسیر از غلوّ درباره قرآن نهى14 و با ذکر روایتى از حضرت امام رضا(ع) گفته شده است: هرکه در حق امیرمؤمنان از حد بندگى تجاوز کند، از گمراهان و مغضوبان است.
از حضرت على(ع) نیز روایت ذیل را نقل مىکند: امیرمؤمنان(ع) فرمود: در حق ما از حد بندگى و عبودیت حق تجاوز نکنید، از اوصاف ما هرچه مىخواهید بیان کنید، ولى زیاده روى نکنید، از مبالغه همچون غلو نصارا اجتناب ورزید. به درستى که من از غلوّ بیزارم. به علاوه، مىنویسد که به حضرت رضاع(ع) عرض شد که گروهى از دوستان شما گمان مىکنند همه صفاتى که شما براى خداوند بیان داشتید خصوصیات على(ع) است و او پروردگار جهانهاست. امام با شنیدن این سخنان برآشفت و فرمود: آیا على(ع) مانند دیگران اهل خوردن، آشامیدن و نکاح نبود؟ و مگر نمازگزارى خاشع در برابر خدایش نبود؟ آیا این ویژگىها صفات خداست؟15 این روایتها که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) نقل شده، غلوّ را در حد کفر تلقى مىکند. بنابراین نمىتوان گفت که مطالب آن ساخته صوفیان و غالیان بوده است.
علامه محقق حاج شیخ باقر شریف قرشى مىگوید: بزرگانى چون: شیخ صدوق، شیخ طبرسى، محقق کرکى، شهید ثانى، علامه مجلسى، ابن شهرآشوب و شیخ آقا بزرگ تهرانى کمترین تردیدى در صحت نسبت این اثر به امام حسن عسکرى(ع) ندارند و این مطلب را از مسلّمات و قطعیات مىدانند. وى سپس به انتقاداتى از این تفسیر مىپردازد: نخست آن که سندش ضعیف است و در این باره به گفتههاى ابن غضائرى اعتماد مىکند، اما گفتههاى او را با ذکر سه دلیل مخدوش اعلام مىکند و به نقل از استاد خود مرحوم خوئى، یادآور مىشود که هیچ کس در توثیق یا تضعیف راوى تفسیر (محمد بن قاسم استرآبادى) سخنى به میان نیاورده است. دومین انتقاد باقر شریف قرشى بر تفسیر امام عسکرى(ع) یکدست نبودن و عدم پیوستگى و سقطات و محذوفات بسیار آن است. او اضافه میکند:
«چگونه امام یازدهم در شرایط کاملاً ناگوار و اختناق شدید دشمنان در مدت طولانى براى دو فرد مجهول الحال تفسیر املا کرده است. به علاوه، در اکثر فصول کتاب عدم فصاحت و پریشانى آشکار است و این با بیان امام که فصلالخطاب بلاغت و شیوایى است، مغایرت دارد. وانگهى تا آنجا که من مىدانم، در بخشى از این تفسیر مطالب غلوّآمیز وجود دارد که از ساحت امام دور است.»16
پیش از این یادآور شدیم که مطالب کتاب را دو راوى که اهل استرآباد ایران بودند، پس از آن که از امام خویش شنیدند، با درک خود به نگارش درآوردند و این واقعیت بر نثر و شیوایى کتاب اثر گذاشته است. همچنین با ذکر نمونههایى از کتاب یادآور شدیم که حتى مضامینى در آن وجود دارد که شیعیان را از غلو نهى مىکند.
شهید آیةاللّه سید محمدعلى قاضى طباطبایى مىگوید: «در کتاب تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) که محدث نورى آن را معتبر دانسته و در مستدرک الوسائل از آن نقل مىکند؛ گرچه نگارنده آن تفسیر را مانند فقه الرضا که محدث نورى در خاتمه مستدرک الوسائل در اثبات اعتبار آن بسیار کوشیده و قدم بارز و جدى برداشته، مجعول دانسته و به هیچ کدام اعتماد ننموده و اعتبار قائل نیستم. مگر آنچه از مطالب تفسیر نامبرده مسنداً به امام رسیده و نقل کرده باشند؛ چون در آن تفسیر بعضى از مطالب را که از امام نقل شده، ممزوج و خلط کردهاند و همه آنها را به امام نسبت دادهاند».
شهید قاضى اضافه مىکند:
«گرچه تفسیر مزبور نزد این جانب مورد اعتبار نیست، ولى در اعتبار، به اندازه کتابهایى که در تاریخ تألیف کردهاند و در نقل وقایع تاریخى به آن چنگ مىزنیم و از آنها نقل مىنماییم، ممکن است اعتبار داشته باشد. عدم اعتبار و اعتماد بر آن تفسیر از نقطه نظر امور دینى و مطالب و مسائل مذهبى است؛ اما از جهت نقل تاریخ مىتوان مورد نقل قرار داد».
آن شهید یادآور مىشود که اگرچه در این تفسیر قضیه مختار با تغییر و تبدیل نقل شده، ولى نمیتوان به دلیل این لغزشها از تمامى مطالب تفسیر دست برداشت. چنانچه اگر این روش را در پیش بگیریم، باید از کتاب کافى کلینى نیز به جهت برخى روایات که در آن آمده، چشم بپوشیم.
آیةاللّه قاضى تصریح کرده است:
«در این اواخر در عصر ما یکى از بزرگان صلاح دانست که کتابى در حدیث جمع و تألیف شود که جهات ناقص تقطیع و غیره در آن نباشد و لذا کتابى به نام جامع احادیث الشیعه تألیف گردیده و داراى مزایاى زیادى است؛ ولى نباید غفلت کرد که در آن کتاب باید به مصادر آن متوجه شد و یکى از معایبش آن است که اخبار زیادى که محدّث نورى از مصادر ضعیفه مانند فقهالرضا، جامعالاخبار و تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) و امثال آنها جمع و تألیف کرده که اغلب مصادر مستدرک از این قبیل است، آن اخبار را در کتاب جامع احادیث شیعه در ردیف اخبار کتب اربعه آوردهاند و امکان دارد برخى خیال کنند چون روایت در کتاب مذکور آمده است، باعث اعتبار حدیث بشود و این طور نیست و بلکه باید مصدر و مدرک حدیث ملاحظه گردد. کاش آن اخبار را در ردیف کتب اربعه ذکر نمىکردند».17
بنابراین شهید قاضى نیز تفسیر عسکرى را به طور کامل رد نکرده و این اثر را در تحقیقات خود مأخذ قرار داده است.
قضاوت نهایى
همان گونه که اشاره شد، تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى(ع) از ابتداى طرح آن در قرن چهارم هجرى تاکنون با ارزیابىها و قضاوتهاى مختلفى رو به رو شده است: عدهاى از عالمان مشهور و معتبر انتساب آن را به امام صحیح دانسته و احادیثى از آن نقل کردهاند؛ برخى دیگر از افراد رجالشناس مضامین آن را بىاعتبار دانستهاند؛ برخى حد وسط را برگزیدهاند و اعتقاد دارند این اثر را همچون دیگر منابع روایى شیعه باید نقد و بررسى کرد و پس از پژوهشهاى لازم، روایات درست آن را مشخص ساخت و پذیرفت؛ زیرا دلیلى بر تضعیف یا مردود بودن تمامى مطالب آن وجود ندارد. به علاوه، در این تفسیر کم نیستند روایتهایى که مشخصات حدیث مستند معتبر و با عبارات شناخته شده امام معصوم(ع) همخوانی دارند.
پىنوشتها
1. وسائل الشیعه، همان، ص 59 - 60.
2. طبقات مفسران شیعه، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ج 1، ص 328.
3. فهارس بحارالانوار، سید محسن خاتمى، ج 2، ص 96 و 98؛ بحارالانوار، ج 92، ص 2570240 و نیز جلاءالعیون، ص 279.
4. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 2، ص 41.
5. فرائدالاصول، شیخ انصارى، ص 86.
6. الذریعه، همان، ص 288 - 286.
7. ر.ک: تفسیر فاتحةالکتاب، عبدالحسین امینى، ترجمه قدرتاللّه حسینى شاهرودى.
8. الصراط المستقیم، حسین بروجردى، ص 88، و نیز ر.ک: نخبةالمقال، از همو.
9. تنقیح المقال فىضبط اسماء الرجال، علامه ماممانى، ص 305.
10. الذریعه، ج 4، ص 258؛ نیز مقاله «چاپ تازه تفسیر منسوب به امام عسکرى(ع)»، رضا مختارى، مجله نشر دانش، سال نهم، شماره دوم، بهمن و اسفند 1317.
11. الذریعه، ج 11، ص 152.
12. همان، ص 152 - 155؛ اعیان الشیعه، ج 17، ص 69.
13. همان، ج 4، ص 195؛ ج 11، ص152.
14. همان، ج 4، ص 285.
15. مجله نور علم، رساله محمد جواد بلاغى درباره تفسیر امام حسن عسکرى(ع)، ص 143.
16. فصلنامه پژوهشهاى قرآنى، سال دوم، شماره 6، ص 323 - 324.
17. رساله تحقیق فقه الرضا، سید محمدهاشم انصارى، ص 7.