آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

ارکان اسلام
دین مقدس اسلام داراى سه رکن کلى است: عقاید, اخلاق و احکام.
منظور از عقاید, مبانى معرفتى و جهان شناختى اسلام است که شامل: توحید, نبوت, معاد, عدل و امامت مى شود.
مقصود از اخلاق, مجموعه خصوصیت ها و صفاتى است که هر انسان وارسته اى باید آن ها را دارا باشد; خصوصیت هایى چون: صبر, حلم, شکرگزارى, عشق, محبت, توکل, شجاعت, عفت, پاکدامنى, حسن خلق و مدارا.
بعد سوم دین اسلام را کارهایى تشکیل مى دهد که خداوند به عهده انسان نهاده است, که مثل: نماز, روزه و زکات.
در میان این سه رکن, رکن اول پایه اصلى و مهم ترین بخش و سپس رکن دوم و آن گاه رکن سوم قرار دارد. اگر رکن اول نباشد, مثلا اگر انسان اعتقاد به خداوند نداشته باشد, هیچ کار خیر و اصلاحى صورت نمى گیرد; زیرا هر عملى باید هم حسن فعلى داشته باشد و هم حسن فاعلى; یعنى هم عمل باید خیر و نیکو باشد و هم انجام دهنده اش به خداوند اعتقاد داشته باشد. در این صورت است که عمل داراى اجر و پاداش اخروى است. اعمالى که کافران, مشرکان و منافقان انجام مى دهند و اصلاحاتى که آنان مد نظر دارند و در صدد اجرا و ایجاد آن در جامعه هستند, هیچ ثمر اخروى ندارد.
اگر رکن دوم هم نباشد, باز عمل خیر و کار شایسته صورت نمى گیرد یا کم تر انجام مى شود. مثلا شخصى که بخیل است, هیچ گاه به کسى کمک مالى نمى کند. خسیسى مانع ظهور کار خیر از او مى شود. ترسو هیچ گاه در صحنه پیکار و مصاف با دشمن حاضر نمى شود, اگرهم حاضر شود, براى انجام کار خیر و اصلاح نیست و منظور دیگرى درنظر دارد. البته ممکن است ترسو براى اصلاح نفس خویش در صحنه هاى پیکار شرکت کند تا ترس را از وجود خود برطرف سازد. نیز خسیس ممکن است با دادن صدقه در این صدد برآید که رفته رفته صفت بخل را از نفس خویش ریشه کن کند.ریشه کار خیر و شایسته را صفات نیکو که مبتنى بر افکار و عقاید صحیح هستند, تشکیل مى دهند. جامعه اى که در صدد اصلاح است, در درجه نخست باید به تصحیح عقاید و افکار شرک آلود و کفرآمیز خویش بپردازد و آهسته آهسته آن را به اندیشه هاى ناب توحیدى سوق دهد. نباید پنداشت که جامعه ما این مرحله را پشت سرگذارده است و نیازى به تغییرات بنیادین و اصلاحى در این زمینه ندارد.
قرآن مجید بیش تر ایمان آورندگان را مشرک معرفى کرده است: (و ما یومن اکثر هم بالله الا و هم مشرکون)(1)
امام صادق(ع) درتفسیر آیه فوق مى فرماید: منظور آیه این است که انسان بدون آن که بداند, از شیطان پیروى مى کندو به خداوند شرک مى ورزد.(2)
ملامحسن فیض در تفسیر آیه فوق, مى نویسد: منظور از شرک, شرک در اطاعت و توجه به اسباب است.(3)
در آیه دیگرى, شرط رسیدن به رحمت پروردگار, عمل صالح و شرک نورزیدن در عبادت ذکر شده است. (... فمن کان یرجوا لقإ ربه فلیعمل عملا صالحا و لایشرک بعباده ربه احدا)(4)
درتفسیر قمى آمده است که منظور از این شرک, ریاست است.(5)
امام باقر(ع) فرمود: از رسول خدا(ص) درباره این آیه پرسش کردند و آن حضرت فرمود: هرکس براى خودنمایى نماز بخواند, مشرک است. هرکس براى خودنمایى زکات بدهد, مشرک است. هرکس براى خودنمایى روزه بگیرد, مشرک است. هرکس براى خودنمایى حج بگزارد, مشرک است. هرکس عملى را که خداوند دستور داده است, براى نشان دادن به مردم انجام دهد, مشرک است و خداوند عزوجل عمل فرد ریا کار را قبول نمى کند. (6)
بحث شرک و اقسام آن و راه رهایى از آن, بحث پیچیده و دشوارى است که در این مختصر نمى گنجد. غرض, ارائه دورنمایى از آشفتگى هایى است که مردم با آن ها دست به گریبان هستند, مانند شرک که از آن به عنوان یکى از بیمارىهاى مهلک و مهم قلبى یاد مى شود. بیمارىهاى دیگر که مانع هاى بسیار بزرگى در راه رسیدن به سعادت واقعى دردنیا و آخرت هستند, عبارتند از: کفر, نفاق, قساوت قلب, ریا, خودپسندى, فخرفروشى, سوءظن, حسد, دنیاپرستى و...
مبارزه با رذایل اخلاقى و ریشه کن کردن آن ها بسیار سخت و دشوار است و زمان زیادى مى طلبد. براى پیروزى در این مبارزه, به راهنمایى استادى خبره نیاز است. آموختن معارف اسلامى, بویژه جزئیات آن ها (نظیر: شناخت اسمإ و صفات الهى و نقش آن ها در آفرینش و تکامل موجودات, شناخت ائمه اطهار(علیهم السلام) و اثر آنان در رساندن فیوضات الهى به موجودات, ارتباط میان طبیعت و ماوراى آن, کیفیت بازگشت انسان و سایر موجودات به خداوند, چگونگى ارتباط میان انسان و خداوند, کیفیت وابستگى انسان و سایر موجودات به خداوند, مسإله جبر و اختیار و...) براى اصلاح نفس انسانى, نقش کلیدى دارد و آدمى باید در دو بعد نظرى و عملى, در آن ها کنکاش و مطالعه کند و به حقایق موجود در هستى دست یابد و آن ها را باور کند. براى یادگیرى معارف اسلامى باید به سراغ اساتید فلسفه و عرفان ـ عرفان نظرى و عرفان عملى ـ برویم, تا نورالهى در قلبمان متجلى شده و حجاب هاى ظلمانى و نورانى پاره شود و معدن رحمت گشوده و پله هاى تکامل و ترقى طى گردد.
فاصله از کجا تا به کجاست؟
آیا مدعیان اصلاحات! بعد نظرى و عملى عرفان و حقایق هستى را دریافته اند, که به ارشاد مردم مى پردازند و دغدغه اصلاحات دارند؟! بدیهى است که انسان تا خود صالح نشده باشد, نخواهد توانست به اصلاحات در جامعه و هدایت و اصلاح دیگران دست بزند. ملا مهدى نراقى ـ فقیه, فیلسوف و عارف الهى قرن دوازده و سیزده هجرى ـ در این باره مى گوید: ((هرانسانى توانایى ها و صفات او تعدیل نشده باشد, نمى تواند میان دیگر شریکان و رهروان و همشهریان خود, عدالت را اجرا کند. زیرا کسى که از اصلاح نفس خود عاجز است, چگونه مى تواند دیگرى را اصلاح کند؟!
چراغى که نمى تواند اطراف خود را روشن کند, چگونه خواهد توانست فاصله دور را روشنى بخشد؟! هرکس که قوا و خصلت هایش را تعدیل و از افراط و تفریط دورى نموده و در طریق مستقیم گام برداشته و برآن استقرار داشته باشد, استعداد ارائه این طریق میان بنى نوع خویش را دارد. چنین کسى خلیفه خدا بر روى زمین است. و هرگاه چنین شخصى میان مردم حاکم باشد و زمام مصالح مردم در قبضه اقتدار او باشد, سرزمین ها به واسطه ساکنان آن ها نورانى گشته و تمامى اموربندگان اصلاح مى شود و نسل آدمى فزونى گرفته, برکت هاى زمین و آسمان مستدام مى شود.(7)
همان گونه که این عالم و عارف وارسته فرمود, باید هرانسانى نفس خویش را مهار کند و سپس به ترغیب و تشویق دیگران بپردازد. چنین شخص خود ساخته اى بعد از طى هفت شهر عشق و اسفار اربعه و پس از سیر و سلوک, برپایه اهمیتى که اسلام نسبت به دستورها و معارف الهى قائل است, سعى مى کند که مردم را با پروردگار, آشنا سازد و میان مخلوق و خالق, محبت و عشق ایجاد سازد و سپس این حالت را در آنان پایدار سازد, تا بدان حد که هرچه خداوند دستور داد, اطاعت نمایند و یکپارچه صلاح و خیر محض شوند. باید نهاد آدمى از تمامى خبائث و پلیدىها پیرایش گردد و به صفات پسندیده زینت پیدا کند, تا نور الهى در او متجلى شود. ملامهدى نراقى دراین باره مى گوید: ((حکما تصریح کرده اند که نهایت مراتب نیکبختى آن است که انسان در صفات, تشبه به مبدإ پیدا کند. به این صورت که از او عمل زیبا صادر گردد, از آن راستا که زیباست نه به خاطر غرض دیگرى چون جلب منفعت یا دفع مضرت. و این تنها در صورتى متحقق مى گردد که حقیقت انسانى او که از آن به عقل الهى و نفس ناطقه تعبیر مى شود, خیر محض شود. به این ترتیب که خود را از تمامى پلیدىهاى جسمانى و کثافات حیوانى پاک گرداند و هیچ یک از عوارض طبیعى و خاطره هاى نفسانى گرداگرد وجود او راه نداشته باشد و مالامال از انوار الهى و معارف حقیقى گشته, به حقایق حقه واقعى, یقین پیدا نموده و عقل محض شده باشد, به گونه اى که تمامى معقولات او مانند قضایاى اولیه شده باشد بلکه ظهور معقولات بیش از قضایاى اولیه شده باشد و درجه آشکارى آن ها تمامتر باشد. در این صورت خداوند براى او اسوه نیکویى در صدور افعالش خواهد بود و کارهایش الهى مى گردد, یعنى به کارهاى خدایى شباهت پیدا مى کند. زیرا ازچنین شخصى به خاطر محض نیکى و جمالش, کارنیک و زیبا صادر مى شود, بدون توجه به انگیزه اى خارجى و در وراى آن.))(8)
در اصلاحات باید ارکان کلیدى مورد عنایت قرار گیرند و سپس سایر رکن ها و شاخ و برگ ها. شعار اصلاحات که از چند سال پیش نداى آن در هر کوى و برزنى شنیده مى شود, متإسفانه به محورهاى کلیدى توجه نداشته است. و مدعیان آن فارغ از اصلاحات عقیدتى, تنها به اصلاحات در بعد سیاسى ـ از زاویه اى که مدنظر دارند.ـ پرداخته اند. اى کاش در پس پرده این واژه متشابه, اصلاحات اسلامى مد نظر بود ولى حمایت هاى بى دریغ غرب از اصلاحات مورد ادعادى برخى از احزاب, نشانگر مفهوم غربى آن است و براى همین است که دشمنان اسلام با تمام قوا از آن حمایت و پشتیبانى مى کنند. آنان مى خواهند فساد, فحشا, بى بندوبارى, ابتذال, لهو, لعب, موسیقى هاى نامشروع, هرزگى, حیوانى زیستن, رهایى بى قید و بند دختر و پسر و هرنوع منکرى را شیوع دهند.
سوگمندانه باید اعتراف کنیم که برخى با شعار اصلاحات, از کارآمد نبودن اسلام در قرن حاضر سخن مى گویند و اسلام و حضرت محمد(ص) را خشن معرفى مى کنند. زیر سوال بردن عصمت معصومین(علیهم السلام), مقطعى بودن قوانین اسلامى, بى معنا بودن ولایت فقیه, عدم برترى دین اسلام نسبت به سایر ادیان, باور این که انسان شوون الهى ندارد و با سایر حیوانات مساوى و همه کاره طبیعت است, مبدإى نیست که در زندگى انسان نقش داشته باشد, فرجام نیک و بد کارهاى انسان با خود اوست, معادى در کار نیست و... در پى شعار اصلاحات به نسل جوان تلقین مى شود.
متإسفانه روزنامه هاى زنجیره اى و تعدادى از احزاب و گروه هاى سیاسى معلوم الحال, دانسته یا نادانسته آب بر آسیاب دشمن مى ریزند و به تحکیم مواضع ضد اسلامى و فاسد آنان مى پردازند و به گمراهى نسل جوان ـ که از متون اسلامى و معارف الهى بى اطلاع است.ـ مى پردازند و آنان را فقط در امور سیاسى مشغول مى سازند و دنیا و آخرتشان را تباه مى نمایند و نه تنها به اصلاح آنان نمى پردازند که فاسد و مفسدشان مى کنند. زیرا صلاح در مقابل فساداست و شق ثالثى وجود ندارد. قرآن مجید درباره کسانى که به فساد در زمین مى پردازند, واژه ((مسرفین)) را به کار برده و عمل آنان را در مقابل اصلاحگران قرار داده و از امت اسلامى خواسته است که از چنین اشخاصى پیروى نکنند: (و لاتطیعوا امرالمسرفین الذین یفسدون فى الارض و لا یصلحون)(9)
مقصود از اصلاحات
منظور قرآن از اصلاح, تغییراتى است که خداوند, پیامبران و اولیاى الهى از آن راضى و خشنود هستند; نه هر تغییر و دگرگونى. مثلا حضرت شعیب(ع) درباره علت مخالفت خود با قومش مى گوید: (یا قوم إرإیتم ان کنت على بینه من ربى و رزقنى منه رزقا حسنا و ما ارید ان اخالفکم الى ما انهیکم عنه ان ارید الا الاصلاح مااستطعت)(10)
اى قوم! به من بگویید هرگاه دلیل آشکارى از پروردگارم داشته باشم و رزق (و موهبت) خوبى به من داده باشد, (آیا مى توانم برخلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمى خواهم چیزهایى که شما را از آن ها باز مى دارم, خود مرتکب شوم. من جز اصلاح قصدى ندارم, البته تا جایى که بتوانم.
مصلحان واقعى
مراد حضرت شعیب(ع) ازایجاد و اجراى اصلاحات, همان فرامین الهى است. دیگر پیامبران الهى و ائمه اطهار(علیهم السلام) نیز چنین بوده اند. بنابراین مصلحان حقیقى, پیامبران الهى و ائمه اطهار(علیهم السلام) هستند و هرکس دستورهاى آنان را تبلیغ کند و در پى اجراى آن ها باشد, مصلح است و هرکس در مقابل آنان گام بردارد, گرچه در قالب واژه هاى توسعه سیاسى, جامعه مدنى, مردم سالارى و توسعه اقتصادى و... باشد, مصلح نیست.
تاریخچه اصلاحات
اصلاح و اصلاح گرى از صدر اسلام, حتى پیش از آن وجود داشته است و شعار نوینى نیست تا دچار دستپاچگى و اضطراب شویم. مصلح بالذات و حقیقى عالم وجود, خداوند است و مصلحان دیگر, مصلحان تبعى وبالغیر هستند که درراستاى فرامین الهى به کندن ریشه فساد از جامعه دست مى زنندو با آشناسازى مردم با معبود خویش, عشق به او را در دل آنان مى افکنندو راه هاى ترقى و تکامل را در ابعاد گوناگون به آنان نشان مى دهند, تا آنان به مرز خلیفه اللهى برسند و جانشین خداوند در کره خاکى شوند.
پى نوشتها:
1 ـ سوره یوسف, آیه 106.
2 ـ تفسیرصافى, ج 3, ص 53.
3 ـ همان, ص 52.
4 ـ سوره کهف, آیه 110.
5 ـ تفسیرصافى, ج 3, ص 269.
6 ـ همان, با تصرف.
7 ـ جامع السعادات, ج 1, ص 85.
8 ـ همان, ص 40 و 41. بااندکى تصرف.
9 ـ سوره شعرإ, آیه 151 و 152.
10 ـ سوره هود, آیه 88.

تبلیغات