آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

آیات فوق بیانگر مقام شهید و شهادت ، بویژه «شهیدان بدر» ، است ; مقامى که خاکیان و دورماندگان ازوصال ، از درک آن‏عاجزند و چشمان آنان از دیدن افقهاى بیکرانه آن‏ناتوان .
زمانى‏که در جنگ بدر چهارده تن به شهادت رسیدند ، گروهى چنان‏تصور کردند که آنان مرده‏اند و از زندگى محروم شده‏اند . قرآن‏کریم براین گمان خط بطلان کشیده ، براى شهیدان حیاتى ویژه اثبات‏کرد و فرمود :به آنها که در راه خدا کشته مى‏شوند ، مرده مگویید بلکه‏زنده‏اند ولى شما درک نمى‏کنید .
هرگز گمان مبر آنها که در راه خدا کشته شده‏اند ، مردگانندبلکه آنها زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند . آنهادر سایه نعمتهاى فراوانى که خداوند از فضل خود به آنها بخشیده‏است . خوشحالند و به خاطر کسانى (مجاهدانى) که هنوز به آنهاملحق نشده‏اند ، شادمانند ; (زیرا) مى‏دانند که نه ترسى‏برآنهاست و نه اندوهى .
البته حیات پس از مرگ به شهیدان اختصاص ندارد ; اما شهیدان‏راه خدا از ویژگى حیات پاکیزه و متفاوت بادیگران برخوردارند .
خصوصیات حیات شهیدان عبارت است از :
1ک برخوردارى از روزى ویژه نزد پروردگار ; (عندربهم یرزقون)
2ک شادمانى به آنچه خداوند از فضل خویش بدانان ارزانى داشته‏است ; (فرحین بما آتیهم الله من فضله)
3ک دریافت‏بشارت و مژده در باره سرنوشت نیک مجاهدان راه خدا ;(و یستبشرون بالذین لم یلحقوابهم)
4ک برخوردارى از نعمت و فضل خاص الهى ; (یستبشرون بنعمه من‏الله و فضل)
این مقام والا به پاس رشادتها ، مجاهدتها و ایثار شهیدان‏گرانقدرى است که در تنهایى و غربت اسلام ، پیامبر عظیم‏الشان رایارى کردند ، از ستمها نهراسیدند و بر کفر و استکبار هجوم‏بردند . عمیرابن وهب ، جاسوس مشرکان و نیروى ارزیابى آنان ، پس‏از تحقیق در باره حالات مسلمانان در جنگ بدر ، آنان را چنین وصف‏کرد :شتران یثرب با خویش مرگ حمل کرده‏اند و زهر مهلک با خود دارند. «مالهم ملجا الا سیوفهم و ما اریهم یولون حتى یقتلوا و لایقتلون حتى یقتلوا بعددهم .»
پناهى جز شمشیرهاى خود نداشته ، هرگز پشت‏به جنگ نکنند تاکشته شوند و کشته نشوند تا به تعداد خویش دشمن بکشند .
این واقعیتى است که قبل از آن مسلمانان در جلسه مشورتى‏پیامبر (ص) بیان داشته بودند . زمانى که پیامبر (ص) ازمسلمانان خواست نظر خویش را در باره جنگ با کفار اعلام دارند ،مقداد گفت : اى پیامبر ! دلهاى ما باشماست . آنچه خدا به تودستور داده ، همان را تعقیب کن . به خدا سوگند ، هرگز سخنى که‏بنى اسرائیل به موسى گفتند ، به شما نخواهیم گفت . بنى‏اسرائیل‏در پاسخ به دعوت موسى به جهاد ، گفتند : اى موسى ! تو وپروردگارت جهاد کنید و ما در همین جا نشسته‏ایم . ولى مامى‏گوییم در ظل عنایات پروردگار جهاد کن و ما نیز در رکاب شمانبرد مى‏کنیم .
سعد بن معاذ ، به نمایندگى از انصار ، بیان داشت : اى پیامبر! به آن خدایى که تو را به رسالت‏برگزیده است هرگاه وارد این‏دریا (بحر احمر) شوید ، ما نیز پشت‏سرشما وارد مى‏شویم و حتى‏یکى از ما از پیروى شما روى نخواهد گرداند ; «فسر بنا على‏برکه‏الله‏» ما را به فرمان خدا به هرنقطه‏اى که صلاح است ،روانه کن .
روز نبرد
روز هفدهم ماه رمضان ، سپیده دمان از حادثه‏اى سرنوشت‏ساز خبرمى‏داد . زمان تجلى گلواژه‏هاى عشق و ایثار فرارسیده بود . در یک‏سو جبهه حق به رهبرى پیامبر خاتم (ص) که نمادى دل انگیز ازاستمرار حق را ترسیم مى‏کرد و در سویى کفر ابوسفیانى و ابوجهلى‏که قامت‏شیطانى خویش را بر افراشته و عزم خاموش کردن انوار حق‏داشت . به زودى هماورد خواستن عتبه بن ربیعه و شیبه بن‏ربیعه وولید بن عتبه آغاز شد . عوف و معوذ پسران عفرا ، از طایفه بنى‏مالک ابن نجار و معاذ ابن عمر و به نقلى عبدالله ابن رواحه‏اعلام آمادگى کردند و سمت دشمن رهسپار شدند . عتبه‏بن ربیعه که‏دریافت آنان از جوانان مدینه‏اند . به آنان گفت : ما با شماکارى نداریم . سپس سخنگوى مشرکان فریاد برآورد : اى محمد ! ازقوم ما کسانى را که با ما همشان و همتایند ، به مبارزه بفرست. رسول‏خدا ، به بنى‏هاشم فرمود : اینک که آنها باطلشان راآورده‏اند تا نور خدا را خاموش سازند ، برخیزید و به وسیله حقى‏که پیامبرتان را به آن برانگیخته است ، بجنگید . حمزه‏بن‏عبدالمطلب ، على بن ابى‏طالب (ع) و عبیده پسرحارث بن‏عبدالمطلب‏به میدان رفتند . على و حمزه (علیهما السلام) در همان لحظات‏نخست نبرد ، ولید و عتبه را کشتند .
و عبیده‏بن الحارث تیغى بر فرق شیبه وارد ساخت . او بادم‏شمشیر به عضله ساق عبیده زد و آن را قطع کرد . حمزه و على (علیهما السلام) به سوى وى حمله بردند و او را کشتند . آنهاعبیده‏بن الحارث را به صف مسلمانان بازآوردند . عبیده در حالى‏که خون از ساق پایش روان بود ، به پیامبر (ص) گفت : آیا من‏شهید نیستم ؟
رسول خدا (ص) فرمود : آرى . آنگاه عبیده گفت : به خداسوگند ، اگر ابوطالب زنده بود ، مى‏دانست ما بدانچه او در حمایت‏از محمد (ص) سروده است ، از وى سزاوارتریم .
بر اساس نقلى دیگر ، پیامبر (ص) سرش را درکنار گرفت و چنان‏گریست که اشک مبارکش بر چهره عبیده ریخت . عبیده به رسول گرامى‏اسلام نگاه کرد و گفت : آیا من شهید نیستم ؟
حضرت فرمود : آرى ، تو نخستین شهید از اهل‏بیت من هستى .
عبیده هنگام مراجعت از بدر ، در سرزمین «روحاء» یا «صفراء» به خاک سپرده شد و پرچم هدایتى گشت که براى همیشه‏الهام بخش عاشقان و مبارزان راه دین و آزادى خواهد بود .
خداوند متعال در باره این شش تن آیات ذیل را نازل فرمود : این‏دو گروه «مومن و کافر» که در دین خدا با یکدیگر به جدال‏برخاستند . مخالف و دشمن یکدیگرند . کافران را (عتبه ، شیبه ،ولید) لباسى از آتش دوزخ به قامت‏بریده‏اند و بر سر آنان آب‏سوزان جهنم ریزند . . . آنان که ایمان به خدا آوردند (على ،حمزه (علیهما السلام) و عبیده‏بن الحارث) و نیکوکار شدندالبته خدا همه را در بهشت‏هایى داخل گرداند که زیر درختانش‏نهرها جارى است و در آنجا طلا و مروارید بر دست زیور بندند و تن‏به جامه حریر بیارایند .
حتى ابوذر سوگند یاد مى‏کرد که این آیات در باره این شش تن‏نازل شده است .
اکنون ببینیم آن سه تن (عوف ، معوذ و معاذ) که در آغازشجاعانه دل درگرو مبارزات داشتند . کیانند . عوف و معوذ پسران‏عفرا ، اگرچه با بدرقه دعاى پیامبر (ص) از میدان بازگردانده‏شدند ، اما پاداش خویش را گرفته ، در همین جنگ به شهادت رسیدندو همراه یاورشان معاذبن عمروبن جموح برگ زرینى در تاریخ اسلام‏پدید آوردند . عوف بن عفرا از عبدالرحمان بن عوف سراغ ابوجهل‏را گرفت . او در جواب گفت : پسرم ، از او چه مى‏خواهى ؟
پاسخ داد : به من گفته‏انداو به رسول خدا دشنام مى‏دهد ; من‏سوگند خورده‏ام اگر او را ببینم ، بکشم یا کشته شوم .
عبد الرحمان ابوجهل را به او نشان داد . معوذ بن عفرا نیز چنین‏پاسخ و پرسشى با عبدالرحمان داشت . آنان ابوجهل را تعقیب کردند. در این هنگام ، معاذ پسر عمروبن جموح مشاهده کرد بنى مخزوم‏کسى را درمیان گرفته ، مى‏گویند : نمى‏گذاریم دست کسى به‏ابوالحکم (ابوجهل) برسد . گمان کرد او ابوجهل است . کمین کردو در فرصتى مناسب ضربه‏اى به ساق پاى او زد . عکرمه ، پسرابوجهل، به معاذ حمله کرد و ضربه‏اى برشانه‏اش فرود آورد . دستش ازشانه جدا شد . عوف و معوذ که در تعقیب ابوجهل بودند . خود رابه ابوجهل رسانده ضربه‏هایى بر او وارد ساختند و در همان جا به‏شهادت رسیدند و عبدالله بن مسعود ابوجهل را در حال جان دادن‏گردن زد . پس از جنگ ، پیامبر اسلام (ص) از پیکر شهیدان اسلام‏دیدن کرد . درکنار پیکر پسران عفرا ایستاد و فرمود : خدابیامرزد پسران عفرا را که در کشتن فرعون این امت و رئیس‏پیشوایان کفر شرکت داشتند .
از دیگر شهداى بدر ، سعدبن خیثمه است . او پس از اعلام پیامبر(ص) همراه پدرش راهى جنگ شد و به پدرش گفت : «اگر پاى بهشت‏درمیان نبود ، مى‏گذاشتم تنها نصیب تو شود ; اما من امیدوارم که‏دراین سفر به شهادت نایل آیم .» پدر گفت : «تو نزدخانواده‏بمان .»
سعد نپذیرفت . پدر گفت : «چاره‏اى جز این نیست که یکى از مابراى سرپرستى خانواده بماند .»
آنگاه قرعه کشیدند و قرعه جهاد به نام سعد افتاد . کارزارفزونى گرفت . یکى از مشرکان سعدبن خیثمه را به شهادت رساند وعلى (ع) را به جنگ تن به تن دعوت کرد . او ضربه‏اى به سوى على(ع) نشانه رفت . حضرت آن را دفع کرد . آنگاه ضربه‏اى بر پیکراو وارد ساخت . زره شکافته شد و با ضربه حمزه استخوان سرش برزره پدیدار گشت . حمزه هنگام فرودآوردن شمشیر مى‏گفت : از من که‏پسر عبدالمطلب هستم ، این ضربه را بگیر .
از دیگر شهدا ، عمیربن ابى وقاص است . او که شانزده سال‏بیشتر نداشت . خود را میان سپاه پنهان کرد . وقتى برادرش سعدبن‏ابى وقاص علت آن را جویا شد ، گفت : مى‏ترسم پیامبر (ص) به‏خاطر سن کم اجازه جهادم ندهد .
او را خدمت پیامبر (ص) بردند . حضرت از او خواست‏برگردد .
عمیر گریست و بدین ترتیب ، اجازه همراهى با سپاه را دریافت‏داشت .
حارثه بن سراقه ، شهید دیگر بدر است . تیرمشرکان برگلویش‏نشست و به شهادت رسید . چون مادرش از شهادت او آگاه شد ، گفت :به خدا قسم ، بر او نمى‏گریم تا از رسول گرامى بپرسم جایگاهش‏کجاست ؟ اگر در بهشت‏باشد ، بر او گریه نخواهم کرد . چنانچه درآتش باشد ، برایش مى‏گریم . وقتى پیامبر (ص) به مدینه برگشت ،به حضورش شتافت و سوگند خویش را یادآور شد . پیامبر (ص)فرمود : «اجنه واحده ؟ ! انها جنان کثیره والذى نفسى بیده انه لفى‏الفردوس الاعلى .»
چقدر غافلى ، چرا مى‏گویى در یک باغ بهشتى است ؟ ! او درباغهاى بهشتى است . سوگند به خدایى که جانم در دست اوست ،حارثه در فردوس برین جاى دارد .
سپس حضرت آبى را طلبید . دست‏خود را در آن فرو برد و از آن‏مضمضه کرد . آنگاه به مادر و خواهر حارثه دستور داد از آن‏بیاشامند و آن را در گریبان خویش بریزند . آنها چنان کردند ودر حالى که دیدگانشان روشنتر و دلهایشان از دیگران شادمان‏تربود ، به خانه باز گشتند . شهیدان سرافراز بدر که در هفدهم ماه‏رمضان به سوى معبود شتافتند . چهارده‏تن بودند ; شش مهاجر و هشت‏انصار . نامهاى این بزرگان عبارت است از :
1ک عبیده بن حارث بن عبدالمطلب .
2ک عمیرابن ابى‏وقاص .
3ک عمیرابن عبد عمرو . (ملقب به ذوالشمالین)
4ک عاقل ابن ابى بکیر .
5ک مهجع (نخستین شهید مهاجر .)
6ک صفوان ابن بیضاء .
7ک مبشربن عبدالمنذر .
8ک سعدبن خیثمه .
9ک حارثه بن سراقه .
10ک عوف بن عفرا .
11ک معوذبن عفرا .
12ک عمیربن حمام .
13ک رافع ابن معلى .
14ک یزید بن حارث .
ابن عباس آنسه ، آزاد شده رسول خدا (ص) را نیز در شمارشهداى بدر ذکر کرده است .
چهارتن از شهدا در تنگه صفراء «سیر» به خاک سپرده شدند وسه تن دیگر پایین‏تر از چشمه مستعجله .
درود و سلام و صلوات خدا بر شهیدان والامقام بدر که تمدن عظیم‏اسلامى وامدار مجاهدتها و رشادتهاى آنان است . درود خدابروارثان صالح آنان ، به ویژه شهداى عملیات رمضان ، که پرچم‏عزت دینى و دفاع از ارزشها را برافراشته نگاه داشتند .
والسلام .

تبلیغات