یک فروغ رخ ساقی
آرشیو
چکیده
متن
بحثی که ذیلا از نظر خوانندگان میگذرد نگرشی به سیر یادداشتهای امام است در شرح قیصری بر کتاب فصوصالحکم. لیکن قبل از پرداختن به اصل بحث بهتر است در مورد چند مسأله یادآوریهایی داشته باشیم. مهمترین مساله تبلور برخی از عقاید شیخ اکبرابن عربی است در گفتارها و نوشتارهای مستقل دیگر امام. این مسأله یکی از پراهمیتترین و با ارزشترین ابعاد بررسی افکار و اندیشههای امام را تشکیل میدهد. آگاهی و وقوف یقینی بر این ارتباط اثباتگر ضرورت مطالعه ابن عربیست به عنوان یک مطالعه مقدماتی در زمینه شخصیت علمی حضرتامام خمینی(رض). گرچه اشاره گذرا به دو سه فراز از این ارتباط نمیتواند وافی به مقصود باشد ولی اجمالاً یک مثال آورده میشود. در اظهارات یکی از بستگان محترم حضرت ایشان از آن رو به کودکان و خصوصاً تازه تولد یافتگان علاقه داشتند که ایشان را قریبالعهد به پروردگارشان میدانستند، نظیر چنین امری را در فصوص میتوان یافت درجائی که سخن از تسخیر است. در این مبحث شیخ تأکید میکند که مخلوق هر چقدر به خداوند نزدیکتر و یا متشبهتر باشد قدرت و توانایی او در تسخیر مخلوقات دیگر بیشتر است از همین روست که اطفال به رغم همه ضعف و ناتوانیشان حتی در تسخیر قدرتمندترین شخصیتها موقفند. این از آن روست که ایشان قریبالعهد- یا به تعبیر شیخ «جدیدالعهد» - به پروردگارشان هستند.
از همین جا نیز هست که انسان به باران علاقه داشته و دوست دارد خود را در معرض آن قرار دهد. نکات متشابه فراوان دیگر هم دلالت بر این معنا دارد که چنانکه اشاره رفت بحثی مستقل میطلبد. یادآوری دیگر راجع است به کتاب فصوص. فصوصالحکم معروفترین کتاب شیخ اکبر محییالدین عربیست، شاید مهمترین کتاب این شخصیت کتاب معظم و چند جلدی (الفتوحاتالمکیه) باشد. کتاب اخیر دائره المعارف علوم صوفیانه است که بطور جامع، زیبا و مبوّب نگاشته شده و تقریباً میتوان گفت چیزی را در تصوف فرو نگذاشته است. اما فصوصالحکم بدلایل دیگر مورد توجه و اهمیت قرار گرفته است. برحسب اظهار خود شیخ در مقدمه مطالب کتاب همگی مضامین الهامی است که وی در یک رویا از رسول(ص) دریافت داشته است گرچه در ظاهر این امر یک دعوی بزرگ به نظر میرسد ولی باید دانست که بسیاری از علمای بزرگ اسلام که معمولاً هر امر را جز با تفحص نمیپذیرند- آن را پذیرفته و به کنکاش در ابعاد دیگر کتاب پرداختهاند. جناب سید حیدر آملی یکی از این دانشمندان است و نگارنده به نظریات جالب او که تکتک مطالب شیخ را مورد مداقه قرار داده در کتاب «تصوف الشیعه» اشاره کرده است. این کتاب برغم همه اهمیت و خطورتی که از عصر خود شیخ داشته ولی اینک با عنایت به اینکه یک منبع قوی مطالعات حضرت امام(رض) میباشد باید جدیتر مورد فحص قرار گیرد. یک سلسله از مفاهیم که در گذشته تنها در مباحث خلافی میان عرفا با هم و عرفا با فقها و غیر ایشان مطرح بود و تنها اموری نظری به نظر میرسید در انقلاب بزرگ اسلامی تبدیل به تزهایی زندگیساز و اساسهایی برای یک حکومت اسلامی گشت. اینکه «عالم محضر خداست» و اینکه عشق خداوند با جهاد در راه او به لقاءالله منتهی میشود جملتاً مطالبی هستند که شاید امروزه از بدیهیترین تصورات به حساب ایند، ولی باید دانست که این مفاهیم درگذشتهای نه چندان دور و تحدیداً قبل از انقلاب اسلامی بسیار محتاطانه بکار گرفته میشدند. بیتردید یکی از مهمترین مراجعی که به صراحت و با جرأت تمام این امور را مورد بحث قرار داده کتاب شریف «فصوص» است. انطباق مشهود و ملحوظ برخی نظریات حضرت امام(زض) با دکترینهای عرضه شده در کتاب فصوص شیخ، بخصوص کتاب را خطیرتر جلوه میدهد.
جایگاه والای کتاب «فصوص الحکم» همچنین تعقید آن همیشه باعث بوده که دانشمندان و بالخصوص متخصصان عرفان نظری به شرح آن بپردازند و با اینهمه پیچیدگی و رمزآلودگی مطالب طوری بوده که شرح و تعلیق بر آن بر هر کس میسور و ممکن نبوده است. اصولاً بر حسب افاده بعضی علمای متاله درک این کتاب خود مایه آفرین گویی و اعتزاز است چه رسد به باز کردن گرهها و حل مسائل آن- برخی از علمایی که به شرح فصوص همت گماشتهاند عبارتند از: صدر الدین محمدبن اسحق قونوی (م673)، مویدالدین بن محمود حاتمی جندی (م690)، کمالالدین عبدالرزاق کاشانی (م736) و بالاخره شرفالدین داوود بن محمود بن محمد قیصری رومی ساوی (م751) که معروف به محقق قیصری است. شرح قیصری خصوصاً بدلیل مقدمه جامع و شافیش شهرت دارد. در حقیقت قیصری با این مقدمه که یک مرور کامل و اجمالی بر اصول و مبانی عرفان محییالدینی است مفتاح حل مشکلات فصوص را در اختیار مطالعه کنندگان قرار میدهد. و شاید به لحاظ اتقان و رضایت نیز همین شرح مورد وثوق بیشتر علما باشد تعلیقات حضرت امام(ره) نیز بر حاشیه همین شرح است و به نظر میرسد که ایشان بداهتاً استادشان همین شرح را برای مطالعه بهترین یافته و دانستهاند. گذشته از شروحی که برای خود فصوص نوشته شده این شرح هم به لحاظ اهمیتش خاصه بعد تعلیمیش مورد توجه علما بوده و تعلیقات متعدد برخود یافته است. به نظر میرسد این تعلیقات جمله و تفصیلاً بهنگام تدریس متن به خاطر اساتید نگارنده خطور کرده و به رشته نگارش در آمده است. برخی از بزرگانی که بر این شرح و بالخصوص مقدمه آن دارای تعلیقه میباشند عبارتند از: استاد مرحوم محمد رضا قمشهای، استاد مرحوم حکیم ابوالحسن جلوه اصفهانی، استاد مرحوم آقا شیخ محمد حسین فاضل تونی و شرح حکیم وارسته جناب آقای سید جلال الدین آشتیانی.
تعلیقات حضرت امام نیز یکی از بهترین کارها در این زمینه به حساب میاید و ظهور آن در سالهای اخیر یکی از الطاف مهم خداوندی میباشد. این تعلیقات خصائص ویژه خود را دارا میباشند بطوریکه از جهات مختلف با تعلیقههای دیگر متفاوت مییابند. بیشک امام(رض) یکی از علاقهمندان پر و پاقرص عرفان نظری و خصوصاً محییالدین بودهاند و این هنگامی عجیب مینماید که گرچه ایشان در کتابهای دیگر خود نظیر «چهل حدیث» بسیار موقرانه و محترمانه و با القاب و اضافات بسیار از ابن عربی یاد میکنند ولی در این کتاب برغم اینکه پا را از بساط تجلیل و توقیر فراتر نگذاردهاند- عباراتی هم دال بر علاقه متزاید خود نسبت به او نیاوردهاند این نکته یکی از عجائب شخصیت حضرت امام است در سنین میان بیست و هفت تا سی و چهار سالگی. اما برخی از خصوصیات کتاب عبارتند از:
الف) بداعت و نوآوری، این تعلیقات گرچه حکایت از ذهنی وقاد دارند که در عنوان جوانی آفرینشگر اثری است خالد و جاودانه، ولی نشانگر این مطلب نیز میباشند که صاحب تعلیقات تنها موفق به درک و استیعاب مفاهیم بلند شرح و متن نبوده و بلکه دامنه عروج فکری او از آسمان معنی قیصری و ابن عربی هم گذشته و به عرضه مطالب جدیدی پرداخته که ضمن داشتن طراوات و ظرافت دارای بداعت و تازگی هم میباشد و از آن جمله است مطلبی که حضرت ایشان در باب وجودطلبی فرمودهاند، این تعریف از وجودطلبی نه تنها دستیار عرفای نظری بلکه به طریق اولی دستگیر طالبان فلسفه مشاء و اشراق در فهم ارتباط اینگونه وجود با وجود ذی ظلی است. ایشان در این باب فرمودهاند:
«بل لا وجود للظل اصلا فوجوده وجود خیالی، فان الظل عدم تنور المحل عن نور المنیر ولکن یتخیل انه شئ مع انه لیس بشیئ کالعالم یتخیل انه موجود و لیس بموجود عند التحقیق العرفانی الاکل شئ ماخلاالله باطل»[118].
«بلکه ظل وجودی ندارد، وجود ظل وجودی خیالیست، ظل خالی بودن محل است از نور نوربخش، لیکن خیال میشود که آن (ظل) چیزیست، با اینکه او هیچ نیست، جونان جهان که گمان میشود موجود است ولی با تحقیق عرفانی ثابت شده است که موجود نیست بدانید که هر چیز جز خدا باطل است».
در اینجا یک سوال بسیار مهم و جوهری که همیشه برای طالبان فلسفه مطرح بوده است پاسخ داده میشود. اگر وجود عالم وجود ظلی است ایا باید این وجود را نادیده گرفت؟ ایا وجود ظلی وجود نیست؟ اگر وجود است که این نقض غرض است و اگر وجود نیست پس چرا باید وجود عالم بدان تعبیر شود؟ و اصلاً چیزی که وجود ندارد میتواند مشبه به قرار گیرد؟ همه این پرسشها در پرتو ابهام در معنای ظل و وجود ظلی مطرح میشود که این تعریف زیبا پاسخگوی همه آنها میگردد.
ب) آموزش، تحقیق نشان میدهد که حضرت امام(رض) حتی در کارهای بسیار دقیق علمی خودشان هم هیچگاه هدف کاربردی بودن بحث را فراموش نکردهاند. ایشان برحسب استقصاحتی در عمیقترین مطالعات و آثار خود طوری ره را پیمودهاند که راهنما شدهاند. بدین معنا که از لابلای مطالب علمیایشان میتوان به رهنمودهایی برای حیات عملی رسید. آموزش شاید یکی از کاربردیترین اغراض مورد نظر حضرت ایشان در آثار بسیار علمیشان بوده است. این اثر نیز از زیور این بعد خالی نیست. گرچه نمیتوان مطلقاً مدعی شد که شروح و تعلیقات دیگر فصوص از این بعد پیراسته است ولی بیشبهه تعلیقات ایشان از جمله کارهایی در این زمینه است که تنها علما را مخاطب قرار نداده بلکه طالبان را هم مدنظر قرار داده است. ازجمله کارهایی در این زمینه که تا حدی در بعد آموزش درخور عنایت است تعلیقه است که استاد مرحوم فاضل تونی دارند که البته این تعلیقه هم بدلایل شرایط زمانی و مکانی این خصوصیت را یافته است یک دو نمونه از تبلور این بعد در تعلیقات حضرت امام بدین قرار است:
امام در جائیکه سخن از حضرات پنجگانه الهی میرود چنین میفرمایند:
«قوله: والحضرات الخمس، بقال لها الحضره باعتبار حضورها فی المظاهر و حضور المحاضر لدیها، فان العوالم محاضر الربوبیه و مظاهرها و لذا لا یطلق علی الذات من حیث هی الحضره لعدم ظهورها و حضورها فی محضر من المحاضر و فی مظهر من المظاهر...[119]».
«قول شارح که فرموده است: حضرات پنجگانه، به حضرت از آن جهت گفته میشود که در مظاهر حضور دارد و یا محاضر در نزد آن میباشد، چرا که عوالم محضرهای ربوبیت و مظهرهای آن هستند و لذا به ذات از آن حیث که ذات است حضرت گفته نمیشود چرا که در محضری از محاضر حضور و یا ظهور ندارد...»
ایشان همچنین در جائی که سخن از صورتهای غیبی میرود چنین میفرمایند:
«قوله: کذلک مایری فی الیقظه، اعلم ان المیزان فی مشاهده الصور الغیبیه هوا نسلاخ النفس عن الطبیعه والرجوع الی عالمها الغیبی فیشاهد اولا مثالها المقید و بعده المثال المطلق الی حضره الاعیان بالتفصیل الذی یشیر الیه المصنف و....[120].
«سخن او: همینگونه است آنچه در بیداری دیده میشود، بدان که معیار مشاهده صورتهای غیبی بیرون آمدن نفس است از طبیعت و بازگشت آن است به جهان غیبیش، او آنگاه اول مثال مقید خود را مشاهده میکند و بعد مثال مطلقش را، تا به حضرت اعیان برسد، با جزئیاتی که مصنف بدان اشاره کرد...».
درهر دو مورد موضوعات اصلی بحث برمدارهای دیگری استوار است ولی عادت امام چون بسیاری دیگر از شارحان و معلقان آن نیست که بسیاری از اصول را به عنوان اصول موضوعه و شناخته شده ناگفته گذاشته و تنها مباحث مبتنی بر آنها را پیگیرند. ایشان در هر کجا صلاح دیده و لازم دانستهاند جزئیات مباحث را گشوده و به سخن درباره آنها پرداختهاند. بدینگونه کسی که چندان عهدی به مطالعه این شرح ندارد و ایضاً خواستار آشنایی بیشتر با آن بوسیله این تعلیقات است میتواند گمشده خود را در آنها بیابد.
ج) تنقید، یکی از بارزترین خصوصیات این سلسله تعلیقات نگاه ناقدانهای است که حضرت امام به قضایای مورد بحث کردهاند، البته کار تنقید خصوصاً از طرف مغرضان از گذشتههای نه چندان نزدیک آلوده شده است ولی حقیقت امر آنکه اصولاً تنقید ناشی از دقت نظر یک منقد است. دقت نظری که باعث میشود تا مطلب کاملاً مورد تصویب قرار نگرفته و گاه تخطئه شود. از آنجا که حاصل کار، تنقیح مطلب و حصول نتیجه بهتر و ثمر شیرینتر است تنقید را باید یک عملکرد لازم و بایسته شمرد. این نظریه یعنی تصویب تنقید از صدر اسلام به خصوص در میان علمای طراز اول رواج داشته و مستحسن بوده است. منتهای مراتب شخص باید در این زمینه حائز شرایطی باشد که یکی از آنها دوری تمام عیار از خودستایی و با گرایشهای غیر علمی است. خوشبختانه تدقیق درکار بینظیر حضرت امام در نقد برخی فرازهای علمی ما را با یکی از بهترین نمونههای تنقید پاک و معصومانه مواجه میسازد.
حضرت امام(رض) در جاهای متعدد به نقد نظریات شارح پرداختهاند مثلاً:
1- ایشان در مورد نظر شارح درباره قلب فرمودهاند:
«وقوله: اذالقلب لیس اوسع من الوجود، هذابلسان العموم و الاقالقلب اوسع من الوجود فان الوجود هوالوجود المنبسط و قلب الختمی اوسع منه فانه وصل الی مقام اوادنی و هو مقام الاتصال بالاحدیه»[121].
«و سخن شارح: چرا که قلب وسیعتر از وجود نیست، به زبان عموم است و گرنه قلب وسیعتر است از وجود زیرا مقصود از وجود وجود منبسط است و قلب ختمی وسیعتر از آن است، چرا که این قلب به مقام «او ادنی» نایل آمده و آن مقام اتصال با احدیت است». ص167
یا:
«قوله: فحمد اللسان، اعلم ان الحمد هو، اظهار کمال المحمود و اعلان محامده فالقولی منه ظاهرها و اما الفعلی والحالی فلیسا کما ذکره الشارح الفاضل فان الاتیان بالاعمال ابتعاء لوجهالله لیس حمداً بل الحمد الفعلی عباره عن اظهار کمال المحمود بالعمل...»[122]
«سخن او: که حمد زبان... بدان که حمد عبارتست از ظاهر ساختن کمال محمود و اعلان خصلتهای ستوده او، حمد زبانی واضح است ولیکن حمد فعلی و حالی آنچنانکه شارح فاضل گفته نیست، زیرا که انجام اعمال برای کسب رضای خداوند حمد نبوده بلکه حمد فعلی عبارتست از ظاهر ساختن کمال محمود بوسیله عمل...» ص42
یا:
«قوله: و عالمها عالم الاعیان، ماذکره الشارح من ترتیب العوالم لم بکن مطابقا للذوق العرفانی بل اول الحضرات حضره الغیب المطلق ای حضره احدیه الاسماء الذاتیه...»[123]
«سخن شارح که: عالم آن (حضرت غیب مطلق)... آنچه را که شارح از ترتیب عوالم ذکر میکند مطابق با ذوق عرفانی نیست، بلکه اولین حضرت از حضرات حضرت غیب مطلق یعنی حضرت احدیت اسماء ذاتی است که عالمش سر وجودیست.»
ایشان حتی دامنه تنقید را تا آنجا گسترش دادند که حتی برخی از نظرات استاد معظمشان مرحوم شاهآبادی را نیز مستثناً نفرمودهاند. حضرت ایشان(رض) به عنوان مثال در مبحث تنزیه و تشبیه که یکی از مهمترین مباحث فصوص و یکی از نقاط عطف نظرات شیخ اکبر در عرفان نظریست چنین فرمودهاند:
«قال شیخنا العارف- ادامالله ظله- الانصاف ان التنزیه عن النقائص الا مکانیه لیس تحدیداً فانها اعدام و التنزیه عنها یرجع الی کمال الوجود و مرجعه الاطلاق لا التحدید، قلت ما ذکره دام ظله حق لو کان النقائص الا مکانیه عدما مطلقاً غیر موجود و لو بالعرض و لکن الامر لیس کذلک فان المنزه بری النقائص التی هی حدود الوجود و هی موجوده ولو بالعرض والتنزیه عنها یرجع الی التحدید.»[124]
«شیخ عارف ما- ادامالله ظله- گفتند انصاف آنست که تنزیه (خداوند) از نقائص ناشی از امکان تحدید (او) نیست، زیرا که این نقائص مجموعهای از عدمها هستند و تنزیه (ذات او) از این نقائص به کمال وجود بازگشته مرجع آن اطلاق است و نه تحدید، در پاسخ نظر من آنستکه آنچه را ایشان -دام ظله- فرمودهاند حق است به شرطی که نقائص ناشی از امکان عدم مطلق بوده و موجود نباشند حتی عرضا، ولی امر اینگونه نیست زیرا که شخص تنزیه کننده نظریه نقایصی دارد که حدود وجودند اگر چه بالعرض موجودند و تنزیه از آنها به تجدید باز میگردد.»
برخی گمان بردهاند که تعلیقات ایشان به شرح قیصری امریست کاملا عادی چه این عادیت طالب علمان است که بهنگام تلقی درس فرازهای مهم مورد اشاره استاد را در حاشیه بنگارند. لیکن این مقطع تنقیدی اخیر به وضوح نشان میدهد برغم همه احترامی که امام برای استاد خود قابل بودهاند و برغم تمامی تاثری که از ایشان داشتند تفکر مستقل خود را نیز دارا بودهاند. رعایت ادب امریست جدا از تحقیق حق، و با اینحال نباید مقالات نسبت به هر کدام دیگری را مختل سازد و این بوده است داب عالمان بزرگ جهان اسلام.
د) مقارنه و تطبیق، در تحقیقی که اخیرا از کتاب «چهل حدیث» حضرت امام به طبع رسید کاملاً نشان داده شده است که چگونه ایشان را میتوان از برجستهترین پیشتازان علم تطبیقی در جهان اسلام محسوب داشت. این بعد از شخصیت علمی ایشان در این تعلیقات هم نمود بارز و واضحی یافته است. زیبایی کار ایشان در این زمینه بحدی است که شخص به دشواری میتواند خود را از هیجانات وجدی که از مطالعه مییابد برکنار دارد. این کار مقارنهای در عین حال برخلاف بسیاری دیگر از آثار تطبیقی و مقارنهای غیر متعهدانه صورت نپذیرفته بلکه با مهارت و زیبایی هر چه تمامتر هدفی را متحقق ساخته که سالها و سالها مطمح نظر اساتید فن بوده است. در اینجا بهتر است به چند نمونه از مقارنههای ایشان اشاره داشته باشیم.
«(فالحق عین ماظهر فی حال بطونه و عین ما بطن فی حال ظهوره)
فی التوقبع المبارک عن مولینا و سیدنا صاحب الامر عجلالله فرجه و ارواحنا له الفداء فی الادعیه الرجبیه: یا باطنا «فیظهوره و ظاهرا فی بطونه و مکنونه، صدق ولیالله روحی فدا.»[125]
(پس عین آن چیزیست که در حال بطونش ظهور یافته و عین آنچه است که در حال ظهورش باطن است).
در توقیع مبارک مولا و آقایمان صاحب الامر- عجلالله فرجه و ارواحنا له الفداء- در دعاهای شهر رجب آمده است: ای کسی که در ظهورت باطنی و در بطونت و غیبتت ظاهری، راست فرمود ولی الله- روحی فداه-».
یا:
«(فاختلط الامر و ظهرت الاعداد بالواحد فی الرتب المعلومه)
قد ورد فی زبور آل محمد صلیالله علیه و آله و سلم: لک یا الهی وحدانیه العدد و فی بعض کلماتهم ورد فی وصفه تعالی واحد لا بالعدد فاثبت وحدانیه العدد باعتبار احدیه جمع الکثرات وانطواء الکثرات واستهلاکها فیه و ظهوره فی الکثرات و نفی الوحده العددیه ای الواحد مقابل الاثنین...»[126]
(پس امر اختلاط یافت و اعداد بواسطه واحد در مراتب معلوم ظهور یافتند)
در زبور آل محمد صلیالله علیه و آله و سلم- وارد شده است که: خدای من! وحدانیت عدد از آن تست و در برخی جملات ایشان که در توصیف او -تعالی- است آمده که: «واحد است بدون عدد» و بدینگونه وحدانیت عدد به اعتبار احدیت جمع کثرات و انطوای کثرات و استهلاکشان در آن و ظهور او در کثرات و نفی وحدت عددی- یعنی یک در برابر دو- اثبات شده است...».
بارها و بارها در جلسات درس و حلقات بحث شنیده و گفتهایم که فرازهای مهم عرفان نظری بمعنای مصطلح و مقبولش در نزد سنیان و شیعیان، ما خود است از ادعیه و ماثورات ائمه و بزرگان شیعه و گه تمثیلهایی مناسب و غیر مناسب هم آوردهایم. لیکن شخص میتواند یک مرور بسیار عالمانه و حکیمانه بر سیر اقتباس در این تعلیقات داشته باشد. با اینحال امر دیگری که همیشه همراه اینگونه مباحث بوده انتقاد قاذع و شدید اللحن از کسانی چون محییالدین است که با وجود اخذ و اقتباس از ادعیه و ماثیر هیچگاه و یا بسیار اندک مصادر خود را ذکر نکرده و خوانندگان را – بخصوص غیر آشنایان را – به این گمان واداشتهاند که هرچه (ما بین الدفتین) است از کشوف و کرامات خود ایشان است. ولی ادب حضرت امام(رض) که شاید زیباترین جلوه کارهای علمی ایشان است اجازه چنین تعریضهایی را نمیهد و ایشان برغم آنکه در برخی شفاهیات خودشان تلویحاتی به چنان مطلبی داشتهاند ولی در آثار کتابیشان اینگونه تلویحات را هم نمیتوان یافت لطفاً به مقطع زیر توجه فرمایید:
(... لان الاسماء لها کما تدل علیها تدل عن مسمیات آخر تحقق ذلک اثرها)
قوله: لان الاسماء الخ، لما کان الاسم عباره عن الذات (وهو کما قال علیهالسلام انّالله خلق آدم علی صورته)
و ما ذکر فی تحقیق العدد احد المقربات لقوله: خلقالله آدم علی صورته فان الوحده باعتبار احدیه جمع الکثره صار مثالا للحق قال مولینا السجاد علیه لسلام: لک یا الهی وحدانیه العدد، والانسان ایضا بوحدته کل التعینات الخلقیه و الامریه له احدیه جمع الکثره فهو تعالی متعینه بتعین یصیر منشاء الاثر کان الغناء عن الاثر غناءا عن الاسم ایضا کما ان الغناء عن الاسم غناء عن الصفه التی هی مبدئه ایضا فهذا احد معانی قول مولینا و مولی الثقلین-صلواتالله علیه و آله: کمال الاخلاص نفی الصفات عنه لشهاده کل موصوف انه غیر الصفه و هو تعالی غنی عن غیره اسما او صفه او عینا»[127]
«سخن شارح: زیرا که اسماء... از آنجا که اسم عبارت است از ذاتی که متعین است به تعینی که منشا اثر میشود غنای از اثر از اسم نیز خواهد بود چنانکه غنا از اسم غنای از صفت -که مبدا آن است- نیز خواهد بود. این معنا یکی از معانی سخن مولای ما و مولای ثقلین -صلواتالله علیه و آله- است که: کمال اخلاص نفی صفات از اوست زیرا که هر موصوف شهادت میدهد که جز موصوف است و او -تعالی- از غیر خود چه اسم، چه صفت و چه عین غنی است».
بطوریکه ملحوظ و مشهود است هیچگونه قدح و طعنی بر شارح وارد نباشد و مسأله طوری مطرح گردیده که گوئی تشابه مفهوم متن و شرح با سخن امیرالمؤمنین از باب توارد است با این فضیلت برای سخن مولا که این معنا تنها یکی از معنای بلند و متنوعش میتواند باشد.
حضرت امام تغمدهالله فی رحمته الواسعه حتی در این سطح نیز متوقف نماندهاند و حتی در اثبات برخی تحولات اصل و سند را عرضه داشته و بدینوسیله کار را بر همه واضح ساختهاند، ایشان در باب آفرینش آدم به صورت خداوند میفرمایند:
شانه علی صورته و صوره الانسان مثاله تعالی و هیهنا تحقیقات آخر لیس مقام ذکرها»[128]
«آنچه را که در تحقیق (مفهوم) عدد گفتیم یکی از عواملی است که در درک این سخن (معصوم) که فرموده: خداوند آدم بر صورت خود بیافریند کمک میکند. زیرا که وحدت به اعتبار احدیت جمع کثرت مثالی برای حق میگردد بطوریکه حتی امام سجاد(ع) میفرماید: خدای من! وحدانیت عدد از آن تست، انسان نیز بدلیل وحدتش حائز همه تعینات خلقی و امریست و احدیت جمع کثرت را دارا میباشد، پس از تعالی شانه بر صورت اوست و صورت انسان مثال او–تعالی- است. در اینجا تحقیقات دیگری هم وجود دارد که جای ذکر آنها نیست».
هـ) گرچه مزایا و خصایل کتاب بسیار بیش از اینهاست لیکن حوصله این مقاله و چیز گنجایش بیش از این را ندارد و در آخر باید به ساحت مقدس ایشان در ادبیات نیز عرض ادب کرد. بیشک کلمات ایشان که در سنینی میان بیست و هفت تا سی و هفت سالگی به رشته نگارش در آمده ایات واضحی از نبوغ ایشان در تحریر جملات عربی و آوردن بهترین کلمات در مناسبترین جایگاههاست. در طول تاریخ ایرانیان-بسیار بودهاند آنانکه آثار خود را به عربی نگاشتهاند ولی بر هیچکدام از متذوقان و عربی شناسان پوشیده نیست که تنها معدودی از ایشان موفق به اتقان و ترصین جملات به نحوی شدهاند که کار تمییز ملیتشان را دشوار ساخته است. بدون شبهه عربیت امام در این اثر از جمله نمودهای عربیت در نزد گروه اخیر است و در این مقاله سعی شد تا حد امکان از عین عبارات ایشان استفاده شود تا توانمندی حضرت ایشان در ادای معانی بلند با کوچکترین و زیباترین عبارات نشان داده شود.
در پایان از خدای–عزوجل- میخواهیم که ما را از پیروان راه حضرتش قرار داده و عاقبت همه ما را ختم به خیر بگرداند و از باب ختامه مسک به ابیات زیر که نشان واضحی از تشابه دارند تمثل میجوییم.
من به خال لب روی تو گرفتار شدم
چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم (امام خمینی)
مرضی من مریضه الاجفان
عللانی بذکرها عللانی (ابن عربی)
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم (حافظ)
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته
محمد جواد گوهری
6/1/1371
دانش اصول که میتوان از آن به علم شناسایی اصول کلی ابزار و نظام درست استنباط حکم شرعی تعبیر نمود از پیشینهای بسیار برخوردار است در این میان اگر چه ادعای همزاد بودن تفکر اصلی با خود شریعت و خطابات و احکام آن خالی از قرائن و شواهد نیست اما رونق این اندیشه و توجه به آن بعنوان یک شیوه در اثر ابتعاد از نص کثرت اخبار متعارض و نیاز به گریز از آن عواملی دیگر بوجود آمد را میتوان متأخر از علم حدیث و علم فقه دانست، بلکه میتوان آن را زاده و پرورش یافته علم فقه دانست، چنانکه علم فقه را دامان زاد علم حدیث.
پایههای این علم چنانکه در جای خود از آن سخن رفته است در زمان صادقین علیهمالسلام برجای شد[129] و هم در زمان ائمه(ع) علاوه بر عملیات اجتهاد و استنباط توسط اصحاب ائمه(ع) رسالههایی نیز در این علم توسط شاگردان ایشان نگارش شد. نخستین کسی در این زمینه به تضیف پرداخت هشام بن حکم شاگرد امام صادق(ع) است که رسالهای در مباحث الفاظ تحریر کرد. پس از آن یونس بن عبدالرحمن شاگرد امام هفتم(ع) است که کتاب اختلافالحدیث را در باب تعارض ادله و تعادل و ترجیم نگاشت در خلال عملیات و استنباط توسط فقهای عصر ائمه و پس از آن نمود بسیاری از عناصر مشترک در کار استنباط این دانش را که پیش از این وجود مجزایی از فقه نداشت تنها در درون بحثهای فقهی به آن توجه میشد، رو به استقلال برد و اگر چه این علم علیرغم پیدایش وجود خارجی مستقلش تا قرنها به سختی با دانش فقه و حتی کلام آمیخته بود اما اندک اندک راه خود را بیافت.
پس از عصر ائمه(ع) و آغاز دوره غیبت کار اجتهاد وسعت یافت و اندیشه اصولی و توجه به عناصر مشترک توسط کسانی مثل حسنبن علیابن عقیل و محمدبن احمدبن جنید اسکافی به حیات خود ادامه داد تا آنکه شیخ مفید، محمدبن لقمان بغدادی (م413) با نگاشتن کتاب (التذکره به اصول الفقه» گام تازهای در تدوین این علم برداشت، پس از تذکره کهنترین متن اصولی در تراث اصولی شیعه کتاب «الذریعه الی اصول الشریعه» شریف مرتضی علیبن حسین موسوی (م436) شاگرد مفید است که به قول خودش در دیباچه ذریقعه در توجه به آفاق علم اصول است، هم در این زمان کتاب دیگری در اصول بنام التقریب فیی اصولالفقه توسط شاگرد دیگر مفید، سالاربن عبدالعزیز دیلمی (ص436) نگارش یافت و بدین ترتیب اندیشه اصولی پای در جای خویش استوار ساخت، اما با همه این احوال تا این زمان دانش اصولی تنها هم سنگ و متناسب با نیاز مباحث فقهی پیش رفت و گام در مسیر ابتکار و نوآوری ننهاد چنانکه از حصر ولایت مطابقی نصوص پیشتر رفت.
با ظهور مجدد بزرگ شیخالعلائه محمدبن حسن طوسی (م460) شاگرد مفید و شریف مرتضی، و نگارش کتاب بزرگ و مشهور «عدة» این علم به دوره جدید با بندگی دوره ابداع و تتبع و دوره نهضت علمی خود گام نهاد و پس از او اگر چه نهضت اصولی تا مدتی به رکود مبتلا بود اما این اندیشه حضور را در صحنههای اجتهاد و همچنان ادامه داد.
از اندیشمندان اصولی ادوار پس از شیخ میتوان از سید ابوالمکارم ابن زهره حلبی (م585) با کتاب «الفینه» سدیدبن محمود حمصی با کتاب «المصادر فی اصول الفقه» محمدبن ادریس (م598) صاحب کتاب سرائر، جعفر بن حسن بن یحیی بن مفید طی (م676)، با کتابهای «معارج الاصول، نهج الاصول، معرفةالاصول، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر طلی معروف به علامه (م726) شاگرد محقق با کتابهای نظیر «تهذیب الاصول الی علم الاصول، مبادیالوصول الی علم الاصول و نهایةالاصول نام برد.
از این زمان تا اوایل قرن نوزدهم اگر چه دانش اصولی به رشد و بالندگی خود ادامه داد اما آثاری مستقل جز حاشیهها و شروحی برکتابهای گذشتگان مانند منیه البیب ضاءالدین عبدا... بن مجدالدین محمد اعزجی و «شرح التهذیب» عمید الدین عبدالمطلببن مجد محمد اعرجی خواهرزادگان علامه حلی و جز آن سامان نیافت تا آنکه فقیه نامدار قرن یازدهم حسنبن زیدالدین عاملی (م1011) با تدوین کتاب مشهور معالم متنی سامان یافته و منظم را در این علم پیشروی جویندگان نهاد این کتاب توسط عالمان بسیاری مورد تحقیق و تدقیق و تحسین قرار گرفت که از آن میان میتوان به حاشیه پر ارج سلطانالعلما حسینبن رفیعالدین محمد رعشی مازندرانی (1064) برمعالم اشاره کرد در همین قرن کتابهای دیگری در اصول مانند لا زیدة امکاصول توسط بهاءالدین محمد عاملی معروف به شیخ بهایی (م1030) و وافیه توسط عبدا.... بن محمد توفی (م1071) نگارش یافت.
با ظهور نهضت اخباریگری در سده اول قرن دوازدهم به وسیله محدث شهید میرزا محمد امین استرآبادی (م1031) صاحب کتاب فوائدالمدینه) اندیشه اصولی دچار رخوتی دردناک شد که خوشبختانه چندان دوام نیاورد، در سده آخر قرن دوازدهم ظهور علامه گرانقدر وحید بهبهانی (م1205) و پیکار سخت او و شاگردانش با اندیشه اخباریگری، مدرسه اخباری رو به افول نهاد علامه وحید بهبهانی با نگارش کتاب اصولالفوائد الی ئریه» گامی بلند در شکستن جو ساخته و پرداخته اخباریها برداشت و این گام بوسیله شاگردان و پیروان اندیشه اصولی او با کتابهای نظیر قوانین اثر ابوالقاسمبن حسن گیلانی (م1231)، فصول اثر محمد حسینبن محمد رحیم اصفهانی (م 1254) هدایةالمسترشدین اثر محمد تقیبن محمد رحیم اصفهانی (م1248) مفاتیح از حیدر محمد مجاهد کربل این (م1242) و ضوابط ابراهیمبن محمد باقر قزوینی (م1262) دنبال شد.
در قرن سیزدهم ظهور نابغه و مجدد بزرگ، شیخ مرتضیبن محمد امین انصاری (م1281) دانش اصول را با تحول فوقالعاده شگرفی مواجه کرد در این زمان علم اصول از نو سازمان یافت و گسترش پیدا کرده با دقت تتبع و