آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸

چکیده

Les études littéraires examinent principalement la question du temps dans les structures verbales. L'article présent cherche ce concept, non pas dans les mots, mais dans l'esprit de l'artiste. Blaise Cendrars, le poète du début du XXe siècle, a utilisé l'espace et les objets pour transmettre le concept du temps. Il a aussi établi une relation entre la succession, la continuité et le discontinu pour donner une compréhension poétique de la notion du temps. La mémoire et l'imaginaire participent également dans la représentation du temps. Elles ramènent l'artiste tantôt dans le passé, tantôt vers le futur ou le maintiennent en présent. Mais le poète est-il le maître du temps ou le surmonte-t-il ? L'art, au fil du temps, le passe-t-il ou le dépasse-t-il ? Dans la poésie cendrarsienne, soleil, train, Paris, Eiffel, guerre, mêmes les rêves enfantins, en fin les thèmes poétiques thématisent le temps chacun à sa manière. La métrique rappelle le passage du temps et les métaphores piègent le poète dans le cadre du monde matériel. Enfin, la poésie cendrarsienne se libère par la poétisation du pseudonyme au Phénix. Nous essayons de montrer les aspects linéaire, circulaire et spiral, ainsi que les démonstrations artistiques du temps qui font de la poésie le maître du temps.

چیرگی برزمان درشعر بلزساندرا

مطالعات ادبی بیشترمسئله زمان را درساختار های کلامی مورد بررسی قرارمی دهند. مقاله پش رو، این مفهوم را، نه در کلام، بلکه درذهن هنرمند جستجو می کند. بلزساندرا شاعرنوپردازقرن بیست، ازفضا واشیاء برای القاء این مضمونبهره برده، و اگر توالی، پیوستگی و گسست را مولفه های زمان بدانیم، میان این سه، رابطه ای شاعرانه برقرارکرده که به ادراکی شهودی از زمان بیانجامد. حافظه وتخیل نیزدربازنمایی زمان وآفرینش تصاویرزمانمند شریکند. این دو، هنرمند را به گذشته رجعت داده، به استقبال آینده می برند و گاه درلحظه ای از حال متوقف می سازند. اما سرانجام دراین آمد وشد، شاعرنه تنها مغلوب زمان نیست بلکه از آن پیشی می گیرد. می کوشیم که چگونگی این امر را از خلال سه نوع برداشتی که از زمان رایج است نشان دهیم. اشکال خطی، مدور و مارپیچ، روند چیرگی هنر و هنرمند بر گذر زمان را در خود خلاصه میکنند و ما بر آنیم که تظاهرات زمان را در این سه شکل بیان نماییم. بر این اساس، تحلیل فرم و شکل اشعار و ارجاعاتشان به هنرهای تصویری همچون عکاسی و سینما و در نهایت اتکاء به روش اسطوره شناسی و نام شناسی ما را به اثبات نامیرایی هنر از دیدگاه بلزساندرا رهنمون خواهد ساخت. در تحلیل شکل و محتوا خواهیم دید که مضامین، هجاها واستعاره ها همه به نوعی مفهوم زمانمندی را دراثرساری وجاری کرده اند و درنهایت تخلص شاعر، بندهای زمان را ازدست و بال شعرش برمی دارد و آن را چون ققنوس جاودانه می سازد.

تبلیغات