نصر و روشنفکری دینی
آرشیو
چکیده
متن
1. در ابتدای سخن، به پنج دلیل، به پروفسور سید حسین نصر ادای احترام میکنم:
اول: به این سبب که نصر مسلمانی پاکنهاد، متعبد و وارسته است؛ احترام به دینداری مؤمنانه و ایمان عارفانه وی.
دوم: به این خاطر که وی دانشمندی فرهیخته و فاضل و یکی از متبحرترین متخصصان تاریخ فلسفه و تاریخ علوم اسلامیدر سطح بینالمللی است. احترام به مقام علمیو دانش نصر.
سوم: به این دلیل که دکتر نصر از جمله نافذترین معرّفان و قویترین مروّجان اسلام در غرب است. او با نگارش دهها کتاب و صدها مقاله و سخنرانی علمیدر محافل معتبر آکادمیک جهان چهرهای جذّاب، رحمانی و خردپذیر از اسلام و تشیّع ارائه کرده است.
چهارم: به دلیل نقش بسزایی که نصر در معرفی حکمت اسلامیاعم از عرفان و فلسفه و کلام در جهان داشته است. برخی از حکما و عرفای مسلمان (از جمله ملاصدرا و حکمای مکتبهای اصفهان، شیراز و تهران) برای نخستین بار به قلم وی به زبان انگلیسی در دنیا معرفی شدهاند.
پنجم: به سبب استقامت وی بر آنچه حق دانسته است. نصر هفتاد و پنج ساله بیش از نیم قرن است که از یک باور و منش و روش دفاع میکند. این استواری نیز ستودنی است.
از این رو میتوان منصفانه ادعا کرد: پروفسور سید حسین نصر مایه مباهات ایران، اسلام و تشیع در جهان معاصر است. حسنات فراوانش بر سیئات معدودش افزونی دارد، و چه کسی است که لغزشی نداشته باشد؟ غفر الله لنا و له.
2. نصر مهمترین نماینده سنتگرایان در قرن حاضر است. میتوان با او موافق نبود و دیدگاههایش را نپذیرفت، اما نمیتوان او و اندیشهاش را نادیده گرفت. نقد علمیو منصفانه اندیشه نصر، حقشناسی و ادای دینی است که وی بر گردن ما دارد. در این مجال اندک به مهمترین انتقادی که به اندیشه و آثار دکتر نصر وارد میدانم اشاره میکنم، و امیدوارم در فرصتی دیگر توفیق شرح و بسط آن را داشته باشم.
نصر بر این باور است که جهان سنتی با همه ابعادش منظومهای قابل دفاع بود و مدرنیته و تجدد بزرگترین بلائی بود که دامان انسان قرون اخیر را گرفته است. او سنت را پارادیم و سرمشقی میداند که همه شئون عالم و آدم در آن با تعلق به امر قدسی و وجود متعالی معنا مییابند. وحی پل اتصال امر نامتناهی ازلی با جهان متناهی و متغیر است.
به تعبیر موجز ویتهال پری در اندیشه سنتگرایان «سنت تداوم وحی است. در سنت (به این معنای وسیعش) هیچ امری فروگذار نشده است، از اصول و ضوابط جهانشناختی و معنوی تا علوم ریاضی و تجربی و غریبه، و از پایهریزی نظامهای اجتماعی و موازین رفتاری تا کنترل و تنظیم هنر. سنت همه چیز را به مراحل متعالی هستی و در نهایت به اصول غائی که مسائلی کاملا ناشناخته برای بشر جدید هستند، ارجاع میدهد».
اما مدرنیته دورهای از تاریخ اروپاست که از حدود قرن شانزدهم میلادی با نهضت اصلاح دینی آغاز میشود و به تغییراتی عمیق در کلیه ساحتهای بشری میانجامد. در سایه پیشرفتهای شگرف علمیو فناوری جدید اقتصاد کشاورزی به اقتصاد صنعتی متحول میشود. در عرصه سیاست دولت- ملت جایگزین حکومتهای سلطنتی میشوند و لیبرالیسم و سکولاریسم بر اشراف و ارباب کلیسا پیروز میشوند. در عرصه فلسفه عقلگرائی و تجربه گرائی مسلط میشود.
و نگرش تاریخی و تجربه دینی بر الهیات سایه میافکند. سنتگرایان بر این باورند که حاصل این دوران گسستن عالم و آدم از وحی و امر قدسی، خود بسندگی عقل بشری، و نشستن انسان بر کرسی خدائی است. حکمت خالده زیر پا نهاده شد و انسان از اصل خویش دور شد.
3. نصر در برخی از آثارش از جمله «اسلام سنتی در دنیای متجدد» مسلمانان را در مواجهه با پدیده مدرنیته به چهار گروه تقسیم میکند: تجددگرایان، موعودگرایان، بنیادگرایان و سنتگرایان.
مراد نصر از مسلمانان متجدد یا تجددگرا کسانی است که به طور کامل غرب و مدرنیته را پذیرفتهاند «و سعی آن دارند که اسلام یا برخی از وجوه آنرا مطابق با اندیشهها، ارزشها و هنجارهای برگرفته از نگرش مدرن با همه گوناگونیهای موجود در آن تفسیر کنند». متجددان اصلاح اندیشه دینی را بر اساس ضوابط مدرنیته در دستور کار خود دارند. به نظر میآید وقتی نصر از مسلمانان تجددگرا نام میبرد مقصودش آن دسته از متفکرانی است که در ایران معاصر به عنوان نوگرا یا روشنفکر دینی مطرح هستند.
نصر این گروه را متأثر از مکاتب مدرنی از لیبرالیسم تا مارکسیسم میداند، که به دو امر علاقهمندند: یکی جنبه اجتماعی اسلام و دیگری فلسفه جهان سوم. مسلمانان متجدد از دیدگاه نصر در برابر غرب احساس حقارت میکنند و به تقلید از هر آنچه مدرن و غربی است اشتیاق نشان میدهند. مسلمانان موعودگرا آنانی هستند که زیر بار فشارهایی که در دوران جدید بر ارزشهایشان تحمیل شده است قابل شناسائی است. به نظر وی موعود گرائی نتیجه سرخوردگی، تحقیر و یأس در وصول به آرمانهای دینی است.
دسته سوم مسلمانان بنیادگرا هستند که افرادی قشریاند که اسلام را در ظواهر شرعی منحصر دانسته از باطن دیانت به شدت غافلند، و در پی اجرای شریعت به هر طریق ولو از طرق خشونتآمیز هستند. البته نصر در استفاده از اصطلاح «بنیادگرا» محتاط است چون این اصطلاح به سبب کاربرد فراوان ژورنالیستی گاهی به اشتباه حتی بر اسلام سنتی نیز اطلاق میشود.
گروه چهارم مسلمانان سنتی هستند که غالب مسلمانان را تشکیل میدهند و ادامه دهنده فرهنگ و تمدن اسلامیهستند، و علیرغم تنوع فراوانشان در مذاهب و مکاتب مختلف کلامی، فقهی، عرفانی، فلسفی و هنری در این اصل اصیل مشترکند که دین و حقیقت دینی را درون «سنت» میجویند و خداوند و وحی برایشان محوریت دارد. نصر با نقد رویکردهای سه گانه تجددگرائی، موعودگرائی و بنیادگرائی، از اندیشه سنتی دفاعی جانانه میکند.
اگرچه سهم قابل ملاحظهای از انتقادات نصر بحق به سوی بنیادگرائی و تا حدودی موعودگرائی نشانه رفته است، اما مسئله اصلی نصر نقد تجددگرائی است. به عبارت دیگر نصر و همفکرانش با مدرنیته نزاعی آشتیناپذیر دارند.
4. قبل از طرح نقد اصلی، پرسیدنی است که آیا همه مسلمانان معاصر لزوما در این چهار دسته میگنجند؟ نصر صف شلوغ مسلمانان سنتی(ارتدوکس و محافظهکار) را از صف کمتعداد مسلمانان سنتگرا جدا نکرده است. سنتگرائی (traditionalism) به معنائی که رنه گنون، آناندا کومارا سوامی، فریتهوف شوان و سید حسین نصر مطرح میکنند با سنتی بودن به معنائی که علمای حوزههای علمیه و توده مسلمانان به آن قائل و پایبندند تفاوت دارد. به این مهم در بحثی دیگر که منتشر هم شده است پرداختهام، تکرار نمیکنم.
بین این دو نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. برداشت نصر از مسلمانان سنتی (ارتودکس و محافظهکار) سنتگرایانه است. این برداشت مرضی مسلمانان سنتی غیر سنتگرا نیست. براستی آیا میتوان فقهیی همچون مرحوم آیتالله گلپایگانی را که از مصادیق بارز علمای سنتی در زمانه ما بود به حکمت خالده و وحدت متعالی ادیان و تکثرگرائی دینی و محوریت تصوف در تفکر دینی قائل دانست؟ در آثار پروفسور نصر اسلام سنتی به نفع اندیشه سنتگرائی مصادره شده است. تصویر نصر از مسلمانان متجدد تا حدود زیادی غیرمنصفانه و بدور از واقعیت است.
اینکه گفتم تا حدود زیادی، از آن روست که انطباق این تصویر بر برخی مسلمانان متجدد قابل انکار نیست. مقلدانی که کعبه آمال خود را مدرنیته یافتهاند و میپندارند اگر از فرق سر تا نوک پا فرنگی شوند خوشبخت شدهاند. آنانکه دربست با سنت و دین و فرهنگ بومیشان به بهانه اینکه متعلق به گذشته است و تاریخ مصرفشان به سر آمده مخالفت میکنند. اینان از مسلمانی و شرقی بودن خود احساس شرمندگی میکنند. چنین افرادی به مدرنیسم به مثابه یک ایدئولوژی قائلند.
از نصر پرسیدنی است آیا واقعا همه مسلمانانی که سنتگرا، بنیادگرا و موعودگرا نیستند، و با مدرنیته به مثابه یک فرآیند اجتماعی محقق در غرب عناد ندارند، همینگونه مقلدانه و بیمنطق درباره مدرنیته و تجدد میاندیشند؟ در بین نخبگان مسلمان کم نیستند متفکرانی که کم و بیش برخی از دستآوردهای علمیو اجتماعی مدرنیته را تلقی به قبول کردهاند، اما نه به دلیل غربی و مدرن بودنش، یا از سر حقارت و تقلید، بلکه از آن رو که آن دستآوردهای جدید را بر موارد مشابه در سنت ارجح یافتهاند. این پذیرش آگاهانه، منطقی و مستدل است. تصویری که نصر سنتگرا از رقبای متجددش ارائه میکند، متأسفانه در اکثر موارد مخدوش است.
5. اکنون نوبت به طرح دو پرسش ستبر از قاطبه سنتگرایان بویژه پرفسور نصر فرارسیده است. نقد اصلی من به اندیشه سنتگرائی در پاسخ و تشریح همین دو پرسش است. پرسش اول، پرسش از سنت است، سنت به همان معنای مورد نظر شوان و نصر، و نه به معنای دینی آن. آیا سنت به معنای مطلق قابل دفاع است؟ آیا هر امر سنتی لزوماً صحیح است؟ به عبارت دیگر آیا هر امر سنتی در خارج از ظرف زمانی- مکانیش پذیرفتنی است؟ آیا ما معیاری لازم نداریم که سنتمان را مورد ارزیابی و نقد و اصلاح قرار دهیم؟
حضور یک امر در سنت به معنای تعلقش به فضای قدسی لزوما به معنای صحت آن امر نیست. به بیان دیگر اعتبار و صحت هر شیء در گرو صحت و اعتبار ذاتی آن است، نه اینکه انتساب آن به مبدأ قدسی ما را از ارزیابی صحت و اعتبار ذاتی آن بینیاز کند. در واقع محتویات سنت از این سه حال خارج نیستند. قسم اول: انتساب به مبدا متعالی شرط لازم است، اما کافی نیست. قسم دوم: شرط لازم و کافی، صحت و اعتبار ذاتی است و قرار داشتن در جهانهای متفاوت ممکن یا دیگر محورهای مختصات دخالتی در اعتبار و صحت آنها ندارد. قسم سوم: در تأسیسات خالص شرعی اثبات چنین انتسابی شرط لازم و کافی است.
اموری که در ادبیات دینی از آن به «مستقلات عقلیه» و «حسن و قبح ذاتی» یاد میشود، در هر وعاء و فضائی صحیح است. از زاویه دیگر، مطالعه امور سنتی نشان میدهد که برخی از آنها در دوران ما مردود و غیر قابل قبول است. اگرچه سلف صالح آنها را پذیرفته بود و از اجزای سنت میپنداشت، ما به این نتیجه میرسیم که رأی ایشان امروز صحیح به نظر نمیرسد و آنان در تلقی اینگونه امور به عنوان سنت اشتباه کرده بودند. دخالت امور خارج از نفوس انسانی در فرآیند ادراک انسانی به مثابه علت فاعلی ادراک، دخالت افلاک در تدبیر عالم و آدم، بردهداری، فرودست بودن بانوان در قیاس با مردان در اکثر امور، نظامهای سیاسی استبدادی (غیر مشارکتی) نمونهای از مصادیق مطمئن سنت است. آیا نپذیرفتن این امور و مناقشه در آنها نارواست؟
6. پرسش دوم: آیا مدرنیته و تجدد به طور مطلق مطرود است؟ آیا هر چیزی که تعلقش بزعم مولدانش با خدا و امر متعالی و وجود قدسی، گسسته شده است؛ به صرف این گسستِ پنداری دورانداختنی میشود؟ به چه دلیل برای امور مدرن ماهیت واحدی در نظر گرفته شده است؟ مدرنیته واقعیتی اعتباری است. انتساب ماهیت واحدی به آن چه رحمانی چه شیطانی ناصواب است. تکتک اجزاء آن میباید مورد ارزیابی و سنجش قرار بگیرند.
اگر از محک ارزیابی سربلند بدر آمدند، میپذیریم و الا نه. مدرن بودن نه اماره خباثت و ناپاکی است ، نه علامت صحت و اعتبار. آنچنانکه سنت نیز چنین است. از زاویهای دیگر در بین پدیدههای مدرن اگر از خود بیگانگی و سرگشتگی انسان، تزلزل خانواده، فروکاهش ارزشهای دینی، خودبسندگی عقل آدمیدر تمامیعرصهها، بینیازی از وحی و عالم قدسی مشاهده میشود؛ اما اموری از قبیل فلسفههای مضاف، حقوق بشر و دموکراسی نیز یافت میشود.
مواجهه خردمندانه با مدرنیته اقتضا میکند که ما به گزینشی منضبط دست بزنیم. آنچه را با ضوابط عقلی و اصول دینی ناسازگار نیافتیم برگیریم و آنچه را در تقابل با این دو ضابطه یافتیم نپذیریم. به صرف اینکه در فلسفه جدید انسان در جای خدا نشسته است نمیتوان کل آن را رد کرد.
راستی در مواجهه نخستین مسلمانان با فلسفه یونان، کندی و فارابی و ابن سینا جز این کردند؟ برخلاف متعصبانی که فلسفه یونانی را به بهانه اینکه سؤر (آب دهان) کفار است، و دربست خود را مستغنی از آن دانستند، این حکیمان بصیر آن فلسفه را به خدمت گرفته مسائل متعددی به آن افزودند و در نهایت به شکوفائی عقلانی در جامعه خود منجر شدند. اگر یونان محیطی شرکآلود بود، اگر خلود نفس و وحی در فلسفه ارسطو پذیرفتنی نبود، چه باک؟ مؤسس فلسفه اسلامیتقسیم وجود به واجب و ممکن، مفهوم واجبالوجود، و تبیین فلسفی وحی و براهین خلود نفس را بر آن افزود.
فارابی فلسفه یونان را به اتهام فضای شرکآلود آن به زبالهدانی نینداخت، با بصیرت و آگاهی به گزینش دست زد، بر خلاف ابن رشد که فلسفه ارسطو را دربست پذیرفت و متکلمانی که دربست رد کردند. راستی مواجه سنتگرایان با مدرنیته به کدامیک از سه روش فوق شبیهتر است؟ نواندیشان و روشنفکران مسلمان در برابر مدرنیته به فارابی اقتدا کردهاند. این شیوه مواجهه فلسفی است. حال آنکه رویکرد سنتگرایان به شیوه متکلمان اشبه است.
7. از زاویه سوم داد و ستد سنت دینی یا فرهنگ مذهبی با مدرنیته و تجدد برای هر دو جانب نافع است. مسلمانان در این داد و ستد با عنایت به دستآورد انسان مدرن در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه دین، هرمنوتیک، علوم تجربی، کلام معاصر مسیحی و ... به جنبههائی از تعالیم دینی توجه میکنند که قبلا برایشان مغفول بوده است. به این پی میبرند که در مواردی در فهم کلام خدا به خطا رفته بودند. و ورود برخی امور را نیز به مثابه دستاوردهای معتبر عقلی یا شهودی به منظومه معرفتی خود خوشامد میگویند. مراد از اصلاح معرفت دینی در بین متجددان مسلمان این است.
آری دین خدا یعنی آنچه در لوح محفوظ است، ناقص نیست تا نیاز به اصلاح و تکمیل داشته باشد. اما آن حقیقت متعالی که تا حد ذهن قاصر من نزول پیدا کرده است و نامش معرفت دینی است و در حد عمل و اخلاق ناقص من تنزل یافته است و نامش کردار و اخلاق دینی است، نقدپذیر و فاقد قداست و خلوص مبدأ اولیه خود است. آیا در این معرفت و عمل و اخلاق در طول زمان خرافات، عرف و عادات محلی و علوم بشری رخنه نکرده است؟ اگر پاسخ مثبت است، اصلاح منضبط معرفت، کردار و اخلاق دینی یک فریضه فوری برای عالمان دین است. از سنتگرایان بواسطه اهتمامشان در نقد مدرنیته باید سپاسگزار بود. اما بین نقد و طرد مطلق تفاوت است.
8. علاوه بر دو اشکال اصلی، برخی اشکالات جزئی نیز به آثار پروفسور نصر وارد میدانم. یکی اینکه اکثر آنچه از ایشان تا حال منتشر شده، بسیار کلی است. ما به برکت آزمایشگاه جمهوری اسلامی، تجربیات تلخ متعددی را از سر گذراندهایم و درِ باغ سبز کلیات چندان ما را به وجد نمیآورد. مشکلات و مصائب انسان معاصر راهکارهای مشخص واقعی ناظر به واقع میطلبد. توانمندیهای اسلامیرا با راهبردهای عملی باید نشان داد. نکته دیگر آنکه در اندیشه نصر، وجه سلبی بسیار قویتر از وجه ایجابی است. ما دائما یاد میگیریم که چه چیزی صحیح نیست و صحبت از راه حل نمیشود.
اما آیا با این شیوه میتوان مشکلات انسان مسلمان معاصر را حل کرد؟ مسلمان معاصر شرقی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ مشکلات بنیادی دارد. مشکل استبداد، مشکل توسعه نیافتگی، مشکل جهل و بیتدبیری و ... راستی پاسخ نصر به این مشکلات همدینان و هموطنانش چیست؟ حوزه حکمت علمیو عرصه عمومیرا با متافیزیک و عرفان و سنت نمیتوان اداره کرد. تدبیر در این عرصه به امور دیگری نیاز دارد.
نکته پایانی اینکه بحثهای دکتر سیدحسین نصر برای جوامعی که مدرنیته را از سر گذراندهاند و مشکلات آن را نیز لمس کردهاند و به دوران پستمدرن نزدیک شدهاند، قابل فهم است، اما برای جامعه امروزی ما که هنوز با حداقلهای یک جامعه مدرن فاصله دارد، و از ابتدائیترین نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رنج میبرد، راهکارهای آرمانگرایانه نصر چندان کارائی ندارد. در نهایت معتقدم میتوان هم مسلمان بود، به معنای آنکه به خدا و نبوت و روز جزا باور داشت و در عمل نیز مومنانه سلوک کرد، اما مدرن و متجدد هم بود، و در داد و ستد با مدرنیته بصیرانه گزینش کرد و فرزند زمانه خود بود.
من از بازگشت پروفسور سید حسین نصر به وطن و پایان غربت غربیش استقبال میکنم. این حضور هم به واقعیتر شدن اندیشه نصر یاری میرساند، هم تنور اندیشه دینی را در ایران مشتعلتر خواهد کرد. نواندیشان مسلمان به نصر خوشامد میگویند.
* متن سخنرانی دکتر محسن کدیور در سمینار آنان که میاندیشند ویژه دکتر سیدحسین نصر، دانشکده فنی دانشگاه تهران؛ 15/2/87
اول: به این سبب که نصر مسلمانی پاکنهاد، متعبد و وارسته است؛ احترام به دینداری مؤمنانه و ایمان عارفانه وی.
دوم: به این خاطر که وی دانشمندی فرهیخته و فاضل و یکی از متبحرترین متخصصان تاریخ فلسفه و تاریخ علوم اسلامیدر سطح بینالمللی است. احترام به مقام علمیو دانش نصر.
سوم: به این دلیل که دکتر نصر از جمله نافذترین معرّفان و قویترین مروّجان اسلام در غرب است. او با نگارش دهها کتاب و صدها مقاله و سخنرانی علمیدر محافل معتبر آکادمیک جهان چهرهای جذّاب، رحمانی و خردپذیر از اسلام و تشیّع ارائه کرده است.
چهارم: به دلیل نقش بسزایی که نصر در معرفی حکمت اسلامیاعم از عرفان و فلسفه و کلام در جهان داشته است. برخی از حکما و عرفای مسلمان (از جمله ملاصدرا و حکمای مکتبهای اصفهان، شیراز و تهران) برای نخستین بار به قلم وی به زبان انگلیسی در دنیا معرفی شدهاند.
پنجم: به سبب استقامت وی بر آنچه حق دانسته است. نصر هفتاد و پنج ساله بیش از نیم قرن است که از یک باور و منش و روش دفاع میکند. این استواری نیز ستودنی است.
از این رو میتوان منصفانه ادعا کرد: پروفسور سید حسین نصر مایه مباهات ایران، اسلام و تشیع در جهان معاصر است. حسنات فراوانش بر سیئات معدودش افزونی دارد، و چه کسی است که لغزشی نداشته باشد؟ غفر الله لنا و له.
2. نصر مهمترین نماینده سنتگرایان در قرن حاضر است. میتوان با او موافق نبود و دیدگاههایش را نپذیرفت، اما نمیتوان او و اندیشهاش را نادیده گرفت. نقد علمیو منصفانه اندیشه نصر، حقشناسی و ادای دینی است که وی بر گردن ما دارد. در این مجال اندک به مهمترین انتقادی که به اندیشه و آثار دکتر نصر وارد میدانم اشاره میکنم، و امیدوارم در فرصتی دیگر توفیق شرح و بسط آن را داشته باشم.
نصر بر این باور است که جهان سنتی با همه ابعادش منظومهای قابل دفاع بود و مدرنیته و تجدد بزرگترین بلائی بود که دامان انسان قرون اخیر را گرفته است. او سنت را پارادیم و سرمشقی میداند که همه شئون عالم و آدم در آن با تعلق به امر قدسی و وجود متعالی معنا مییابند. وحی پل اتصال امر نامتناهی ازلی با جهان متناهی و متغیر است.
به تعبیر موجز ویتهال پری در اندیشه سنتگرایان «سنت تداوم وحی است. در سنت (به این معنای وسیعش) هیچ امری فروگذار نشده است، از اصول و ضوابط جهانشناختی و معنوی تا علوم ریاضی و تجربی و غریبه، و از پایهریزی نظامهای اجتماعی و موازین رفتاری تا کنترل و تنظیم هنر. سنت همه چیز را به مراحل متعالی هستی و در نهایت به اصول غائی که مسائلی کاملا ناشناخته برای بشر جدید هستند، ارجاع میدهد».
اما مدرنیته دورهای از تاریخ اروپاست که از حدود قرن شانزدهم میلادی با نهضت اصلاح دینی آغاز میشود و به تغییراتی عمیق در کلیه ساحتهای بشری میانجامد. در سایه پیشرفتهای شگرف علمیو فناوری جدید اقتصاد کشاورزی به اقتصاد صنعتی متحول میشود. در عرصه سیاست دولت- ملت جایگزین حکومتهای سلطنتی میشوند و لیبرالیسم و سکولاریسم بر اشراف و ارباب کلیسا پیروز میشوند. در عرصه فلسفه عقلگرائی و تجربه گرائی مسلط میشود.
و نگرش تاریخی و تجربه دینی بر الهیات سایه میافکند. سنتگرایان بر این باورند که حاصل این دوران گسستن عالم و آدم از وحی و امر قدسی، خود بسندگی عقل بشری، و نشستن انسان بر کرسی خدائی است. حکمت خالده زیر پا نهاده شد و انسان از اصل خویش دور شد.
3. نصر در برخی از آثارش از جمله «اسلام سنتی در دنیای متجدد» مسلمانان را در مواجهه با پدیده مدرنیته به چهار گروه تقسیم میکند: تجددگرایان، موعودگرایان، بنیادگرایان و سنتگرایان.
مراد نصر از مسلمانان متجدد یا تجددگرا کسانی است که به طور کامل غرب و مدرنیته را پذیرفتهاند «و سعی آن دارند که اسلام یا برخی از وجوه آنرا مطابق با اندیشهها، ارزشها و هنجارهای برگرفته از نگرش مدرن با همه گوناگونیهای موجود در آن تفسیر کنند». متجددان اصلاح اندیشه دینی را بر اساس ضوابط مدرنیته در دستور کار خود دارند. به نظر میآید وقتی نصر از مسلمانان تجددگرا نام میبرد مقصودش آن دسته از متفکرانی است که در ایران معاصر به عنوان نوگرا یا روشنفکر دینی مطرح هستند.
نصر این گروه را متأثر از مکاتب مدرنی از لیبرالیسم تا مارکسیسم میداند، که به دو امر علاقهمندند: یکی جنبه اجتماعی اسلام و دیگری فلسفه جهان سوم. مسلمانان متجدد از دیدگاه نصر در برابر غرب احساس حقارت میکنند و به تقلید از هر آنچه مدرن و غربی است اشتیاق نشان میدهند. مسلمانان موعودگرا آنانی هستند که زیر بار فشارهایی که در دوران جدید بر ارزشهایشان تحمیل شده است قابل شناسائی است. به نظر وی موعود گرائی نتیجه سرخوردگی، تحقیر و یأس در وصول به آرمانهای دینی است.
دسته سوم مسلمانان بنیادگرا هستند که افرادی قشریاند که اسلام را در ظواهر شرعی منحصر دانسته از باطن دیانت به شدت غافلند، و در پی اجرای شریعت به هر طریق ولو از طرق خشونتآمیز هستند. البته نصر در استفاده از اصطلاح «بنیادگرا» محتاط است چون این اصطلاح به سبب کاربرد فراوان ژورنالیستی گاهی به اشتباه حتی بر اسلام سنتی نیز اطلاق میشود.
گروه چهارم مسلمانان سنتی هستند که غالب مسلمانان را تشکیل میدهند و ادامه دهنده فرهنگ و تمدن اسلامیهستند، و علیرغم تنوع فراوانشان در مذاهب و مکاتب مختلف کلامی، فقهی، عرفانی، فلسفی و هنری در این اصل اصیل مشترکند که دین و حقیقت دینی را درون «سنت» میجویند و خداوند و وحی برایشان محوریت دارد. نصر با نقد رویکردهای سه گانه تجددگرائی، موعودگرائی و بنیادگرائی، از اندیشه سنتی دفاعی جانانه میکند.
اگرچه سهم قابل ملاحظهای از انتقادات نصر بحق به سوی بنیادگرائی و تا حدودی موعودگرائی نشانه رفته است، اما مسئله اصلی نصر نقد تجددگرائی است. به عبارت دیگر نصر و همفکرانش با مدرنیته نزاعی آشتیناپذیر دارند.
4. قبل از طرح نقد اصلی، پرسیدنی است که آیا همه مسلمانان معاصر لزوما در این چهار دسته میگنجند؟ نصر صف شلوغ مسلمانان سنتی(ارتدوکس و محافظهکار) را از صف کمتعداد مسلمانان سنتگرا جدا نکرده است. سنتگرائی (traditionalism) به معنائی که رنه گنون، آناندا کومارا سوامی، فریتهوف شوان و سید حسین نصر مطرح میکنند با سنتی بودن به معنائی که علمای حوزههای علمیه و توده مسلمانان به آن قائل و پایبندند تفاوت دارد. به این مهم در بحثی دیگر که منتشر هم شده است پرداختهام، تکرار نمیکنم.
بین این دو نسبت عموم و خصوص من وجه برقرار است. برداشت نصر از مسلمانان سنتی (ارتودکس و محافظهکار) سنتگرایانه است. این برداشت مرضی مسلمانان سنتی غیر سنتگرا نیست. براستی آیا میتوان فقهیی همچون مرحوم آیتالله گلپایگانی را که از مصادیق بارز علمای سنتی در زمانه ما بود به حکمت خالده و وحدت متعالی ادیان و تکثرگرائی دینی و محوریت تصوف در تفکر دینی قائل دانست؟ در آثار پروفسور نصر اسلام سنتی به نفع اندیشه سنتگرائی مصادره شده است. تصویر نصر از مسلمانان متجدد تا حدود زیادی غیرمنصفانه و بدور از واقعیت است.
اینکه گفتم تا حدود زیادی، از آن روست که انطباق این تصویر بر برخی مسلمانان متجدد قابل انکار نیست. مقلدانی که کعبه آمال خود را مدرنیته یافتهاند و میپندارند اگر از فرق سر تا نوک پا فرنگی شوند خوشبخت شدهاند. آنانکه دربست با سنت و دین و فرهنگ بومیشان به بهانه اینکه متعلق به گذشته است و تاریخ مصرفشان به سر آمده مخالفت میکنند. اینان از مسلمانی و شرقی بودن خود احساس شرمندگی میکنند. چنین افرادی به مدرنیسم به مثابه یک ایدئولوژی قائلند.
از نصر پرسیدنی است آیا واقعا همه مسلمانانی که سنتگرا، بنیادگرا و موعودگرا نیستند، و با مدرنیته به مثابه یک فرآیند اجتماعی محقق در غرب عناد ندارند، همینگونه مقلدانه و بیمنطق درباره مدرنیته و تجدد میاندیشند؟ در بین نخبگان مسلمان کم نیستند متفکرانی که کم و بیش برخی از دستآوردهای علمیو اجتماعی مدرنیته را تلقی به قبول کردهاند، اما نه به دلیل غربی و مدرن بودنش، یا از سر حقارت و تقلید، بلکه از آن رو که آن دستآوردهای جدید را بر موارد مشابه در سنت ارجح یافتهاند. این پذیرش آگاهانه، منطقی و مستدل است. تصویری که نصر سنتگرا از رقبای متجددش ارائه میکند، متأسفانه در اکثر موارد مخدوش است.
5. اکنون نوبت به طرح دو پرسش ستبر از قاطبه سنتگرایان بویژه پرفسور نصر فرارسیده است. نقد اصلی من به اندیشه سنتگرائی در پاسخ و تشریح همین دو پرسش است. پرسش اول، پرسش از سنت است، سنت به همان معنای مورد نظر شوان و نصر، و نه به معنای دینی آن. آیا سنت به معنای مطلق قابل دفاع است؟ آیا هر امر سنتی لزوماً صحیح است؟ به عبارت دیگر آیا هر امر سنتی در خارج از ظرف زمانی- مکانیش پذیرفتنی است؟ آیا ما معیاری لازم نداریم که سنتمان را مورد ارزیابی و نقد و اصلاح قرار دهیم؟
حضور یک امر در سنت به معنای تعلقش به فضای قدسی لزوما به معنای صحت آن امر نیست. به بیان دیگر اعتبار و صحت هر شیء در گرو صحت و اعتبار ذاتی آن است، نه اینکه انتساب آن به مبدأ قدسی ما را از ارزیابی صحت و اعتبار ذاتی آن بینیاز کند. در واقع محتویات سنت از این سه حال خارج نیستند. قسم اول: انتساب به مبدا متعالی شرط لازم است، اما کافی نیست. قسم دوم: شرط لازم و کافی، صحت و اعتبار ذاتی است و قرار داشتن در جهانهای متفاوت ممکن یا دیگر محورهای مختصات دخالتی در اعتبار و صحت آنها ندارد. قسم سوم: در تأسیسات خالص شرعی اثبات چنین انتسابی شرط لازم و کافی است.
اموری که در ادبیات دینی از آن به «مستقلات عقلیه» و «حسن و قبح ذاتی» یاد میشود، در هر وعاء و فضائی صحیح است. از زاویه دیگر، مطالعه امور سنتی نشان میدهد که برخی از آنها در دوران ما مردود و غیر قابل قبول است. اگرچه سلف صالح آنها را پذیرفته بود و از اجزای سنت میپنداشت، ما به این نتیجه میرسیم که رأی ایشان امروز صحیح به نظر نمیرسد و آنان در تلقی اینگونه امور به عنوان سنت اشتباه کرده بودند. دخالت امور خارج از نفوس انسانی در فرآیند ادراک انسانی به مثابه علت فاعلی ادراک، دخالت افلاک در تدبیر عالم و آدم، بردهداری، فرودست بودن بانوان در قیاس با مردان در اکثر امور، نظامهای سیاسی استبدادی (غیر مشارکتی) نمونهای از مصادیق مطمئن سنت است. آیا نپذیرفتن این امور و مناقشه در آنها نارواست؟
6. پرسش دوم: آیا مدرنیته و تجدد به طور مطلق مطرود است؟ آیا هر چیزی که تعلقش بزعم مولدانش با خدا و امر متعالی و وجود قدسی، گسسته شده است؛ به صرف این گسستِ پنداری دورانداختنی میشود؟ به چه دلیل برای امور مدرن ماهیت واحدی در نظر گرفته شده است؟ مدرنیته واقعیتی اعتباری است. انتساب ماهیت واحدی به آن چه رحمانی چه شیطانی ناصواب است. تکتک اجزاء آن میباید مورد ارزیابی و سنجش قرار بگیرند.
اگر از محک ارزیابی سربلند بدر آمدند، میپذیریم و الا نه. مدرن بودن نه اماره خباثت و ناپاکی است ، نه علامت صحت و اعتبار. آنچنانکه سنت نیز چنین است. از زاویهای دیگر در بین پدیدههای مدرن اگر از خود بیگانگی و سرگشتگی انسان، تزلزل خانواده، فروکاهش ارزشهای دینی، خودبسندگی عقل آدمیدر تمامیعرصهها، بینیازی از وحی و عالم قدسی مشاهده میشود؛ اما اموری از قبیل فلسفههای مضاف، حقوق بشر و دموکراسی نیز یافت میشود.
مواجهه خردمندانه با مدرنیته اقتضا میکند که ما به گزینشی منضبط دست بزنیم. آنچه را با ضوابط عقلی و اصول دینی ناسازگار نیافتیم برگیریم و آنچه را در تقابل با این دو ضابطه یافتیم نپذیریم. به صرف اینکه در فلسفه جدید انسان در جای خدا نشسته است نمیتوان کل آن را رد کرد.
راستی در مواجهه نخستین مسلمانان با فلسفه یونان، کندی و فارابی و ابن سینا جز این کردند؟ برخلاف متعصبانی که فلسفه یونانی را به بهانه اینکه سؤر (آب دهان) کفار است، و دربست خود را مستغنی از آن دانستند، این حکیمان بصیر آن فلسفه را به خدمت گرفته مسائل متعددی به آن افزودند و در نهایت به شکوفائی عقلانی در جامعه خود منجر شدند. اگر یونان محیطی شرکآلود بود، اگر خلود نفس و وحی در فلسفه ارسطو پذیرفتنی نبود، چه باک؟ مؤسس فلسفه اسلامیتقسیم وجود به واجب و ممکن، مفهوم واجبالوجود، و تبیین فلسفی وحی و براهین خلود نفس را بر آن افزود.
فارابی فلسفه یونان را به اتهام فضای شرکآلود آن به زبالهدانی نینداخت، با بصیرت و آگاهی به گزینش دست زد، بر خلاف ابن رشد که فلسفه ارسطو را دربست پذیرفت و متکلمانی که دربست رد کردند. راستی مواجه سنتگرایان با مدرنیته به کدامیک از سه روش فوق شبیهتر است؟ نواندیشان و روشنفکران مسلمان در برابر مدرنیته به فارابی اقتدا کردهاند. این شیوه مواجهه فلسفی است. حال آنکه رویکرد سنتگرایان به شیوه متکلمان اشبه است.
7. از زاویه سوم داد و ستد سنت دینی یا فرهنگ مذهبی با مدرنیته و تجدد برای هر دو جانب نافع است. مسلمانان در این داد و ستد با عنایت به دستآورد انسان مدرن در فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه دین، هرمنوتیک، علوم تجربی، کلام معاصر مسیحی و ... به جنبههائی از تعالیم دینی توجه میکنند که قبلا برایشان مغفول بوده است. به این پی میبرند که در مواردی در فهم کلام خدا به خطا رفته بودند. و ورود برخی امور را نیز به مثابه دستاوردهای معتبر عقلی یا شهودی به منظومه معرفتی خود خوشامد میگویند. مراد از اصلاح معرفت دینی در بین متجددان مسلمان این است.
آری دین خدا یعنی آنچه در لوح محفوظ است، ناقص نیست تا نیاز به اصلاح و تکمیل داشته باشد. اما آن حقیقت متعالی که تا حد ذهن قاصر من نزول پیدا کرده است و نامش معرفت دینی است و در حد عمل و اخلاق ناقص من تنزل یافته است و نامش کردار و اخلاق دینی است، نقدپذیر و فاقد قداست و خلوص مبدأ اولیه خود است. آیا در این معرفت و عمل و اخلاق در طول زمان خرافات، عرف و عادات محلی و علوم بشری رخنه نکرده است؟ اگر پاسخ مثبت است، اصلاح منضبط معرفت، کردار و اخلاق دینی یک فریضه فوری برای عالمان دین است. از سنتگرایان بواسطه اهتمامشان در نقد مدرنیته باید سپاسگزار بود. اما بین نقد و طرد مطلق تفاوت است.
8. علاوه بر دو اشکال اصلی، برخی اشکالات جزئی نیز به آثار پروفسور نصر وارد میدانم. یکی اینکه اکثر آنچه از ایشان تا حال منتشر شده، بسیار کلی است. ما به برکت آزمایشگاه جمهوری اسلامی، تجربیات تلخ متعددی را از سر گذراندهایم و درِ باغ سبز کلیات چندان ما را به وجد نمیآورد. مشکلات و مصائب انسان معاصر راهکارهای مشخص واقعی ناظر به واقع میطلبد. توانمندیهای اسلامیرا با راهبردهای عملی باید نشان داد. نکته دیگر آنکه در اندیشه نصر، وجه سلبی بسیار قویتر از وجه ایجابی است. ما دائما یاد میگیریم که چه چیزی صحیح نیست و صحبت از راه حل نمیشود.
اما آیا با این شیوه میتوان مشکلات انسان مسلمان معاصر را حل کرد؟ مسلمان معاصر شرقی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ مشکلات بنیادی دارد. مشکل استبداد، مشکل توسعه نیافتگی، مشکل جهل و بیتدبیری و ... راستی پاسخ نصر به این مشکلات همدینان و هموطنانش چیست؟ حوزه حکمت علمیو عرصه عمومیرا با متافیزیک و عرفان و سنت نمیتوان اداره کرد. تدبیر در این عرصه به امور دیگری نیاز دارد.
نکته پایانی اینکه بحثهای دکتر سیدحسین نصر برای جوامعی که مدرنیته را از سر گذراندهاند و مشکلات آن را نیز لمس کردهاند و به دوران پستمدرن نزدیک شدهاند، قابل فهم است، اما برای جامعه امروزی ما که هنوز با حداقلهای یک جامعه مدرن فاصله دارد، و از ابتدائیترین نابسامانیهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی رنج میبرد، راهکارهای آرمانگرایانه نصر چندان کارائی ندارد. در نهایت معتقدم میتوان هم مسلمان بود، به معنای آنکه به خدا و نبوت و روز جزا باور داشت و در عمل نیز مومنانه سلوک کرد، اما مدرن و متجدد هم بود، و در داد و ستد با مدرنیته بصیرانه گزینش کرد و فرزند زمانه خود بود.
من از بازگشت پروفسور سید حسین نصر به وطن و پایان غربت غربیش استقبال میکنم. این حضور هم به واقعیتر شدن اندیشه نصر یاری میرساند، هم تنور اندیشه دینی را در ایران مشتعلتر خواهد کرد. نواندیشان مسلمان به نصر خوشامد میگویند.
* متن سخنرانی دکتر محسن کدیور در سمینار آنان که میاندیشند ویژه دکتر سیدحسین نصر، دانشکده فنی دانشگاه تهران؛ 15/2/87