نگاهی به فیلم «سپیدهدم نجات»
آرشیو
چکیده
متن
«ورنر هرتسوگ» خستگیناپذیر، یکی از مشهورترین فیلمسازان آلمان است. درواقع، او یکی از کسانی است که با فیلمهایش، همیشه، توجه منتقدان را به سینمای آلمان جلب میکند و روشن است در دورهای که فیلمهای آمریکایی روی پرده بیشتر سینماهای دنیا میروند، وجود چنین فیلمسازی واقعا غنیمت است. با اینهمه، هرتسوگ هم مثل بعضی کارگردانهای مشهور آلمان، بالاخره به آمریکا آمده تا فیلمی در هالیوود بسازد؛ اما نتیجه کارش، بیش از آنکه «هالیوود»ی باشد، «هرتسوگ»ی است. همه آن کسانی که فکر میکنند کارگردانها در هالیوود فیلمهایی یکسان میسازند، بهتر است به تماشای تازهترین ساخته هرتسوگ بنشینند تا ببینند که کارگردان 65 ساله آلمانی، چگونه سلیقه اروپایی خودش را به هالیوود تحمیل کرده و اجازه نداده فیلمش را به یکی از محصولات روشنفکرانه آمریکایی تبدیل کنند.هرتسوگ، از همه امکاناتی که هالیوود در اختیارش گذاشته، استفاده کرده و کاملترین فیلمش را ساخته است.
«سپیدهدم نجات» داستانی واقعی دارد؛ «دیتر دنگلر» خلبان آلمانیتباری است که برای انجام ماموریت راهی ویتنام شد، اما هواپیمایش، در اثر شلیک سربازان ویتنامی، سقوط کرد و خودش هم اسیر شد. محل اسارت دنگلر، زندانی تاریک و نمور در جنگلهای دستنخورده لائوس بود. دو سرباز آمریکایی دیگر هم در کنار دنگلر زندانی بودند. دنگلر که علاقهای به ماندن و پوسیدن در آن زندان تاریک نداشت، برای فرار از دست ویتنامیها نقشههای بسیاری کشید و در نهایت توانست از دل جنگلی ترسناک بگذرد و فرار کند. همین باعث شد که بعد از رهایی، مورد توجه رسانهها قرار بگیرد و نامش در شمار کسانی بیاید که شجاعترین آدمهای روی زمین بودهاند.
این نخستینباری نیست که هرتسوگ به زندگی دیتر دنگلر باواریایی علاقه نشان میدهد؛ 10 سال قبل او مستندی بهنام «دیتر کوچولو دوست دارد پرواز کند» ساخت که به زندگی دنگلر میپرداخت و خود دنگلر هم در آن حضور داشت. ظاهرا بین هرتسوگ و دنگلر رابطهای دوستانه وجود داشت و حالا که ششسال بعد از مرگ دنگلر، این فیلم به نمایش درآمده، باید آن را ادای احترامی به این دوست از دست رفته دانست.
«سپیدهدم نجات» ظاهری جنگی دارد و میشود آنرا در شمار فیلمهای اردوگاهی و فرار از زندان جای داد که تعدادشان در تاریخ سینما اندک نیست. با اینهمه، «سپیدهدم نجات»، کاملا جنگی نیست و بهنظر میرسد که خود هرتسوگ هم قصد ساختن چنان فیلمی را نداشته است. شاید اگر هرتسوگ میخواست، فیلمی واقعا جنگی بسازد، با چیزی دیگر طرف میشدیم.
اما جنگ ویتنام برای هرتسوگ فرصتی را فراهم کرده تا به موضوع همیشگیاش برگردد و قدرت آدمها را در مواجهه با سختیها بسنجد. در سینمای هرتسوگ، همیشه میتوان مواجهه آدمها را با طبیعت دید. خوبی این فیلمها، آن است که هیچوقت آدمها در میانه راه ناامید نمیشوند و تصمیم به بازگشت نمیگیرند. خوشبختانه هرتسوگ در سالهایی فیلمسازی را آغاز کرد که موج بدبینی و یأس در سینمای اروپا کمرنگ شده بود و بیشتر کسانی که سرگرم کارهای هنری بودند، به مضمون «غلبه آدمها بر محیط» علاقه نشان میدادند. هرتسوگ، همیشه یکی از کارگردانهای مورد علاقه منتقدانی است که به «نظریه مولف» علاقهمندند؛ چرا که در بیشتر فیلمهایش مضمونی واحد را از جنبههای گوناگون به نمایش میگذارد. اینبار نیز سرسختی دیتر دنگلر و فرارش از دست ویتنامیها، تکرار همین مضمون است.
خود هرتسوگ، یکبار گفته، طبیعی است که هر کارگردانی به یک مضمون کلی علاقه پیدا کند، چون آدمها در زندگی عادی و معمولیشان هم به چیزهای بهخصوصی علاقهمند میشوند.
همه کسانی که تماشاگر سینمای هرتسوگ هستند، میدانند که «کلاوس کینسکی»، شریک واقعی فیلمهای هرتسوگ بوده است. بعضی از مشهورترین فیلمهای هرتسوگ [آگیره، خشم خداوند؛ نوسفراتوی خونآشام و فیتس کارالدو] مدیون بازی او است و شاید اگر بازیگر دیگری آن نقشها را بازی میکرد، نتیجه کار اینقدر درخشان و بهیادماندنی نمیشد. با اینکه رابطه کینسکی و او همیشه در نوسان بود و بارها سر صحنه فیلمبرداری کتککاری کرده بودند، اما کسی که از مرگ او [23 نوامبر 1991] بیش از همه لطمه خورد، هرتسوگ بود.
بیشک اگر هرتسوگ در سالهای میانی دهه 1970 فرصتی برای ساختن چنین فیلمی پیدا میکرد، کسی جز کینسکی را برای بازی در نقش دیتر دنگلر نمیدید؛ اما در نبود او این فرصت را در اختیار «کریستیان بیل» گذاشته و البته که بیل هم تقریبا به همه خواستههای هرتسوگ جامه عمل پوشانده است. کافی است بازی بیل را در این فیلم، با فیلمهای دیگرش مقایسه کنید، تا ببینید که کارگردان چه نقش مهمی در پرورش بازیگران دارد. بیشک برای بازیگری که در نقش «بتمن» بازی کرده [بتمن شروع میکند؛ ساخته کریستوفر نولان] و به حضور در فیلمهای هالیوودی عادت دارد، بازی در فیلمی که کارگردانش یک اروپایی تقریبا متعصب است و برای بداههپردازی ارزش زیادی قائل است، نباید چندان راحت بوده باشد. با اینهمه، بیل متفاوتترین و دشوارترین نقشاش را در این سالها بازی کرده و بیدلیل نیست که هرتسوگ سختگیر، بارها از او بهعنوان خلف کلاوس کینسکی یاد کرده است. شاید اگر بیل، این تعریف و تمجید را جدی بگیرد و در کنار بازی در نقشهای پولساز، چنین نقشهایی را هم بازی کند، به یکی از بهترین بازیگران سالهای آینده تبدیل شود.
با اینکه ورنر هرتسوگ چیزی درباره ادامه کار در هالیوود نگفته است؛ اما میشود حدس زد که شیوه فیلمسازی در هالیوود و انواع و اقسام دخالتهای تهیهکنندگان، به مذاق او خوش نیامده است. با اینهمه، هالیوود نباید فراموش کند که هرتسوگ جوانی جویای نام نیست؛ مشهورترین و بهترین کارگردان زنده سینمای آلمان است و ایرادی ندارد اگر تهیهکنندههای هالیوود در برابر خواستههای او کوتاه بیایند. هرتسوگ، بدون کمکگرفتن از هالیوود نیز مرتبهای بلند و رفیع دارد و شاید هالیوود بتواند در آینده باز هم از نگاه متفاوت و سختگیر بهرهمند شود.
«سپیدهدم نجات» داستانی واقعی دارد؛ «دیتر دنگلر» خلبان آلمانیتباری است که برای انجام ماموریت راهی ویتنام شد، اما هواپیمایش، در اثر شلیک سربازان ویتنامی، سقوط کرد و خودش هم اسیر شد. محل اسارت دنگلر، زندانی تاریک و نمور در جنگلهای دستنخورده لائوس بود. دو سرباز آمریکایی دیگر هم در کنار دنگلر زندانی بودند. دنگلر که علاقهای به ماندن و پوسیدن در آن زندان تاریک نداشت، برای فرار از دست ویتنامیها نقشههای بسیاری کشید و در نهایت توانست از دل جنگلی ترسناک بگذرد و فرار کند. همین باعث شد که بعد از رهایی، مورد توجه رسانهها قرار بگیرد و نامش در شمار کسانی بیاید که شجاعترین آدمهای روی زمین بودهاند.
این نخستینباری نیست که هرتسوگ به زندگی دیتر دنگلر باواریایی علاقه نشان میدهد؛ 10 سال قبل او مستندی بهنام «دیتر کوچولو دوست دارد پرواز کند» ساخت که به زندگی دنگلر میپرداخت و خود دنگلر هم در آن حضور داشت. ظاهرا بین هرتسوگ و دنگلر رابطهای دوستانه وجود داشت و حالا که ششسال بعد از مرگ دنگلر، این فیلم به نمایش درآمده، باید آن را ادای احترامی به این دوست از دست رفته دانست.
«سپیدهدم نجات» ظاهری جنگی دارد و میشود آنرا در شمار فیلمهای اردوگاهی و فرار از زندان جای داد که تعدادشان در تاریخ سینما اندک نیست. با اینهمه، «سپیدهدم نجات»، کاملا جنگی نیست و بهنظر میرسد که خود هرتسوگ هم قصد ساختن چنان فیلمی را نداشته است. شاید اگر هرتسوگ میخواست، فیلمی واقعا جنگی بسازد، با چیزی دیگر طرف میشدیم.
اما جنگ ویتنام برای هرتسوگ فرصتی را فراهم کرده تا به موضوع همیشگیاش برگردد و قدرت آدمها را در مواجهه با سختیها بسنجد. در سینمای هرتسوگ، همیشه میتوان مواجهه آدمها را با طبیعت دید. خوبی این فیلمها، آن است که هیچوقت آدمها در میانه راه ناامید نمیشوند و تصمیم به بازگشت نمیگیرند. خوشبختانه هرتسوگ در سالهایی فیلمسازی را آغاز کرد که موج بدبینی و یأس در سینمای اروپا کمرنگ شده بود و بیشتر کسانی که سرگرم کارهای هنری بودند، به مضمون «غلبه آدمها بر محیط» علاقه نشان میدادند. هرتسوگ، همیشه یکی از کارگردانهای مورد علاقه منتقدانی است که به «نظریه مولف» علاقهمندند؛ چرا که در بیشتر فیلمهایش مضمونی واحد را از جنبههای گوناگون به نمایش میگذارد. اینبار نیز سرسختی دیتر دنگلر و فرارش از دست ویتنامیها، تکرار همین مضمون است.
خود هرتسوگ، یکبار گفته، طبیعی است که هر کارگردانی به یک مضمون کلی علاقه پیدا کند، چون آدمها در زندگی عادی و معمولیشان هم به چیزهای بهخصوصی علاقهمند میشوند.
همه کسانی که تماشاگر سینمای هرتسوگ هستند، میدانند که «کلاوس کینسکی»، شریک واقعی فیلمهای هرتسوگ بوده است. بعضی از مشهورترین فیلمهای هرتسوگ [آگیره، خشم خداوند؛ نوسفراتوی خونآشام و فیتس کارالدو] مدیون بازی او است و شاید اگر بازیگر دیگری آن نقشها را بازی میکرد، نتیجه کار اینقدر درخشان و بهیادماندنی نمیشد. با اینکه رابطه کینسکی و او همیشه در نوسان بود و بارها سر صحنه فیلمبرداری کتککاری کرده بودند، اما کسی که از مرگ او [23 نوامبر 1991] بیش از همه لطمه خورد، هرتسوگ بود.
بیشک اگر هرتسوگ در سالهای میانی دهه 1970 فرصتی برای ساختن چنین فیلمی پیدا میکرد، کسی جز کینسکی را برای بازی در نقش دیتر دنگلر نمیدید؛ اما در نبود او این فرصت را در اختیار «کریستیان بیل» گذاشته و البته که بیل هم تقریبا به همه خواستههای هرتسوگ جامه عمل پوشانده است. کافی است بازی بیل را در این فیلم، با فیلمهای دیگرش مقایسه کنید، تا ببینید که کارگردان چه نقش مهمی در پرورش بازیگران دارد. بیشک برای بازیگری که در نقش «بتمن» بازی کرده [بتمن شروع میکند؛ ساخته کریستوفر نولان] و به حضور در فیلمهای هالیوودی عادت دارد، بازی در فیلمی که کارگردانش یک اروپایی تقریبا متعصب است و برای بداههپردازی ارزش زیادی قائل است، نباید چندان راحت بوده باشد. با اینهمه، بیل متفاوتترین و دشوارترین نقشاش را در این سالها بازی کرده و بیدلیل نیست که هرتسوگ سختگیر، بارها از او بهعنوان خلف کلاوس کینسکی یاد کرده است. شاید اگر بیل، این تعریف و تمجید را جدی بگیرد و در کنار بازی در نقشهای پولساز، چنین نقشهایی را هم بازی کند، به یکی از بهترین بازیگران سالهای آینده تبدیل شود.
با اینکه ورنر هرتسوگ چیزی درباره ادامه کار در هالیوود نگفته است؛ اما میشود حدس زد که شیوه فیلمسازی در هالیوود و انواع و اقسام دخالتهای تهیهکنندگان، به مذاق او خوش نیامده است. با اینهمه، هالیوود نباید فراموش کند که هرتسوگ جوانی جویای نام نیست؛ مشهورترین و بهترین کارگردان زنده سینمای آلمان است و ایرادی ندارد اگر تهیهکنندههای هالیوود در برابر خواستههای او کوتاه بیایند. هرتسوگ، بدون کمکگرفتن از هالیوود نیز مرتبهای بلند و رفیع دارد و شاید هالیوود بتواند در آینده باز هم از نگاه متفاوت و سختگیر بهرهمند شود.