استانداران امیر مؤمنان (ع) در مصر (4) برکناری ناخواسته «قیس بن سعد» از حکمرانی مصر و وفاداری پایدار او به امام علیه السلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در شماره گذشته خواندیم که پس از برکنارى «قیس بن سعد» از استاندارى مصر، امیرمؤمنان علیه السلام «محمد بن ابى بکر» را که فردى شجاع، پارسا و وفادار به امام بود، به استاندارى مصر منصوب کرد . اینک دنباله ماجرا:
پارساى سیاستمدار
گویا حضرت على علیه السلام قصد داشته قبل از محمد بن ابىبکر «هاشم بن عتبة بن ابىوقاص» را به استاندارى مصر انتخاب نماید، چنانکه از خطبه 67 نهج البلاغه بر مىآید . حضرت در فرازى از این خطبه تصریح مىفرمایند که اگر وى در آن سرزمین بود، عرصه را خالى نمىگذاشت . زیرا وقتى «محمد بن ابىبکر» در تنگنا قرار گرفت از مقابل شورشیان گریخت و چنین پنداشت که با گریز خود، جانش را نجات مىدهد، اما او را دستگیر کرده و به قتل رسانیدند .
در بخش دیگرى از این خطبه، حضرت تاکید مىفرماید که «هاشم بن عتبه» به دشمنان فرصت نمىداد، یعنى به گونهاى رفتار نمىکرد که مهاجمان به قلمرو مزبور نفوذ یابند . «هاشم بن عتبه» معروف به «مرقال» است که چون همواره شتابان به جنگ مىرفته این لقب را به او دادهاند، حضرت على علیه السلام در جنگ صفین پرچم خویش را بدو سپرد و او با سرعت پیش مىرفت تا آنکه به شهادت رسید . هاشم مرقال از شیعیان و یاران حضرت على علیه السلام مىباشد . (1)
بارى با آن که نظر امام اعزام هاشم مرقال به مصر بوده، اما سرانجام با اصرار برخى یاران و اصحاب از جمله «عبدالله بن جعفر» ، امیر مؤمنان علیه السلام در رمضان سال 36 هجرى طى حکمى «محمد بن ابى بکر» را جانشین «قیس بن سعد» در مصر نمود . مادر محمد «اسماء» دختر «عمیس بن نعمان» است که از پیشگامان مسلمانان مىباشد . و شصتحدیث از پیامبر روایت کرده و گروه بسیارى از او حدیث نقل کردهاند (2) .
نسب و محیط پرورش اولیه محمد بن ابىبکر
«اسماء» نخست همسر «جعفر بن ابىطالب» بود و همراه او به حبشه رفت و در آنجا وضع حمل نمود و عبدالله را به دنیا آورد . چون جعفر در جنگ «موته» به شهادت رسید «ابوبکر» با «اسماء» ازدواج کرد و او محمد را به دنیا آورد . پس از درگذشت ابوبکر، على علیه السلام، «اسماء» را تزویج نمود و بدین ترتیب محمد در مکتب امیرمؤمنان علیه السلام و زیر نظر او تربیتیافت . او از دوران کودکى با شیر آمیخته با دوستى اهلبیت علیهم السلام و تشیع تغذیه گردید و مربى خویش را حضرت على علیه السلام مىدانست و براى هیچکس فضائل آن حضرت را قائل نبود تا آنجا که مولاى متقیان مىفرماید:
«محمد پسر من از صلب «ابوبکر» است . کنیه او ابوالقاسم مىباشد، زیرا فرزند فاضل و فقیه او، «قاسم» نام داشت که دخترش «ام فروه» به همسرى امام محمد باقر علیه السلام برگزیده شد و از بطن او امام جعفر صادق علیه السلام متولد گردید . (3)
«محمد بن ابىبکر» از پارسایان و عابدان قریش به شمار مىرفت که در سنین جوانى در راس معترضانى قرار گرفت که نهضتى را بر علیه عثمان ترتیب دادند و موفقیتهاى چشمگیرى بهدست آوردند، سپس با حضرت على علیه السلام بیعت کردند و مردم را به سوى بیت ولایت هدایت کرد و دست فرصتطلبانى چون «طلحه» و «زبیر» را از خلعت رهبرى جامعه اسلامى کوتاه نمود» .
این اقداماتش از بینش صحیح سیاسى وتفکر اصلاح طلبانه او حکایت دارد، استعدادهاى سرشارش توانست او را بدان رتبه از کارآیى و لیاقتبرساند که حضرت على علیه السلام او را در حل معضلات حکومت، مشاور خویش قرار داد و فرماندهى بخشى از لشگر خود را در جنگ جمل به وى سپرد و در سن 26 سالگى او را والى کشور پهناور و مهم مصر کرد .
این کارگزار برجسته از استوانههاى حکومت على علیه السلام به شمار مىرفت و در میان اقران خود از جامعیتى بىمانند برخوردار بود; او دانش، پرهیزگارى، عبادت، بینش قوى، اطاعتخالصانه از حضرت على علیه السلام، روحیه بالاى انقلابى و اصلاحطلبى و نیز توان عالى مدیریت و تدبیر را در سنین جوانى در خویش جمع کرده و خود را به خصالى عالى آراسته بود . (4)
دستورالعملى درخشان
«ابراهیم ثقفى» مىگوید: حضرت على علیه السلام هنگامى که محمد بن ابىبکر را به مصر اعزام فرمود، نامهاى خطاب به مردم این سامان نوشت که در آن محمد را هم مورد خطاب خویش قرار داد . آن مکتوب چنین بود:
«به نام خداوند بخشنده مهربان . این میثاقى است که بنده خدا امیرمؤمنان براى محمد فرزند ابىبکر نوشته است . زمانى که او را کارگزار مصر کرد، او را به پرهیزگارى و پیروى از دستورات الهى در آشکار و نهان و ترس از خداوند در پنهان و حضور فرمان داد، او را دستور داد تا به نرمش با مسلمانان و خشونتبا فاجران و عدالتبا اهل ذمه و انصاف با مظلوم و شدت عمل با ظالم و عفو مردم و احسان به آنان در حد توان بپردازد . خداوند نیکوکاران را اجر داده و مجرمین را عذاب مىکند، او را فرمان داد که مردم را به طاعت و اتحاد فرا بخواند زیرا در این کار براى آنان فرجام خوب و ثواب وافرى است که نه اندازهاش را بدانند و نه آنکه عمقش را بشناسند، او را امر کرد که همچون گذشته خراج و مالیات جمع کند و از آن کم نکند و به آن اضافه ننماید . سپس آن را بین آنان که استحقاق دارند طبق آنچه قبلا توزیع مىکردهاند، تقسیم نماید و از او خواست که با نرمش رفتار کند و در نشستن و نگاه کردن به آنان مراعات مساوات را بنماید و لازم است افراد ناشناس و خویشاوند، نزدش در اعطاى حق و یا مطالبه حقوق یکسان باشند و به وى دستور داد که در بین مردم به حق حکم و قضاوت نماید و عدالت را احیا کند و از هواهاى نفسانى پیروى نکند و در راه خداوند از ملامت اهل سرزنش بیمى به دل راه ندهد زیرا خداوند با کسانى است که پرهیزگارى کرده و پیروى از دستورات او را بر اطاعت از دیگران برترى دادهاند . این نامه را منشى حضرت; «عبیدالله بن رافع» (غلام رسولخدا صلى الله علیه و آله) در آغاز ماه رمضان سى و شش هجرى نوشت . «محمد بن ابىبکر» پس از ورود به مصر و قرائت نامه حضرت على علیه السلام از جاى خویش برخاست و براى مردم مصر خطبهاى خواند و چنین گفت:
«ستایش اختصاص به خداوندى دارد که ما و شما را به راه راست هدایت کرد و در میان این همه اختلافات حق را به ما نشان داد و ما را در مسایلى که گروهى از آنها بىخبرند و چشم بصیرت ندارند، بینا گردانید .
اى مردم بدانید و متوجه باشید که امیرمؤمنان علیه السلام مرا کارگزار شما گردانید و تمامى امور شما را همانگونه که شنیدید، به من تفویض فرمود و مطالب فراوانى را به اینجانب توصیه نموده که آنها را نیز باید اجرا کنم . تا حدى که توان دارم به شما نیکى مىکنم و در جهتخیر و سعادتتان خواهم کوشید و باید از خداوند توفیق خواست و به او امیدوار بود . من اکنون با توکل بر پروردگار متعال کارها را آغاز مىنمایم شما اگر از اعمال و رفتار من راضى شدید و آنها را مورد رضایتخداوند دیدید و عدالت و تقوا را در امور مشاهده کردید، خداى را شکر گزار باشید که اینگونه کارها صورت مىگیرد و خداوند هادى و راهنماى ما مىباشد . اگر در جایى خلاف مشاهده کردید و دیدید به حق عمل نمىشود، آن را به من تذکر دهید و رفع کاستىها و نقصانها را از من بخواهید . از این که نابسامانىها را به اطلاع من برسانید، شادمان مىشوم و شما هم لازم است این مسایل را در نظر داشته باشید . خداوند ما و شما را توفیق دهد و با عنایتخود به کارهاى شایسته راهنمایى فرماید» .
سپس «محمد بن ابىبکر» نامهاى براى مولاى متقیان نوشت و طى آن، از حضرت على علیه السلام مسایل حلال و حرام را پرسید و از آن امام همام درخواست نمود تا سنن و احکام را برایش توضیح دهد و وى را موعظه نماید .
حضرت در جوابش نوشتند:
«نامهات به من رسید، مقصودت را دریافتم و شادمان شدم که به چنین مسائلى اهمیت مىدهى و مىخواهى جامعه مسلمانان از امور مزبور باخبر شوند و به سوى رشد و صلاح بروند . تصور مىنمایم کسى که تو را به این عمل خیر راهنمایى کرده براى نیت درستى بوده است . اینک من براى شما ابواب قضاء را فرستادم که جامعیت دارد، خداوند به ما نیرو عطا کند و ما را کفایت نماید» .
پس از استقرار محمد در مصر، حضرت على علیه السلام طى مکتوبى که براى وى و مردمان این سامان نوشتند در آغاز محمد بن ابىبکر را در خصوص توجه به تقوى و روى آوردن به آخرت و اخلاص در نیت، موعظه نمودند و سپس خاطرنشان ساختند:
«اى محمد بدان که تو را در بهترین شهرها و ناحیههاى حکومتخود ولایت دادهام، مردمان مصر بهترین لشگریان من هستند، هنگامى که سرپرستى آنجا را به شما واگذار کردم تو را شایسته چنین مقامى دیدم اکنون به خودت توجه کن و کارى نکن که به دینت زیان برساند و خودت را در معرض هلاکت قرار دهد و دنیا و آخرت را بر تو تباه سازد .
در نامهاى دیگر نیز حضرت على علیه السلام مردمان این سامان را نصیحت و ارشاد فرمودند و تاکید کردند:
«اى مردم شما را به تقوى توصیه مىکنم و از انجام اعمالى که از آنها مورد سؤال قرار خواهید گرفت، کوتاهى نکنید . شما در گرو اعمال خودتان هستید و روزى به آنها خواهید رسید .
در فرازى از این نامه نسبتا طولانى حضرت مصریان را خطاب قرار داده و فرمودهاند:
«اى بندگان خدا بدانید اگر شما از پروردگارتان بترسید و به خاطر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله حقوق اهلبیت علیهم السلام او را حفظ کنید خداوند را با بهترین روش عبادت کردهاید و با نیکوترین وجه ذکر او را انجام دادهاید و به وجه احسن شکر خداى را به جاى آوردهاید . بالاترین صبر را پیشه کرده و با بهترین نوع جهاد به کوشش پرداختهاید . اگر چه ممکن است در آنجا (مصر) کسانى غیر از شما (مخالفان) باشند که نمازشان از شما طولانىتر باشد و یا بیشتر از شما روزه بگیرند اما چون شما پرهیزکارتر هستید و از خداوند بیشتر پروا دارید و دوستان آلمحمد9 را نصیحت مىکنید و والیان امر آل پیامبر را در کارها راهنمائى مىکنید، از همگان خاشعترید .
در جاى دیگر امام به مردم توصیه مىفرمایند:
«اى مردم مصر اگر به نیرو و قوت الهى توانایى پیدا کردید که افعالتان گفتههایتان را تصدیق کند و نهانتان با ظاهرتان یکى باشد و دلهایتان با زبانتان هماهنگى کند، پس همان کنید . خداوند ما و شما را در راه هدایت نگهدارى کند و راه وسط را نشان دهد و در زندگى به اعتدال و میانهروى رهنمون نماید . اى مردم مصر از دعوت فرزند «هند» که به دروغ ادعاهایى دارد، دورى کنید و در این باره فکر نمائید و بدانید که امام هادى و پیشواى گمراه با هم مساوى نمىباشند، وصى پیامبر و دشمن او یکى نیستند . خداوند ما و شما را از کسانى قرار دهد که آنها را دوست مىدارد و اعمالشان را مىپذیرد و از کارهایشان رضایت دارد ... اى اهل مصر با یکدیگر نیکى کنید و از هم حمایت نمائید و به کمک هم بشتابید و از «محمد بن ابىبکر» حمایت کنید و او را یارى دهید و در فرمانبردارى او استوار باشید تا در کنار حوض پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله (حوض کوثر) حضور یابید» .
در این نامه مفصل که حاوى نکات عمیق اعتقادى، اخلاقى و معرفتى مىباشد، حضرت على علیه السلام استاندار خود را نیز به نکاتى جالب و ارزنده اندرز مىدهد .
«براى مردم و افرادى که نزد تو مىآیند و در کارها با تو مشورت مىکنند و راه صواب در زندگى را خواستارند، آنها را طبق خیر و سعادت راهنمائى کن، خود را براى مسلمانان دور و نزدیک اسوه و مقتدا قرار بده تا مردم در کارهاى خود از تو پیروى کنند و راهت را پیش گیرند» .
«محمد بن ابىبکر» به این دستورات گرانبها مىنگریست و به آنها عمل مىکرد .
رهنمودهاى امام به دست معاویه مىافتد
هنگامى که لشگریان اموى به فرماندهى «عمر و عاص» به مصر یورش بردند و «محمد بن ابىبکر» را کشتند، فرزند «عاص» این نوشتههاى نورانى را جمع کرد و نزد «معاویه» فرستاد و معاویه هم آنها را مطالعه مىکرد و به دقت مورد بررسى قرار مىداد . آن مجموعه مفید و سازنده همچنان در خزانه بنىامیه بود تا آن که «عمر بن عبدالعزیز» به خلافت رسید و او به مردم اعلام کرد این نوشتهها از آن حضرت على علیه السلام است، مردم در آن زمان حقیقت را دریافتند .
مورخان خاطرنشان ساختهاند وقتى به گوش مولاى پرهیزکاران رسید که نصایح و اندرزهاى او و راهنمایىهایش در خصوص موازین شرعى و احکام دینى در اختیار معاویه قرار گرفته و از آنها استفاده کرده، از این وضع اظهار تاسف کرد و فرمود چون محمد بن ابىبکر را به استاندارى مصر گماشتم او برایم نوشت که مىخواهم از احکام و مسایل دینى اطلاعاتى به دست آورم از این رو کتابى برایش نوشتم و در آن اینگونه مسایل را توضیح دادم تا او آنها را در مصر بکار گیرد، او کشته شد و این نوشتار به دست نااهلان افتاد . (5)
ادامه دارد
پىنوشت:
1) الغارات، ص 156 .
2) اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج اول، ص 58 .
3) المعارف، ابن قتیبه، ص 76
4) حیات فردى و اجتماعى محمد بن ابىبکر، جواد سلیمانى، ص 21 .
5) این نامه مفصل که ما فرازهایى از آن را نقل کردیم در آثارى چون تحف العقول، نهج البلاغه، امالى شیخ مفید، شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، بحارالانوار و نهج السعاده درج شده است . البته برخى از آنها خلاصهاى از آن را آوردهاند اما ما از کتاب الغارات گزینش نمودهایم که پارهاى از مصادر مذکور سند خود را به آن منتهى نمودهاند .
پارساى سیاستمدار
گویا حضرت على علیه السلام قصد داشته قبل از محمد بن ابىبکر «هاشم بن عتبة بن ابىوقاص» را به استاندارى مصر انتخاب نماید، چنانکه از خطبه 67 نهج البلاغه بر مىآید . حضرت در فرازى از این خطبه تصریح مىفرمایند که اگر وى در آن سرزمین بود، عرصه را خالى نمىگذاشت . زیرا وقتى «محمد بن ابىبکر» در تنگنا قرار گرفت از مقابل شورشیان گریخت و چنین پنداشت که با گریز خود، جانش را نجات مىدهد، اما او را دستگیر کرده و به قتل رسانیدند .
در بخش دیگرى از این خطبه، حضرت تاکید مىفرماید که «هاشم بن عتبه» به دشمنان فرصت نمىداد، یعنى به گونهاى رفتار نمىکرد که مهاجمان به قلمرو مزبور نفوذ یابند . «هاشم بن عتبه» معروف به «مرقال» است که چون همواره شتابان به جنگ مىرفته این لقب را به او دادهاند، حضرت على علیه السلام در جنگ صفین پرچم خویش را بدو سپرد و او با سرعت پیش مىرفت تا آنکه به شهادت رسید . هاشم مرقال از شیعیان و یاران حضرت على علیه السلام مىباشد . (1)
بارى با آن که نظر امام اعزام هاشم مرقال به مصر بوده، اما سرانجام با اصرار برخى یاران و اصحاب از جمله «عبدالله بن جعفر» ، امیر مؤمنان علیه السلام در رمضان سال 36 هجرى طى حکمى «محمد بن ابى بکر» را جانشین «قیس بن سعد» در مصر نمود . مادر محمد «اسماء» دختر «عمیس بن نعمان» است که از پیشگامان مسلمانان مىباشد . و شصتحدیث از پیامبر روایت کرده و گروه بسیارى از او حدیث نقل کردهاند (2) .
نسب و محیط پرورش اولیه محمد بن ابىبکر
«اسماء» نخست همسر «جعفر بن ابىطالب» بود و همراه او به حبشه رفت و در آنجا وضع حمل نمود و عبدالله را به دنیا آورد . چون جعفر در جنگ «موته» به شهادت رسید «ابوبکر» با «اسماء» ازدواج کرد و او محمد را به دنیا آورد . پس از درگذشت ابوبکر، على علیه السلام، «اسماء» را تزویج نمود و بدین ترتیب محمد در مکتب امیرمؤمنان علیه السلام و زیر نظر او تربیتیافت . او از دوران کودکى با شیر آمیخته با دوستى اهلبیت علیهم السلام و تشیع تغذیه گردید و مربى خویش را حضرت على علیه السلام مىدانست و براى هیچکس فضائل آن حضرت را قائل نبود تا آنجا که مولاى متقیان مىفرماید:
«محمد پسر من از صلب «ابوبکر» است . کنیه او ابوالقاسم مىباشد، زیرا فرزند فاضل و فقیه او، «قاسم» نام داشت که دخترش «ام فروه» به همسرى امام محمد باقر علیه السلام برگزیده شد و از بطن او امام جعفر صادق علیه السلام متولد گردید . (3)
«محمد بن ابىبکر» از پارسایان و عابدان قریش به شمار مىرفت که در سنین جوانى در راس معترضانى قرار گرفت که نهضتى را بر علیه عثمان ترتیب دادند و موفقیتهاى چشمگیرى بهدست آوردند، سپس با حضرت على علیه السلام بیعت کردند و مردم را به سوى بیت ولایت هدایت کرد و دست فرصتطلبانى چون «طلحه» و «زبیر» را از خلعت رهبرى جامعه اسلامى کوتاه نمود» .
این اقداماتش از بینش صحیح سیاسى وتفکر اصلاح طلبانه او حکایت دارد، استعدادهاى سرشارش توانست او را بدان رتبه از کارآیى و لیاقتبرساند که حضرت على علیه السلام او را در حل معضلات حکومت، مشاور خویش قرار داد و فرماندهى بخشى از لشگر خود را در جنگ جمل به وى سپرد و در سن 26 سالگى او را والى کشور پهناور و مهم مصر کرد .
این کارگزار برجسته از استوانههاى حکومت على علیه السلام به شمار مىرفت و در میان اقران خود از جامعیتى بىمانند برخوردار بود; او دانش، پرهیزگارى، عبادت، بینش قوى، اطاعتخالصانه از حضرت على علیه السلام، روحیه بالاى انقلابى و اصلاحطلبى و نیز توان عالى مدیریت و تدبیر را در سنین جوانى در خویش جمع کرده و خود را به خصالى عالى آراسته بود . (4)
دستورالعملى درخشان
«ابراهیم ثقفى» مىگوید: حضرت على علیه السلام هنگامى که محمد بن ابىبکر را به مصر اعزام فرمود، نامهاى خطاب به مردم این سامان نوشت که در آن محمد را هم مورد خطاب خویش قرار داد . آن مکتوب چنین بود:
«به نام خداوند بخشنده مهربان . این میثاقى است که بنده خدا امیرمؤمنان براى محمد فرزند ابىبکر نوشته است . زمانى که او را کارگزار مصر کرد، او را به پرهیزگارى و پیروى از دستورات الهى در آشکار و نهان و ترس از خداوند در پنهان و حضور فرمان داد، او را دستور داد تا به نرمش با مسلمانان و خشونتبا فاجران و عدالتبا اهل ذمه و انصاف با مظلوم و شدت عمل با ظالم و عفو مردم و احسان به آنان در حد توان بپردازد . خداوند نیکوکاران را اجر داده و مجرمین را عذاب مىکند، او را فرمان داد که مردم را به طاعت و اتحاد فرا بخواند زیرا در این کار براى آنان فرجام خوب و ثواب وافرى است که نه اندازهاش را بدانند و نه آنکه عمقش را بشناسند، او را امر کرد که همچون گذشته خراج و مالیات جمع کند و از آن کم نکند و به آن اضافه ننماید . سپس آن را بین آنان که استحقاق دارند طبق آنچه قبلا توزیع مىکردهاند، تقسیم نماید و از او خواست که با نرمش رفتار کند و در نشستن و نگاه کردن به آنان مراعات مساوات را بنماید و لازم است افراد ناشناس و خویشاوند، نزدش در اعطاى حق و یا مطالبه حقوق یکسان باشند و به وى دستور داد که در بین مردم به حق حکم و قضاوت نماید و عدالت را احیا کند و از هواهاى نفسانى پیروى نکند و در راه خداوند از ملامت اهل سرزنش بیمى به دل راه ندهد زیرا خداوند با کسانى است که پرهیزگارى کرده و پیروى از دستورات او را بر اطاعت از دیگران برترى دادهاند . این نامه را منشى حضرت; «عبیدالله بن رافع» (غلام رسولخدا صلى الله علیه و آله) در آغاز ماه رمضان سى و شش هجرى نوشت . «محمد بن ابىبکر» پس از ورود به مصر و قرائت نامه حضرت على علیه السلام از جاى خویش برخاست و براى مردم مصر خطبهاى خواند و چنین گفت:
«ستایش اختصاص به خداوندى دارد که ما و شما را به راه راست هدایت کرد و در میان این همه اختلافات حق را به ما نشان داد و ما را در مسایلى که گروهى از آنها بىخبرند و چشم بصیرت ندارند، بینا گردانید .
اى مردم بدانید و متوجه باشید که امیرمؤمنان علیه السلام مرا کارگزار شما گردانید و تمامى امور شما را همانگونه که شنیدید، به من تفویض فرمود و مطالب فراوانى را به اینجانب توصیه نموده که آنها را نیز باید اجرا کنم . تا حدى که توان دارم به شما نیکى مىکنم و در جهتخیر و سعادتتان خواهم کوشید و باید از خداوند توفیق خواست و به او امیدوار بود . من اکنون با توکل بر پروردگار متعال کارها را آغاز مىنمایم شما اگر از اعمال و رفتار من راضى شدید و آنها را مورد رضایتخداوند دیدید و عدالت و تقوا را در امور مشاهده کردید، خداى را شکر گزار باشید که اینگونه کارها صورت مىگیرد و خداوند هادى و راهنماى ما مىباشد . اگر در جایى خلاف مشاهده کردید و دیدید به حق عمل نمىشود، آن را به من تذکر دهید و رفع کاستىها و نقصانها را از من بخواهید . از این که نابسامانىها را به اطلاع من برسانید، شادمان مىشوم و شما هم لازم است این مسایل را در نظر داشته باشید . خداوند ما و شما را توفیق دهد و با عنایتخود به کارهاى شایسته راهنمایى فرماید» .
سپس «محمد بن ابىبکر» نامهاى براى مولاى متقیان نوشت و طى آن، از حضرت على علیه السلام مسایل حلال و حرام را پرسید و از آن امام همام درخواست نمود تا سنن و احکام را برایش توضیح دهد و وى را موعظه نماید .
حضرت در جوابش نوشتند:
«نامهات به من رسید، مقصودت را دریافتم و شادمان شدم که به چنین مسائلى اهمیت مىدهى و مىخواهى جامعه مسلمانان از امور مزبور باخبر شوند و به سوى رشد و صلاح بروند . تصور مىنمایم کسى که تو را به این عمل خیر راهنمایى کرده براى نیت درستى بوده است . اینک من براى شما ابواب قضاء را فرستادم که جامعیت دارد، خداوند به ما نیرو عطا کند و ما را کفایت نماید» .
پس از استقرار محمد در مصر، حضرت على علیه السلام طى مکتوبى که براى وى و مردمان این سامان نوشتند در آغاز محمد بن ابىبکر را در خصوص توجه به تقوى و روى آوردن به آخرت و اخلاص در نیت، موعظه نمودند و سپس خاطرنشان ساختند:
«اى محمد بدان که تو را در بهترین شهرها و ناحیههاى حکومتخود ولایت دادهام، مردمان مصر بهترین لشگریان من هستند، هنگامى که سرپرستى آنجا را به شما واگذار کردم تو را شایسته چنین مقامى دیدم اکنون به خودت توجه کن و کارى نکن که به دینت زیان برساند و خودت را در معرض هلاکت قرار دهد و دنیا و آخرت را بر تو تباه سازد .
در نامهاى دیگر نیز حضرت على علیه السلام مردمان این سامان را نصیحت و ارشاد فرمودند و تاکید کردند:
«اى مردم شما را به تقوى توصیه مىکنم و از انجام اعمالى که از آنها مورد سؤال قرار خواهید گرفت، کوتاهى نکنید . شما در گرو اعمال خودتان هستید و روزى به آنها خواهید رسید .
در فرازى از این نامه نسبتا طولانى حضرت مصریان را خطاب قرار داده و فرمودهاند:
«اى بندگان خدا بدانید اگر شما از پروردگارتان بترسید و به خاطر پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله حقوق اهلبیت علیهم السلام او را حفظ کنید خداوند را با بهترین روش عبادت کردهاید و با نیکوترین وجه ذکر او را انجام دادهاید و به وجه احسن شکر خداى را به جاى آوردهاید . بالاترین صبر را پیشه کرده و با بهترین نوع جهاد به کوشش پرداختهاید . اگر چه ممکن است در آنجا (مصر) کسانى غیر از شما (مخالفان) باشند که نمازشان از شما طولانىتر باشد و یا بیشتر از شما روزه بگیرند اما چون شما پرهیزکارتر هستید و از خداوند بیشتر پروا دارید و دوستان آلمحمد9 را نصیحت مىکنید و والیان امر آل پیامبر را در کارها راهنمائى مىکنید، از همگان خاشعترید .
در جاى دیگر امام به مردم توصیه مىفرمایند:
«اى مردم مصر اگر به نیرو و قوت الهى توانایى پیدا کردید که افعالتان گفتههایتان را تصدیق کند و نهانتان با ظاهرتان یکى باشد و دلهایتان با زبانتان هماهنگى کند، پس همان کنید . خداوند ما و شما را در راه هدایت نگهدارى کند و راه وسط را نشان دهد و در زندگى به اعتدال و میانهروى رهنمون نماید . اى مردم مصر از دعوت فرزند «هند» که به دروغ ادعاهایى دارد، دورى کنید و در این باره فکر نمائید و بدانید که امام هادى و پیشواى گمراه با هم مساوى نمىباشند، وصى پیامبر و دشمن او یکى نیستند . خداوند ما و شما را از کسانى قرار دهد که آنها را دوست مىدارد و اعمالشان را مىپذیرد و از کارهایشان رضایت دارد ... اى اهل مصر با یکدیگر نیکى کنید و از هم حمایت نمائید و به کمک هم بشتابید و از «محمد بن ابىبکر» حمایت کنید و او را یارى دهید و در فرمانبردارى او استوار باشید تا در کنار حوض پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله (حوض کوثر) حضور یابید» .
در این نامه مفصل که حاوى نکات عمیق اعتقادى، اخلاقى و معرفتى مىباشد، حضرت على علیه السلام استاندار خود را نیز به نکاتى جالب و ارزنده اندرز مىدهد .
«براى مردم و افرادى که نزد تو مىآیند و در کارها با تو مشورت مىکنند و راه صواب در زندگى را خواستارند، آنها را طبق خیر و سعادت راهنمائى کن، خود را براى مسلمانان دور و نزدیک اسوه و مقتدا قرار بده تا مردم در کارهاى خود از تو پیروى کنند و راهت را پیش گیرند» .
«محمد بن ابىبکر» به این دستورات گرانبها مىنگریست و به آنها عمل مىکرد .
رهنمودهاى امام به دست معاویه مىافتد
هنگامى که لشگریان اموى به فرماندهى «عمر و عاص» به مصر یورش بردند و «محمد بن ابىبکر» را کشتند، فرزند «عاص» این نوشتههاى نورانى را جمع کرد و نزد «معاویه» فرستاد و معاویه هم آنها را مطالعه مىکرد و به دقت مورد بررسى قرار مىداد . آن مجموعه مفید و سازنده همچنان در خزانه بنىامیه بود تا آن که «عمر بن عبدالعزیز» به خلافت رسید و او به مردم اعلام کرد این نوشتهها از آن حضرت على علیه السلام است، مردم در آن زمان حقیقت را دریافتند .
مورخان خاطرنشان ساختهاند وقتى به گوش مولاى پرهیزکاران رسید که نصایح و اندرزهاى او و راهنمایىهایش در خصوص موازین شرعى و احکام دینى در اختیار معاویه قرار گرفته و از آنها استفاده کرده، از این وضع اظهار تاسف کرد و فرمود چون محمد بن ابىبکر را به استاندارى مصر گماشتم او برایم نوشت که مىخواهم از احکام و مسایل دینى اطلاعاتى به دست آورم از این رو کتابى برایش نوشتم و در آن اینگونه مسایل را توضیح دادم تا او آنها را در مصر بکار گیرد، او کشته شد و این نوشتار به دست نااهلان افتاد . (5)
ادامه دارد
پىنوشت:
1) الغارات، ص 156 .
2) اعلام النساء، عمر رضا کحاله، ج اول، ص 58 .
3) المعارف، ابن قتیبه، ص 76
4) حیات فردى و اجتماعى محمد بن ابىبکر، جواد سلیمانى، ص 21 .
5) این نامه مفصل که ما فرازهایى از آن را نقل کردیم در آثارى چون تحف العقول، نهج البلاغه، امالى شیخ مفید، شرح نهج البلاغه ابن ابىالحدید، بحارالانوار و نهج السعاده درج شده است . البته برخى از آنها خلاصهاى از آن را آوردهاند اما ما از کتاب الغارات گزینش نمودهایم که پارهاى از مصادر مذکور سند خود را به آن منتهى نمودهاند .