آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

امام على(ع):
((لاتکثرن من اللئیم, فانه ان صحبتک نعمه حسدک و ان طرقتک نائبه قذفک))
(غرر الحکم, ج2, ص814, ح189)
با ناکس و آدم پست, بسیار دوستى و رفاقت نکن, زیرا اگر نعمتى به تو برسد او بر تو رشک برد و اگر مصیبتى به تو راه یابد تو را بیندازد[ و شادى کند].

O درآمد:
على(ع) نور خداست. همان طورى که قرآن داراى محکمات و متشابهات مى باشد و آیات متشابه آن باید در کنار آیات محکم معنا و تفسیر و تحلیل شود; هم چنین است زندگى امام على(ع), که زندگى امام از محکمات و متشابهات برخوردار است و در تحلیل و تفسیر شخصیت امام, باید متشابهات را به کمک محکمات تفسیر کرد.
قرآن شریف به این نکته اشاره زیبایى دارد, مى فرماید: ((او کسى است که این کتاب (آسمانى) را بر تو نازل کرد; که قسمتى از آن, آیات ((محکم[ ((صریح و روشن] است; که اساس این کتاب مى باشد; (و هرگونه پیچیدگى در آیات دیگر, با مراجعه به اینها, برطرف مى گردد.) و قسمتى از آن, ((متشابه)) است[ آیاتى که به خاطر بالا بودن سطح مطلب و جهات دیگر, در نگاه اول, احتمالات مختلفى در آن مى رود; ولى با توجه به آیات محکم, تفسیر آنها آشکار مى گردد]. اما آنها که در قلوبشان انحراف است, به دنبال متشابهانند, تا فتنه انگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند); و تفسیر (نادرستى) براى آن مى طلبند; در حالى که تفسیر آنها را, جز خدا و راسخان در علم, نمى دانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مى گویند: ((ما به همه آن ایمان آوردیم; همه از طرف پروردگار ماست.)) و جز صاحبان عقل, متذکر نمى شوند (و این حقیقت را درک نمى کنند).(1) با توجه به این تشبیه زیبا در بر داشت, بین قرآن و زندگى امامان(ع) که در واقع قرآن ناطق هستند و برادران قرآن, آیا اگر محکمات و متشابهات زندگى امام على(ع), کنار هم قرار بگیرند و متشابهات زندگى حضرت, مانند تصدق انگشتر به سائل در حال رکوع نماز, به کمک محکمات زندگى حضرت, همانند بیرون کشیدن تیر از پاى حضرت در حال نماز, تفسیر گردد و قلب هاى فتنه انگیزان, باعث فتنه انگیزى نگردد و ((عقل سلیم)) و ((قلب سلیم)) میدان دار قضاوت باشد, باز هم, زندگى امام على(ع) و اخلاص ((امیر اخلاص)) مورد شبهه قرار مى گیرد؟!

O اخلاص در آیینه مخلص
((منظور از ((اخلاص)) همان خلوص نیت است, و منظور از خلوص نیت, این است که انگیزه تصمیم گیرى تنها خدا باشد و بس.))(2)
حق این است که, اخلاص را در کلام مخلص بزرگ, على(ع) جستجو کنیم. و نوشتار و نثر را نورانى کنیم با کلام امام.
لازم به یادآورى است که, بحث اخلاص, دامنه دار و گسترده است و در آیات و روایات فراوانى بدان پرداخته شده است که بررسى و جستجوى همه آن, تحقیق و تإلیف مستقلى را طلب مى کند که جا دارد مخلصین بدان بپردازند.
این عنوان بحث, در این نوشتار, زمینه ساز بحث هاى بعدى است و از این جهت, فقط به کلام امام على(ع) بسنده مى کنیم.
اما کلام امام:
اخلاص, رمز تقرب به حق است.
از این جهت مى فرمایند بى گمان برترین وسیله پیوستگى, پیوستگان به خداى سبحان عبارت است از:
1ـ ایمان به خدا و رسولش,
2ـ جهاد در راه خدا که بلنداى اسلام است,
3ـ کلمه اخلاص که همان سرشت انسانى است,
4ـ برپا نمودن نماز به عنوان آیین امت اسلام... (3)
در جاى دیگر مى فرمایند:
((قد اخلص لله فاستخلصه...))
چون بنده خدا خویشتن را براى خدا خالص مى کند و خدا در اخلاص ورزیدنش او را یارى مى دهد. چنین است که او از کانهاى دین, و از کوههاى ریشه دار زمین است. و خود را به اجراى عدالت پایبند کرده, نخستین گامش در این راه زدودن هوى و هوس از درون خویش است.(4)
على(ع) مرد مخلص تاریخ است, دوست و دشمن, امیرالمومنین(ع) را به ((اخلاص)) مى شناسند. براى على بزرگ, عبادت و شهادت, سفر و حضر, محراب و منزل, دوست و دشمن, خانواده و اجتماع و خلوت و جلوت, یکسان بوده است, یعنى تمام کارهاى امام, براى خشنودى خداوند و رسیدن به لقإ حق بوده است همان خلوص که در محراب عبادت داشت, در میدان جنگ و جهاد هم داشت.
به گفته مولوى:
او خدو انداخت بر رویى که ماه
سجده آرد پیش او در سجده گاه(5)
در مورد نماز خون بپا داشتن امام حسین(ع) شاعر مى گوید:
در میان بارش تیر بلا
عاشقانه بر سر سجاده شد
پس براى مردان مخلص خدا, خطاب ((ارجعى الى ربک راضیه مرضیه))(6) مهم است و غیر از رضایت خداوند منان, دنبال هیچ چیز دیگر نبودند.
على(ع) در مورد نشانه هاى خلوص مى فرمایند:
1ـ اولین نشانه خلوص, یکرنگى است, چه در خلوت و چه در جلوت.
((در اسرار سیاست و جنبه هاى پنهانى کارهایش, تا آنجا که گواه و نماینده اى جز خدا حضور ندارد, او را به تقواى الهى فرمان مى دهم. و نیز فرمانش مى دهم که مبادا در ظاهر, خدا را اطاعت کند و در خلوت بدان کار دیگر بپردازد! که هر آن که پیدا و پنهان و گفتار و کردارش دوگانه نباشد از عهده اداى امانت برآید و در عبادت توفیق اخلاص یابد.))(7)
2ـ یکى دیگر از نشانه هاى خلوص, پاسدارى از امانت ها است. امام على(ع) به یکى از کارگزاران مى نویسد:
((اما بعد, بى تردید من تو را در امانت خویش شریک کردم و همراز خود گرفتم, به گونه اى که هیچ یک از یارانم را در مواسات ویارى متقابل و اداى امانت و تعهد بدان مطمئن تر از تو نمى شناختم. اما تو, همین که دیدى روزگار بر عموزاده ات پارس کرد, دشمن به اوج خشونت رسید, امانت مسلمانان را شکوه و ارجى نماند و امت به گستاخى گرایید و پراکنده شد, چهره دیگر کردى و همراه و هماهنگ با یاران نیمه راه, بى تفاوتها و خیانتکاران, به کناره گیرى و بى تفاوتى گراییدى و خیانت کردى. ))(8)
3ـ یکى دیگر از نشانه هاى خلوص, از منظر ((امیر اخلاص)), پذیرش سختى هاست.
حضرت مى فرماید:
1 ـ ((خداوند براى پاکسازى از شرک, ایمان را رقم زد,
2 ـ براى وارستن از کبر, نماز را,
3ـ براى رویش روزى, زکات را,
4ـ و براى آزمایش اخلاص مردمان, روزه را,
5 ـ براى تقویت دین, حج را,
6 ـ براى عزت اسلام, جهاد را,
7 ـ براى مصلحت توده هاى ناآگاه, امر به معروف را,
8ـ براى مهار سبک مغزان, نهى از منکر را,
9ـ براى رشد نسل, صله رحم را,
10ـ براى پاسدارى خونها, قصاص را,
11ـ براى بزرگداشت محرمات الهى, اجراى حدود و کیفر را,
12 ـ براى حفظ خرد, ترک مى گسارى را... .))(9)
اگر با معرفت کودکانه, به هر کدام موارد فوق نگریسته شود, سخت و ثقیل است, اما اگر با دیده دقیق و عمیق, به هر یک از موارد فوق نگریسته شود, در درون هر یک از موارد فوق ((حکمت هاى بزرگ)) خوابیده است, که براى کشف هر کدام, باید همت کرد. به عبارت دیگر, انسانها, در محاصره امتحان و آزمایش الهى قرار دارند, تا در میدان امتحان, مخلص از غیر مخلص, مرد از نامرد و دیندار از بى دین, مشخص گردد.
به هر حال, بحث در این زمینه دامنه دار است ولى به علت اختصار, به همین مختصر اکتفا مى شود.

O شبهه اى در آیینه آیات:
علل و عوامل زیادى دخیل است, که برخى در بعضى از آیات الهى, شبهه مى کنند.
به یک اعتبار, شبهه, داراى دو شاخه مى باشد:
1 ـ شاخه اول آن, شبهه ممدوح است.
2 ـ شاخه دیگر آن, شبهه مذموم است و شیطانى.
عده اى خود شبهه دارند و شبهه مى کنند.
عده اى دیگر, شبهه افکنى مى کنند و شبهه سازى مى نمایند.
شبهه تولید مى نمایند و به دنبال آن, به عرضه آن دست مى زنند, تا جایى که جامعه بشرى را, ((بمب بارانى)) از شبهات مى نمایند و سلامت جامعه را, از جهت فرهنگى و فکرى, با خطر مواجه مى سازند...
یکى از آیات الهى, که دوست و دشمن, در آن شبهه نمودند و یا شبهه سازى کردند, عبارت است از:
((انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه و هم راکعون)).
((سرپرست و رهبر شما تنها خدا است, و رسول او, و آنها که ایمان آورده اند و نماز را بر پا مى دارند و در حال رکوع زکات مى پردازند.))(10)
در بسیارى از کتب اسلامى و منابع اهل تسنن, روایات متعددى دائر بر این که آیه فوق در شإن على(ع) نازل شده, نقل گردیده که در بعضى از آنها اشاره به مسإله بخشیدن ((انگشتر)) در حال رکوع نیز شده و در بعضى نشده, و تنها به نزول آیه درباره على(ع) قناعت گردیده است. ولى جمعى از متعصبان اهل تسنن اصرار دارند که ایرادهاى متعددى به نزول این آیه در مورد على(ع) به تفسیر ((ولایت)) به عنوان ((سرپرستى و تصرف و امامت)) بنمایند.(11)
در این نوشتار کوتاه, فقط به دو شبهه مربوط به موضوع, پرداخته مى شود و درصدد بررسى کلیه ایرادات مطرح شده در ارتباط با این آیه نیستیم.
یکى از داستانهاى معروف و معتبر, پیرامون زندگى ((امیر اخلاص)) این است که در جنگ صفین, تیرى بر ران حضرت امیرالمومنین(ع) وارد شد. هر چه کردند در مواقع عادى خارج نمایند نتوانستند. خدمت امام حسن(ع) جریان را عرض کردند. فرمود: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد, زیرا در آن حال چنان از خود بیخود مى شود که به هیچ چیز متوجه نمى گردد. به دستور حضرت مجتبى(ع) در آن حال تیر را خارج کردند, بعد از نماز امیر اخلاص, على(ع) متوجه شد, خون از پاى مقدسش جارى شد, پرسید:
چه شد؟ عرض کردند: تیر را در حال نماز از پاى شما بیرون کشیدیم.(12)

O داستان دیگر در همین راستا:
در روایتى از ابو دردإ آمده:
((شبى امیرالمومنین(ع) را دیدم که از مردمان کنار گرفته و در مکان خلوتى مشغول مناجات با پروردگار و گریه و زارى است و مى فرمود:
بارالها چه بسیار گناهانى که با بردبارى از عقوبتش درگذشتى و چه بسیار جرایمى که به کرم و بزرگوارىات آن را آشکار نساختى! بارالها... ناگاه دیدم صدا خاموش شد. گفتم: حتما حضرت را خواب برده است. رفتم تا آن حضرت را بیدار کنم, چون ایشان را حرکت دادم, دیدم همچون چوب خشک شده اى است. گفتم: ((انا لله و انا الیه راجعون)) با خود گفتم که امیرالمومنین از دنیا رفت و به خانه آن حضرت رفتم و فاطمه(س) را از این امر آگاه ساختم. فرمود: این حالتى است که از ترس خدا هر شب بر او عارض مى شود. پس اندکى آب بر چهره او پاشیدم تا به هوش آمد.))(13)
از این نمونه قصه هاى شیرین در زندگى امام على(ع) بسیار فراوان است.
دعاى کمیل حضرت امیر(ع), خود داستان دیگرى است در همین راستا. از جمله دعاهایى که فریاد امیر اخلاص, به عرش مى رسد, آنجایى است که مى فرماید:
((الهى و سیدى و مولاى و ربى, صبرت على عذابک فکیف اصبر على فراقک و هبنى صبرت على حر نارک فکیف اصبر عن النظر الى کرامتک)).
((آه خداى من! اله و سرور و پروردگار من! گرفتم صبر آرم بر عذاب تو, چگونه صبر دارم بر فراق تو؟! و یا چونان میان شعله ها آسوده درمانم! که عفوت را امیدوارم؟!))(14)
سراسر دعاى کمیل, فریادهاى عرفانى امیر اخلاص است که درد فراق را بالاترین دردها مى داند و صبر بر آن را ناروا.
به هر تقدیر, داستان عرفان امیر عارفان, دامنه گسترده دارد و براى تحقیق عمیق تر, به کتابهاى معتبر در همین راستا مراجعه شود.
اما دو داستان دیگر, با صورت و سیرت دیگر:

O یکى از داستانهاى معروف و معتبر, که هم ریشه قرآنى دارد و هم ریشه روایى, این است که امیرالمومنین در حال رکوع نماز, انگشتر خود را تصدق داد.(15)
این داستان, در روایات متعدد و معتبر نقل شده است.
((در کتاب تفسیر برهان و کتاب غایه المرام, صدوق(ره) روایت مى کند که او در ذیل آیه ((انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا)) از ابى الجارود از حضرت ابى جعفر(ع) روایت مى کند که فرمود: طایفه اى از یهود مسلمان شدند از آن جمله عبدالله بن سلام, اسد, ثعلبه, ابن بامین و ابن صوریا بودند که همگى خدمت رسول خدا(ص) عرض کردند یا نبى الله حضرت موسى وصیت کرد به یوشع بن نون و او را جانشین خود قرار داد, وصى شما کیست یا رسول الله؟ و بعد از تو ولى و سرپرست ما کیست؟ در پاسخ این سوال این آیه نازل شد: ((انما ولیکم الله و رسوله... و هم راکعون)). آنگاه رسول خدا فرمود برخیزید, همه برخاسته و به مسجد آمدند, مردى فقیر و سائل داشت از مسجد به طرف آن جناب مىآمد, حضرت فرمود: اى مرد آیا کسى به تو چیزى داده؟ عرض کرد: آرى, این انگشتر را یک نفر همین اکنون به من داده, حضرت پرسید چه کسى؟ عرض کرد آن مردى که مشغول نماز است, پرسید در چه حالى به تو داد؟ عرض کرد در حال رکوع, حضرت تکبیر گفت. اهل مسجد همه تکبیر گفتند, حضرت رو به آن مردم کرد و فرمود: پس از من على(ع) ولى شماست, آنان نیز گفتند ما به خداوندى خداى تعالى و به نبوت محمد(ص) و ولایت على(ع) راضى و خشنودیم.))(16)
به هر حال, در این روایت, به داستان امیر اخلاص, در مورد تصدق انگشتر, در حال رکوع نماز هم اشاره شد که در این نوشتار, این بخش از داستان مورد نظر ماست.

O داستان دیگر در همین راستا:
((براى رسول خدا(ص) دو شتر بزرگ هدیه آوردند. حضرت به یاران خود نگریست و فرمود: ((آیا در میان شما کسى هست که دو رکعت نماز به جاى آورد و در آن هیچ فکر دنیایى به خود راه ندهد تا یکى از دو شتر را به او بدهم.)) حضرت على(ع) به پا خاست و مشغول نماز شد. هنگامى که سلام نماز را داد, جبرئیل نازل شد و به پیامبر عرض کرد یکى از دو شتر را به حضرت على(ع) بدهید.
رسول خدا(ص) پرسید: على(ع) در تشهد که نشسته بود, اندیشید کدام یکى از دو شتر را بردارد؟ جبرئیل پاسخ داد: اندیشید که شتر چاق تر را بگیرد و آن را بکشد و در راه خدا به فقرا بدهد, پس اندیشه اش براى خدا بود, نه براى خود و براى دنیا.
حضرت رسول خدا(ص)نیز هر دو شتر را به او داد و فرمود: بنده اى نیست که دو رکعت نماز گزارد و در آن اندیشه چیزى از دنیا نکند, مگر آن که خداوند از او خشنود شود و گناهانش را بیامرزد.))(17)

O پاسخ به شبهه همراه با تحلیل عقلى:
آیا بین دو دسته داستان اول یعنى:
1 ـ بیرون کشیدن تیر از پاى حضرت امیر(ع) در حال نماز..
2 ـ و بیهوش گشتن حضرت از ترس خدا, در حال نماز;
با دو داستان دیگر یعنى:
1ـ تصدق کردن انگشتر در حال رکوع نماز و
2ـ به جا آوردن دو رکعت نماز از روى اخلاص و دریافت هدیه ـ شتر ـ از دست پیامبر(ص), نوعى تقابل و تضاد وجود دارد, تا زمینه ساز شبهه و یا شبهات باشد که از جمله آن شبهات این باشد که:
آیا تصدق و انفاق على(ع) در حال رکوع, با حضور قلب منافات دارد؟
عده اى از قدما از جمله فخر رازى بر این نکته ایراد گرفتند که على(ع) همیشه در حال نماز آن چنان از خود بى خود بود که توجه به اطراف پیدا نمى کرد, چگونه شما مى گوئید در حال رکوع نماز, انگشتر به سائل فقیر تصدق کرد؟
شهید مطهرى(ره) در کتاب امامت و رهبرى, در پاسخ به این شبهه و سوال, دو جواب داده اند که خلاصه آن چنین است:
1ـ پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) حالاتشان در تمام زمانها یکسان نبوده؟ گاهى دیده مى شود خود پیغمبر(ص), وقتى نماز مى خواندند, حسن و حسین(ع) بر دوش او سوار مى شدند و حضرت سجده را طولانى مى کردند تا این که طفل بلند شود و گاهى تیر از پاى امیرالمومنین(ع) در مىآوردند, چون حالت ((جذبه)) و ((محو)) قوى است, متوجه نمى شدند, پس همه حالات معصومین همچنین اولیإ خدا مشابه نبوده و شدت و ضعف داشته است.
2ـ از دیدگاه عارفان وقتى حالت انجذاب کامل شد, در آن حالت, برگشت است; یعنى شخص در عین حال که با خدا هست با ماورإ هم هست, این همانند خلع بدن مى باشد, بعضى در همه احوال در حال خلع بدنند و بعضى لحظاتى خلع بدن مى کنند; در این صورت, نزد عرفا حالت هنگام بیرون کشیدن تیر از بدن, ناقصتر و پایین تر از حالت به فقیر صدقه دادن مى باشد. چرا که به قدرى توجه اش به خدا کامل است که در آن حال, تمام عالم را مى بیند.(18)
به هر تقدیر, با توجه به جواب دوم شهید مطهرى, مى توان گفت, شنیدن صداى سائل و به کمک او پرداختن, توجه به خویشتن نیست, بلکه عین توجه به خداست, على(ع) در حال نماز از خود بیگانه بود نه از خدا, و مى دانیم بیگانگى از خلق خدا, بیگانگى از خدا است, و پرداختن زکات در نماز, انجام عبادت در ضمن عبادت است. نه انجام یک عمل مباح, در ضمن عبادت.(19) و این یکى از آثار بزرگ نماز است.
براى اولیإ خدا و معصومین(ع), حالت غفلت تصور ندارد. تمام آفات و لحظات براى آنها ذکر است و ذکر.
خود حضرت مى فرمایند:
((ما رإیت شیئا الا رإیت الله فیه و معه))(20)
چیزى را ندیدم, مگر آن که خدا را در آن و با آن دیدم.
به صحرا بنگرم صحرا تو ببینم
به دریا بنگرم دریا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو بینم(21)
امیرالمومنین(ع) در تمام آنات و حالات زندگى از خود بى خود و توجه به خود و دنیا نداشته است. البته معناى غرق شدن در توجه به خدا این نیست که انسان بى اختیار احساس خود را از دست بدهد و همچون یک بیمار, بیهوش و از خود بى خود شود بلکه با اراده خویش توجه خود را از آن چه در راه خدا و براى خدا نیست برمى گیرد.
ریشه شبهه و مشکل در این است که برخى براى اولیإ الله و معصومین, همان تصورى را دارند که در حق یک فرد معمولى چنین مى اندیشند. غافل از اینکه, رفتار و کردار, امیر اخلاص, فراتر از این حرفهاست. مگر على(ع) در زمین کشاورزى و باغبانى به فکر خود بود؟
مگر على(ع) درآمدهاى کلان کشاورزى و باغبانى خود را بالسویه بین فقرا تقسیم نمى کرد؟
اگر در حق على(ع) تصور درست نداشته باشیم, باید بگوئیم:
چرا على(ع) درآمدهاى کلان خود را, مصرف زندگى شخصى نکرد؟
چه اشکال داشت على(ع) در رفاه زندگى مى کرد؟
مگر خود زحمت نکشیده بود؟
آیا حضرت دیدى اقتصادى نداشت؟
به هر حال, هر کس مى خواهد, شخصیت اولیإ الله و معصومین را در ابعاد مختلف مورد بررسى و قضاوت قرار دهد, اول باید تصور و تلقى خود را درست کند و سپس وارد میدان قضاوت گردد.
حافظ مى گوید:
در ضمیر ما نمى گنجد به غیر دوست کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
به هر حال, همان طورى که :
1 ـ على(ع) هنگام بیرون کشیدن تیر از پاى مبارکش, در نماز, از خود بى خود بود,
2 ـ و در سجده شکر و عبادت بیهوش مى شد,(22)
همین سان:
3 ـ هنگام تصدق و انفاق انگشتر در رکوع نماز,
4 ـ و به فکر شتر چاق, براى انفاق به فقرا, به هنگام نماز هم, از خود بى خود بود و رضایت حق و خدمت به خلق, مد نظر امام(ع) بوده است.
در حدیث قدسى است مى فرماید:
((لایسعنى إرضى و لا سمائى, بل و یسعنى قلب عبدى المومن.))(23)
هیچ موجودى, آیینه جمال محبوب نیست, مگر قلب مومن. متصرف در قلب مومن, حق است نه نفس. کار کن در وجود او محبوب است. قلب مومن خود سر نیست. هرزه گرد نیست. ))(24)
پس قلب امام على(ع) آیینه الهى بود و آیینه جمال محبوب, و در نماز به طریق اولى باید به حضرت, امیر اخلاص لقب داد.

O شبهه دیگرى که در همین راستا مطرح است عبارت است از اینکه:
آیا براى تصدق و انفاق یک انگشتر, ارزش داشت آیه اى پیرامون آن نازل گردد؟ از این که مردم گمان کرده اند نازل شدن یک آیه به خاطر یک انگشتر به خاطر آن بوده که انگشترش قیمتى بوده, لذا گفته قیمت انگشترش به مقدار خراج و مالیات شامات و سوریه بوده است چنانکه در اشعار فارسى هم این مطلب آمده است:
برو اى گداى مسکین در خانه على زن
که نگین پادشاهى دهد از کرم گدا را
در حالى که انگشترى چنین قیمتى, هرگز با زهد على(ع) سازگار نیست, چنانکه با عدل على(ع) هم نمى سازد که او چنین انگشترى در دست کند و برخى در فقر و ندارى باشند.(25)
آنچه در این مسئله مهم بود و مهم است, کیفیت کار است نه کمیت, به خاطر کیفیت کار بود که آیه اى پیرامون آن نازل شد و براى همه زمانها و مکانها پیام آفرینى مى کند. وگرنه, قیمت یک انگشتر, به اندازه کل کره کیهانى هم ارزش پیدا کند, باز هم محدود مى گردد به زمان خاص و افراد خاص.
((امیر اخلاص, على(ع), در مورد ارزش کیفیت کار مى فرمایند:
((اعقلوا الخبر اذا سمعتموه عقل رعایه, فان رواه العلم کثیر, و رعاته قلیل)).
چون خبرى را شنیدید, به آیین پاسداران فرهنگ ـ و نه روایت گران سطحى ـ ژرف در آن بیندیشید, زیرا که روایت گران دانش بسیاراند و رعایت کنندگانش اندک.(26)
در آیین اسلام, کیفیت هر کارى, مهم تر از کمیت آن است. از این روى, تصدق یک انگشتر, از جانب على(ع), جهانى از اندیشه ها را تکان مى دهد و آیه اى پیرامون آن نازل مى شود و داراى شإن نزول پیدا مى کند, در تاریخ ثبت مى گردد و بزرگ نمایى مى نماید و براى تمام بشریت در تمام اعصار و امصار پیام آفرینى مى کند. دوست و دشمن بدان مشغول گشتند...
در قرآن مجید, پیروزى معجزه بر سحر, نمونه اى از برترى کیفیت است. بحث معجزه و سحر, دامنه گسترده اى دارد ولى به علت موضوعیت نداشتن با موضوع بحث, از طرح آن صرف نظر مى کنیم.
جالب و عجیب ((اینکه فخر رازى کار را به جایى رسانیده که اشاره على(ع) را به سائل براى اینکه بیاید و خودش انگشتر را از انگشت حضرت بیرون کند, ((مصداق فعل کثیر)) که منافات با نماز دارد, دانسته است در حالى که در نماز, کارهایى جایز است انسان انجام بدهد که به مراتب از این اشاره بیشتر است و در عین حال ضررى براى نماز ندارد تا آنجا که کشتن حشراتى مانند عقرب[ پرداختن قرض هنگام نماز] و یا برداشتن و گذاشتن کودک و حتى شیر دادن بچه شیرخوار را جزء ((فعل کثیر)) ندانسته اند, چگونه یک اشاره جزء فعل کثیر شد, ولى هنگامى که دانشمندى گرفتار طوفان تعصب مى شود, این گونه اشتباهات براى او جاى تعجب نیست!))(27)
خلاصه ((عقل سلیم)) و ((قلب سلیم)) چه حکم مى کند؟
آیا این شبهه و قضاوت پذیرفته است که عده اى بگویند, على(ع) یک وقت, طورى در نماز از خود بى خود مى شد که در حال نماز تیر از پایش بیرون مى کشیدند و متوجه نمى شد, همین شخص, در جاى دیگر, در نماز, مرتکب ((فعل کثیر)) که منافات با نماز دارد مى شده است و یا حداقل کارى مى کرد که با حضور قلب در نماز, سازگارى نداشته است؟!
آیا این کار امام, یعنى تصدق هنگام رکوع نماز, زیبا و بزرگ نبود و وجدان ها را بیدار نمى کند؟
صاحبان انصاف و وجدان بیدار, چگونه داورى مى کنند؟
آیا اوج اخلاص و حضور قلب را نمى طلبد که شخصى تا به این حد به فکر خدمت به خلق الله باشد و در نماز هم به فکر خدمت و دستگیرى محرومان باشد؟
کجاى تاریخ سراغ دارید که على(ع) به سائل جواب رد گفته باشد, تا در نماز چنین کند؟
مگر على(ع) به سائل یتیم, اسیر و فقیر در ماه رمضان جواب رد گفت,(28) تا در جاى دیگر چنین کند؟ فضاى حاکم بر زندگى امامان(ع) و اولیإ الله دو چیز بود:
1 ـ عبادت و رضایت پروردگار مهر گستر.
2ـ خدمت به خلق خدا. و رضاى در نماز و غیر نماز, یکسان است.
فاطمه زهرا(س) در نماز شبش فقط براى همسایه ها دعا مى کرد. امام حسن(ع) سوال مى کند, مادرجان, براى خودت دعا نمى کنى؟ فاطمه زهرا(س) جواب مى دهند: ((الجار ثم الدر; اول همسایه, سپس خانه)).
عطار مى گوید:
گذشته زین جهان وصف سنانش
گذشته زآن جهان وصف سه نانش
معناى ((سیر من الحق الى الخلق)) همین است که بیان گشت.
و این از نشانه هاى اخلاص و از آثار بزرگ نماز است.

O خلاصه و نتیجه:
پیروى از محبوب, محبوبیت مىآورد, چنانکه خداى سبحان مى فرماید:
((بگو: اگر خدا را دوست مى دارید, از من پیروى کنید تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد.))(29)
شرط اساسى محبوب شدن اخلاص است. پیروى از خدا و رسول خدا(ص), هم محبوبیت الهى مىآورد و هم محبوبیت مردمى. على(ع) اولین کسى بود که به دوستى خدا دل بست و به پیروى از رسول خدا(ص) پیوند خورد...
قضاوت در ابعاد مختلف زندگى على(ع) بسیار سخت و حساس است. تا تلقى و تصور, درست نشود و تا معرفت عمیق حاصل نگردد و به دنبال آن, شخص از انصاف, وجدان بیدار و عقل سلیم وقلب سلیم برخوردار نباشد, یقینا به اشتباه مى افتد و به قضاوت نادرست دست مى زند. چون گفتار و کردار حضرت امیر(ع), همسان قرآن داراى شإن نزول است و باید درست تفسیر گردد. بطور مثال, قصه تصدق انگشتر در حال رکوع نماز, چون تفسیر به رإى شده, عده اى به اشتباه افتاده و عده اى به قضاوت ناحق دست زدند. وگرنه, زندگى امامان و اولیإ خدا, سراسر حضور است و جذبه و محو شدن و در پایان به فکر خدمت خلق بودن. اگر متشابهات زندگى امام, به کمک محکمات معنا گردد, چنین شبهه اى پیش نمىآید و کسى در باتلاق شبهه گیر نمى کند.
پى نوشت ها:
1- آل عمران: 3 / 7.
2- مکارم شیرازى, ناصر, و دیگران, ((اخلاق در قرآن)), قم: مدرسه الامام على ابن ابیطالب, ج1, ص269.
3- نهج البلاغه, خ109.
4- همان, خ86.
5- مثنوى معنوى.
6- فجر: 89 / 28.
7- نهج البلاغه, نامه26.
8- همان, نامه41.
9- همان, حکمت244.
10- مائده: 5 / 55.
11- تفسیر نمونه, ج4, صص424 ـ 426.
12- انوار النعمانیه, ص342.
13- اسرار الصلوه, صص214 و 215.
14- دعاى کمیل.
15- المیزان, ج6, ص26.
16- همان.
17- محمد بن شهر آشوب, مناقب آل ابى طالب, دار الاضوإ, بیروت ـ لبنان, 1412, ج2, ص27.
18- مطهرى, مرتضى, ((امامت و رهبرى)), قم: صدرا, چهارم, 1365, صص180 ـ 181.
19- تفسیر نمونه, ج4, ص428.
20- علم الیقین, ج1, ص49.
21- بابا طاهر.
22- جامع الاحادیث, ج5, ص459.
23- احیإ العلوم, ج3, ص12.
24- چهل حدیث امام خمینى(ره), ص37.
25- قرائتى, محسن, ((تفسیر نماز)) تهران, ستاد اقامه نماز, چهارم, 74, صص 64 ـ 65.
26- نهج البلاغه, حکمت 94.
27- تفسیر نمونه, ج4, ص428.
28- اشاره به آیه 8 و 9 سوره انسان.
29- آل عمران: 3 / 31.

تبلیغات