از تاریخ نگاری تا تاریخ نگری
آرشیو
چکیده
متن
اگر چه تاریخنگاری و تاریخنگری دو مقوله جدا از یکدیگر و یکی به معنی نگارش و تدوین تاریخ و دیگری حوالت و عنایت به تاریخ به معنی تفکر تاریخی و بر اساس بینش و جهت و تبیین جریانات و وقایع تاریخی است، ولی بیارتباط با هم، هم نیستند.
زیرا نوشتن تاریخ بدون داشتن نگرش و یا دید تاریخی ممکن نیست، به همین دلیل آثاری که به وقایعنویسی صرف قناعت نموده و از تحلیل حوادث دوری جستهاند، خوانندگان چندانی بدست نخاهند آورد.
بدیهی است در قلمرو روش تحقیق در تاریخ، ملاحظه تاریخنگاری با تاریخنگری، سخت ضروری است.اگر چه گروهی کار مورخ را ضبط وقایع میدانند نه تفسیر یا قضاوت.یعنی گروهی بر این نظرند که عنایت و یا تمایل به نگرش تاریخی، مورخ را از بیطرفی بازداشته و یکسو نگرانه به حوادث تاریخی خواهند نگریست.بدون شک با توجه به توسعه و گسترش علوم و خصوصا پیشرفت بینشها و اندیشهها در قلمرو تاریخ و تاریخنگاری، اتکال و یا اتکاء به وقایع نگاری محض، آب در هاون کوبیدن است و وافی به مقصود نیست. *
نباید از یاد برد مناظره و تفحص در ساحت تحولات تاریخی و ارائه نگرش و بینشهای (*)حرکتی به عنوان عدم مسئولیت مورخ در برابر حوادث، گونهگون نسبت به حوادث تاریخی بدون غرض ورزی و یا تحریف، خود سبب تضارب وتعاطی افکار و آراء خواهد شد.
قریب به اتفاق منافع تاریخی باز مانده از گذشته یا پادشاهنامه است و یا تبارنامه سلالهها و خانوادههایی که در این آب و خاک حکومت نمودهاند و بدیهی است اینگونه آثار مشحون از ذکر و بیان حوادث است، بیهیچ تحلیل و یا تبیینی.این وقایع نویسان درباری به ندرت فریاد خلائق را از مظالم شاهان در نظر گرفتهاند و تحقیق در این پیداد نامه پادشاهان در تاریخ ایران و ستمی که به مردم روا داشتهاند بخشی از مطالعه تاریخ اجتماعی ماست.
جای تأسف است که بیدادگری پادشاهان در تاریخ ایران آنگونه که شایسته و زیبنده این روز و حال است بازگویی نشده و گواه صادق در این خصصو انحطاط اخلاقی دیرینه است که در اثر ظلم و اعتساف پادشاهان بر جامعه ایرانی حکم روا بوده است. *
بدون تردید، آثاری که به وقایع نگاری محض اشارت دارند در میان خوانندگان جاذبهای ایجاد ننموده بلکه سبب ملالت و کسالت خواننده هم خواهد شد و به همین دلیل اکثر کسانی که از تاریخ بیگانهاند و یا ناآشنا واحتمالا کم علاقه، به جهت تصور غلطی است که از تاریخ دارند و با این گمان که تاریخ را فقط شرح حوادث و یا احوال پادشاهان و بیان جنگها و لشر کشیها میدانند.
متأسفانه نه فقظ این اندیشه در میان علوم ساری است بلکه برخی از نویسندگان هم به گمان اینکه تارخی فقط ذکر احوال پادشاهان و یا سلسلههاست به این اندازه کفایت نموده و از کنار جریانات و تحولات تاریخی و اجتماعی به تساهل و یا مسامحه گذشتهاند.
کتاب کلیات تاریخ ایران (1) یکی از اینگونه آثار است که هیچگونه دقت و یا ممارست در تدوین آن بر اساس ضوابط علمی دقیق تاریخنگاری به عمل نیامده و بلکه از جوار بسیاری از وقایع به سادگی گذشته است و نه در تقسیمبندی ادوار تاریخی، روش همسانی اتخاذ گردیده و نه در بیان وقایع.و برخلاف آنچه در مقدمه کتاب تحریر یافته نه به تبیین حوادث پرداخته شده و نه ارجاع مآخذ و منابع در پانویسها، بر اساس اصول دقیق اححتمالا از قرون جدید در اروپا مطرح شده و زمانی که روشنفکران دینی علیه خرافات واتیکان دست به قیام اعتقادی زدند و بعدها نویسندگان عصر انقلاب فرانسه در تعاقب این جریانات و مسأله انفصال شریعت از حکومت، عنایت و یا گرایش مورخین را به تفکر و یا جریانات دینی نوعی واپسگرایی دینی تلقی نموده که از عصر مشروطیت اثرات منفی این حرکت، در ایران هم مشهود بوده است که در این مقاله، مجال بحث و نظر آن نیست.
(*)کتاب تاریخ تملّق در ایران، اثر استاد فقید نصر الله فلسفی در باب همین انحطاط اخلاقی است و کتاب هنوز به زیور طبع آراسته نگردیده است.استاد فلسفی از تبار احرار و آزادگان و بیت علمی گرانسنگ این آب و خاک بود.افسوس سرانجام حیات حسرتزای استاد و نداشتن عقبهای تا حدودی وی را این اواخر از کار و تحقیق بازداشته بود.خدایش رحمت کند استادی بود فرزانه و خلیق که قبل از هر چیز به شاگردانش آزادگی آموخت و این کنترین قلم، سالها و سالها ازمحضر فیاض وی بهره جست، اگر چه اخیرا یکی از نویسندگان با نوشتن مقالهای سطحی در باب استاد، قلب شاگردانش را بشکست که گفتهاند خودشکن آئینه شکستن خطاست.
کتابشناسی است که همه این نکتهها همراه با یادآوریهای ذیگر با ذکر شواهد در ادامه این مسودّات بیاید.به این امید در چاپهای بعدی مورد ملاحظت قرار گیرد.
نوشتن اثری نو در کلیات تاریخ ایران و یا تاریخ عمومی ایران، معمولا کاری است سهل الممتنع از آن سوی که نویسنده نمیتواند تاریخ پر باریک مملکت را با توجه به گذشت حوادث و وقایع در اثری و یا صفحاتی چند محدود ساز تا خواننده علاقمند به تاریخ بتواند از آن سود جوید.
نویسندگان و تاریخنویسان، این آب و خاک در گذشته نه چندان دور به این مهم دست یازیده و با نوشتن آثاری چند در زمینههای تاریخی، تا حدودی خواسته علاقمندان به تاریخ را برآورد نمودهاند. (3)
اگر این شیوه ایجاز و یا اختصارگرایی نتواند وافی به مقصود باشد، کار انجام شد عبث و بیهوده خواهد بود.چه نوشتن تواریخ عمومی و کلی، قواعد و قوانینی دارد که باید ملحظو گردد که اهم آنها اشراف به کلیت جریانات تاریخی است برای اینکه اهداف و انگیزههای ناشر و مؤلف در تألیف این اثر روشنتر گردد عین مسوده بخش انتشارات دانشگاه شهید بهشتی و مؤلف ذکر میگردد که تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
«نخستین قدم در راه آموختن تاریخ جمعآوری اطلاعات تاریخی است.امری که به ظاهر آسان مینمایاند، ولی از اهمیت فراوانی برخوردار است، کلیات تاریخ ایران علاوه بر آنکه مجموعه اطلاعاتی از تاریخ ایران را گرد آری نموده است تصویر اجمالی از تاریخ آن از زمان تأسیس دولت ماد به عنوان نخستین دولت آریایی نیرومند داخل فلات ایران تا اواخر دوره قاجاریه که با نهضت مشروطیت جامعه ایران وارد عصر کاملا جدیدی میشود بدست میدهد.تصویری که با توجه به کمبود وقت جامعه کتابخوان امروزی از اختصار متناسبی نیز برخوردار میباشد.» (3)
و به اطلاع خوانندگان محترم خواهد رسید که این «تصویر اجمالی از تاریخ ایران»همراه با اختصار متناسب تا چه حدودی عطش خوانندگان علاقمند به مطالعات تاریخی را برطرف میسازد.و ضمنا بیفایدت نیست یادداشت مؤلف کتاب هم جهت اطلاع آورده شود: «تاریخ طومار اعصار گذشته و دیوان اخبار بشر از روزگاری است که انسان به هنر نویسندگی و فن کتابت پیبرده است.بشر از هزار سال پیش از اختراع خط، حوادثی بر او گذشته بود در بین خود سینه به سینه نقل میکرد که آن اخبار شاهی هم چنان از اسلاف به اخلاف میرسید و از نسلی به نسلی منتقل میگشت.در حقیقت در آن ایام منابع تاریخی را خاطر اشخاص و نقل قولها تشکیل میداد که در حال حاضر استناد به این منبع چندان مورد اعتماد نیست.به همین جهت، دیگر در مطالعه تاریخ، تنها به نقل وقایع گذشته اکتفا نمیشود و بلکه مورخ بیشتر به کشف علل و موجبات حوادث تاریخی توجه دارد، یعنی با این دید، تاریخ هم مانند سایر علوم سعی دارد به اینکه از موارد جزئی خود را به قوانین کلی برساند». (14)
آیا در تحریر کتاب کلیات تاریخ ایران، به کشف علل و موجبات حوادث تاریخی و عدم اکتفا به نقل وقایع عنایت شده است؟یا مطالعه کتاب نامبرده و نکات ید شده در ذیل، قضاوت و داوری با خوانندگان اندیشمند است.
کتاب دارای یک مقدمه و هفت فصل است.روش کار مؤلف محترم اشاره به منابع و مآخذ و همچنین توجه به تاریخ سیاسی آن دورههاست، این یادآوری کاملا ضروری است که در تبویب و تنظیم فصلهای کتاب، رعایت موازین علمی نشده است.مثلا در بخش پیش از اسلام، یعنی فصلهای اول و دوم کتاب بر اساس تداوم سلسلهها تقسیم شده، مانند: فصل دوم ساسانیان، اما در قسمت دورههای اسلامی بر اساس قرون و ادوار، و در حقیقت نوعی تناقض مشهود است به عنوان مثال، فصل چهارم از اواخر قرن چهارم تا اوایل قرن هفتم هجری و برنگارنده معلوم نشد که چگونه ملحقات کتاب هم جزء فصول کتاب آورده شده است که تحقیقا روش مصابی نیست.و یا اگر اخیرا چنین روشی در کتابداری مطرح گردیده نگارنده بیاطلاع است.
کاستیها و نواقص علمی در تالیف کتاب زیاد است.نگارنده فقط به پارهای از آنها اشاره میکند تا شاید نویسنده محترم در چاپهای بعدی با ذکر امانت به دیده عنایت بنگرند.
1-در کتاب اشاره به نگرش مادی و معنوی در تاریخنگاری شده که فقظ در حد یک اصطلاح ذکر شده است و بهتر بود با نقد این دو روش در فصلی مستقل و جدا، خواننده به ابعاد و مشکلات وسیع تاریخنگاری آشنا میشد. (5) و گذشته از آن، این مطالب عینا در کتاب شناسایی منابع و مآخذ تاریخ ایران از آغاز تا سلسله صفویه از همین مؤلف آمده است. (6)
2-در بخش مقدمه، بحثی درباره روش و مراحل تحقیق در تاریخ آًّده است و ظن نگارنده این است که بخش مربوطه از کتاب مفید تحقیق در تاریخ دکتر قائم مقامی گرفته شده باشد. (7)
3-در فصل اول در ذکر احوال مادها، هخامنشیان، سلوکیهها، اشکانیان، منابع و مآخذ این دوران عینا با فصل اول کتاب منابع و مآخذ تاریخ ایران در دوران سلسلهای ماد و هخامنشی مطابقت دارد (8) و نیز چنین است منابع تاریخ اشکانیان با بحث تاریخ اشکانیان در آثار نویسندگان روسی و ارمنی. (9)
4-بحث مربوط به تاریخچه باستانشناس تا حدودی زائد به نظر میرسد. (10)
5-در فصلهای مربوط به تاریخ دورههای اسلامی به صرف روایت وقایع سیاسی و بدون هیچگونه تفسیر و یا تحلیلی اکتفا گردیده است.
6-با آنکه در کتاب تأکید به تحلیل وقایع نه عنایت صرف به رویدادها شده، چند نکته برای نمونه آورده میشود تا خوانندگان خودداوری کنند.
الف:سال تأسیس سلسله غزنوی را سال 351 هجری آوردهاند بدون هیچگونه برهان و حجتی، خواننده اگر دانشجوی تاریخ هم باشد میپرسد به چه دلیل سال تأسیس غزنویان سال 351 هجری است؟آیا به جهت آغاز حاکمیت غلامان ترک که نه امیر بودند و نه سلطان؟یا سال تصرف طخارستان؟
خوانندگان به صرافت رد خواهند یافت سال 351 سال تأسیس سسیاسی حکومت غزنویان نیست و ضمنا سبکتکین، مؤسس سلسله غزنویان هم در سال 366 به امارت بلخ رسیده است نه سال 351.
ضمنا تمامی بخش غزنویان محدود به صفحه است. ب:در ذیل خاندان غزنویان از آنها به عنوان امیر یاد شده که غلط فاحش تاریخی است، همه میدانند خلف بن احمد اولین کسی بود که به محمود لقب سلطان داد و لقب سیاسی و متعرف خاندان غزنوی سلطان است نه امیر.
ج:از غزنویان آلپ تکین در کتاب یاد گردیده.
باید پرسید در کدام اسناد تاریخی این کلمه بکار رفته است.اصولا دوره فرمانروایی غلامان از آلپ تکین تا سبکتکین اگر چه جزء مقدمات تاریخ غزنویان است اما به معنی بنیان سیاسی این سلسله مطرح نیست.
7-بخش تاریخ امپراطوری سلجوقیان فقط به 26 صفحه آن هم به ذکر روایات سیاسی محض در احوال سلاطین این سلسلله قناعت گردیده و آن را تحلیل و تعلیل وقایع نام نهادهاند.
8-بخش سلسله صفویه هم خلاصه شده به 9 صفحه در کتاب (11) .و همچنین سال تأسیس سلسله صفویه سال 905 ذکر شده است که اشاره درستتر آن سال 906 یا 907 هجری قمری است و مهمتر اینکه سال سقوط سلسله صفویه سال 1148 هجری یاد شده که در حقیقت سال تاچ گذاری و اعلان حکومت نادرشاه افشار در دشت مغان است.البته این نکته با تناقضی همراه است یعنی اینکه احوال پادشاهان صفویه تا شاه طهماست دوم سال 1145 هجری قید گردیده است. (12)
9-اما مبحث مربوط به فصل ششم کتاب یعنی از صفویه تا مشروطیت.
الف:اینگونه تقسیمبندی عجولانه در باب ادوار تاریخ ایران بر صواب نیست.
ب:احتمالا اکثر اطلاعات مربوط به منابع این دوره برگرفته از کتاب تاریخ ادبیات ایران تألیف استاد عالیقدر ذبیح الله صفا و کتاب دائرة المعارف فارسی از استاد مصاحب میباشد.
ج:در مبحث مربوطه اصلا به تقسیم درست و صحیح منابع توجه نشده است و نیز به سال تولد و یا وفات مورخین. (13)
10-بخش کتابشناسی کتاب فاقد دقت کافی است که به چند نمونه اشاره میشود: الف:سفرنامه کلاویخو مشخصات ندارد. (14)
ب:ارجاع به فهرست کتابخانه سلطنتی سابق و منحله، تألیف خانم دکتر بدری آتابای شماره صفحه ندارد. (15)
ج:نحوه کتابشناسی بر اساس قواعد علمی نیست مانند تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تألیف سعید نفیسی، ج اول. (16)
11-اشاره به تاریخچه تحولات نثر فارسی ارتباطی به کلیات تاریخ ایران ندارد بلکه مربوط به تاریخ تحول نثر فارس است. (17)
به هر حال کتاب از فهرست مفصل اعلام کسان و مکان مشحون است که البته مراجعه به آنها بیفایدت نیست.
بخش منابع و مآخذ کتاب تا عصر صفویه عینا همان مطالبی است که در کتابشناسایی مآخذ تاریخ ایران بعد از اسلام آمده، بدون هیچگونه تجدید نظر در مطالب آن.
متأسفانه باید گفت کتاب کلیات تاریخ ایران عجولانه تألیف شده و فاقد هر گونه منزلت و وثاقت علمی است.و مراکز انتشاراتی دانشگاهی باید توجه و اشراف کامل به آثار و مطالب منتشره داشته باشند که خدای ناکرده خسران دنیا و آخرت در آن نباشد و مؤلف محترم علیرغم ممارست طولانی در تدریس تاریخ در مراکز و مؤسسات آموزشی، در تألیف کتاب دقت و صرافت و وسواس علمی از خود نشان ندادهاند.
حواشی، تعلیقات و استدراکات
(1)-عزیز الله بیات، کلیات تاریخ ایران از آغاز تا مشروطیت با ذکر اسناد و مآخذ آن، تهران، مؤسسه مطالعات و انتشارات تارخی میراث ملل، 1370، 633 صفحه.
(2)-در این زمینه به عنوان نمونه آثاری که در خصوص کلیات تاریخ ایران نوشته آمده ذکر میشود:عباس اقبال آشتیانی، کلیات تاریخ تمدن جدید، طهران 13250 شمسی.
اسماعیل دولتشاهی، کلیات تاریخ عمومی، تهران 1340.
دکتر حسینعلی ممتحن، کلیات تاریخ عمومی، تهران، 1349 شمسی.محمد حسین فروغی، تاریخ مختصر ایران، 1323 قمری؟رضا پازوکی، تاریخ ایران از مغول تا افشاریه، تهران 1316.عباس اقبال، تاریخ ایران از صدر اسلام تا استیلاء مغول، تهران، 1331 شمسی، و چنین است کتاب تاریخ مختصر ایران تألیف پاول هرن ترجمه استاد رضا زاده شفق، و حسن تقیزاده که خیانت و وطن فروشی و خدمت به استعمار انگلیس او اظهر من الشمس است کتابی دارد به نام از پرویز تا چنگیز، کتاب اگر چه بر اختصار و ایجاز است ولی از وزانت نسبی تألیفی برخوردار است.
(3)-عزیز الله بیات، کلیات تاریخ ایرانسبا مشخصات یاد شده، بخش یادداشت ناشر.
(4)-مأخذ یا شده، مقدمه مؤلف، ص 3 و 4.
(5)-همان مأخذ، ص 6.
(6)-عزیز الله بیات، شناسائی مآ•ذ تاریخ ایران، ج 1 ص 16-17.
(7)-کلیات تاریخ ایران، از صفحه 4 به بعد.
(8)-همان مأخذ، ص 8 به بعد، مقایسه شود با کتاب شناسائی مآخذ تاریخ ایران، ص 13.
(9)-همان مأخذ، ص 33، مطابقت شود با صفحه 39 کتابشناسائی مآخد تاریخ ایران، ج 1 و همچنین مطالب صفحه 82 کتاب کلیات تاریخ ایران با صفحه 64 کتاب شناسائی مآخذ تاریخ ایران کاملا مطابقت دارد.
(10)-مأخذ یاد شده ص 12-13.
(11)-همان مأخذ، ص 467 تا 476.
(12)-مأخذ یاد شده، ص 475.
(13)-همان مأخذ، ص 431-446.
(14)-همان مأخذ، ص 436.
(15)-همان مأخذ، ص 414، و چنین است عدم ذکر مشخصات کتاب خاطرات و اسناد ظهیر الدوله در صفحه 429 کتاب.
(16)-همان مأخذ، ص 394.
(17)-مأخذ یاد شده، ص 523، به عنوان نمونه:نثر دوره فارسی، ص 526، غزنوی ص 527، نثر فارسی از صفویه تا مشروطیت، ص 534.