آزادی در گستره ی بیان و عقیده (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امروز مهمترین مسألهای که اندیشهی نسل جوان و تحصیلکرده را به خود معطوف ساخته، مسألهی آزادی عقیده و بیان است. کرامت انسان را در این میدانند که انسان در گزینش هر نوع عقیده، و در نشر و گسترش آن، آزاد باشد و هیچ شخص و مقامی نتواند انسان را به خاطر عقیده و اندیشهاش نکوهش کند و یا از تبلیغ و دعوت به آن، جلوگیری نماید.
این گروه احیاناً برای ساکت کردن گروه مخالف به آیهی «لا اِکراهَ فِی الدِّین» استدلال میکنند، و میگویند: به حکم محکومیت اکراه در گزینش دین ، انسان در انتخاب هر نوع عقیده و نشر آن آزاد میباشد.
این نوع داوری دربارهی آزادی عقیده با فرهنگ غربی کاملاً همسو است، زیرا ریشهی آزادی در غرب، خواست و تمایلات انسان است، نه مصالح و سعادت او.
به دیگر سخن: فلسفه و پشتوانهی آزادی در غرب، خواستن و تمنّای دل انسان است، در این صورت هر نوع ایجاد مانع در برابر خواستهی دل، نوعی مبارزه با آزادی تلقّی میگردد.ولی در عین حال، مدافعان این نوع نگرش باید بدانند که پیروی از هر نوع تمنّای دل در غرب نیز مجاز و مشروع نیست، بلکه تمام حرکتها باید پوشش قانونی داشته باشد و در غیر این صورت نوعی«انارشیسم» و شورش کور، به شمار میرود.
در نظر اوّل، آزادی در غرب بسیار گسترده و چشمگیر است، و مهاجرت گروههای مرفّه یا نیمه مرفّه از ایران اسلامی به غرب، به خاطر برخورداری از آزادی در غرب و بهرهگیری از آن میباشد ولی اگر دقت کنیم خواهیم دید که در آنجا قانونی که آزادیها را محدود میسازد، ساخته و پرداختهی تودهی مردم نیست، بلکه محصول تبلیغات سرمایه داران بزرگ است که نبض اقتصاد کشور را در دست دارند، این گروه که به نام «کمپانی» و «کارتل» معروفند، با تبلیغات خاصی، افکار عمومی را به سوی آنچه که میخواهند هدایت میکنند، و مردم خواسته و ناخواسته، به نخبههایی رأی میدهند که مجریان منویات سرمایهداران میباشند.
شیوهی تبلیغات در غرب به هنگام انتخاب رئیس جمهور، یا مقامات دیگر، آنچنان هیجان انگیز، و شور آفرین است که رأی به فلان نخبه یا نماینده را در مغز طرف کاشته و او را ناخواسته به سوی صندوق رأی سوق میدهد.
تفاوتهای جوهری دو نوع آزادی
امروز جهان غرب پرچم آزادی را به دست گرفته و جنگها و نبردهای بسیاری را به عنوان جنگ آزادی بخش، آغاز میکند، حتّی اشغال و جنگ عراق نیز برای یافتن سلاحهای کشتار جمعی صورت گرفت، تا مبادا روزی دیکتاتور عراق که روزی دست نشاندهی خود آنها بود،دست از پا خطا کند، حیات و زندگی ملّتها را به خطر افکند.
اسلام نیز قرنها پیش منادی آزادی بوده و هدف از اعزام نبی خاتمصلی الله علیه و آله و سلم، رهایی ملتها از غل و زنجیری بود که به دست و پای آنها بسته شده بود.
«وَیَضَع عَنْهُمْ اِصْرهُمْ وَالاگغْلال التی کانت عَلَیْهِمْ»(1).
«[پیامبر] بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، بردارد».
ولی در عین حال میان آزادی در غرب و اسلام تفاوتهایی وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم:
1. آزادی در غرب فقط یک شرط دارد
آزادی فرد در غرب مشروط بر این است که مزاحم دیگران نباشد و از آنان سلب آزادی نکند.
و به دیگر سخن: آزادی در غرب از طریق قانون محدود میگردد، و سر و کار قانون با امور اجتماعی و روابط افراد با یکدیگر و مجموع با دولت است، در این صورت آزادی افراد، تا آنجا محترم است که با مصالح جامعه در تضاد نباشد در غیر این صورت هر چه میخواهد بیندیشد و بگوید و انجام دهد.
2. آزادی در اسلام دو شرط دارد
آزادی در اسلام علاوه بر اصل گذشته، شرط دومی دارد و آن اینکه: باید بر سعادت فرد، لطمهای وارد نسازد، این جا است که آزادی در عقیده و اندیشه و فعل و رفتار از محدودیت بیشتری برخوردار میگردد. بت پرستی و خضوع انسان والامقام، در برابر سنگ و گل، گاو و مار، اهریمن و شیطان، چون با سعادت او در تضاد است طبعاً نمیتواند مجاز و قانونی باشد.
میگساری، و قماربازی، مصرف انواع مخدّرات، ضربه شدیدی بر رستگاری او وارد میسازد، از این جهت ممنوع است، در حالی که در غرب، هیچ نوع محدودیتی در برابر این نوع عقیده و اندیشهها، یا اعمال و رفتارها وجود ندارد.
3. آزادی در غرب نفی تکلیف است
آزادی در غرب، خواستهی طبیعی و مادّی انسان است و هدف از آن، ارضای خواستهها و تمنّاهای درونی است، «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد»، بنابراین دربارهی اعمال غرایز شهوانی ومادی انسان، هیچ نوع رادع و مانعی در کار نیست، و یک چنین آزادی، ابزاری برای نفی تکلیف در زندگی فردی است.
4. آزادی در اسلام مبنای تکلیف است
در حالی که آزادی در غرب اساس نفی تکلیف است، آزادی در اسلام مبنای تکلیف میباشد.تکلیف از آنِ موجودی است که حرّ و آزاد باشد، هر موجودی که در گزینش خود، فقط باید یک طرف را برگزیند و طرف دیگر از قدرت و توان او بیرون است، قابلیت تکلیف ندارد، عقرب و مار را نمیتوان تکلیف کرد، چون جز گزیدن، کاری نمیتوانند انجام دهند زیرا «مقتضای طبیعتش این است».، امّا انسان را میتوان، تحت تکلیف قرار داد، و باید و نبایدها را متوجه او ساخت و در پوشش این تکالیف، بخشی از خواستها و تمایلات او را طبعاً محدود کرد.
5. هدف از آزادی در غرب ارضای غرایز است
هدف از آزادی پاسخگویی مثبت به خواستهای درونی و بالأخص غرایز متنوع انسان استولذا همه نوع رفتارهای فردی قانونی بوده ولباسمشروعیت بر تنمیکند.
6. هدف از آزادی در اسلام احیای ارزشها است
هدف از آزادی در اسلام احیای ارزشهای والای انسانی است چون آفرینش او با آزادی عجین گردیده است و خوبیها و بدیها را از صمیم دل تشخیص میدهد. باید خوبیها را به صورت یک ارزش انجام دهد و بدیها را به صورت ضدّ ارزش، ترک کند.
7. آزادی در غرب، در محدودهی نیازهای مادی است
آزادی در غرب برای تأمین خواستههای مادی انسان است و بیشترین هدف، تأمین غرایز در زندگی فردی ، و در عرصهی مسایل اجتماعی، آزادی احزاب و جریانهای سیاسی است و حقی به نام «حق خالقیت» یا «ربوبیت» برای خدا مطرح نیست، و از این رو هیچ محدودیتی برای آزادی انسان پدید نمیآورد.
8. آزادی در اسلام در محدودهی حقوق الهی است
در اسلام،هر نوع آزادی درمحدودهی حفظ حقوق و تکالیف الهی است، خدا کسی است که انسان را پدید آورده و چون از سعادت و شقاوت او کاملاً آگاه است، و او را در پوشش تکالیف که ضامن سعادت اوست قرار داده است.
چقدر زشت و نازیباست، که در قلمرو آزادی، حقوق الهی در نظر گرفته نشود، و در باورها و رفتارها، خود را از رهنمودهای الهی بیبهره سازیم.
با توجه به این تفاوتهای چهارگانه در گسترهی آزادی در غرب و اسلام، نمیتوان آزادی در عقیده و رفتار، و گفتار را یک اصل بی قید و شرط تلقّی کرد. اسلام پذیری، جدا از پذیرش این حدود و خصوصیات نیست،اصولاً نمیتوان از یک طرف اسلام را پذیرفت، امّا این قیود را در باورها و رفتارها و گفتارها نادیده گرفت.
خلاصه آن که چیزی که امروز مسألهی «آزادی» را پیچیدهتر ساخته،و در مقابل« آزادی مثبت» «آزادی منفی» بیشتر مطرح میشود، این است که مفهوم آزادی همراه با بار مادّی و ضدّ ارزشی آن وارد فرهنگ ما شده و در حوزهی اندیشه و رفتار ، ارتباط انسان با خدا، و تکالیف الهی، نادیده گرفته شده، و «خردمحوری»، جای خود را به «غریزه محوری»، داده و به جای این که رعایت حقوق خدا و داوری خرد، آزادی را محدود سازد، خواست جامعه و یا فرد در امور فردی، حالت محوری به خود گرفته است.
در جایی که حکومت «من» بر حکومت قانون خدا، و ارضای تمنّیات دل، بر حفظ ارزشها غلبه کند، از چنین آزادی جز لجام گسیختگی، نفی ارزشها، و بریدگی از خدا و تکالیف او، انتظار دیگری نیست.
با توجه به این مقدمه و تفاوتهای واقعی، میان دو نوع آزادی، سخن خود را دربارهی دو موضوع که در آغاز مقاله آمده است، متمرکز میسازیم. نخست آزادی بیان، را مطرح کرده، بعداً به آزادی عقیده میپردازیم.
تعریف آزادی بیان
پیش از تشریح خطوط کلی آزادی بیان، به تعریف اجمالی آن اشاره میکنیم:
آزادی بیان عبارت است از: ارایهی هر نوع فکر و اندیشه، که به صورتهای گوناگون عرضه میگردد مانند: گفتار و سخن، قلم و نگارش، تصویر و فیلم، تئاتر و تعزیه و هر چیزی که میتواند اندیشهی انسان را در اذهان مخاطبان مجسّم سازد. البته، ابزار بیان افکار و عقیده، به آنچه که اشاره شد، منحصر نیست ولی راههای مهمّ آن همان است که مطرح گردید.
بیان اندیشهها از موهبتهای الهی است که قرآن، از آن یاد میکند، و میفرماید: «خَلَقَ الاِنْسان * علّمه الْبَیان»(2): «انسان را آفرید، و به او سخن گفتن آموخت».هرگاه بیان اندیشه به صورت گفتگوها صورت پذیرد، ابهامهای دیرینه را از سیمای حقیقت میزداید، و چهرهی واقع با درخشندگی خاصی خودنمایی میکند. اگر بشر، بر تمدّن و تمدّنهایی دست یافته، نتیجهی گفتگوهای علمی پیراسته از غرضورزی بوده است.
در علوم طبیعی، در تفسیر پدیدهای، فرضیهای مطرح میگردد، چیزی نمیگذرد، در سایه آزادی بیان، فرضیه یاد شده جای خود را به فرضیه دومی میدهد و سرانجام پس از فرضیههای متوالی، بشر به یک اصل مسلّم و حقیقتی پایدار دست مییابد، اگر برای بیان فرضیهها فضای بازی نباشد، دانش بشر، دچار رکود میشود .
جوانان عزیزی که آزادی بیان را ، یک اندیشهی غربی میانگارند، قرآن و صفحات تاریخ اسلام را ورق بزنند، تا روشن گردد که مبتکر و پایهگذار آن، مصلحان انسانی، و پیامبران الهی بودهاند.
حوار و گفتگوی قهرمان توحید، ابراهیم خلیل را با نمرود زمان، و مناظرهی موسی کلیم را با فرعون و دیگر مناظرات پیامبران را با امتهای خویش مورد بررسی قرار دهید تا روشن گردد که تا آنجا که هدف، حقیقت یابی است، قلم و بیان،
آزاد است.
در اوج درخشندگی آفتاب اسلام، که همه نقاط متمدّن را تحت پوشش داشت، و اوّلین و آخرین سخن از آنِ حاکمان اسلامی بود مع الوصف بازار مناظره آنچنان داغ و فضای مناظره آنچنان وسیع و گسترده بود که پیروان مذاهب گوناگون به نشر عقیدهی خود میپرداختند تا آنجا که ابن میمون یهودی در قرن ششم به دفاع از کلام یهودی برخاسته و کتاب «دلالة الحائرین» را نشر داده است.
مجموع مناظرههای پیشوایان ما که در کتاب «احتجاج» طبرسی گرد آمده است حاکی از فضای باز، برای بیان عقاید بوده است.
در حوزههای علمی، فنّ مناظره، یکی از علومی است که در گذشته، مادّهی درسی بوده و هم اکنون در «دروس خارج» شاگردان در نقد اندیشهی اساتید آزاد میباشند و به کلاس درس، زیبایی خاصّی میبخشند.
ه . آزادی بیان و گفتار
هر موقع سخن از آزادی بیان و گفتار به میان میآید، تصور میشود که لازمهی آزادی بیان این است که از هر قید و شرطی پیراسته باشد، زیرا در غیر این صورت، موضوع (آزادی) منتفی خواهد شد.
این اندیشهی افراط گرایانهی برخی از نویسندگان است که تصور میکنند که هر نوع قید و شرط، در مورد انواع آزادیها ضدّ آزادی است و در این مورد مینویسد: «بحث به طور مطلق، بر سر خواستن و نخواستن است، و دیگر شرط و شروطی وجود ندارد بدین معنی شاید بتوان گفت آزادی از مقوله «همه یا هیچ است» به نظر میرسد یا آزادی هست که هست و دیگر خط قرمز در میان نخواهد بود.(3)
گویا آزادی لغوی با آزادی اصطلاحی یا به تعبیر دیگر آزادی جنگلی با آزادی عقلانی به هم آمیخته شده است، در قسم نخست، هر نوع قید و شرط، نافی آزادی است، در حالی که در آزادیهای عقلانی و مدنی، آزادی بی قید و شرط، ضدّ مدنیت تلقّی میشود و نام قانون شکن به خود میگیرد.
در آزادترین نقاط جهان، آزادی مدنی، رها از قید و شرط نیست، و اصولاً لازمهی دمکراسی و حکومت مردم بر مردم، تحدید آزادیها است که بتواند، سعادت بشر را تأمین کند. لذا «منتسکیو» آزادی را به «انجام هر چیزی که قانون اجازه داده است»، تعریف میکند.
اینک ما در این جا به برخی از حدود آزادی بیان و رفتار اشاره میکنیم که در جوامع عقلانی و مدنی کاملاً پذیرفته شده است.
1.مایهتجاوز بهحقوقدیگران نباشد
در یک نظام مدنی، آزادی در همه مقولهها و در بیان خصوصاً ، تا آنجا محترم است که بر معنویت و آبروی افراد دیگر لطمهای وارد نسازد، مسلّماً «خدشه دار ساختن حیثیت و آبروی افراد» نوعی جرم تلقّی میشود (هر چند آبرو و حیثیت در دو فرهنگِ شرقی و غربی تفاوتهایی دارند مثلاً ستودن زیبایی زنان و دختران مردم در قالب ادبیات، در غرب مشکل ایجاد نمیکند، در حالی که میان مردم مشرق زمین بالأخص مسلمانان، نوعی تجاوز به حیثیت افراد به شمار میرود، و لذا یکی از محرّمات در اسلام «تشبیب» است).
2. امنیت ملّی را تهدید نکند
«امنیت ملّی» واژهای است که همهی شوءون مربوط به یک نظام سیاسی را دربرمیگیرد، مانند نظام اداری، تمامیت ارضی، حاکمیت ملّی و غیره، و چون نظام سیاسی برخاسته از اراده و حاکمیت مردم است، هر نوع تهدید امنیت ملّی، نوعی تجاوز به حقوق جامعه است که این نظام را با ارادهی خود پدید آورده، و در راه آن جان و مال داده است . در این قسمت فرقی میان نظامهای دینی و غیره نیست.
خطوط قرمز در نظامهای مبتنی بر عقلانیت لیبرالی، ممنوعیتهایی است که قانون آن را تعیین میکند ولی در نظامهای دینی آنگاه که اکثریت قاطع مردم نظام الهی را پذیرفتهاند، الزامات و تعهّدات دینی خط قرمز است و با آزادی منافاتی ندارد.
3. با دمکراسی همسو باشد
«آزادی در بیان و رفتار» باید با «دمکراسی» همگام و همسو باشند، هرگاه در پرتو یک انتخابات آزاد، نظامی تشکیل گردید، و اکثریت قاطع رأی به آن نظام و قانون اساسی آن دادند کلیه مصوبات دولت و مجلس، تحت عنوان «میثاق ملی» محترم میباشند، در این صورت هرگاه آزادی در بیان و رفتار با اصول مصوبه دولت و مجلس در جدال باشد، یک چنین آزادی عملاً ناقض اصول دمکراسی بوده و ضد ارزش خواهد بود.
از این جهت حکومتهای مردمی میتوانند، هر نوع اجتماعات، نشریات، و سخنرانی که امنیت و حکومت قانون را که تجلّیگاه افکار عمومی است به خطر افکند ممنوع سازد.
نکتهی قابل توجه این است که سرچشمه قانون در حکومتهای لیبرال، خواست مردم است، و در حکومت الهی و دینی، ارادهی خداست که مردم نیز، به آن تن دادهاند.
اگر خط قرمزی در این مورد مطرح میشود، مقصود از آن خط قرمز شخص و اشخاص نیست بلکه اموری است که حاکمیت ملّی، یا حکومت قانون بر قداست آن اصرار میورزد .
در حکومتهای استبدادی که رعب و ترس از نظام، همه کشور را فرا میگیرد، و نفسها در سینه حبس، و دهانها بسته و قلمها شکسته میشود، احیای اصل «آزادی بیان و قلم» میتواند ندای ملت را به گوش جهانیان برساند، و مسوءولان حقوق بشر و کلیه نهادهای ذی ربط را از حکومت رعب و وحشت و اعدامهای دسته جمعی، آگاه سازد، در چنین شرایط، یک نشریه نیم بند، حتی یک مجلس نیمه فرمایشی روزنهی امیدی برای ملت به شمار میرود.
در این نوع از نظامها، شخص وشخصیّتها، به عنوان خط قرمز معرّفی میشوند و شخص شاه و ملکه مافوق قانون معرّفی میشوند. از این جهت واژهی «خط قرمز» نوعی بوی استبداد و خودکامگی میدهد.
در حالی که در نظام اسلامی که مردم با رضایتمندی تمام، اصول کلی را پذیرفتهاند و از طرف خدا مجازند با تشکیل مجلس شوری، مقرراتی را تصویب کنند که به منزله لباس اجرایی قوانین آسمانی میباشد، دو چیز خط قرمز است:
1. پیامبران و اولیای الهی.
2. قوانین و شریعت خدا.
اگر میگوییم گروه نخست، خط قرمز میباشند، مفاد آن این نیست که مافوق قانون میباشند، زیرا که چنین تفسیری از اولیای الهی، غلوّ و باطل است، بلکه آنان و دیگران در برابر قانون یکسان میباشند.
این احترام خاص، به خاطر مقامی است که آنها در پیشگاه خدا دارند و هر نوع هتک و بی حرمتی، کیفر مضاعف دارد.
اگر میگوییم قوانین الهی خط قرمز است، علاوه بر اینکه فرمان خدا، و دستور خدای بزرگ است، به خاطر این است که جامعه با رضایتمندی کامل، آن را پذیرفته است و هر نوع جدال و معارضه با آن، علاوه بر این که جدال با خداست، نوعی معارضه با دمکراسی که مورد پذیرش همگان میباشد نیز هست.
در این جا سخن دربارهی آزادی بیان ورفتار، به پایان میرسد، و بحث دربارهی آزادی عقیده به شمارهی آینده واگذار میشود.
این گروه احیاناً برای ساکت کردن گروه مخالف به آیهی «لا اِکراهَ فِی الدِّین» استدلال میکنند، و میگویند: به حکم محکومیت اکراه در گزینش دین ، انسان در انتخاب هر نوع عقیده و نشر آن آزاد میباشد.
این نوع داوری دربارهی آزادی عقیده با فرهنگ غربی کاملاً همسو است، زیرا ریشهی آزادی در غرب، خواست و تمایلات انسان است، نه مصالح و سعادت او.
به دیگر سخن: فلسفه و پشتوانهی آزادی در غرب، خواستن و تمنّای دل انسان است، در این صورت هر نوع ایجاد مانع در برابر خواستهی دل، نوعی مبارزه با آزادی تلقّی میگردد.ولی در عین حال، مدافعان این نوع نگرش باید بدانند که پیروی از هر نوع تمنّای دل در غرب نیز مجاز و مشروع نیست، بلکه تمام حرکتها باید پوشش قانونی داشته باشد و در غیر این صورت نوعی«انارشیسم» و شورش کور، به شمار میرود.
در نظر اوّل، آزادی در غرب بسیار گسترده و چشمگیر است، و مهاجرت گروههای مرفّه یا نیمه مرفّه از ایران اسلامی به غرب، به خاطر برخورداری از آزادی در غرب و بهرهگیری از آن میباشد ولی اگر دقت کنیم خواهیم دید که در آنجا قانونی که آزادیها را محدود میسازد، ساخته و پرداختهی تودهی مردم نیست، بلکه محصول تبلیغات سرمایه داران بزرگ است که نبض اقتصاد کشور را در دست دارند، این گروه که به نام «کمپانی» و «کارتل» معروفند، با تبلیغات خاصی، افکار عمومی را به سوی آنچه که میخواهند هدایت میکنند، و مردم خواسته و ناخواسته، به نخبههایی رأی میدهند که مجریان منویات سرمایهداران میباشند.
شیوهی تبلیغات در غرب به هنگام انتخاب رئیس جمهور، یا مقامات دیگر، آنچنان هیجان انگیز، و شور آفرین است که رأی به فلان نخبه یا نماینده را در مغز طرف کاشته و او را ناخواسته به سوی صندوق رأی سوق میدهد.
تفاوتهای جوهری دو نوع آزادی
امروز جهان غرب پرچم آزادی را به دست گرفته و جنگها و نبردهای بسیاری را به عنوان جنگ آزادی بخش، آغاز میکند، حتّی اشغال و جنگ عراق نیز برای یافتن سلاحهای کشتار جمعی صورت گرفت، تا مبادا روزی دیکتاتور عراق که روزی دست نشاندهی خود آنها بود،دست از پا خطا کند، حیات و زندگی ملّتها را به خطر افکند.
اسلام نیز قرنها پیش منادی آزادی بوده و هدف از اعزام نبی خاتمصلی الله علیه و آله و سلم، رهایی ملتها از غل و زنجیری بود که به دست و پای آنها بسته شده بود.
«وَیَضَع عَنْهُمْ اِصْرهُمْ وَالاگغْلال التی کانت عَلَیْهِمْ»(1).
«[پیامبر] بارهای سنگین و زنجیرهایی را که بر آنها بود، بردارد».
ولی در عین حال میان آزادی در غرب و اسلام تفاوتهایی وجود دارد که به آنها اشاره میکنیم:
1. آزادی در غرب فقط یک شرط دارد
آزادی فرد در غرب مشروط بر این است که مزاحم دیگران نباشد و از آنان سلب آزادی نکند.
و به دیگر سخن: آزادی در غرب از طریق قانون محدود میگردد، و سر و کار قانون با امور اجتماعی و روابط افراد با یکدیگر و مجموع با دولت است، در این صورت آزادی افراد، تا آنجا محترم است که با مصالح جامعه در تضاد نباشد در غیر این صورت هر چه میخواهد بیندیشد و بگوید و انجام دهد.
2. آزادی در اسلام دو شرط دارد
آزادی در اسلام علاوه بر اصل گذشته، شرط دومی دارد و آن اینکه: باید بر سعادت فرد، لطمهای وارد نسازد، این جا است که آزادی در عقیده و اندیشه و فعل و رفتار از محدودیت بیشتری برخوردار میگردد. بت پرستی و خضوع انسان والامقام، در برابر سنگ و گل، گاو و مار، اهریمن و شیطان، چون با سعادت او در تضاد است طبعاً نمیتواند مجاز و قانونی باشد.
میگساری، و قماربازی، مصرف انواع مخدّرات، ضربه شدیدی بر رستگاری او وارد میسازد، از این جهت ممنوع است، در حالی که در غرب، هیچ نوع محدودیتی در برابر این نوع عقیده و اندیشهها، یا اعمال و رفتارها وجود ندارد.
3. آزادی در غرب نفی تکلیف است
آزادی در غرب، خواستهی طبیعی و مادّی انسان است و هدف از آن، ارضای خواستهها و تمنّاهای درونی است، «هر آنچه دیده بیند دل کند یاد»، بنابراین دربارهی اعمال غرایز شهوانی ومادی انسان، هیچ نوع رادع و مانعی در کار نیست، و یک چنین آزادی، ابزاری برای نفی تکلیف در زندگی فردی است.
4. آزادی در اسلام مبنای تکلیف است
در حالی که آزادی در غرب اساس نفی تکلیف است، آزادی در اسلام مبنای تکلیف میباشد.تکلیف از آنِ موجودی است که حرّ و آزاد باشد، هر موجودی که در گزینش خود، فقط باید یک طرف را برگزیند و طرف دیگر از قدرت و توان او بیرون است، قابلیت تکلیف ندارد، عقرب و مار را نمیتوان تکلیف کرد، چون جز گزیدن، کاری نمیتوانند انجام دهند زیرا «مقتضای طبیعتش این است».، امّا انسان را میتوان، تحت تکلیف قرار داد، و باید و نبایدها را متوجه او ساخت و در پوشش این تکالیف، بخشی از خواستها و تمایلات او را طبعاً محدود کرد.
5. هدف از آزادی در غرب ارضای غرایز است
هدف از آزادی پاسخگویی مثبت به خواستهای درونی و بالأخص غرایز متنوع انسان استولذا همه نوع رفتارهای فردی قانونی بوده ولباسمشروعیت بر تنمیکند.
6. هدف از آزادی در اسلام احیای ارزشها است
هدف از آزادی در اسلام احیای ارزشهای والای انسانی است چون آفرینش او با آزادی عجین گردیده است و خوبیها و بدیها را از صمیم دل تشخیص میدهد. باید خوبیها را به صورت یک ارزش انجام دهد و بدیها را به صورت ضدّ ارزش، ترک کند.
7. آزادی در غرب، در محدودهی نیازهای مادی است
آزادی در غرب برای تأمین خواستههای مادی انسان است و بیشترین هدف، تأمین غرایز در زندگی فردی ، و در عرصهی مسایل اجتماعی، آزادی احزاب و جریانهای سیاسی است و حقی به نام «حق خالقیت» یا «ربوبیت» برای خدا مطرح نیست، و از این رو هیچ محدودیتی برای آزادی انسان پدید نمیآورد.
8. آزادی در اسلام در محدودهی حقوق الهی است
در اسلام،هر نوع آزادی درمحدودهی حفظ حقوق و تکالیف الهی است، خدا کسی است که انسان را پدید آورده و چون از سعادت و شقاوت او کاملاً آگاه است، و او را در پوشش تکالیف که ضامن سعادت اوست قرار داده است.
چقدر زشت و نازیباست، که در قلمرو آزادی، حقوق الهی در نظر گرفته نشود، و در باورها و رفتارها، خود را از رهنمودهای الهی بیبهره سازیم.
با توجه به این تفاوتهای چهارگانه در گسترهی آزادی در غرب و اسلام، نمیتوان آزادی در عقیده و رفتار، و گفتار را یک اصل بی قید و شرط تلقّی کرد. اسلام پذیری، جدا از پذیرش این حدود و خصوصیات نیست،اصولاً نمیتوان از یک طرف اسلام را پذیرفت، امّا این قیود را در باورها و رفتارها و گفتارها نادیده گرفت.
خلاصه آن که چیزی که امروز مسألهی «آزادی» را پیچیدهتر ساخته،و در مقابل« آزادی مثبت» «آزادی منفی» بیشتر مطرح میشود، این است که مفهوم آزادی همراه با بار مادّی و ضدّ ارزشی آن وارد فرهنگ ما شده و در حوزهی اندیشه و رفتار ، ارتباط انسان با خدا، و تکالیف الهی، نادیده گرفته شده، و «خردمحوری»، جای خود را به «غریزه محوری»، داده و به جای این که رعایت حقوق خدا و داوری خرد، آزادی را محدود سازد، خواست جامعه و یا فرد در امور فردی، حالت محوری به خود گرفته است.
در جایی که حکومت «من» بر حکومت قانون خدا، و ارضای تمنّیات دل، بر حفظ ارزشها غلبه کند، از چنین آزادی جز لجام گسیختگی، نفی ارزشها، و بریدگی از خدا و تکالیف او، انتظار دیگری نیست.
با توجه به این مقدمه و تفاوتهای واقعی، میان دو نوع آزادی، سخن خود را دربارهی دو موضوع که در آغاز مقاله آمده است، متمرکز میسازیم. نخست آزادی بیان، را مطرح کرده، بعداً به آزادی عقیده میپردازیم.
تعریف آزادی بیان
پیش از تشریح خطوط کلی آزادی بیان، به تعریف اجمالی آن اشاره میکنیم:
آزادی بیان عبارت است از: ارایهی هر نوع فکر و اندیشه، که به صورتهای گوناگون عرضه میگردد مانند: گفتار و سخن، قلم و نگارش، تصویر و فیلم، تئاتر و تعزیه و هر چیزی که میتواند اندیشهی انسان را در اذهان مخاطبان مجسّم سازد. البته، ابزار بیان افکار و عقیده، به آنچه که اشاره شد، منحصر نیست ولی راههای مهمّ آن همان است که مطرح گردید.
بیان اندیشهها از موهبتهای الهی است که قرآن، از آن یاد میکند، و میفرماید: «خَلَقَ الاِنْسان * علّمه الْبَیان»(2): «انسان را آفرید، و به او سخن گفتن آموخت».هرگاه بیان اندیشه به صورت گفتگوها صورت پذیرد، ابهامهای دیرینه را از سیمای حقیقت میزداید، و چهرهی واقع با درخشندگی خاصی خودنمایی میکند. اگر بشر، بر تمدّن و تمدّنهایی دست یافته، نتیجهی گفتگوهای علمی پیراسته از غرضورزی بوده است.
در علوم طبیعی، در تفسیر پدیدهای، فرضیهای مطرح میگردد، چیزی نمیگذرد، در سایه آزادی بیان، فرضیه یاد شده جای خود را به فرضیه دومی میدهد و سرانجام پس از فرضیههای متوالی، بشر به یک اصل مسلّم و حقیقتی پایدار دست مییابد، اگر برای بیان فرضیهها فضای بازی نباشد، دانش بشر، دچار رکود میشود .
جوانان عزیزی که آزادی بیان را ، یک اندیشهی غربی میانگارند، قرآن و صفحات تاریخ اسلام را ورق بزنند، تا روشن گردد که مبتکر و پایهگذار آن، مصلحان انسانی، و پیامبران الهی بودهاند.
حوار و گفتگوی قهرمان توحید، ابراهیم خلیل را با نمرود زمان، و مناظرهی موسی کلیم را با فرعون و دیگر مناظرات پیامبران را با امتهای خویش مورد بررسی قرار دهید تا روشن گردد که تا آنجا که هدف، حقیقت یابی است، قلم و بیان،
آزاد است.
در اوج درخشندگی آفتاب اسلام، که همه نقاط متمدّن را تحت پوشش داشت، و اوّلین و آخرین سخن از آنِ حاکمان اسلامی بود مع الوصف بازار مناظره آنچنان داغ و فضای مناظره آنچنان وسیع و گسترده بود که پیروان مذاهب گوناگون به نشر عقیدهی خود میپرداختند تا آنجا که ابن میمون یهودی در قرن ششم به دفاع از کلام یهودی برخاسته و کتاب «دلالة الحائرین» را نشر داده است.
مجموع مناظرههای پیشوایان ما که در کتاب «احتجاج» طبرسی گرد آمده است حاکی از فضای باز، برای بیان عقاید بوده است.
در حوزههای علمی، فنّ مناظره، یکی از علومی است که در گذشته، مادّهی درسی بوده و هم اکنون در «دروس خارج» شاگردان در نقد اندیشهی اساتید آزاد میباشند و به کلاس درس، زیبایی خاصّی میبخشند.
ه . آزادی بیان و گفتار
هر موقع سخن از آزادی بیان و گفتار به میان میآید، تصور میشود که لازمهی آزادی بیان این است که از هر قید و شرطی پیراسته باشد، زیرا در غیر این صورت، موضوع (آزادی) منتفی خواهد شد.
این اندیشهی افراط گرایانهی برخی از نویسندگان است که تصور میکنند که هر نوع قید و شرط، در مورد انواع آزادیها ضدّ آزادی است و در این مورد مینویسد: «بحث به طور مطلق، بر سر خواستن و نخواستن است، و دیگر شرط و شروطی وجود ندارد بدین معنی شاید بتوان گفت آزادی از مقوله «همه یا هیچ است» به نظر میرسد یا آزادی هست که هست و دیگر خط قرمز در میان نخواهد بود.(3)
گویا آزادی لغوی با آزادی اصطلاحی یا به تعبیر دیگر آزادی جنگلی با آزادی عقلانی به هم آمیخته شده است، در قسم نخست، هر نوع قید و شرط، نافی آزادی است، در حالی که در آزادیهای عقلانی و مدنی، آزادی بی قید و شرط، ضدّ مدنیت تلقّی میشود و نام قانون شکن به خود میگیرد.
در آزادترین نقاط جهان، آزادی مدنی، رها از قید و شرط نیست، و اصولاً لازمهی دمکراسی و حکومت مردم بر مردم، تحدید آزادیها است که بتواند، سعادت بشر را تأمین کند. لذا «منتسکیو» آزادی را به «انجام هر چیزی که قانون اجازه داده است»، تعریف میکند.
اینک ما در این جا به برخی از حدود آزادی بیان و رفتار اشاره میکنیم که در جوامع عقلانی و مدنی کاملاً پذیرفته شده است.
1.مایهتجاوز بهحقوقدیگران نباشد
در یک نظام مدنی، آزادی در همه مقولهها و در بیان خصوصاً ، تا آنجا محترم است که بر معنویت و آبروی افراد دیگر لطمهای وارد نسازد، مسلّماً «خدشه دار ساختن حیثیت و آبروی افراد» نوعی جرم تلقّی میشود (هر چند آبرو و حیثیت در دو فرهنگِ شرقی و غربی تفاوتهایی دارند مثلاً ستودن زیبایی زنان و دختران مردم در قالب ادبیات، در غرب مشکل ایجاد نمیکند، در حالی که میان مردم مشرق زمین بالأخص مسلمانان، نوعی تجاوز به حیثیت افراد به شمار میرود، و لذا یکی از محرّمات در اسلام «تشبیب» است).
2. امنیت ملّی را تهدید نکند
«امنیت ملّی» واژهای است که همهی شوءون مربوط به یک نظام سیاسی را دربرمیگیرد، مانند نظام اداری، تمامیت ارضی، حاکمیت ملّی و غیره، و چون نظام سیاسی برخاسته از اراده و حاکمیت مردم است، هر نوع تهدید امنیت ملّی، نوعی تجاوز به حقوق جامعه است که این نظام را با ارادهی خود پدید آورده، و در راه آن جان و مال داده است . در این قسمت فرقی میان نظامهای دینی و غیره نیست.
خطوط قرمز در نظامهای مبتنی بر عقلانیت لیبرالی، ممنوعیتهایی است که قانون آن را تعیین میکند ولی در نظامهای دینی آنگاه که اکثریت قاطع مردم نظام الهی را پذیرفتهاند، الزامات و تعهّدات دینی خط قرمز است و با آزادی منافاتی ندارد.
3. با دمکراسی همسو باشد
«آزادی در بیان و رفتار» باید با «دمکراسی» همگام و همسو باشند، هرگاه در پرتو یک انتخابات آزاد، نظامی تشکیل گردید، و اکثریت قاطع رأی به آن نظام و قانون اساسی آن دادند کلیه مصوبات دولت و مجلس، تحت عنوان «میثاق ملی» محترم میباشند، در این صورت هرگاه آزادی در بیان و رفتار با اصول مصوبه دولت و مجلس در جدال باشد، یک چنین آزادی عملاً ناقض اصول دمکراسی بوده و ضد ارزش خواهد بود.
از این جهت حکومتهای مردمی میتوانند، هر نوع اجتماعات، نشریات، و سخنرانی که امنیت و حکومت قانون را که تجلّیگاه افکار عمومی است به خطر افکند ممنوع سازد.
نکتهی قابل توجه این است که سرچشمه قانون در حکومتهای لیبرال، خواست مردم است، و در حکومت الهی و دینی، ارادهی خداست که مردم نیز، به آن تن دادهاند.
اگر خط قرمزی در این مورد مطرح میشود، مقصود از آن خط قرمز شخص و اشخاص نیست بلکه اموری است که حاکمیت ملّی، یا حکومت قانون بر قداست آن اصرار میورزد .
در حکومتهای استبدادی که رعب و ترس از نظام، همه کشور را فرا میگیرد، و نفسها در سینه حبس، و دهانها بسته و قلمها شکسته میشود، احیای اصل «آزادی بیان و قلم» میتواند ندای ملت را به گوش جهانیان برساند، و مسوءولان حقوق بشر و کلیه نهادهای ذی ربط را از حکومت رعب و وحشت و اعدامهای دسته جمعی، آگاه سازد، در چنین شرایط، یک نشریه نیم بند، حتی یک مجلس نیمه فرمایشی روزنهی امیدی برای ملت به شمار میرود.
در این نوع از نظامها، شخص وشخصیّتها، به عنوان خط قرمز معرّفی میشوند و شخص شاه و ملکه مافوق قانون معرّفی میشوند. از این جهت واژهی «خط قرمز» نوعی بوی استبداد و خودکامگی میدهد.
در حالی که در نظام اسلامی که مردم با رضایتمندی تمام، اصول کلی را پذیرفتهاند و از طرف خدا مجازند با تشکیل مجلس شوری، مقرراتی را تصویب کنند که به منزله لباس اجرایی قوانین آسمانی میباشد، دو چیز خط قرمز است:
1. پیامبران و اولیای الهی.
2. قوانین و شریعت خدا.
اگر میگوییم گروه نخست، خط قرمز میباشند، مفاد آن این نیست که مافوق قانون میباشند، زیرا که چنین تفسیری از اولیای الهی، غلوّ و باطل است، بلکه آنان و دیگران در برابر قانون یکسان میباشند.
این احترام خاص، به خاطر مقامی است که آنها در پیشگاه خدا دارند و هر نوع هتک و بی حرمتی، کیفر مضاعف دارد.
اگر میگوییم قوانین الهی خط قرمز است، علاوه بر اینکه فرمان خدا، و دستور خدای بزرگ است، به خاطر این است که جامعه با رضایتمندی کامل، آن را پذیرفته است و هر نوع جدال و معارضه با آن، علاوه بر این که جدال با خداست، نوعی معارضه با دمکراسی که مورد پذیرش همگان میباشد نیز هست.
در این جا سخن دربارهی آزادی بیان ورفتار، به پایان میرسد، و بحث دربارهی آزادی عقیده به شمارهی آینده واگذار میشود.