آزادى از منظر درون و برون دینى (3) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
ج: آزادى عقیده
آزادى عقیده، نوعى دیگر از آزادى است که جولانگاه مناظرات و اختلاف آراى اندیشمندان و متفکران شد. آیا عقیده مطلق استیا محدود؟ ملاک انتخاب عقیده چیست؟در این ارتباط پرسشهایى مطرح است.
اینک در ادامهى بحثبه تبیین دیدگاه استاد شهید مطهرى در ارتباط با آزادى عقیده مىپردازیم:
1. عقیدهى مطلق، آزاد نیستبلکه حد و مرز دادن به آزادى عقیده امرى لازم و ضرورى است; زیرا اولا عقیدهاى که انسان انتخاب مىکند همیشه بر مبناى تفکر و اندیشه یستبلکه اغلب عقاید بر اساس تقلید و پیروى کورکورانه از اکابر و بزرگان و پدر و مادر و یا از محیط است و نیز گاهى بر اساس دل و احساسات عقیدهاى بسته مىشود و از آنجهت که دلبستگیها موجب تعصب، جمود، خمود و سکون استبشر نمىتواند در عقیده مطلقا آزاد باشد.
ثانیا عقیده جلوى فکر و آزادى در تفکر را از انسان مىگیرد; زیرا وقتى که دل بسته شد چشم بصیرت، کور و گوش بصیرت کر مىگردد. (1)
ثالثا، عقاید غلط باعث اسارت انسانها و خروج آنها از مسیر انسانیت مىشود و به خاطر انسانیت و حقوق انسانیتباید این زنجیرها را از دست و پاى او باز کرد مانند طبیبى که آزادى انسانهایى را که از خارش بدن لذت مىبرند مىگیرد و به طبابت آنان مىپردازد. (2)
رابعا از آن جهت که لازمهى محترم شمردن بشر، هدایت نمودن او در راه ترقى و تکامل است، باید جلوى هر عقیدهاى که انسان را از تکامل باز مىدارد، گرفته شود. (3)
2. آزادى در اعتقاداتى مجاز است که مبناى آن تفکر و اندیشه باشد، در واقع آزادى چنین عقیدهاى به آزادى فکرى مستند است. (4)
3. از دیدگاه استاد مطهرى، آزادى عقیدتى و دینى در مغرب زمین، معلول دو عامل اجتماعى و فکرى است:
الف. عامل اجتماعى; عملکرد و روش عملى غلط کلیسا در قرون وسطى و ایجاد محکمه تفتیش عقاید و مجازاتهاى سختبر افرادى که فکر و عقیدهاى مخالف با کلیسا داشتند، نمونهاى از آن است.
ب. عامل فکرى; به نظر فلاسفهى اروپا مذهب و دین مربوط به وجدان اشخاص و افراد استیعنى هر فردى در وجدان خود نیازمند به یک سرگرمى به نام مذهب است از آن جهت که مسایل مربوط به وجدان شخصى هر فرد خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ ندارد و تمام این امور مربوط به پسند افراد است در نتیجه مذهب حق و باطل ندارد.
استاد در نقد عامل فکرى مىفرماید: معرفت این گروه نسبتبه دین غلط است; دین مانند مسایل بهداشتى و فرهنگى امر حقیقى است نه شخصى و وجدانى، دین یک راه واقعى براى سعادت بشر است لذا آزادى در عقیدهاى که معارض با سعادت آدمیان باشد و بر مبناى تفکر نباشد مانند این است که مردم را در مسایل بهداشتى و فرهنگى آزاد بگذارند پس نه تنها دین یک مسئله سلیقهاى و شخصى از قبیل انتخاب رنگ لباس یستبلکه یک امر «آبجکتیو» وواقعى است. (5)
در اینجا استاد، خوانندگان عزیز را به اشکال بعضى از قایلان به آزادى عقیده مبتنى بر ناسازگارى دین با مقتضاى طبیعت انسان متوجه ساخته، به نقادى آن پرداخته است:
«بعضى علت کاهش تاثیر تعلیمات دین را این مىدانند که بشر طبعا میل به شهوت و آزادى دارد و دین بر خلاف مقتضاى میل و رغبت طبیعى انسان است، براى انسان قید و محدودیت است تا وقتى که وسیله اعمال شهوات و عیاشى فراهم نیست مردم به سوى دین مىگردند و دل خود را با معانى و افکار دینى خوش مىکنند و همینکه وسیله فراهم شد به دنبال همان چیزى مىروند که مقتضاى طبیعت و میل و رغبتشان است. این جواب هم ناصواب و ناتمام است.
البته شبههاى نیست که فراهم بودن و فراهم نبودن وسایل شهوات بىتاثیر نیست که انسان را از خدا غافل کند و او را نسبتبه وظیفه و تکلیفى که خداوند معین فرموده لاقید و لاابالى نماید; ولى این تعبیر صحیح نیست که دین مطلقا مخالف میل و رغبت است، قید و محدودیت است اگر مخالف یک میل و یک رغبت استبا یک میل و یک رغبت دیگر هماهنگى دارد، اگر از یک نظر قید و محدودیت است از نظر دیگر آزادى و حریت است». (6)
اشکال دیگرى که بعضىها بر اسلام گرفتهاند و استاد آن را طرح مىکند این است که: قرآن تصریح مىکند کسانى که عقیدهى شرک را پذیرفتهاند شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید البته کسانى که عقیدهى غیر اسلامى دیگرى مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کردهاند اسلام متعرض آنها نمىشود، ولى نسبتبه مشرکان مىگوید اگر چنین عقیدهاى انتخاب کردهاند شما ابتدا مهلتشان بدهید و در یک شرایط معینى اگر نپذیرفتند آنها را به کلى از بین ببرید آیا این دستور با این اصل (آزادى) سازگار استیا نه؟همچنین با اصل دیگرى که در خود قرآن هست چطور؟مگر قرآن نمىگوید:« لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» در کار دین اکراه و اجبارى نیست» (7) ; پس چرا انتخاب شرک براى مشرکان قابل تحمل از سوى موحدان نیست؟!
استاد در پاسخ آن فرمود: بشر حق فطرى و حق طبیعى دارد ولى حق طبیعى و فطرى بشر این نیست که هرعقیدهاى را که انتخاب کرد به موجب این حق محترم است... اسلام مىگوید انسان محترم است ولى لازمه این احترام این است که استعدادها و کمالات انسانى محترم باشد نه اینکه انتخاب او محترم باشد و شریفترین استعدادهایى که در انسان هستبالا رفتن به سوى خداست «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه» (8) ; یعنىاى انسان! تو با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوشى، عاقبتحضور پروردگار خود مىروى و نایل به ملاقات او مىشوى. مشرف شدن به شرف توحید است که سعادت دنیوى و اخروى در گرو آن استحالا اگر انسانى بر ضد توحید کارى کرد او انسان ضد انسان استیا بگوییم حیوان ضد انسان استبنابر این ملاک شرافت و احترام و آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیتباشد، انسان را در مسیر انسانیتباید آزاد گذاشت نه انسان را در هرچه خودش انتخاب کرد باید آزاد گذاشت و لو اینکه آنچه انتخاب مىکند بر ضد انسانیتباشد». (9)
اما دربارهى آیه «لا اکراه فی الدین» استاد تفاسیر مختلفى دارد; در بعضى از آثار و نوشتههاى ایشان استفاده مىشود که مراد از آیه، آزادى فکرى است نه آزادى عقیده (10) در بعضى موارد مىفرماید: مراد از «لا اکراه»جبر تکوینى استیعنى دین و ایمان اصلا قابلیت اجبار کردن را ندارد دین مانند محبت و دوستى، زور بردار نیست. (11)
د: آزادى فردى
آزادى فردى در مقابل آزادى اجتماعى یکى دیگر از انواع آزادى به شمار مىرود که بیشتر مغرب زمینان به ظاهر سنگ آن را به سینه مىزنند. در تعریف «آزادى فردى» گفتهاند: «آزادى فردى یعنى براى فرد شخصیت قایل شدن». (12)
استاد، آن را یکى از مشخصات ایدئولوژى اسلامى معرفى مىکند و مىفرماید: «اسلام در عین این که دینى اجتماعى است و به جامعه مىاندیشد و فرد را مسئول جامعه مىشمارد، حقوق و آزادى فرد را نادیده نمىگیرد و فرد را غیر اصیل نمىشمارد. فرد از نظر اسلام چه از نظر سیاسى و چه از نظر اقتصادى و چه از نظر قضایى و چه از نظر اجتماعى، حقوقى دارد. از نظر سیاسى حق مشورت و حق انتخاب; و از نظر اقتصادى حق مالکیتبر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف... دارد; و از نظر قضایى حق اقامه دعوى و احقاق حق و حق شهادت; و از نظر اجتماعى حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته تحصیلى و غیره، و از نظر خانوادگى حق انتخاب همسر و ... دارد». (13)
ایرادى که بر آزادى فردى از نظر اسلام گرفته شده است قضیهى وجوب حجاب براى زنان مسلمان است و گفتهاند: حجاب موجب سلب حق آزادى که یک حق طبیعى بشرى است مىگردد و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن به شمار مىرود.
استاد در پاسخ به این اشکال مىفرماید: حجاب در اسلام یک وظیفهاى است که بر عهدهى زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیتخاص را در لباس پوشیدن مراعات کند این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب بشود. اگر رعایت پارهاى مصالح اجتماعى، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت روش خاصى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را برهم نزنند و تعادل اخلاقى را از بین نبرند چنین مطلبى را زندانى کردن یا بردگى نمىتوان نامید و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل آزادى فرد نمىتوان دانست. (14)
ه: آزادى اجتماعى
قسم دیگر از اقسام آزادى که استاد مطهرى از آن بحث کرده است آزادى اجتماعى مىباشد. «آزادى اجتماعى یعنى بشر بایددر اجتماع از ناحیهى سایر افراد اجتماع آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند او را محبوس نکنند به حالتیک زندانى درنیاورند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استبعاد نکنند یعنى تمام قواى فکرى و جسمى خود او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند این را مىگویند آزادى اجتماعى». (15)
به عبارت دیگر: «آزادى اجتماعى آزادى انسان است از قید و اسارت افراد دیگر». (16)
استاد این نوع از آزادى را یکى از اهداف انبیا معرفى مىکند و در این باره مىفرماید: «یکى از هدفهایى که انبیا داشتهاند این بوده است که به بشر آزادى اجتماعى بدهند یعنى افراد را از اسارت و بندگى و بردگى نجات بدهند». (17)
و: آزادى جنسى
آزادى جنسى یکى از زیرمجموعههاى آزادى اجتماعى به حساب مىآید که غربیان با این وسیله به بىبند و بارى مردم آن سرزمین رونق دادند و براى عقلانیت آن به توجیهات فلسفى و روانشناختى تمسک جستند; ولى این اشتباهى بود که منشا چنین خطا و اشتباه بى توجهى به پیامدهاى آن بود. استاد در این باره مىفرماید: «اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشتهاند تنها راه آرام کردن غرایز، ارضا و اشباع بى حد وحصر آنهاست. اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شدهاند و مدعى هستند که قید و ممنوعیت غریزه را عاصى و منحرف و سرکش و ناآرام مىسازد، طرحشان این است که براى ایجاد آرامش این غریزه، باید به آن آزادى مطلق داد... اینها توجه نکردهاند که همانطور که محدودیت و ممنوعیت غریزه را سرکوب و تولید عقده مىکند و رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه مىسازد و چون... امکان ندارد همهى خواستههاى بىپایان یک فرد برآورده شود غریزه بدتر سرکوب مىشود و عقدهى روحى به وجود مىآید به عقیده ما براى آرامش غریزه دو چیز لازم استیکى ارضاى غریزه در حد حاجت طبیعى و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن». (18)
پیامدهاى آزادى جنسى
غربیان در بحث آزادى جنسى به یک جنبه آن توجه کردند لکن از جنبههاى منفى و پیامدهایى که ویران کنندهى روان و جامعه است غفلت نمودند. استاد به بعضى از این نتایج و پیامدهاى ناشى از آزادى جنسى اشاره مىکند:
1. افزایش بیماریهاى روانى از قبیل جنونها، خودکشىها، جنایتها، دلهرهها، اضطرابها، یاسها، بدبینىها، حسادتها و کینهها مهمترین پیامد چنین آزادى است; لذا افرادى چون فروید که شعار آزادى جنسى را براى ایجاد نظم اجتماعى و برقرارى آرامش روحى سر دادند به تاویل سخن خود پرداختند و گفتند غریزه را نمىتوان به طور کامل از تمتعات جنسى ارضا و اشباع کرد، باید ذهن را متوجه مسایل عالى هنرى و فکرى کرد و همچنین قایل به محدودیت مقررات اجتماعى شدند.
2. شانه خالى کردن جوانان از ازدواج.
3. تنفر زنان از امر حاملگى و تربیت کودکان و ادارهى منزل. (19)
استاد در بیان تفاوت آزادى جنسى و اشباع غریزه مىفرماید:«حقیقت این است که اشباع غریزه و سرکوب نکردن، یک مطلب است و آزادى جنسى و رفع مقررات و موازین اخلاقى مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافى نیستبلکه تنها در سایهى عفت و تقوا است که مىتوان غریزه را به حد کافى اشباع کرد و جلو هیجانهاى بیجا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدنهاى ناشى از آن هیجانها را گرفت». (20)
اصلا تزکیه نفس یعنى آزادى معنوى:««قد افلح من زکیها×و قد خاب من دسیها»; بزرگترین خسران عصر ما این است که همهاش مىگویند آزادى، اما جز از آزادى اجتماعى سخن نمىگویند; از آزادى معنوى دیگر حرف نمىزنند و به همین دلیل به آزادى اجتماعى هم نمىرسند» (21) ; زیرا «آن علتى که در دوران گذشته بشر را وادار مىکرد به سلب آزادى اجتماعى و پایمال کردن حقوق اجتماعى دیگران، حس منفعت طلبى او بوده است و بس، خوب حس منفعت طلبى بشر امروز چطور؟ هستیا نیست؟ بله هست.... دهان بشر امروز براى بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست». (22)
از دیدگاه استاد، علت محرومیت مغرب زمین از آزادى معنوى وجود عقیده لاییک و بى دینى است; «چون آزادى معنوى را جز از طریق نبوت انبیا، دین، ایمان و کتابهاى آسمانى نمىتوان تامین کرد». (23) استاد در پایان بحث آزادى معنوى به نمونههایى از آزادى نفس از اسارت رذایل اشاره مىکند و مىفرماید: به خاطر وجود چنین آزادى بوده است که کسانى چون مرحوم سید حسین کوهکمرى میدان مرجعیت را براى شیخ انصارى باز مىگذارد. (24)
ر:آزادى معنوى
آخرین نوع از آزادى که در این نوشتار از آن بحث مىکنیم آزادى معنوى است. استاد آن را مقدسترین نوع آزادى و حتى علت تحقق بخش آزادى اجتماعى و هدف مهم انبیا معرفى مىکند.
وى در تعریف آزادى معنوى مىفرماید: «آزادى معنوى نوع خاصى از آزادى است و در واقع آزادى انسان است از قید و اسارت خودش» (25) . استاد در جواب این سؤال که مگر ممکن است انسان اسیرخودش باشد تا این که از این اسارت خود را آزاد کند، مىفرماید: «انسان یک موجود مرکب و داراى قوا و غرایز گوناگونى است. در وجود انسان هزاران قوهى نیرومند هست، انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاهطلبى و افزون طلبى دارد و در مقابل عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقى دارد. انسان از نظر معنا، از نظر باطن و از نظر روح خودش ممکن استیک آدم آزاد باشد و ممکن هم ستیک آدم برده و بنده باشد; یعنى ممکن است انسان بندهى حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزونطلبى خودش باشد و ممکن است از همهى اینها آزاد باشد» (26) با این بیان، واضح است که «بزرگترین برنامهى انبیا، آزادى معنوى است» تا انسان از بند همهى اسارتهاى نفسانى آزاد گردد.
پىنوشتها:
1. ر.ک: پیرامون جمهورى اسلامى، ص 8 و صص97و 98.
2.ر.ک: آشنایى با قرآن:3/228-225.
3. ر.ک:پیرامون جمهورى اسلامى، ص 100.
4. همان مدرک، ص 103.
5.ر.ک:همان مدرک، صص108-104.
6. حکمتها و اندرزها، صص254-253.
7.آشنایى با قرآن:3/221.
8. انشقاق/6.
9.آشنایى با قرآن:3/223-222، (با مختصر تصرف).
10. ر.ک: جهاد، صص55-54.
11. ر.ک: پیرامون جمهورى اسلامى، ص 110; جهاد، ص 49.
12. حق و باطل، ص 76. 13. وحى و نبوت، صص118-117.
14.مسئله حجاب، صص101و 100.
15. گفتارهاى معنوى، ص 14.
16. همان مدرک، ص 32.
17. همان مدرک، ص 16.
18. مسئله حجاب، ص120-119.
19. ر.ک: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص65-62.
20. اخلاق جنسى، صص66-65.
21. گفتارهاى معنوى، ص 51.
22. همان مدرک، ص 22.
23. همان مدرک، ص 19.
24. همان مدرک، ص 4546.
25.همان مدرک ، ص 32.
26. گفتارهاى معنوى، ص 19.
آزادى عقیده، نوعى دیگر از آزادى است که جولانگاه مناظرات و اختلاف آراى اندیشمندان و متفکران شد. آیا عقیده مطلق استیا محدود؟ ملاک انتخاب عقیده چیست؟در این ارتباط پرسشهایى مطرح است.
اینک در ادامهى بحثبه تبیین دیدگاه استاد شهید مطهرى در ارتباط با آزادى عقیده مىپردازیم:
1. عقیدهى مطلق، آزاد نیستبلکه حد و مرز دادن به آزادى عقیده امرى لازم و ضرورى است; زیرا اولا عقیدهاى که انسان انتخاب مىکند همیشه بر مبناى تفکر و اندیشه یستبلکه اغلب عقاید بر اساس تقلید و پیروى کورکورانه از اکابر و بزرگان و پدر و مادر و یا از محیط است و نیز گاهى بر اساس دل و احساسات عقیدهاى بسته مىشود و از آنجهت که دلبستگیها موجب تعصب، جمود، خمود و سکون استبشر نمىتواند در عقیده مطلقا آزاد باشد.
ثانیا عقیده جلوى فکر و آزادى در تفکر را از انسان مىگیرد; زیرا وقتى که دل بسته شد چشم بصیرت، کور و گوش بصیرت کر مىگردد. (1)
ثالثا، عقاید غلط باعث اسارت انسانها و خروج آنها از مسیر انسانیت مىشود و به خاطر انسانیت و حقوق انسانیتباید این زنجیرها را از دست و پاى او باز کرد مانند طبیبى که آزادى انسانهایى را که از خارش بدن لذت مىبرند مىگیرد و به طبابت آنان مىپردازد. (2)
رابعا از آن جهت که لازمهى محترم شمردن بشر، هدایت نمودن او در راه ترقى و تکامل است، باید جلوى هر عقیدهاى که انسان را از تکامل باز مىدارد، گرفته شود. (3)
2. آزادى در اعتقاداتى مجاز است که مبناى آن تفکر و اندیشه باشد، در واقع آزادى چنین عقیدهاى به آزادى فکرى مستند است. (4)
3. از دیدگاه استاد مطهرى، آزادى عقیدتى و دینى در مغرب زمین، معلول دو عامل اجتماعى و فکرى است:
الف. عامل اجتماعى; عملکرد و روش عملى غلط کلیسا در قرون وسطى و ایجاد محکمه تفتیش عقاید و مجازاتهاى سختبر افرادى که فکر و عقیدهاى مخالف با کلیسا داشتند، نمونهاى از آن است.
ب. عامل فکرى; به نظر فلاسفهى اروپا مذهب و دین مربوط به وجدان اشخاص و افراد استیعنى هر فردى در وجدان خود نیازمند به یک سرگرمى به نام مذهب است از آن جهت که مسایل مربوط به وجدان شخصى هر فرد خوب و بد و حق و باطل و راست و دروغ ندارد و تمام این امور مربوط به پسند افراد است در نتیجه مذهب حق و باطل ندارد.
استاد در نقد عامل فکرى مىفرماید: معرفت این گروه نسبتبه دین غلط است; دین مانند مسایل بهداشتى و فرهنگى امر حقیقى است نه شخصى و وجدانى، دین یک راه واقعى براى سعادت بشر است لذا آزادى در عقیدهاى که معارض با سعادت آدمیان باشد و بر مبناى تفکر نباشد مانند این است که مردم را در مسایل بهداشتى و فرهنگى آزاد بگذارند پس نه تنها دین یک مسئله سلیقهاى و شخصى از قبیل انتخاب رنگ لباس یستبلکه یک امر «آبجکتیو» وواقعى است. (5)
در اینجا استاد، خوانندگان عزیز را به اشکال بعضى از قایلان به آزادى عقیده مبتنى بر ناسازگارى دین با مقتضاى طبیعت انسان متوجه ساخته، به نقادى آن پرداخته است:
«بعضى علت کاهش تاثیر تعلیمات دین را این مىدانند که بشر طبعا میل به شهوت و آزادى دارد و دین بر خلاف مقتضاى میل و رغبت طبیعى انسان است، براى انسان قید و محدودیت است تا وقتى که وسیله اعمال شهوات و عیاشى فراهم نیست مردم به سوى دین مىگردند و دل خود را با معانى و افکار دینى خوش مىکنند و همینکه وسیله فراهم شد به دنبال همان چیزى مىروند که مقتضاى طبیعت و میل و رغبتشان است. این جواب هم ناصواب و ناتمام است.
البته شبههاى نیست که فراهم بودن و فراهم نبودن وسایل شهوات بىتاثیر نیست که انسان را از خدا غافل کند و او را نسبتبه وظیفه و تکلیفى که خداوند معین فرموده لاقید و لاابالى نماید; ولى این تعبیر صحیح نیست که دین مطلقا مخالف میل و رغبت است، قید و محدودیت است اگر مخالف یک میل و یک رغبت استبا یک میل و یک رغبت دیگر هماهنگى دارد، اگر از یک نظر قید و محدودیت است از نظر دیگر آزادى و حریت است». (6)
اشکال دیگرى که بعضىها بر اسلام گرفتهاند و استاد آن را طرح مىکند این است که: قرآن تصریح مىکند کسانى که عقیدهى شرک را پذیرفتهاند شما به هیچ شکل آنها را تحمل نکنید البته کسانى که عقیدهى غیر اسلامى دیگرى مثل مسیحیت و یهودیت و مجوسیت را اختیار کردهاند اسلام متعرض آنها نمىشود، ولى نسبتبه مشرکان مىگوید اگر چنین عقیدهاى انتخاب کردهاند شما ابتدا مهلتشان بدهید و در یک شرایط معینى اگر نپذیرفتند آنها را به کلى از بین ببرید آیا این دستور با این اصل (آزادى) سازگار استیا نه؟همچنین با اصل دیگرى که در خود قرآن هست چطور؟مگر قرآن نمىگوید:« لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی» در کار دین اکراه و اجبارى نیست» (7) ; پس چرا انتخاب شرک براى مشرکان قابل تحمل از سوى موحدان نیست؟!
استاد در پاسخ آن فرمود: بشر حق فطرى و حق طبیعى دارد ولى حق طبیعى و فطرى بشر این نیست که هرعقیدهاى را که انتخاب کرد به موجب این حق محترم است... اسلام مىگوید انسان محترم است ولى لازمه این احترام این است که استعدادها و کمالات انسانى محترم باشد نه اینکه انتخاب او محترم باشد و شریفترین استعدادهایى که در انسان هستبالا رفتن به سوى خداست «یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه» (8) ; یعنىاى انسان! تو با هر رنج و مشقت در راه طاعت و عبادت حق بکوشى، عاقبتحضور پروردگار خود مىروى و نایل به ملاقات او مىشوى. مشرف شدن به شرف توحید است که سعادت دنیوى و اخروى در گرو آن استحالا اگر انسانى بر ضد توحید کارى کرد او انسان ضد انسان استیا بگوییم حیوان ضد انسان استبنابر این ملاک شرافت و احترام و آزادى انسان این است که انسان در مسیر انسانیتباشد، انسان را در مسیر انسانیتباید آزاد گذاشت نه انسان را در هرچه خودش انتخاب کرد باید آزاد گذاشت و لو اینکه آنچه انتخاب مىکند بر ضد انسانیتباشد». (9)
اما دربارهى آیه «لا اکراه فی الدین» استاد تفاسیر مختلفى دارد; در بعضى از آثار و نوشتههاى ایشان استفاده مىشود که مراد از آیه، آزادى فکرى است نه آزادى عقیده (10) در بعضى موارد مىفرماید: مراد از «لا اکراه»جبر تکوینى استیعنى دین و ایمان اصلا قابلیت اجبار کردن را ندارد دین مانند محبت و دوستى، زور بردار نیست. (11)
د: آزادى فردى
آزادى فردى در مقابل آزادى اجتماعى یکى دیگر از انواع آزادى به شمار مىرود که بیشتر مغرب زمینان به ظاهر سنگ آن را به سینه مىزنند. در تعریف «آزادى فردى» گفتهاند: «آزادى فردى یعنى براى فرد شخصیت قایل شدن». (12)
استاد، آن را یکى از مشخصات ایدئولوژى اسلامى معرفى مىکند و مىفرماید: «اسلام در عین این که دینى اجتماعى است و به جامعه مىاندیشد و فرد را مسئول جامعه مىشمارد، حقوق و آزادى فرد را نادیده نمىگیرد و فرد را غیر اصیل نمىشمارد. فرد از نظر اسلام چه از نظر سیاسى و چه از نظر اقتصادى و چه از نظر قضایى و چه از نظر اجتماعى، حقوقى دارد. از نظر سیاسى حق مشورت و حق انتخاب; و از نظر اقتصادى حق مالکیتبر محصول کار خود و حق معاوضه و مبادله و صدقه و وقف... دارد; و از نظر قضایى حق اقامه دعوى و احقاق حق و حق شهادت; و از نظر اجتماعى حق انتخاب شغل و مسکن و انتخاب رشته تحصیلى و غیره، و از نظر خانوادگى حق انتخاب همسر و ... دارد». (13)
ایرادى که بر آزادى فردى از نظر اسلام گرفته شده است قضیهى وجوب حجاب براى زنان مسلمان است و گفتهاند: حجاب موجب سلب حق آزادى که یک حق طبیعى بشرى است مىگردد و نوعى توهین به حیثیت انسانى زن به شمار مىرود.
استاد در پاسخ به این اشکال مىفرماید: حجاب در اسلام یک وظیفهاى است که بر عهدهى زن نهاده شده که در معاشرت و برخورد با مرد باید کیفیتخاص را در لباس پوشیدن مراعات کند این وظیفه نه از ناحیه مرد بر او تحمیل شده و نه چیزى است که با حیثیت و کرامت او منافات داشته باشد و یا تجاوز به حقوق طبیعى او که خداوند برایش خلق کرده است محسوب بشود. اگر رعایت پارهاى مصالح اجتماعى، زن یا مرد را مقید سازد که در معاشرت روش خاصى را اتخاذ کنند و طورى راه بروند که آرامش دیگران را برهم نزنند و تعادل اخلاقى را از بین نبرند چنین مطلبى را زندانى کردن یا بردگى نمىتوان نامید و آن را منافى حیثیت انسانى و اصل آزادى فرد نمىتوان دانست. (14)
ه: آزادى اجتماعى
قسم دیگر از اقسام آزادى که استاد مطهرى از آن بحث کرده است آزادى اجتماعى مىباشد. «آزادى اجتماعى یعنى بشر بایددر اجتماع از ناحیهى سایر افراد اجتماع آزادى داشته باشد، دیگران مانعى در راه رشد و تکامل او نباشند او را محبوس نکنند به حالتیک زندانى درنیاورند که جلو فعالیتش گرفته شود، دیگران او را استثمار نکنند، استخدام نکنند، استبعاد نکنند یعنى تمام قواى فکرى و جسمى خود او را در جهت منافع خودشان به کار نگیرند این را مىگویند آزادى اجتماعى». (15)
به عبارت دیگر: «آزادى اجتماعى آزادى انسان است از قید و اسارت افراد دیگر». (16)
استاد این نوع از آزادى را یکى از اهداف انبیا معرفى مىکند و در این باره مىفرماید: «یکى از هدفهایى که انبیا داشتهاند این بوده است که به بشر آزادى اجتماعى بدهند یعنى افراد را از اسارت و بندگى و بردگى نجات بدهند». (17)
و: آزادى جنسى
آزادى جنسى یکى از زیرمجموعههاى آزادى اجتماعى به حساب مىآید که غربیان با این وسیله به بىبند و بارى مردم آن سرزمین رونق دادند و براى عقلانیت آن به توجیهات فلسفى و روانشناختى تمسک جستند; ولى این اشتباهى بود که منشا چنین خطا و اشتباه بى توجهى به پیامدهاى آن بود. استاد در این باره مىفرماید: «اشتباه فروید و امثال او در این است که پنداشتهاند تنها راه آرام کردن غرایز، ارضا و اشباع بى حد وحصر آنهاست. اینها فقط متوجه محدودیتها و ممنوعیتها و عواقب سوء آنها شدهاند و مدعى هستند که قید و ممنوعیت غریزه را عاصى و منحرف و سرکش و ناآرام مىسازد، طرحشان این است که براى ایجاد آرامش این غریزه، باید به آن آزادى مطلق داد... اینها توجه نکردهاند که همانطور که محدودیت و ممنوعیت غریزه را سرکوب و تولید عقده مىکند و رها کردن و تسلیم شدن و در معرض تحریکات و تهییجات درآوردن آن را دیوانه مىسازد و چون... امکان ندارد همهى خواستههاى بىپایان یک فرد برآورده شود غریزه بدتر سرکوب مىشود و عقدهى روحى به وجود مىآید به عقیده ما براى آرامش غریزه دو چیز لازم استیکى ارضاى غریزه در حد حاجت طبیعى و دیگر جلوگیرى از تهییج و تحریک آن». (18)
پیامدهاى آزادى جنسى
غربیان در بحث آزادى جنسى به یک جنبه آن توجه کردند لکن از جنبههاى منفى و پیامدهایى که ویران کنندهى روان و جامعه است غفلت نمودند. استاد به بعضى از این نتایج و پیامدهاى ناشى از آزادى جنسى اشاره مىکند:
1. افزایش بیماریهاى روانى از قبیل جنونها، خودکشىها، جنایتها، دلهرهها، اضطرابها، یاسها، بدبینىها، حسادتها و کینهها مهمترین پیامد چنین آزادى است; لذا افرادى چون فروید که شعار آزادى جنسى را براى ایجاد نظم اجتماعى و برقرارى آرامش روحى سر دادند به تاویل سخن خود پرداختند و گفتند غریزه را نمىتوان به طور کامل از تمتعات جنسى ارضا و اشباع کرد، باید ذهن را متوجه مسایل عالى هنرى و فکرى کرد و همچنین قایل به محدودیت مقررات اجتماعى شدند.
2. شانه خالى کردن جوانان از ازدواج.
3. تنفر زنان از امر حاملگى و تربیت کودکان و ادارهى منزل. (19)
استاد در بیان تفاوت آزادى جنسى و اشباع غریزه مىفرماید:«حقیقت این است که اشباع غریزه و سرکوب نکردن، یک مطلب است و آزادى جنسى و رفع مقررات و موازین اخلاقى مطلب دیگر. اشباع غریزه با رعایت اصل عفت و تقوا منافى نیستبلکه تنها در سایهى عفت و تقوا است که مىتوان غریزه را به حد کافى اشباع کرد و جلو هیجانهاى بیجا و ناراحتیها و احساس محرومیتها و سرکوب شدنهاى ناشى از آن هیجانها را گرفت». (20)
اصلا تزکیه نفس یعنى آزادى معنوى:««قد افلح من زکیها×و قد خاب من دسیها»; بزرگترین خسران عصر ما این است که همهاش مىگویند آزادى، اما جز از آزادى اجتماعى سخن نمىگویند; از آزادى معنوى دیگر حرف نمىزنند و به همین دلیل به آزادى اجتماعى هم نمىرسند» (21) ; زیرا «آن علتى که در دوران گذشته بشر را وادار مىکرد به سلب آزادى اجتماعى و پایمال کردن حقوق اجتماعى دیگران، حس منفعت طلبى او بوده است و بس، خوب حس منفعت طلبى بشر امروز چطور؟ هستیا نیست؟ بله هست.... دهان بشر امروز براى بلعیدن، اگر بیشتر از دهان بشر دیروز باز نباشد کمتر باز نیست». (22)
از دیدگاه استاد، علت محرومیت مغرب زمین از آزادى معنوى وجود عقیده لاییک و بى دینى است; «چون آزادى معنوى را جز از طریق نبوت انبیا، دین، ایمان و کتابهاى آسمانى نمىتوان تامین کرد». (23) استاد در پایان بحث آزادى معنوى به نمونههایى از آزادى نفس از اسارت رذایل اشاره مىکند و مىفرماید: به خاطر وجود چنین آزادى بوده است که کسانى چون مرحوم سید حسین کوهکمرى میدان مرجعیت را براى شیخ انصارى باز مىگذارد. (24)
ر:آزادى معنوى
آخرین نوع از آزادى که در این نوشتار از آن بحث مىکنیم آزادى معنوى است. استاد آن را مقدسترین نوع آزادى و حتى علت تحقق بخش آزادى اجتماعى و هدف مهم انبیا معرفى مىکند.
وى در تعریف آزادى معنوى مىفرماید: «آزادى معنوى نوع خاصى از آزادى است و در واقع آزادى انسان است از قید و اسارت خودش» (25) . استاد در جواب این سؤال که مگر ممکن است انسان اسیرخودش باشد تا این که از این اسارت خود را آزاد کند، مىفرماید: «انسان یک موجود مرکب و داراى قوا و غرایز گوناگونى است. در وجود انسان هزاران قوهى نیرومند هست، انسان شهوت دارد، غضب دارد، حرص و طمع دارد، جاهطلبى و افزون طلبى دارد و در مقابل عقل دارد، فطرت دارد، وجدان اخلاقى دارد. انسان از نظر معنا، از نظر باطن و از نظر روح خودش ممکن استیک آدم آزاد باشد و ممکن هم ستیک آدم برده و بنده باشد; یعنى ممکن است انسان بندهى حرص خودش باشد، اسیر شهوت خودش باشد، اسیر خشم خودش باشد، اسیر افزونطلبى خودش باشد و ممکن است از همهى اینها آزاد باشد» (26) با این بیان، واضح است که «بزرگترین برنامهى انبیا، آزادى معنوى است» تا انسان از بند همهى اسارتهاى نفسانى آزاد گردد.
پىنوشتها:
1. ر.ک: پیرامون جمهورى اسلامى، ص 8 و صص97و 98.
2.ر.ک: آشنایى با قرآن:3/228-225.
3. ر.ک:پیرامون جمهورى اسلامى، ص 100.
4. همان مدرک، ص 103.
5.ر.ک:همان مدرک، صص108-104.
6. حکمتها و اندرزها، صص254-253.
7.آشنایى با قرآن:3/221.
8. انشقاق/6.
9.آشنایى با قرآن:3/223-222، (با مختصر تصرف).
10. ر.ک: جهاد، صص55-54.
11. ر.ک: پیرامون جمهورى اسلامى، ص 110; جهاد، ص 49.
12. حق و باطل، ص 76. 13. وحى و نبوت، صص118-117.
14.مسئله حجاب، صص101و 100.
15. گفتارهاى معنوى، ص 14.
16. همان مدرک، ص 32.
17. همان مدرک، ص 16.
18. مسئله حجاب، ص120-119.
19. ر.ک: اخلاق جنسى در اسلام و جهان غرب، صص65-62.
20. اخلاق جنسى، صص66-65.
21. گفتارهاى معنوى، ص 51.
22. همان مدرک، ص 22.
23. همان مدرک، ص 19.
24. همان مدرک، ص 4546.
25.همان مدرک ، ص 32.
26. گفتارهاى معنوى، ص 19.