مسائل جدید کلامى در سده اخیر (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیا کلام جدید وجود دارد؟
از آنجا که شرکت کنندگان محترم در این مجلس علمى، طلاب رشته تخصصى علم کلام در حوزه علمیه قماند، موضوع سخن را «وجود یا عدم علم کلام جدید» انتخاب کردم. بر این اساس، ناچاریم مرورى به مسائل جدید کلامى در سده اخیر که به گونهاى وارد فضاى تفکر دینى ما شده است، داشته باشیم. سخن ما در این باب تنها تذکار و جلب توجه است نه استقراء تام، و روش ما در طرح مطالب متابعت از یک سیر تاریخى است. اهل علم و حوزههاى دینى در یک صد سال اخیر در دورههاى متفاوت با پرسشهاى مختلفى روبهرو بودهاند. اینک با مرور بر آن مسائل، آنها را به طور اختصار دسته بندى مىکنیم. پیشاپیش متذکر مىشویم که تکیه و تاکید ما اولا بر اهم مسائل است نه بر همه مسائل و ثانیا به موضوعاتى اشاره مىکنیم که در محافل دینى نسبتاعمومیت داشته و منحصر به بخشهاى خاصى نبوده است. علاوه بر این مسائل و مناقشاتى را که از قبل نیز موجود بوده و سابقه دیرینه داشته، و در عصر ما با ابزارهاى جدید تبلیغ و روشهاى تازهاى مجهز شده است، از دایره بحثخارج مىشود.
مسئله سازگارى و ناسازگارى اسلام و علم در عصر مشروطیت
مشروطیت را مبدا این سیر تاریخى قرار مىدهیم از آن جهت که با مشروطیت دولتبه معناى جدید اروپایى در ایران مستقر مىشود و مىتوان انقلاب مشروطیت را مفصلى دانست که تاریخ ایران حول آن ورق مىخورد. سؤال این است که در دوره مشروطیت کدامین مسئله، مدافعان دین را به پاسخگویى وا مىداشت و نگرانى مهم و عمدهاى که علماى دین را به دفع و رفع خود فرا مىخواند چه بود؟
مهمترین مسئله آن عصر براى شرقیان، پیشرفت صنعتى و تمدنى اروپا و عقب ماندگى مسلمانان بوده است. در آن زمان اختلاف از حیثسطح تمدن و علوم تجربى و ریاضى به اندازهاى زیاد بوده که افکار و عقول در مقابل آن به حیرت مىافتاده است.
مراجعه به سفرنامههایى که در آن دوره نوشته شده نشان مىدهد که محیط آشفته و بىنظم، و خان گزیده دوران قاجار ایران با آن عقب ماندگیها و بیماریها و ظلمها و سختىها، با محیطى چون پاریس و لندن به هیچوجه قابل مقایسه نبوده است. جامعه ایران، خود را باخته بود و در این میان، تیر اتهام به سمت اسلام روانه بود که اسلام و مسلمانى مایه عقب ماندگى است و پیشرفت صنعتى اروپایىها ناشى از پیشرفت علمى آنهاست و عقب ماندگى علمى جامعه اسلامى حاکى از ناسازگارى اسلام با علم است.
در چنین عصرى، متفکرانى مانند سید جمال الدین اسد آبادى به پاسخگویى این مسائل مىپرداختند. سید جمال در رساله «نیچریه» به «ارنست رنان» متفکر و فیلسوف و استاد دانشگاه فرانسوى که در سخنرانى خود تحت عنوان: «اسلام و علم» مدعى ناسازگارى تفکر اسلامى با علم شده بود، پاسخ مىداد. متفکران و نویسندگان دیگرى هم مانند: میرزا فتحعلى آخوند زاده و دیگران بودند که عقیده داشتند براى نجات جامعه ایران از عقب ماندگى، باید از علایق سنتى دست کشید و کسانى هم مانند تقى زاده جوان، توصیه مىکردند که باید: از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شویم.
مدافعان دین در آن زمان اصلىترین وظیفه را تبیین سازگارى اسلام و علم مىدانستند و در صدد بودند ثابت کنند با اعتقادات اسلامى و جهان بینى اسلامى هم مىتوان به علوم تجربى پرداخت و در این وادى پیش رفت وبه علم وصنعت نایل شد.
از جمله کسانى که در ایران در فاصله دهه 20 تا 30 و بعد از آن، تلاش کرد تا تعارض میان علم و دین را رفع کند، مهندس بازرگان (1) است. وى به سبب بهرهمندى از علوم جدید مانند ریاضى و فیزیک و شیمى، نقش تاریخى خود را در باب اثبات سازگارى علم و دین ایفا کرد. البته همه حیات فکرى بازرگان در همین مسئله سازگارى علم و دین خلاصه نمىشود و او بعدها در برابر نظریات مارکسیستى نیز از اسلام دفاع کرد، اما بارزترین نقش او در معرکه و میدان علم و دین بود.
پاسخگویى به شبهات و القائات مارکسیستى
با گذشت زمان، رقیب دیگرى به میدان آمد. مارکسیسم در اروپا ظهور کرد و سوسیالیسم براى اذهان دانشگاهى جاذبه پیدا کرد. انقلاب شوروى به نتیجه رسید و ایران که همسایه شوروى بود تحت تاثیر مستقیم این انقلاب قرار گرفت. مارکسیسم در دوره حکومت 20 ساله رضا خانى از حیث تشکیلاتى قدرتى به هم نرساند. مهمترین تشکل مارکسیستى در دوران رضاخان یک سازماندهى 53 نفره بود که کشف شد و اعضاى آن دستگیر و زندانى شدند. گرچه فعالیت مارکسیستها در دوره رضاخان توسعه تشکیلاتى پیدا نکرد ولى در زمان او زمینههایى فراهم شد که راه را براى گسترش سریع مارکسیسم بعد از شهریور سال 1320 هموار نمود.
در دوران رضاخان دو چیز زمینه گرایش نسل جوان را به شعارهاى پرجاذبه کمونیستى فراهم کرد:
1. مبارزه رضا خان با مذهب وعدم اجازه فعالیتبه حوزههاى علمیه براى رشد و نمو و نوآورى.
2، ظلم و بیدادگرى رضاخان و حرص و طمع و فشار و دیکتاتورى او که از این حیث او از همه فئودالها و زمینداران بزرگ بیشتر بود. همه اینها، موجب بروز نوعى آمادگى وحساسیت در نسل جوان شد، نسلى که در آن زمان نه از مذهب حرف چندان تازهاى شنیده بود و نه ازحکومت و رژیم سلطنتى دل خوشى داشت. این نسل، بعد از شهریور 20 با شعارهاى پرجاذبه نجات زحمتکشان و طبقه کارگر و دهقانان از جانب اردوگاه مارکسیسم و سوسیالیسم مواجه شد.
اینان جوانانى بودند که در جو اختناق رضاخانى با روحانیت آگاه و دلسوز ارتباط چندانى نداشتند و آموزشها و الگوهاى تربیتى آن عصر هم نتوانسته بود جاذبه لازم را براى آنان به وجود آورد و از طرف دیگر هم، اهمیت زیاد مسائل اجتماعى در نظر جوانان به اعتبار جوانى وشور و نشاط زمینه جذب آنان به مارکسیسم شد و حزب توده با فعالیت گسترده، قوتى گرفت و در سراسر ایران، حتى در همین قم، فعالیت مىکرد.
از خصوصیات این دوره پدید آمدن یک تحدى فلسفى بود. مارکسیسم مدعى یک فلسفه مادى یعنى «ماتریالیسم » بود آن هم از نوع دیالکتیکى آن که تفسیر خاصى از تاریخ عرضه مىکرد، بود و این فلسفه را علمى دانست و در حقیقت از اعتبار و آبروى علم سوء استفاده مىکرد. اینجا بود که یک کوششى لازم آمد تا از اسلام در مقابل این فلسفه مادى الحادى دفاع کند، قهرمان این دوره، یعنى کسى که بیش از همه بار این وظیفه را بردوش کشیده، مرحوم علامه طباطبائی بود. مرحوم علامه در برابر موج تبلیغات و ادعاهاى مارکسیستها با سلاح فلسفه از جبهه اسلامى دفاع کرد و شهید مطهرى هم در میدان دفاع از اسلام، کارش را از همین جا آغاز نمود. بارزترین محصول این مبارزه و دفاع، کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» است.
مارکسیسم، در کنار مباحث فلسفى، عدالت اجتماعى را هم مطرح کرده بود و در این زمینه از طرف مدافعان دین کوششهاى زیادى شد تا از اسلام در مقابل این اتهام که قادر به تامین عدالت اجتماعى نیست، دفاع شود. در چنین فضاى فکرى بود که بحثهاى اقتصاد اسلامى، مالکیت در اسلام، عدالت اجتماعى، مساوات و برابرى و حکومت اسلامى مطرح گردید و براى پاسخگویى به سؤالات مختلف در زمینههاى مذکور، مطالعه و تبیین مسائل حکومتى و حقوقى در نهجالبلاغه نزد جوانان مسلمان رواج یافت و جاذبهاى خاص پیدا کرد. در یک دوره حدود بیستساله، مرکزثقل مسائل مورد بحث در مجامع علمى و فرهنگى شبهات والقائاتى بود که از ناحیه مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم مطرح مىشد و حوزه علمیه را به چالش فرا مىخواند اما اهمیت مسائل مارکسیستى همیشگى و ابدى نبود، با کودتاى 28 مرداد سال 1332 به تدریج تبلیغات مارکسیسم کم رنگ شد و قدرت تشکیلاتى آنان تا حدود زیادى درهم شکست; هرچند افکار و اندیشه اهاى آنها، در دانشگاهها و در بعضى از محیطاهاى کارگرى وروشنفکرى همچنان تا سالهاى بعد مطرح بود.
علوم انسانى غربى در دهه سى و چهل
جریان فکرى دیگرى که در دهه سى و چهل یعنى عمدتا در فاصله افول جریان مارکسیستى (سال 32) تا سال 50 در جامعه ما به وجود آمده به اوج رسید به علوم انسانى غربى مربوط مىشد. در این سالها دانشکدههاى علوم انسانى در ایران پا گرفت و رشتهها و عناوین جدیدى تاسیس و مطرح گردید. جامعه شناسى، روانشناسى، روانشناسى اجتماعى، فلسفه تاریخ و انواع علوم انسانى غربى در این زمان توسط دو دسته از روشنفکران در جامعه مطرح شد. دسته اول، عمدتا روشنفکران متمایل به اندیشه غرب سرمایهدارى بودند که از نظر حکومت هم آزادى داشتند و موجه بودند. اینان در مشاغلى همچون استادى دانشگاهها، مدیریت مؤسسات فرهنگى و انتشاراتى، ترجمه، نویسندگى، نشر و انتشار کتب و مجلات اشتغال داشتند.
دسته دوم روشنفکران متمایل به مارکسیسم و کمونیسم بودند که اندیشههاى مبتنى بر مارکسیسم را در حوزه علوم انسانى به طرق مختلف، آشکار و پنهان، در قالبهاى گوناگون مطرح مىکردند. دهه چهل را باید عرصه تکوین و تکون آن دسته از مفاهیم جدید علوم انسانى دانست که عمدتا با مذهب میانهاى نداشت و خود را در شئون مختلف و از جمله در هنر، نمایشنامه، تآتر، سینما، شعر و شعر نو و غیره جلوهگر مىساخت.
از میان اندیشمندان این دوره، کسى که این مفاهیم را به میان جوانان مسلمان آورد و به صورت وسیع مطرح کرد و این سلسله مباحث را به فضاهاى دینى کشاند، دکتر شریعتى بود. وى که خود جامعه شناسى را در فرانسه خوانده بود، هم به زبان خارجى مسلط بود و هم با روشنفکران این دوره آشنایى داشت. از این رو، درسهاى دکتر شریعتى در حسینیه ارشاد و دانشگاه مشهد و نیز جزوههایى که نوشته بود، مورد توجه جوانان متدین قرار گرفت و اقشار مختلفى که عاشق مباحث دینى جدید بودند به این مسائل روى آوردند.
در این دوره، که آن را دوران علوم انسانى نام نهادیم، مرحوم مطهرى با توجه خاصى به مسائل و مشکلاتى که از این ناحیه براى جامعه اسلامى پیش آمده بود، تلاش و مبارزه کرده است. مبارزه وى در دو جناح بود: یکى در مقابل تفسیرهاى از نصوص و معارف دینى که مغایر با دین و برخاسته از علوم انسانى غربى بود و دیگرى تفسیرهایى که از تفکرمارکسیستى نشات مىگرفت. بعضى از مباحثى که در این دوره مطرح مىگردید و مغایر با تعالیم دینى تفسیر مىشد عبارتند از: خاستگاه اجتماعى دین و معناى اینکه دین یک نهاد اجتماعى است و اینکه آیا منشا دین جامعه است؟ آیا دین یک منشا صرفا تاریخى اجتماعى دارد یا یک امر قدسى است؟ اگر دین یک امر قدسى است چه نتیجهاى بر اثر برخورد آن با جامعه پدید مىآید؟ در چه جایى، امر قدسى از امر اجتماعى جدا مىشود؟ و....
شبهاتى که در این دوره مطرح مىشد، غالبا معطوف به این بود که جنبههاى متعالى انسان را به یکى از جنبههاى غیر متعالى او اعم از فردى یا اجتماعى تاویل کند. به عنوان مثال باید گفت:مارکسیسم با دید خاص فلسفى خود، یک نگرش مادى به اجتماع دارد و سعى دارد همه ء جنبههاى معنوى و متعالى را به اقتصاد، تولید، روابط تولید، تضاد میان ابزار تولید و روابط تولید برگرداند و مىخواهد بگوید که فرهنگ اعم از دینى و غیر دینى روبناى یک زیربناى مادى است و تفسیرى هم که از رابطه زیربنا و روبنا ارائه مىدهد تفسیر خاص اقتصادى مارکسیستى است. اینجاست که آسمانى بودن انسان مورد انکار قرار مىگیرد و نمودهاى معنوى از این طریق توجیه مىشود.
در جامعه شناسى هم، جنبههاى معنوى به شان اجتماعى انسان برمىگردد، در جامعه شناسى دورکهیم، انسان یک موجود اجتماعى است و دین ناشى از اجتماعى بودن انسان است و با همین قول ریشه الهى وقدسى دین زده مىشود.
در روانکاوى فروید نیز جنبه متعالى انسان انکار مىشود و عقدههاى سرکوفته در طول تاریخ و تفسیرهاى روانکاوانه فرویدى به میان مىآیند تا ارزش معنوى انسان در تحلیلهاى روانشناسى مسخ گردد.
با ترجمه و نشر این نوع افکار بود که آن دسته از روشنفکران ایرانى که با مذهب میانهاى نداشتند و یا در صدد نشر افکار الحادى بودند، به جنگ مذهب مىآمدند.
تفکر التقاطى
بعد از به بازار آمدن علوم انسانى غربى، مشکل دیگرى ایجاد شد و آن مشکل تفکرالتقاطى بود. خطرى که در مقابل عالمان دین و حوزهها و متفکران دینى قرار گرفت در حقیقت مارکسیسم نقابدارى بود که به طور بارز در افکار سازمان مجاهدین خلق انعکاس پیدا نمود. جامعه کنونى ما، نسبتبه افکار التقاطى این دسته که باطنا مارکسیست و ظاهرا اسلامى بودند، آشنایى دارد.
ریشههاى این جریان خیلى عمیق است ولى نمود آن از لحاظ زمانى از حدود سال 1350 به بعد است.
در این دوره، از اندیشمندان اسلامى، کسى که بیش از همه راه التقاط را تشخیص داد و به مقابله برخاستشهید مطهرى بود. مطهرى، نگران و هراسان درسهاى دانشگاهى خود را رها نمود و خود را بازنشسته کرد و به حوزه برگشت وبعد از سالها دوباره درس و بحثحوزه را آغاز و سعى کرد در باره تاریخ و مسائل اجتماعى، مباحث علوم انسانى و آنچه بویژه از طریق التقاط جدید خطر ساز شده بود، حوزویان و طلاب جدید حوزه را آگاه سازد. این جریانات تا سال 1357 که سال پیروزى انقلاب اسلامى است ادامه داشت.
مسائل جدید حکومتى در دهه 60
با پیروزى انقلاب اسلامى، مسائل جدیدى در عرصه حکومت دینى مطرح گردید و لازم بود که متفکران دینى به توضیح و تنقیح مطالب بپردازند. در این زمینه طبعا دو دسته مسائل در برابر حوزهها قد علم کردند: یک دسته، مسائل جدیدى بود که مستقیما از انقلاب اسلامى نشات گرفته بود مانند: مسائل مربوط به فلسفه سیاسى، ولایت فقیه، حکومت دینى نسبت ولایت فقیه با دموکراسى، عدالت وحقوق و روابط بین الملل، دین و سیاست، جمهورى و راى گیرى عمومى وغیره.این سلسله مسائل در دهههاى قبل حتى براى روشنفکران مذهبى مطرح نبوده است.
دسته دوم: مسائلى است که در دهه 60 تا 70 در اثر گسترش مسائل تحقیقاتى و ترجمه و نشر آراى غربیان، در کلام والهیات بمعنى الاخص مطرح گردیده است که در دهههاى گذشته سخنى از آنها به میان نیامده بود. در دهههاى پیشین، تصور ما از غرب عمدتا نفى مطلق دین بوده است و در مجامع فرهنگى کشور از حوزههاى فکرى و دانشگانى واندیشهها و آراى غربیان در مقام و تفسیر دین، چندان خبرى نبوده است.
پیش از انقلاب اسلامى، کتابهای که در باره نگرش غربیان در باب دین، به فارسى ترجمه شده محدود به مسئله اعتقاد به خدا، و راه اثبات وجود حق تعالى بوده است. و در بعضى از نوشتهها هم به اقوال دانشمندان غربى درباره خدا استشهاد مىشده است ولى از نگرش غربیان در باب نبوت و شریعت، تشریع و دیندارى، ایمان و اعتقادات، کلام خدا و متون مقدس و غیره، دانش چندانى در اختیار مردم جامعه ما نبوده است.
ما نباید تصور کنیم که در سدههاى اخیر، متکلمان الهى مسیحى در غرب در برابر الحاد و بیدینى ساکت مانده و نظاره گر بودند، اگر افرادى همانند ولتر، اگوست، کنت، دورکهیم، فروید، مارکس و نیز فلاسفه عصر روشنگرى قرن هیجدهم و دیگران اتهاماتى به دین وارد کردند، در برابر آنها،کشیشها و دانشمندان مسیحى اعم از پروتستان و ارتودکس و کاتولیک، تماشاگر نبودهاند بلکه عکس العمل نشان دادهاند، تحقیق، بحث و گفتگو و مناظره کردهاند و کتابهاى فراوانى در رد اتهامات وارد شده از سوى دیگران نوشته ااند و پیشنهادهایى در اصلاح فکر دینى عرضه کردهاند. در اینجا صرفا از باب مشت نمونه خروار و به عنوان قطرهاى از دریا به مطالب و مضامین چند منبع و ماخذ اشاره مىکنم تا تصورى، هر چند ناقص و اندک، از نوع مطالعات دینى غربیان حاصل شود.
ایان باربور (متکلم مسیحى معاصر) در کتاب «علم و دین» (2) براى بررسى نظریه سازگارى و یا ناسازگارى علم و دین، دورههاى مختلف فکرى دوران جدید غرب و انواع واکنشهایى را که از جانب متکلمان مسیحى در مقابل تحولات علمى پدید آمده است توضیح مىدهد. از قرون وسطى تا قرن هیجدهم و از زمان ظهور نظریات نیوتن و گالیله تا عصر روشنگرى، رمانتیستها، کانت و هیوم و دیگران، نحلهها و جریانهاى فکرى مختلفى به تناسب مورد بحث قرار گرفته است. در قرن نوزدهم با ظهور داروین مسائلى در حوزه زیستشناسى به نام علم در مقابل مذهب پدید مىآید و مذهب در برابر این جریان الحادى واکنش نشان مىدهد. همچنین در قرن بیستم با پیدایش علوم انسانى جدید و جامعهشناسى و علوم رفتارى و روانشناسى و رفتارگرایى و امثال آن در برابر دین مسائل و مباحث تازهاى پدید مىآید و دینداران هم نسبتبه آنها واکنشهایى نشان مىدهند.
در همین زمینه به کتاب دیگرى اشاره مىکنم به نام «علوم و الهیات در قرن بیستم» (3) که مجموعه شانزده مقاله است که در یک هم اندیشى بین الملل علمى ایراد شده وزیر نظر «ا.آر. پى کاک» به چاپ رسیده است. این هم اندیشى در 1979 در آکسفورد برگزار شده است و در مباحث آن چهار وجهه نظر کلامى و علمى و فلسفى و جامعه شناختى ملحوظ بوده است. صرفا براى آنکه تصویرى از گستردگى مباحث کلامى و دینى در غرب امروز به دست آید اشاره مىکنم که پى کاک در دیباچه این کتاب هشت دیدگاه متفاوت و هشت نوع نظریه را در باب رابطه علم و دین ذکر مىکند.
کتاب دیگرى در دسترس استبه نام:«فرهنگ و دین »که 22 مقاله در موضوعات دینى در آن آمده است عناوین این مقالات عبارتند از:
اخلاق و دین;
عرفان;
شک و ایمان;
جدایى انگارى دین و دنیا;
فلسفه و دین;
روانشناسى دین;
علم و دین;
هنر مدرن;
زیبایى شناسى فلسفى;
ادبیات و دین;
ابعاد دینى ادبیات جدید;
رمان به عنوان ادبیات غیر دینى;
نمایش و دین;
سینما و دین;
رقص و دین;
موسیقى ودین;
پوشاک دینى در مشرق;
خوشنویسى اسلامى;
الهیات سیاسى;
انقلاب;
اصلاح;
سیاست و دین.
این مقالات برگرفته از یک «دائرة المعارف دین» است که زیر نظر دانشمندى به نام «میرچا الیاده» در 16 مجلد با حجمى در حدود 8000 صفحه و 8 میلیون کلمه در مدت هفتسال انتشار یافته و شامل 2750 مقاله اصلى به قلم 1400 نفر از دین پژوهان پنجاه کشور جهان است. بهاء الدین خرمشاهى که این مجموعه مقالات زیر نظر او ترجمه شده در پیشگفتار کتاب مىنویسد:
«آثار دینى و دین پژوهى که در غرب انتشار مىیابد حجم و تنوع و عمق معتنابهى دارد و به سه زبان عمده غرب یعنى انگلیسى، فرانسه و آلمانى، به تخمین راقم این سطور، سالانه در حدود دوهزار عنوان کتاب، اعم از مرجع وعادى قطع نظر از نشریههاى بسیار در این زمینه منتشر مىگردد». (4)
همین جا مناسب استبه عناوین مقالات (5) شماره اخیر مجله «ارغنون» که به الهیات جدید اختصاص دارد اشاره کنم.
این مقالات عبارتند از:
خدا در فلسفه جدید و تفکر معاصر: رتین ژیلسون;
الهیات تطبیقى: دیوید تریس;
ایمان چیست؟: پل تلیلشن;
کتاب مقدس به عنوان اثرى ادبى، جان گیون;
بولتمان والهیات وجودى: ویلیام بیکل;
الهیات تاریخى: آلن گالوى;
عیسى مسیح و اسطوره شناسى: ردولف بولتمن;
دین طبیعى: ایمانوئل کانت;
گزیدهاى از یادداشتهاى واپسین سالها: سورن چلچگر;
حقایق سرمدى: آنتونى کین.
همانطور که ملاحظه مىکنید، این موج جدید و پدیدهاى نو است که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و از سوى متفکران دینى اعلام موضع گردد.
آخرین نمونهاى که به آن اشاره مىکنم، کتابى استبه نام «مسیحیت امروز و مسائل سرنوشتساز» (6) که گرچه شامل مباحث عمیق و نظرى و فلسفى نیست مباحثى دارد که ذیل چهار بخش عمده مطرح شده است. عناوین این بخشها چنین است:
1. مسیحیان در جوامع غیر مسیحى.
2. مسائل جهانى.
3. مسائل اجتماعى.
4. مسائل جنسى.
که ذیل آنها به موضوعات متعدد و متنوعى از قبیل «خطر سلاحهاى هسته اى»، «محیط زیست انسانى»، «نابرابرى اقتصادى شمال و جنوب»، «حقوق بشر»، «مسائل اجتماعى»، «کار و مسئله بیکارى»، «روابط صنعتى»، «چند نژادى و نژاد ستیزى»، فقر، ثروت و ساده زیستى، مسائل مربوط به جنسیت و امور جنسى، «ازدواج و طلاق»، «سقط جنین»، «همجنس گرایى»، و دهها موضوع دیگر توجه شده است.
اینها، نمونههایى از مسائل است که امروزه در غرب طرح مىشود. دیگر نمىتوان با یک تصور خام و بسیط و ابتدایى حکم کرد که غربیان بى دین و کافرو مشرکند و نباید پنداشت که آنان در مقولات دینى حرفى نزدهاند وحرفى براى گفتن ندارند. اصولا قرن بیستم بر خلاف قرن نوزدهم، قرن اقبال به دین است. موجى جدید و پدیدهاى نو به وجود آمده است که یکى از ابعاد آن بحث مهم معرفتشناسى دینى است که در سالهاى اخیر در جامعه ما مطرح شده است.
البته گروههاى مختلف با مشربهاى گوناگونى که دارند، تفسیرهاى متفاوتى از دین مىکنند.
اینک متفکران دینى باید رسالتخود را نسبتبه دورهاى که زندگى مىکنند درک کنند تا مصداق، این حدیثشریف شوند که «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» و بتوانند در عرصه تحدیات و مبارزه جویىهاى مذهبى، بر کرسى تحقیق و تبیین نشینند.
کلام جدید یا مسائل جدید کلامى
در پایان این گفتار، به پرسشى که عنوان سخن قرار گرفته استباز مىگردیم و مىپرسیم که آیا علم کلام جدید وجود دارد یا نه؟
در پاسخ مىگوییم باید توجه داشت که چه چیزى جدید است و معنى «جدید» چیست؟ اگر قبول کنیم که علم جدید در مقابل علم قدیم وجود دارد، مىتوان گفت کلام جدید هم وجود دارد. اما اگر گفته شود که علم، علم است، جدید و قدیم ندارد و تنها مسائل آن است که جدید شده است، در اینجا هم مىتوان گفت کلام همان کلام است و تنها مسائل جدیدى در آن پیدا شده است. بارى، در هر حال این نزاعى استبر سر یک اصطلاح و دردى را دوا نمىکند، چه بگوییم: کلام جدید، چه بگوییم: «مسائل جدید کلامى» فرقى نمىکند، مهم آن است که تصدیق شود در کلام یک سلسله مباحث جدید پدید آمده است; براى راهیابى در بحث همین مقدار کافى است.
البته اگر کسى به اعتبار کثرت دفعى موضوعات در علم کلام بخواهد آن را کلام جدید بنامد، نباید بر او خرده گرفت. و اما اگر کسى این مبنا را نپذیرد، حداقل باید قبول کند که عرصه وسیعى به نام «مسائل جدید کلامى» وجود داردکه باید به آن پرداخت و هریک از مباحث آن را مورد تحقیق و کنکاش قرار داد.
پىنوشتها:
1.در گزارش این سیر تاریخى که نقش بعضى از افراد بیان مىشود و از بعضى از اشخاص که در دورهاى شاخص بودهاند نام برده مىشود، غرض تایید یا نفى آنها و قضاوت نسبتبه آنها نیست. وکار ما صرفا گزارش مختصر از ماوقع تاریخى در سده اخیر است و در صدد ذکر نام همه شخصیتهاى علمى و اجتماعى و سیاسى هر دوره نیز نیستیم.
2.
این کتاب توسط آقاى بهاء الدین خرمشاهى به فارسى ترجمه شده و توسط مرکز نشر دانشگاهى به نام «علم و دین» در سال 1362 به چاپ رسیده است.
3.
4. «فرهنگ و دین»، برگزیده مقالات دایرة المعارف دین، ویراسته میرچاالیاده، هیئت مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهى، تهران، انتشارات طرح نو، 1374، صفحه سیزده.
5. ارغنون، فصلنامه فلسفى، ادبى، فرهنگى. سال دوم، شماره 5و6، بهار و تابستان 1374. (مجله مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى معاونت امور فرهنگى وزارت ارشاد اسلامى.
از آنجا که شرکت کنندگان محترم در این مجلس علمى، طلاب رشته تخصصى علم کلام در حوزه علمیه قماند، موضوع سخن را «وجود یا عدم علم کلام جدید» انتخاب کردم. بر این اساس، ناچاریم مرورى به مسائل جدید کلامى در سده اخیر که به گونهاى وارد فضاى تفکر دینى ما شده است، داشته باشیم. سخن ما در این باب تنها تذکار و جلب توجه است نه استقراء تام، و روش ما در طرح مطالب متابعت از یک سیر تاریخى است. اهل علم و حوزههاى دینى در یک صد سال اخیر در دورههاى متفاوت با پرسشهاى مختلفى روبهرو بودهاند. اینک با مرور بر آن مسائل، آنها را به طور اختصار دسته بندى مىکنیم. پیشاپیش متذکر مىشویم که تکیه و تاکید ما اولا بر اهم مسائل است نه بر همه مسائل و ثانیا به موضوعاتى اشاره مىکنیم که در محافل دینى نسبتاعمومیت داشته و منحصر به بخشهاى خاصى نبوده است. علاوه بر این مسائل و مناقشاتى را که از قبل نیز موجود بوده و سابقه دیرینه داشته، و در عصر ما با ابزارهاى جدید تبلیغ و روشهاى تازهاى مجهز شده است، از دایره بحثخارج مىشود.
مسئله سازگارى و ناسازگارى اسلام و علم در عصر مشروطیت
مشروطیت را مبدا این سیر تاریخى قرار مىدهیم از آن جهت که با مشروطیت دولتبه معناى جدید اروپایى در ایران مستقر مىشود و مىتوان انقلاب مشروطیت را مفصلى دانست که تاریخ ایران حول آن ورق مىخورد. سؤال این است که در دوره مشروطیت کدامین مسئله، مدافعان دین را به پاسخگویى وا مىداشت و نگرانى مهم و عمدهاى که علماى دین را به دفع و رفع خود فرا مىخواند چه بود؟
مهمترین مسئله آن عصر براى شرقیان، پیشرفت صنعتى و تمدنى اروپا و عقب ماندگى مسلمانان بوده است. در آن زمان اختلاف از حیثسطح تمدن و علوم تجربى و ریاضى به اندازهاى زیاد بوده که افکار و عقول در مقابل آن به حیرت مىافتاده است.
مراجعه به سفرنامههایى که در آن دوره نوشته شده نشان مىدهد که محیط آشفته و بىنظم، و خان گزیده دوران قاجار ایران با آن عقب ماندگیها و بیماریها و ظلمها و سختىها، با محیطى چون پاریس و لندن به هیچوجه قابل مقایسه نبوده است. جامعه ایران، خود را باخته بود و در این میان، تیر اتهام به سمت اسلام روانه بود که اسلام و مسلمانى مایه عقب ماندگى است و پیشرفت صنعتى اروپایىها ناشى از پیشرفت علمى آنهاست و عقب ماندگى علمى جامعه اسلامى حاکى از ناسازگارى اسلام با علم است.
در چنین عصرى، متفکرانى مانند سید جمال الدین اسد آبادى به پاسخگویى این مسائل مىپرداختند. سید جمال در رساله «نیچریه» به «ارنست رنان» متفکر و فیلسوف و استاد دانشگاه فرانسوى که در سخنرانى خود تحت عنوان: «اسلام و علم» مدعى ناسازگارى تفکر اسلامى با علم شده بود، پاسخ مىداد. متفکران و نویسندگان دیگرى هم مانند: میرزا فتحعلى آخوند زاده و دیگران بودند که عقیده داشتند براى نجات جامعه ایران از عقب ماندگى، باید از علایق سنتى دست کشید و کسانى هم مانند تقى زاده جوان، توصیه مىکردند که باید: از فرق سر تا ناخن پا فرنگى شویم.
مدافعان دین در آن زمان اصلىترین وظیفه را تبیین سازگارى اسلام و علم مىدانستند و در صدد بودند ثابت کنند با اعتقادات اسلامى و جهان بینى اسلامى هم مىتوان به علوم تجربى پرداخت و در این وادى پیش رفت وبه علم وصنعت نایل شد.
از جمله کسانى که در ایران در فاصله دهه 20 تا 30 و بعد از آن، تلاش کرد تا تعارض میان علم و دین را رفع کند، مهندس بازرگان (1) است. وى به سبب بهرهمندى از علوم جدید مانند ریاضى و فیزیک و شیمى، نقش تاریخى خود را در باب اثبات سازگارى علم و دین ایفا کرد. البته همه حیات فکرى بازرگان در همین مسئله سازگارى علم و دین خلاصه نمىشود و او بعدها در برابر نظریات مارکسیستى نیز از اسلام دفاع کرد، اما بارزترین نقش او در معرکه و میدان علم و دین بود.
پاسخگویى به شبهات و القائات مارکسیستى
با گذشت زمان، رقیب دیگرى به میدان آمد. مارکسیسم در اروپا ظهور کرد و سوسیالیسم براى اذهان دانشگاهى جاذبه پیدا کرد. انقلاب شوروى به نتیجه رسید و ایران که همسایه شوروى بود تحت تاثیر مستقیم این انقلاب قرار گرفت. مارکسیسم در دوره حکومت 20 ساله رضا خانى از حیث تشکیلاتى قدرتى به هم نرساند. مهمترین تشکل مارکسیستى در دوران رضاخان یک سازماندهى 53 نفره بود که کشف شد و اعضاى آن دستگیر و زندانى شدند. گرچه فعالیت مارکسیستها در دوره رضاخان توسعه تشکیلاتى پیدا نکرد ولى در زمان او زمینههایى فراهم شد که راه را براى گسترش سریع مارکسیسم بعد از شهریور سال 1320 هموار نمود.
در دوران رضاخان دو چیز زمینه گرایش نسل جوان را به شعارهاى پرجاذبه کمونیستى فراهم کرد:
1. مبارزه رضا خان با مذهب وعدم اجازه فعالیتبه حوزههاى علمیه براى رشد و نمو و نوآورى.
2، ظلم و بیدادگرى رضاخان و حرص و طمع و فشار و دیکتاتورى او که از این حیث او از همه فئودالها و زمینداران بزرگ بیشتر بود. همه اینها، موجب بروز نوعى آمادگى وحساسیت در نسل جوان شد، نسلى که در آن زمان نه از مذهب حرف چندان تازهاى شنیده بود و نه ازحکومت و رژیم سلطنتى دل خوشى داشت. این نسل، بعد از شهریور 20 با شعارهاى پرجاذبه نجات زحمتکشان و طبقه کارگر و دهقانان از جانب اردوگاه مارکسیسم و سوسیالیسم مواجه شد.
اینان جوانانى بودند که در جو اختناق رضاخانى با روحانیت آگاه و دلسوز ارتباط چندانى نداشتند و آموزشها و الگوهاى تربیتى آن عصر هم نتوانسته بود جاذبه لازم را براى آنان به وجود آورد و از طرف دیگر هم، اهمیت زیاد مسائل اجتماعى در نظر جوانان به اعتبار جوانى وشور و نشاط زمینه جذب آنان به مارکسیسم شد و حزب توده با فعالیت گسترده، قوتى گرفت و در سراسر ایران، حتى در همین قم، فعالیت مىکرد.
از خصوصیات این دوره پدید آمدن یک تحدى فلسفى بود. مارکسیسم مدعى یک فلسفه مادى یعنى «ماتریالیسم » بود آن هم از نوع دیالکتیکى آن که تفسیر خاصى از تاریخ عرضه مىکرد، بود و این فلسفه را علمى دانست و در حقیقت از اعتبار و آبروى علم سوء استفاده مىکرد. اینجا بود که یک کوششى لازم آمد تا از اسلام در مقابل این فلسفه مادى الحادى دفاع کند، قهرمان این دوره، یعنى کسى که بیش از همه بار این وظیفه را بردوش کشیده، مرحوم علامه طباطبائی بود. مرحوم علامه در برابر موج تبلیغات و ادعاهاى مارکسیستها با سلاح فلسفه از جبهه اسلامى دفاع کرد و شهید مطهرى هم در میدان دفاع از اسلام، کارش را از همین جا آغاز نمود. بارزترین محصول این مبارزه و دفاع، کتاب ارزشمند «اصول فلسفه و روش رئالیسم» است.
مارکسیسم، در کنار مباحث فلسفى، عدالت اجتماعى را هم مطرح کرده بود و در این زمینه از طرف مدافعان دین کوششهاى زیادى شد تا از اسلام در مقابل این اتهام که قادر به تامین عدالت اجتماعى نیست، دفاع شود. در چنین فضاى فکرى بود که بحثهاى اقتصاد اسلامى، مالکیت در اسلام، عدالت اجتماعى، مساوات و برابرى و حکومت اسلامى مطرح گردید و براى پاسخگویى به سؤالات مختلف در زمینههاى مذکور، مطالعه و تبیین مسائل حکومتى و حقوقى در نهجالبلاغه نزد جوانان مسلمان رواج یافت و جاذبهاى خاص پیدا کرد. در یک دوره حدود بیستساله، مرکزثقل مسائل مورد بحث در مجامع علمى و فرهنگى شبهات والقائاتى بود که از ناحیه مارکسیسم، کمونیسم و سوسیالیسم مطرح مىشد و حوزه علمیه را به چالش فرا مىخواند اما اهمیت مسائل مارکسیستى همیشگى و ابدى نبود، با کودتاى 28 مرداد سال 1332 به تدریج تبلیغات مارکسیسم کم رنگ شد و قدرت تشکیلاتى آنان تا حدود زیادى درهم شکست; هرچند افکار و اندیشه اهاى آنها، در دانشگاهها و در بعضى از محیطاهاى کارگرى وروشنفکرى همچنان تا سالهاى بعد مطرح بود.
علوم انسانى غربى در دهه سى و چهل
جریان فکرى دیگرى که در دهه سى و چهل یعنى عمدتا در فاصله افول جریان مارکسیستى (سال 32) تا سال 50 در جامعه ما به وجود آمده به اوج رسید به علوم انسانى غربى مربوط مىشد. در این سالها دانشکدههاى علوم انسانى در ایران پا گرفت و رشتهها و عناوین جدیدى تاسیس و مطرح گردید. جامعه شناسى، روانشناسى، روانشناسى اجتماعى، فلسفه تاریخ و انواع علوم انسانى غربى در این زمان توسط دو دسته از روشنفکران در جامعه مطرح شد. دسته اول، عمدتا روشنفکران متمایل به اندیشه غرب سرمایهدارى بودند که از نظر حکومت هم آزادى داشتند و موجه بودند. اینان در مشاغلى همچون استادى دانشگاهها، مدیریت مؤسسات فرهنگى و انتشاراتى، ترجمه، نویسندگى، نشر و انتشار کتب و مجلات اشتغال داشتند.
دسته دوم روشنفکران متمایل به مارکسیسم و کمونیسم بودند که اندیشههاى مبتنى بر مارکسیسم را در حوزه علوم انسانى به طرق مختلف، آشکار و پنهان، در قالبهاى گوناگون مطرح مىکردند. دهه چهل را باید عرصه تکوین و تکون آن دسته از مفاهیم جدید علوم انسانى دانست که عمدتا با مذهب میانهاى نداشت و خود را در شئون مختلف و از جمله در هنر، نمایشنامه، تآتر، سینما، شعر و شعر نو و غیره جلوهگر مىساخت.
از میان اندیشمندان این دوره، کسى که این مفاهیم را به میان جوانان مسلمان آورد و به صورت وسیع مطرح کرد و این سلسله مباحث را به فضاهاى دینى کشاند، دکتر شریعتى بود. وى که خود جامعه شناسى را در فرانسه خوانده بود، هم به زبان خارجى مسلط بود و هم با روشنفکران این دوره آشنایى داشت. از این رو، درسهاى دکتر شریعتى در حسینیه ارشاد و دانشگاه مشهد و نیز جزوههایى که نوشته بود، مورد توجه جوانان متدین قرار گرفت و اقشار مختلفى که عاشق مباحث دینى جدید بودند به این مسائل روى آوردند.
در این دوره، که آن را دوران علوم انسانى نام نهادیم، مرحوم مطهرى با توجه خاصى به مسائل و مشکلاتى که از این ناحیه براى جامعه اسلامى پیش آمده بود، تلاش و مبارزه کرده است. مبارزه وى در دو جناح بود: یکى در مقابل تفسیرهاى از نصوص و معارف دینى که مغایر با دین و برخاسته از علوم انسانى غربى بود و دیگرى تفسیرهایى که از تفکرمارکسیستى نشات مىگرفت. بعضى از مباحثى که در این دوره مطرح مىگردید و مغایر با تعالیم دینى تفسیر مىشد عبارتند از: خاستگاه اجتماعى دین و معناى اینکه دین یک نهاد اجتماعى است و اینکه آیا منشا دین جامعه است؟ آیا دین یک منشا صرفا تاریخى اجتماعى دارد یا یک امر قدسى است؟ اگر دین یک امر قدسى است چه نتیجهاى بر اثر برخورد آن با جامعه پدید مىآید؟ در چه جایى، امر قدسى از امر اجتماعى جدا مىشود؟ و....
شبهاتى که در این دوره مطرح مىشد، غالبا معطوف به این بود که جنبههاى متعالى انسان را به یکى از جنبههاى غیر متعالى او اعم از فردى یا اجتماعى تاویل کند. به عنوان مثال باید گفت:مارکسیسم با دید خاص فلسفى خود، یک نگرش مادى به اجتماع دارد و سعى دارد همه ء جنبههاى معنوى و متعالى را به اقتصاد، تولید، روابط تولید، تضاد میان ابزار تولید و روابط تولید برگرداند و مىخواهد بگوید که فرهنگ اعم از دینى و غیر دینى روبناى یک زیربناى مادى است و تفسیرى هم که از رابطه زیربنا و روبنا ارائه مىدهد تفسیر خاص اقتصادى مارکسیستى است. اینجاست که آسمانى بودن انسان مورد انکار قرار مىگیرد و نمودهاى معنوى از این طریق توجیه مىشود.
در جامعه شناسى هم، جنبههاى معنوى به شان اجتماعى انسان برمىگردد، در جامعه شناسى دورکهیم، انسان یک موجود اجتماعى است و دین ناشى از اجتماعى بودن انسان است و با همین قول ریشه الهى وقدسى دین زده مىشود.
در روانکاوى فروید نیز جنبه متعالى انسان انکار مىشود و عقدههاى سرکوفته در طول تاریخ و تفسیرهاى روانکاوانه فرویدى به میان مىآیند تا ارزش معنوى انسان در تحلیلهاى روانشناسى مسخ گردد.
با ترجمه و نشر این نوع افکار بود که آن دسته از روشنفکران ایرانى که با مذهب میانهاى نداشتند و یا در صدد نشر افکار الحادى بودند، به جنگ مذهب مىآمدند.
تفکر التقاطى
بعد از به بازار آمدن علوم انسانى غربى، مشکل دیگرى ایجاد شد و آن مشکل تفکرالتقاطى بود. خطرى که در مقابل عالمان دین و حوزهها و متفکران دینى قرار گرفت در حقیقت مارکسیسم نقابدارى بود که به طور بارز در افکار سازمان مجاهدین خلق انعکاس پیدا نمود. جامعه کنونى ما، نسبتبه افکار التقاطى این دسته که باطنا مارکسیست و ظاهرا اسلامى بودند، آشنایى دارد.
ریشههاى این جریان خیلى عمیق است ولى نمود آن از لحاظ زمانى از حدود سال 1350 به بعد است.
در این دوره، از اندیشمندان اسلامى، کسى که بیش از همه راه التقاط را تشخیص داد و به مقابله برخاستشهید مطهرى بود. مطهرى، نگران و هراسان درسهاى دانشگاهى خود را رها نمود و خود را بازنشسته کرد و به حوزه برگشت وبعد از سالها دوباره درس و بحثحوزه را آغاز و سعى کرد در باره تاریخ و مسائل اجتماعى، مباحث علوم انسانى و آنچه بویژه از طریق التقاط جدید خطر ساز شده بود، حوزویان و طلاب جدید حوزه را آگاه سازد. این جریانات تا سال 1357 که سال پیروزى انقلاب اسلامى است ادامه داشت.
مسائل جدید حکومتى در دهه 60
با پیروزى انقلاب اسلامى، مسائل جدیدى در عرصه حکومت دینى مطرح گردید و لازم بود که متفکران دینى به توضیح و تنقیح مطالب بپردازند. در این زمینه طبعا دو دسته مسائل در برابر حوزهها قد علم کردند: یک دسته، مسائل جدیدى بود که مستقیما از انقلاب اسلامى نشات گرفته بود مانند: مسائل مربوط به فلسفه سیاسى، ولایت فقیه، حکومت دینى نسبت ولایت فقیه با دموکراسى، عدالت وحقوق و روابط بین الملل، دین و سیاست، جمهورى و راى گیرى عمومى وغیره.این سلسله مسائل در دهههاى قبل حتى براى روشنفکران مذهبى مطرح نبوده است.
دسته دوم: مسائلى است که در دهه 60 تا 70 در اثر گسترش مسائل تحقیقاتى و ترجمه و نشر آراى غربیان، در کلام والهیات بمعنى الاخص مطرح گردیده است که در دهههاى گذشته سخنى از آنها به میان نیامده بود. در دهههاى پیشین، تصور ما از غرب عمدتا نفى مطلق دین بوده است و در مجامع فرهنگى کشور از حوزههاى فکرى و دانشگانى واندیشهها و آراى غربیان در مقام و تفسیر دین، چندان خبرى نبوده است.
پیش از انقلاب اسلامى، کتابهای که در باره نگرش غربیان در باب دین، به فارسى ترجمه شده محدود به مسئله اعتقاد به خدا، و راه اثبات وجود حق تعالى بوده است. و در بعضى از نوشتهها هم به اقوال دانشمندان غربى درباره خدا استشهاد مىشده است ولى از نگرش غربیان در باب نبوت و شریعت، تشریع و دیندارى، ایمان و اعتقادات، کلام خدا و متون مقدس و غیره، دانش چندانى در اختیار مردم جامعه ما نبوده است.
ما نباید تصور کنیم که در سدههاى اخیر، متکلمان الهى مسیحى در غرب در برابر الحاد و بیدینى ساکت مانده و نظاره گر بودند، اگر افرادى همانند ولتر، اگوست، کنت، دورکهیم، فروید، مارکس و نیز فلاسفه عصر روشنگرى قرن هیجدهم و دیگران اتهاماتى به دین وارد کردند، در برابر آنها،کشیشها و دانشمندان مسیحى اعم از پروتستان و ارتودکس و کاتولیک، تماشاگر نبودهاند بلکه عکس العمل نشان دادهاند، تحقیق، بحث و گفتگو و مناظره کردهاند و کتابهاى فراوانى در رد اتهامات وارد شده از سوى دیگران نوشته ااند و پیشنهادهایى در اصلاح فکر دینى عرضه کردهاند. در اینجا صرفا از باب مشت نمونه خروار و به عنوان قطرهاى از دریا به مطالب و مضامین چند منبع و ماخذ اشاره مىکنم تا تصورى، هر چند ناقص و اندک، از نوع مطالعات دینى غربیان حاصل شود.
ایان باربور (متکلم مسیحى معاصر) در کتاب «علم و دین» (2) براى بررسى نظریه سازگارى و یا ناسازگارى علم و دین، دورههاى مختلف فکرى دوران جدید غرب و انواع واکنشهایى را که از جانب متکلمان مسیحى در مقابل تحولات علمى پدید آمده است توضیح مىدهد. از قرون وسطى تا قرن هیجدهم و از زمان ظهور نظریات نیوتن و گالیله تا عصر روشنگرى، رمانتیستها، کانت و هیوم و دیگران، نحلهها و جریانهاى فکرى مختلفى به تناسب مورد بحث قرار گرفته است. در قرن نوزدهم با ظهور داروین مسائلى در حوزه زیستشناسى به نام علم در مقابل مذهب پدید مىآید و مذهب در برابر این جریان الحادى واکنش نشان مىدهد. همچنین در قرن بیستم با پیدایش علوم انسانى جدید و جامعهشناسى و علوم رفتارى و روانشناسى و رفتارگرایى و امثال آن در برابر دین مسائل و مباحث تازهاى پدید مىآید و دینداران هم نسبتبه آنها واکنشهایى نشان مىدهند.
در همین زمینه به کتاب دیگرى اشاره مىکنم به نام «علوم و الهیات در قرن بیستم» (3) که مجموعه شانزده مقاله است که در یک هم اندیشى بین الملل علمى ایراد شده وزیر نظر «ا.آر. پى کاک» به چاپ رسیده است. این هم اندیشى در 1979 در آکسفورد برگزار شده است و در مباحث آن چهار وجهه نظر کلامى و علمى و فلسفى و جامعه شناختى ملحوظ بوده است. صرفا براى آنکه تصویرى از گستردگى مباحث کلامى و دینى در غرب امروز به دست آید اشاره مىکنم که پى کاک در دیباچه این کتاب هشت دیدگاه متفاوت و هشت نوع نظریه را در باب رابطه علم و دین ذکر مىکند.
کتاب دیگرى در دسترس استبه نام:«فرهنگ و دین »که 22 مقاله در موضوعات دینى در آن آمده است عناوین این مقالات عبارتند از:
اخلاق و دین;
عرفان;
شک و ایمان;
جدایى انگارى دین و دنیا;
فلسفه و دین;
روانشناسى دین;
علم و دین;
هنر مدرن;
زیبایى شناسى فلسفى;
ادبیات و دین;
ابعاد دینى ادبیات جدید;
رمان به عنوان ادبیات غیر دینى;
نمایش و دین;
سینما و دین;
رقص و دین;
موسیقى ودین;
پوشاک دینى در مشرق;
خوشنویسى اسلامى;
الهیات سیاسى;
انقلاب;
اصلاح;
سیاست و دین.
این مقالات برگرفته از یک «دائرة المعارف دین» است که زیر نظر دانشمندى به نام «میرچا الیاده» در 16 مجلد با حجمى در حدود 8000 صفحه و 8 میلیون کلمه در مدت هفتسال انتشار یافته و شامل 2750 مقاله اصلى به قلم 1400 نفر از دین پژوهان پنجاه کشور جهان است. بهاء الدین خرمشاهى که این مجموعه مقالات زیر نظر او ترجمه شده در پیشگفتار کتاب مىنویسد:
«آثار دینى و دین پژوهى که در غرب انتشار مىیابد حجم و تنوع و عمق معتنابهى دارد و به سه زبان عمده غرب یعنى انگلیسى، فرانسه و آلمانى، به تخمین راقم این سطور، سالانه در حدود دوهزار عنوان کتاب، اعم از مرجع وعادى قطع نظر از نشریههاى بسیار در این زمینه منتشر مىگردد». (4)
همین جا مناسب استبه عناوین مقالات (5) شماره اخیر مجله «ارغنون» که به الهیات جدید اختصاص دارد اشاره کنم.
این مقالات عبارتند از:
خدا در فلسفه جدید و تفکر معاصر: رتین ژیلسون;
الهیات تطبیقى: دیوید تریس;
ایمان چیست؟: پل تلیلشن;
کتاب مقدس به عنوان اثرى ادبى، جان گیون;
بولتمان والهیات وجودى: ویلیام بیکل;
الهیات تاریخى: آلن گالوى;
عیسى مسیح و اسطوره شناسى: ردولف بولتمن;
دین طبیعى: ایمانوئل کانت;
گزیدهاى از یادداشتهاى واپسین سالها: سورن چلچگر;
حقایق سرمدى: آنتونى کین.
همانطور که ملاحظه مىکنید، این موج جدید و پدیدهاى نو است که باید مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و از سوى متفکران دینى اعلام موضع گردد.
آخرین نمونهاى که به آن اشاره مىکنم، کتابى استبه نام «مسیحیت امروز و مسائل سرنوشتساز» (6) که گرچه شامل مباحث عمیق و نظرى و فلسفى نیست مباحثى دارد که ذیل چهار بخش عمده مطرح شده است. عناوین این بخشها چنین است:
1. مسیحیان در جوامع غیر مسیحى.
2. مسائل جهانى.
3. مسائل اجتماعى.
4. مسائل جنسى.
که ذیل آنها به موضوعات متعدد و متنوعى از قبیل «خطر سلاحهاى هسته اى»، «محیط زیست انسانى»، «نابرابرى اقتصادى شمال و جنوب»، «حقوق بشر»، «مسائل اجتماعى»، «کار و مسئله بیکارى»، «روابط صنعتى»، «چند نژادى و نژاد ستیزى»، فقر، ثروت و ساده زیستى، مسائل مربوط به جنسیت و امور جنسى، «ازدواج و طلاق»، «سقط جنین»، «همجنس گرایى»، و دهها موضوع دیگر توجه شده است.
اینها، نمونههایى از مسائل است که امروزه در غرب طرح مىشود. دیگر نمىتوان با یک تصور خام و بسیط و ابتدایى حکم کرد که غربیان بى دین و کافرو مشرکند و نباید پنداشت که آنان در مقولات دینى حرفى نزدهاند وحرفى براى گفتن ندارند. اصولا قرن بیستم بر خلاف قرن نوزدهم، قرن اقبال به دین است. موجى جدید و پدیدهاى نو به وجود آمده است که یکى از ابعاد آن بحث مهم معرفتشناسى دینى است که در سالهاى اخیر در جامعه ما مطرح شده است.
البته گروههاى مختلف با مشربهاى گوناگونى که دارند، تفسیرهاى متفاوتى از دین مىکنند.
اینک متفکران دینى باید رسالتخود را نسبتبه دورهاى که زندگى مىکنند درک کنند تا مصداق، این حدیثشریف شوند که «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس» و بتوانند در عرصه تحدیات و مبارزه جویىهاى مذهبى، بر کرسى تحقیق و تبیین نشینند.
کلام جدید یا مسائل جدید کلامى
در پایان این گفتار، به پرسشى که عنوان سخن قرار گرفته استباز مىگردیم و مىپرسیم که آیا علم کلام جدید وجود دارد یا نه؟
در پاسخ مىگوییم باید توجه داشت که چه چیزى جدید است و معنى «جدید» چیست؟ اگر قبول کنیم که علم جدید در مقابل علم قدیم وجود دارد، مىتوان گفت کلام جدید هم وجود دارد. اما اگر گفته شود که علم، علم است، جدید و قدیم ندارد و تنها مسائل آن است که جدید شده است، در اینجا هم مىتوان گفت کلام همان کلام است و تنها مسائل جدیدى در آن پیدا شده است. بارى، در هر حال این نزاعى استبر سر یک اصطلاح و دردى را دوا نمىکند، چه بگوییم: کلام جدید، چه بگوییم: «مسائل جدید کلامى» فرقى نمىکند، مهم آن است که تصدیق شود در کلام یک سلسله مباحث جدید پدید آمده است; براى راهیابى در بحث همین مقدار کافى است.
البته اگر کسى به اعتبار کثرت دفعى موضوعات در علم کلام بخواهد آن را کلام جدید بنامد، نباید بر او خرده گرفت. و اما اگر کسى این مبنا را نپذیرد، حداقل باید قبول کند که عرصه وسیعى به نام «مسائل جدید کلامى» وجود داردکه باید به آن پرداخت و هریک از مباحث آن را مورد تحقیق و کنکاش قرار داد.
پىنوشتها:
1.در گزارش این سیر تاریخى که نقش بعضى از افراد بیان مىشود و از بعضى از اشخاص که در دورهاى شاخص بودهاند نام برده مىشود، غرض تایید یا نفى آنها و قضاوت نسبتبه آنها نیست. وکار ما صرفا گزارش مختصر از ماوقع تاریخى در سده اخیر است و در صدد ذکر نام همه شخصیتهاى علمى و اجتماعى و سیاسى هر دوره نیز نیستیم.
2.
این کتاب توسط آقاى بهاء الدین خرمشاهى به فارسى ترجمه شده و توسط مرکز نشر دانشگاهى به نام «علم و دین» در سال 1362 به چاپ رسیده است.
3.
4. «فرهنگ و دین»، برگزیده مقالات دایرة المعارف دین، ویراسته میرچاالیاده، هیئت مترجمان، زیر نظر بهاء الدین خرمشاهى، تهران، انتشارات طرح نو، 1374، صفحه سیزده.
5. ارغنون، فصلنامه فلسفى، ادبى، فرهنگى. سال دوم، شماره 5و6، بهار و تابستان 1374. (مجله مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگى معاونت امور فرهنگى وزارت ارشاد اسلامى.