آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰۲

چکیده

در مباحث پیش‏روی درصدد شناسایی ویژگی‏های بندگان خدا در سخنان اهل‏بیت علیهم‏السلام هستیم. بدین منظور، خطبه 87 نهج‏البلاغه را محور مباحث خویش قرار می‏دهیم که در بخش اول آن، امیرمؤمنان علیه‏السلام سی و سه ویژگی ممتاز برای محبوب‏ترین بندگان خدا برمی‏شمارند. گرچه در ظاهر، این ویژگی‏ها به تقوا پیشه‏گان، بندگان سالک و عارف خدا نسبت داده شده‏اند، اما حقیقت آن است که حضرت در پی معرفی و شناساندن خصایص خویش و فرزندان معصوم خود علیهم‏السلام هستند؛ خصایصی که تنها در آن حضرت و فرزندان معصوم ایشان علیهم‏السلام گرد می‏آیند و سایران نمی‏توانند به همه آن خصایص، آن هم عالی‏ترین مراتبش، متصف گردند. دراین مجموعه از سخنرانی‏ها، استاد مصباح به بیان شرح و تفسیر ویژگی‏های بندگان سالک خدا در نهج‏البلاغه می‏پردازد.

متن

دوستان برگزیده خدا در پیکار با نفس
«عِبَادَ اللهِ إِنَّ من أحَبِّ عِبَادِ اللهِ عَبْدا أعَانَهُ اللّهُ عَلَی نَفْسِهِ»؛ بندگان خدا، بی‏تردید از محبوب‏ترین بندگان خدا بنده‏ای است که خدا او را در پیکار با نفس [و تربیت آن ]کمک کند.
حضرت علی علیه‏السلام می‏فرمایند: محبوب‏ترین بندگان خدا کسی است که خداوند او را یاری کرده تا بر نفس خود چیره گردد. از این جمله استفاده می‏شود که تنها با یاری و مدد الهی انسان می‏تواند بر نفس خویش چیره گردد. پس در درجه اول انسان باید درصدد مبارزه با نفس خود برآید و چون توان مبارزه با نفس را در خویش نیافت، از خداوند برای این مهم درخواست یاری کند. آن‏گاه خداوند او را یاری می‏کند و او در پرتو عنایات و یاری خداوند بر نفس خویش مسلط می‏گردد. در اینجا سؤالاتی مطرح می‏شود: از جمله اینکه چرا انسان باید با نفس خود مبارزه کند؟ و اینکه چرا خداوند انسان را به گونه‏ای نیافریده که بتواند بر نفس خود چیره گردد؟
پیش از پاسخ به دو سؤال مزبور، باید منظور از «نفس» در آن دو سؤال روشن گردد. آیا منظور از آن، چیزی است که حقیقت و هویت انسانی را تشکیل می‏دهد که به وسیله «من» به آن اشاره می‏کنیم؟ مسلما این معنا نمی‏تواند منظور از نفس در بحث ما باشد و منظور از نفسی که درآموزه‏های دینی و از جمله در آغاز این خطبه مبارزه با آن ضروری قلمداد شده، عوامل، انگیزه‏ها و گرایش‏هایی درونی است که انسان را به سوی گناه و انحطاط سوق می‏دهند و مانع ترقّی معنوی و تقرب به خداوند و نیل به کمالات والای انسانی می‏گردند.
انسان در مواجهه با راه حق و باطل
توضیح آنکه در زندگی دو راه پیش روی انسان است: یکی راه هدایت و تقرّب به خداوند و دیگری راه گم‏راهی و دوری از خداوند و مجموعه عوامل نهفته در درون انسان، محرک انسان و ترسیم‏کننده مقاصد و جهات حرکت انسان هستند و آن مقاصد و جهات در دو جهت کلی حق (یعنی راه خدا) و باطل (یعنی راه شیطان و گم‏راهی از خدا) تعریف می‏گردند. می‏توان حرکت گریزناپذیر انسان در یکی از دو جهت مزبور را بر محور yتطبیق دهیم که در این محور نقطه Oمبدأ حرکت است، و جهت حرکت با محور X تعیین می‏گردد. اگر در این محور جهت حرکت از نقطه Oبه سمت بالا باشد، حرکت مثبت و اگر به سمت پایین باشد حرکت منفی است. پس در هر صورت انسان در حال حرکت است، چون او در جهانی دارای حرکت و جنب‏وجوش به سر می‏برد و همان‏گونه که قوای طبیعی او در حرکت و تغییرند، قوای ارادی و اختیاری او نیز دارای حرکتند و امکان توقف و درجا زدن برای او فراهم نیست. بنابراین، اصل حرکت جبری است و گریزی از آن نیست، اما گزینش جهت حرکت اختیاری است و انسان با اراده و اختیار خود می‏تواند جهت حرکتش را تعیین کند: او می‏تواند به سوی خداوند و حق حرکت کند و یا به سوی شیطان و باطل؛ و در هر حال او پیوسته از نقطه‏ای به نقطه دیگر منتقل می‏گردد. جهت حرکت انسان را نیز عوامل روحی و روانی؛ یعنی امیال، عواطف و گرایش‏ها تعیین می‏کنند. این عوامل گاه با برانگیختن کمبود و نیازی، میل و محبت به چیزی را در ما پدید می‏آورند و باعث حرکت انسان برای تأمین آن نیاز و خواسته می‏گردند. گاهی آن عوامل نفرت از چیزی را در انسان برمی‏انگیزند و باعث دور شدن و اجتناب انسان از آن چیز می‏گردند.
برخی خواسته‏ها، خوشایندها و بدآیندها اختیاری نیستند؛ به عنوان نمونه، انسان بی‏اختیار از غذای لذیذ خوشش می‏آید و از بوی بد تنفر دارد و ممکن نیست که او در شرایط طبیعی از غذای لذید متنفر گردد و از بوی بد خوشش آید. اما تلاش و حرکت انسان برای تأمین خواسته‏ها و رسیدن به چیزی که میل بدان دارد و دوری گزیدن از چیزی که از آن بدش می‏آید اختیاری است. با توجه به اینکه انسان بالطبع از چیزهایی خوشش می‏آید و از چیزهایی نفرت دارد و برای تأمین مطلوب و خواسته خود اقدام می‏کند و از آنچه نمی‏پسندد دوری می‏گزیند و به هر روی، مجموعه حرکت‏ها و رفتارهای انسان در قالب خواسته‏ها، مطلوب‏ها و نفرت‏های او می‏گنجند؛ این سؤال اساسی خود می‏نمایاند که چرا برخی از رفتارهای انسان خوب و برخی ناپسند می‏باشند و چرا انسان با دو راه و مسیر کاملاً متفاوت، یعنی راه حق و اطاعت از خداوند و راه باطل و عصیان خداوند مواجه می‏باشد؟
پاسخ پرسش فوق این است که انسان دارای خواسته‏ها و تمایلات فراوانی است که در نتیجه محدود بودن میدان انتخاب انسان، در مقام عمل با یکدیگر تزاحم پیدا می‏کنند و وقتی انسان برخی از تمایلات و خواسته‏های خود را ترجیح داد و برگزید و برای تأمین آنها اقدام کرد، از سایر تمایلات خویش محروم می‏ماند و فرصت و توانی برای تأمین آنها در وی باقی نمی‏ماند. در نتیجه، او باید با محاسبه دقیق دست به انتخاب درستی بزند که منجر به سعادت او گردد. اگر او در اثر عواملی به دنبال بهترین‏ها و اموری که برای همیشه خوشایند انسان و دارای لذت ماندگار هستند نرفت و فریب تمایلات زودگذر و ظاهر فریبنده و لذت ناپایدار رفتاری را خورد که بدبختی و سقوط او را در پی دارد، به دست خویش فرجام بدی را برای خود رقم زده و از سعادت و خوشبختی ابدی و ماندگار بازمانده است. این تمایلات زودگذر و گم‏راه‏کننده «باطل» و عملی ساختن آنها «عصیان بر خداوند» به حساب می‏آیند و از این‏رو، مشمول نواهی خداوند هستند.
یکی از کارهای ناپسند نگاه حرام است که علی‏رغم لذت موقتی آن، عواقب و فرجام خطرناک و جبران‏ناپذیری در پی دارد. کسی که با تغافل و فریب خویش و برای رسیدن به لذتی آنی به نامحرم نگاه می‏کند، ممکن است همین نگاه‏های حرام در پی هم او را به ورطه خطرناک روابط نامشروع و آلوده ساختن دامن وادارد که فرجام آن اختلافات خانوادگی، نگرانی‏ها و ناراحتی‏های روحی، بیماری‏های آمیزشی نظیر ایدز و بدتر از همه باز ماندن از بندگی خدا و سعادت ابدی است.
مفهوم نفس و عقل در علم اخلاق
روشن شد که عوامل و انگیزه‏های نفسانی که بخشی از وجود ما هستند، ما را به رفتاری وامی‏دارند که دارای لذتی موقتی و فرجام آن بدبختی، زیان و محروم گشتن از سعادت است. این عوامل از آن‏رو که ما را از کمالات و مطلوب‏های برین باز می‏دارند، در اخلاق به «نفس‏اماره به سوء» نام‏گرفته‏اند و این تعبیر در قرآن‏نیز به کار رفته است:
«وَ مَا أُبَرِّی‏ءُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ...»(یوسف: 53)؛ و من خویشتن را بی‏گناه نمی‏شمارم؛ چراکه نفس به بدی و گناه فرمان می‏دهد مگر آنکه پروردگارم رحم کند.
از نظر علم اخلاق به آن دسته از عوامل و امیال درونی که انسان را به تباهی دنیا و آخرت می‏کشاند نفس گفته می‏شود و در مقابل آن عقل به کار می‏رود که در اصطلاح علم اخلاق تمیزدهنده خیر و شر و دعوت‏کننده به خیر و خوبی‏ها و بازدارنده از شر و بدی‏ها می‏باشد. پس این نام‏گذاری مربوط به اخلاق است که در آن با هدف ارزش‏گذاری رفتار، بدی‏ها و ضد ارزش‏ها به نفس نسبت داده می‏شود و عقل دعوت‏کننده به ارزش‏ها و خوبی‏ها شناخته می‏شود. اما در سایر دانش‏ها عقل و نفس دارای معانی دیگری هستند. جنگ بین نفس اماره و عقل به جهت وجود خواسته‏ها و اقتضائات متضادی است که نفس و عقل دارند. از یک‏سو، عقل به جهت درخواست‏ها و اقتضائات خود دستوراتی صادر می‏کند و از سوی دیگر، نفس اماره بر اساس اقتضائات و درخواست‏های خود انسان را به رفتاری وا می‏دارد که متضاد و ناسازگار با رفتاری است که عقل بدان‏ها فرمان می‏دهد و از این گذر، بین عقل و نفس جنگ رخ می‏دهد و گاهی نفس بر عقل چیره می‏گردد و در نتیجه انسان اسیر شیطان و خواسته‏های پلید نفسانی می‏گردد و گاهی عقل بر نفس چیره می‏گردد و انسان با تکیه بر عقل خویش و بهره گرفتن از توفیقات الهی مسیر کمال و تعالی را می‏پیماید.
باید افزود که انسان دارای یک هویّت است و اطلاقات و استعمالات گوناگون برای نفس، نظیر نفس امّاره و نفس لوامه بدین معنا نیست که ما دارای چند هویت و چند «خود» هستیم که در حال کمون و بروز هستند و یکی در برابر دیگری قرار می‏گیرد و آن را عقب می‏راند و خاموش می‏کند. ما دارای یک نفس و یک روح هستیم که دارای تمایلات و گرایش‏های گوناگونی است و این تمایلات و گرایش‏ها در مقام تحقق و ارضاء با یکدیگر تزاحم دارند. در نظر بگیرید انسانی را که گرسنه است و نیاز به غذا دارد و در عین حال می‏خواهد که شخصیت و آبرویش محفوظ بماند و او برای سیر کردن شکمش مجبور شود که دست خود را در برابر دیگران دراز کند و در این صورت آبرویش می‏ریزد. در نتیجه بین دو گرایش و دو خواسته تزاحم و کشمکش رخ می‏دهد و این کشمکش بدان معنا نیست که ما دو هویت و دو «من» داریم، بلکه ما دارای یک هویت و یک «من» هستیم که تمایلات متضاد دارد.
اینکه در قرآن گاهی نفس به عنوان یک موجود نکوهیده مطرح شده و «نفس امّاره» نام گرفته است، بدان معنا نیست که در انسان موجود مستقلی به نام نفس امّاره است و در مقابل آن نفس لوامه می‏باشد، بلکه منظور آن است که در درون ما تمایلات و خواسته‏هایی وجود دارند که اگر مهار و تعدیل نشوند طغیان می‏کنند و انسان را به تباهی و بی‏بندوباری سوق می‏دهند. بنابراین، کارکرد مذموم نفس امّاره به سوء در بستر غریزه جنسی این نیست که انسان را به ارضای غریزه جنسی وامی‏دارد، بلکه از آن روست که نفس اماره حد و مرزها را رعایت نمی‏کند و از حدود شرعی و حلال تجاوز می‏کند. از سوی دیگر، نفس انسان تمایل به کمال و تعالی نیز دارد و این کمال از هر راهی به دست نمی‏آید و اگر انسان از مسیر کمال خارج شد، پس از آنکه به زیان و خسارت خود پی برد پشیمان می‏گردد و خود را سرزنش می‏کند. به عمل سرزنش و ملامت‏گری‏نفس‏که‏در پی قصور و کوتاهی‏های نفس رخ می‏دهد، «نفس لوامه» اطلاق می‏گردد.
اگر گفته‏اند که عقل و نفس با یکدیگر مبارزه می‏کنند، برای درک بهتر جهت‏دهی صحیح به تمایلات و گرایش‏های نفسانی و زیان عدم کنترل تمایلات است وگرنه آن دو در عرض هم نیستند؛ چراکه نفس چنان که دارای یکسری خواهش‏ها و تمایلات است، دارای عقل نیز هست و عقل در حقیقت مرتبه‏ای از نفس است که به انگیزه کمال‏جویی، با تمایلات و غرایز کور می‏جنگد.
نکوهش تمایلات شیطانی
برای اینکه انسان در مسیر زندگی از آفت‏ها و لغزش‏ها مصون بماند و با سلامت به سرمنزل مقصود برسد، باید تمایلات نفسانی خود را کنترل کند و پا روی نفس خود بگذارد. البته وجود محرک‏های داخلی و خارجی که باعث تشدید تمایلات نفسانی و میل بیشتر انسان به گناه می‏گردند، مبارزه با تمایلات نفسانی را دشوارتر می‏سازند. اما اگر انسان خواهان کمال و رسیدن به تعالی است، ناگزیر از مبارزه با نفس خویش می‏باشد، نفسی که اگر کنترل نشود و در حصار حدود و قوانین شرعی و الهی متوقف نماند، فرجام تاریکی را برای انسان رقم خواهد زد. از این‏رو، رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله فرمودند:
«أعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ»؛1 دشمن‏ترین دشمنان تو نفسی است که بین دو پهلوی تو قرار دارد.
آن عاملی که مظاهر دنیوی و مادی را در برابر انسان زیبا جلوه می‏دهد و هوس و میل انسان را به سوی زخارف پوچ دنیا برمی‏انگیزد و او را در گرداب گناه فرو می‏برد، نفس امّاره است.
خداوند درباره تأثیر نفس در برانگیختن شهوات و میل به مظاهر مادی که رهاورد آن غفلت از آخرت است می‏فرماید:
«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاللّهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل‏عمران: 14)؛ دوستی کام‏ها و خواهش‏ها از زنان و فرزندان و مال‏های بر هم انباشته از زر و سیم و اسبان نشاندار و چهارپایان [از شتران و گاوان و گوسفندان] و کشتزار در نظر مردم آراسته شده؛ اینها برخورداری زندگی این جهان است، و سرانجام نیک نزد خداست.
در اینجا این سؤال مطرح می‏شود که چرا خداوند زمینه انحراف و غفلت از خویش را در ما قرار داد و چرا ما را از تمایلات و عواملی که ما را به سوی شیطان و سقوط سوق می‏دهند برخوردار ساخت؟
پاسخ این است که مشیّت و خواست خداوند بر آفرینش موجودی مختار و برخوردار از عقل و قدرت انتخاب قرار گرفته است. موجودی که دو راه خیر و شر و حق و باطل فراروی او باشد و او برای رسیدن به تعالی و کمال ناگزیر از شناخت آن دو راه و طی کردن مسیر عبودیت و بندگی خدا می‏باشد. موجودی که پس از مبارزه طاقت‏فرسا با نفس خویش و پیمودن مسیر بندگی خدا، به کمال و منزلتی دست می‏یابد که فرشتگان خادم او می‏گردند و مقام خلافت و جانشینی خداوند را نصیب خود می‏سازد. پس هدف خداوند آن بود که موجودی برخوردار از تمایلات و گرایش‏های متضاد بیافریند. موجودی که با اراده و اختیار خویش مسیر حق و بندگی خداوند را برگزیند و الا خداوند فرشتگان بی‏شماری را آفریده بود که شأن و وظیفه آنها تنها عبادت و بندگی خداست و از نظر عبادت و پرستش خداوند خلأی وجود نداشت تا با آفرینش انسان جبران گردد. در روایتی رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله درباره فرشتگان بی‏شمار خداوند که همواره به عبادت و بندگی پروردگار خویش مشغولند، فرمودند:
«لَیْسَ مِنْها مَوْضِعُ قَدمٍ إِلاَّ عَلَیْهِ مَلَکٌ راکِعٌ أوْ ساجِدٌ»؛2 در آسمان‏ها به اندازه جای پایی نیست مگر آنکه در آن فرشته‏ای مشغول رکوع و یا سجده است.
پس رشد، تعالی و کمال انسان در گرو وجود دو عامل در انسان است که یکی از آنها انسان را به سوی خداوند سوق می‏دهد و دیگری به سوی شیطان و وقتی انسان پا روی نفسانیات و شهوت خود نهاد و با اختیار راه خداوند را برگزید و در مسیر بندگی او حرکت کرد، به تعالی و کمال می‏رسد. وجود تمایلات شیطانی از آن نظر که مبارزه با آنها زمینه حرکت در راه خدا و رسیدن به مقام قرب الهی را فراهم می‏آورد، نعمت به شمار می‏آید. اگر عامل شهوت در انسان نمی‏بود و فراروی او راهی جز به سوی خدا نمی‏بود، ارزش و عظمت انسان شناخته نمی‏شد. ارزش و کمال انسان در این است که دارای دو جهت و دو مسیر باشد و او با انتخاب صحیح خود راه خداوند و تعالی را برگزیند. از این‏رو، ما باید خداوند را شاکر باشیم که در ما تمایلات و عوامل گوناگونی قرار داد و حتی ما باید خداوند را شکر کنیم که شیطان را آفرید، چون اگر شیطان و وسوسه‏های شیطانی نمی‏بود، اولیاء و دوستان خدا به آن مقامات عالی و الهی نمی‏رسیدند؛ چون آنان با مخالفت با شیطان و مبارزه با وسوسه‏های شیطانی به تعالی و کمال رسیدند.
عوامل هدایت انسان به کمال و تعالی
به هر روی، خداوند در ما انگیزه‏ها و تمایلاتی قرار داده که اگر کنترل نشوند ما را به سوی گناه و سقوط سوق می‏دهند و در مقابل آنها عواملی وجود دارند که ما را به سوی کمال و سعادت سوق می‏دهند و این عوامل فزون‏تر و قوی‏تر از عوامل سوق‏دهنده به گناه هستند. از جمله این عوامل که انسان را در جهت رسیدن به کمال یاری می‏کنند فرشتگان و حاملان عرش الهی هستند که پیوسته برای مؤمنان از خداوند درخواست بخشش و مغفرت می‏کنند:
«الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَ عِلْما فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تَابُوا وَاتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ»(غافر: 7)؛ آنان که عرش را حمل می‏کنند و آنان که گرداگرد آنند، پروردگارشان را همراه با سپاس و ستایش به پاکی یاد می‏کنند و به او ایمان می‏آورند و برای کسانی که ایمان آورده‏اند آمرزش می‏خواهند [و می‏گویند:] پروردگارا، بخشایش و دانش تو بر هر چیز احاطه دارد، پس کسانی را که توبه کردند و راه تو را پیروی کردند بیامرز و ایشان را از عذاب دوزخ نگاه دار.
از جمله عواملی که انسان را در جهت رسیدن به کمال و تعالی مدد می‏رساند، پاداش و تأثیر مضاعفی است که خداوند در کارهای نیک قرار داده که در نتیجه چنین تأثیر شگرفی، انجام کارهای نیک باعث تسریع و شتاب فوق‏العاده حرکت انسان به سمت کمال می‏گردد. خداوند در مقایسه پاداش کار نیک با کیفر کار بد می‏فرماید:
«مَن جَاء بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَ مَن جَاء بِالسَّیِّئَةِ فَلاَ یُجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا وَهُمْ لاَ یُظْلَمُونَ»(انعام: 160)؛ هر که کار نیکی آورد ده چندانِ آن پاداش دارد و هرکه کار بدی آورد جز همانند آن کیفر نبیند و بر آنان ستم نرود.
نقش اساسی یاری خداوند در مبارزه با نفس
روشن شد که منظور از نفس در جمله آغازین خطبه امیرالمؤمنین علیه‏السلام خواسته‏ها و تمایلاتی است که ارضا و عدم کنترل آنها انسان را از خدا دور می‏کند و برای اینکه انسان به سعادت و کمال لایق خویش برسد باید با نفس خود مبارزه کند و به کنترل تمایلات نفسانی خویش پردازد. اما آیا انسان با تکیه بر توانایی‏های خود می‏تواند با نفس خویش مبارزه کند؟ آیا عوامل و قوای دعوت‏کننده به خیر می‏توانند بر آن بخش از عوامل و قوایی که انسان را به شر دعوت می‏کنند فایق آیند؟ به تعبیر دیگر، آیا بخشی از عوامل و توان‏مندی‏های نفس انسان می‏تواند بخش دیگر عوامل و توان‏مندی‏های نفس را مغلوب خویش سازد؟ پاسخ این است که شرایط زندگی به گونه‏ای است که تمایلات و خواسته‏های برین به تنهایی نمی‏توانند بر تمایل و گرایش به بدی و شر فایق آیند. علاوه بر آنکه شرایط، جاذبه‏ها و جلوه‏های مادی مجال پیروزی بر نیروی شر را از نیروی خیر می‏ستانند، رمز و راز اساسی عدم استقلال انسان در مبارزه با تمایلات فسادآفرین و نیروهای شر در این است که اساسا انسان از خود چیزی ندارد و هرچه دارد از خداست و او تنها با توجه به این حقیقت و با مدد گرفتن از خداوند می‏تواند بر نفس خود فایق آید و مسیر سعادت و کمال خویش را هموار سازد.
اگر قوای معنوی انسان دارای چنان توانی می‏بود که به آسانی بر شیطان مسلط می‏گشت و انسان همواره توان مبارزه و شکست شیطان و گریز از دام وسوسه‏های او را در خود می‏دید، گرفتار غرور می‏شد و همین غرورْ خود سرآغازی بر سقوط او می‏گشت. چنان‏که غرور و استکبار و خودخواهی باعث سقوط شیطان و رانده شدن او از درگاه خداوند شد. پس اگر ما خود را در مبارزه با شیطان توانمند، مستقل و بی‏نیاز از یاری خداوند دیدیم، در سراشیبی سقوط و انحطاط قرار گرفته‏ایم. در درجه اول خداوند بر اساس حکمت خویش انسان را به گونه‏ای آفریده که برای غلبه بر شیطان و عوامل دعوت‏کننده به شر و بدی متکی به یاری خداوند باشد و بدون توسل و استمداد جستن از او راه به جایی نبرد. ثانیا، خداوند از این طریق می‏خواهد به انسان تفهیم کند که از خود چیزی ندارد و کمال او نیز در باور کردن فقر ذاتی خویش و به قول عرفا فناء در خداوند است. البته رسیدن به مراحل عالی این مقام دشوار است و ما در آغاز راه باید بکوشیم که اولین مرتبه این مقام و کمال را تحصیل کنیم. یعنی در انجام رفتار و اعمال خویش باور داشته باشیم که از خود چیزی نداریم و بدون کمک و یاری خداوند کاری از ما ساخته نیست.
روی این اصل در گزاره‏های دینی و اخلاقی به ما آموخته‏اند که برای رسیدن به مقاصد و خواسته‏هایمان از خداوند یاری بخواهیم و از غیر او درخواست کمک نکنیم. دست‏کم در شبانه روز پنج وعده نماز می‏خوانیم و در آن نمازها ده بار آیه «إِیَّاکَ نَعْبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعِین»را می‏خوانیم که در آن پرستش و درخواست یاری تنها به خداوند اختصاص یافته است؛ چون در آن آیهْ «إِیَّاکَ»مفعول و بر فعل خود مقدم شده است و چنان‏که ادبای عرب گفته‏اند، تقدیم آنچه باید مؤخّر داشته شود، افاده حصر می‏کند. خواندن مکرّر سوره حمد و آیه فوق این باور و اعتقاد را در ما پدید می‏آورد که از غیر خداوند کاری ساخته نیست و ما تنها باید از خداوند کمک بخواهیم و بدون اجازه و مشیّت او هیچ کاری انجام نمی‏پذیرد. بسیاری از آیات و روایات این حقیقت را به انسان گوشزد می‏کنند که چه در امور مادی و چه معنوی کاری از او ساخته نیست و همه کارها به وسیله خداوند انجام می‏پذیرد: از جمله در برخی از آیات آمده است که مردن نیز در اختیار انسان نیست و اگر خداوند نخواهد و اجازه ندهد انسان نمی‏میرد:
«وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّه کِتَابا مُؤَجَّلاً...»(آل‏عمران: 145)؛ و هیچ کس جز به فرمان خدا نمیرد [مرگ] سرنوشتی است معین و مقرّر [شده از سوی خداوند].
در ارتباط با امور معنوی نیز در برخی آیات قرآن آمده است که بدون اجازه و اذن خداوند انسان نمی‏تواند ایمان بیاورد:
«وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللّهِ...» (یونس: 100)؛ و هیچ کس را توان آن نیست که ایمان بیاورد مگر به خواست خدا.
پس ما باید به این باور برسیم که خداوند تدبیرکننده عالم است و همه کارها با اجازه او صورت می‏پذیرد و ما در طریق خودسازی و مبارزه با نفس خویش تنها باید بر یاری و مدد الهی تکیه کنیم. ما بدون توفیق و عنایت خداوند نمی‏توانیم بر نفسمان غالب گردیم. جلب توفیق الهی نیز متوقف بر استفاده بهینه از نعمت‏های خداوند و بخصوص نعمت‏های معنوی و ایجاد زمینه برای دریافت امدادهای معنوی خداوند است.
--------------------------------------------------------------------------------
پى نوشت ها
1ـ محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 70، ب 44، ص 36، ح 1.
2ـ محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 59، ب 23، ص 202، ح 79.

تبلیغات