آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۸

چکیده

متن

یکی از رهاوردهای عصر ارتباطات، آشنایی بیش از پیش جوامع و سنتهای گوناگون دینی با یکدیگر است؛ پدیده ای که زمینه های نوینی را در باب شناخت ادیان و زیستن دیندارانه به وجود آورده است. آیا ادیان همه بر حق هستند یا برخی حق اند و برخی باطل؟ آیا هریک از ادیان راهی جداگانه برای رستگاری انسان به شمار می آید؛ یا از نوعی شباهت و پیوندی برخوردارند؟ آیا می توان از تفاوتهای ادیان فروکاست وبه یک دین جامع رسید؟ و… یکی از پرسشهای اساسی در این زمینه پرسش ازگوهر ادیان است. در همه سنتهای دینی این باور پذیرفته شده است که دین در پس همه باور و آموزه هایش، از حقیقتی برخوردار است که لبّ و گوهر آن به شمار می آید، آن گوهر چیست؟ و آیا ادیان گوهر یگانه ای دارند، یا هر یک از گوهر جداگانه و متفاوتی برخوردارند؟ و اگر گوهر واحدی دارند آیا می توان از وحدت گوهر ادیان راهی برای بهتر زیستن پیروان ادیان جست یا نه؟ در این نوشتار می کوشیم با نگاه به قرآن نکات چندی را به صورت فشرده در این زمینه مطرح کنیم: 1. در آغاز توجه به این نکته شایسته است که اصطلاح «گوهر» و اصطلاح «ذاتی» اشاره به دو معنای متفاوت دارد که نباید آنها را با یکدیگر درآمیخت. آنها که دین را به دو بخش ذاتی و عرضی تقسیم می کنند مقصودشان از ذاتی، آموزه های اساسی و به تعبیر دیگر اهداف و مقاصد مهم دین است که در اثر تفاوت فرهنگها و زمانها دستخوش تغییر و تبدیل نمی گردد و در هر شرایطی انسان بدان فرا خوانده می شود. «این ذاتیات عمدتاً عبارتند از: 1. آدمی خدا نیست بلکه بنده است (اعتقادات) 2. سعادت اخروی مهم ترین هدف زندگی آدمی و مهم ترین غایت اخلاق دینی است (اخلاق) 3. حفظ دین و عقل و جان و نسل و مال، مهم ترین مقاصد شارع در حیات دنیوی است (فقه).» 1 اما مقصود از گوهر دین آن چیزی است که بنیاد و شالوده آموزه های اساسی دین به شمار می آید و بدانها معنی می دهد و به تعبیری همچون روحی است در کالبد آموزه های دین که رسیدن به اهداف را میسر می سازد. 2. پیش از بحث راجع به ماهیت و چگونگی گوهر ادیان، طرح این پرسش روش شناختی بایسته می نماید که: از چه راهی می توان گوهر ادیان را مورد شناسایی قرار داد؟ به تعبیر دیگر، با کدام معیار می توان گوهر یک دین را بازشناخت؟ آیا از راه تأملات فلسفی محض و خردورزی های تجریدی می توان دریافت که گوهر ادیان چیست؟ آیا با شهود و تجربه باطنی می توان به گوهر ادیان دست یافت؟ برخی دیدگاه ها راجع به گوهر دین؛ چنان که خواهد آمد، حکایت گر این نکته است که می شود با خردورزی یا تجربه درونی به گوهر دین دست یافت. اما واقعیت این است که هیچ راهی برای شناخت گوهر دین جز خود دین یا پدیده های مربوط به آن نیست؛ زیرا همان گونه که اشاره شد گوهر دین شالوده آموزه های دینی و روح پنهان در تعلیمات آن است، چگونه ممکن است بدون در نظر گرفتن دین، آموزه ها و نقش آن و تنها با تأمل در خود یا تعقل و تفلسف به گوهر دین دست یافت. آری بکارگیری عقل و تجربه برای فهم دین و امور مربوط به آن در راستای رسیدن به گوهر دین، امری بایسته است، اما این، با تکیه کردن به خرد و شهود بدون توجه به دین تفاوت دارد. اینک در همین راستا به چند معیار برای دست یابی به گوهر دین اشاره می کنیم.
یک. تکیه و تأکید در متون دینی
تحلیل و بررسی متون یک دین می تواند راه مناسبی برای شناخت گوهر آن باشد، زیرا تمام بخشها و فصلها حتی واژگان یک متن دینی در راستای برآوردن هدف اساسی مورد نظر متن که پیام نهایی آن به شمار می آید شکل می گیرد که این پیام نهایی خواه ناخواه همان گوهر و لبّ لباب دین است که متن به تبیین آن پرداخته است. به عنوان نمونه قرآن در تمامی آیات و سوره ها به رغم گوناگونی قالبها و بیانها و به رغم تفاوت صحنه ها و ساحتهای گفتار، انسان را به سمت و سوی خاص می کشاند و سعی بر آن دارد که ذهن و ضمیر او را به سوی نقطه مشخصی جهت دهد، این نقطه مشخص همان گوهری است که اسلام به عنوان یک دین در صدف تعلیمات و آموزه های متنوع و گوناگونش جای داده و حفظ کرده است.
دو. نقش زیرساختی در ساختار نظام آموزه ها
همه ادیان دارای نوعی نظام و سازواره در درون تعلیمات خود هستند که از ارتباط و پیوند آموزه ها با یکدیگر پدید می آید، چگونگی ارتباط بخشها و عناصر مختلف این نظام از نظر تقدّم و تأخر و تأثیر و تأثر که بر یکدیگر می گذارند از دو زاویه دین را در معرض دید و شناخت قرار می دهد؛ یکی ساختار و شمای کلی آن که دنیاگراست یا آخرت گرا، شریعت محور است یا اخلاق محور؛ مثلاً مجموعه آموزه های مسیحیت موجود نشان می دهد که این دین بیشتر یک دین آخرت گرای اخلاقی است؛ زیرا در سازواره آموزه های آن، ترک دنیا و زندگی اجتماعی و لوازم تشریعی آن برجسته تر است. اما یهودیت کنونی بر عکس، دینی دنیاگرا و تشریعی است، چنان که از مجموع تعلیمات آن فهمیده می شود و سرانجام اسلام با توجه به نظام تعلیمات آن، دین جامع است که هم به دنیا توجه نشان می دهد و هم به آخرت؛ هم به تشریع و قانون بها می دهد و هم به اخلاق. به قول یکی از نویسندگان: «وحی موسوی در واقع یک شریعت است و وحی عیسوی یک طریقت. اسلام به نوبه خود جمع شریعت و طریقت است و آن حقیقتی را تأیید می کند که از بدو خلقت وجود داشته و با آمدن کیش یهود به یک قوم و ملت منحصر گردیده است. بدین دلیل اسلام را دین حنیف می گویند و می توان همچنین آن را «دین ابراهیمی» نامید؛ بدین معنی که پیغمبر اسلام(ص) ظاهر و باطن را جمع نمود و تعین و تشخص و محدودیتی را که با ظهور مذهب یهودی و مسیحی بر دین انبیای سامی مخصوصاً بر دین حضرت ابراهیم(ع) عارض گردیده بود از میان برداشت و بار دیگر دین را کلیت بخشید.»2 زاویه دیگری که از سازواره آموزه های دین به دین نگاه می شود، زیرساخت و شالوده آن نظام آموزشی است که از چگونگی پیوند عناصر و اجزای آموزه ها به خوبی درخور شناسایی است و ما از آن به گوهر دین تعبیر می کنیم.
سه. ظهور در فرهنگ دینداران
در جامعه دینداران، دین تأثیرگذارترین عامل در شکل گیری فرهنگ و سنتهای اجتماعی است. تمام جلوه های فرهنگی از ادبیات و شعر تا معماری و هنرهای تجسمی تا سنتها و آداب و رسوم اجتماعی همه و همه تحت تأثیر باورها و اندیشه های دینی قرار دارد و همین واقعیت باعث می شود که نقطه فشارها و اهم و مهم ها در آموزه های دین نیز بازتاب یابد؛ یعنی هر آنچه که دین بدان اهمیت بیشتر می دهد و در مجموعه آموزه های آن نقش زیرساختی را دارد در جلوه ها و نمایه های فرهنگ دینداران ظهور و حضور بیشتر پیدا می کنند تا آنها که در این درجه از اهمیت نیستند، و همین امر راهی می گشاید برای فهم عناصر اساسی از جمله اساسی ترین عنصر یعنی گوهر دین.
چهار. حضور در رفتار دینداران
علاوه بر آنچه در نکته پیشین گفته شد که درحقیقت تأثیر دین در چگونگی رفتار دینداران را نشان می دهد، کیفیت و چگونگی آموزه های دین در چند و چون رفتار دینداران نیز مؤثر است؛ بدین معنی که هر آنچه را دین از باورها و ارزشها مورد تأکید بیشتر قرار می دهد، حجم بیشتر فعالیتهای دینداران بر آن متمرکز می شود، و در مقابل، آنچه اهمیت کمتر دارد فعالیت کمتری می طلبد. بدین رو برخی مفسران مانند علامه طباطبایی و محمدعبده براین باورند که اصل و اساس مسیحیت موجود که شالوده همه آموزه های مسیحیت است و در درجه نخست اهمیت قرار دارد باور به «تفدیه» یا «قربانی شدن مسیح برای نجات بشر» است، زیرا این باور در رأس فعالیتهای تبلیغی و تبشیری مسیحیان قرار دارد و بیش از آموزه های دیگر مثل تثلیث و… بدان می پردازند: «نری دعاة النصاری المنبثّین فی بلادنا قد جعلوا قاعدة دعوتهم و اساسها عقیدة صلب المسیح فداء عن البشر، فهذه العقیدة عندهم هی أصل الدین و أساسه، و التثلیث یلیها لأنّ أصل الدین و أساسه هو الذی یدعی الیه أولاً و یجعل ما عداه تابعاً له…»3 بنابراین از حجم فعالیتهای تبلیغی و اجرایی دینداران در رابطه با باورها و ارزشهای دینی می توان راهی برای رسیدن به گوهر دین به مثابه مهم ترین عنصر در آموزه ها جست. از آنچه یاد شد این نکته آشکار می گردد که برای شناخت گوهر ادیان هیچ راهی جز خود دین یا پدیده هایی که بدان می انجامد، وجود ندارد و ادعای شناخت گوهر دین بدون در نظر داشت خود دین و پدیدارهای دینی ادعایی بی دلیل است. 3. در میان راه های یادشده، متون دینی در درجه نخست قرار دارد، زیرا شکل گیری نظام آموزه ها و پدیدارهای دینی بستگی به چگونگی مضامین متون دارد، این واقعیت بهره گیری از راه های یادشده را مشروط به آن می کند که متون دینی مورد بررسی درگذر تاریخ، گرفتار تحریف و یا حذف نشده باشد و گرنه سایه تحریف و کاستی گذشته از آن که خود متون را از گردونه بهره وری ساقط می کند مانع از ارائه چهره درستی از سازواره آموزه ها و به دنبال آن پدیدارهای دینی خواهد شد. بدین سبب ما دراین نوشتار در بررسی گوهر ادیان تنها به قرآن تکیه می کنیم؛ زیرا قرآن از یک سو گزارشی اجمالی اما کامل از آموزه های پیامبران که درحقیقت همان متون مقدس ادیان است دارد و از سوی دیگر برابر دلایل و نشانه های قطعی تنها متن وحیانی است که از دستبرد و تحریف مصون مانده است. بنابراین باید ببینیم قرآن در گزارش از متون و آموزه های سایر ادیان بر چه عنصری تکیه می کند و چه واقعیتی را به عنوان اصل و اساس آموزه های ادیان دیگر معرفی می کند. ممکن است تصور شود که متون مقدس برخی از ادیان، مانند یهود و مسیحیت به اعتراف خود قرآن متونی معتبر و قابل اعتماد هستند، زیرا قرآن در موارد متعدد یهودیان ومسیحیان را ترغیب به تورات و انجیل و عمل به آنها می کند: «و لو أنّهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیهم من ربّهم لأکلوا من فوقهم و من تحت أرجلهم» مائده/66 و اگر آنان به تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان برایشان نازل شده است عمل می کردند، قطعاً از بالای سرشان [برکات آسمانی] و از زیر پاهاشان [برکات زمینی] برخوردار می شدند. «قل یا أهل الکتاب لستم علی شیء حتی تقیموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیکم من ربّکم» مائده/68 بگو ای اهل کتاب تا هنگامی که به تورات و انجیل و آنچه از پروردگارتان به سوی شما نازل شده است عمل نکرده اید بر هیچ [آیین برحقی] نیستید. بنابراین می توان از طریق متون مقدس خود ادیان یهود و نصارا به شناسایی مبانی آنها پرداخت. امّا مفسران در رابطه با آیات فوق و آیات همانند دیگر که به نوعی حقانیت متون یهود و مسیحیت را اثبات می کند، برداشت دیگری دارند. اینان بر این باورند که وقتی آیات یادشده را در کنار آیات دیگری از قرآن که بر تحریف و دستبرد اهل کتاب دلالت دارد می گذاریم «یحرّفون الکلم عن مواضعه»(مائده/13) به این نتیجه می رسیم که متون مقدس اهل کتاب نه یکسره حق است و نه یکسره باطل؛ بلکه آمیخته ای از حق و باطل است. علامه طباطبایی می نویسد: «آیه کریمه به صورت نسبی و فی الجمله تورات را تصدیق می کند؛ همین توراتی که در زمان پیامبر(ص) بوده و هم اکنون نیز در دست یهود است. پس قرآن تصدیق می کند که در تورات حکم خدا وجود دارد، اما با این حال یادآور می شود که تحریف و تغییر نیز در آن صورت گرفته است. از مجموع این دو نکته نتیجه گرفته می شود که تورات موجود در دست یهود، مشتمل بر بخشهایی از تورات اصلی نازل شده بر موسی(ع) ویک سلسله امور تحریف شده است که با افزودن یا کاستن یا تغییر لفظ یا جایگاه آن پدید آمده است. این نگاه قرآن به تورات است.»4 بنابراین متون مقدس موجود نمی تواند نماینده تمام و کمال وحی موسوی یا عیسوی باشد. بدین رو در بررسی و ارزیابی مبانی دین یهود و مسیحیت از طریق متون مقدس آنان، نیاز به یک مرجع وحیانی مصون از تحریف مانند قرآن داریم تا در پرتو آن موارد تحریف شده را تشخیص دهیم. پس سرانجام به دیدگاه قرآن و گزارشی که از ادیان یهود و مسیحیت دارد بازمی گردیم. 4. در رابطه با گوهر دین دیدگاه های گوناگونی وجود دارد. مجموع این دیدگاه ها را می توان زیر دو عنوان دسته بندی کرد: 1. انسان محور 2. اثرمحور. اینک به توضیح هر یک از دیدگاه ها به صورت فشرده می پردازیم:
دیدگاه های انسان محور
نقطه مشترک این دیدگاه ها آن است که همه اینها گوهر دین را به یک پدیده انسانی تعریف می کند اما در مصداق آن اختلاف دارند؛ بعضی آن را نوعی احساس می داند و بعضی دیگر اعتقاد، و دسته سوم نوعی عشق و دلبستگی، و گروه چهارم نوعی تجربه. از جمله آن دیدگاه ها دیدگاه شلایرماخر است که گوهر دین را «احساس وابستگی مطلق» می داند؛ یا دیدگاه هافدینگ مبنی بر اینکه: گوهر دین همانا اعتقاد به حضور و تداوم ارزش در جهان است.5 از همین دست می توان به دیدگاه اتّو و استیس اشاره کرد که اولی گوهر دین را «احساس مینوی» و دومی «تجارب عرفانی» می داند.6 یکی از نویسندگان عرب می گوید: «بدون شک پاره ای اعتقادات وجود دارند که گوهر دین به شمار می آیند و در دین نقش اصلی ایفا می کنند؛ ایمان به خدای یکتا، ایمان به پیامبران و ایمان به آخرت از جمله این اعتقادات اصلی هستند. این باورها به اندازه ای مهم و محوری هستند که اگر کسی به آنها پایبند نباشد دیندار خوانده نمی شود. ا گر درباره ادیان گوناگون پژوهش تطبیقی کنیم خواهیم دید که همه ادیان از وجود موجودی متعالی و مقدس خبر می دهند، همه ادیان معتقدند این موجود متعالی و مقدس به گونه مستقیم با انسانهایی ارتباط برقرار کرده و به آن انسانها مأموریت داده است و همه ادیان از جهان آخرت سخن می گویند؛ یعنی مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند.»7 در رابطه با این دیدگاه ها دو نکته درخور توجه است؛ نخست اینکه دیدگاه های یادشده از لحاظ روش شناسی بی اعتبارند، زیرا مستند به هیچ یک از راه های یادشده برای فهم مبانی دین نیستند، و دوم آن که به فرض آن که این نظریات از راه بررسی نظام آموزه ها به دست آمده باشند، امّا با این حال از نظر قرآن پذیرفتنی نیستند، زیرا بر پیش فرضی استوارند که با منطق قرآن سازگار نیست؛ و آن تصور انسان انگارانه از پدیده دین است؛ در این دیدگاه ها این مطلب مفروض گرفته شده است که دین پدیده ای انسانی است و خاستگاه انسانی دارد، آن گاه در پی این رفته اند که در میان عناصر انسانی کدام یک اصل و اساس است؛ بعضی بر باور تکیه کرده اند و بعضی دیگر بر عنصر احساس و… . امّا قرآن دین را پدیده ای الهی می داند و همه آیینهایی را که به پیامبران نسبت می دهند ناشی از وحی و القای الهی می شمارد: «إنّا أوحینا الیک کما أوحینا الی نوح و النبیین من بعده و أوحینا الی إبراهیم و إسماعیل و إسحاق و یعقوب و الأسباط و عیسی و أیوب و یونس و هارون و سلیمان و آتینا داود زبوراً. و رسلاً قد قصصناهم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک و کلّم الله موسی تکلیماً» نساء/163ـ164 ما همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی می کردیم به تو [نیز] وحی کردیم، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان [نیز] وحی نمودیم و به داود زبور را بخشیدیم. و پیامبرانی که سرگذشت آنها را پیش از این برای تو باز گفته ایم و پیامبرانی که سرگذشت آنها را بیان نکرده ایم و خداوند با موسی سخن گفت. بنابراین پدیده هایی چون احساس، باور، تجربه و … نمی تواند جزء عناصر دین باشد، چه رسد به اصلی ترین عنصر، یعنی گوهر دین. البته این پدیده ها در ساحت دینداری می تواند مطرح باشد به این معنی که کسی بگوید گوهر دینداری «احساس وابستگی» است یا «اعتقاد به حضور و تداوم ارزش در جهان» و یا «دلبستگی به آفریننده جهان» و… زیرا دینداری پاسخ انسان به دین است و می توان در میان واکنشهای گوناگون یکی را اساسی ترین واکنش و نماد دینداری شمرد. امّا در همین زمینه نیز دیدگاه قرآن با دیدگاه های یادشده متفاوت است؛ در گزارشی که قرآن از پیامهای پیامبران (که در حقیقت نظام آموزه های ادیان را شکل می دهد) می کند از واقعیتی خبر می دهد که فراتر از یک احساس یا باور محض است و آن عبارت است از «عبودیت» که گاهی با تعبیر «تقوا» نیز یاد می شود. در آموزه های انبیا طبق گزارش قرآن، اساسی ترین خواسته خداوند از انسان «عبودیت» و بندگی است. «و لقد بعثنا فی کلّ امة رسولاً أن اعبدوالله واجتنبوا الطاغوت» نحل/36 «لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره» اعراف/59 «و إلی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره أفلاتتقون» اعراف/65 «و إلی ثمود أخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره» اعراف/73 «و إلی مدین اخاهم شعیباً قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره» اعراف/85 «و إبراهیم إذ قال لقومه اعبدوا الله و اتّقوه ذلکم خیر لکم إن کنتم تعلمون» عنکبوت/16 «قال یا قوم إنّی لکم نذیر مبین. أن اعبدوا الله و اتّقوه و أطیعون» نوح/2ـ3 واضح است که «عبودیت» تنها به یک بعد از ابعاد وجودی یا رفتاری انسان محدود نیست، زیرا در حقیقت این عنصر در سخنان پیامبران عنوانی است برای تمام خواسته های خدا از انسان، یعنی همه خواسته های خداوند از انسان ـ چه در ساحت فکر و اندیشه و چه در ساحت روح و رفتار ـ تنها یک عنوان دارد؛ و آن عبودیت است؛ پس هم عقیده را در بر می گیرد و هم اخلاق و هم عمل به تشریع الهی را. بنابراین از نگاه قرآن گوهر دینداری نه احساس تنهاست و نه اعتقاد یا عمل تنها؛ بلکه ترکیبی از همه اینها که همان بندگی و تسلیم در برابر خداوند است.
دیدگاه های اثر محور
این دسته از دیدگاه ها گوهر دین را بر اساس اصلی ترین اثری که دین در انسان ایجاد می کند تعریف می کنند. بنابراین بر خلاف نظریات پیشین، پیش فرض این نظریات، خواه ناخواه آن است که دین واقعیتی جدا از انسان دارد که هدفش تأثیرگذاری بر انسان و سمت و سو دادن به زندگی اوست. از این دست دیدگاه ها می توان به دیدگاه جان هیک اشاره کرد. «وی بر آن است که گوهر دین متحوّل کردن شخصیت انسانهاست و گزاره های دینی حکم صدف دین را دارند. بدین جهت هشدار می دهد که آموزه های دینی مانند تجسد را نباید بیش از حدّ مورد تأکید قرار داد و نباید آنها را همچون نظریه های علمی صادق یا کاذب دانست، این آموزه ها مادامی که بتوانند دیدگاه ها و الگوهای ما را برای زیستن متحوّل سازند صادقند.»8 شبیه این نظریه، نظریه دیگری است که می گوید: جوهر دین که قرنها مورد تحقیق بوده است، تکامل بشر در رابطه او با ارزشهای یک زندگی رضایت بخش می باشد.9 و یا این نظریه که: «مهم ترین درس دین، آموختن درس بندگی است… ولی گوهر دین و آنچه که عمده ترین درس دین است همان است.»10 این دیدگاه ها گرچه از نقدها و نظریات نخست به دور است، اما در رابطه با آنها این پرسش مطرح است که آیا تأثیرگذاری دین در دگرگون ساختن شخصیت انسان یا آموختن درس بندگی، به واقعیتی تکیه دارد یا نه؟ به تعبیر دیگر آموزه های دین دیدگاه ها و الگوهای زیستن انسان را دگرگون می سازد یا به او می آموزد در زندگی بندگی کند نه خدایی؟ این اثرگذاری به دلیل حقایق موجود در آن آموزه هاست، یا ارتباطی با محتوای آموزه ها ندارد؟ واضح است که هرگونه تأثیرگذاری در آموزه ها ناشی از مضامین و محتوای آموزه ها است، پس عنصر اساسی در تأثیرگذاری دین، نوع اندیشه و ایده است که در قالب گزاره ها مطرح می شود، و شایسته آن است که گوهر دین را در درون و مضمون همان ایده و اندیشه جست وجو کنیم، نه در اثر خارجی و بیرونی آن. بنابراین دیدگاه های یادشده اصل و فرع و اثر و مؤثر را در هم آمیخته اند و در تطبیق گوهر دین یکی را به جای دیگر قرار داده است. 5. آنچه از قرآن کریم به دست می آید این است که گوهر دین، چه در اسلام و چه در ادیان دیگر مانند یهود و مسیحیت یک حقیقت بیش نیست و آن «توحید» یا «وحدانیت خدا در عالم تکوین و تشریع» است. از نگاه قرآن همه تعلیمات پیامبران در یک جمله خلاصه می شود که : «آفریدگار و پروردگار عالم و آدم یکی است، نه بیشتر» و تمام تلاشها و کوششهای آنان نیز دراین جهت بوده که بشر را از اندیشه و عمل شرک آمیز به اندیشه و عمل توحیدی رهنمون گردند. برای اثبات این حقیقت از چند زاویه می توان به قرآن نگریست و چند دسته از آیات را می توان شاهد آورد.
زاویه نخست
نخست آیاتی که انسانها را از طریق بیان جلوه های قدرت، حکمت و ربوبیت الهی به تفکر در عالم تکوین و تشریع فرامی خواند. این دسته از آیات که دو سوم قرآن را تشکیل می دهد، شامل زمینه های زیر می شود: یک. آیاتی که از پدیده های طبیعی مانند آسمان، زمین، ستارگان، گیاهان، پیامد شب و روز، آفرینش انسان و… سخن می گوید: «إنّ فی خلق السموات و الأرض و اختلاف اللیل و النهار و الفلک التی تجری فی البحر بما ینفع الناس و ما أنزل الله من السماء من ماء فأحیا به الأرض بعد موتها و بثّ فیها من کلّ دابّة و تصریف الریاح و السحاب المسخّر بین السماء و الأرض لآیات لقوم یعقلون» بقره/164 «قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممّن تشاء و تعزّ من تشاء و تذلّ من تشاء بیدک الخیر إنّک علی کل شیء قدیر . تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت و تخرج المیت من الحی و ترزق من تشاء بغیرحساب» آل عمران/26ـ27 «وإنّ لکم فی الأنعام لعبرة نسقیکم ممّا فی بطونها و لکم فیها منافع کثیرة و منها تأکلون. و علیها و علی الفلک تحملون» مؤمنون/21ـ22 «أفلم ینظروا إلی السماء فوقهم کیف بنیناها و زینّاها و مالها من فروج. و الأرض مددناها و ألقینا فیها رواسی و أنبتنا فیها من کلّ زوج بهیج. تبصرة و ذکری لکلّ عبد منیب. و نزّلنا من السماء ماء مبارکاً فأنبتنا به جنّات و حبّ الحصید. و النخل باسقات لها طلع نضید» ق/6ـ10 دو. آیاتی که از نقش خداوند در شکل گیری تاریخ و پیروزیها و شکستهای انسانها پرده برمی دارد مانند: «فلمّا نسوا ما ذکّروا به فتحنا علیهم أبواب کلّ شیء حتّی إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتة فإذا هم مبلسون. فقطع دابر القوم الذین ظلموا و الحمدلله ربّ العالمین. قل أرأیتم إن أخذ الله سمعکم و أبصارکم و ختم علی قلوبکم من إله غیرالله یأتیکم به انظر کیف نصرّف الآیات ثمّ هم یصدفون» انعام/44ـ46 «قد کان لکم آیة فی فئتین التقتا فئة تقاتل فی سبیل الله و أخری کافرة یرونهم مثلیهم رأی العین و الله یؤید بنصره من یشاء إنّ فی ذلک لعبرة لأولی الأبصار» آل عمران/13 «أو لم یسیروا فی الأرض فینظروا کیف کان عاقبة الذین کانوا من قبلهم کانوا هم أشدّ منهم قوة و آثاراً فی الأرض فأخذهم الله بذنوبهم و ماکان لهم من الله من واق» غافر/21 سه. آیاتی که سلطه تشریعی خداوند را در مقام تشریع احکام و حدود اثبات می کند و بر این نکته تکیه دارد که تشریع ابزاری است برای برخوردار ساختن انسانها از فیض و رحمت الهی: «یا اأیها الذین آمنوا أوفوا بالعقود أحلّت لکم بهیمة الأنعام إلاّ ما یتلی علیکم غیر محلّی الصید و أنتم حرم إنّ الله یحکم ما یرید» مائده/1 «سورة أنزلناها و فرضناها و أنزلنا فیها آیات بینات لعلّکم تذکّرون» نور/1 «قد فرض الله لکم تحلّة أیمانکم و الله مولیکم و هو العلیم الحکیم» تحریم/2 «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج و لکن یرید لیطهّرکم و یتمّ نعمته علیکم لعلّکم تشکرون» مائده/6 چهار. آیاتی که هدایت، اضلال، توفیق و خذلان و… را به خداوند نسبت می دهد و به انسان هشدار می دهد که همیشه در چنگ قدرت الهی قرار دارد. «لیس علیک هداهم و لکنّ الله یهدی من یشاء» بقره/272 «قل هل من شرکاءکم من یهدی الی الحق قل الله یهدی للحقّ» یونس/35 «والله یؤید بنصره من یشاء إنّ فی ذلک لعبرة لأولی الأبصار» آل عمران/13 «إن ینصرکم الله فلاغالب لکم و إن یخذلکم فمن ذا الذی ینصرکم من بعده» آل عمران/160 این مجموعه های آیات و همچنین مجموعه های دیگر که به نوعی هرگونه فعل و انفعال و تأثیر و تأثر را در عالم تکوین و تشریع به خداوند نسبت می دهد، تنها یک هدف را دنبال می کنند و آن ایجاد حضور خداوند در ساحت اندیشه، احساس و عمل انسان برای جلوگیری از هرگونه تعلق شرک آمیز در ساحتهای گوناگون یادشده است؛ یعنی آن روح پنهان که در کالبد آیات یاد شده دمیده شده است و هدف اصلی خداوند از القاء و وحی آیات به شمار می آید، متوجه ساختن انسان به این نکته است که هرگونه آفرینش، تدبیر، تشریع و تأثیرگذاری در عالم و آدم از آنِ خداوند است، و در پس پرده هر رویدادی یک واقعیت را باید دید و در نتیجه تنها باید به او توجه و تکیه کرد.
زاویه دوم
زاویه دیگر در نگاه به آیات قرآن، بررسی آیات مربوط به پیامبران در تاریخ است. در این مجموعه از آیات که حکایت گر چگونگی دعوت انبیا و تلاشها و دلمغشولی های آنان در انجام رسالت شان است نیز آنچه به چشم می خورد تنها یک پیام است و آن دعوت به توحید و تسلیم در برابر خدای یگانه. «و ما أرسلنا من قبلک من رسول إلاّ نوحی إلیه أنّه لا إله إلاّ أنا فاعبدون» انبیاء/25 «قل إنّما یوحی إلی أنّما الهکم إله واحد فهل أنتم مسلمون» انبیاء/108 «قل إنّما أنا منذر و ما من إله إلاّ الله الواحد القهّار» ص/65 «لقد أرسلنا نوحاً إلی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره إنّی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم» اعراف/59 «و إلی عاد أخاهم هوداً قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من إله غیره أفلاتتقون» اعراف/65 «و إذ قال إبراهیم لأبیه و قومه إنّنی براء ممّا تعبدون. إلاّ الذی فطرنی فإنّه سیهدین» زخرف/26ـ27 «اتّخذوا أحبارهم و رهبانهم أرباباً من دون الله و المسیح بن مریم و ما أمروا إلاّ لیعبدوا إلهاً واحداً لا إله إلاّ هو سبحانه عمّا یشرکون» توبه/31 بر اساس این آیات، آموزه های پیامبران که شالوده متون مقدس ادیان الهی است، پیرامون یک محور شکل گرفته و آن وارد ساختن توحید در درون زندگی انسان است. ممکن است تصور شود که پیام پیامبران بندگی کردن و عبودیت ورزیدن بوده است، چنان که در آیات یادشده تعبیر «اعبدوا الله» نشان می دهد؛ و نه ابلاغ توحید، واین همان چیزی است که پیش از این نپذیرفتیم. در پاسخ باید گفت که پیامبران نیامده بودند که اصل بندگی کردن را به انسانها بیاموزند، چه اینکه مخاطبان آنان همه بندگی در برابر بتها و ستارگان و نیروهای طبیعی می کردند، آنها آمده بودند تا توحید را در مرکز این بندگی قرار دهند و عبودیت انسانها را به سوی خدای یگانه جهت دهند، به همین دلیل در تعبیر «اعبدوا الله» تکیه و تأکید بر «الله» است نه «اعبدوا» از همین رو در آیات یاد شده پیش از دستور به عبادت، یا پس از آن، وحدانیت خدا مطرح می شود: «أنّه لا إله الاّ الله فاعبدون» انبیاء/25 «اعبدوا الله مالکم من إله غیره» اعراف/59 بنابراین روح آموزه های پیامبران و همچنین مهم ترین دلمشغولی شان در زندگی پیامبری توحید و رساندن آن به انسانها بوده است. این واقعیت نه تنها در گزارش قرآن از آموزه های پیامبران، بلکه در متون مقدس یهود و مسیحیت نیز که آن آموزه ها را دربردارد مطرح شده است. به عنوان نمونه در تورات آمده است که: «من هستم یهود؛ خدای تو که تو را از زمین مصر و از خانه غلامی بیرون آوردم. تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد و هیچ مثالی از آنچه در بالا در آسمان است و از آنچه پایین در زمین است و آنچه در آب زیرزمین است برای خود مساز.»11 یعنی نخستین سفارش خدا به حضرت موسی و از طریق او به قوم یهود، این است که خدا یکی است؛ نه چند خدا، پس تنها باید او را بپرستید نه بتها را. عین همین سفارش را در آموزه های حضرت عیسی می بینیم: «سؤال کرد از یسوع که کدام وصیت اول همه وصیتهاست؟ در جواب گفت یسوع که اول همه وصیتها را بشنو ای اسرائیل؛ پروردگاری که خدای توست یکی است، و دوستدار پروردگار خود را از تمام جان و از تمام نیت و از تمام قوّت، این است اول همه وصیتها…»12 «و حیات ابدی آن است که بشناسند تو را که تویی خدای حق یگانه…»13 نه تنها در آموزه های گفتاری، بلکه در آموزه های عملی و سیره آنان نیز توحید نقش نخست را دارد. در همین اناجیل موجود ـ که برخی تعبیرات آنها مسیحیان را درمورد ماهیت حضرت عیسی به اشتباه انداخته است ـ رفتار حکایت شده از حضرت عیسی سرشار از عبودیت و تسلیم در برابر خداوند است: «بعد از آن اندکی پیش رفت و افتاد بر زمین و نماز می کرد، و می گفت آیا می تواند شد که بگذرد از من این ساعت، و می گفت ای پدر هر چیز به قدرت تو است، بگذران از من این جام را؛ لیکن نه چنان که من می خواهم بلکه چنان که تو می خواهی…»14 «من قادر نیستم که بکنم کاری از پیش خود و حکم نمی کنم مگر آنچه می شنوم و جزا دادن من عدالت است، به جهت آن که نمی خواهم خواسته خود را، بلکه می خواهم خواسته کسی را که مرا فرستاده…»15 «و نظر کرد به گروهی که در دور او نشسته بودند و گفت: این جماعت مادر و برادران من اند و هر کسی که می کند خواسته خدا را او برادر و خواهر و مادر من است.»16 حتی عناوینی چون «پدر» در مورد خداوند، یا «پسر» و «ربّ» در مورد عیسی، مثلاً نه به دلیل ادعای استقلال در برابر خدا، بلکه به خاطر تقرب و عبودیت به او به کار رفته است. «یهود در جواب او گفتند که از جهت کارهای نیکو سنگسار نمی کنیم تو را، لیکن سنگسار می کنیم به سبب آن که کفر می گویی، زیرا که تو انسانی و خود را خدا می دانی یسوع در جواب گفت که آیا نوشته نشده است در ناموس شما که من گفتم که شما خدایانید؟ پس هر گاه گفته باشد ناموس آن گروه را خدایان به جهت آن که سخن خدا نزد ایشان است، و ممکن نیست که باطل شود آنچه مکتوب در ناموس است، پس سزاوارتر است به این نام کسی که مقدس، و او را پدر پاک کرده و فرستاده باشد به عالم شما…»17 «عیسی شیوه تسمیه خداوند به صورت «پدر» را به دیگران و به عنوان شیوه ای از نامیدن خداوند تعمیم نداده است، بلکه او از کسانی که با ایمان به صلای او در باب رستگاری بخشی خداوند پاسخ داده اند می خواهد که هم صدا با او خداوند را «پدر» بخوانند. «پدر» خطابی خویشاوندانه است که در بردارنده رابطه خاصی با خداست، از آنجا که عیسی نخست بار خود لبیک اجابت گفته و پس دیگران را به ادای چنین پاسخی برانگیخته است اینان نیز می توانند خداوند را پدر بخوانند.»18 بنابراین، تعلیمات پیامبران چه در گزارش قرآن و چه درگزارش متون مقدس سایر ادیان با توحید آغاز می شده و همه توصیه ها، احکام وتشریعات آنان پوسته و قشری بوده است برای حفظ همین گوهر در ساحتهای مختلف اندیشه، احساس و رفتار انسان.
زاویه سوم
زاویه دیگر در نگاه به قرآن، دعوت اهل کتاب به توحید به عنوان نقطه مشترک و زیرساخت واحد همه ادیان الهی است: «قل یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد إلاّ اللّه و لانشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون الله…» آل عمران/64 دراین آیه کریمه خداوند توحید عملی را موضوع برابر (سواء) میان همه پیروان ادیان الهی می داند و همه را به آن دعوت می کند. برابری توحید عملی بین پیروان ادیان به یکی از دو معنی است: 1. اینکه این موضوع مورد اعتقاد و باور همه است. 2. اینکه این موضوع در متون دینی و کتابهای همه هست. اگر معنای نخست مقصود باشد، دعوت قرآن به توحید عملی بیانگر این نکته است که یهودیان و مسیحیان به پیامدهای باور به توحید پایبند نیستند و درعمل گرفتار شرک می شوند. و اگر معنای دوم مقصود باشد دعوت قرآن به این معنی است که عمل یهودیان و مسیحیان مطابق با متون دینی شان نیست، حال یا از این جهت که متون مقدس شان را خوب نفهمیده اند، یا اینکه به رغم فهم درست، از روی هوی و هوس گرفتار شرک گردیده اند. زمخشری درکشاف «برابری» را به معنای دوم می گیرد: «مستویة بیننا و بینکم لایختلف فیها القرآن و التوارة و الإنجیل…»19 میانه ما و شما برابر است؛ قرآن، تورات و انجیل درباره آن اختلاف ندارند. اما برخی دیگر «برابری» را به معنای اول گرفته اند؛ به عنوان نمونه محمد عبده می گوید: «فلمّا نکلوا دعاهم إلی أمر آخر هو أصل الدین و روحه الذی اتفقت علیه دعوة الانبیاء و هو سواء بین الفریقین، أی عدل و وسط لایرجّح فیه طرف علی آخر… المعنی اننا نحن و إیاکم علی اعتقاد أن العالم من صنع إله واحد و التصرف فیه لإله واحد، و هو خالقه و مدبّره، و هو الذی یعرفنا علی ألسنة أنبیائه ما یرضیه من العمل و ما لایرضیه، فتعالوا بنا نتفق علی إقامة هذه الأصول المتفق علیها، و رفض الشبهات التی تعرض لها…»20 پس از آن که خداوند مسیحیان را به مباهله دعوت کرد و آنان سرباز زدند، آنها را به کار دیگری فراخواند که اساس و روح دین بوده و همه پیامبران به آن دعوت می کردند و بین هر دو گروه (مسلمانان و مسیحیان) برابر است و هیچ طرفی نسبت به آن برطرف دیگر اولویت ندارد. معنای آیه این است که ما و شما بر این باوریم که جهان ساخته خدای یگانه است و تصرّف و تدبیر نیز از آن اوست. و اوست که خواسته ها و ناخواسته هایش را از طریق پیامبرانش برای ما معرفی و بیان می کند. پس بیایید همه با هم این باورهای مورد اتفاق را پیاده کنیم و شبهاتی را که درمورد آنها پدید آمده است از میان ببریم. هر یک از دو تفسیر درست باشد این مطلب اثبات می شود که توحید به عنوان یک محور مشترک چه در ساحت باور یا در متون مقدس، واقعیتی انکارناپذیر است. اگر به این مطلب بیفزاییم که مشترکات تنها در توحید نیست، بلکه در باورها و ارزشهای دیگر نیز یک سلسله اشتراکاتی وجود دارد؛ این واقعیت آشکار می شود که دعوت قرآن از میان همه مشترکات به توحید، حکایت گر جایگاه و اهمیت نقشی است که توحید در تمام آموزه های انبیا و پیرو آن در رفتار پیروان آنان دارد.
زاویه چهارم
و سرانجام زاویه چهارم در نگاه به قرآن، نگاه زبان شناختی است. همان گونه که ایزوتسو در کتاب «خدا و انسان در قرآن» آورده است، نظام واژگان و ساختار مفاهیم قرآن که انعکاس دهنده جهان بینی آن است، بر محوریت «الله» شکل گرفته است و همه مفاهیم کلیدی و اساسی همچون ایمان، کفر، نفاق، هدایت، ضلالت، ثواب، عقاب، بهشت، جهنم و… معنی داری خود را مدیون آن محور هستند، زیرا این مفاهیم یا بیانگر عمل خداوند است و یا حکایت گر واکنش نسبت به او. اگر به نکته یادشده این مطلب را بیفزاییم که حجم کاربرد واژه های مربوط به خداوند؛ چه خود واژه «الله» و چه واژه های توصیف گر مانند ربّ، رحمان، رحیم، خالق، بارئ… در میان واژه های به کار رفته در قرآن مقام نخست را دارد، می توان به این نتیجه رسید که «توحید» لبّ لباب پیام وحی و روح حاکم بر نظام آموزه ها و ارزشهای نه تنها اسلام به معنای دین محمدی(ص) بلکه دین الهی در تمام اشکال آن است؛ زیرا همین جایگاهی که مفهوم «اللّه» و واژه های مربوط به آن در ساختار مفاهیم و واژگانی قرآنی دارد، در ساختار مفاهیم و واژگان آموزه های دیگر پیامبران (متون مقدس سایر ادیان) طبق حکایت قرآن نیز دارد. و از همین رو خداوند بازتاب بایسته توحید را تسلیم انسانها در برابر آن می داند و خواسته آرمانی پیامبران و انسانهای برگزیده را «مسلمان بودن» معرفی می کند: «و وصّی بها إبراهیم بنیه و یعقوب یا بنی إنّ الله اصطفی لکم الدین فلاتموتنّ إلاّ و أنتم مسلمون. أم کنتم شهداء إذ حضر یعقوب الموت إذ قال لبنیه ما تعبدون من بعدی قالوا نعبد إلهک و إله آبائک إبراهیم و إسماعیل و إسحاق إلهاً واحداً و نحن له مسلمون» بقره/132ـ133 و ابراهیم و یعقوب (در واپسین لحظات عمر) فرزندان خود را به این آیین وصیت کردند (و هر کدام به فرزندان خویش گفتند:) فرزندان من؛ خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است و شما جز به آیین اسلام[= تسلیم در برابر فرمان خدا] از دنیا نروید. آیا هنگامی که مرگ یعقوب فرا رسید شما حاضر بودید؟ آن گاه که به فرزندان خود گفت: پس از من چه چیز را می پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، خداوند یکتا را، و ما در برابر او تسلیم هستیم. در پایان این بخش سخنی از علامه طباطبایی می آوریم که فشرده و چکیده سخن این نوشتار است: «قوله تعالی: "قل إنّما یوحی إلی انّما إلهکم إله واحد فهل أنتم مسلمون" أی إن الذی یوحی إلی من الدین لیس إلاّ التوحید و ما یتفرّع علیه و ینحلّ إلیه، سواء کان عقیدة أو حکماً، و الدلیل علی هذا الذی ذکرنا ورود الحصر علی الحصر و ظهوره فی الحصر الحقیقی.»21 آنچه از دین به من وحی می شود، نیست مگر توحید و معارف دیگری که برگرفته از توحید است؛ چه معارف عقیدتی و چه اخلاقی و عملی. خلاصه هر چه به من وحی می شود همه از فروعات دین توحید است. دلیل بر این معنی که برای آیه ارائه شد این است که حصر «انّما »بر روی حصر «انّما» آمده که ظهور در حصر حقیقی دارد. «و من أهمّ ما یشاهد فی هذا الدین ارتباط جمیع اجزائه ارتباطاً یؤدّی إلی الوحدة التّامّة بینها؛ بمعنی ان روح التوحید ساریة فی الأخلاق الکریمة التی یندب الیها هذا الدین، و روح الأخلاق منتشرة فی الأعمال التی یکلّف بها أفراد المجتمع، فالجمیع من أجزاء الدین الاسلامی ترجع بالتحلیل إلی التوحید، و التوحید بالترکیب یصیر هو الأخلاق و الأعمال؛ فلو نزل لکان هی، و لو صدرت لکانت هو. الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه.»22 از مهم ترین مزایای این دین، ارتباط و پیوستگی اجزای آن است؛ به گونه ای که باعث وحدت کامل آن نمی شود، به این معنی که روح توحید در فضائل اخلاقی که این دین بدان فرا می خواند ساری و جاری است، و روح اخلاق در اعمالی که مردم باید انجام بدهند. در نتیجه تمام اجزای دین با تحلیل به توحید بر می گردد و توحید با ترکیب به اخلاق و اعمال تبدیل می شود، اگر توحید فرود آید اخلاق و اعمال می شود و اخلاق و اعمال اگر صعود کند توحید می گردد. سخنان پاک به سوی او بالا می رود و عمل شایسته آن را بالا می برد. 6. تأثیر وحدت گوهر ادیان چیست؟ اگر ادیان الهی گوهر واحدی دارند که عبارت از توحید است، این واقعیت چه پیامد فکری یا عملی در زندگی انسانها دارد؟ در پاسخ بدین پرسش باید گفت وحدت گوهر ادیان، پیامدهای گوناگونی دارد که برخی قطعی و بعضی دیگر مورد اختلاف است. یکی از پیامدهای مسلم وحدت گوهر ادیان گذشته از آشنایی آنها با یکدیگر که طبعاً باعث آشنایی و انس پیروان آنها با یکدیگر می شود، ایجاد یک عقلانیت عام برای سنتهای گوناگون دینی و فراهم ساختن زمینه گفت و گو میان آنان است. برخی بر این باورند که هیچ نوع عقلانیت عام و فراگیری وجود ندارد که میان همه سنتها (تمدنها، فرهنگها و ادیان) مشترک باشد، بلکه اساساً عقلانیت امری وابسته به ظرف و زمینه و تعین یافته به نحو تاریخی است.23 اما اگر بپذیریم که ادیان در سنتهای گوناگون دارای گوهر و جانمایه واحدی هستند، و همچنین بپذیریم که تمام ارزشها، سنتهای اجتماعی و جلوه های مختلف فرهنگ متأثر از آموزه های دین هستند و آموزه ها نیز تحت تأثیر روح و گوهر نهفته در آنها هستند، به این نتیجه خواهیم رسید که سنتهای مختلف دینی می توانند از یک عقلانیت مشترک برخوردار باشند؛ و اگر چنانچه امروزه این عقلانیت وجود ندارد به دلیل آن است که در درون سنتهای دینی، بی دینی نقش نخست را بازی می کند، و بیگانگی آنها در حقیقت معلول دور شدن فرهنگ از دین است؛ وگرنه در گذشته که زیست اجتماعی در درجه نخست تحت تأثیر باورها و ارزشهای دین بود، گفت وگو میان سنتهای مختلف دینی و وجود عقلانیت مشترک کاملاً آشکار بوده است. پیامد دیگری که تا اندازه ای مورد اختلاف است، تأثیرگذاری ادیان در زندگی و سرنوشت بشر است. برخی پنداشته اند که وحدت گوهر ادیان این نتیجه را می دهد که همه ادیان برای بشر نجات بخشند و همه در عرض هم می تواند مورد توجه و پایبندی انسانها قرار گیرند؛ چه اینکه نجات بخشی گوهر دین است نه قشر و پوسته آن. کثرت گرایی دینی هیک و همچنین کثرت گرایی جاودان خرد که می گوید همه ادیان در نهایت یک سخن دارند، اما با شیوه های متفاوت آن را مطرح می کنند و برای پی بردن به این لبّ اللباب کلی (حقیقت متعالی) نباید به ظاهر دین نگریست، بلکه باید به باطن آن توجه کرد، همین نظریه را در باب نجات تأیید می کند. دکتر حسین نصر می گوید: « آشنایی با ادیان مختلف در بسیاری از موارد موجب ایجاد شک و تردید در حقیقت دینی و مسلکی اشخاص گردیده و برخی می پندارند که وجود مذاهب گوناگون خود دلیل نسبی بودن حقایق دینی و وجود نداشتن حقیقت مطلق است؛ غافل از اینکه اکتشاف منظومه های دیگر از مرکزیت و حقیقت خورشید در منظومه شمسی نمی کاهد… تکرار حقایق و تمثیلات دینی باید مؤید وجود حقیقت واحدی باشد که در جنبه باطنی و عرفانی وحی نهفته است و به صور گوناگون در احکام شرعی و نوامیس آسمانی بین ملل و اقوام عالم در ادوار تاریخ جلوه نموده، نه اینکه تکرار باعث انکار و نفی اصالت یک طریقه معنوی شود و آن را مبدل به یک سلسله حوادث تاریخی و عوارض زمانی کند. تطبیق واقعی ادیان باید با نظر به حقیقت واحدی انجام گیرد که خود ماوراء هر گونه تعین و تشخّص است، لکن در حجاب الفاظ و احکام در کتمان می باشد و در هر آیینی مطابق نبوغ و ابتکار خاص آن آیین که با استعداد نژادی و روحی پیروان آن نیز وابستگی کامل دارد، تجلّی کرده و ظهور نموده است. چنان که در قرآن کریم می فرماید: «و ما ارسلنا من رسول الاّ بلسان قومه.»24 شاید ظاهر برخی از آیات نیز مؤید این نظریه باشد، چنان که می خوانیم: «و قالوا لن یدخل الجنة إلاّ من کان هوداً أو نصاری تلک أمانیهم قل هاتوا برهانکم إن کنتم صادقین. بلی من أسلم وجهه لله و هو محسن فله أجره عنده ربّه و لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» بقره/112 از این آیه فهمیده می شود که نجات بخش بودن دین به نام و عنوان آن نیست، بلکه به حقیقت و روح آن است و اگر آن حقیقت و روح در همه ادیان مشترک بود، نتیجه می شود که همه ادیان در عرض هم نجات بخشند، زیرا دو نکته مورد غفلت قرار گرفته است؛ یکی اینکه بین ادیان الهی طولیت زمانی وجود دارد، این بدان معنی است که خداوند پیروی از ادیان را به ترتیب و پی درپی واجب کرده و اجابت این دستور الهی در هر زمان به این است که به آخرین دستور او توجه و عمل کنیم25 و گرنه طاعت و دینداری معنای خود را از دست می دهد. و دیگر اینکه درست است که نجات بخش بودن ادیان به نام و عنوان آن نیست، چنان که یهود و نصارا می پنداشتند و خداوند در آیه یادشده آن را تکذیب کرد، اما این بدان معنی نیست که نجات تنها در گوهر و باطن دین است و صدف و ظاهر آن هیچ نقشی ندارد، بلکه نجات در حقیقت معلول دینداری راستین است که جز با پیروی از مجموع دستورات خدا ـ چه احکام و چه ارزشهای اخلاقی ـ میسر نیست. پس گوهر و صدف دین هر دو در نجات نقش دارند و دینداری معطوف به هر دو خواهد بود. مولانا جلال الدین رومی می گوید: «همچنان که کار بی مغز بر نمی آید بی پوست نیز بر نمی آید، چنان که دانه را اگر بی پوست در زمین کاری برنیاید. چون به پوست در زمین دفن کنی برآید و درختی شود عظیم».26 با توجه به آنچه یاد شد به این نتیجه می رسیم که وحدت گوهر ادیان الهی در درجه نخست، انسانها را به اسلام محمدی(ص) به عنوان آخرین دستور الهی و آخرین تقریر از اسلام عام موجود در ادیان دیگر، فرامی خواند و نجات را در گرو عمل به آن می داند؛ چنان که قرآن می گوید: «و من یبتغ غیرالإسلام دیناً فلن یقبل منه» آل عمران/85 و امام علی(ع) در تفسیر آن می فرماید: «أرسله بحجة کافیة، و موعظة شافیة، و دعوة متلافیة. أظهر به الشرایع المجهولة، و قمع به البدع المدخولة، و بین به الأحکام المفصولة، فمن یبتغ غیرالإسلام دیناً تتحقق شقوته و تفصم عروته و تعظم کبوته، و یکن مآبه الی الحزن الطویل و العذاب الوبیل…»27 خدا او را با برهانی کامل و کافی(قرآن) و پندهای شفابخش و دعوتی جبران کننده فرستاد، و با فرستادن پیامبر(ص) شریعتهای ناشناخته را شناساند و ریشه بدعتهای راه یافته در ادیان آسمانی را قطع کرد و احکام و مقررات الهی را بیان فرمود. پس هر کس جز اسلام دینی را برگزیند به یقین شقاوت او ثابت و پیوند او با خدا قطع و سقوطش سهمگین خواهد بود، و سرانجامش رنج و اندوهی بی پایان و شکنجه ای پر درد می باشد. و در درجه بعد اگر این دعوت اجابت نشد، پیروان ادیان را به همزیستی صلح آمیز در دنیا و واگذاشتن سرنوشت انسانها به آخرت فرا می خواند و از همین روست که مشرکان و بت پرستان چون به هیچ یک از ادیانی که دارای گوهر واحد توحیدی هستند، گردن نمی نهند از امتیاز همزیستی صلح آمیز برخوردار نیستند. همین است راز نامگذاری ادیان به اسلام در قرآن از یک سو و دعوت پیروان ادیان دیگر به اسلام محمدی(ص) از سوی دیگر.
پی نوشت ها:
________________________________________
1. سروش، عبدالکریم، ماهنامه کیان ،شماره 42، صفحه19. 2. نصر، دکتر سید حسین، نظری به ادیان عالم، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 3 ، سال1341. 3. عبده، محمد، المنار، 6/24 ؛ نیز ر.ک: المیزان،3/292. 4. طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، 5/370. 5. مایکل پترسون، ویلیام هاسکر، عقل و اعتقادات دینی، مترجم احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، 41؛ ر.ک نیز: آلستون، ویلیـام، «شمـا اگر بخواهید دین را تعریف کنیـد»، روزنــامـه ایـران 78/21/61، مترجم غلامحسن فردوسی. 6. لگنهاوزن، محمد، اسلام و کثرت گرایی دینی،20؛ نیز ر.ک: پلورالیسم تحویلی، پاورقی صفحه20. 7. ابطحی، سیدمحمدعلی، دیالوگ با اندیشمندان مسیحی، گفت وگو با کراس سلیم بسترس،تهران، طرح نو، 29. 8. مایکل پترسون، ویلیام هاسکر، عقل و اعتقادات دینی، 408. 9. ویلیام آلستون، «شما اگر بخواهید دین را تعریف کنید»، روزنامه ایران 78/21/61. 10. سروش، عبدالکریم، فربه تر از ایدئولوژی، تهران، نشر صراط، 371 ـ 372. 11. تورات، سفر خروج باب 20؛ سفر تثنیه، باب 5  6. 12. انجیل مرقس، باب 12. 13. انجیل یوحنا، باب 17. 14. انجیل مرقس، باب 14. 15. انجیل یوحنا، باب 5. 16. انجیل مرقس، باب 3. 17. انجیل یوحنا، باب10. 18. میرچاالیاده، دین پژوهی،2/ 27 ـ 28. 19. زمخشری، الکشاف، 1/567. 20. عبده، محمد، المنار،3/325 ـ 326. 21. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، 14/363. 22. همان، 4/109. 23. پایا، علی، نگاهی از منظر فلسفی به گفت وگوی میان تمدنها، فصلنامه نقد و نظر، زمستان و بهار 77 ـ 78، سال پنجم. 24. نصر، دکتر سید حسین، نظری به ادیان عالم، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شماره 3، سال نهم، فروردین 1341. 25. لگنهاوزن، محمد، اسلام و کثرت گرایی دینی، 105. 26. جلال الدین رومی، فیه ما فیه، تهران، امیر کبیر، 125. 27. سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 161.
 

تبلیغات