معماری اقلیم گرم و خشک
معماری اقلیم گرم و خشک سال هشتم پاییز و زمستان 1399 شماره 12 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
صحه ، فضای شهری اصیل و کانون جذاب فعالیت های اجتماعی درون محله، یکی از عناصر سازمان فضایی و از واژگان شهرسازی کهن اصفهان بوده است که امروز به طور کلی فراموش شده و توسط طراحان و برنامه ریزان شهری نادیده گرفته شده و مدفون در لایه های تاریخی است. این فضای بازِ عمومی، به واسطه مداخلات نسنجیده و فاقد پشتوانه علمی، رفته رفته رو به نابودی گرائیده و درون بافت استحاله گردیده و بدین ترتیب، نقش تاریخی خود را به مثابه کانون تبلور حیات مدنی از دست داده است. هدف از این مقاله، بازشناسی صَحِه های تاریخی به قصد بازتعریف و تقویت نقش آن در ساختار شهر است. روش تحقیق مقاله حاضر مبتنی بر روش های توصیفی-تحلیلی، مقایسه تطبیقی و تاریخی بنا شده است. روش کار این پژوهش بر پایه بررسی های میدانی و جستجوی دگرگونی های آن بر اساس مطالعه اسناد تصویری، تحلیل مورفولوژیک و همچنین مطالعات اسناد و مدارک مستند کتابخانه ای، کتیبه های تاریخی منصوب در بناهای تاریخی و تاریخ شفاهی برگرفته از مصاحبه با ساکنین قدیمی و بومی بافت استوار شده است. نتایج حاصل از این پژوهش ضمن بازشناسی و باز خوانی نقش و اهمیت این فضای شهری، نشان می دهد که صَحِه، فضای باز سرگشاده، انعطاف پذیر و انطباق پذیر در گذر زمان، با گستره ای از نقش ها و عملکردهای متنوع، پدیده ای پویا و زنده در طول تاریخ بوده، هر چند که دگرگونی های نیم قرن اخیر مقدمات نابودی و محو شدن آن ها را فراهم ساخته است.
مطالعه ساختارشناسی رنگدانه های تزیینی کتیبه گچی ایوان بقعه سیّد شمس الدّین یزد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گچ از جمله مصالح سنتی در ایران است که در دوره های تاریخی، به ویژه در اقلیم گرم و خشک، در معماری و آرایه های معماری به وفور استفاده شده؛ اوج هنر گچ بری در دوران اسلامی، سده 7 و 8 ه. ق. است. معمولاً از رنگ جهت بروز جلوه هنری و زیبایی، در تکمیل گچ بری استفاده می شده است. یکی از بناهای شاخص سده 8 ه. ق. در یزد، بقعه سیّد شمس الدّین است. در ایوان بنا کتیبه گچی با خط کوفی به صورت مادر و فرزند اجرا شده که زمینه این نوشتار با نقوش گیاهی انتزاعی مانند اسلیمی با ظرافت هرچه تمام تر اجرا شده است. در زمینه کتیبه و لابه لای نقوش، از رنگ آبی، قرمز و سبز استفاده شده است. همچنین لایه طلایی رنگ روی آرایه های گچی قالبی داخل کاسه های مقرنس غرفه جلوی ایوان نیز از آثار باقی مانده شاخص در بقعه سیدشمس الدّین است. معمولاً جهت بالا بردن کیفیت لایه رنگ، ابتدا لایه تدارکاتی بر روی گچ (آرایه گچی، بستر گچی) اعمال می شده است. به دلیل گذر زمان، بخش های اندکی از این رنگ ها بر روی کتیبه گچی ایوان و همچنین لایه طلایی رنگ کمی بر روی آرایه های گچی قالبی باقی مانده است. حفاظت از باقی مانده های هنر سده هشتم هجری قمری، مستلزم شناخت دقیق اثر از نظر فنی است. در این راستا، مطالعه ساختارشناسی رنگدانه های تزیینی کتیبه گچی ایوان و لایه طلایی رنگ بر روی آرایه های گچی قالبی غرفه ایوان ضروری به نظر می رسد. پژوهش پیش رو در تلاش است تا به کمک مطالعات آزمایشگاهی و بررسی علمی به شناخت دقیق رنگدانه های به کار رفته در کتیبه گچی ایوان و همچنین لایه طلایی رنگ روی آرایه های گچی قالبی بر روی مقرنس غرفه جلوی ایوان در بقعه سیّد شمس الدّین برسد. نتیجه پژوهش نشان می دهد که رنگ آبی استفاده شده در کتیبه گچی، رنگدانه آبی آزوریت؛ رنگ قرمز، رنگدانه شنگرف و رنگ سبز، مالاکیت است؛ پرکننده لایه تدارکاتی هانتیت و لایه طلایی بر روی آرایه های گچی قالبی، ورق قلع با پوششی از روغن کمان یا نوعی رزین مانند دامار یا شلاک است.
گونه شناسی مسکن و تکنیک های ساخت بومی در روستای تاریخی الگن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
روستای الگن از توابع بخش چاروسا (63 کیلومتری شمال شهر دهدشت) در شهرستان کهگیلویه، در زاگرس جنوبی قراردارد. وجود ساختارهای تاریخی- کالبدی و روابط فرهنگی- اجتماعی که در طول زمان در دل بافت کهن روستا شکل گرفته است، از یک سو و جنگل های تنک بلوط در منطقه، الگن را به مجتمع زیستی کم نظیری مبدل ساخته که شناسایی دارایی های فرهنگی و حفاظت از ساختارهای تاریخی-طبیعی آن را ضروری می سازد. استقرار روستا در عرصه متصل به تنگه الگن که تنها راه تاریخی دسترسی به لنده و بهبهان بود، از یک سو و وجود منابع آب شیرین و عرصه های مستعد کشاورزی از سوی دیگر، سبب شکل گیری ساختارهای درهم تنیده فشرده بافت تاریخی در راستایی خطی شده است. پژوهش حاضر با هدف شناخت الگوهای مسکن بومی و تکنیک های ساخت ابنیه تاریخی در روستای الگن، ضمن جمع آوری تاریخ شفاهی و مطالعات فرهنگی-اجتماعی، ساختارهای کالبدی موجود در هسته تاریخی سکونت گاه را مورد بررسی و تحلیل قرار داده و می کوشد تا به پرسش های زیر پاسخ دهد؛ چه عواملی بر شکل گیری هسته تاریخی خطی سکونتگاه موثر بوده است؟ تیپولوژی و ساختار فضایی الگوهای مسکن بومی در روستا چگونه است؟ تکنیک های ساخت تاریخی چه رابطه ای با مصالح بوم آورد در منطقه دارد؟ به دلیل فقدان هرگونه مطالعات مدون در زمینه تاریخ سکونت گاه های منطقه و ازآنجمله الگن، پژوهش با استناد به مطالعات جامع ، میدانی با رویکردی تحلیلی- تفسیری به موردپژوهی هسته تاریخی روستا پرداخته و تلاش دارد از طریق مستندنگاری مولفه های کالبدی بافت، الگوهای بومی، تکنیک های ساخت و فرآیند تحول آنها را موردشناسایی قراردهد. براساس نتایج پژوهش، ساختار خطی روستا (با راستایی شمال غربی- جنوب شرقی) منطبق بر ساختار توپوگرافیک بستر جغرافیایی بر روی تپه سوق الجیشی-که دید مناسبی به تنگه داشته و دفاع از روستا در برابر مهاجمان را تسهیل می نمود- شکل گرفته است. همچنین با بررسی ساختار 30 واحد مسکونی تاریخی، می توان سه الگوی اصلی شامل الگوی نه قسمتی (توو)، چنداتاقه ساده و چنداتاقی ایوان دار(عمارت) را مورد شناسایی قرار داد. اگرچه تکنیک های ساخت ابنیه، منطبق بر مصالح بومی (سنگ لاشه، تنه های بلوط و ملات گچ) است، اما آشکارا می توان کاربست شیوه های محلی و پیشرفت تکنولوژیک آنها و توجه به شیوه های طراحی اقلیمی را در معماری ابنیه بومی روستا مشاهده کرد.
معماری و نوستالژیا، پویشی بر یادآوری مفاهیم عاطفی معطوف به گذشته در فضای معماری (مطالعه موردی: خانه سنتی شکوهی در شهر یزد)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
التفات به مفاهیم کیفی مرتبط با گذشته هر متنی، ارتباط پررنگ تر با مفاهیم عاطفی در آن را به دنبال دارد. درحوزه معماری نیز ارتباط با گذشته بستر، می تواند بر اختلالات ناشی از عدم پیوند روانی با مکان، تا حد زیادی فائق آید. در این مقاله، عطف به بروز احساس نوستالژیا در فضای معماری، به عنوان یکی از دغدغه های کیفی فضای معماری در راستای یک طراحی ادراکی مطرح می گردد؛ زیرا موجب تازه شدن روحیه و احساسات کاربر، به علت ظهور یاد و خاطره برخی مولفه های کیفی و لذت بخش در مکان می شود. توجه به احساس نوستالژیا در حوزه معماری، علاوه بر ایجاد آشنایی ضمنی با مکان، بیدار کردن روان جمعی بشر برای نگه داشتن رشته اتصال به ریشه های کهن زمان است. فضای معماری حاوی حس نوستالژیا به تجربه عاطفی مفاهیم توجه دارد. نوعی از تجربه مکان های معاصر که به علت یاداوری خاطرات خوش گذشته و برانگیختن برخی معانی واکنشی، انسان را به دلتنگی شیرین وا می دارد. این پژوهش با تمرکز بر مطالعات کتابخانه ای و اسنادی در زمینه مفهوم نوستالژیا، در حوزه های مرتبط از جمله ادبیات، روانشناسی و روانشناسی محیط، به تجزیه و تحلیل تفسیری از درک پدیده مذکور پرداخته است. همچنین باتوجه به هدف عمده پژوهش، یعنی هدایت به سمت بروز این احساس با یادآوری برخی مفاهیم ضمنی در مکان، درعملیات میدانی تحقیق از تکنیک آزمون میدانی مصاحبه ها و پرسش نامه های نیمه ساختار یافته بهره گرفته شده است. مهمترین پیامد بروز نشانه های این احساس در فضای معماری، پدیدار شدن احساس تجربه یک فضای صمیمی، ملموس و تاثیر پذیر از بستر فرهنگی-اجتماعی است و در واقع تلاشی در جهت غنابخشی و معنادهی عاطفیبه فضای معماری با التفات به گذشته محسوب می گردد. بر این مبنا، معنی اولا می بایست از سطح معنی تجسمی به سطح واکنشی ارتقاء یابد؛ دوما مخاطب مکان را به واکنش عاطفی مثبت (در پی ارتباط با گذشته) ترغیب کند. لذا لایه های معنی بایستی طوری در محیط عملیاتی گردند که تداعی معانی عاطفی در عطف به گذشته، نسبت به محیط ایجاد گردد.
بررسی تاثیر مالوفات ذهنی پیرنیا در ریشه یابی واژگان اصول معماری ایرانی- اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محمد کریم پیرنیا از بارز ترین تاریخ پژوهان معماری ایرانی است که توانست با بهره از هوش زبانیخود، مانیفست معماری ایرانی را بنویسد و تفکری پایبند به این معماری پایه گذاری نماید. او اعتقاد داشت که معماری ایرانی -اسلامی با توجه به عیار خود همواره حرفی برای گفتن دارد، ولی در این حین وفور و هجمه معماری غرب، معماری این سرزمین را وارد ورطه های سهمگین و دچار خودباختگیماهیتی کرد. لیکن، سیل غرب زدگی توسط قلم فرسایی تعدادی از پژوهشگران ایرانی تا حدودی عقب نشینی کرده و دست از طغیان بلامعارض خود برداشت، در این میان اشخاصی چون سلطان زاده، کسمایی، شاطریان، بیدهندی، نادری و... پایه و اساس معماری ایرانی-اسلامی را زنده نگاه داشتند و جنبه های انشایی آن را احیا نمودند و تعدادی نیز کوشیدند تا این جنبه های انشایی را در قالب خبری به منصه ظهور برسانند. حال تلاش بر آن است که با بهره گیری از روش تفسیری-تاریخی و پی بردن به روش میدانی پیرنیا در جهت کشف واژگان محلی به کمک مردم و دانش آموختگان در قالبی تفسیرگرا به ریشه یابی این واژگان دست یافت، واژگانی محلی و بوم آورد که با برداشت های ذهنی پیرنیا در باب معماری ایرانی-اسلامی در موازنه کامل قرار داشته تا بتوان به خروجی جهت مندی در باب این واژگان در قالب اصول معماری این مرز و بوم پی برد، تا در این مسیر بتوان به پاسخ پرسشی چون، مالوفات ذهنی پیرنیا چگونه در جهت تدوین واژگانی بوم آورد توانسته به اصول معماری ایرانی-اسلامی مبدل شود، دست یافت؛ زیرا ایشان هیچ گاه به شیوه و روش تدوین این اصول به شکل اخباری تاکید ننمود و در چارچوب تنظیم آنها در قالب انشایی سعی کرد راه را فراروی پژوهشگران و معماران آتی باز گذارد تا آنها با بهره از قدرت تحلیل و استنتاج فکری خود بتوانند تلفیقی مابین این اصول با عرصه ساختاری فضایی امروزی ایجاد نمایند که این خود در حفظ مانیفست ارائه شده و تکامل آن در گذر زمان موثر بوده تا معماری این مرز و بوم را به استیلای خودش برساند و در جلوگیری از رشد معماران بی وطن تاثیرگذار باشد.
تبیین ویژگی های کالبدی بادگیر در معماری سمنان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از عناصر تاریخی مهم و اثرگذار بر معماری ایران، بادگیر است. معماران ایرانی، این عنصر را در رویکرد طراحی اقلیمی به کار می گرفته اند. بادگیر یک سیستم سرمایشی ایستا است که با استفاده از انرژی تجدیدپذیر باد، امکان تهویه طبیعی ساختمان را نیز فراهم می کند. بادگیر در سیمای شهرهای قدیمی ایران، به عنوان یک عنصر اثرگذار مطرح بوده، به طوریکه پس از مناره های مساجد، عنصری مهم در خط آسمان شهر قلمداد می شد. امروز صنعت ساختمان با مصرف چهل درصد از انرژی جهانی و سیستم های خنک کننده و گرم کننده نیز با مصرف حدود شصت درصد انرژی در یک ساختمان، تهدیدی جدی در ایجاد چالش های زیست محیطی هستند، از این رو سیستم های غیرفعال مثل بادگیرها می توانند جایگزین هایی سنتی ولی مفید برای کاهش مصرف انرژی باشند. پژوهش حاضر با هدف مطالعه بادگیرها در معماری بومی شهر سمنان انجام گردیده است. در مطالعه میدانی تعداد 37 خانه از خانه های تاریخی و واجد ارزش معماری در شهر سمنان انتخاب شده و ویژگی های کالبدی بادگیرهای موجود مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان می دهد که در گذشته، بناهایی همچون آب انبارها، دارالحکومه قدیم و خانه های تاریخی در سمنان دارای بادگیر بوده اند. ویژگی های بادگیرها نیز شامل جهت استقرار رو به شمال، تیغه ها عمدتا X شکل، ارتفاع بادگیرها از کمتر از 2 متر تا 11.5 متر متغیر بوده و اکثرا دارای سقف مسطح هستند. به لحاظ تزیینات نیز، تعدادی از بادگیرهای بناهای مسکونی سمنان فاقد تزیینات بوده و تعدادی نیز با مصالحی مانند آجر، گچ و یا کاه گل تزیین شده اند.
نقش عوامل اثرگذار بر احتمال بروز آسایش حرارتی در بافت تاریخی کاشان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کمیت و کیفیت فضاهای باز میانی بناها و بافت تاریخی کاشان، نقش مهمی در حضورپذیری، رضایت مندی و ارتقاء تعاملات اجتماعی افراد دارد. دارا بودن احساس آسایش، بخصوص آسایش حرارتی در بافت تاریخی، می تواند موجب تداوم حیات و تنوع فعالیت ها و حضور افراد در فضاهای باز و نیمه باز این اماکن گردد. وجود این فضاها در میان ساختمان های پیرامون، علاوه بر تنوع معماری و زیبایی، باعث ضرورت بررسی وضعیت آسایش حرارتی، جهت حضور بیشتر افراد در این فضاها شده است. هدف پژوهش حاضر آن است تا ابتدا به مطالعه و بررسی محدوده آسایش حرارتی توسط شاخص استاندارد «دمای معادل فیزیولوژیکی» (PET) بپردازد، سپس با ارائه روشی نوین، نقش متغیرهای اثرگذار در پیش بینی احتمال بروز آسایش حرارتی را مشخص نماید. روش تحقیق به کار رفته در این مطالعه، از نوع پژوهش همبستگی است. ازاین رو تعداد 17 سایت در این بافت تاریخی از تاریخ 6 شهریور تا 21 شهریور 1397 مورد ارزیابی قرار گرفتند. در کنار مطالعات کتابخانه ای، حضور فیزیکی در بافت و انجام مطالعات میدانی، هم زمان با پاسخ تعداد 788 نفر از ساکنان و گردشگران به پرسشنامه ها، داده های اقلیمی ثبت گردید و پس از محاسبه نرخ لباس با نرم افزار Deltalog10 محدوده (PET) با نرم افزار Ray Man مشخص گردید، سپس داده ها با نرم افزار 24 SPSS مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان داد پاسخ دهندگان در محدوده دمایی 07/24 تا 21/31 درجه سانتیگراد (PET) احساس آسایش حرارتی داشتند. همچنین نتایج به دست آمده از برازش مدل رگرسیون لوجستیک نشان داد از طریق بررسی دو متغیر، داشتن آگاهی از وضعیت آب و هوایی و سابقه بازدید در گذشته از یک مکان، می توان احتمال بروز آسایش حرارتی افراد را تا سطح 925/0 درصد پیش بینی نمود.
مداخلات پیشین و نوین در میراث معماری؛ تبیین رویکردهای ارزشی در یک سیر تاریخی از 1309 تا 1355 ه.ش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با موضوعیت یافتنِ بحث میراث فرهنگی پس از وقوع انقلاب مشروطه و به دنبال آن شکل گیری انجمن آثار ملی در اوایل سده معاصر، همچنین تصویب مجموعه ای از اصول در قانون عتیقات سال 1309 ش؛ زمینه های بیشتری برای حفاظت آثار تاریخی ایجاد شد. پس از تاسیس اداره عتیقات، تعمیر بناهای تاریخی در مرکز کشور به این اداره و در دیگر نقاط به دوایر باستان شناسی در شعبات معارف واگذار شد. سپس از میانه دهه 1340 ه.ش و تاسیس سازمان ملی حفاظت آثار باستانی، بستری برای ورود مقولاتی نو به حیطه حفاظت و مرمت میراث معماری ایجاد شد، که الزامات نظری جدیدی را به همراه داشت. پژوهش در بادی امر، این پرسش را تتبع می کند که آگاهی های ایجاد شده با فعالیت های انجمن آثار ملی و قانون عتیقات، چه دیدگاه های ارزشی یا بایسته های نظری را در تعمیرات اداره عتیقات به دنبال داشت. سپس در پی فهم چرخش های رخ داده در دیدگاه های ارزشی با پیوستن به جریان های جدید حفاظت و مرمت، مواجهاتِ روی داده میان رویه های پیشین و مداخلات نوین نیز، جستجو خواهد شد. پژوهش که رویکردی کیفی و تفسیرگرا دارد، پس از تجزیه و تحلیل محتوایی داده های به دست آمده از گزارش ها و منابع تاریخی، به تشریح مباحث می پردازد و سپس با استدلال منطقی، نتایج تبیین می شوند. یافته های پژوهش حاکی از آن است که در تعمیرات اداره عتیقات همچنان می توان شاهد رویکردهای بنیان یافته ای از سنتِ تعمیرات پیشین، با توجه به بقای حیات اثر در زندگی اجتماعی بود. با این حال گونه های ارزشی تعمیرات اداره عتیقات را می توان در قالب رویکردهای برآمده از سنت، رویکردهای التقاطی و رویکردهای ارزشیِ نو؛ مطرح کرد. بن مایه های ارزشی در اقدامات سازمان ملی حفاظت آثار باستانی، از توجه به ماهیت تاریخی و زیبایی شناختیِ میراث معماری سهم زیادی می گرفت. با این وجود رویکردهای ارزشی گروه های داخلی، علی رغم التفات به این مقولات، گرایشات فرهنگی و کارکردمحورانه ای را نیز در برداشتند.سرانجام می توان به مواجهاتی مبتنی بر تباین در دیدگاه های زیباشناسانه ، اختلاف دیدگاه در چگونگی و میزانِ مداخله، انطباق با روش های بومی یا ذوق و سلیقه ایرانی، و حتی تشابه با برخی رویه های پیشین نسبت به مرمت سبکی اشاره کرد که غالبا برخاسته از تفاوت های فرهنگی جوامع در فهم و نگرش نسبت به میراث معماری بود.
رفتارهای سازگارانه و آسایش حرارتیِ تابستانه در فضاهای داخلیِ معماری بومی منطقه سیستان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رفتارهای سازگارانه نقش ویژه ای در تامین آسایش حرارتی ساکنان ساختمان های دارای کوران طبیعی با کم ترین وابستگی به انرژی های فسیلی دارد. در عین حال ایده «سازگاری» در آسایش حرارتی که شکل گیری آن به دهه های 1960 و 1970 میلادی بر می گردد می تواند به بهبود استاندارد ها و مدل های پیش بینی و همچنین تدوین الگوریتم های دقیق تر برای کنترل محیط کمک نماید. مبتنی بودن این روش بر کار زمینه ای، بر اهمیت پژوهش در مناطق مختلف و اقلیم های کم تر شناخته شده می افزاید. منطقه سیستان به دلیل دارابودن ویژگی های خاص اقلیمی، تفاوت هایی با سایر مناطق واقع در اقلیم گرم و خشک دارد و آسایش حرارتی ساکنان آن بر اساس مباحث سازگاری قابل تفسیر است. از این رو، در این پژوهش رفتارهای سازگارانه ساکنان این منطقه و میزان تاثیر آن ها بر آسایش حرارتی در ساختمان های دارای کوران طبیعی مورد بررسی قرار گرفته است. برای این منظور از 18 تیر تا 7 مرداد 1398 در یک تحقیق طولی، 6 بنای مسکونی در 6 روستای منطقه سیستان که رفتارهای سازگارانه در بین ساکنان بومی آن ها جریان داشت، انتخاب و ضمن ثبت پارامترهای اقلیمی فضاهای داخلی آن ها، مطالعه میدانیِ آسایش حرارتی مبتنی بر پرسش نامه انجام شد. در این تحقیق علاوه بر دریافت پاسخ های حرارتی، نوع و زمان انجام رفتارهای سازگارانه مورد تحلیل قرار گرفته اند. مهم ترین رفتار های سازگارانه در روزهای گرم منطقه سیستان بازکردن کُلَک ، بازکردن دُرچِه و آبدهی به خارخانه بوده که هم از نظر شکلی و هم از نظر عملکرد حرارتی با رفتارهای سازگارانه مورد اشاره در مطالعات پیشین متفاوت اند. تحلیل آماری پرسش نامه آسایش حرارتی بر اساس معیارهای احساس حرارتی، ترجیح و پذیرش حرارتی نشان داد که ساکنان منطقه توانسته اند به کمک این رفتارها، آسایش حرارتی را در 51 درصد از اوقاتِ روزهای مورد مطالعه که از روزهای خیلی گرم منطقه بوده است بدون هر گونه وسیله سرمایشی مکانیکی تجربه نمایند. همچنین این مطالعه نشان داد در دوره مورد مطالعه، رفتار سازگارانه آبدهی به خارخانه ، عملکرد حرارتی بهتری نسبت به رفتارهای بازکردن درچه و بازکردن کلک داشته است.
تاثیر شیوه زندگی بر سازمان فضایی خانه (مطالعه موردی: شهرستان کرمان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
محققان مسکن را چیزی بیش از نیاز انسان به سرپناه می دانند و معتقدند که از جمله مولفه های اصلی تاثیرگذار بر شکل و فرم آن فرهنگ است. اما از آنجایی که فرهنگ مفهومی پیچیده و بسیار عام می باشد، نیاز است که به مولفه هایی قابل سنجش و اندازه گیری مانند شیوه زندگی بسط پیدا کند. نادیده انگاشتن مطالعات فرهنگی و مردم شناسانه در سال های اخیر باعث کاهش رضایت مندی و از بین رفتن هویت فرهنگی مسکن شده است. دگرگونی سبک زندگی در طول دوره های تاریخی مختلف و ارتباط مستقیمی که میان آن با شکل و فرم مسکن وجود دارد، امکان مطالعه و بررسی سیر تاثیر آن بر خانه را در دوره های مختلف تاریخی فراهم می کند. این پژوهش به دنبال یافتن سیر تغییر سازمان فضایی خانه های کرمان از طریق مطالعه سیر تغییر تحول سبک زندگی است. شیوه توصیفی-تحلیلی روش کار این پژوهش است. در مرحله اول با مطالعات کتابخانه ای، ادبیات موضوع و در مرحله دوم با مطالعات میدانی برداشت نمونه های موجود در شهر کرمان که شامل خانه هایی در دوره های قاجار، پهلوی اول، پهلوی دوم، اوایل انقلاب و معاصر می باشد بدست آمده است. سپس خانه های هر دوره بر اساس مصاحبه و پرسشنامه هایی که از طریق ساکنین آنها جمع آوری شده است، انطباق کالبدی پیدا کرده اند، تا تاثیر سبک زندگی بر ساختار کالبدی مشخص شود. در آخر و به منظور نتیجه گیری از طریق تحلیل نمونه های کالبدی مبتنی بر سبک زندگی، سیر تغییرات تاریخی آنها معلوم می شود. نتایج نشان می دهد که دگرگونی سبک زندگی ارتباط مستقیم و قابل مشاهده ای بر کالبد خانه دارد و عدم شناخت و مطالعات کافی در این زمینه باعث شده است که در دوره های متاخر خانه ها متناسب با زندگی کاربران نباشد.
تحلیل پیکره بندی مسجد-مدرسه های ایران در دوره صفویه و قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با وجود اینکه قبل از اسلام هر کدام از فعالیت های آموزشی و عبادی مستلزم برخورداری از فضای کالبدی ویژه خود بوده اند، در قرون اولیه بعد از اسلام، فضاهای عبادی به عنوان عملکرد ثانویه به سمت آموزش متمایل گشته اند. از دوره سلجوقیان لازمه وجود فضاهای آموزشی به صورت اختصاصی مطرح گشته و در دوره های بعد نیز پیگیری شده و در عصر صفویه به اوج خود رسیده است. تعداد زیادی از این مدارس تمایل به مجاورت و ادغام با مساجد داشته اند. قطعا گستردگی زمان و مکان تاسیس این آثار، سبب برخورداری از تنوع بسیار در مشخصات کالبدی آن ها شده است. این تحقیق جهت تبیین ساختار، نسبت و میزان پیوند حوزه فضای آموزشی و فضای عبادی در مسجد-مدرسه ها در دو دوره قاجار و صفویه با هدف پاسخ گویی به این سوال شکل گرفته است که پیکره بندی دو کالبد مسجد و مدرسه نسبت به هم چگونه شکل گرفته و این موضوع از چه متغیرهای فیزیکی در هر کدام از دو دوره تبعیت می نموده است. تحقیق با استفاده از ترکیب روش های توصیفی تحلیلی و مقایسه تطبیقی انجام گردیده است. بدین منظور 43 مسجد-مدرسه مربوط به دوره صفوی و قاجار انتخاب و متغیرهای نوع دسترسی به دو فضا، نسبت ارتباط دو فضا با هم و با فضاهای بینابینی مشترک مانند حیاط و ایوان و هم چنین موقعیت قرارگیری دو فضا در سطح و نسبت مساحت فضای مسجد و مدرسه در هر یک بررسی گردیده است. تعداد بیشتری از نمونه های مورد بررسی در هر دو دوره صفوی و قاجار، بر اساس بیشترین و ساده ترین حد مجاورت و هم پیوندی شکل گرفته اند. در این نمونه ها دسترسی به دو فضا از یک ورودی مشترک صورت گرفته، هر دو فضا در یک سطح ساخته شده و در اطراف یک حیاط مشترک قرار گرفته اند و این متاثر از نسبت فضای مسجد و مدرسه در ساختار کلی فضا نبوده است. در دوره صفوی دو فضا پیوند زیادی با هم داشته و به سادگی در مجاورت حیاط با ورودی و دسترسی مشترک شکل گرفته اند. در دوره قاجار تنوع پیکره بندی بیشتر شده و دو فضا به سمت استقلال بیشتری پیش رفته اند، با این وجود هیچ گاه ارتباط دو فضا مطلقا قطع نشده است.
ارزیابی حساسیت متغیرهای معماری ساختمان های بلندمرتبه در عملکرد حرارتی و مصرف انرژی در اقلیم های گوناگون(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رشد سریع جمعیت منجر به افزایش نیاز به ساخت ساختمان های جدید می شود. با توجه به محدودیت زمین های شهری، ناگزیر ساختمان های بلند توسعه پیدا خواهندکرد. متغیرهای زیادی از جمله مشخصات معماری ساختمان بر میزان نیاز انرژی ساختمان و تامین آسایش حرارتی کاربران تاثیر گذارند. در این پژوهش بهینه سازی متغیرهای معماری به منظور تامین حداقل مصرف انرژی و حداکثر آسایش حرارتی با دو روش تحلیل پارامتریک و الگوریتم ژنتیک در سه اقلیم تهران، بندرعباس و تبریز بررسی شده است. همچنین حساسیت نتایح به دست آمده نسبت به تراکم بافت شهری ارزیابی شده است. نتایج نشان داده اند که در روش پارامتریک ساختمانی با فرم مستطیل در جهت گیری جنوبی با 40% سطح پنجره در دو شهر تهران و تبریز مناسب است. از طرف دیگر تنها در شهر بندرعباس تراکم بافت شهری زیاد در هر دو بخش انرژی وآسایش مناسب است و در دو شهر تهران و تبریز تراکم بافت شهری کم به عنوان الگوی شهری برگزیده انتخاب می شود. متغیرهای معماری: درصد پنجره، ساختار پنجره، فرم ساختمان به ترتیب با 4/15، 9/9 و 8/8 (درصد) بیشترین میزان حساسیت را با استفاده از روش پارامتریک در بخش انرژی نمایش داده اند. این در حالی ست که در بخش بهینه سازی مصرف انرژی، شهرهای تهران، بندرعباس و تبریز به ترتیب با میزان 16، 6 و 23 (درصد) حساسیت در متغیرهای معماری در روش الگوریتم ژنتیک را نشان می دهند. با بررسی هر دو روش بهینه سازی، الگوریتم ژنتیک نسبت به پارامتریک در بخش ارزیابی مصرف انرژی و عملکرد حرارتی دارای شاخص حساسیت بالاتر به میزان 9.4 و 23.3 درصد به ترتیب است. از طرف دیگر روش پارامتریک با ایجاد روندی مرحله به مرحله، نتایج تصمیمات طراح را در گام های نخستین از وضعیت حرارتی و مصرف انرژی به واسطه ی تغییر در هر یک از متغیر های معماری ساختمان آشکار می سازد.