یادگیری واقعی متضمن استفاده از روش های تدریس مناسبی است که باعث شود دانشجویان با علاقه در فعالیت های یادگیری درگیر شده و تجارب یادگیری مفیدی را کسب نمایند. با توجه به این موارد، تجدید نظر در روش های سنتی تدریس و استفاده از سبک های نوین دانشجومحور از سوی سیستم های آموزشی ضروری به نظر می رسد. هدف این مطالعه، مقایسه تاثیر تدریس به شیوه بحث گروهی دانشجومحور و شیوه سخنرانی بر میزان یادگیری دانشجویان مامایی بود.
مواد و روش ها: در این مطالعه نیمه تجربی در سال 1393، 72 نفر از دانشجویان مامایی ترم سوم کارشناسی پیوسته دانشگاه آزاد اسلامی گرگان برای تدریس درس تئوری بالینی بارداری به دو شیوه سخنرانی و بحث گروهی به صورت سرشماری انتخاب شدند. آزمون نهایی پس از اتمام جلسات آموزشی و آزمون بررسی ماندگاری مطالب، 8 هفته پس از اتمام جلسات آموزشی برگزار شد. داده ها با کمک نرم افزار SPSS 16 و آزمون ناپارامتری ویلکاکسون مورد تحلیل قرار گرفتند.
یافته ها: میانگین نمرات کل جلسات در شیوه سخنرانی (11/8±17/45) و در شیوه بحث گروهی (08/10±25/57) دارای تفاوت آماری معنی دار بود (0001/0=p). در بررسی ماندگاری مطالب پس از 8 هفته نیز بین میانگین نمرات در دو شیوه سخنرانی (90/13±50/24) و بحث گروهی (10/13±10/35) تفاوت آماری معنی داری مشاهده شد (0001/0=p).
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش کیفیت تدریس اساتید در باورهای خودکارآمدی دانشجویان صورت گرفت. پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری تمامی دانشجویان رشته های علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد در سال تحصیلی 91-90 بوده اند (مجموعاً 7553 نفر). تعداد 366 نفر از این دانشجویان طبق جدول کرجسی و مورگان و به شیوه نمونه گیری طبقه ای نسبی با توجه به حجم هر دانشکده، انتخاب و پرسشنامه های کیفیت تدریس سراج و خودکارآمدی عمومی شرر را تکمیل کردند. داده های حاصل نیز با استفاده از آمار توصیفی و تحلیل رگرسیون تحلیل شدند. کیفیت تدریس، قادر به پیش بینی باورهای خودکارامدی دانشجویان (000/0p=،12/30=(364،1)F) و 8 درصد از واریانس باورهای خودکارامدی دانشجویان از طریق کیفیت تدریس اساتید، قابل تبیین بود.از بین مؤلفه های چهارگانه کیفیت تدریس، ارزشیابی تدریس (003/0, p=008/3 t=) و روابط بین فردی (029/0, p=197/2t=) پیش بینی کننده مثبت و طرح درس (001/0, p=329/3- t=) پیش بینی کننده منفی خودکارآمدی دانشجویان بود. همچنین، مولفه اجرای تدریس (356/0, p=924/0- t=) در پیش بینی خودکارآمدی دانشجویان مورد بررسی سهمی نداشت (356/0, p=924/0- t=). بنابراین با توجه به اینکه در مطالعه حاضر، اجرای تدریس در باورهای خودکارآمدی دانشجویان نقشی نداشت، استفاده از روش های تدریس مساله محور که دانشجو را درگیر فرآیند آموزش می نماید، توصیه می گردد.
هدف اصلی این پژوهش بررسی آموزش ابعاد تاریخ محلی در برنامه ی درسی تاریخ از دیدگاه معلمان تاریخ و دانش آموزان دوره متوسطه، به منظور کاربست آن در برنامه درسی مدارس هست. برای اجرای تحقیق، تعداد 16 معلم به صورت هدفمند در دسترس و 285 دانش آموز به صورت تصادفی انتخاب و داده های تحقیق گردآوری شد. ابزار گردآوری اطلاعات برای داده های کمی، پرسشنامه محقق ساخته که شامل دو پرسشنامه به ترتیب برای معلمان تاریخ و دانش آموزان هست. برای تعیین روایی پرسشنامه ها، از روایی محتوایی و صوری استفاده شد و برای تعیین پایایی از روش آلفای کرونباخ استفاده شده است که برای پرسشنامه شماره یک2/68درصد و برای پرسشنامه شماره دو3/97درصد برآورد شده است. داده های کیفی تحقیق علاوه بر سؤالات باز پاسخ پرسشنامه دانش آموزان، از طریق مصاحبه نیمه ساختارمند با 8 معلم تاریخ، گردآوری و از طریق نظریه مبنایی تحلیل شدند. نتایج نشان داد، دانش آموزان و معلمان تاریخ نسبت به آموزش ابعاد تاریخ محلی استان، نگرش مثبتی دارند. ازنظر دانش آموزان، تاریخچه سیاسی بیشترین و تاریخچه اقتصادی کم ترین اهمیت آموزشی را نسبت به بقیه ابعاد دارند. معلمان تاریخ، آموزش تاریخچه فرهنگی - اجتماعی را مهم ترین و آموزش تاریخچه اقتصادی را کم اهمیت ترین بُعد از بین ابعاد تاریخ محلی استان برآورد کردند. همچنین در خصوص دیدگاه های معلمان و دانش آموزان درباره اهمیت آموزش تاریخ محلی در برنامه درسی تاریخ می توان به: ضرورت پداگوژیکی، درک و شناخت محیط زندگی خود، برآورده شدن نیازهای روحی افراد، تقویت روح میهن پرستی، بازنمایی و حفظ اصالت و هویت بومی و توسعه ی همه جانبه جامعه اشاره کرد. معلمان تاریخ برای تدریس تاریخ محلی، روش یاددهی–یادگیری مشارکتی، روش یاددهی–یادگیری مشاهده ای، روش یاددهی–یادگیری پژوهش محور، روش نقل حکایات تاریخی توسط معلم(تاریخ شفاهی) و تدریس با استفاده از منابع الکترونیکی را پیشنهاد دادند
اهداف: درس علوم تجربی می تواند نقش چشمگیری در ارتقای مهارت های تفکر و حل مساله در دانش آموزان داشته باشد. بنابراین وجود معلمانی که از احساس خودکارآمدی بالایی در زمینه تدریس درس علوم به شیوه نوین برخوردار باشند، بسیار حایز اهمیت است. هدف این پژوهش، اعتباریابی پرسش نامه باورهای خودکارآمدی معلمان در تدریس علوم به عنوان یک درس پژوهش محور بود.
ابزار و روش ها: این پژوهش توصیفی- پیمایشی مقطعی در سال 1393 انجام شد. 303 نفر از معلمان دوره ابتدایی شهر سنندج به شیوه نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش، پرسش نامه خودکارآمدی تدریس علوم به عنوان یک درس پژوهش محور (دیرا- اسمولک) بود. به منظور بررسی روایی سازه پرسش نامه از آزمون تحلیل عاملی تاییدی، برای بررسی همسانی درونی آن از ضریب آلفای کرونباخ و روش دونیمه کردن با استفاده از ضریب همبستگی رتبه ای اسپیرمن و برای بررسی میزان خودکارآمدی معلمان در تدریس علوم به عنوان یک درس پژوهش محور، از آزمون T تک نمونه ای استفاده شد.
یافته ها: ساختار عاملی پرسش نامه، مشتمل بر 34 گویه و پنج بُعد خودکارآمدی در درگیرساختن فراگیران با مسایل علمی، خودکارآمدی در اهمیت دادن به شواهد علمی، خودکارآمدی در فرمول بندی توضیحات، خودکارآمدی در پیونددادن توضیحات با دانش علمی و خودکارآمدی در گفت وگو و تعدیل توضیحات، تایید شد. همسانی درونی پرسش نامه نیز در مجموع و بر حسب ابعاد پنج گانه، مورد تایید بود. همچنین میزان باورهای خودکارآمدی معلمان در تدریس علوم به عنوان یک درس پژوهش محور، در سطح متوسط بود.
نتیجه گیری: پرسش نامه خودکارآمدی تدریس علوم به عنوان یک درس پژوهش محور در ایران قابل استفاده است.