هدف این پژوهش بررسی و تبین تاثیر آموزش هوش هیجانی برمهارتهای ارتباطی دانشجویان بود. پژوهش حاضر از نوع تجربی دو گروهی همراه با پیش آزمون و پس آزمون بود.جامعه آماری پژوهش دانشجویان ساکن خوابگاههای دانشگاه آزاد اسلامی واحد نجف آباد در نیمسال اول سال تحصیلی 1389- 1390 بودند. ازبین جامعه آماری تحقیق، با ملاحظه ریزش احتمالی افراد شرکت کننده در طرح تعداد 180 نفردختر و 220 نفر پسر به عنوان نمونه تحقیق انتخاب گردید. سپس با استفاده از روش تصادفی طبقه ای،حجم نمونه تحقیق به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند.از همه افراد نمونه تحقیق پیش آزمون با استفاده از پرسشنامه سنجش مهارتهای ارتباطی کویین دام بعمل آمد. سپس دانشجویان گروه آزمایش نمونه آماری در معرض متغیر مستقل(دوره آموزشی هوش هیجانی) قرار گرفتند. اما دانشجویان گروه کنترل هیچگونه مداخله ای دریافت نکردند. پس از پایان دوره آموزشی تمام دانشجویان گروه کنترل و آزمایش مجدداً در معرض سنجش مهارتهای ارتباطی با استفاده از پرسشنامه کویین دام قرار گرفتند. نتایج تحقیق نشان داد که آموزش هوش هیجانی موجب عملکرد بهتر دانشجویان در برقراری ارتباط با اطرافیان می گردد.
هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش کفایت اجتماعی مبتنی بر مدل فلنر بر سازگاری اجتماعی دانش آموزان قربانی قلدری با توجه به نقش جهت گیری اهداف اجتماعی بود.طرح پژوهش از نوع نیمه آزمایشی پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه شامل دانش آموزان دختر قربانی قلدری در مدرسه بود که در پایه هفتم و هشتم دوره اول مقطع متوسطه مشغول به تحصیل بودند. نمونه شامل 96 دانش آموز قربانی قلدری بود که با توجه به نوع جهت گیری اجتماعی به طور تصادفی در گروه های آزمایش وکنترل منسوب شدند (گروه آزمایش= 48 نفر، گروه کنترل= 48 نفر). برای جمع آوری داده ها از مقیاس قربانی قلدری کالیفرنیا، جهت گیری اهداف پیشرفت اجتماعی و سازگاری اجتماعی استفاده شد. آموزش کفایت اجتماعی برای گروه آزمایش در 12 جلسه به مدت شش هفته ارائه گردید و گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکرد. نتایج تحلیل کوواریانس تک متغیری دو راهه نشان داد که آموزش کفایت اجتماعی بر افزایش سازگاری دانش آموزان قربانی قلدری اثربخش است و این افزایش در گروه های تبحری اجتماعی و عملکردگرایی اجتماعی بود اما در افزایش سازگاری اجتماعی گروه عملکردگریزی اجتماعی تأثیری دیده نشد. در مجموع نتایج حاکی از آن است که می توان ازآموزش کفایت اجتماعی مبتنی بر مدل فلنر برای افزایش سازگاری دانش آموزان قربانی قلدری استفاده کرد.
هدف: این پژوهش به دنبال بررسی تأثیر عامل عمومی شخصیت و ابعاد دلبستگی بر کیفیت رابطه زناشویی بود. روش: جامعه این پژوهش شامل زوج های شهر اصفهان بود که حداقل یک سال از ازدواج آنها گذشته و در طی یک سال اخیر با رویدادهای استرس زا مواجه نشده بودند. از این جامعه، نمونه ای با حجم 522 نفر (261 زوج) به روش نمونه گیری سهل الوصول انتخاب شد. در این پژوهش برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه پنج عامل شخصیت نئو (NEO-FFI)، پرسشنامه تجدیدنظرشده تجارب در روابط نزدیک (ECR-R)، و پرسشنامه کیفیت ابعاد رابطه ادراک شده (PRQC) استفاده شد. روش های آماری مورد استفاده شامل آمار توصیفی و تحلیل استنباطی به روش مدل سازی معادله ساختاری بود. یافته ها: یافته ها نشان داد تأثیر مجزا و مرتبط عامل عمومی شخصیت و ابعاد دلبستگی بر کیفیت رابطه زناشویی معنادار است. عامل عمومی شخصیت باعث افزایش، و اضطراب و اجتناب دلبستگی باعث کاهش کیفیت رابطه زناشویی می شود. همچنین تأثیر ابعاد دلبستگی بیشتر از عامل عمومی شخصیت به دست آمده و از بین ابعاد دلبستگی، تأثیر اجتناب دلبستگی بر کیفیت ابعاد رابطه زناشویی قوی تر بود. نتیجه گیری: به طور کلی در تبیین کیفیت رابطه زناشویی، عامل عمومی شخصیت و ابعاد دلبستگی دارای سهم ویژه ای بوده و باید عملکرد هر دو همزمان مورد توجه قرار گیرد.
اختلال درخودماندگی، اختلالی است که بر دامنه وسیعی از حیطه های رشدی کودک اثر نامطلوب می گذارد و علاوه بر خود فرد، اطرافیان نیز به میزان زیادی درگیر مشکلات متعدد رفتاری کودک می شوند. از این رو، ارایه خدمات توان بخشی و حمایتی می تواند در کاهش این بار سنگینی که بر دوش والدین است، تا حدودی موثر باشد. بررسی حاضر نیازهای مادران کودکان درخودمانده به حمایت اجتماعی و توان بخشی فرزندانشان را مورد سنجش قرار داد. پژوهش حاضر به صورت توصیفی و جامعه آماری شامل تمامی مادران کودکان درخودمانده در مرکز توان بخشی به آرا وابسته به دانشگاه شهید بهشتی بود. نمونه مورد مطالعه شامل بیست و هفت نفر از مادران کودکان درخودمانده بود که به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزار پژوهش، پرسشنامه نیازهای خانوادگی محقق ساخته بود که با استفاده از پرسشنامه نیازهای خانوادگی سیکلوس و کرنز (2006) طراحی شده بود و توسط مادران تکمیل شد. یافته های به دست آمده نشان داد که بیشترین نیاز مادران به داشتن اطلاعات درباره فرایند آموزش و مشارکت در برنامه های آموزشی و درمانی فرزندشان بود. بیشترین مشکلات کنونی کودکان درخودمانده در حیطه های گفتاری، ارتباط اجتماعی و مسائل عاطفی و بیشترین مسائل کودکان در سال گذشته در مشکلات رفتاری، مسائل عاطفی و توجه و تمرکز بوده است. همچنین بیشترین مسائل مادران در سال گذشته، مسائل خانوادگی و شغلی بوده است. به این ترتیب، مادران این گونه کودکان نیاز بالایی به حمایت اجتماعی و توان بخشی اجتماعی کودک خود دارند و این موضوع ضرورت برنامه ریزی برای آموزش خانواده و طرح ریزی برنامه های حمایتی و آموزشی مناسب را نشان می دهد.
با توجه به ظهور شکل های جدید روابط قبل از ازدواج در سالیان اخیر در میان جوانان، مطالعه حاضر با هدف کشف علل و انگیزه های افراد برای انتخاب این سبک زندگی انجام شد. در این مطالعه، روش شناسی کیفی به عنوان روش شناسی غالب انتخاب گردید. جهت یافتن افراد نمونه از تکنیک نمونه گیری گلوله برفی بهره گرفته شد. بعد از یافتن چند نمونه اول از طریق دوستان و آشنایان، همان نمونه ها پس از مصاحبه و فرایند جلب اعتماد، رابط و واسطی شدند برای آشنایی و مصاحبه با نفرات بعدی. برای گردآوری اطلاعات از 23 زن و مرد که دارای رابطه هم خانگی بودند مصاحبه عمیق و نیمه ساختاریافته به عمل آمد. افراد شرکت کننده اکثراً در شهرهای بندرعباس، کرمان و تهران سکونت داشتند. داده های به دست آمده با رویکرد تفسیری تحلیل شدند. بعد از تجزیه وتحلیل داده ها با رویکرد تفسیری، 6 مقوله ی اصلی با عناوین: آمادگی برای ازدواج و نگرانی از پیامدهای آن، مزایای اقتصادی، نیازهای عاطفی و جنسی، نگرانی از پیامدهای طلاق، کم رنگ شدن نقش نظارتی و حمایتی خانواده، آزمودن سازگاری و ازدواج آزمایشی، به عنوان دلایل گرایش افراد به روابط هم خانگی استخراج گردید.شیوع آرام و خزنده روابط هم خانگی، آمار بالای طلاق، وفور خیانت های عاطفی و جنسی افراد متأهل و شیوع سبک های غربی روابط قبل از ازدواج همگی بنیان خانواده ایرانی را نشانه رفته اند. و حل این معضلات نیازمند عزم جدی مسئولان و متخصصان در سطح کلان جهت بازنگری در سیاست گذاری های شغلی، کارآفرینی، محتوای رسانه ملی، تحصیلات عالی و حوزه فرهنگ می باشد.