فلسفة تعلیم و تربیت درجایگاه یکی از فلسفههای مضاف، از دو زاویه قابل بررسی و مطالعه است: 1. دیدگاههای فیلسوفان دربارة تعلیم و تربیت؛ 2. رشتة دانشگاهی.
فلسفة تعلیم و تربیت از نگاه اول، تاریخی به قدمت اندیشهورزی و نظریه پردازی فیلسوفان شرق و غرب عالم در باب تربیت دارد؛ اما از نگاه دوم حدود یک قرن از عمرش سپری میشود.
از فلسفة تعلیم و تربیت، بسته به نوع دید و مبانی فلسفی متناسب با آن، مفاهیم و تعاریف گوناگونی ارائه شده است: استنتاج آرای تربیتی از مبانی فلسفی، کاربرد فلسفه در تعلیم و تربیت، نظریة عمومی تعلیم و تربیت، تحلیل و پردازش مفاهیم و گزارههای تربیتی و مانند آن.
نگارندة این مقاله، فلسفة تعلیم و تربیت را تبیین و اثبات مبادی تصوری و تصدیقی تعلیم و تربیت تلقی میکند و در سه سطح پیش استنتاجی یا باز یافت، استنتاجی یا کشف، و فرا استنتاجی یا خلق به بررسی فلسفة تعلیم و تربیت میپردازد. طراحی و اجرای تدابیر و راهکارهایی در سه سطح بازیافت، کشف و خلق، از شرایط اساسی پیریزی فلسفة تعلیم و تربیت اسلامی است.
رشتة فلسفة تعلیم و تربیت، تحولات و تطوراتی را پشت سر نهاده که در دو مرحله قابل تشخیص و بررسی است؛ مرحله رویکرد ایسمها و مرحله رویکرد تحلیلی. فلسفة تعلیم و تربیت در حال حاضر در مرحلة پساتحلیلی و مشتمل بر رویکردها و دیدگاههای متنوعی در جهان غرب است.
مساله «آزادی»یکی از عمومی ترین و کهن ترین مسایلی است که از دیرباز اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است.آزادی،امری است که نه تنها فیلسوفان و متفکران،بلکه عامه مردم نیز اهمیت آن را به یک معنا درک و تصدیق می کنند،و درمجموع ،باید گفت کمترکسی است که ارتباط این موضوع را با خویش از طریق گوشت و پوست و خون احساس نکند،و بتواند نسبت به آن بی اعتنایی ورزد. در طول تاریخ تفکر،مساله آزادی،همواره به نوعی و به نحوی،مورد توجه متفکران بوده و هیچ فیلسوف نام آور صاحب مکتبی نیست که این مساله ار در فهرست مسایل اصلی فلسفه خویش قرار نداده باشدو در جست وجوی راه حلی برای آن نیامده باشد.خلاف برخی از مسایل و مباحث فلسفی که در برخی از دوره های تاریخی به دلایلی اهمیت می یابدو در دوره ای دیگر اهمیت خود را ازدست می دهد،«آزادی»همواره در صدر دستورکار متفکران و مصلحان و انسان شناسان قرار داشته و نه تنها پرونده آن با گذشت زمان بسته شده بلکه با پیشرفت علوم و توسعه جوامع،به ویژه در قرون اخیر،براهمیت و پیچیدگی ان افزوده شده است. فیلوسفان،متکلمان،دانشمندان،جامعه شناسان،سیاست مداران،حقوق دانان،اقتصاددانان،روان شناسان و علمای علم اخلاق و تعلیم و تربیت هریک به صورتی خود را بامساله آزادی مواجه دیده و از منظر ویژه تخصص خود به منظره وسیع ومتنوع آزادی نظر کرده اند.
امروزه, فلسفه اسلامى, با توجه به پیش رفت علوم, نیازمند آن است که در حرکتى پویا خود را به روز و کارآمد نماید تا نشان دهد که در پاسخ گویى به پرسش هاى جدید نیز تواناست. به نظر مى رسد که فلسفه اسلامى مى تواند بیشترِ پرسش هایى را که در حوزه هاى گوناگون فلسفه ـ در دنیاى امروز ـ مطرح است, پاسخ دهد. اما وظیفه تبیین این پاسخ ها و طراحى آنها بر اساس مبانى فلسفه اسلامى برعهده پژوهش گران این حوزه است. این مقاله کوشیده است تا با بررسى یکى از مقولات فلسفى نوین; یعنى فلسفه هنر و زیبایى شناسى در نظام فلسفى ملاصدرا, گامى نو در پاسخ به پرسش هاى جدید فلسفى برداشته و روشى را براى بازسازى اندیشه هاى فیلسوفان اسلامى در حوزه هاى جدید فلسفه, ارائه نماید.
نوشتار حاضر، درصدد بررسى جایگاه دانش منطق در میان دیگر دانشهاست. از آنجا که بررسى تمایز علوم و تقسیمهاى علم نقش بسزایى در روشن شدن مسئله مورد بحث دارد، در آغاز، بحث مختصرى در باره دو نکته مزبور مطرح کرده، سپس به اثبات ابزارى بودن منطق مىپردازیم. بدین امر نیز توجه داده مىشود که در باب منطق دو دیدگاه مىتوان داشت: یکى نگاه فىنفسه، و دیگرى در قیاس با دیگر علوم، که غرض اصلى از علم منطق جهت دوم است. ازهمین دیدگاه است که منطق، دانشى ابزارى به شمار آمده که همه دانشها بدان نیازمندند. در بخش پایانیِ مقاله، معناى ابزارى بودن منطق بررسى شده و روشن مىشود که منطق ضمانت صحت فکر، از نظر صورت و ماده را بر عهده دارد. ولى در منطق، بحث از ماده فکر، به طور کلى صورت مىگیرد و این علم به مواد خاص و جزئى که در افکار گوناگون به کار مىرود، نمىپردازد.
ابنخلدون، یکی از محدود مورخانی است که توانست دخالت دادن عقل و استدلال در تاریخ را از آن جنبه یاریگری چون جغرافیا به تأثیر اقلیمها بر زندگی بشر و ساختن تاریخ توجه کند. نظریه عصبیت در تاریخ و تأثیر روحی و روانی آن بر تشکیل حکومتها از جمله دستاوردهای مهم ابن خلدون است که توجه به آن برای پژوهشگران تاریخ جهت بررسی علل و عوامل ظهور و سقوط حکومتهایی که از متن قبایل بدوی برخاستهاند، اهمیت فراوانی دارد.