فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۲٬۴۴۱ تا ۲٬۴۶۰ مورد از کل ۵۱٬۷۰۲ مورد.
حوزه های تخصصی:
در دوره انقلاب اسلامی، شاعران متعهد و ملتزم، برای دفاع از ارزش های انقلاب و ترویج افکار انقلابی، به بیان واقعیت ها و انتقاد از مشکلات و بیان مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، مذهبی، اخلاقی، اقتصادی و... دوران خود پرداخته اند. که این اشعار به «شعر اعتراض» موسوم گشته اند. شعر اعتراض به عنوان جریان ادبی نوپا، نوعی شعر اجتماعی و از بن مایه های شعر پایداری سرچشمه می گیرد. از میان شاعران، سلمان هراتی، سید حسن حسینی، قیصر امین پور و علیرضا قزوه از جمله شاعران منتقد به شمار می روند. این پژوهش سعی دارد به بررسی درونمایه ها، شیوه های بیان، لحن و قالب اعتراضی در اشعار شاعران مشهور بعد از انقلاب اسلامی در حیطه های گوناگون (سیاسی، اجتماعی، مذهبی، اخلاقی، اقتصادی، فرهنگی و...) بپردازد و وجه اشتراک و افتراق سروده های آن ها را در این زمینه بررسی نماید. این جستار به شیوه توصیفی، تحلیلی، آماری و با استفاده از مطالعات کتابخانه ای انجام شده است. شاعران در انتقاد از معضلات کشور یا جامعه بشری از نگرشی واقع گرایانه و در عین حال فرامرزی برخوردارند، به طوری که، اشعار اعتراضی آنان بازتابی از شرایط اجتماعی و سیاسی جامعه و زمان است و چنین اشعاری علاوه بر حضور فعال شاعران معترض در عرصه های سیاسی و ادبی جامعه، تأئیدی است بر نظریه جامعه شناختی ادبیات که هنر را همواره از بستر های اجتماعی و سیاسی متاثر می داند و در نهایت اینکه هدف شعر اعتراض، حفظ ارزش های اسلامی، اصلاح نمودن جامعه و مبارزه با بی عدالتی است. بنابرابن بیشترین بسامد بازتاب درون مایه های اعتراضی در اشعار سید حسن حسینی و کمترین نمود آن مربوط به قیصر امین پور است که به ترتیب در قالب های سپید، نیمایی، غزل، هایکو، رباعی و... در زمینه های سیاسی و اجتماعی سروده شده است که گاهی این اعتراض ها جهانی و گاهی داخلی است که اعتراض های نوع اول حول اعتراض به سیاست های قدرت های جهانی می چرخد و اعتراض های درون کشوری مربوط به بی عدالتی های موجود در جامعه است.
تحلیل شخصیت رستم و اسفندیار بر اساس عنصر کشمکش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
شاهنامه ی فردوسی یکی از برجسته ترین متون کهن در ژانر داستان است که پس از گذشت قرن ها با اسلوب داستان نویسی مدرن مطابقت می کند. داستان رستم و اسفندیار از فنّی ترین داستان ها از حیث پیرنگ، شخصیت پردازی و گفتگو است. محبوبیت این داستان به گونه ای است که همه ی فارسی زبانان دو شخصیت اصلی داستان را می شناسد. در این پژوهش تلاش شده است تا دلایل محبوبیت و ماندگاری این دو شخصیت و ویژگی های اخلاقی آنان با تکیه بر گفتگوها و کشمکش هایشان تبیین و تحلیل شود. یکی از دلایل موفقیت فردوسی در شخصیت پردازی رستم و اسفندیار، ظرفیت بالایی است که این داستان از حیث عنصر گفتگو دارد. کثرت گفتگو فرصت بیشتری را برای پرداختن به دغدغه ها، کشمکش ها و روحیات در اختیار داستان پرداز قرار می دهد و به او کمک می کند تا از لایه های پنهان شخصیت ها پرده بر دارد. با مطالعه ی داستان رستم و اسفندیار مشخص می شود که بخش محدودی از داستان به کشمکش جسمانی اختصاص دارد و کشمکش های درونی (عاطفی،ذهنی و اخلاقی) در قالب گفتگو و تک گویی نقش گسترده تری را ایفا می کنند. در تحلیل دو شخصیت اصلی نیز دیده می شود که اسفندیار کشمکش های فراوانی با دوست و دشمن دارد و علاوه بر کشمکش های بیرونی، وی دچار کشمکش درونی است اما تنها کشمکش حقیقی رستم در این داستان، با اسفندیار است. در انتها ویژگی های کشمکش نمایشی به عنوان خلاقانه ترین نوع کشمکش در این مقاله معرفی شده است. بدین گونه که شاعر برای برجسته سازی و عینیت بخشیدن به تقابل و کشمکش میان شخصیت ها، کشمکش زبانی و جسمی (دیالوگ و اکشن) را با یکدیگر همراه می کند. این همراهی و ملازمت میان گفتگو و عمل موجب جذابیت و تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب می شود.
کاربست الگوی وینه و داربلنه در ترجمه ی قرآن کریم (بررسی موردی ترجمه های نعمت الله صالحی نجف آبادی، محمدعلی کوشا و کریم زمانی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
طی سالیان اخیر نظریه های ترجمه با هدف نظام مندیِ نقد ترجمه در قالب یک چارچوب مدون جهت ارزیابی ترجمه های قرآن استفاده شده اند. نظریه پردازان ترجمه نیز با دیدگاه های متفاوت و گاه مشابه توانسته اند در این عرصه مؤثر واقع شوند. از این میان ژان پل وینه و ژان داربلنه در سال 1958 کتابی با عنوان «سبک شناسی تطبیقی فرانسه و انگلیسی» منتشر کردند که بعدها به منبع مهمی برای ترجمه پژوهان تبدیل شد. وینه و داربلنه در این اثر به معرفی تکنیک هایی پرداختند که هر مترجمی ناگزیر از آنها بهره می برد. پژوهش حاضر پس از تبیین این تکنیک ها و زیرشاخه های آن ها، با روش توصیفی تحلیلی و مقابله ای به کیفیت کاربست آنها در ترجمه های سه مترجم قرآن کریم (صالحی، زمانی و کوشا) می پردازد و هدف از آن، تبیین چگونگی و میزان کاربرد الگوی ترجمه وینه و داربلنه در ترجمه های مورد بررسی است. یافته های پژوهش در پنج جزء پایانی قرآن کریم نشان می دهد؛ مترجمان با توجه به قداست متن قرآن و ویژگی های زبانی خاص آن، از ترجمه تحت اللفظی -که یکی از مؤلفه های ترجمه مستقیم است- بیش از سایر مؤلفه ها بهره برده اند. از سوی دیگر، تکنیک جابجایی (تغییر صورت) – به عنوان یکی از مؤلفه های ترجمه غیرمستقیم- به سبب تفاوت ساختار دستوری دو زبان عربی و فارسی، پس از ترجمه تحت اللفظی بیشترین بسامد را دارد؛ تکنیک غیرمستقیمِ همانندسازی نیز به سبب اشتراکات فرهنگی میان دو زبان و نیز ممنوعیت دخل و تصرف بیش از حد در قرآن، نسبت به سایر مؤلفه ها، بسامد کمتری دارد. از میان مترجمان یادشده، زمانی و کوشا بیش از صالحی، از روش های ترجمه غیرمستقیم بهره برده اند.
مناجات- قصه های مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی سال چهاردهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۲۸
131 - 152
حوزه های تخصصی:
«مناجات» در مثنوی از یک طرف مفهومی مکاشفه ای دارد و از سوی دیگر نقش هنری آن اغلب، توضیح مضامین و تبیین مفاهیم قصه های آن است. مولانا به منظور بیان نکات عرفانی و در جهت تکمیل دقایق باطنی خویش کاربرد مناجات را شیوه ای مؤثر برای توضیح موضوعات عرفانیِ داستان می داند. باید دانست که مولانا در مناجات های خویش در راستای نیل به کدام مقاصد سخن عرفانی است؟ بررسی نقش مناجات و کارکرد آن برای درک بهتر مبانیِ جمال شناسی مثنوی، تبیین دقیق تر نگرش های عرفانی مولانا با استفاده از رویکرد تفسیری معانی رمزی قصه و چگونگیِ بسط مفاهیم آن از قِبل قابلیت های بلاغی این نوع ادبی، هدف اصلی پژوهش حاضر است. این مقاله به روش توصیفی و به شیوه تحلیل محتوا و نقد اجزای تحقیق، مناجات های مثنوی را در ارتباط با درون مایه قصه های آن ارزیابی می کند. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد که مناجات ساحتِ جمال شناسی مثنوی را تا حد بسیار هنری متحول می کند و استفاده از آن، نه تنها یافته های ذهنی مولانا را در معانی و صورت های بدیعی گسترش می دهد، بلکه مفاهیم رمزی و مبهم قصه را بر مبنای آن به روشنی تفسیر و تأویل می کند.
زبان عرفانی در مثنوی معنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی سال هجدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۶۸
101 - 129
حوزه های تخصصی:
بیان تجارب عرفانی، همواره یکی از مهم ترین مباحث در دیدگاه عرفا بوده است. بررسی جنبه های پدیداری این تجارب، بیرون از زبان امکان پذیر نیست. این در حالی است که زبان نیز در تبیین تجربه های عرفانی نارساست و به همین سبب عارفان، به شکل های هنری و ادبی زبان روی آورده اند، نماد و تمثیل دو شکل هنری از جمله شکل های هنری زبان است. این پژوهش به شیوه تحلیلی در پی بررسی و تحلیل چگونگی به کارگیری تمثیل و نماد جهت آشکار کردن تجربه های عرفانی مولوی در مثنوی است. مولوی در راستای به کارگیری تمثیل با در نظر گرفتن تنگناهای زبان بشری کوشیده است تا با زبان ویژه خویش، راه را بر تأویل های عرفانی برای خود و مخاطب بگشاید. آنچه در فهم زبان مثنوی اهمیت دارد، شناخت زبان نمادگرا در فضای گسترده این اثر است. یافته های پژوهش نشان می دهد که مولوی با آگاهی از ظرفیت های کلامی، به زبان عرفانی خود پویایی داده است. توجّه به زبان و کاستی های آن، معناگرایی، تکرار واژگان ویژه و تمرکز بر اندیشه ای واحد، آگاهی ازتجربه های عرفانی در عینِ بیان ناپذیری آن ها و ادراک مخاطبان از جمله عوامل مؤثر در درک زبان عرفانی مثنوی معنوی است.
کارناوال گرایی در قصه های عامیانه ایرانی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های ادبی سال هجدهم بهار ۱۴۰۱ شماره ۷۵
50-31
حوزه های تخصصی:
میخاییل باختین، ادبیات عامه را مناسب ترین عرصه برای بروز تفکر کارناوالی می دانست. شاخصه بارز این اندیشه، بر هم ریختن گفتمان مسلّط بر ادبیات سنّتی از طریق دگرگونی زبان و ارزشهای موجود در آثار ادبی است. این مقاله می کوشد تا از این منظر قصه های عامیانه ایرانی را واکاوی نماید. بدین منظور هفت مجموعه قصه عامیانه ایرانی به روش توصیفی تحلیلی مورد بررسی قرار گرفته است. ویژگیهای بارز ادبیات کارناوالی، همچون مطرح کردن آزادانه مسائلی که ارتباط با زندگی مادی حیات انسان دارد، مانند خوردن، نوشیدن، زاد و ولد، زناشویی و درنهایت مرگ به منزله روند طبیعی زندگی و نه امری تراژیک و فاجعه بار عناصر مهم تفکر کارناوالی و گروتسک به شمار می رود که در این جستار بدان پرداخته شده است. حاصل این پژوهش نشان می دهد که چگونه تیپهای شخصیتی مختلف در قصه ها در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند و با دگرگونی مراتب فرادست و فرودست گفتمان سلطه پروری فرومی پاشد. در این روایات با شکستن هنجارهای قدرت در جامعه، مجال چندصدایی در قصه ها فراهم می شود که از مشخصه های بارز ادبیات کارناوالیستی است. همچنین به کار بردن زبان بی پیرایه، بدون محدودیت اخلاقی که شامل واژگان نامعمول، ناسزا و کلمات خارج از عرف می شود به ایجاد فضای طنزگونه کارناوالی کمک می کند.
مراتب خداشناسی در مثنوی مولوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه ادب غنایی سال بیستم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۳۹
227 - 242
حوزه های تخصصی:
تأمّل در هدف آفرینش انسان از موضوعات مشترک ادیان آسمانی است و همه این ادیان شناخت خدا را شرط رسیدن به هدف مذکور می دانند. البته مراحل و چگونگی شناخت از دید متفکران و نظریه پردازان متفاوت است. در میان اندیشه های اسلامی، جلال الدین مولوی در مثنوی با بهره گیری از آموزه های قرآنی، معرفت خدا را در مراحل و مراتبی بیان کرده است. این پژوهش با روش توصیفی- تحلیلی به تبیین و تحلیل مراتب معرفت الهی و چگونگی ارتباط آنها با یکدیگر در الهیات مثنوی می پردازد. پژوهش حاضر در صدد پاسخ به این پرسش است که از نگاه مولوی مراتب شناخت خدا چه ارتباط منطقی با یکدیگر دارند. مولوی، شناخت خدا را زیر بنای رسیدن به مقام خلیفهاللهی و دارای سه مرتبه کلی: سطحی(عامیانه)، کسبی(عقلی) و کشفی(عرفانی) می داند. از نگاه وی نوعی رابطه منطقی میان مراتب فوق بر قرار است: معرفت سطحی مقدمه ضروری پیدایش معرفت عقلی است و معرفت شهودی به دنبال کمال معرفت عقلی بروز و استمرار می یابد. این مقاله ضمن استخراج و چینش منطقی مراتب مذکور براساس سخن مولوی، به این نتیجه می رسد که منابع معرفتی در الهیات مولوی متعدد بوده و هیچ تعارضی میان آنها وجود ندارد، بلکه میان مراتب مذکور نوعی ملازمه و ترتب منطقی برقرار است.
بررسی چند باور عامه خاص در آداب الحرب والشجاعه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
آداب الحرب و الشجاعه کتاب ارزشمند و تخصصی در حوزه جنگ و آداب جنگاوری است که متأسفانه پژوهش های زیادی درباره آن صورت نگرفته است. در خلال مباحث اصلی کتاب که نظامی گری است، می توان از فرهنگ عامه، آداب و رسوم و باورهای عامیانه در آن نشانی یافت. باتوجه به وجود باورهای عامه متنوع در این کتاب، در این پژوهش فقط به چند باور خاص مربوط به گرگ، شترمرغ و شیر پرداخته می شود که نادر و کم کاربرد است. باورهای مربوط به شتالنگ و زه در بحث گرگ، باور آتش خواری در بحث شترمرغ و باور ترس در بحث شیر موردبررسی قرار می گیرد. با بررسی های گسترده مشخص شد که هیچ کدام از این باورها تاکنون موردپژوهش قرار نگرفته و در این مقاله برای نخستین بار با ارائه شواهد از متون و منابع دیگر موردبررسی قرار می گیرد. روش پژوهش در این مقاله به این شکل است که ابتدا این کتاب به دقت مطالعه و باورهای عامه مختلف استخراج شد، سپس چند باور خاص از میان آن ها گزینش شد و براساس منابع مختلف شرح داده شد.
A Comparative Analysis of Simin Behbahani and Souad al-Sabah's Poetry from the Perspective of Feminist Criticism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
Critical Literary Studies, Vol ۴, No ۲, Spring and Summer ۲۰۲۲
159 - 176
حوزه های تخصصی:
In the early twentieth century, with the rise of women's issues in the continuation of the world's feminist movements, women's literature was formed in Iran and the Arab world. Women's issues in Persian and Arabic poetry first appeared in the poems of Forough Farrokhzad and Ghada al-Samman. Later, Simin Behbahani in Persian literature and Souad al-Sabah in Arabic became famous poets in the framework of liberal feminism and gave a new interpretation of women's desires and problems. Challenging gender discrimination, they have raised the issue of human equality in a reformist and principled manner. This article has analyzed and compared the components of feminist criticism in the poetry of two poets with a descriptive-analytical method and a comparative approach. Discrimination due to misconceptions about love, marriage, and the emphasis on awareness, freedom, individual and identity independence, and changing attitudes are among the most important themes of two poets. Because of their social commonalities, beliefs, lived experiences, traditions, and similar circumstances, they have described the status and position of women with highly realistic conceptions of common themes. The critical point of view and the style of expression of both poets are non-iconoclastic and in accordance with liberal feminism.
رفع ابهام از یک عبارت در نامه های ملک الشعراء بهار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملک الشعرا بهار در یکی از نامه های اخوانی خود به مجتبی مینوی معتقد است که در نخستین کنگره نویسندگان ایران شعر او و رفقای دیگرِ سنت پردازش در هیاهوی اسلوبِ جدید و بی وزن و قافیه حزب توده و شعر امثال نیما و رواهیچ و نیز مهملات تبریزیان جوان نادیده گرفته شده است. این مقاله در صدد است تا منظور بهار را از عبارت «مهملات تبریزیان جوان» آشکار سازد. این کنگره در سال 1325 برگزار شده بود و در آن سال فرقه دموکرات در آذربایجان استقرار داشت. حزب توده به عنوان متولیِ برگزاری کنگره سه نفر را از حزب دموکرات آذربایجان به این گردهمایی دعوت کرده بود: سیدتقی میلانی، اسماعیل شمس و بالاش آذراوغلو. میلانی در این کنگره اشعاری به زبان فارسی خواند. اسماعیل شمس در مورد ادبیات آذربایجان سخنرانی کرد و آذراوغلو اشعاری را به زبان ترکی قرائت نمود که ظاهراً مورد تشویق گرم حضار قرار گرفت. بهار استقبال از اشعار آذراوغلو را در کنار شعرخوانی امثال نیما و رواهیچ بر بی اعتنایی از سوی متجددین و به حاشیه رفتن جریان سنت گرایی ادبی حمل می کند و از این قضیه در نامه اش به مینوی سخت گلایه مند است. او با آوردن صفت مهملات برای اشعارِ شاعرانِ جوانِ تبریز نارضایتی و مخالفت خود را از مواضع سیاسی و فرهنگی فرقه دموکرات ابراز داشته و عملکرد آنان را هم سو با نیت برگزار کنندگان کنگره در تخریب ادبیات ملی ایران ارزیابی کرده است. در این پژوهش تلاش شده تا با روش کتاب خانه ای و گردآوری داده ها به برخی مسائل پشت پرده در برگزاری نخستین کنگره نویسندگان اشاره گردد. این مسائل تاکنون در جایی بازگو نشده است.
آندره ژید و گفتمان های قدرت؛ نگاهی نو به فرآیند افسون زدایی از کمونیسم در کتاب بازگشت از شوروی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش ادبیات معاصر جهان دوره ۲۷ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
644 - 673
حوزه های تخصصی:
پس از پیروزی انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 و استقرار نظام کمونیستی در این کشور، سرزمین شوراها به آرمان شهر بسیاری از روشنفکران آن زمان بدل شد. از آن جمله، آندره ژید بود که طی دعوتی از سوی اتحادیه نویسندگان شوروی در 1936 به همراه تنی چند از دوستان خود، به آنجا سفر کرد تا سرزمین رؤیاهای خود را از نزدیک ببیند. اما آنچه دید و در بازگشت تحت عنوان بازگشت از شوروی نوشت حکایت از تأسف و نومیدی از تحقق آرمان های بزرگ انسان قرن بیستم داشت. این افسون زدایی آشکار در متن ژید ، اما به سادگی حاصل نشده است بلکه هم زمان از تأثیرات و عواملی خبر می دهد که طبق نظر میشل فوکو ، گفتمان قدرت در یک دوره خاص را شکل می دهند و بر انتخاب های فردی و جمعی نویسنده اثر می گذارند. ما در این مقاله تلاش می کنیم تا با استفاده از روش پژوهش تاریخی و با تکیه بر نظریات تاریخ گرایی نوین به درک کنش متقابل گفتمان های مرکزی قدرت و نقش آنها در فرایند افسون زدایی از کمونیسم در نگاه ژید بپردازیم.
ترکیب بندی در طرز نازک خیال اصفهانی و دورخیال هندی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ترکیب مشخّصه مهم شعر سبک هندی است و این نوشتار می کوشد روال و الگوی ترکیب سازی های ویژه دو طرز نازک خیال اصفهانی و دورخیال هندی را تشریح کند. به این منظور، ترکیبات بر اساس رابطه معنایی و قرینه صارفه لفظی و معنوی در دو گروه ترکیبات درون مرکز و برون مرکز دسته بندی شده اند. منظور از ترکیب، سازواره نسبت دادن عبارات به یکدیگر برای ساخت مفاهیم است. این مفهوم می تواند یک واژه، یک جمله واره یا یک جمله کامل باشد. نتایج پژوهش نشان می دهد؛ در محور درون مرکز که قرینه لفظی وجود دارد، ترکیبات واژگانی در طرز نازک خیال به سبک خراسانی و در دورخیال به سبک آذربایجانی نزدیک هستند. ترکیبات دومعنا و به هم ریخته در طرز نازک خیال عامل خیال انگیزی و توأم با انسجام اند؛ امّا به نظر می رسد شعرای طرز دورخیال مهارت زبانی استفاده از این ابزار هنری را نداشته اند. شاعران هر دو طرز در ترکیبات وصفی با فشرده سازی و حذف روابط، صفاتی گسترده، اغراق آمیز، متناقض گونه و متتابع می سازند؛ البته در طرز دورخیال، این صفات به جمله واره هایی انتزاعی نزدیک می شوند که گاهی انسجام لازم را ندارند و تصویری پراکنده می سازند. ترکیبات اسنادی مجازی درون مرکز در طرز نازک خیال ساده و در طرز دورخیال با آرایه های بلاغی ترکیب می شوند. در محور برون مرکز، ترکیبات اضافی در طرز دورخیال چندگانه تر و گسترده تر هستند. ترکیبات فعلی در هر دو طرز عامل مهم تصویر سازی هستند و روالی رو به پیچیدگی انتزاعی دارند. التزام های خشک و ضعف ارتباط استنتاجی کلام و شبکه پیچیده تصویری و بلاغی، در طرز دورخیال منجر به ظهور اسنادهای اسمی بی معنا و نامعمولی می شود که بر پیچیدگی شعر این طرز می افزاید.
بازخوانی اندیشه های سارتر در آثار جلال آل احمد با تمرکز بر داستانِ زندگی که گریخت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
121 - 154
حوزه های تخصصی:
اگزیستانسیالیسم یکی از مکاتب فلسفی است که به واسطه نگاه خاص و تاکیدی که بر «انسان» دارد، از جایگاهی ویژه در ادبیات، به ویژه رمان و نمایشنامه برخوردار است. انسان در جهان اگزیستانسیال موجودی تنها و رها شده است که باید به فریاد خود برسد، زیرا هیچ واجب الوجودی به او کمک نخواهد کرد. اندیشمندان ایرانی در دهه های چهل و پنجاه توجه خاصی به این مکتب، به ویژه از منظر سارتر داشتند و آثار متعددی خلق کردند. جلال آل احمد یکی از این روشنفکران و نویسندگان بود که در مقطعی از حیات ادبی خود تحت تأثیر اندیشه های سارتر قرار داشت. در داستان کوتاه «زندگی که گریخت»، او به عنوان یک «نویسنده متعهد»، به شرح مصائب و رنج های یک کارگر باربر ساده می پردازد و تلاش می کند راهی برای خروج از بن بست بی عدالتی اجتماعی بیابد. این مقاله تلاش دارد تا مفهوم رنج در این داستان را بررسی کند و به واسطه آن تاثیر اندیشه های سارتر بر آثار آل احمد را واکاوی کند. این تحقیق برای بررسی مفهوم ذکرشده از روش توصیفی تحلیلی و مطالعه تطبیقی سود می برد تا عناصر و مؤلفه های مکتب اگزیستانسیالیسم (به ویژه تفکرات سارتر) را در آثار آل احمد بیابد. برآیند این مقاله نشان می دهد رنجی که آل احمد آن را به تصویر کشیده است، رو به ناامیدی و انفعال ندارد، او در پسِ ترسیم این رنج، در صدد بهبود و سامان بخشی اوضاع نابسامان کارگران است و این رویکرد برآمده از نظریه «نویسنده متعهدی» است که سارتر از آن سخن می گوید.
بررسی تطبیقی شخصیت در داستان های منتخب گلی ترقی و آلیس مونرو بر مبنای نظریه اناگرام(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
155 - 183
حوزه های تخصصی:
ادبیات تطبیقی نقش مهمی در شناخت جایگاه نویسندگان ایران در جهان ایفا می کند. شناخت پیوندها و تفاوت های دو فرهنگ، مرزبندی ها و هم پوشانی ها را تغییر می دهد و نگرش جدیدی را بازآفرینی می کند. از طرفی، واکاوی روان شناختی ادبیات داستانی، شناخت زوایای پنهان آن را میسر می سازد. اِناگرام یک تیپ شناسی نوین است که از مطالعه بر روان انسان ها حاصل شده است. این نظریه روان شناسی، صفات رفتاری انسان ها را در 9 تیپ شخصیتی کمال گرا، امدادگر، موفقیت طلب، فردگرا، پژوهشگر، پرسشگر، خوش گذران، ریاست طلب و صلح طلب دسته بندی می کند. هدف پژوهش حاضر، بررسی تطبیق پذیری شخصیت های اصلی آثار منتخب گلی ترقی و آلیس مونرو، با تیپ های نُه گانه اناگرام و تحلیل روان شناختی شخصیت ها به منظور شناخت دقیق تر و همچنین مقایسه و برابر نهادنِ نتایج تحلیل، جهت دستیابی به شباهت ها و تفاوت های دیدگاه هر دو نویسنده بوده است. مقاله حاضر، پژوهشی توصیفی- تحلیلی است. نتایج به دست آمده، حاکی از آن است که شخصیت های داستانی گلی ترقی و آلیس مونرو، انطباق پذیری بالایی با نظریه اناگرام دارند و هر دو نویسنده از تیپ های 2 (امدادگرا) و 8 (ریاست طلب) با بیشترین فراوانی بهره جسته اند و تفاوت شان در این است که شخصیت پردازی در آثار آلیس مونرو تنوع بیشتری نسبت به آثار گلی ترقی دارد.
«خاله سوسکه» و سفر چهارم گالیور: روایاتی پسا-اومانیسمی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
ادبیات تطبیقی سال چهاردهم پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شماره ۲۷
255 - 284
حوزه های تخصصی:
مقاله حاضر به بررسی مقوله پسا-اومانیسم در ادبیات کودک می پردازد، با وجود آنکه ادبیات کودک همواره به منزله ابزاری در خدمت فرهنگ حاکم دیده شده است؛ ابزاری که می کوشد بن مایه های تعلیمی، ارزش ها، هنجارها و کلیشه های فرهنگی، که غالبا مبتنی بر تفکر اومانیستی و رابطه سلسله مراتبی «خود/ دیگری» هستند، را به نسل بعد انتقال دهد؛ تعالیمی که زنجیره ای از تقابل های دوگانه نظیر «مرد/زن» و «انسان/حیوان» را شامل می شوند. اما فرهنگ ها هم زمان شاهد ظهور آثاری هستند که در راستای واشکنی این ساختارها و دوانگاره های فرهنگی غالب گام برمی دارند تا بتوانند گفتمانی پسا-اومانیسمی را بسط دهند. از این آثار، می توان به سفر چهارم گالیور(1726)، نوشته جاناتان سویفت بریتانیایی و داستان «خاله سوسکه»، فولکلور ایرانی، اشاره کرد. این پژوهش می کوشد با روشی توصیفی- تحلیلی ودر خوانشی با تکیه بر تحلیل محتوا به بررسی نمودهای گفتمان پسا-اومانیسمی و چگونگی تقابل آن با پارامترهای گفتمان انسانگرای حاکم در دو فرهنگ غربی و شرقی بپردازد. چنین استدلال می شود که هر دو اثر با چالش گفتمان «هستی شناختی» اومانیستی، کمرنگ کردن مرزهای «خود/دیگری» و برجسته سازی مفهوم «عدم اصالت هویت» نوعی «ضد-روایت» را شکل می دهند که می کوشد با خلقِ گفتمان فرهنگی نوین، نوعی رابطه غیرسلسله مراتبی مبتنی بر تساوی را رقم زند. ماحصل این موضوع، تلاش دو اثر بر صلح و آشتی دوباره کودک با طبیعت پیرامون و ایجاد مقدمات برای شکل گیری گفتمان نوینی است که، برخلاف گفتمان اومانیستی، به جای تسخیرِ صرفِ طبیعت بر همزیستی مسالمت آمیز با آن تأکید دارد.
آرتور رمبو و نیما یوشیج، دو پیشگام شعر نو (یک بررسی تطبیقی)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی پاییز ۱۴۰۱ شماره ۲۱۸
73 - 90
حوزه های تخصصی:
قرن نوزدهم میلادی چه در فرانسه و چه در ایران، قرن فرازونشیب های سیاسی-اجتماعی عظیمی بوده است. در این میان، ادبیات طبعاً نمی توانسته نسبت به این تحولات بی تفاوت مانده باشد. در فرانسه، آرتور رمبو علی رغم سنّ کم، زندگی کوتاه و پرحادثه و نیز پراکندگی آثارش، توجّهات بسیاری را به خود جلب نمود. امروزه از او به عنوان یکی از تأثیرگذاران بر شعر نو فرانسه یاد می شود. از دیگر سو، سهم و نقش نیما یوشیج در شعر معاصر فارسی بر کسی پوشیده نیست. با این حال، تاکنون کمتر نام این دو شخصیت برجسته در یک مقایسه تطبیقی کنار هم ظاهر شده است. مقاله حاضر با تمرکز بر زمینه و چهارچوب سیاسی اجتماعی دو شاعر و نیز با مطالعه دو اثر شناخته شده از این دو، افسانه از نیما و زورق مست از آرتور رمبو، تلاش می کند تا نه مقایسه ای مکانیکی بلکه تصویری جامع از ماهیت و ابعاد برخورد این دو ذهنیت شاعرانه با سنت ادبی زیبایی شناختی زمانه خود و اقتضائات و فراز و فرودهای برهه پرآشوبی که در آن می زیسته اند، به دست دهد. در قسمت اول به بررسی چهارچوب تاریخی مادی خلاقیت هنری نیما و آرتور رمبو تکیه خواهیم کرد و در بخش دوم، برای مطالعه ای انضمامی تر، از ابزارهای نقد متنی چنان که زبان شناسی برای متن ادبی به ما می آموزد، استفاده خواهیم نمود. ودر پایان می توان مشاهده نمود که هر دو شاعر، از نظر ماهوی حساسیتی کمابیش مشابه در مقابل مسائل موضوعی زمینه و زمانه خویش بروز می دهند.
التغیّرات الفونولوجیة للکلمات المستعارة من العربیة فی اللغة الفارسیة(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
37 - 62
حوزه های تخصصی:
شهدت الألفاظ المستعاره من العربیه تغیّرات مختلفه فی اللغه الفارسیه، بما فی ذلک التغیرات الصوتمیه. هل التغیرات فی الکلمات المستعاره من العربیه منتظمه بالفارسیه؟ وهل التغیرات فی الکلمات المستعاره من العربیه تخضع لقواعد صوتمیه؟ تناولت هذه المقاله، فی إطار نظریه تشومسکی وهیل فی علم الأصوات التولیدی، والمعروفه باسم SPE، والتی تمت مراجعتها باستمرار من قبل اللغویین التولیدیین، العدید من التغیّرات الصوتمیه فی الکلمات المستعاره من العربیه. علم الصوتمی التولیدی هو جزء من القواعد النحویه التولیدیه التی تحدد التمثیلات الصوتمیه الصحیحه للکلام بطریقه تعکس القواعد النحویه الداخلیه للمتحدث الأصلی. أهم مکوّنات هذه النظریه، هی: مستویات التمثیل الصوتمی. القواعد الصوتمیه، المشتقات؛ سمات الصوتمیه الممیزه والخطّیه. یخضع البحث فی هذه المقاله للمنهج الوصفی-التحلیلی. بدایه یتم إلقاء نظره على البنیه الصوتیه والبنیه المقطعیه فی اللغتین الفارسیه والعربیه، ثم أنواع التغیّرات الصوتمیه فی الألفاظ العربیه: المماثله (الانسجام الصوتی)، و عدم المماثله (عدم الانسجام الصوتی)، و الحذف، و القلب (تحویل)، و الإطاله التعویضیه، مع أمثله لکل منها. نتیجه لذلک، تُظهر هذه الدراسه أن المتحدثین بالفارسیه، کالمتحدّثین باللغات الأخرى، قاموا بتغیرات صوتمیه فی الکلمات المستعاره من اللغه العربیه فی معظم الحالات من أجل التکیف مع النظام الصوتی التابع للغه الفارسیه.
دلائلیة الموتیف فی شعر علی جعفر العلاق؛ موتیف العشب، والأغنیة، والریح أنموذجا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اضاءات نقدیه سال دوازدهم پاییز ۱۴۰۱ شماره ۴۷
89 - 113
حوزه های تخصصی:
إن الموتیف هو الفکره المرکزه أو النقطه الدلالیه النهائیه التی یقوم الشاعر عبر الإکثار منها والترکیز علیه بالتکرار المکثّف بشحن النص الشعری بالطاقات الدلالیه وأیضاً یکرّس فکره نصیه رئیسه ویرسخ عبر الحاله الأثیریه الثابته للموتیف أو النقطه المرکزه الفکره أو المعانی التی یحرص علی إیصالها. ویعدُّ مفتاح الولوج إلی العالم الشّعری للشاعر ومنظومته الفکریِّه وهو یمثّل عنصرا أساسیا من عناصر بناء الشّعریِّه عند العلاق وحضوره یعبّر من جهه عن إلحاح الشاعر علی فکره خاصه ومن جهه أخری یعمل کعتاد هجومی یقدر به القارئ أن یقبض علی دلالات النص. أخذ هذا البحث علی عاتقه أن یعالج موضوع الموتیف عبر الاعتماد علی المنهج الوصفی _ التحلیلی ومن خلال اختیار موتیفات العشب، والریح، والأغنیه من معجم العلاق الشّعری ومن ثم العکوف علیها بالمعالجه والمحاوله لتقویل هذه الموتیفات وتسلیط الضوء علیها بالرؤیه الدلالیه التی من مهامها دراسه نظام العلامات ومن الأسباب الدافعه لاختیار هذه الموتیفات هی الحضور المکثّف لها فی جمیع إصداراتها الشعریه وجمیع قصائده وأیضاً الحضور المعرفی لهذه الموتیفات المکرره فی مسعی لخلق المعرفه عند المتلقی بفاعلیه الموتیف فی شعر العلاق مما یعتبر من الأهداف الأساسیه لسبر أغوار النص الشعری عند العلاق وأیضا من أهم عوامل وأسباب الجمع بین هذه الموتیفات فی هذه الورقه البحثیه هی العلاقه الدلالیه بین الموتیفات المتکرره فی الکثیر من الأحایین. تشیر النتائج إلی أنَّ هذه الموتیفات جزء لا یستهان به فی التشکیل الشّعری وبعضها ذات الجذور الأسطوریِّه والمعرفیِّه، مثل: العشب أو لبناء المفارقه بین الماضی والحال والعشب هو عشبه الخلود الجلجامشی یرکن إلیه الشاعر لتجسید زعزعه الواقع العربی أو خفوت الإراده العربیِّه. وموتیف الأغنیه والرّیح من الموتیفات المتکرره فی شعر الشاعر وهما یحملان الدلالات المختلفه واستخدم الشاعر موتیف الأغنیه فی إطار ما یسمی بالتراسل بین الحواس لیجسّد بها ما آل إلیه المکان العربی من الموت والضیاع والشّتت أو یستخدمه رمزاً لإعاده الأرض إلی الزمن الأسطوری ذات الفاعلیه الحضاریه والأغنیه ذات الرصید الأسطوری وتقود إلی قیثاره أروفئوس والریح تأتی رمزاً للتوق إلی وتأتی فی بعض الأحیان رمزاً للسلب والخراب والتدمیر علی وجه الأرض.
واکاوی شگردهای بلاغی تشبیه در رسالة الطیور(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
رساله الطیور، اثر نجم الدین رازی (654-573 ه.ق) دارای نثری خیالی و تمثیلی است و از جمله نثرهای آراسته و فنّی اواخر قرن ششم هجری به حساب می آید. نویسنده این اثر بنا به دلایل اجتماعی روزگار سخت خود سعی دارد با استفاده از محتوای تمثیلی و رمزی داستان و سیر در دنیای معقولات، از شگردهای ادبی مانند تشبیه استفاده کند تا وقایع را محسوس و عینی جلوه بدهد و آنها را از بهترین زاویه هنری گزارش کند. تشبیهات به کار رفته در این رساله کوتاه، علاوه بر زیباتر کردن اثر، لذت دریافت متن را برای مخاطب دوچندان می کند. او با کمال مهارت، این نوع بدیعی را در سراسر داستانش گسترده است. غالب تشبیهات در این اثر، از نوع تشبیه بلیغ، تفضیلی، تلمیحی و توصیفی است. نویسنده از بهترین انواع تشبیه جهت استطراف تشبیه سود برده است. ابتکار نجم الدین در کمک گرفتن از این نوع هنری در بیان اندیشه او تازگی خاصی بخشیده است. او از شگردهایی چون: استفاده از آیات قرآنی، تلمیح به داستان پیامبران، ملموس کردن معقولات از طریق اصطلاحات نجومی، رزمی، اشرافی، مکان های جغرافیایی و منسوباتی اعم از انسان و حیوان استفاده کرده است. همچنین زینت دادن این نوع بیانی با صنایع دیگری چون: مراعات النظیر، تضاد، اغراق، تلمیح، استخدام، کنایه و استعاره، در تصویرآفرینی و گسترش حوزه زبان اثر جلوه می کند.
بررسی تطبیقی معنای زندگی از دیدگاه مولوی و یالوم(مقاله پژوهشی دانشگاه آزاد)
حوزه های تخصصی:
دانستن معنای زندگی از مهمترین چالشهای اندیشمندان می باشد.رهایی از پوچی و دادن معنا و انگیزه به زندگی از بارزترین مطالب روانشناسی بوده است. دانشمندان ادوار مختلف برای یافتن ، پاسخی درخور برای معنای زندگی از هیچ کوششی دریغ ننموده اند . در این پژوهش کوشیده ایم معنای زندگی را از منظر عارف بزرگ مولانا و اندیشمند و روانشناس غرب، یالوم بررسی کنیم و به بیان اشتراکات و افتراقات دیدگاهشان بپردازیم. پژوهش حاضر به روش توصیفی تحلیلی و به شیوه استقرایی بر اساس گزارههای روانشناسی اگزیستانسیال و به طور خاص آراء یالوم و سرودههای مولانا صورت گرفته است. مولانا معتقد است اگر انسان بعد معنوی خود را بهتر بشناسد، این به زندگی او معنا و مفهوم می بخشد؛ خدا در زندگی وی نقش محوری دارد . اما یالوم روانشناسان اگزیستانسیالیس معتقد است دنیا تصادفی است و معنایی در کار نیست هیچ خط و مشی جز آنچه خود فرد خلق میکند وجود ندارد. یالوم و مولانا علیرغم تباین آشکار در آراء و عقاید در برخی از مولفههایی همچون آزادی، مرگ، تنهایی، پوچی و... که به ومعنادار بودن زندگی انسان منجر می شود متفق القولند. و برآیندی که از این بررسی به عمل آمده نشان میدهد معنای زندگی در سرودههای مولانا بر اساس روانشناسی وجودی یالوم منوط به رعایت اصولی همچون مسئولیت، عشق، اخلاق و ... است که خود انسان، آنها را ابداع کرده است. ضمن اینکه از دید مولانا بازگشت به اصل در کنار سایر مولفهها عامل رهایی انسان از پوچی و بیمعنایی است ولی یالوم به این جنبههای ما بعدالطبیعه اعتقادی ندارد.