هنر همواره شاخه ای از فلسفه دانسته شده که در آن نظر و عمل با هدف ابداع و آفرینش به هم می پیوندند. از سوی دیگر، هنر سنتی و قدسی یکی از نقاط مشترک میان فلسفه و دین ، به ویژه از نظر زبان رمزی آنهاست. هر دین برای بقا و استمرار نیاز به قالبی بیرونی متناسب با ابعاد درونی خود دارد و هنر مربوط به آن دین موظف به خلق این قالب است، که شامل فضای ساخته شده و اشیایی است که در آن قرار می گیرد. اسلام نیز همچون گسترده ترین دین در جهان از این قاعده مستثنی نبوده است. هنر اسلامی وظیفة خود دانسته تا محیطی آرام و متعالی بسازد، به گونه ای که انسان هرگز در آن دچار غفلت نشود، جایی که کالبد فضا و اشیاء مادی حاضر در آن هماهنگ با ضرورت های زندگی معنوی است. امّا، در نقطة مقابل، تمدن جدید انسان را به پدیده ای صرفاً زیست شناختی تنزّل می دهد و به-نام پیشرفت، خود را تنها مسئول رفاه جسمانی او می داند. تجدد وضعیتی نابهنجار با نابسامانی های بسیار به وجود آورده است، به طوری که در آن ساخته های هنر و معماری تنها به هیجانات و شهوات بشر دنیامدار توجه می کند.
این هنر تا حد خفقان آوری با معیارها و آرمان های ذهنی و معنوی انسان مسلمان در ستیز است. از آنجا که برای استمرار زندگی مؤمنانهٴ اکثر مسلمانان یادآوری دائمی حقائق الهی که هنر و دست ساخته های سنتی در صور بیرونی منعکس کرده است، ضرورت تام دارد، ازمیان رفتن هنر و معماری سنتی و قدسی به معنای غفلت، یعنی فراموشی از یاد خداوند خواهد بود. مقالهٴ حاضر دربارهٴ نیاز به فضا و محیط سنتی برای زندگی مسلمانان در دنیای متجدد از جوانب گوناگون به بحث می پردازد.
ساختگرایی (structuralism)، به عنوان شیوه ای در نقد ادبی و هنری در دهه های نخستین قرن بیستم پدید آمد و در نیمه دوم آن سده به نقطه اوج خود رسید. این شیوه نقد، همواره می کوشید به خود شکل و رنگ علمی ببخشد و تمرکز بر ساختار آثار ادبی و هنری، این امکان را به ساختگرایان می داد که از دیدگاه خود قواعدی ابطال ناپذیر و فرمول هایی ثابت و لایتغیر برای بررسی آثار هنری وضع کنند. ساختگرایی اگرچه در آغاز به زبان شناسی متکی بود ولی عرصه های گوناگونی همچون مردم شناسی، فلسفه، روان شناسی، تاریخ و زمینه های مختلفی از علوم انسانی را در برگرفت. این مقاله تامل و نقدی است بر مجموعه رویکردهایی که تحت عنوان ساختگرایی در نقد ادبی و هنری و علوم انسانی پدید آمد. آنچه ساختگرایی نامیده می شد، امروز به عنوان یک روش زنده، منسوخ شده است و اگرچه به جنبه هایی از آن در پژوهش های مربوط به علوم انسانی می توان استناد کرد، اما ساختگرایی را باید به منزله آخرین تلاش منتقدان برای تولید «حقیقتی» مطلق و غیر قابل نقض به شمار آورد.