ژان فرانسوا لیوتار چهار مقاله با موضوع سینما و مطالعات فیلم طی سال های 1973 تا 1995 نگاشته است که سپهر اندیشه او در این زمینه را تشکیل می دهند. این مقاله ها عبارت اند از: «ناسینما» (1973)؛ «ناخودآگاه در مقام میزانسن» (1977)؛ «دو دگردیسی امر اغواگر در سینما» (1979)؛ «ایده یک فیلم سلطه گر» (1995). گرچه دیدگاه فلسفی لیوتار در مقالات فوق منعکس است، لیکن ما در این پژوهش نظریه او را عطف به نظریه مونتاژ آیزنشتاین، توسعه می دهیم. این شیوه در کتاب هیولای هستی: سفری با هایدگر در راه سینمای ترس آگاهانه نیز به کار گرفته شده تا آرای هایدگر در تدوین نظریه ای سینمایی مبنی بر تجلی جلوه های ترس آگاهی، به مثابه رویداد حقیقت، تبیین شود.
نوشتار حاضر از مقالات مهم در زمینة مطالعات زبانشناختی و نشانهشناختی سینماست. روژه اُدن در این مقاله میکوشد تا تحلیل نشانهشناختی فیلم را فراتر از بررسی صرفِ خود متنِ فیلم، اعم از گفتگوها و تصویرها و موسیقی و اصوات، ببرد. در این راه، به مانند عدهای دیگر، رویکردهای زبانشناسی به کاربردشناسی فیلم را مطرح میکند. بر این اساس، فهم فیلم یا، به عبارتی، فهم آنچه تماشاگر از فیلم درمییابد منوط است به بررسی سازوکار رابطة تماشاگرِ کنشگر با کارگردانِ کنشگر. به این ترتیب، تمام عناصر «برونفیلمی» در نشانهشناسی کاربردی مد نظر قرار میگیرد.