اگر قلمرو ظواهر، ژنه را مسحور می کرد همان گونه که شور او برای تئاتر موید این نکته است، اما از سر تفنن نبود که او شخصیت های دراماتیک خود را از واقعیت تهی ساخت تا هویتی دیگر را که از قبل ظاهر خویش به دست آورده اند، به آنها ببخشد.
قصد ژنه حرکتی نظام مند در جهت تهی سازی واقعیت بود که همان گونه که میشل کرون متذکر می شود، شخصیت هایی را شکل می دهد که میتوان آنها را «خلاهای منسجم» نامید. به عبارت دیگر ظواهری به وجود می آیند که در هنجارهای روانشناختی نه در تقلید از واقعیت هیچ گونه وجه مشترکی با شخصیت دراماتیکی که تماشاچی عادت به دیدن آن روی صحنه دارد، ندارد.
تشدید این ظواهر در نمایشنامه ها یکی از شیوه هایی است که به ژنه امکان داده است تا تئاتر سنتی را ساختارزدایی کند.