یکی از عواملی که تصورات مخاطبان، به ویژه کودکان، را از مفهوم کودک و دوران کودکی شکل می دهد، تماشای فیلم های انیمیشن است. این نوع فیلم، دیدگاه هایی را درباره ی وضعیت جسمانی، رفتاری، خانوادگی و زیستی کودکان به نمایش می گذارد. جهان بینی های که درباره ی کودکان در آثار انیمیشن ارائه می شود تصادفی نبوده و منطبق با رمزگذاری های خاصی صورت می پذیرد. هدف این پژوهش تحلیل نشانه شناختی الگوی بازنمایی کودک در انیمیشن است. بدین منظور با استفاده از روش نشانه شناسی، به بررسی انیمیشن «بچه های ساختمان گل ها»که در سال1395-1394تولید و در 91 قسمت ده دقیقه ای از شبکه ی پویا پخش شده، پرداخته ایم و کلیه قسمت های این مجموعه را برای این منظور، مشاهده و تحلیل کرده ایم. نتایج پژوهش نشان می دهد که: در این مجموعه ، با نوعی بازنمایی توأم با «خوب نمایی» از کودک و دوران کودکی مواجهیم. شخصیت کودکان مجموعه، در جایگاه طبیعی سن خود بازنمایی نمی شوند، بلکه بزرگ تر و بالغ تر از سن زیستی شان نمایش دار می آیند. چنین الگویی از بازنمایی ، به طورکلی ، در چهارچوب گفتمان «مدرن» جای می گیرد. ازاین رو ، مجموعه انیمیشن«بچه های ساختمان گل ها» در صدد معرفی الگوی دوران کودکی با مؤلفه های گفتمان مدرن است.
امروزه فیلم های عامه پسند نوعی تولید رسانه ای محسوب می شوند که بر اساس تئوری های مطالعات فرهنگی به عنوان یک متن، قرائت ها و خوانش های گوناگون و گاه معارض را فراهم می کنند . این قرائت ها و خوانش ها نوعی تولید ثانویه محسوب شده و علت ها و انگیزه های متعددی را در بر می گیرد. لذا در پژوهش حاضر خوانش و رمزگشایی مخاطبان زن از فیلم های عامه پسند شبکه های ماهواره ای، با روش پیمایش و ابزار پرسشنامه و مصاحبة اکتشافی و حجم نمونة 400 نفر بین زنان در شهر ساری انجام شد. داده های به دست آمده از طریق تکنیک آماری آزمون دوجمله ای(Binomial Test)تجزیه و تحلیل شدند که یافته ها نشان داد 85 درصدپاسخگویان با متغیرگریز از واقعیت به خوانش فیلم ها اقدام کرده و شاخص کمبود عشق از این متغیر برای حل متنی خود به وفور عشق در سریال ها روی آورده است.نتایج به طور کلی حاکی از آن بود که زنان با هم ذات پنداری با بازیگران سریال ها، بازنمائی هویّت زنانه ،گریز از واقعیت و بازنمائی گذشته، از فیلم ها رمزگشائی و به خوانش آن ها اقدام می کنند
این پژوهش برای شناخت جایگاه تلویزیون در میان خانواده های ایرانی و بررسی واکنش های اولیه افراد به زندگی روزمره بدون تلویزیون و جایگزین های آن، به شکل تحقیقی شبه تجربی انجام شده است. برای دستیابی به میزان اهمّیت تلویزیون در زندگی خانواده های ایرانی این سوال مطرح شد که دلایل و میزان تماشای تلویزیون برای مشارکت کنندگان چیست؟ سپس از آن ها خواسته شد به مدت دو هفته تماشای تلویزیون را متوقف و اطلاعاتی مربوط به شرایط زندگی و احساس خود را از نبود تلویزیون بیان کنند. چارچوب مفهومی این تحقیق بر پایه نظریه های مربوط به استفاده و رضامندی، نظریه کاشت، نظریه وابستگی مخاطب، نظریه اوقات فراغت، نظریه اقناع، نظریه انتقادی نیل پستمن و دیدگاه های سید مرتضی آوینی درباره تلویزیون شکل گرفته است. نتایج نشان می دهد که دلایل خانواده های ایرانی برای تماشای تلویزیون شامل اولویت دادن به برنامه ای خاص و شرایط شخصی هر انسان است. پیامدهای حذف تلویزیون در خانواده ها را می توان در تنوع در عملکردها، آرامش بیشتر، تغییر در سطح ارتباطات انسانی، برنامه ریزی دقیق در زندگی روزمره و جایگزینی فعالیت های شخصی و رسانه ای دیگر مشاهده کرد. پیامد اصلی این کار، تغییر جایگاه تلویزیون در زندگی خانواده ها، افزایش نظم در زندگی و تغییر در نحوه گذران اوقات فراغت است. همچنین با وجود تغییرات خوشایند در سبک زندگی خانواده ها، پس از پایان دوره آزمایشی حذف تلویزیون، افراد تمایلی به تکرار مجدد آن ندارند.