فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱٬۰۴۱ تا ۱٬۰۶۰ مورد از کل ۳٬۹۶۳ مورد.
حوزه های تخصصی:
عقلانیت و خردورزی، برجسته ترین فعل و شاخصة فصل اخیر انسانیت است، که مکتب های مختلف فکری و فلسفی برترین و ماندگار ترین اعتبار خود را در قوت انتساب به آن می بیند. این مقاله در پی پاسخ به این پرسش است که: حکمت متعالیه به عنوان عالی ترین نماد عقلانیت شیعی، شرایط اساسی درست اندیشی و خردورزی حکیمانه را چگونه ترسیم کرده است و بر چه عناصری استوار می کند؟ و خردورزان را برای نیل به حقیقت و گشودن افق های بلند و روشن فراروی بشریت به رعایت کدام اصول توصیه می کند؟
از بررسی آثار صدرالمتألهین شیرازی چنین استفاده می شود که وی با تأکید بر اصول و قواعد علمی و استدلالی حکمت متعالیه برای خردورزی و نیل به حقایق وکشف افق های جدید جهانی وسیع تر، توجه به بایسته هایی را اجتناب ناپذیرمی بیند که برخی از آنها نظیر عقل پایه گی، ایمان، قدسی بودن، حکمت، حریت، تهذیب ظاهر از طریق شریعت و تطهیر قلب، ضوابط اثباتی و ایجابی هستند و درمقابل؛ کاستی ذاتی، رودیگردانی از غایت مطلوب، حجاب فروهشته و ناآگاهی از راه مطلوب،ازامورقابل توجه اند.
تحلیلی بر نقش بدن در ابتدا و انتهای حیات دنیوی از منظر ابن سینا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگرچه انسان حاصل پیوند نفس و بدن است، در مباحث انسان شناسی فلسفی، محور بررسی ها نفس است و بدن معمولاً به تبع نفس مطرح شده و جایگاه واقعی اش در سایه ی گران مایگی نفس، نهان مانده است. این مقاله تلاش دارد که با نگاه از زاویه ای متفاوت، این بار مباحث انسان شناسی ابن سینا را با محوریت بدن، تجزیه و تحلیل نماید و برای این کار، دو مقطع مهم آغاز و پایان حیات دنیوی را مدنظر قرار داده است. مطابق مبانی سینوی، تشکیل و تکوین ماده ی بدنِ هر انسان نقطه ی آغاز حیات دنیوی اوست و فراهم شدن مزاج مستعد بدنی، شرط حدوث نفس (بما هی نفس) و پدیدار شدن یک انسان است. ماده ی بدنی و هیئات و اعراض آن، تعین و تمایز اولیه ی نفوس را رقم می زنند و ملکات حاصل از هیئات طبیعی بدنی و نیز مکتسبات عقلی، عامل تعدد و تکثر نفوس پس از مرگ و در جهان آخرت اند. تمامی افعال انسانْ فعل مشترک میان نفس و بدن و قوا است به جز فعل قوه ی عاقله، یعنی ادراک کلیات، که آن هم در بدایت امر، نیازمند بدن است. از منظر ابن سینا، مرگ بدنْ حیات دنیوی را پایان می بخشد و فاعلیت نفس و استکمالات آن را متوقف می کند، اما زمینه ی توجه تام نفس به کمال حقیقی خود و اتصال دائم آن به عقل فعال را فراهم می کند. نقش بدن در ابتدا و انتهای حیات دنیوی، با توجه به آثار مثبت و منفی ای که بر بود یا نبود آن مترتب است در ضمن این مقاله روشن خواهد شد.
تأثیر دعا در نظام آفرینش از منظر سه فیلسوف (ابن سینا، ملاصدرا و علامه طباطبایی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام دین پژوهی فلسفه دین
دعا و نیایش وسیله ی اظهار عجز و نیاز بنده به خالق و زیباترین جلوه ی سرسپردگی و عبودیت در آستان قدس ربوبی است. ابعاد معنوی دعا متفکران را از تحلیل و بررسی های نظری بی نیاز نساخته است؛ بلکه در خصوص رابطه ی آن با قضا و قدر الاهی، نظام علی و معلولی، علم و اراده ی خدا و این که آیا تأثیر دعا سبب انفعال در ذات خدا می گردد یا نه، فیلسوفان اسلامی را به تأمل فراخوانده است. در این جستار، از نگاه سه فیلسوف نام برده در عنوان مقاله، به نکات ذیل دست یافتیم: اولاً دعا خود بخشی از قضا و قدر الاهی در نظام اسباب و مسببات بوده، به منزله ی وسائط و اسبابی است که سبب وصول داعی به مقصد می گردد. ثانیاً فعل انسان با همه ی ویژگی هایش، ازجمله اختیاری بودنش، معلوم و مراد حق تعالی بوده، نقش آفرینی عوامل معنوی در تعیین سرنوشت بشر در همین راستا ارزیابی می گردد. ثالثاً لازمه ی پذیرش دعای بنده انفعال در ذات و علم معبود نیست؛ زیرا به اعتقاد ابن سینا، مؤثر حقیقی در امر دعا، اعم از حال تضرع و نیاز بنده و نیز آثار آن، تنها همان مبدأ نخستین است. دعا معلول ذات حق تعالی است و عالی از دانی منفعل نمی شود؛ اما به اعتقاد ملاصدرا، این نفوس سماوی هستند که از احوال زمینیان تأثیر پذیرفته و دچار انفعال می گردند، نه ذات یا اراده ی حق تعالی. سرانجام، به اعتقاد علامه طباطبایی، علم خدای تعالی به موجودات و رویدادهای جهان، مطابق وجود نفس الامری آن هاست و علم خداوند علم فعلی است که منشأ صدور موجودات است. از آن جا که علم خداوند با ذات او یکی است، دعا مستلزم انفعال در ذات و علم حق تعالی نیست.
علم انسان کامل از دیدگاه ملاصدرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در فرهنگ اسلام، انسان کامل که بهترین مصداق آن پیامبر(ص) و ائمه ی معصومین(ع) می باشند، جامع اسما و صفات الاهی می باشد. علم یکی از این صفات به شمار می رود. از نظر ملاصدرا، علم امری وجودی و ذومراتب است و هرچقدر وجودی کامل تر باشد، از مرتبه ی بالاتری از علم برخوردار خواهد بود. انسان کامل که از برترین درجه ی وجودی برخوردار است، بالاترین مرتبه ی علمی را نیز داراست؛ زیرا از نظر صدرا، انسان به وسیله ی حرکت جوهری در مراتب وجودی تعالی یافته، سرانجام، به تجرد تام عقلی نائل می شود که این، مرتبه ی انسان کامل است. ابزارهای علم که شامل حس، خیال، عقل و قلب است، در انسان کامل، به بهترین نحو، حقایق علوم را ادراک می کند و این معارف مبتنی بر موهبت الاهی و عنایات ربانی است و از مقام قرب الاهی او سرچشمه می گیرد. گستره ی علم انسان کامل بسیار وسیع بوده، در همه ی شئون هستی، به اذن خداوند حضور دارد و به خزائن و سرچشمه های علم الاهی اتصال داشته، از تمام راز های مخزون عالم غیب و مراتب علم الاهی آگاه است.
تبیین و بررسی بداء از نظر ملاصدرا و امام خمینی (س)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بداء در اصطلاح به معنای ارادة جدید الهی است و از مراتب علم خداوند می باشد. لیکن تفسیر نادرست بداء و ارتباط آن با خداوند، منجر به نسبت دادن جهل به ذات الهی می شود. این مقاله با بررسی دیدگاه دو حکیم ملاصدرا و امام خمینی نشان میدهد ارتباط بداء با علم الهی چنین است که خداوند بر همة رویدادهای گذشته و حال و آینده آگاه است و جهل به علم الهی راه ندارد. و علم خداوند بر اشیاء پیش از آفرینش و پس از آفرینش تغییری نمی کند. در واقع آنچه تغییر می کند تقدیر است نه قضا و قدر حتمی. از نظر ملاصدرا، در مرتبه ذات و مرتبه قضای الهی، تغییر راه ندارد. ولی مراتب پایین تر که در دسترس انبیا و اولیای الهی است و از آن به عنوان «لوح محو و اثبات» یاد می کند، دستخوش تغییر می شود. امام خمینی نیز بداء را در علم منتخبی که حصول آن در عالم شهادت و خارج می باشد، جاری می داند. و آن را از عوالم غیبی و حقایق کلیه و اصول خارج می داند. از نظر ایشان، بداء از متعلقات اراده و مشیت است و به معنای تغییر اراده و پشیمانی نیست، بلکه به معنای ایجاد و دگرگونی است.
مقایسه دیدگاه بیکن و ملاصدرا در مورد موانع شناخت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی معرفت شناسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی معرفت شناسی
راه های دستیابی به معرفت و شناخت موانع آن از مهم ترین دغدغه های معرفت شناسان است. نمونة بارز آن ملاصدرا حکیم شرقی و فرانسیس بیکن اندیشمند مغرب زمین است. ملاصدرا اساس معرفت حقیقی را در ایمان به خدا و کسب آن به شیوة شهودی می داند و این نوع معرفت را کلید اکثر معارف معرفی می کند. او حصول این نوع معرفت را با سه مانع اصلی روبه رو می داند. فرانسیس بیکن نیز با اعتقاد به ضرورت شناخت طبیعت برای کسب معرفت الهی به خطاهای ذهنی و باورهای غلط به منزلة موانع مهمی در رسیدن به آن اشاره می کند. او در این زمینه چهار مانع (یا به تعبیر او بت) را معرفی می کند. نگارندگان در پژوهش حاضر سعی کرده اند با کنار هم نهادن دیدگاه دو فیلسوف نمونه ای از دغدغه های مشترک نظام های فلسفی متفاوت را به تصویر بکشند.
مسأله اتحاد عاقل و معقول در چنبره تعالی تفکر سینوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسأله اتحاد عاقل و معقول یکی از مسائل مهم و بحث انگیز در طول تاریخ تفکر فلسفی بوده است که برخی از در انکار و برخی از سر اقبال بر آن وارد شده اند. ابن سینا از کسانی است که دو نگاه به این مسأله داشته است و از یکی به اثبات آن پرداخته است و از نگاه دیگر به انکار آن. حال آنچه مطرح می گردد این است که آیا در آرا این فیلسوف بزرگ تذبذب و تناقض وجود دارد؟ در پاسخ به این سؤال، پاسخ های گوناگونی ارائه شده است. آنچه نگارنده بر آن است این است که با تفکیک این دو نگاه به مسأله، تناقض مورد توهم برطرف می گردد. این دو نگاه یکی نگاه مشایی به مسأله و دیگری نگاه متعالی به آن است. نگارنده به «تعالی در تفکر سینوی» قائل بوده و بر آن است که در گذار شیخ از تفکر مشایی به تفکر متعالیه، نگاه ابن سینا به مسائل تعالی یافته است. یکی از این موارد مسأله اتحاد عاقل و معقول است. در این مقاله شواهدی از آثار ابن سینا بر این مطلب ارائه شده و شیخ از قائلان به اتحاد عاقل و معقول تلقی شده است.
.کرامت اکتسابی انسان از دیدگاه علّامه طباطبائی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کرامت انسان، به مثابه اساس حقوق بشر و معیار تعامل اجتماعی و بین المللی، در حوزه های مختلف علوم انسانی، از اهمیت ویژه برخوردار است. علّامه طباطبائی که از چهره های کم نظیر علمی جهان اسلام به شمار می رود، کرامت انسان را به صورت عمده به تکوینی و اکتسابی تقسیم می کند. در این نوشتار می کوشیم با استفاده از روش توصیفی تحلیلی، کرامت اکتسابی، معیار کرامت و مهم ترین ویژگی های آن را از منظر علّامه بیان کنیم. کرامت اکتسابی، در حقیقت دستیابی انسان به کمالات وجودی و مقام قرب الهی و تنها راه وصول به آن خدامحوری است. لذا هر اندازه عبودیت انسان در پیشگاه حق تعالی، آگاهانه تر و مخلصانه تر باشد، به همان اندازه به ارزش و کرامت بیشتر نایل می آید. ازآنجا که کرامت اکتسابی بر اثر تلاش های اختیاری انسان به دست می آید، یک امر ارزشی است و می توان به آن افتخار نمود. چون حرکت تکاملی انسان، به تدریج حاصل می شود، تدریجی و تشکیکی بودن دو ویژگی دیگر کرامت اکتسابی است. به دلیل اینکه همة انسان ها قابلیت کسب کرامت را دارند، نوعی بودن چهارمین ویژگی آن به شمار می رود.
بررسی تطبیقی مسئلة شر در فلسفة ملاصدرا و لایب نیتس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه دین
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
مسئلة معروف شر از مسائل مهم و دیرین کلامی- فلسفی است که غالب ادیان به آن پرداخته اند و فیلسوفان دین نیز با نگاهی نو این موضوع را بررسی می کنند. این نوشتار به روش تحلیل گزاره ای به بیان و بررسی دیدگاه ملاصدرا و لایب نیتس در این باره می پردازد. ملاصدرا با توجه به مقتضیات زمانه با رویکردی سنتی دیدگاه خود را بیان داشته است. لایب نیتس با رویکردی سنتی و نو در این مورد بحث کرده است. مبانی و راه حل اصلی مسئلة شر در ملاصدرا و لایب نیتس یک سان است. از میان راه حل هایی که این دو فیلسوف ارائه داده اند راه حل سنتی و مناقشه برانگیز عدمی بودن شر مشترک است. در مقایسة راه حل مهم هر دو با سایر راه حل هایشان به این نتیجه می رسیم که درمجموع، راه حل های آن ها دارای انسجام مبنایی نیست؛ چراکه در یک راه حل، شر را عدمی می دانند در حالی که لازمة راه حل های دیگر آن ها وجودی دانستن شر است. درمجموع راه حل های ملاصدرا و لایب نیتس پاسخ گوی چالش های معاصرین در این باره نیست.
رهاوردهای هستی شناختی حرکت جوهری در دیدگاه استاد آشتیانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حرکت جوهری از مسائل مهم فلسفی و از مبانی محوری حکمت متعالیه است. برخی فیلسوفان بر اثر ضعف مبانی فلسفی، از تبیین مستدل و موجه و دفع ایراد از آن ناتوان بوده و خود نیز به جرگه معارضان پیوسته اند. حکمای متعالی در ادوار مختلف، هر کدام به سهم خود در فروغ بخشی به آموزه های حکمت متعالیه اهتمام درخشانی مصروف داشته اند. اهتمام بی نظیر حکیم معاصر استاد آشتیانی در تبیین و برکشیدن این آموزه از غوغای شبهه انگیزان و نمایاندن کاربرد وسیع و پرتأثیرش در حوزه های مختلف، منحصر به فرد است. فائق آمدن به این مهم نیازمند مهارت فنی در تمام نظام فلسفی متعالیه در قلمروهای گوناگون به ویژه اندیشه دینی است تا شخصیتی مانند استاد آشتیانی بتواند برای تبیین و تحکیم جهان بینی دینی و توحیدی، نقش محوری و بی بدیل این آموزه را برجسته سازد و اثبات نماید که مضاف بر اینکه خردورزی های ژرف، نهاد جهان را پویا و جویا می بیند، آموزه های دینی و آیات و روایات نیز به وضوح الهام بخش این انگاره متعالی است. استاد آشتیانی به سان دیگر حکمای متعالی در سلک قائلان راسخ به حرکت جوهری بوده و آن را به عنوان اصلی زیربنایی در تبیین و توجیه فلسفی و حل مسائل پیچیده هستی شناختی و انسان شناختی و باورهای مبنایی مبدأ و معاد به کار گرفته و شالوده فلسفه ورزی را بر آن استوار نموده و بهره های تفسیری برای متون دینی ارائه می دهد. استاد آشتیانی گام به گام مستند به چنین روش و بینشی، مستحکم ترین مبانی منتهی به این آموزه و رهیافت های مبتنی بر آن را به ویژه در حوزه هستی شناسی در سیر حکمت متعالیه در اختیار می گذارد.
ضرورت مطالعه فلسفه غرب براى محققان فلسفه اسلامى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسى این موضوع مى پردازد که آیا مطالعه اندیشه هاى فیلسوفان غربى براى دانشجویان، طلاب و استادان فلسفه اسلامى امرى بى ثمر و یا وظیفه اى است لازم و ضرورى؟ براى آزمون این فرضیه، «چهار دلیل» اقامه گردیده است که به ترتیب عبارتند از: 1. کشف و اصطیاد نقاط قوت فلسفه غرب و بهره گیرى از آنها در زمینه هاى گوناگون، به ویژه در توانمندسازى و پویایى فلسفه اسلامى؛ 2. نقد مبتنى بر فهمِ صحیحِ آراء فلاسفه غرب؛ 3. اسلامى سازى علوم؛ 4. غرب شناسى در آیینه آراء و افکار «فلاسفه» غرب، به گونه اى ریشه اى و بنیادین.
پیدایش نفس از نگاه فیلسوفان مشاء، صدرالمتألهین و استاد فیاضى(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی فلسفه مشاء
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
دیدگاه هاى بسیارى در حدوث یا قدم و همچنین جسمانیه الحدوث یا روحانیه الحدوث بودن نفس مطرح شده است. مشائیان نفس را جوهرى مجرد مى دانند که با حدوث بدن حادث شده و در عین حال مستقل از بدن است و ترکیبش با بدن، ترکیبى انضمامى است و براین اساس، با بدن ارتباطى تدبیرى و تأثیر و تأثر متقابل دارند؛ اما به اعتقاد صدرالمتألهین حدوث نفس به صورت مجرد نیست، بلکه ماده در ذات و جوهریت خود اشتداد مى یابد. این روند چنان پیش مى رود که نفس از نظر ویژگى هاى فیزیولوژیک، علاوه بر مراتب نباتى و تجرد مثالى، یعنى مرتبه حیوانى، به جایى مى رسد که شایستگى نفس ناطقه شدن را پیدا مى کند و به حسب آن مرتبه، تجرد عقلانى مى یابد. استاد فیاضى، حدوث نفس را پیش از بدن و به صورت مجرد مى داند. نفس در جهت استکمال خود، بر بدن مسلط شده، آن را در اختیار و تحت ولایت خود مى گیرد. علاقه و محبتى که میان نفس و بدن برقرار مى شود، سبب تأثیر و تأثر میان آنها مى گردد. ایشان به دلیل ناکارآمدى عقل در این مسئله، براى اثبات و تبیین دیدگاه خود، بیشتر بر ظهورات نقل تکیه مى کند.
بررسی تطبیقی سنخیت علّی و معلولی در الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از مباحث مناقشه برانگیز بین الهیات صدرایی و الهیات تفکیکی، اصل سنخیت بین علت و معلول است. تردیدی نیست که هر معلولی از هر علتی به وجود نمی آید و حتی میان پدیده های متعاقب یا متقارن هم همیشه رابطه علیت برقرار نیست؛ بلکه علیت رابطه ای است خاص، میان موجودات معینی و به دیگر سخن، باید میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود داشته باشد که از آن به سنخیت بین علت و معلول تعبیر می شود. چون علت هستی بخش، وجود معلول را افاضه می کند و به تعبیر مسامحی به معلول خویش وجود می دهد، باید خودش وجود مزبور را داشته باشد تا به معلولش اعطا کند و اگر فاقد آن باشد، نمی تواند افاضه کند: « معطی الشئ لا یکون فاقدا له» و با توجه به اینکه با اعطای وجود به معلول چیزی از خودش کاسته نمی شود، روشن می گردد که وجود مزبور را به صورت کامل تری دارد؛ به گونه ای که وجود معلول شعاع و پرتوی از آن محسوب می شود. اصحاب تفکیک پذیرفتن اصل سنخیت را مستلزم تالی های فاسدی؛ از جمله نفی توحید، اجتماع نقیضین و...می دانند، بنابراین، آن را انکار می نمایند. در این نوشتار به بررسی تطبیقی این دو دیدگاه و موارد تقابل آنها با یکدیگر پرداخته ایم.
اختیار و ضرورت از دیدگاه حکمت متعالیه، مکتب نائینی و محمدتقی جعفری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات مکتب های فلسفی حکمت متعالیه
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلاسفه اسلامی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
یکی از مسائل مهم در بحث جبر و اختیار رابطه اختیار با ضرورت است، چرا که طبق قاعده الشیء ما لم یجب لم یوجد، هیچ پدیده ای تا به سر حد ضرورت نرسد تحقق پیدا نخواهد کرد. این که این قاعده در مورد همه پدیده ها صادق است یا این که فقط بر امور غیراختیاری حاکم است از دیرباز مورد بحث متکلمان و فلاسفه و اصولیون بوده است. حکیمان صدرایی این قاعده را بر افعال اختیاری انسان نیز حاکم می دانند، اما طرفداران نائینی به مخالفت با آن برخاسته و آن را در تنافی با پذیرش اختیار انسان می دانند. در این مقاله، در ابتدا به دیدگاه حکما و اصولیون در باب مراحل فعل اختیاری پرداخته می شود و سپس این مسئله مطرح خواهد شد که آیا با جبری تلقی کردن مراحل فعل اختیاری می توان اختیار انسان را پذیرفت، یا نه؟ و آیا نقدهای مکتب نائینی بر فلاسفه وارد است، یا نه؟ در ادامه بحث، به نوآوری های علامه جعفری، هم در مورد مراحل فعل اختیاری و هم در مورد نحوه حاکمیت قانون علیت بر افعال اختیاری انسان، خواهیم پرداخت. آرای وی، بر خلاف آنچه تصور می شود، هماهنگ با نائینی نیست و در عین حال خلأهای فلاسفه را نیز برطرف می سازد.
بررسی انسجام در قول به بقای نفس همراه با فساد بدن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فاسد شدن بدن بعد از جدایی نفس امری محسوس است که به استدلال نیازی ندارد. اما با توجه به دخالتی که بدن در حدوث نفس دارد فاسد نشدن نفس با زوال بدن نیازمند برهان است. از این رو مقاله پیش رو در تلاش است از منظر سه فیلسوف بزرگ اسلامی، ابن سینا، سهروردی و صدرالدین شیرازی به این پرسش پایه ای در فلسفه اسلامی پاسخ دهد که «چگونه با وجود دخالت بدن در حدوث نفس، با زوال بدن، نفس همچنان باقی می ماند؟». در بررسی پاسخ های این سه فیلسوف به پرسش یادشده به نظر می رسد طبق نظر صدرالدین شیرازی، که بین حدوث و بقای نفس از حیث تجرد تفاوت می گذارد، بدن می تواند در ابتدای پیدایش، شرط حدوث نفس باشد، ولی در بقا بی نیاز از بدن باشد. اما طبق دیدگاه ابن سینا و سهروردی که نفس را در حدوث و بقا مجرد می دانند نفس در هر دو حالت وابسته به علت قابلی (بدن) و علت فاعلی است و نفی وابستگی نفس به علت قابلی (بدن) در مرحله بقا و عدم فساد آن با زوال بدن ادعایی بدون دلیل است.
خطابه به مثابه راهبرد فرهنگی در اندیشه فارابی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از نگاه فارابی سعادت انسان در بستر زندگی اجتماعی رقم می خورد و ارتباط و مفاهمه بین فرهنگی، متضمن سعادت و پیشرفت زندگی مدنی است. او در میان صناعات متفاوت منطقی، خطابه را دارای ویژگی های مهمی مانند عامه فهم بودن و شمول موضوعی می داند و آن را جهت مفاهمه همگانی و تربیت افراد جامعه مناسب می شمارد. او که دارای دیدگاه های سیاسی و اجتماعی است، خطابه را برخوردار از دو حیثیت راهبردی فرهنگی می انگارد: یکی آن که معارف حقه برهانی را که فراتر از سطح فهم عامه است، با شیوه های اقناعی، تسهیل و به أذهان مردم نزدیک می سازد. به دیگر سخن، خطیب به ترویج حکمت و حقایق یقینی می پردازد. حتی در علومی چون پزشکی، برای فرهنگ سازی و رواج رفتارهای صحیح بهداشتی و طبی در میان عامه که از دانش طب بی بهره اند، روش های خطابی مورد نیاز است؛ دوم آن که در معارف اعتباری که برهان راه ندارد و تنها شیوه های جدلی و خطابی قابل اجراست، شیوه های خطابی بر جدلی ارجحیت دارد و ادراک جمهور نسبت به گفت وگوی خطابی از پذیرش بیش تری برخوردار است.
تأثیر نگاه وجودشناسانة ملاصدرا به علم در برخی مباحث هستی شناسی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ملاصدرا در باب علم، دارای ابتکاراتی است که فلسفة او را از نظام های فلسفی پیشین، متمایز می سازد. وی با رویکردی وجودشناختی به علم، نگاهی متفاوت به مسائل مربوط به آن دارد. ابداعات صدرالمتألهین در این موضوع، زمینه ا ی مناسب برای حل مسائل دشواری که تا پیش از وی، پاسخ کامل و صحیحی برای آن ارائه نشده بود، فراهم کرد. در این نوشتار، تنها برخی از پیامدهای هستی شناختی نگاه وجودشناسانة ملاصدرا به علم، مورد بررسی قرار گرفته است، لیکن تبیین این مسائل، از چنان درجة اهمیتی برخوردار است که نگاه ما را به هستی، کاملاً دگرگون می سازد، مسائلی چون علم خداوند به مخلوقات، معرفت به خداوند، اثبات شوق و عشق در همة موجودات. بی شک ملاصدرا بدون اصول فلسفی خود و مسائلی که در حوزة علم به اثبات می رساند، قادر به تبیین عقلانی و صحیح این مسائل بسیار مهم نبوده است
مقارنه و تطبیق برهان صدیقین سینا و عرشی صدرا در وحدت واجب تعالی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صدرالمتألّهین از برهان خاصّ خود دراثبات توحید واجب تعالی به عنوان برهان عرشی یاد کرده وبرتری آن را بر دیگر براهینی که از سوی حکمای پیشین از جمله ابن سینا، اقامه شده یاد آور شده است. وی ضمن دقّت قابل ملاحظه در آن براهین، هیچ یک از آن ها را به عنوان برهان تامّ و بدون نقص قلمداد نمی کند و بر این عقیده است که اگر بخواهیم آن براهین را به عنوان برهان کامل تلقی کنیم باید در رفع نقص آن ها بکوشیم؛ از این رو جهت تتمیم آن دلایل وجه تصحیحی را پیشنهاد می کند. او حتّی برهان اقامه شده از سوی ابن سینا را نیز بی نیاز از این تصحیح نمی داند، اما با دقّتی که در این مقاله به عمل آمده نشان داده شده است که بر خلاف براهین حکمای دیگر، برهان ابن سینا با تقریرهای مختلفی که دارد به ترمیم و تصحیح وی نیاز نداشته و در حد خود قابلیّت لازم را جهت اثبات وحدت واجب تعالی دارد.
جایگاه هستی شناختی فیض منبسط در حکمت متعالیه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نظر نهایی حکمت متعالیه ذات خدای متعال حقیقت لابشرط مقسمی و وجود و موجود منحصر در همان مصداق است. در این نگاه، علیت به معنای تجلی و تطور یک حقیقت در ذات خویش است و ثمره آن، ظهور تفصیلی کمالات بی نهایت مبدأ است و کثرات جز جلوات و شئونات ذات حق نیستند. ملاصدرا برای ربط میان کثرت و وحدت، بحث فیض منبسط را مطرح می کند. از نظر وی ظهور کثرت از وحدت به گونه ظهور یک وجه واحد از حق تعالی است که وحدتش عین کثرت و کثرتش عین وحدت است و کثرات تشکیکی در واقع مراتب و تعینات آن فیض واحدند که با ویژگی هایی چون اطلاق، وحدت، بساطت و سریان موید تحقق کثرات است. جایگاه این فیض در حکمت متعالیه، هماهنگ با دیدگاه عرفای متقدم در باب فیض منبسط است. به عقیدة وی تمام مراتبی که به عنوان تجلی حق مطرح است، اعم از تعین اول (احدیت) و ثانی، در حیطه فراگیری نفس رحمانی قرار می گیرند. به عبارت دیگر، فیض منبسط ظهور واحدی است به صورت مندمج در تعین اول تحقق دارد و پس از آن، این ظهور مندمج مراتب دیگر نظام هستی تا عالم ماده را به اقتضائات هر مرحله شکل می دهد و در هر مرحله به حسب همان مرتبه ظهور می یابد.