فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱ تا ۱۴ مورد از کل ۱۴ مورد.
حوزه های تخصصی:
مطالعات پسا استعماری مجموعه ای از ره یافت های نظری است که، با تأکید بر پیامدهای استعمارگرایی، به تحلیل گفتمان استعماری می پردازد. از جهتی، نقد پسااستعماری در پی فهم موقعیت کنونی از طریق بازاندیشی و واکاوی و تحلیل انتقادی تاریخ استعماری گذشته است که بیش از آن که درباره هند، افریقا، امریکای لاتین، خاورمیانه، و اروپا باشد، دربرگیرنده خیال پروری ها و سرهم بندی ها و دریافت های یک جانبه غربی دربارة «غرب» و «شرق» است. به طور کلی، مطالعات پسااستعماری تلاشی متن محورانه در جهت وارونه سازی چشم انداز غربی به دیگریِ غیرغربی است. دامنه وسیع موضوعات مورد علاقه مطالعات پسااستعماری را از نظریه و نقد ادبی تا مطالعات اقتصاد سیاسی و پژوهش درباره حکومت های استعماری و مسئله هویت و مطالعات فرهنگی در بر می گیرد. این امر باعث ابهامات و مناقشاتی در برخوردهای نخستین مخاطبان و پژوهشگران با این حوزه از مطالعات شده است و تدقیق در رویکردهای این مطالعات ضروری می نماید. مقاله حاضر بر آن است تا به این سؤال پاسخ دهد که ماهیت و ادعای مطالعات پسااستعماری چیست و چه رویکردهای درون مطالعاتی دارد. در پاسخ به این سؤال، سعی می شود از ره گذر بررسی مطالعات پسااستعماری و رویکردهای متضاد آن به شناخت هر چه صحیح و دقیق تر این حوزه مطالعاتی دست یابیم.
تحول تاریخی-گفتمانی مفهوم استراتژی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم استراتژی نیز مانند بسیاری مفاهیم دیگر، بر اساس شرایط زمانی و مکانی مختلف، تعاریف و تعابیر متعددی شده و هر کس بر اساس برداشت خود به تعریف آن پرداخته است. این مقاله با تمرکز بر تعریف مفهومی استراتژی به دنبال این است که با بررسی تاریخی-گفتمانی تحولات این مفهوم، ابهامات و پیچیدگی های موجود در تعاریف آن را آشکار سازد و با کشف منطق تحولات مفهومی استراتژی، بدیهی بودن آن را فروریزد. مسئله اصلی این نوشتار، درک منطق تحولات مفهومی استراتژی است که به زعم نگارنده با بهره گیری از روش تاریخی-گفتمانی بهتر امکان پذیر است. به عبارت دیگر، به جای روایت گری تاریخی صرف یا تمرکز بر تعریف یا نظریه ای خاص درباره استراتژی، تلاش می شود با تلفیق هر دو رویکرد و فراتررفتن از آنها یا به تعبیر دقیق تر، با گنجاندن هر یک از این تعاریف و نظریات در بستر تاریخی خاص خود، درکی فراتاریخی و فرانظری از استراتژی ارائه شود.
عدالت جهانی در اندیشة امام خمینی(ره) و نظریة انتقادی روابط بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مقایسه نظرات امام خمینی(ره) به عنوان نماد گفتمان الهی پیرامون مسایل بین المللی ازجمله موضوع عدالت جهانی با دانشمندان حوزه روابط بین الملل به ویژه اندیشمندان معترض به نظم فعلی ازقبیل کاکس، لینک، لیتر و گیل، محور اصلی این تحقیق را تشکیل داده است. در این پژوهش با اشاره به محورهایی کلیدی از اندیشه امام خمینی(ره) پیرامون سیاست، روابط و نظام بین الملل به مقایسه اندیشه ایشان به ویژه در باب عدالت جهانی و لزوم تحول در نظام بین الملل با نظریه پردازان مکتب انتقادی روابط بین الملل و به ویژه بررسی مشابهت های موجود در این دو دیدگاه پرداخته شده است.
چهارچوبی برای تحلیل سیاست خارجی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله درصدد استخراج یک چهارچوب تحلیل سیاست خارجی از نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت است. هدف نشان دادن امکان و قابلیت به کارگیری و کاربست اصول، مفروضه ها و مفاهیم این نظریه برای تحلیل سیاست خارجی می باشد. به سخن دیگر تلاش می شود به این پرسش اساسی پاسخ داده شود که: آیا می توان نظریه انتقادی را به عنوان چهارچوب مفهومی و نظری برای تحلیل سیاست خارجی به کار برد؟ برمبنای این سوال پرسش های فرعی دیگری قابل طرح است. مدل بازیگر و منطق اقدام کشورها در سیاست خارجی چیست؟ اهداف و معیارهای سیاست خارجی کشورها کدامند؟ عوامل تعیین کننده و منابع سیاست خارجی کدامند؟ درچه سطحی می توان سیاست خارجی را تحلیل کرد؟ پاسخ موقت به سوال اصلی آن است که « امکان تحلیل سیاست خارجی به طور عام و به ویژه سیاست خارجی انتقادی در چهارچوب نظریه انتقادی وجود دارد».
فصل هفتم: کشتار شهروندان قساوت و قتل عام
حوزه های تخصصی:
نظریه هنجاری روابط بین الملل در جهان معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظریه انتقادی روابط بین الملل و گفت و گوی تمدنها
حوزه های تخصصی:
اگرچه گفت وگوی تمدن ها مفهومی کاملاً جدید نیست ؛ با طرح مجدد آن از سوی سیدمحمد خاتمی ، رئیس جمهوری اسلامی ایران ، در اواخر دهه 1990 میلادی مورد توجه جدی قرار گرفت . این مفهوم در روابط بین الملل دارای مدلولات مهم نظری در سطوح مختلف هستی شناختی ، معرفت شناختی ، جامعه شناختی و هنجاری است و در عین حال ، به اندازه کافی مداقه نظری نشده است . به نظر می رسد که از میان نظریه های روابط بین الملل ، نظریه به اصطلاح انتقادی، یکی از بهترین بسترهای نظری برای فهم و مفهوم بندی جایگاه نظری گفت وگوی تمدن ها است . شهرت نظریه انتقادی به دلیل تأکید آن بر گفت وگو و گفتمان و نقش آن در شکل دادن به بنیان حقیقت ، غیبت و اجماع است . اینها می توانند در سطح بین الملل پیامدهای مهمی در ابعاد نظری و فرانظری داشته باشند. این مقاله نشان می دهد که چگونه این انگاره می تواند در سطح هستی شناسی، برداشت دولت محور را از روابط بین الملل متحول سازد. از لحاظ معرفت شناختی می تواند به عنوان بنیانی برای برداشت هایی غیر اروپا محور از روابط بین الملل عمل کند و در سطح جامعه شناختی ، راهی به سمت شکل گیری اجتماع اخلاقی است. سرانجام اینکه از نظر هنجاری معطوف به سیاست جهانی عادلانه تری است که کمتر جنبه برون گذارانه دارد. استدلال این مقاله آن است که همه این ابعاد کم وبیش با تعهدات فرانظری ، نظری و اخلاقی نظریه بین المللی انتقادی همخوانی دارند.
نظریه انتقادی و فرانوگرایی : چالش ها
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی نقاط ضعف گفتمان غالب رشته روابط بین الملل یعنی رئالیسم و نئورئالیسم پرداخته و نشان می دهد که مسائل مربوط به امنیت در عصر جدید توسط آن مفروضات به خوبی قابل تحلیل نیست . نویسنده با اشاره به توسعه نیافتگی رشته روابط بین الملل تلاش می کند با طرح نظریه های انتقادی ، فرانوگرایی ، و فمینیسم در روابط بین الملل بر این نکته تاکید کند که این رهیافت ها ، مجال بیشتری برای ورود به حاشیه رانده شدگان از جریان اصلی رشته روابط بین الملل به دست میدهند . ...
نظریه اعتقادی در روابط بین الملل
حوزه های تخصصی:
نظریه انتقادی بخشی از نظریه نئومارکسیستی و رهیافت نوینی است به علوم انسانی، علوم اجتماعی و فلسفه که منشأ آن به مؤسسه تحقیقات اجتماعی در شهر فرانکفورت آلمان بازمیگردد. در رشته روابط بینالملل نیز این نظریه از دهه 1960 و 1970 به تدریج اهمیت فزایندهای پیدا کرد. کوشش زیادی شده تا نشان داده شود که چگونه نظریه انتقادی میتواند در گسترش تجزیه و تحلیل فراواقعگرایانه روابط بینالملل به کار گرفته شود. در این میان رابرت کاکس از پیشگامان این نگرش تلقی میشود. نظریه انتقادی حقایق را به همان شیوهای که رهیافت سنتی مینگرد، نگاه نمیکند، بلکه از دید نظریهپردازان انتقادی، حقایق محصول چارچوبهای اجتماعی و تاریخی خاصی هستند. بر همین اساس است که رهاییبخشی وظیفه اصلی و اولیه نظریه انتقادی است. در واقع رابرت کاکس تمایزی میان دانش حل مشکل و دانش رهاییبخشی قائل میشود. او معتقد است که نظریههایی چون واقعگرایی مبتنی بر حل مسأله، اصل جزمی ثابتی است که جهان واقعگرا با تاریخی که در بستر جنگ سرد شکل عینی به خود گرفته است تقریباًً چیزی بیش از توجه به دفاع از قدرت آمریکا به عنوان سنگر اصلی حفظ نظم نبوده است. در حالی که نظریه انتقادی با این فرض آغاز میشود که نظریه، اغلب در شرایط خاص زمانی و مکانی شکل گرفته است. نظریه، همچون تمامی انواع دانش، نیازمند آن است که نفوذ اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زمینه آن را فراهم کند و یکی از عمدهترین وظایف نظریه انتقادی، فاش کردن این اثر است. نظریه انتقادی اگر بتواند رابطه میان اقتصاد جهانی سرمایهداری و نظام دولتهای دارای حاکمیت را در درون یک چشمانداز نظری بیان کند، یک گام فراتر از واقعگرایی و مارکسیسم گذارده است. رابرت کاکس و آندرو لینک لیتر تلاشهایی را برای توضیح این رابطه در درون یک ماتریالیسم تاریخی تجدید بنا شده، انجام دادهاند.
الگوهای مخالفت و استقبال از تفاوت ها
منبع:
راهبرد ۱۳۷۵ شماره ۱۲
حوزه های تخصصی: