دیر زمانی از مرگ خیام نگذشته بود که دیدگاه های متفاوت و حکایت ها و افسانه های متناقضی درباره زندگی و شخصیت خیام پدید آمد. برای نمونه در آثاری مانند تتمه صوان الحکمه، تاریخ الحکما، مرصاد العباد و.... می توان بخشی از این دیدگاه های گوناگون وگاه متضاد را دید. این تناقض ها در سده چهاردهم به گونه ای بسیار آشکارتر در پژوهش های محققان درباره خیام دیده می شود. در این مقاله کوشش شده، با در نظر گرفتن دو محور اساسی(اندیشه و شخصیت) در همه آثار پدید آمده درباره خیام رویکردهای متفاوت در زمینه خیام شناسی بررسی شود. به طور کلی می توان پنج رویکرد زیر را معرفی کرد:
1 - رویکردی که صادق هدایت آغازگر آن بود؛
2- رویکردی که با محمد علی فروغی و قاسم غنی شروع شد؛
3- رویکردی که با اثر صدیقی نخجوانی زیر عنوان خیام پنداری آغاز شد؛
4- رویکردی که با عباسعلی کیوان قزوینی در ایران پدید آمد؛
5- رویکردی که ف. دوبلوای فرانسوی آن را زیر عنوان «چهره ای داستانی از خیام» ارائه داد.
تصوف، یکی از راههایی است که امکان تحقق معنوی سلوک را برای میلیون ها نفر از پیروان قرآن فراهم می کند.نگارنده در این مقاله ابتدا به پیدایش تصوف و سیر تاریخی و نمود آن در شعر پرداخته است و از آنجا که پدیده تصوف از بارزترین پدیده هایی است که عصر مملوکی در طول حیات خود تجربه کرد، در ادامه به دلایل گرایش به تصوف در این عصر می پردازد تا برای خواننده مشخص شود که چرا و چگونه گروهی از شاعران این دوره به صوفی گری رو آوردند و چه زمینه های اجتماعی، دینی و روانی باعث این امر شده بود. آنچه محوریت موضوع این مقاله را تشکیل می دهد، دو مفهوم انفصال و وصال (وحدت وجود) از زاویه علاقه میان خدا و انسان است. در این رهگذر شاعر چه با بیان روشن و چه با پوشیده گویی، می کوشد تا از هر چه غیرخداست، منفصل شود. در این میان بحثی چون حقیقت محمدی (ص) مطرح می شود که در ذیل مفهوم انفصال قرار می گیرد؛ و این گونه برداشت می شود که در شعر صوفی، پیامبر (ص) واسطه ای برای این اتصال نورانی است.
آب و هوای متنوع، فلات ایران را به گل خانه ای بدل کرده است که در آن انواع گل ها و گیاهان می روید و بدیهی است این واقعیت های محیطی در ذهن و زبان و شکل گیری ساختار اندیشه هر ایرانی تاثیر می گذارد، چنان که بوم اندیشه، رنگ زاد و بوم دارد.شاعران ادب فارسی، در بیان اندیشه ها، تصویرهای ذهنی و درونی خود از گل و گیاه بسیار بهره جسته اند، گل و گیاه در نگاه آن ها، بار عمیق معنایی به خود می گیرد. چگونگی کاربرد گل، بیانگر حالات درونی و نمایانگرِ نگرش آن هاست. گل و گیاه، عالی ترین مظاهر زیبایی هستند و در این میان سعدی از آن روی که شیفته زیبایی است، می کوشد تا برای آراستن اشعارش از گل و گیاه بهره برد تا جایی که، واژه های مربوط به گل و گیاه در اشعار او از بسامد بالایی برخوردارند. او که به تصویرگری اهمیت فوق العاده ای می دهد. به مدد اندیشه شاعرانه بسیار نیرومند و شور و شوق عاشقانه اش، توانسته است با زبانی شیرین و شیوا، معانی و مفاهیم بکر و زیبایی بیافریند. هدف این پژوهشِ، بررسی و تحلیلِ گل سرخ در آثار سعدی، به منظورِ درک بهتر زیبایی های بیرونی و مفاهیم درونی سخن او بوده است.
در فرهنگ اسلامی، تصورات گوناگونی از «زمان» انعکاس یافته است. متکلمان آن را امری موهوم و فیلسوفان آن را مقدار حرکت فلک اطلس می دانند. اما از منظر صوفیان، زمان با جان، که اصل وجود آدمی است، در ارتباط است. جانی که نزد دلبر حاضر است، چیزی جز لاله زار و گلشن نمی تواند باشد و بنابراین، پیری و پژمردگی را در او راهی نیست. از این رو، زمان عرفانی ارتباطی با گذشته و آینده ندارد، زیرا صوفی با خداوند است و در آنجا ماضی و مستقبل نیست. تمام کوشش یک صوفی آن است که خداگونه شود و از قید زمان، آزاد یا به تعبیری دیگر نیست گردد. این امر جز با عشق حاصل نمی شود. سالکی که اسیر عشق نشود، بنده جسم و زمان خواهد ماند. تنها عشق است که آزادی را از این نوع بندگی به ارمغان می آورد. عشق چون شمشیری است که سر جسم و زمان را از جان سالک جدا می کند.