فیلتر های جستجو:
فیلتری انتخاب نشده است.
نمایش ۱۶۱ تا ۱۸۰ مورد از کل ۱۳٬۸۸۶ مورد.
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
507 - 528
حوزه های تخصصی:
تدئوس متز کوشیده است تا نشان دهد که معنای زندگی مانند اخلاق و خوشبختی، یکی از مقولات هنجاری زندگی می باشد و بر تمایز معنای زندگی و خوشبختی تاکید دارد. با جستجو در آثار متز می توان چند شاهد و دلیل بر این که چرا متز میان خوشبختی و معناداری تمایز قائل می شود، ارائه کرد. به باور متز خوشبختی، به قلمرو حیوانی فرد مرتبط است در حالی که معناداری مربوط به قلمرو انسانی است. او شش تمایز میان خوشبختی و معناداری قائل می شود: 1) حاملِ معناداری، «عمل» (کنش) است، ولی حاملِ خوشبختی «احساس» است. 2) منشأ معنا «ارتباطی» است، ولی منشأ خوشبختی، «درونی و قائم به ذات» است؛ 3) تاثیرپذیریِ بیشتر خوشبختی از مقوله شانس نسبت به معناداری؛ 4) تمایل به «استمرار» وضعیت خوشبختی خواهانِ «افتخار عظیم» بودن معناداری؛ 5) امکان پذیر بودن خوشبختی، فقط در «طول دوران زندگی» در مقابلِ امکان پذیر بودن معناداری «پس از مرگ»؛ 6) تمایل به آینده در خوشبختی و فقدان یا کمی آن معناداری. اگرچه متز به شش تمایزِ مهم میان خوشبختی و معناداری اشاره کرده است، ولی بیان او جامع نیست و می توان بر فهرست تمایزات او، موارد دیگری نیز افزود.
مسائل به طورمطلق حل ناپذیر و رایانه های خارق العاده(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
منطق پژوهی سال ۱۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۷)
195 - 204
حوزه های تخصصی:
ابتدا، در پرتو آراء ففرمن، به بررسی دوگانه گودل می پردازیم مبنی بر اینکه یا توانایی های ذهن انسان از هر ماشین متناهی فراتر است، و یا معادلات ریاضی از نوع دیوفانتی وجود دارند که به طور مطلق حل ناپذیر هستند. سپس برهان پاتنم را بررسی می کنیم مبنی بر این که اگر توانایی علمی ذهن انسان را بتوان توسط یک ماشین تورینگ با توانایی تهیه سیاهه ای از نتایج علمی شبیه سازی کرد، این ماشین جمله ای که این توانایی را بیان می کند را به عنوان خروجی ارائه نخواهد کرد. در تلاش برای فهم بهتر این برهان، آن را در زبان منطق وجهی بازسازی می کنیم. در ادامه، به امکان رایانه های خارق العاده برای انجام تعدادی بی شمار عمل پایه ای محاسباتی در زمان متناهی می پردازیم. این امکانی است که اخیراً بر اساس نظریه های جدید فیزیکی مطرح شده است. استدلال می کنیم با فرض تحقق چنین امکانی، حساب مرتبه اول متعین خواهد بود، به این معنی که صادق یا کاذب بودن هر جمله حسابی توضیح پذیر خواهد بود.
تنوع تجربه های دینی از نگاه مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مابعدالطبیعی سال ۴ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۷
۱۵۸-۱۳۱
حوزه های تخصصی:
تجربه دینی رویدادی ذهنی است که صاحب تجربه گهگاه و تا حدی آگاهانه آن را در پی مواجهه با یکی از عناصر روحانی مانند احساس حضور یا دست اندرکار بودن وجود یا قدرتی مقدس و غیرجسمانی، فهم واقعیت غایی فراطبیعی، احساس دستیابی به خیراعلای انسان، احساس ابتهاج برین، احساس رهایی و رستگاری یا احساس خود راستین از سر می گذراند. چنین تجربه ای دارای ارزش معرفت شناختی و بنابراین در دفاع از عقلانیت دین ورزی و دین باوری به ویژه خداباوری نقش دارد. تجربه عرفانی نیز ازآن رو که گونه ای احساس درک شهودی واقعیت غایی و بنیادین فراطبیعی و احساس وحدت و یگانگی و احساس رهایی از محدودیت های زمان و مکان و خود فردی و احساس ابتهاج است، بی گمان تجربه ای ذاتاً دینی است. این تجربه ازآن رو که در سطوح معرفتی و اخلاقی متفاوت صاحبان تجربه و در موقعیت ها و شرایط و مواجهه های مختلف رخ می دهد، از تنوعی چشمگیر برخوردار و موضوع مطالعات مختلف دین پژوهانه شده است. فیلسوفان و معرفت شناسان دین معاصر هم به بحث از انواع تجربه دینی و دسته بندی ها و ویژگی های آن پرداخته اند. جستارحاضر در پی بررسی مشابهت گونا گونی تجربه دینی در فلسفه دین معاصر و عرفان اسلامی با تکیه بر دیدگاه کرولاین فرنکس دیویس، دانش آموخته دکتری فلسفه از دانشگاه آکسفورد انگلستان و نویسنده کتاب ارزش اثبات کنندگی تجربه دینی و مولانا جلال الدین محمد بلخی است. البته پیداست تجربه دینی از دیرباز در سنت ها و در میان مردمان مختلف رخ داده است، اما به منزله یکی از مسائل فلسفه دین پیشینه درازی ندارد. ازاین رو، نباید انتظار داشته باشیم که مولانا این موضوع را به شکل سامان یافته و با عنوان ها و مفاهیم جاافتاده و تخصصی در فلسفه دین امروزین بیان کرده باشد، اما با توجه به معارف عمیق عرفانی و دینی موجود در گنجینه آثارش می توانیم به پاره ای از مشابهت ها در این دو نگاه اشاره کنیم. کلیدواژگان: تجربه دینی، تجربه عرفانی، فلسفه دین، مولوی
The Metaphysics of Artifacts: a critical rationalist approach(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
151 - 167
حوزه های تخصصی:
Artifacts are ubiquitous and influential in our world, but their nature and existence are controversial. Several theories have been proposed to explain the ontology of artifacts. Drawing on Popper's theory of three worlds, this paper suggests a metaphysics for artifacts along the line of a critical rationalist (CR) approach. This theory distinguishes between three realms of reality: the physical world (World 1), the mental world (World 2), and the world of objective knowledge (World 3). The paper argues that artifacts have different ontological components that correspond to these three realms, and that each component is real and causal. The paper shows how this perspective can account for the intentional and functional aspects of artifacts, as well as their dependence on plans that influence different realms of reality. The paper explains how this pluralistic ontology, compared to the rival theories, enables one to explain the relevant ontological problems of artifacts. The paper also explores how this proposal can lead to a research program encompassing a broader range of technologies, such as social artifacts. In sum, the paper suggests that Popper's three worlds theory provides a rich and comprehensive framework for understanding the metaphysics of artifacts.
Applying Critical Rationalism to Liberal Capitalism(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۲ شماره ۴۲
225 - 241
حوزه های تخصصی:
Since Critical Rationalism is considered by some more of an attitude or mindset and by others a methodological approach to philosophical thinking and practical problem-solving, its application, or more accurately, its epistemological testing grounds, should be expected to be much more wide-ranging than they have been so far. With the exception of some published anthologies on Critical Rationalism and occasional nods to the legacy of Karl Popper’s falsificationist methodology, relatively few applicaions of a critical rational approach to contemporary theoretical debates in the social sciences have been published. I wish here to critically challenge the (optimistic) Hegelian and by extension the neoliberal view of the progress of American capitalism by reframing it with the Marxian notion of expropriation as applied to enslavement on plantations. The logic of enslavement as a process by which brutal exploitation has been practiced for centuries offers a falsifying test case of the rationality of capitalism and its promise of individual freedom of choice. This essay is an explicit exercise in the potential power of a version of Popperian critical rationalism being applied to the intersection of modern liberalism and capitalism, exploring the imbrication of a critical and rational analysis.
افلاطون در آستانه دورانِ مدرن: پدرانِ افلاطون پژوهیِ مدرن از فیچینوُ تا ماربورگی ها(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی تابستان ۱۴۰۲ شماره ۴۳
553 - 573
حوزه های تخصصی:
گرچه افلاطون همواره در تاریخِ فلسفه محترم بوده، روندِ کلّیِ فلسفه تا ابتدای دورانِ مدرن ارسطویی است. حتی نوافلاطونیان نیز، به استثنای فلوطین، کمابیش به شیوه ارسطویی می نوشتند و نوشته های او را بیش از افلاطون تفسیر کرده اند. میزانِ اطلاعِ فیلسوفان از افلاطونِ اصیل یا تاریخی نیز بسیار اندک بود؛ نه تنها نوشته های افلاطون از گذرگاهِ نوافلاطونیان به ایشان رسیده و از اینها هم ترجمه های کمی در دسترس بود، که حتی شیوه فهمِ افلاطون نیز نوافلاطونی بود. فیچینوِ نخستین کسی بود که در دورانِ رنسانس برای احیای افلاطون کوشید. با این حال کوششِ او اثرِ تفسیری چندانی نداشت. احیای واقعیِ افلاطون در قرنِ هجدهم و آلمان رخ داد. درباره این نوزایی اطلاعِ چندانی در زبانِ فارسی وجود ندارد، تنها ممکن است بدانیم که شلایرماخر نیز از کسانی بود که به ترجمه افلاطون دست زدند. امّا اینکه از فیچینو تا شلایرماخر چه بر سرِ افلاطون پژوهی آمد دانسته نیست. حتّی آگاهیِ اندکی در دست است درباره جایگاهِ واقعیِ شلایرماخر در افلاطون پژوهی و اینکه چه فرآیندی به افلاطونِ شلایرماخر انجامید. مقاله حاضر به موضوعِ افلاطون پژوهی تا دورانِ افلاطون شناسانِ رمانتیک می پردازد. با عزیمت از این برداشت که اندیشه های نابِ فلسفی در خلاء زاده نمی شوند، بلکه مرهونِ زمانه خود اند، می کوشیم به بررسیِ نخستین آغازگاه های افلاطون پژوهی بپردازیم؛ به کسانی که میراثِ مساعی شان سنگِ بنایِ افلاطون پژوهیِ مدرن شد. درینجا سیرِ افلاطون پژوهی تا روزگارِ رمانتیک ها را بررسی خواهیم کرد و می کوشیم ببینیم چه چیزهایی تفسیرِ مدرن ها یا مدرن های متقدّم را از تفسیرهای سنّتی متمایز کرده است و چه عزیمت گاه هایی شکل دهنده افلاطون پژوهیِ مدرن بوده است.
ضرورت تربیت زیباشناختی از نظر جان دیویی (با تکیه بر کتاب «هنر به منزله تجربه»)(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
حکمت و فلسفه سال ۱۹ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۲ (پیاپی ۷۴)
23 - 46
حوزه های تخصصی:
جان دیویی یکی از صاحب نظران مهم حوزه تعلیم و تربیت دوره معاصر است که برخی از آموزه های او امروزه به بخشی از بدنه نظام های آموزشی در سطح جهان بدل شده است. ازآنجاکه تعلیم و تربیت بخشی جدایی ناپذیر از ساختار هر جامعه ای است، هرگونه ضعف در آن موجب تضعیف فرهنگ آن جامعه خواهد شد. نظام های آموزشی گذشته عمدتاً بر ابعاد فکری، اخلاقی و دینی در امر آموزش تأکید داشتند، اما امروزه توجه به ابعاد دیگری ازجمله بُعد زیباشناختی، انتقادی و خلاق به عنوان یک ضرورت نگریسته می شود. دلیلش این است که نگرش زیباشناختی و هنری در کنار سایر رویکردها می تواند جهان و پدیدارهای آن را به نحو متفاوت برای ما بازنمایاند و امکان تجربه دیگرگون آن ها را برای ما فراهم سازد. لذا در کنار پرورش زمینه های فکری و اخلاقی بر «تربیت زیباشناختی» هم تأکید می شود. مسئله اصلی در مورد این نوع تربیت این است که برخی تنها آن را بر اساس منظر نبوغ نگریسته اند و برخی هم بر اساس منظر ذوق؛ درحالی که تربیت زیباشناختی توأمان شامل هر دو منظر می شود. درنتیجه، هر نظام آموزشی موفق بایستی هم به پرورش قوه تخیل و بُعد خلاق ذهن کودک توجه کند و هم به پرورش قوه ذوق جهت ادراک و ارزیابی امور و آثار زیبا اهتمام ورزد. در کتاب «هنر به منزله تجربه» اثر دیویی توجه به هر دو منظر دیده می شود، بر همین مبنا ما ضمن مرور مباحث مربوط به زیباشناسی و مؤلفه های تربیت زیباشناختی، به طور خاص به بازخوانی بخشی از اثر مذکور با محوریت تربیت زیباشناختی (بر اساس منظر نبوغ و منظر ذوق) خواهیم پرداخت.
آنتونی کنی و زبان دینیِ استعاری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۱)
224-215
حوزه های تخصصی:
آنتونی کنی با اخذ مفهوم «بازی زبانی» از ویتگنشتاین، نظریه ای در باب زبان دینی می پروراند: اولاً استعاره یعنی اخذ کلمه از یک بازی زبانی و استعمال آن در بازی زبانی دیگر؛ ثانیاً ملاک تعلق کلمه به یک بازی زبانی برهم کنش کاربران با مابازای آن کلمه است؛ ثالثاً ما با خدا برهم کنشی نداریم. بنابراین هر نوع استعمال کلمه «خدا» استعاری است. مایکل اسکات سه نقد بر این نظریه وارد می کند: ۱. شرط کنی برای تعلق کلمه به یک بازی زبانی غیرقابل دفاع است؛ ۲. نوعی تماس با مابازای کلمه «خدا» متصور است. ۳. در برخی جملات موضوع و محمول دینی اند و استعمال «خدا» در این جملات استعاری نیست. در این مقاله با استناد به بیان ناپذیری کنی، مفهوم «غیریت طولی» معرفی و براساس آن به نقدهای اسکات پاسخ داده می شود. اما چون مفهوم بازی زبانی حد استعلایی فعالیت های زبانی است، می توان رویکرد آنتونی کنی را به چالش کشید.
اتهام برآمیختن معقول های ثانی به سهروردی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴ (پیاپی ۱۲)
۳۰۷-۲۹۳
حوزه های تخصصی:
پاره ای از صدراییان مدعی اند که سهروردی معقول های ثانی فلسفی را با منطقی خلط می کند، به این معنا که آنها را وصف اشیای خارجی نمی داند. قراین موافق این مدعا را می توان در دو دسته جای داد: الف) تصریح سهروردی به اعتباری بودن اوصاف فلسفی؛ ب) تاکید او بر فاعلیت ذهن در اتصاف اشیای خارجی به اوصاف فلسفی. اما اولاً، این قراین برای اثبات مدعایشان کافی نیست و ثانیاً، قراین روشنی علیه آن مدعا هست. خود ملاصدرا به شکلی دیگر خلط این دو دسته معقول را به سهروردی نسبت می دهد و می گوید سهروردی اوصاف منطقی (مثل جزئیت) را با اینکه از مفاهیم منطقی است، همچون اوصاف فلسفی وصف اشیای خارجی دانسته است. این اشکال نیز وارد نیست. مراد سهروردی از «جزئیت» در عبارتِ موردنظر صدرا معنای دیگری است که از مفاهیم فلسفی است. بنابراین سهروردی معقول های ثانی فلسفی و منطقی را به هیچ یک از دو معنای مذکور با هم خلط نمی کند.
تحلیل درتسکی از معرفت: حافظ بستار(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه فلسفی دوره ۳ تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳ (پیاپی ۱۱)
۲۷۰-۲۵۹
حوزه های تخصصی:
شکاکیت از دیرباز از چالش برانگیزترین مباحث معرفت شناسی بوده و یکی از راه های مقابله با آن نقض بستار است. درتسکی تحلیلی بازگشتی از معرفت ارایه می دهد که بستار را نقض کرده و به رفع شکاکیت می انجامد. البته رویکردهایی مانند بافتارگرایی، دگماتیسم یا نوموری گری معتقدند که می توان بستار را حفظ کرد و همچنان شکاک نبود. هدف از این نوشتار بررسی رویکردهای حافظ بستار یا نقد تحلیل درتسکی به مثابه تحلیل معرفت یا اشاره به معایب نقض بستار نیست، بلکه هدف آن است که نشان دهم برخلاف آنچه درتسکی و دیگران تاکنون تصور کرده اند، تحلیل بازگشتی مذکور لزوماً ناقض بستار نیست، بلکه خوانشی از بند بازگشتی وجود دارد که حافظ بستار است و همچنان شکاکیت را مسدود می کند. بنابراین ابتدا تحلیل بازگشتی درتسکی را به منظور مقایسه با تعبیر پیشنهادی بررسی کرده و نشان می دهم که تفسیر پیشنهادی حافظ بستار است، ولی همچنان تهدید برخی از استدلال های شکاکانه را برطرف می کند.
«فهم» در علوم انسانی و علوم طبیعی با نگاهی به دیدگاه استفان گریم(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
91 - 115
حوزه های تخصصی:
در همه ی ادوار تاریخ، انسان در تلاش برای «فهمیدن» بوده است. دانشمندان برای شناختِ جهانِ طبیعی به مشاهده ها و طبقه بندی ها ، و نظریه پردازی ها متوسل می شوند. اما موضوع فهم اعمال دیگر انسان ها، (کمی) متفاوت به نظر می رسد. حداقل در یک رویکرد برای دست یابی به این مهم، به دریافت قصد و نیتی که در پس اعمال انسان ها است نیاز داریم. از آنجا که قصد، ماهیتی روانشناختی دارد، همواره از سوی تجربه گرایان این نگرانی وجود دارد که ممکن است قابل ادراک توسط افرادِ سوم شخص نباشد. تا حدودی بسیاری از کنش های انسانی، قاب لادراک از منظر سوم شخص هستند و همین امر سبب می شود که موضوع بررسی های علمی (با روش های رایج علمی) باشند. با این حال مواردی وجود دارد که نشان می دهد، فهمِ فعالیت های انسان از زاویه ی سوم شخص دارای محدودیت هایی است.استفان گریم (Stephen Grimm)، نوعی از فهم را معرفی می کند و معتقد است، با دریافت اهداف خاص شخص فهم شونده به عنوان عملی خواستنی، به نوعی فهم عمیق تر دست خواهیم یافت. در این مقاله، تلاش شده است تا ابتدا با طرح و تفسیر دیدگاه استفان گریم، موضوع مورد بحث روشن شود و سپس با طرح مسئله و توضیح ابهامات ایده ی گریم، به عنوان یک صورت بندی جایگزین، نشان خواهیم داد که تصمیم عامل، برای فهمیدن یا نفهمیدن اعمال دیگران نقش مهمی ایفا می کند. همدلی به عنوانِ ظرفیتی روانشناختی، شناخته می شود که با شبیه سازی ساختار، میتوان به نحو دیگری آن را فهمید. بررسی و نگاه عمیق تر به این مسئله، به ما کمک خواهد کرد، که قضاوت بهتری از آن به عنوان روش یا ایده ای در علوم اجتماعی و انسانی داشته باشیم.
اینشتین و اصل ماخ(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فلسفه علم سال ۱۳ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۱ (پیاپی ۲۵)
159 - 192
حوزه های تخصصی:
نیوتن اثرات دینامیکی مشاهده شده برای اجسام شتاب دار (مانند فرورفتگی سطح آب در آزمایش سطل نیوتن و غیره) را ناشی از شتاب آن ها نسبت به فضای مطلق می دانست. اینشتین با دنبال کردن ایده های ماخ به خوبی می دانست که اگر بتواند بر اساس این فکر که «حرکت» امری کاملاً نسبی است، نشان دهد که اثرات لختی، در واقع، ناشی از شتاب جسم نسبت به ماده دوردست در عالم است، نه نسبت به فضای مطلق، آنگاه توانسته است مفاهیم مطلقِ نیوتنی را به کلی کنار بگذارد. اعتقاد رایجی وجود دارد مبنی بر این که نظریه نسبیت عام، دستگاه های مختصات ارجح (چارچوب های لخت) مربوط به فضا و زمان مطلق نیوتنی را کنار گذاشته است. در این نوشتار با بررسی سیر اندیشه اینشتین در تدوین نظریه نسبیت عام، صحت این ادعا تایید می شود که علی رغم تلاش اینشتین و برخلاف نام این نظریه، اصل ماخ به معنای «نسبی بودن حرکت» یا به این معنا: «منشأ اعمال نیروهای لختی، ماده موجود در عالم است، نه فضازمان مطلق»، نه در اصول موضوعه نظریه نسبیت عام گنجانده شده و نه از آن نتیجه می شود. بنابراین چنین می توان گفت که عناصر مطلق مانند «حرکت و سکونِ مطلق»، «شتاب مطلق»، «نیروی لختی مطلق» و «فضازمانِ مطلق» کماکان در نظریه نسبیت عام حضور دارد. با توجه به اهمیت معرفت شناختی اصل ماخ، تلاش برای ارائه یک نظریه فیزیکی کارآمد منطبق با این اصل همچنان ادامه دارد.
اعتماد معرفتی: ماهیت، گستره و کاربردهای آن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال ۱۵ بهار و تابستان ۱۴۰۲ شماره ۳۵
71 - 87
حوزه های تخصصی:
به رغم اهمیت اعتماد در معرفت شناسی، دربارۀ ماهیت و مسائل آن اتفاق نظر وجود ندارد. برخی آن را نگرشی شناختی و بعضی آن را نگرشی عاطفی تلقی می کنند. تلفیق دو عنصر شناختی و عاطفی، دیدگاه دیگری است که لیندا زگزبسکی برگزیده است. ترکیب دو عنصر باور و احساس به اضافۀ عنصر رفتار و تبیین آن در بستر نظریۀ فضیلت، دیدگاه زگزبسکی را از بقیه متمایز می کند. مقالۀ حاضر با تمرکز بر دیدگاه زگزبسکی، به تحلیل ماهیت، گستره و کاربردهای اعتماد معرفتی پرداخته است. ضمن پذیرش دو گونۀ خوداعتمادی و اعتماد به دیگری، وی التزام خاصی میان این دو برقرار ساخته و دامنة خوداعتمادیِ معرفتی را به عنوان یک ویژگی پیشاتأملی، بنابر اصلِ برابری تا اعتمادِ به دیگران امتداد می دهد. اعتباربخشی به گواهی در توجیه باورها، الگوگرایی و تقریری نو از برهان اجماع عام ازجمله کاربردهای اعتماد معرفتی است که در مقاله به آن پرداخته می شود. با وجود تلاش زگزبسکی برای ارائۀ تبیینی دقیق تر از اعتماد معرفتی و کاربست آن در حوزه های مختلف معرفت شناسی، فلسفۀ دین و فلسفۀ اخلاق، هنوز ابهامات و ضعف هایی در دیدگاه وی وجود دارد که توجیه نقش اعتماد معرفتی را با مشکل مواجه می کند.
امکان متافیزیکی کارآمدی دعا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
برخی منکر این رأی اند که خداوند دعا را مستجاب می کند و به این دلیل دعا اقدامی کارآمد است، چرا که دعای مستجاب با برخی از صفات باری تعالی مانند قدرت مطلق، علم مطلق، خیر محض بودن و... سازگار نیست. محور مقاله حاضر بررسی مدعای متافیزیکی امکان استجابت دعاست. به این منظور، ابتدا دو استدلال علیه کارآمدی دعا با دو پیشفرض «خداوند خیر محض است» و «خدا همیشه می خواهد و می تواند چیزی را که خیر است انجام دهد» ارائه و سپس نقد شده است. در نقد استدلال اول، از دیدگاه های موری استفاده شده و نشان داده می شود خداوند گاهی ارائه خیر خاصی را منوط به دعا می کند تا خوبی های مهم تری را عطا کند که بدون قیدوشرط تأمین نمی شدند. برای نقد استدلال دوم، بر مبنای آرای هاوارد-اشنایدر، نشان داده می شود به واسطه دعا برای انجام دادن یک فعل و تغییر موقعیت اخلاقی آن فعل، انجام دادن آن فعل برای خداوند تبدیل به بهترین کار می شود. همچنین ایجاد وضعیت اموری از سوی خداوند در اجابت دعا گاهی می تواند بهتر از موارد بدیل باشد. در ادامه مقاله استدلال سومی علیه کارآمدی دعا با پیشفرض «خداوند هر آنچه را مصلحت است انجام می دهد» طرح می شود. برای پاسخ به این اشکال بر مبنای تقسیم سه گانه مجلسی نشان داده شده که می توان حالتی را در نظر گرفت که مصلحت در گرو دعا باشد و بدین ترتیب تعارض برطرف می گردد. بخش پایانی مقاله بیانگر این نکات است که دعای کارآمد و حقیقی به عنوان امری علّی فراتر از یک ارتباط زبانی است، همچنین دعا وابسته به نوع و مراتب آن می تواند طیفی از دلایل ضعیف تا قوی را برای خداوند فراهم آورد، و نهایتاً این که دعای حقیقی، علاوه بر این که دلیلی بر انجام دادن فعلی فراهم می کند، بر ارزشمندی و مصلحت بودن آنچه خواسته شده نیز تأثیر می گذارد.
ضدرئالیسم و رئالیسم عرفی: رورتی در مقابل پاتنم(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۲ شماره ۹۶
39 - 70
حوزه های تخصصی:
علائق رئالیستی پاتنم او را بر آن می دارد که در دورۀ اخیر تفکرش، با دفاع از «رئالیسم عرفی»، در میان مواضع پراگماتیستیِ خود جایی برای حفظ تصور و معنایی شبیه «درستیِ» غیرمحلی (nonlocal) و ناگذرا (nontransient) که فلسفۀ رئالیستی در اختیار ما قرار می دهد، جستجو کند. در حالی که به عقیدۀ رورتی، مواضع پراگماتیستی صرفاً تا جایی قابل قبول هستند که بخواهیم بدون چنین معنا و تصوری عمل کنیم. این مقاله با استناد به مکاتبات انتقادی مستقیم این دو پراگماتیست، تقابل فکری آنها را مورد تحلیل و ارزیابی قرار می دهد. طبق نتیجۀ این پژوهش، دیدگاه ضدرئالیستی رورتی نتیجۀ ناگزیر پراگماتیسم مشترک او و پاتنم است. پاتنم نمی تواند ضمن ماندن در مرزهای پراگماتیسم، دیدگاه رورتی را مورد انتقاد قرار دهد. ویژگیِ ضدمطلق انگاری پراگماتیسم به این معناست که شهودهای رئالیستی عرف عام نیز مشمول تغیر و تحول تاریخی خواهند بود.
طرح واره استعاره های مفهومی انفاق در قرآن کریم(مقاله پژوهشی حوزه)
منبع:
ذهن زمستان ۱۴۰۲ شماره ۹۶
137 - 173
حوزه های تخصصی:
طرحواره استعاره های مفهومی انفاق در قرآن برآنست با استفاده از استعاره های مفهومی زبانشناسی شناختی دیدگاه قرآن را در موضوع انفاق کشف کند. از روش های خداوند در قرآن جهت رساندن مقصود، استفاده از زبان تمثیل و استعاره است. بر اساس نظریه زبان شناسی معاصر؛ در استعاره مفهومی همواره یک امر انتزاعی یا کمترشناخته شده، بر اساس یک امر انضمامی یا شناخته شده تر فهمیده می شود. از جمله موضوعات قرآنی که در قالب استعاره معقول به محسوس بیان شده است، انفاق است. با توجه به جایگاه انفاق در قرآن، مسئله اصلی این مقاله تبیین طرح واره استعاره های مفهومی انفاق در قرآن است. با تأمل در آیات مربوطه، نتایج حاصل از انطباق حوزه های مقصد بر مبدأ عبارتند از: انفاق در راه خدا؛ تجارت با خدا و سرمایه گذاری پر سود و عاقلانه و سبب رشد معنوی انسان انفاق ریایی؛ عملی نامعقول با اثری معکوس، همراه خسران و سرمایه گذاری در حباب اقتصادی و مانع رشد معنوی انفاق خالصانه؛ زمینه ساز بهره مندی دائمی فرد و اجتماع از ثمرات انفاق و سبب رشد معنوی و تثبیت نفس و امنیت روحی انفاق ریایی با منت و اذیت ؛ موجب حبط عمل و حسرت فراوان و محرومیت قلب ریاکار از رشد معنوی
ایدۀ زبان اندیشه در محکمۀ ویتگنشتاین(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
448 - 466
حوزه های تخصصی:
ویتگنشتاین در کتاب تحقیقات فلسفی طیف وسیعی از نظریات کلاسیک و معاصر را در باب زبان مورد انتقاد قرار می دهد. در اینجا سعی خواهیم کرد با معرفی ای اجمالی از آنچه تحت عنوان نظریه «زبان اندیشه» (یا زبان ذهن) شناخته می شود، نشان دهیم چرا این نظریه نیز از نگاه ویتگنشتاین مردود است. برای این کار تلاش ما معطوف خواهد بود به این که از نگاه ویتگنشتاین به این پرسش ها پاسخ دهیم: اندیشه چیست و چه نسبتی با زبان دارد؟ آیا اندیشه فرایندی کاملا ذهنی است؟ آیا زبان صرفا ابزاری است برای انتقال اندیشه های ذهنی؟ آیا اندیشه بر زبان تقدم دارد یا هویتی مستقل از زبان ندارد؟ در صورت عدم استقلال اندیشه از زبان، آیا انسان ها مقدم بر یادگیری زبان، در ذهن خود واجد چیزی به نام زبان اندیشه اند؟ در نهایت سعی خواهیم کرد نشان دهیم اعتراض ویتگنشتاین به نظریه زبان اندیشه ذیل کدام دسته از اعتراضات به این نظریه قرار می گیرد و دفاع حامی زبان اندیشه چیست و این دفاع چگونه ارزیابی می شود.
تحلیلی بر ملاک ارزش اخلاقی از منظر کانت با تکیه بر آرای ریچارد هِنسون و باربارا هِرمن(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی پاییز ۱۴۰۲ شماره ۴۴
766 - 786
حوزه های تخصصی:
در باور کانت یک عمل تنها زمانی ارزش اخلاقی دارد که صرفاً به انگیزۀ انجام وظیفه و بدون دخالت هیچ گونه تمایل و منفعت شخصی انجام شود. وی با بیان مثال هایی در کتاب بنیاد، نشان می دهد که وجود تمایلات همسو با اعمال وظیفه شناسانه، نظیر رفتار مبتنی بر همدردی، ارزش اخلاقی عمل را زیر سؤال می برد. این نظرات به ویژه با احیای رویکردهای فضیلت محور در نیم قرن اخیر، موضوع مناقشه های بسیاری گردید. در این میان تلاش دو تن از مفسران مشهور، ریچارد هنسون و باربارا هرمن، در ارائۀ تبیینی روشنگرانه از دیدگاه کانت و پاسخ به ابهامات مطرح برجسته است. هنسون ضمن ترسیم دو مدل ابتکاری از شرایط انجام عمل، به پدیدۀ مهم تعین چندعاملی اشاره کرد و قائل به بسندگی وجود انگیزۀ ادای وظیفه برای ارزشمندی اخلاقی عمل شد. هرمن نیز با ارائۀ مدل سوم، استدلال کرد که یک عمل در صورتی ارزش اخلاقی دارد که هم وظیفه اقتضا کند و هم انگیزۀ اصلی آن فارغ از اینکه تمایل عامل را منعکس کند یا نه، انگیزۀ وظیفه باشد. در این مقاله قوت و کارآمدی این مدل ها را از رهگذر بررسی مثال های مشهور کانت می سنجیم. نتیجه آنکه تفاسیر این دو، با وجود گشایش در فهم بهتر نظریۀ وی، کمک چندانی به حل ابهامات موجود نمی کنند. ساده انگاری پدیدۀ تعین انگیزه های متعدد و مشکل توتولوژی و دور از جمله نقدهای قابل بیان در این خصوص است. نگاه جامع به اندیشۀ کانت نشان می دهد که عمل به وظیفه و بی اعتنایی به سایر تمایلات و انگیزه ها بخشی ناگزیر از فرآیند رشد منش اخلاقی آدمی است.
Philosophical-Psychological Approach to Culture and Education(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
90 - 98
حوزه های تخصصی:
Education is a continually developing activity, it shapes the way an individual develops their attitudes, thoughts and behavior. Education is not just about being literate but it is an overall development of the person in every aspect of their lives. A society's educational system can be greatly linked to its culture as the culture that one is in have an affect on the type of curriculum the institutions will develop in order to cater to every individual of that particular culture. Education moulds and shapes a society and it is influenced by the culture of the particular country or society. The educational system acts as a point of reference for the society's needs and demands. The principles that dominate this article is culture and education are interrelated and interconnected. Every educational paradigm is influenced by the culture of the society in which it operates. This essay underlines the extensive connection between culture and education. As a result, the goal of this essay is to depict these features from a Philosophical-Psychological Approach.
Commonalities of the Abrahamic Religions in the Worldview of Science: Metaphysical Presuppositions of Science(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی زمستان ۱۴۰۲ شماره ۴۵
300 - 316
حوزه های تخصصی:
The Abrahamic religions include the three monotheistic religions of Judaism, Christianity, and Islam. All of these religions consider Abraham as their ancestor, and they consider science to be the knowledge of the universe and humanity, which are divine revelations. The framework of science in the Abrahamic religions uses three basic concepts: 1) monotheism (as a fundamental principle, a single and all-encompassing Divine vision) 2) the universe (as a divine creation) 3) science (as an all-encompassing knowledge about the world as the sign of God). The purpose of writing this paper is to find the common principles governing science among Abrahamic religions, using a descriptive-analytical method based on library sources. The results of this research is an intellectual attempt to draw on the commonalities between various Abrahamic religions in the areas of constructive dialogue in the field of globalization, based on revelatory and spiritual teachings, to achieve the unification of the world, which is one of the divine promises and is rooted in the natural foundations of humanity.