تحلیل اشتقاق و تصریف فارسی در چارچوب صرف تابع های صیغگانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در برخی انگاره های صرفی با اتخاذ رویکرد صیغگانی در تحلیل اشتقاق و تصریف، تمایز سنتی میان تصریف و اشتقاق کم رنگ شده اند و تابع های صیغگان که نقش قواعد صرفی را به عهده دارند، بر پایه هر واژه در تصریف و واژه سازی اعمال می شوند. در نظریه های استنباطی- بازنمودی هم چون نظریه صرف تابع های صیغگانی استامپ (2001) که رویکردی واژه بنیاد دارند، وجود صیغگان اشتقاقی نیز به موازات صیغگان تصریفی تأیید شده است. مسئله اصلی این پژوهش این است که چگونه می توان در زبان فارسی فرایندهای اشتقاقی و تصریفی را با توجه به معیارهای صرف تابع های صیغگانی با رویکرد صیغگانی مقایسه و تحلیل کرد. هدف از تحلیل صیغگانی روشن شدن سازمان بندی واژگان است تا نمایش صریحی از روابط مستقیم و غیرمستقیم بین صورت های یک واژه را نشان دهد. بدین منظور، شماری از فعل های فارسی، مشتقات و صورت کلمات تصریف شده و روابط بین آن ها بر اساس این معیارها بررسی و تحلیل شده اند. علاوه بر این، شبکه واژگانی بر اساس مدل بیچر (2004) برای صیغگان اشتقاقی مبتنی بر پایه فعل فارسی ارائه شد. مهم آن که، در این پژوهش دو رویکرد همسوی استامپ (2001) و بیچر (2004) را تلفیق کرده ایم تا در تحلیل صرفی فارسی، علاوه بر کاربرد رویکرد صیغگانی استامپ (2001)، روابط بین کلمات مشتق و مفاهیم صیغگانی را نیز بر طبق مدل بیچر (2004) صریح تر تعریف و تبیین کنیم. شواهد نشان می دهد که عملکرد رویکرد صیغگانی به اشتقاق و تصریف (و سازوکارهای آن)، البته با درجات متنوعی از قاعده مندی صوری و انسجام معنایی، تقریباً یکسان است و فقط در برخی ویژگی ها تفاوت دارند که ناشی از نقش های متفاوت این دو می باشد. همچنین، در تحلیل صیغگانی واژه بنیاد، مسئله عدم تقارن یک به یک میان صورت و معنا رفع می شود که تحلیل تکواژبنیاد را به چالش می کشد، چرا که کلیت یک صورتگاه معرّف یک معنا است.