نویسندگان: محمدامیر شیخ نوری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۶

چکیده

متن

 

امروز به جز ایالات متحده که مرعوب لابی صهیونیستی است، برای کمتر کشوری دفاع از جنایات آشکار اسراییل معقول می‏نماید. حتی اروپاییان که آرزوهای استعماری خود در خاورمیانه را در استقرار و ثبات این رژیم جستجو می‏کردند، از استمرار حمایت این رژیم هراسناکند.

در حال حاضر نظرسنجیها حاکی از انزجار روزافزون افکار عمومی جهان نسبت به اسرائیل و اقدامات این کشور در جهت به خطر افتادن صلح جهانی دارد. این در حالی است که غولهای رسانه‏ای غرب به این رژیم و یا حامیان تعلق دارد و همواره تلاش شده تا افکار عمومی جهان تسلیم مظلوم‏نمایی و ظاهر حق به جانب اسرائیل گردد.

پس از پیروزی شکوهمند حزب‏الله در آزادسازی مناطق اشغالی جنوب لبنان، انتفاضه تنها راه مشروع برای احقاق حقوق ملت آواره فلسطین، در رفع تجاوز به شمار می‏رود و از زمان آغاز تا اکنون، ثمرات آن برای ملت فلسطین کاملا مشهود است.

در این میان تداوم روشنگری و مقابله جسورانه جمهوری اسلامی در قبال سیاستهای نامعقول اسرائیل، اعتماد به نفس و امید فلسطینیان را دوچندان کرده است.

مقاله حاضر، نگاهی مستدل و مستند به تعلق قطعی این سرزمین به ملت فلسطین و جعلی‏بودن مدعیات رژیم صهیونیستی دارد. امید است مورد توجه شما قرار گیرد.

مناقشه فلسطینیها و رژیم اسراییل، طولانی‏ترین کشمکش در قرون اخیر می‏باشد و بارزترین ویژگی این مناقشه، زور، خشونت و سبعیت است که از سوی اسراییل اعمال می‏شود. همچنین، این مساله بلوغ فکری و عقلانیت بشر را در قرن بیست و یکم مخدوش ساخته و به شدت زیر سوال برده است؛ زیرا پایمال شدن حق و عدالت انسانی و کشته و مجروح شدن هزاران انسان ـــ شامل پیر، جوان، زن و کودک به فجیع‏ترین وضع و با دست خالی ـــ لکه ننگی است که رشد عقلانیت و بلوغ فکری بشر در جهان معاصر را مورد تردید قرارداده است. اگرچه تلاشهای فراوانی برای حل این مشکل صورت گرفته؛ اما وقتی به کنه این تلاشها توجه کنیم، خواهیم دید که باز هم انگیزههای سیاسی و منفعت‏طلبی بر انگیزه‏های اخلاقی و انسانی، پیشی گرفته است.1

این عملکرد به‏خاطر حفظ منافع استعمار و امپریالیسم در منطقه می‏باشد و در حقیقت، فلسفه وجودی اسرائیل همین است؛ یعنی: تبدیل اسرائیل به یک جانور درنده در جهت حفظ منافع استعمار. حمایت بی‏دریغ آمریکا و اروپا از دولت اسرائیل درهمین رابطه تنظیم شده است. یک روزنامهنگار ناراضی اسرائیلی چنین اظهار می‏دارد:2

«اگر آمریکا از این زیاده‏رویهای احمقانه خشمگین شده و جریان کمکها را قطع کند، همه افسانهپردازیهای قدرت امپراتوری خاتمه خواهد یافت.»

مجله اکونومیست، چاپ لندن می‏نویسد:3

«معمولا آمریکا می‏تواند با خودداری از ارسال سلاحهای نو و براق، اسرائیل را متنبه سازد؛ اما این تحریم در صورتی موثر خواهدبود که بتوان به ادامه آن باور داشت. اگر این بار اسرائیل باورکند که رئیس‏جمهور آمریکا در سیاست خود پابرجاست و در صورت لزوم، صدور اسلحه را تا مدت مدیدی تحریم [نماید] و در میزان کمکهای اعطایی تجدید نظر کند، بسیار موثر خواهدبود.»

جنبه‏های اساسی کمک آمریکا در راه تشکیل «اسراییل بزرگ» با کشتار فلسطینیها در بیروت، در سپتامبر 1982، به صورتی خشن و بیرحمانه ظاهر شد که فریادهای اعتراض گسترده‏ای را هرچند به طور موقت به همراه داشت، به‏طور کلی آمریکا و تفسیرهای مطبوعاتی از حمله اسراییل پشتیبانی کردند و اشغال غرب بیروت در 15 سپتامبر نیز هیچگونه انتقاد رسمی آمریکا را برنینگیخت؛ هرچند کشتارهای صبرا و شتیلا را که به دنبال آن صورت گرفت با خشم فراوان محکوم کردند.4

ارتباط ویژه این دو کشور را می‏توان به شکل ملموستری از میزان کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا به اسراییل در سالهای گذشته دریافت. میزان کمکهای دریافتی اسراییل از آمریکا به طور سرانه از دریافت هر کشور دیگری بالاتر بوده است. در سالهای مالی 1978 ـــ 1982م، از مجموع کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا در همه کشورها به ترتیب 48درصد و 35درصد عاید اسراییل شده است و برای سال مالی 1983 دولت ریگان از 1/8 میلیارد دلار بودجه‏ای که برای کمکهای خارجی درخواست کرده است، 5/2 میلیارد آن را به اسراییل تخصیص داده بود.5

با توجه به این عملکرد نژادپرستانه اسراییل به کمک اروپا و آمریکا، شاهد شکل‏گیری انتفاضه می‏باشیم که هنوز هم ادامه دارد. نخستین حرکت خودجوش مردم فلسطین علیه اشغالگران اسراییل که برای اولین بار واژه انتفاضه را وارد فرهنگ سیاسی کرد، در سال 1987 آغازشد و انتفاضه اول تا سال 1993 ادامه یافت. اگرچه فلسطینیها در این انتفاضه، بیش از 1500 شهید دادند؛ اما توانستند اسراییل را به نوعی در اعتراف به حقوق مردم فلسطین مجبور کنند تا این کشور در عرصه سیاست داخلی و نظام بین‏الملل، واقعیتی به نام فلسطین و فلسطینی را به رسمیت بشناسد. انتفاضه نخست، تجربه بسیار ارزشمندی برای فلسطینیها در انتفاضه اقصی بود.6

از 1500 فلسطینی‏ای که تا سال 1997 به شهادت رسیدند، قتل 1346 فلسطینی با تیراندازی مستقیم نظامیان رژیم صهیونیستی و بقیه به‏دست شهرک‏نشینان صهیونیست صورت گرفته است. به گزارش واحد مرکزی خبر از بیروت بر اساس این آمار از سال 1987ـــ 1997 م، 18 هزار فلسطینی به بهانه‏های مختلف بازداشت و به زندانهای کوتاه مدت و یا طولانی محکوم شده‏اند. همچنین، نظامیان رژیم صهیونیستی در ده سال گذشته 481 فلسطینی را از خانه و کاشانهشان اخراج و 247 باب منزل آنان را ویران کرده‏اند7. برای درک بهتر این وضعیت لازم است، نگاهی علمی و مختصر به فلسطین داشته باشیم.

تاریخچه فلسطین

در دورانهای گذشته، فلسطین را «ارض کنعان» میگفتند؛ زیرا  از ابتدای تاریخ، اعراب کنعانی در آنجا زندگی می‏کردند و نام فلسطین، به مناسبت یکی از قبایل کریتی که دوازده قرن پیش از میلاد مسیح در سواحل مدیترانه میان «یافا» و «غزه» رحل اقامت افکنده بودند و بعدها به فلسطینیون معروف شدند، بر این سرزمین نهاده شده است.8

فنیقیها که از نژاد سامی بوده و به زبان سامی تکلم می‏کردند، حدود سه هزار سال پیش از میلاد با مهاجرین آموری و کنعانی به نواحی شرق مدیترانه مهاجرت کرده و حوالی شام (کله‏سیری) و اراضی ساحلی مدیترانه مستقر شدند. در هزاره سوم، کاروانها و کشتیها و سپاهیانی که از طرف زمامداران بین‏النهرین و مصر به این حدود اعزام می‏شدند، مردم این نواحی را به نام آموری یا آمو (AMOU) یادمی‏کردند و به هیچ وجه، صحبتی از فنیقیان نبود. این اصطلاح از زمان هومر معمول گردید و کنعانیها از موقعی که با نوشتن آشنا شدند، خود را به نام شهری که مسکن آنها بود، اهل صیدا، اهل صور ویا به طور کلی، کنعانی می‏خواندند و نام فنیقی بر خود نمی‏گذاشتند. مرکز اصلی آنها به ظاهر، حوالی دریای سرخ و نزدیکهای خلیج سوئز و خلیج عقبه بود که از آنجا هم به حدود مدیترانه مهاجرت کرد‏ند9. (بنابراین، اصل فنیقیها و کنعانیها، یکی است.)

این کنعانیها بودند که شهر اورشلیم یا یورشالیم را بنا نهادند. «یور» به معنای تاسیس و «شالیم» اسم رب‏النوع صلح است. کنعانیها که بنا به روایات تاریخی، نخستین گروه موحد این منطقه بوده‏اند و در پایان هزاره چهارم پیش از میلاد در این سرزمین می‏زیسته‏اند، شهر «یورسالیم» را بناکردند؛ اما چون ملک صادوق، پادشاه آنان دوستدار صلح و آرامش بود به احترام شالیم، خداوند صلح آن را یورشالیم (شهر صلح) نامید و نیز پیش از حمله حضرت داوود به آنجا، آن را «یبوس» (JEBUS) میخواندند10. (یبوس ‏نام قومی است که در زمان حمله حضرت داوود، دراین شهر ساکن بود و به همین  سبب شهر را به این نام می‏خواندند.) کنعانیها از نظر تمدن در سطح بالایی قرارداشتند. آنها از برنز و آهن درکارهای صنعتی استفاده کرده مهارت خاصی در ساختن حلقه‏های نظامی داشتند.11

بر اساس روایات، حدود 1730 ق.م، چندین قبیله عبری از مکه به سرزمین کنعان آمدند. این قبایل در سرزمین کنعان مستقر نشدند؛ بلکه به مصر رفته و تحت حکومت فراعنه به زندگی خود ادامه دادند. این قبایل، یک‏هزار و دویست و نود سال قبل از میلاد از مصر بیرون آمده و مدتی در بیابانها سرگردان بودند.

چنانکه از روایات تورات برمی‏آید، در 1200 ق.م تصرف کنعان  به دست یوشع انجام گرفت. یوشع از نهر اردن گذشت و به شهر اریحا حمله‏ور شد (درست 1800 سال بعد از آمدن کنعانیها به منطقه.)

در سفر یوشعبننون، عهد عتیق، فصل ششم آمده است:12

«بنی اسراییل، تمام مردم اریحا را از مرد و زن، پیر و طفل کشتند و حتی حیوانات را از دم شمشیر گذراندند. هر چه در شهر یافتند، آتش زدند، فقط طلا و نقره و ظروف مسی و ادوات آهنی را تلف نمی‏کردند و در خزانه «رب» جمع می‏نمودند.

پس از اریحا بعضی از شهرهای دیگر فلسطین را متصرف شدند؛ ولی اهالی بیت‏المقدس (یبوس) مقاومت کردند و بالاخره، تسلیم نشدند و سواحل فلسطین نیز به دست فلسطینیون باقی ماند.»

میان اسراییلیها و ساکنان اصلی فلسطین به مدت 200 سال جنگهای پراکنده صورت گرفت تا اینکه در 1000 سال پیش از میلاد، حضرت داوود13، نخستین حکومت اسراییل را ایجاد کرد.

دوران حکومت حضرت داوود و حضرت سلیمان (1000 ـــ 935 ق.م) سالهای طلایی دولت باستانی اسراییل بود. حکومت متحد اسراییل در 922 ق.م به دو بخش شمالی و جنوبی (اسراییل و یهودیه) تقسیم شد که بعدها هر دو سقوط کردند.

حکومت اسراییل شمالی در 721 ق.م در جریان محله آشوریها و حکومت یهودیه در 587 ق.م توسط بابلیها سقوط کرد و به‏طور کامل از بین رفت، یهودیان به اسارت درآمده، پراکنده شدند. جرج فریدمن در این مورد مینویسد:14 «دوازده قبیله بنی‏اسراییل به قفقاز، ارمنستان و به ویژه بابل تبعید شدند و بدین ترتیب، مردم یهود با تمامیت وجود خود، به همراه نژاد، جامعه ملی و مذهبی خود برای همیشه از بین رفت.»

اگرچه، کوروش ـــ پادشاه ایران ـــ در 520 ق.م بابل را شکست داد و یهودیان را آزاد کرد و به فلسطین بازگرداند؛ اما آنها زیر سلطه مقدونیها و رومیان درآمدند و هرگز به حکومت نرسیدند. در دوران سلطه مقدونیها و رومیان، مردم یهود به چند شورش دست زدند؛ اما برخلاف همه این شورشها (به ویژه شورش سکابیها که شدت داشت) حکومت یهود دوباره، اعاده نشد.

همانطور که جدول نشان میدهد حکومت اسراییل در فلسطین 322 سال و از طرف یهودا 457 سال می‏باشد.

 

 

 

فهرست اسامی پادشاهان15 اسراییل و یهودا

 شائول     1029 ـــ 1044

داوود   974 ـــ 1029

سلیمان   936 ـــ 973

اسراییل

یربعام اول          910 ـــ 932

ناداب                 909ـــ 910

بعشا                 886 ـــ 909

ایله                   885 ـــ 886

زمری                           885

عمری               874 ـــ 885

آخاب               853 ـــ 874

اخزیا                852 ـــ 853

یهورام              846 ـــ 852

ییهو                 819 ـــ 846

یهوآخاز               805 ـ 820

یوآش              789 ـــ 804

یربعام دوم         749 ـــ 789

زکریا                      شش ماه

شلوم                        یک ماه

منحیم             738  ـــ 747

فقحیا               736 ـــ 737

فقح                 731 ـــ 736

هوشع              722 ـــ 730

یهودا

رحبعام                     914 ـــ 932

ابیا                           912 ـــ 914

آسا                          871 ـــ 911

یهو شافاط                 848 ـــ 871

یهورام                      847 ـــ 855

اخزیا                                   846

عتلیا (مادر اخزیا)        841 ـــ 846

یوآش                      802 ـــ 841

امصیا                       775 ـــ 803

عزریا                       736 ـــ 775

یوتام                        732 ـــ 735

آحاز                        728 ـــ 731

حزقیا                       699 ـــ 727

منسی                       643 ـــ 698

آمون                        642 ـــ 643

یوشیا                       611 ـــ 641

یهوآحاز                               610

یهویاقیم                   599 ـــ 609

یهویاکین                  598 ـــ 599

صدقیا                     587 ـــ 595

بسیاری از مورخین صهیونیستی این پراکندگی و از بین رفتن را تایید می‏کنند. چنانکه خاخام اعظم بریتانیا در سال 1917 مینویسد:16 «پس از فرمانی که کورش صادر کرد، عمده مردم یهود همچنان در بابل ماندند.»

این نکته مورد تایید آ.ت. المستد (A.T.OLMESTEAD)، مورخ آمریکایی نیز میباشد. وی می‏نویسد:17 «مشکل می‏شد انتظار داشت، یهودیانی که اینک ثروتمند بودند سرزمین حاصلخیز بابل را به‏خاطر تپه‏های بی‏حاصل یهودیه ترک کنند»

از آن زمان تا قرن بیستم ـــ صهیونیستها توانستند تحت قیمومت بریتانیا، مهاجرت گروه کثیری از یهودیان را به فلسطین ترتیب دهند ـــ عده قلیلی یهودی در این کشور زندگی می‏کردند و برای 19 قرن فلسطین کموبیش از وجود یهودیان خالی بود. بنجامین، زایری یهودی که در حدود سالهای 1170 ـــ 1171م از سرزمین مقدس دیدار می‏کند، تنها 1440 یهودی را در آنجا می‏یابد و نمان جروندی می‏گوید: «در 1267م فقط دو خانواده یهودی در بیت‏المقدس زندگی می‏کردند.»18

با توجه به این واقعیات تاریخی، ادعای صهیونیسم مبنی بر اینکه خود را وارث فلسطین دانسته، تاریخ سیاسی این سرزمین را با حکومت پادشاهی اسراییل در سالهای پیش از میلاد برابر می‏داند و عبرانیها را جزو نخستین ساکنان فلسطین به حساب می‏آورد، از هیچ اعتباری برخوردار نیست. برخی از محققان یهودی نیز این نکته را تایید می‏کنند. برای مثال، ماکسیم رودنسون، محقق یهودی فرانسوی می‏گوید: «مردم فلسطین به تمام معنا از نظر بومی همان فلسطینیهای قدیم و فرزندان کنعانیها و سایر قبایل اولیه فلسطین هستند.»19 جالب اینجاست که حتی حامیان اروپایی تشکیل دولت اسراییل در فلسطین در قرون جدید نیز به این امر آگاه بوده و آن را مطرح می‏کردند. به عنوان نمونه، در سال 1920 هنگامی که حکم قیمومت بریتانیا بر فلسطین در مجلس اعیان این کشور مورد بحث قرارگرفته بود، لرد سیدنهام چنین اعلام کرد: «من کاملا با خواست یهودیان برای یافتن یک وطن ملی موافقم؛ ولی این را می‏گویم که اگر این خواست مستلزم اعمال بی‏عدالتی بزرگی نسبت به مردمی دیگر شود، باید از این خواست صرف‏نظر کرد. فلسطین وطن اصلی یهودیان نیست. یهودیان این سرزمین را پس از یک کشتار بی‏رحمانه به دست آوردند و هرگز همه آن را که اکنون آشکارا درخواست می‏کنند، متصرف نشدند. اعتبار این ادعا مثل این می‏ماند که اعقاب رومیان قدیم مالکیت کشور انگلستان را ادعا کنند؛ زیرا که رومیان به همان مدتی که یهودیان فلسطین را در اشغال داشتند، بر انگلستان حکومت کردند و در این کشور به مراتب آثار مفید و ارزشمندتری از آنچه اسراییلیها در فلسطین به جا گذاردند، باقی نهادند. 

اگر قرار شود ادعای فتح چندین هزار سال قبل را مبنای کار قرار دهیم تمام جهان باید واژگون شود تنها ادعای واقعی نسبت به فلسطین از آن ساکنین فعلی آن است که بعضی از آنها همان فرزندان مردمی که قبل از حمله یهود در آنجا زندگی می‏کردند، بوده و بقیه فرزندان اسراییلیهایی که مسلمان شدند می‏باشند.»20

آرنولد توین‏بی، مورخ سرشناس معاصر بر این امر تاکید می‏ورزد که فلسطین یک سرزمین عربی است و یهودیان چه در زمان قدیم و چه در زمان معاصر، تجاوزکارانه وارد آن شده‏اند. به گفته او: «پیش از آنکه هرتصل، جنبش صهیونیستی خود را آغاز کند، از تاریخ سکونت مردم فلسطین در آنجا دست کم هفده قرن و نیم گذشته بود.»

جمیز فریزر، مورخ معروف اسکاتلندی نیز در این باره می‏گوید: «کشاورزان عرب زبان فلسطین از اعقاب قبایلی هستند که  پیش از حمله اسراییلیها در دوران حضرت داوود در آن سکونت داشتند و از آنجا نقل مکان نکرده، ریشه‏کن نشده‏اند. آنان به رغم امواج فتوحات، در سرزمین خود ثابت مانده، به اقامت در آن ادامه دادند.»

بدین ترتیب، از نظر مورخین و محققین (یهودیان ضدصهیونیست و محققین بی‏طرف) ادعای تاریخی صهیونیستها نسبت به فلسطین از اعتبار برخوردار نمی‏باشد و نمی‏توان بر اساس این پیوند تاریخی، اشغال فلسطین و تاسیس اسراییل را توجیه کرد.21

فلسطین در قرون جدید

مساله بازگشت یهودیان به فلسطین و تاسیس جامعه و حکومت اسراییل، در اصل نه صهیونیستی بود و نه یهودی؛ بلکه از سوی کشورهای استعمارگر اروپا به خاطر منافع و ایجاد پایگاهی در منطقه مطرح می‏شود. ناسیونالیسم یهود در جهت حفظ این منافع به وجود می‏آید که پدیده‏ای اروپایی بود22 و در نیمه دوم قرن نوزدهم در کشورهای اروپای غربی و روسیه شروع و توسعه می‏یابد.23

در 1652م با اجازه کمپانی هلندی هندغربی، قطعه زمینی در جزیره کوراسااو (CURASAO) به ژوزف نونزدا فونسه‏کا (NUNEZDAFONSECA) و دیگران داده شد که مستعمره‏ای یهودی‏نشین را در این جزیره تاسیس کنند... اما این اقدام موفقیتی نیافت.24 در 1654م انگلستان در نظر داشت، یهودیان را در مستعمره خود به نام سورینام (SURINAM) اسکان دهد. فرانسه نیز چنین نقشه‏ای را در موقع غلبه بر مصر طرح می‏کند. ناپلئون پس از تسخیر مصر و به دنبال آن اشغال فلسطین، در صدد برمی‏آید تا دولتی یهودی در فلسطین ایجاد کند؛ زیرا این موضوع به خاطر حفظ منافع فرانسه ضروری بود. این اقدام با شکست فرانسه از انگلستان ناکام ماند.

در سال 1840م قدرتهای بزرگ استعماری اروپا که می‏کوشیدند در امپراتوری رو به زوال عثمانی رخنه کنند، مساله آینده سوریه را که آن زمان در اشغال قوای مصر بود، پیش کشیدند. در اوت 1840 روزنامه تایمز مقاله‏ای با عنوان «سوریه، بازگرداندن یهودیان» انتشار داد که قسمتی از مقاله بدین شرح می‏باشد:

«پیشنهاد استقرار یهودیان در سرزمین آبا و اجدادی خود، تحت حمایت پنج قدرت بزرگ، اینک، دیگر مساله‏ای ذهنی و خیالی نیست؛ بلکه موضوعی است از نظر سیاسی در خور اعتنا.»25

ارل شافتسبری (EARL OF SHAFTESBURY) یکی از سیاستمداران برجسته انگلیسی در نامه‏ای به تاریخ 25 سپتامبر 1840 برای پالمرستون، وزیر امور خارجه وقت نوشت:26 «لازم است، سوریه را به صورت یکی از دومینیونهای انگلیس درآورد و اگر بازگشت ایشان یعنی یهود را در پرتو وضع جدید فلسطین یا استعمار آن مورد توجه قراردهیم، خواهیم دید که این طرح و اقدام ارزانترین و مطمئنترین راه تدارک نیازمندیهای این نواحی کم‏جمعیت است.»

لرد پالمرستون به نوبه خود درهمان تاریخ نامه‏ای به سفیر انگلستان در آنکارا می‏نویسد و از او می‏خواهد که سلطان عثمانی را متقاعد سازد تا با تشکیل یک کانون یهودی در فلسطین و بازگشت یهودیان به آنجا موافقت نماید.27 در سال 1842 کنسولگری انگلستان در بیت‏المقدس افتتاح شد. همین کنسولگری در سال 1848 بیانیه‏ای صادر کرد، مبنی بر اینکه انگلستان تنها کشور حمایت‏کننده از اتباع یهودی روسی مقیم فلسطین است. با تمام این تلاشها، پالمرستون موفق به جلب نظر یهودیان برای رفتن به فلسطین و ایجاد دولت یهود نشد؛ زیرا یهودیان نمی‏خواستند، اروپا و زندگی خوش خود را رهاکنند؛ بنابراین، مساله برای مدتی مسکوت ماند. بعدها در زمان دیزرائیلی، نخست‏وزیر وقت انگلستان بین سالهای 1868 ـــ 1880 این مساله دوباره، احیاگردید. در یک گزارش استعماری که نامش «کامپل بانورمان» است، وضعیت رابطه انگلستان به عنوان سرکرده استعمار با منطقه و بهخصوص فلسطین مشخص شده است. در این گزارش، چنین آمده است: مسالهای که وجود امپراتوریهای اروپایی را در منطقه مدیترانه جنوبی و شرقی به خطر می‏اندازد، این است که اگر ملل این منطقه همچنان راه بیداری وهماهنگی و پیشرفت را طی کنند، بدون شک، منافع اروپاییان بهکلی از بین خواهدرفت؛ بنابراین، همه کشورهای ذینفع باید همچنان در سیاست تجزیه و تقسیم منطقه به عقب نگهداشتن مردمان آن پایداری کنند.»

در گزارش توصیه شده است که برای از بین‏بردن ارتباط فکری و معنوی ملل منطقه باید از هرگونه وسایل علمی فعال استفاده شود. به عنوان نمونه، با برقراری یک مانع انسانی قوی و بیگانه  باید قسمت آفریقایی از قسمت آسیایی آن مجزاگردد. اگر این نیروی جدید در نزدیکی کانال سوئز مستقر شود، میتواند منافع غرب را به بهترین وجه حفظ کند. بر اساس این گزارش، استعمار بریتانیا، سیاست تجزیه سرزمین عربی را دنبال کرد.28

بدین ترتیب، خمیرمایه اصلی اندیشه صهیونیستی، یعنی بازگشت به فلسطین و تاسیس حکومت اسراییل، در اصل از سوی قدرتهای استعماری رقیب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازی یهود نیز جهت دست یافتن به اهداف خود، با سرمایه‏داری اروپا همدست شد و حرکت صهیونیستی را بنیان نهاد.29

با توجه به این جناح‏بندیهای استعمار، شاهد به وجودآمدن انجمنها و گردهم‏آیی‏های یهودیها در سراسر اروپا هستیم که از طرف انگلستان حمایت می‏شد. یکی از معروف‏ترین این انجمنها، «جنبش عشاق صهیون» بود که برای نخستین بار در سال 1882 در روسیه به‏وجود آمد. افرادعشاق صهیون در سراسر اروپا به فعالیت مشغول بودند، محل کمیته اصلی آنها در پاریس قرارداشت. سرهنگ گلداسمیت (GOLDSMITH) در انگلستان طرح تاسیس یک ارگان نظامی را برای تامین امنیت مستعمره‏های یهودی در فلسطین ارائه داد. او همچنین نقشه‏هایی به زبان عبری در مورد فلسطین تهیه کرد. گلداسمیت معتقد بود که «مساله یهود هرگز حل نخواهدشد؛ مگر در صورت تاسیس یک کشور یهودی در سرزمین فلسطین.» او که رهبری عشاق صهیون را در انگلستان و در بخشهای عمده اروپای غربی بر عهده داشت، طرح خود در رابطه با دولت یهود را چنین ارائه کرد:30

1 ـــ باورکردن «اندیشه ملی» در اسراییل

2 ـــ توسعه طرح مستعمره کردن فلسطین و پیاده کردن این طرح در سرزمینهای مجاور آن به وسیله یهودیان از طریق ایجاد مستعمره‏های جدید

3 ـــ گسترش آموزش زبان عبری به عنوان یک زبان زنده

4 ـــ بهبود وضع اخلاقی، فکری و مادی اسراییل

5 ـــ اعضای جامعه یهود در فلسطین از قوانین سرزمین اسراییل اطاعت کنند تا رفاه خود را افزایش دهند.

اگرچه عشاق صهیون و دیگر انجمنهایی که به دنبال آن تشکیل می‏شوند، زمینه‏های اصلی بازگشت به فلسطین را از طرف یهودیها  فراهم می‏سازند؛ اما بنیانگذار صهیونیزم سیاسی ودولت اسراییل، تئودور هرتصل است.

از نقطه نظر تاریخی می‏توان پیدایش صهیونیزم31 سیاسی را با انتشار کتاب دولت یهودیان اثر تئودور هرتصل اتریشی در 1896 همزمان دانست. در این کتاب، سعی شده که در عناصر مرموز عقیدتی صهیونیسم مذهبی، واقعیاتی ناسیونالیستی جست و جو گردد. هسته اساسی نظریات هرتصل ـــ آنچنان که خود وی ابراز می‏دارد ـــ عبارت از آن است که مساله یهودیان را، «نه به عنوان یک مساله اجتماعی و نه به عنوان یک مساله مذهبی، هیچکدام نمی‏توان توجیه کرد. این مساله در واقع، مساله ملی است. مساله ملی‏ای که برای سر و صورت بخشیدن به آن، ناچاریم آن را به صورت یک مساله سیاسی در روابط بین‏المللی عرضه نماییم در واقع، ما یک ملت هستیم، یک ملت متحد.»32

یهودیان، در چشم‏انداز صهیونیسم سیاسی، مقدم بر هر چیز یک ملت شمرده می‏شدند. هرتصل مساله صهیونیسم را به گونه‏ای تازه طرح می‏سازد. وی به گفته خویش نتایجی بدین شرح برای یهودیان استخراج و ارائه می‏دهد:33

الف ـــ یهودیان در سراسر جهان و در هر کشوری که ساکن هستند، ملت واحدی را تشکیل می‏دهند.

ب ـــ آنها، در هر زمان و مکانی مورد شکنجه و آزار بوده‏اند.

ج ـــ آنها قابل تشابه و تحلیل با مللی که در میان آنها زندگی می‏کنند، نیستند.

هرتصل در سال 1887 روزنامه‏ دی‏وست را منتشرکرد که ارگان رسمی و ناشر افکار صهیونیستها شد. در همان سال، بنا بر ابتکار شخصی وی، نخستین کنگره صهیونی در شهر بال سوییس تشکیل شد که تصمیم گرفت یک کانون ملی یهود در فلسطین ایجادکند و سازمان صهیونیسم جهانی را پایه‏گذاری نماید.34

نخستین کنگره صهیونیسم، هدف آن را به قرار زیر تعیین  کرد:35

«هدف صهیونیسم همانا ایجاد میهنی برای ملت یهود در فلسطین است، این میهن را قانون عمومی تضمین می‏کند.»

اعلامیه کنفرانس بال (1897)

«هدف صهیونیسم تاسیس موطنی برای مردم یهود در فلسطین است که قانون امنیت آن را تامین کند. کنگره برای دست یافتن به این هدف، وسایل زیر را پیشنهادمی‏کند:

1 ـــ تسریع در مستعمره کردن فلسطین توسط کارگران کشاورزی و صنعتی یهود به روال مناسب

2 ـــ سازماندهی و گردآوری تمامی یهودیان به وسیله موسسات خاص محلی و بین‏المللی، متناسب با قوانین هر کشور

3 ـــ تقویت و بارورکردن احساسات و وجدان ملی یهود

4 ـــ برداشتن گامهای مقدماتی مورد لزوم جهت کسب رضایت حکومت (عثمانی ـــ م.) برای رسیدن به هدف صهیونیسم»     

از برنامه بال پیداست که صهیونیسم یک جنبش نژادی و استعماری می‏باشد و هدفش این است که یهودیان جهان را از جوامع محل زندگی خود از طریق مهاجرتهای دنباله‏دار برای خلق یک دولت ملی یهودی در فلسطین بیرون بکشاند. به عبارت دیگر، صهیونیسم به عمد تصمیم داشت، یهودیان زیر ستم جوامع غربی را نخست به مهاجر، سپس به شهروند فلسطینی و در نهایت، به اشغالگر اراضی عربی و آواره‏کننده اعراب فلسطین تبدیل کند. استراتژی اصلی این سیاست نیز به حمایت کشورهای استعماری متکی بود. همه تلاشهای هرتصل و دیگر صهیونیستها نشان می‏دهند که جنبش صهیونیسم خود را در یک جنبش قومی استعماری و متحد کشورهای امپریالیستی می‏دانست که بدون این اتحاد نمی‏توانست به هدف خود برسد.36

بهطورکلی، فلسفه جنبش صهیونیسم بر پایه تجمع و هجوم بنا شده است؛ یعنی عمل در جهت مهاجرت بیشترین تعداد از یهود با هر وسیله ممکن از اجبار و تحریک تا فریب و چنانچه قطعه زمین اشغالی گنجایش مهاجرین موجود را نداشت باید به سرزمینهای مجاور یورش برد و آن را با توسل به زور به تملک درآورده تا به این وسیله رویای «سرزمین اسراییل» یا «اسراییل بزرگ» تحقق یابد.37

شیوه صهیونیسم در زمان هرتصل و وایزمن دارای صفات ویژه‏ای بود که برجسته‏ترین آن «مرحلهای بودن» می‏باشد. این صفت در سیاست گام به گام به سوی فلسطین نمایان است؛ یعنی اشغال آن توسط نیروی نظامی با همکاری استعمار و تلاش در جهت سیطره اقتصادی بر مقدرات کشور و سپس مقابله با هرگونه اعتراض به وسیله نیروی مسلح.

انگلیس در ایام قیمومت، اجازه داد تا نیروی آموزش‏دیده و مسلح یهود تشکیل شود، در نتیجه «تشکیلات هاشومیر» (نگهبان) به تشکیلاتی مفصلتر از نظر آموزش و تسلیحات مبدل گردید و یهود از سال 1920 به ایجاد یگانهای «هاگانا» (دفاع) پرداخت، این تشکیلات همگام با انجام مراحل مختلف هجوم و اسکان، با همکاری انگلیس تکامل یافت.38

پس از کنگره بال، نخستین اختلاف بر سر محل تشکیل دولت یهود درگرفت؛ زیرا عده‏ای با توجه به واقعیتها معتقد به تشکیل دولت اسراییل در فلسطین نبودند. نکته دیگر اینکه به قول ایوانف فکر تاسیس حکومت یهود تنها به عنوان ابزار و وسیله کمکی و فرعی مطرح بود.» از این رو، محل استقرار این مرکز نفوذ از نظر صهیونیستها واجد اهمیت چندانی نبود:39

«ما لزوما اجباری نداریم در همان جایی که روزگاری حکومت ما معدوم شد اقامت کنیم ... ما فقط به قطعه زمینی نیاز داریم که تملک کنیم... قدس‏الاقداس خویش را از هنگامی که وطن دیرینمان نابود شد، حفظ و حراست کرده‏ایم، بدان جا خواهیم برد، منظورم اعتقاد به خدا و کتاب مقدس است؛ چون آنها بودند (نه اردن و اورشلیم) که وطن ما را به ارض مقدس بدل ساختند.

اگر قدرتهای بزرگ موافق باشند در کشوری بی‏طرف حق استقلال به ملت یهود اعطا کنند، انجمن (سازمان جهانی صهیونیستها) در باب کشوری که باید برای این منظور برگزیده، مذاکره را آغاز خواهدکرد.»40

با توجه به این گرایش، عدهای اوگاندا را پیشنهاد کردند و هرتصل این انتخاب را در ششمین کنگره صهیونیستها اعلام می‏کند:41

«... من تردید ندارم که کنگره در مقام نماینده تودههای مردم یهود این پیشنهاد را با حق‏شناسی خواهد پذیرفت. پیشنهاد این است که مستعمرهای یهودی‏نشین و خودمختار با دستگاه اداری یهودی و حکومتی محلی که در راس آن یک مامور عالی‏رتبه یهودی قرارخواهدداشت، در شرق آفریقا تاسیس شود. نیازی به گفتن نیست که این چیزها همه تحت نظارت فائقه بریتانیا خواهدبود.»

غیر از اوگاندا مناطق دیگری نیز پیشنهاد شد که عبارت بودند از:42 آرژانتین، عراق و بینالنهرین، قبرس، العریش (واقع در صحرای سینا)، کنگو، موزامبیک، لیبی و آنگولا.

حییم وایزمن در رابطه با این مساله نوشت:43

«مناطقی که پیشنهاد شده‏اند یا بسیار سردند یا فوق‏العاده گرم و توسعه و عمرانشان مستلزم صرف سالها کار وهزینه سرسامآور است.»

به عبارت دیگر، این طرحها از لحاظ اقتصادی پیشنهادات مناسبی نبودند. سرانجام، کشمکش بین رهبران صهیونیست با پیروزی گروه هواخواه انگلستان به رهبری وایزمن پایان یافت. این جریان، متعاقب زمانی روی داد که در محافل حاکمه انگلیس گروهی که مدتها چشم بر فلسطین دوخته بودند، موقعیت برتر یافتند. بدین ترتیب، در کنگره سال 1905 صهیونیستها، با توجه به نظر انگلستان، اکثریت نمایندگان صهیونیست به استقرار کشور یهود در فلسطین رای دادند. از آن پس، نهضت به رهبری وایزمن، هم خود را صرف اقدامات سیاسی کرد و امتیازاتی نیز از سلطان عثمانی که بر فلسطین فرمانروایی داشت، گرفت.44

از این تاریخ به بعد، صهیونیستها با حمایت مستقیم انگلستان جهت تحقق تشکیل دولت اسراییل در فلسطین فعالانه دست به کار می‏شوند. حمایت انگلستان سبب شده بود که جامعه صهیونیست یهودی در فلسطین، یی‏شوف yishuv)) از طریق مهاجرت یهودیان بر تعداد خود بیفزاید. به این ترتیب، در این دوره با توجه به تحت‏الحمایگی فلسطین توسط انگلستان، صهیونیستها فعالانه در جهت تشکیل دولت اسراییل در فلسطین تلاش می‏نمایند.45

نکته قابل ذکر آن است که به قول یهش یاپرات (YEHOSHUAPORAT) یکی از مورخین اسراییلی در سال 1924 حدوداز یهودیان، مخالف جریان صهیونیسم بودند تا آنجا که این گروه اعلامیهای صادر کرده و حمایت خود را از مسلمانان در مبارزه علیه صهیونیسم اعلام داشتند.46

با توجه به موج مهاجرت که توسط صهیونیستها و انگلستان به فلسطین انجام می‏شد، در پایان جنگ جهانی اول حدود 60 هزار یهودی در فلسطین سکونت داشتند. در فاصله سالهای 1919 تا 1931، 117 هزار نفر دیگر از یهودیان وارد فلسطین شدند. در 1931، از 1036000 نفر سکنه فلسطین، 175000 نفر، یعنی 7/17 درصد یهودی بودند. در فاصله سالهای 1932 ـــ 1938، تعداد 217000 یهودی که بیشتر از لهستان و اروپای مرکزی مهاجرت کرده بودند، قدم به خاک فلسطین گذاشتند. در 1939 از جمعیت فلسطین که در حدود یک میلیون و نیم تخمین زده می‏شد، 429605 نفر یعنی 28 درصد یهودی بودند.47 در آخرین موج مهاجرت تا تشکیل دولت اسراییل یعنی از فاصله سالهای 1939 ـــ 1947، تعداد 154000 مهاجر یهودی وارد فلسطین می‏شوند.48

مهاجران بیشتر در شهرهایی مثل اورشلیم، تل‏آویو و حیفا سکونت می‏کردند. از میان این سه شهر، تل‏آویو و حیفا رشد بیشتری داشتند. تل‏آویو که در 1909 تاسیس شد، تنها شهر یهودی جهان بود و به سرعت نقش پایتخت فرهنگی و تجاری فلسطین را به خود گرفت.

جمعیت یهودی اورشلیم، تل‏آویو، یافا و حیفا 1914 ـــ 1948 م49

سال

اورشلیم

تل‏آویو ـــ یافا

حیفا

1912

45000

1400

؟

1922

؟

22000

6200

1931

53000

46000

16000

1941

85000

180000

57000

1948

84000

244300

95400

اما بعد از تشکیل دولت اسراییل به ویژه از 1950 آهنگ کندتری به خود می‏گیرد:50

موج مهاجرت به اسراییل

تعداد مهاجرین

سال

993/118

1948

576/239

1949

249/170

1950

095/175

1951

369/24

1952

نتیجه:

این اقدامات که در نوع خود در تاریخ بی‏مانند است، ایجاد پایگاهی در جهت حفظ منافع استعمار و امپریالیسم می‏باشد. از سال 1947 که اسراییل تشکیل شد، بیش از چهار میلیون فلسطینی رانده شده از خانه و کاشانه داریم که اکنون، از محوری‏ترین موضوعهای مناقشه دیر‏پای خاورمیانه است.

فلسطینیها در کشورهای مختلف پراکنده‏اند؛ اما حضور بخش اعظم آنان در کشورهای همسایه فلسطین اشغالی در شرایط دشوار خانه‏به‏دوشی و ستمی که اشغالگران بر آنان رواداشتهاند، همواره، وجدان جمعی بشریت را آزرده است.51

به تازگی گزارشگر ویژه کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل52 در یک گزارش تکان‏دهنده ابعاد جدیدی از جنایات رژیم صهیونیستی را فاش می‏سازد. این گزارش 15 صفحهای که نقض حقوق بشر در اراضی اشغال‏شده اعراب از جمله فلسطین نام دارد، ابعاد گوناگون جنایات صهیونیستها را در رابطه با مردم فلسطین آشکار میسازد.

وی با اشاره به گستاخی، تحقیر و بی‏رحمیها در پستهای بازرسی می‏نویسد: «آمبولانسها غالبا با تاخیر مواجه می‏شوند و زنان در پستهای بازرسی وضع حمل می‏کنند.»

او اضافه می‏کند: «از نوامبر 2002 تا آوریل 2003 به طور متوسط 390 هزار نفر تحت شرایط حکومت نظامی زندگی می‏کردند و مردم شهرهای الخلیل، جنین و بخشهایی از غزه تحت حکومت نظامی شدیدتر و مداوم‏تری در سال 2003 قرار داشتند.»

این گزارش با اشاره به تعبیه 300 پست بازرسی و راه‏بندان در فلسطین اشغالی ادامه می‏دهد: «بر اساس یک گزارش بانک جهانی ایستگاههای بازرسی، مسدودسازی و حکومت نظامی صدمات عمدهای را بر اقتصاد فلسطین وارد آورده است. این امر به بیکاری که هماکنون در کرانه باختری و غزه 40 درصد است و فقر انجامیده است. (دو میلیون نفر در فقر زندگی می‏کنند و به مواد غذایی نهادهای کمک‏کننده بین‏المللی وابسته هستند.)

ایستگاههای بازرسی و حکومت نظامی همچنین به کاهش سطح استانداردهای بهداشتی به دلیل ناتوانی در زمینه رسیدن به بیمارستانها و درمانگاهها منجر شده است و میزان آسیبهای روانی، اقتصادی و اجتماعی اشغال در حال افزایش است.

در سال 2003 به سوی 15 آمبولانس شلیک شد، کودکان به طور قابل ملاحظه‏ای در رنج هستند و رسیدن دانش‏آموزان و معلمین به مدارس به دلیل حکومت نظامی و ایستگاههای بازرسی دشوار است.

22 درصد از کودکان زیر 5 سال از سوء تغذیه مزمن و یا حاد رنج می‏برند و این در حالی است که فروپاشی زندگی خانوادگی، آسیب شدیدی علیه کودکان داشته است.»

گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در گزارش خود هشدار داده است: «بحران انسانی در کرانه باختری و نوار غزه وجود دارد. این بحران در نتیجه یک فاجعه طبیعی نیست؛ بلکه در نتیجه بحرانی است که توسط دولتی قدرتمند علیه همسایه خود ایجاد شده است.»

در این گزارش افزوده شده: «از آغاز دومین انتفاضه در سپتامبر 2000، بیش از 2755 فلسطینی و 830 اسراییلی کشته شده‏اند و 28 هزار فلسطینی و 5600 اسراییلی نیز زخمی شده‏اند که اکثر آنان را غیرنظامیان تشکیل می‏دهند. 550 کودک در این مدت کشته شده‏اند که 460 نفر از آنان فلسطینی و 90 کودک اسراییلی بودهاند.»

پی‏نوشتها

1 ـــ علیخانی، علی‏اکبر، فلسطین، اسراییل و انتفاضه: نزاع بر سر هویت، فصلنامه مطالعات منطقهای، جلد هفتم.

2 ـــ نعام چامسکی، مثلث سرنوشت‏ساز، فلسطین، آمریکا و اسرائیل، ترجمه عزت‏الله شهیدا، ص 3.

3 ـــ همان، ص 3.

4 ـــ همان، ص 5.

5 ـــ همان، ص 12.

6ـــ علیخانی، علیاکبر، پیشین، صص 48 ـــ 49.

7ـــ روزنامه کیهان، چهارشنبه 19 آذر 1376.

8 ـــ زعیتر، اکرم، سرگذشت فلسطین، ترجمه علی‏اکبر هاشمی، ص 34.

9 ـــ بهمنش، احمد:،تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، ص 206.

10 ـــ حمیدی، جعفر، تاریخ اورشلیم (بیت‏المقدس)، ص 16.

11 ___ LODS, ADOLPHE: iSRAEL, DES ORiGiNES AUMiLiEW DU VIII SiECLE, P.68.

12 ـــ زعیتر، اکرم، پیشین، ص 38.

13 ـــ احمدی، حمید، ریشه‏های بحران در خاورمیانه، ص 21.

14 ـــ بهمنش، احمد، پیشین، صص 250 ـــ 251.

15 ـــ ایوانف، یوری، صهیونیسم، ترجمه ابراهیم یونسی، ص 21.

16 ـــ همان، ص 21.

17 ـــ کتان، هنری، فلسطین و حقوق بین‏الملل، ترجمه غلامرضا فدایی، ص 16.

18 ـــ همان، ص 21.

19 ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص 11.

20 ___ DERRiENNiC, j.P: LeMOYEN ___ ORiENT, AU Xxe, SiECLE, P.23.

21 ___ METAGUE, jOHN: BriTiSH, POLiCY, iN PALESTiNE, 1917 ___ 1922, P.4.

22 ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص 48.

23 ـــ همان، ص 46.

24 ـــ همان، ص 47.

25 ___ LOTFALLAH, SOLiMAN: AUX ORiGiNES DELA GUERRE iSRAELO ___ ARABE, DE 1967, P.26.

26 ـــ روزنامه کیهان، دوشنبه 27 آبان 1370.

27 ـــ همان.

28 ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص 20.

29 ـــ همان، ص 33.

30 ـــ صهیونیسم تشیکلاتی سیاسی است که با وسایل و ابزار ظالمانه و نامشروع اهداف جابرانه و غاصبانه‏ای را تعقیب می‏کند. هدف این حزب این است که در فلسطین و بلاد عربی اطراف، دولت مستقل یهودی به وجود آورد و همه یهودیان عالم را در این مملکت جمع کند. این جمعیت به مناسبت صهیون یا صیون که نام کوهی است در اورشلیم و هیکل یا معبد بنی‏اسراییل بر آن ساخته شده بود، صهیونیسم نامیده شد، بنابراین، معنی لغوی صهیونیسم هواخواهی از اصول تمرکزدادن بنی‏اسراییل در فلسطین است.

31 ـــ گالینا، نیکینینا، دولت اسراییل، ترجمه ایرج مهدویان، ص 23.

32 ـــ گارودی، روژه، ماجرای اسراییل صهیونیسم سیاسی، ترجمه منوچهر بیات مختاری، ص 13.

33 ـــ پنی‏فسکی، ژرژ، تاریخ خاورمیانه، ترجمه هادی جزایری، ص 322.

34 ـــ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ص 39.

35 ـــ احمدی، حمید، پیشین.

36 ـــ همان.

37 ـــ کیالی، عبدالوهاب، تاریخ نوین فلسطین، ترجمه محمد جواهرکلام، صص 39 ـــ 40.

38 ـــ غازی اسماعیل، ربابعه، استراتژی اسرائیل، 1967 ـــ 1948، ترجمه محمدرضا فاطمی، ص 32.

39 ـــ همان،‌ص 33.

40 ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص 83.

41 ـــ همان، ص 83.

42 ـــ همان، ص 84.

43 ـــ احمدی، حمید، پیشین، ص 83.

44 ـــ ایوانف، یوری، پیشین، ص 84.

45 ـــ همایون پور، هرمز، فلسطین،‌ ارض موعود،‌کتاب آگاه، ص 22.

46 ___ HELLER, MARK: APALESTiNiAN STATE, P.1.

47 ___ HALEVi. HAN: SOUS iSRAEL, LA PALESTiNE, P.88.

48 ـــ رودنسون، ماکسیم، عرب و اسراییل،‌ ترجمه رضا براهنی، ص 38.

49 ___ GARA, NATHALiE: iSRAEL, P.195.

50 ـــ بیومونت، پیتر، خاورمیانه، ترجمه مدیر شانهچی محسن، ص 551.

51 ___ LUTTWAK, EDWARD: THE iSRAELi ARMY, 1948 ___ 1973, P.81.

52 ـــ روزنامه اطلاعات، 5شنبه 17 مهر 1382.

53 ـــ روزنامه همشهری، 5شنبه 10 مهر 1382.

 

سوتیترها

یک روزنامهنگار ناراضی اسرائیلی چنین اظهار می‏دارد:

«اگر آمریکا از این زیاده‏رویهای احمقانه خشمگین شده و جریان کمکها را قطع کند، همه افسانهپردازیهای قدرت امپراتوری خاتمه خواهد یافت.»

 

جنبه‏های اساسی کمک آمریکا در راه تشکیل «اسراییل بزرگ» با کشتار فلسطینیها در بیروت، در سپتامبر 1982، به صورتی خشن و بیرحمانه ظاهر شد که فریادهای اعتراض گسترده‏ای را هرچند به طور موقت به همراه داشت.

 

در سالهای مالی 1978 ـــ 1982م، از مجموع کمکهای نظامی و اقتصادی آمریکا در همه کشورها به ترتیب 48درصد و 35درصد عاید اسراییل شده است و برای سال مالی 1983 دولت ریگان از 1/8 میلیارد دلار بودجه‏ای که برای کمکهای خارجی درخواست کرده است، 5/2 میلیارد آن را به اسراییل تخصیص داده بود.

 

اگرچه فلسطینیها در این انتفاضه، بیش از 1500 شهید دادند؛ اما توانستند اسراییل را به نوعی در اعتراف به حقوق مردم فلسطین مجبور کنند تا این کشور در عرصه سیاست داخلی و نظام بین‏الملل، واقعیتی به نام فلسطین و فلسطینی را به رسمیت بشناسد. انتفاضه نخست، تجربه بسیار ارزشمندی برای فلسطینیها در انتفاضه اقصی بود.

 

از 1500 فلسطینی‏ای که تا سال 1997 به شهادت رسیدند، قتل 1346 فلسطینی با تیراندازی مستقیم نظامیان رژیم صهیونیستی و بقیه به‏دست شهرک‏نشینان صهیونیست صورت گرفته است.

در سفر یوشعبننون، عهد عتیق، فصل ششم آمده است:

«بنی اسراییل، تمام مردم اریحا را از مرد و زن، پیر و طفل کشتند و حتی حیوانات را از دم شمشیر گذراندند. هر چه در شهر یافتند، آتش زدند، فقط طلا و نقره و ظروف مسی و ادوات آهنی را تلف نمی‏کردند و در خزانه «رب» جمع می‏نمودند.

 

از آن زمان تا قرن بیستم ـــ صهیونیستها توانستند تحت قیمومت بریتانیا، مهاجرت گروه کثیری از یهودیان را به فلسطین ترتیب دهند ـــ عده قلیلی یهودی در این کشور زندگی می‏کردند و برای 19 قرن فلسطین کموبیش از وجود یهودیان خالی بود. بنجامین، زایری یهودی که در حدود سالهای 1170 ـــ 1171م از سرزمین مقدس دیدار می‏کند، تنها 1440 یهودی را در آنجا می‏یابد و نمان جروندی می‏گوید: «در 1267م فقط دو خانواده یهودی در بیت‏المقدس زندگی می‏کردند.»

 

لرد سیدنهام چنین اعلام کرد: «من کاملا با خواست یهودیان برای یافتن یک وطن ملی موافقم؛ ولی این را می‏گویم که اگر این خواست مستلزم اعمال بی‏عدالتی بزرگی نسبت به مردمی دیگر شود، باید از این خواست صرف‏نظر کرد.

 

آرنولد توین‏بی، مورخ سرشناس معاصر بر این امر تاکید می‏ورزد که فلسطین یک سرزمین عربی است و یهودیان چه در زمان قدیم و چه در زمان معاصر، تجاوزکارانه وارد آن شده‏اند. به گفته او: «پیش از آنکه هرتصل، جنبش صهیونیستی خود را آغاز کند، از تاریخ سکونت مردم فلسطین در آنجا دست کم هفده قرن و نیم گذشته بود.»

 

در یک گزارش استعماری که نامش «کامپل بانورمان» است، وضعیت رابطه انگلستان به عنوان سرکرده استعمار با منطقه و بهخصوص فلسطین مشخص شده است. در این گزارش، چنین آمده است: مسالهای که وجود امپراتوریهای اروپایی را در منطقه مدیترانه جنوبی و شرقی به خطر می‏اندازد، این است که اگر ملل این منطقه همچنان راه بیداری وهماهنگی و پیشرفت را طی کنند، بدون شک، منافع اروپاییان بهکلی از بین خواهدرفت.

 

بهطورکلی، فلسفه جنبش صهیونیسم بر پایه تجمع و هجوم بنا شده است؛ یعنی عمل در جهت مهاجرت بیشترین تعداد از یهود با هر وسیله ممکن از اجبار و تحریک تا فریب و چنانچه قطعه زمین اشغالی گنجایش مهاجرین موجود را نداشت باید به سرزمینهای مجاور یورش برد.

 

از سال 1947 که اسراییل تشکیل شد، بیش از چهار میلیون فلسطینی رانده شده از خانه و کاشانه داریم که اکنون، از محوری‏ترین موضوعهای مناقشه دیر‏پای خاورمیانه است.

 

گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل در گزارش خود هشدار داده است: «بحران انسانی در کرانه باختری و نوار غزه وجود دارد. این بحران در نتیجه یک فاجعه طبیعی نیست؛ بلکه در نتیجه بحرانی است که توسط دولتی قدرتمند علیه همسایه خود ایجاد شده است.»

در این گزارش افزوده شده: «از آغاز دومین انتفاضه در سپتامبر 2000، بیش از 2755 فلسطینی و 830 اسراییلی کشته شده‏اند و 28 هزار فلسطینی و 5600 اسراییلی نیز زخمی شده‏اند که اکثر آنان را غیرنظامیان تشکیل می‏دهند. 550 کودک در این مدت کشته شده‏اند که 460 نفر از آنان فلسطینی و 90 کودک اسراییلی بودهاند.»

 

 

تبلیغات