آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

از عمر جریان روشن‏فکری دینی در ایران نزدیک به یک قرن می‏گذرد. این جریان تقریبا در تمامی تحولات عینی و فکری جامعه ما حضور داشته است. این واقعیت اگر دلیلی بر درستی این جریان نباشد دست‏کم نشانه پویایی و زنده بودن آن است. با این همه، این جریان همواره در معرض نقد رقیبان بوده است. امروز هم این نقد بر حقانیت این جریان یا بر میزان تأثیر آن و یا برنامه‏ریزی و اقدامات آنان نشانه رفته است. آنچه می‏خوانید بازشناسی این جریان از منظر علیرضا علوی‏تبار است.

متن

روشن‏فکران دینی دست‏کم دارای دو نقش متفاوت هستند: نخست نقش عینی، اجتماعی و سیاسی که در قالب بخش اجتماعی، اعم از انقلاب یا اصلاح، صورت‏بندی می‏شود. دوم، نقش نظری و اندیشگی که تحت عنوان نواندیشی دینی از آن یاد می‏شود. لذا روشن‏فکران دینی فقط نواندیش نیستند، بلکه در فرایند تحولات عینی هم نقش دارند.
نقش روشن‏فکران دینی در وقوع انقلاب اسلامی در ایران در حد ایده‏پردازی بوده و هر چند شکل‏گیری حکومت دینی حاصل آموزه‏های روشن‏فکران ایشان بوده است، اما به تدریج رهبری فکری و عملی حکومت از روشن‏فکران دینی گرفته شد.
جنبش روشن‏فکری دینی در ایران به هیچ وجه حاصل فرایند سکولاریزاسیون نبود هرچند در غرب این جریان نقش دین را کمرنگ کرد اما در ایران، تکوین و رشد روشن‏فکری دینی مسیری ضد سکولار داشت. ظهور روشن‏فکری دینی در ایران، پاسخی به مسئله مدرنیته بود. ازاین‏رو روشن‏فکر دینی به مدرنیته مرتبط است اما ربطی به سکولاریسم ندارد.
پروژه روشن‏فکری دینی سه جزء اصلی دارد: نخست فهم عصری از دین که حتی‏الامکان با اندیشه و نگرش مدرن ناسازگار نباشد. دوم، عصری کردن دین؛ یعنی دین را با دنیایی که در آن زندگی می‏کنیم، وفق دهیم. سوم، دست‏یابی به مدرنیته درون‏زا در مقابل مدرنیته برون‏زا.
جریان روشن‏فکری دینی بیش از آنکه برگرفته از فرایند روشن‏فکری غربی باشد، برگرفته از فرایند غرب است.
دغدغه مشترک روشن‏فکری دینی و جریان روشن‏فکری در جهان غرب، دو مسئله است: تلاش برای فهم عصری از دین و مدرنیته درون‏زا.
کشورهای اسلامی با جریان مدرنیته چند برخورد داشتند:
1. نوسازی برون‏زا. به این معنا که تصور می‏شود سنّت و مدرنیته دو قطب مجزا هستند و برای مدرن شدن باید سنت را دور زد یا فراموش کرد و یا به حاشیه راند.
2. بنیادگرایانه. در اینجا از مقوله سنّت، دفاع سنّتی صورت می‏گیرد و با مدرنیته و نوسازی مخالفت می‏شود.
3. روشنفکری دینی. وجه تمایز این جریان با رویکرد اول این است که به مدرنیته درون‏زا باور دارد. و تمایز آن با گروه دوم این است که اساسا با مدرنیته خصومت ندارد. این رویکرد هم با سنّت و هم با مدرنیته برخورد انتقادی و سازنده دارد. نه تابع محض مدرنیته است (مثل گروه اول) و نه مطیع الگوی سنّت (گروه دوم) بلکه معتقد است که می‏توان هم به نوسازی نظر داشت و هم از سنّت جدا نشد.
روشن‏فکری دینی در ایران در مقام ایده‏پردازی و اندیشگی پیشتازتر از سایر کشورها هستند ولی از جهت عینی و اجتماعی، روشن‏فکران غ دینی غیر ایرانی موفق‏ترند. مثلاً روشن‏فکران دینی ترکیه به لحاظ سازمان‏دهی از ما جلوتر هستند چون توانسته‏اند نهادهای مدنی را طبق ایده‏های خود ایجاد کنند. در لبنان و مصر هم همین‏طور است. ولی در ایران روشن‏فکری دینی از منظر تئوری‏پردازی پیشتازتر است.
بی‏شک همه انسان‏ها از جمله روشن‏فکران در چارچوب یک سنّت تنفس می‏کنند. ملاک اصلی این است که یک روشن‏فکر می‏تواند درک نو شونده‏ای از چارچوب سنّت داشته باشد یا نه؟ و چون روشن‏فکر دینی معتقد است می‏تواند فهم متحولی از سنّت داشته باشد، در حلقه روشن‏فکران می‏نشیند.
روشن‏فکر دارای چهار مؤلفه و ویژگی است: 1. وارد گفتمان مدرن شود؛ 2. نسبت به جامعه احساس مسئولیت کند؛ 3. از وظیفه مستمر نقادی چشم نپوشد. هیچ‏یک از این مؤلفه‏ها نمی‏تواند مانع از آزاداندیشی روشن‏فکران شود.
در نگاه معرفت‏شناسانه دو نظریه وجود دارد: 1. نظریه آیینگی؛ 2. نظریه عینکی.
در نظریه آیینگی ذهن واقعیت را به شکل منفعلانه در خود منعکس می‏کند. درحالی‏که در نظریه عینکی همه آدمیان عینکی به چشم دارند و واقعیت جهان را از ورای آن عینک می‏نگرند. همه دارای عینک هستند و در قالب و چارچوب آن عینک دیده و می‏اندیشند. شناختی که ما از خدا داریم در واقع تصوری است که به قیاس خود از او پیدا کرده‏ایم و لذا باید بت‏شکنی کنیم و آن تصور را مورد نقد و پالایش قرار دهیم.
چالش‏های پیش روی روشن‏فکران دینی
1. مهم‏ترین چالش، ابهام جایگاه عقلانیت در پروژه روشن‏فکری دینی است. هنوز معلوم نیست این عقل، حداکثری است یا حداقلی، عقلانیت انتقادی است یا ارتباطی و یا عقلانیت ابزاری. در عقلانیت حداکثری اگر چیزی را عقلانی بدانیم باید بتوانیم آن را اثبات کنیم. ولی در عقلانیت انتقادی همانکه چیزی ضد عقل نباشد می‏توان آن را پذیرفت.
2. دومین چالش، پذیرش غیرانتقادی مدرنیته است. در دوران جدید، گفت‏وگو با مدرنیته جای خود را به تک‏گویی مدرنیته داده است.
پس از انقلاب، انفعال در مقابل مدرنیته شکل گرفت؛ با مدرنیته به شکل انفعالی برخورد شد. در نقد مدرنیته، هم باید اصل آن، هم صورت ویژه تحقق یافته آن و هم عقل خودبنیاد و هم روابط و نظام ارتباطی جامعه سرمایه‏داری را نقد کرد.
3. چالش سوم، فقدان یک «برنامه اقدام» است. در دوره شریعتی روشن‏فکران دینی به یک برنامه اقدام رسیدند. انقلاب برنامه اقدام آن دوره بود. در دوره چهار پس از انقلاب، برنامه اقدام وجود ندارد.
اگر این سه ابهام حل شود، روشن‏فکری دینی تازه‏ای متولد می‏شود. جریانی که هم از پوپر الهام می‏گیرد هم از هابرماس، هم به مدرنیته توجه دارد، هم به پست مدرنیته.
کار روشن‏فکران دینی بازخوانی و نقد همزمان سنّت و مدرنیته است. و می‏تواند در نقد و پالایش سنّت و مدرنیته دقیق‏تر و قوی‏تر از سروش عمل کند.
چهره شاخص جریان روشن‏فکری دینی، سروش، مجتهد شبستری و ملکیان هستند. سروش به رغم همه نقدهایی که وجود دارد، خود در حلقه روشن‏فکران طراز اول دینی است. وی هنوز هم در قلب هسته سخت روشن‏فکر دینی قرار دارد.
اشاره
در خصوص این گفتار که به صورت مصاحبه صورت گرفته، نکات مثبت و نکات قابل تأمل متعددی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می‏گردد.
1. نقد روشن‏فکری و بیان چالش‏های آن رویکرد مناسبی در این گفتار است که می‏تواند در مشق روشن‏فکران دینی جامعه ما قرار گیرد.
2. بی‏برنامگی و عدم انسجام میان فکر و عمل و هدف روشن‏فکری دینی نکته‏ای است که در اینجا مورد توجه قرار گرفته است. روشن‏فکران دینی در جهت سازگاری دین با دنیای مدرن متأسفانه به تقلید اندیشه روی آوردند و همان‏طور که آقای علوی اندیشه غربی را بدون نقد پذیرفتند در حالی‏که باید تولید اندیشه دینی می‏نمودند، اشاره کرده‏اند.
3. تحلیل و نقد مدرنیته رویکرد مثبت دیگری است که در این نوشتار به حق به آن اشاره شده است متأسفانه روشن‏فکری دینی همانگونه که برخی از آنان اشاره کرده‏اند در ایران بیمار زائیده شد و رویکرد مقلدانه داشت.
4. این سخن که «شکل‏گیری حکومت دینی در ایران حاصل آموزه‏های روشن‏فکران دینی است و آنان در حد ایده‏پردازی در وقوع انقلاب نقش داشتند» با توجه به شواهد تاریخ انقلاب ناصواب است. افرادی که به عنوان چهره‏های به اصطلاح شاخص روشن‏فکران دینی در ایران نامبرده شده‏اند، هیچ نقشی در تحقق حکومت دینی در ایران نداشته‏اند، نه در عمل و نه در حد ایده‏پردازی. حتی افراد نامبرده بعید است که چنین ادعایی را قبول کنند!
5. هر چند کلیت این سخن که «جنبش روشن‏فکری دینی در ایران به هیچ وجه حاصل فرایند سکولاریزاسیون نبود. در غرب این جریان نقش دین را کمرنگ کرد، اما در ایران تکوین و رشد روشن‏فکری دینی مسیری ضد سکولار داشت» صحیح است، اما با عنایت به چهره‏های شاخص روشن‏فکران دینی ـ همچون دکتر سروش ـ که در این مقاله آمده است، باید گفت: قطعا نقش این روشن‏فکران به اصطلاح دینی، چیزی جز کمرنگ کردن حضور دین در عرصه اجتماع ایران نبوده است. اصولاً دکتر سروش از جمله افرادی است که در مقالات و گفتارهای متعددی به تبیین اندیشه سکولاریسم پرداخته و دقیقا نسخه‏ای را که در غرب برای مسیحیت تحریف شده کنونی وجود دارد، برای اسلام و جامعه ایران روا داشته است. اساسا ایشان و سایر روشن‏فکران دینی ادعا شده، مروج اندیشه سکولاریسم در ایران هستند و سکولاریسم را پذیرفته‏اند.
6. این سخن نیز نادرست است که «روشن‏فکران دینی در مقام ایده‏پردازی و اندیشگی پیشتازتر از ولی از جهت عینی و اجتماعی، روشن‏فکران غیر ایرانی موفق‏تراند». چرا که ایشان با نشانی غلط مصادیق روشن‏فکران دینی را معرفی نموده‏اند. کسانی که نقشی مؤثری در پیدایش و یا تداوم انقلاب اسلامی نداشته، نه در حد ایده‏پردازی و نه در حد عینی و اجتماعی.
7 . با عنایت به مصادیق روشن‏فکران دینی مورد ادعا در این گفت‏وگو و به فرض پذیرش آن، خلاف ادعای آقای علوی‏تبار اصولاً روشن‏فکری دینی در ایران معتقد به نوسازی برون‏زا و معتقد به تقابل سنّت و مدرنیته است و آن دو را دو قطب مجزا تلقی می‏کند، که باید در این تقابل، سنّت به حاشیه رانده شود. و شاهد دیگر این نکته عملکرد چندین ساله روشن‏فکران دینی مورد ادعای نویسنده است.

تبلیغات