آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

یکی از شاخصه‏های تمدن مدرن، مفهوم فاخر «حق» است که معیاری برای قانون‏نویسی در تمام کشورها و مکاتب و مسالک شده است. البته در پس دوران روشنگری، حق در مقابل تکلیف قرار گرفت و فیلسوفان و سیاست‏مداران برای عقب نشاندن دوران کلیساها (سنت) تلاش کردند.

متن

دوران سنت برجستگی‏ها و مشخصه‏هایی دارد که با دوران مدرنیته متفاوت است. در حال حاضر (دوران جدید) طبیعی‏های دوران سنت غیرطبیعی شده است. جامعه ما به دلیل عدم حضور مدرنیته، از مسئله حق بی‏بهره مانده و متأسفانه به تکلیف که مربوط به دوران سنت است بازگشته است. در میان آن دسته از آثار اندیشمندان مسلمان و ایرانی که به بررسی علل انحطاط و عقب‏ماندگی مسلمین پرداخته‏اند، اثری از تأکید بر آزادی و حق به معنای امروزی نیست. درحالی‏که شده اعلامیه جهانی حقوق بشر نشانه‏ای از پدیدار شدن حق‏مداری در دوران مدرن دنیای غرب است.
تمدن مدرن دارای سه نشانه «تکنولوژی»، «علم تجربی» و مفهوم فاخری تحت عنوان «حق» که از آن معنایی نه در برابر باطل، بلکه در برابر تکلیف برمی‏آید است.
دوران سنت، دوران زمانی نیست و تاریخ مشخصی را برای آن نمی‏توان برشمرد. باید گفت که سنت برجستگی‏ها و مشخصه‏هایی دارد که با دوران مدرنیته متفاوت است. این دو جهان کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند و مشخصات بنیادی خود را دارند. به طوری که طبیعی‏ها، استثناها و بدیهیات دنیای قدیم، در دوران جدید غیرطبیعی، غیراستثنایی و غیربدیهی شده است، این‏چنین است که جهانی به جای جهان دیگر می‏نشیند. دوران سنت یک رشته از بدیهیات، طبیعیات، قاعده‏ها و بنیادهاست که با جای‏گزینی جهان جدید، جای خود را به دنیای نوین می‏دهد.
شک به عنوان یکی از مشخصه‏های دنیای مدرن به شمار می‏رود و در مقابل، یقین را به عنوان شاخصی در دنیای سنتی برمی‏شمردند؛ به طوری که از مشخصات دنیای قدیم، کندی در حرکت فکر و اندیشه و لذا یقین و جزم به مواضع موجود است.
در تبیین انسان حق‏مدار در میان آثار اندیشمندان بزرگ مسلمان و از جمله ایرانی، اثری از تأکید بر حق و آزادی به معنای امروزی آن نیست؛ چرا که مسئله انسان سنتی اینها نبود و اعلامیه جهانی حقوق بشر نشانه‏ای از پدیدار شدن حق‏مداری در انسان دوران مدرن است.
اشاره
هرچند که به ظاهر تصور می‏شود پیشرفت و تمدن جدید مدیون مدرنیته است و سایر جوامع باید از این الگوی پدیدار شده در غرب تبعیت کنند تا به تکنولوژی، توسعه و پیشرفت دست یابند، ولی در واقع وقتی به تجزیه و تحلیل مسئله تمدن و تحول جدید در غرب از زمان رنسانس به بعد می‏پردازیم با واقعیت‏هایی مواجه می‏شویم که خلاف این موضوع را بیان می‏کند. به این معنا که تمدن و مدرنیزه شدن حاصل تفکرات الحادی و مکاتب فلسفی شک‏گرایان غربی در آن دوران نبوده است. عامل توقف اروپا، مذهب تحریف شده و خرافی کلیسا بوده(1) و آن‏گونه که برخی تصور می‏کنند مذهب اصیل و دست‏نخورده موجب توقف بشر نمی‏شود تا در صدد کنار گذاشتن آن باشیم و به نسبیت و شک‏گرایی مطلق روی آوریم و طبیعی‏های دوران قدیم را در دنیای جدید غیرطبیعی، استثنای آن دوران را غیراستثنا و بدیهیات آن‏را غیربدیهی دانسته و جهان را به دو جهان سنت و مدرنِ کاملاً مجزا که در مشخصات بنیادی با هم متفاوت‏اند بدانیم.
دوری از مذهب نیز پی‏آمدهای ناگوار و خاص خودش را دارد. غربیان به بیان خودشان، پس از رسیدن به مدرنیته با مشکلات جدیدی روبه‏رو شدند؛ زیرا مدرنیسم پدیده‏ای است که دو خصلت متضاد را در نهان خود می‏پروراند: از طرفی دایره امنیت، اعتماد و خوشی را در سر دارد و تا حدودی در ارتباط با تأمین این خواسته‏های انسانی و طبیعی موفق بوده است، اما از جانب دیگر امواج مخاطره، اضطراب و تلخی را در دل
______________________________
1. رهنمایی، سیداحمد، غرب‏شناسی، سیری در تحولات فرهنگی ـ سیاسی غرب از یونان باستان تا پایان هزاره دوم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، قم، تابستان 79، ص 62
______________________________
می‏پروراند؛(1) درحالی‏که این سنت اصیل و مذهبِ حق است که می‏تواند آرامش واقعی را برای انسان به ارمغان بیاورد.
به همین دلیل باید این مطلب مهم و اساسی را باور داشت که گرایش به خلاقیت‏ها، اکتشافات علمی و صنعتی، حاصل دین‏ستیزی نمی‏باشد؛ بلکه تولیدات صنعتی حاصل مغزهای متفکر و خلاق است که البته در خدمت اهداف و اغراض ضدمذهبی و غیرانسانی به کار رفت.(2)
پیشرفت در اسلام
اسلام همواره با پیشرفت و توسعه موافق بوده است؛ لذا درباره علم و علم‏آموزی که سرمایه هر پیشرفتی است از پیشوایان بزرگ دین سفارشات زیادی شده است. اما این‏گونه نبوده که توسعه و تجدد هدف قرار گیرد و برای رسیدن به آن تمامی سنن و رسوم گذشته نابود شود.
اسلام، از آغاز، در محیط و جامعه عرب جاهلی که سنت‏های مذمومی در آن رواج یافته بود، ظاهر گردید. با ورود اسلام سنت‏های باطل از جامعه زدوده شد تا راه پیشرفت و تحولات مثبت هموار گردد. ازاین‏رو، با بسیاری از این آداب و سنن خرافی، مثل زنده به گور کردن فرزندان، رواج قتل، غارت، فساد و تعصبات قومی و قبیله‏ای و کینه‏هایی که تا سالیانی زیاد برای مردم دردسرآفرین بود و به خاطر آن دست به کشتار می‏زدند، مقابله کرد و سنت‏های صحیح و اصیل اسلامی، مانند: تساوی و رفع تبعیض، دین‏داری، گذشت و ایثار، جوانمردی، مودت، انفاق و دستگیری از مستمندان، خوش خلقی را نهادینه کرد. البته میان سنن جاهلی هم سننی بودند که اسلام نه تنها آنها را از میان نبرد، بلکه به آنها ارتقا داد، مانند سنت میهمان‏نوازی و احترام به آن و پای‏بندی به قراردادها و معاهدات.
پس در واقع اسلام، زمانی که ظهور کرد، برای ایجاد تحول و حرکت به سمت جلو، با تمامی سنن و رسوم گذشته مقابله نکرد؛ زیرا دلیلی نداشت که تمامی آنها از بین رود؛ چون در میان آنها سنت‏های پسندیده‏ای هم وجود داشت. این‏چنین بود که مسلمانان راه پیشرفت و تجدد را طی کردند؛ به گونه‏ای که در عصر خود از پیشرفته‏ترین و مدرن‏ترین جوامع شدند و سایر جوامع از این ره‏آورد در تعامل با آنان بهره‏مند شدند. مونتگری وات در این‏باره می‏گوید: هنگامی که انسان تمام جنبه‏های درگیری اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را در نظر می‏گیرد، این روشن است که تأثیر اسلام بر جامعه مسیحیت، بیش از آن است که معمولاً شناسایی می‏شود. اسلام نه تنها در تولیدات مادی و اختراعات تکنولوژی اروپا شریک است و نه تنها اروپا را از نظر عقلانی در زمینه‏های علم و فلسفه برانگیخت،
______________________________
1. همان، ص 101
2. همان، ص 118
______________________________
بلکه آن را واداشت که تصویر جدیدی از خود به وجود آورد.(1) در مجموع، مسلمانان در پیشرفت تجارت، صنعت، علم، فلسفه، ریاضیات، نجوم و ستاره‏شناسی، پزشکی، منطق و متافیزیک نقش به سزایی ایفا کردند؛ دست‏آوردهای مهمی را در ارتباط با مهارت‏های دریانوردی، کشاورزی و استخراج معادن برای غرب قرون وسطی به ارمغان آوردند و در زمینه هنر و آداب و رسوم یک زندگی مطبوع و دل‏پذیر، آثاری به جای ماندنی از خود به یادگار گذاشتند. در واقع، رنسانس در اروپا بعد از مواجهه با مسلمانان رخ داد، ولی به صورت نهان؛ زیرا مجال و فرصتی برای ظهور آن به دلیل استبداد اربابان کلیسا و جو حاکم وجود نداشت. اما بعد از آنکه قدرت کلیسا رو به اضمحلال رفت، متجددانی آمدند و نقش مذهب را تماما از صفحه زندگی مردم آن سامان حذف کردند و به جای آن، این پیشرفت و تکنولوژی را به خود منتسب کردند. درحالی‏که اگر کلیسا و مودیان مذهبی راه درست را طی کرده بود، ممکن بود جامعه بهتر روند مدرنیزه شدن را طی کند. از سوی دیگر، افرادی هم نمی‏آمدند که به طور کلی مذهب را کنار بزنند و تمامی گرفتاری‏های خود را از مذهب بدانند. یعنی رویه نادرست کلیسا، که دستخوش تحریف شده بود، کار را به جایی رساند تا کلیسا را مهجور کنند؛ زیرا چنین شیوه‏ای با روح و طبیعت بشر ناسازگار بود.
در هر صورت، مدرنیسم حاصل برآیند اتصال و توالی حلقه‏های زنجیره‏ای از اندیشه‏های نوین است که یکی پس از دیگری به ظهور پیوست. به نظر می‏رسد فیلسوفان و فلسفه‏های گوناگون، بستر رویش و محور پرورش مدرنیسم را در غرب فراهم آورند؛ زیرا سهم عمده انقلاب‏ها و تحولات فرهنگی و دینی یک جامعه عموما از آن فلاسفه یا فیلسوف‏نمایانی است که در پردازش اندیشه‏های فرهنگی و دینی آن جامعه سهیم بوده‏اند. علاوه بر اظهارات نظریه‏پردازان مدرنیسم، ویژگی فلسفه مدرن جای‏گزین علوم طبیعی، تجربی و سیاسی با اندیشه‏های جزمی و قطعی فلسفی، و جای دادن آن علوم در کانون اندیشه انسان غربی است.(2) از سوی دیگر، دیری نپایید که بشر صنعتی غرب متوجه شد علم و تکنولوژی، به تنهایی، خوشبختی را به ارمغان نمی‏آورد؛ اما این هنگامی بود که وی از دالان‏های پیچ در پیچ روشن‏فکرمآبی اصلاح‏طلبی دینی و دگراندیشی ماتریالیستی و سکولاریستی عبور کرده بود و سرانجام نیز هیچ پنجره‏ای را به روی خود گشوده نیافته بود؛ این بار چه بسا در اندیشه بازگشت به اصالت خود به سر می‏برد، اما راه را نمی‏دانست. در عین حال، بشر در بحران بی‏دینی فهمید که خلأ معنوی او را از درون بی‏مایه و تهی ساخته و به ازخودبیگانگی و درخودماندگی مبتلا کرده است. لذا، در اندیشه وفاق
______________________________
1. وات، تأثیر اسلام بر اروپای قرون وسطی، ترجمه عبدالمحمدی، ص 143.
2. هالینگ دیل، مبانی و تاریخ غرب، ترجمه عبدالحسین آذرنگ، کیان، تهران، 1370، ص 137
______________________________
دین و علم فرو رفته است. نتیجه رویداد چندین سده اخیر غرب که حاصل اندیشه‏های تساهل و تسامح سکولاریستی و مانند آن است، آمار بالای مفاسد اخلاقی و جنسی، ازهم‏پاشیدگی نظام خانواده و تعداد فراوان و رو به رشد نوجوانان و جوانان خیابانی رانده شده از کانون خانواده و نظایر آن است.
انحطاط مسلمین
متأسفانه درحالی‏که اسلام تا قلب اروپا پیش رفته بود و سلطه خود را در جهان اسلام تثبیت کرده بود، خودکامگی‏های برخی از امرا و حکام مسلمان، دنیاطلبی و رفاه‏زدگی آنان، همچنین اختلافات و پیکارهای بیهوده بر سر قدرت، زمینه انحطاط مسلمانان را در غرب فراهم آورد و از نفوذ و انتشار اسلام در سراسر اروپا کاست.
مسلمین بر اثر بی‏کفایتی زمام‏داران و حاکمان اسلامی و فساد اخلاقی، به زوال و انحطاط کشیده شدند و البته دست‏های خارجی در ترویج این روحیه و عقب‏رفت و ترک باورها، ارزش‏ها و سنت‏های دینی در نسل نو بی‏تأثیر نبود تا جامعه مسلمین را آسیب‏پذیر نمایند و از پس این غفلت دچار ازهم‏پاشیدگی و رکود شدید کنند، به گونه‏ای که کفار بر جامعه مسلمین مسلط شدند و چون اسلام و اتحاد مسلمانان را سدی بر راه مطامع خویش دیدند، در صدد برآمدند تا اتحاد مسلمین را از بین ببرند و تقسیمات جغرافیایی را گسترش دهند. لذا، به اختلافات قومی، نژادی و فرقه‏ای دامن زدند و سرزمین‏های اسلامی را به قطعات کوچک و کوچک‏تر تقسیم کردند. از سوی دیگر، با اشغال، استعمار و استثمار، استقلال آنان را سلب کنند و مانع پیشرفت آنان شوند، که در نهایت مسلمانان دارای جوامعی عقب‏افتاده و نیازمند به تکنولوژی آنان شدند؛ تا اینکه آزادی‏خواهان، استقلال‏طلبان و روشن‏فکران جوامع اسلامی به مقابله با این استعمار برخاستند و نهایت تلاش و همت خود را مصروف یافتن راه‏کارهای جدید و اساسی برای پیشرفت و توسعه کردند. زیرا تمدن جدیدی که با محوریت ثروت و رفاه، تمامی مناسبات نظام سنتی کشورهای اطراف خود را به مقابله و در بسیاری از موارد به عقب‏نشینی واداشت و تفکر دنیاگرایی موجود در آن، منشأ نگرش‏های بعدی انسان به مقولات اساسی در ارتباط با خدا، انسان و طبیعت گردید.(1)
متأسفانه برخی از به اصطلاح روشن‏فکران یا فیلسوفان اما سطحی‏نگر یا دست‏نشاندگان وابسته به غرب، به‏یک‏باره تمامی علل عقب‏ماندگی مسلمانان را سنت و تکالیف آن دانستند(2) و در صدد مبارزه با آن برآمدند. این‏گونه تفکر و تلقی وارداتی، اثرات جبران‏ناپذیری در جامعه داشت که نه تنها موجب پیشرفت و مدرنیته شدن نشد، بلکه
______________________________
1. کالین رنان، تاریخ علم کمبریج، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز، تهران، 1366، ص 374
2. عبدالکریم سروش، «چگونگی مواجهه مسلمانان با مدرنیته»، نشریه فجر، 18/12/1383
______________________________
موجب ایجاد تنش‏های داخلی و استعمار بیشتر گردید.
در دهه‏های گذشته تاریخ اسلام مواردی از مواجهه با مذهب و سنت را به بهانه مدرنیسم شدن به خود دیده است؛ مانند آنچه رضاخان و آتاتورک در ایران و ترکیه پیش گرفتند و به مقابله با دین و زدودن مظاهر آن از سطح جامعه اقدام کردند و مدرنیزه شدن را در چیزهایی سطحی و ظاهری مانند لباس، برداشتن چادر از سر زنان دانستند.
نتیجه اینکه، مدرنیسم در ایران همان کالای وارداتی است که مبتنی بر مبانی امانیستی غرب می‏باشد که نه تنها جایگاهی در سنت ندارد، بلکه هیچ تعاملی هم بین آنها برقرار نیست و آن، در پی انحطاط سنت بوده و در یک معنا، همان بدعت در دین می‏باشد. البته اگر از مدرنیته معنای لغوی آن (پیشرفت و نوآوری) اراده شود، می‏توان برای آن جایگاهی در تفکرات سنتی یافت. در هر صورت، ایران از مدرنیته شدن حتی بهره‏ای ناچیز به دست نیاورد؛ زیرا نگذاشتند تا خودمان این راه را انتخاب کنیم و ما را مجبور به اخذ و تقلید از غرب کردند و غم‏انگیزتر اینکه روشن‏فکران متجددمآب، داعیه‏داران این امر در ایران شدند که خود، هیچ نسبتی با آن نداشتند.(1) از آنجا که درون دین به واسطه اجتهاد، پویا و نوآور است، با هرگونه تحول و نوآوری در چارچوب معرفتی و ارزشی خود مباینتی ندارد. براین‏اساس، در متون سیاسی هنگامی که صحبت از تجدد و مدرنیسم به عنوان یک ایدئولوژی مطرح است، نه تنها همه مخالف آن می‏باشند، بلکه آن را در تعارض با دین و دین‏داری قلمداد می‏کنند و این موضوع مرز جدایی روشن‏فکران دگراندیش و عالمان دینی آگاه و بصیر به زمان است.(2)
برخی در سخنرانی‏ها و نوشته‏های خود مدعی هستند که در سنت (دین) انسان تنها به تکالیفی می‏اندیشد که فقیهان برای او تبیین می‏کنند؛ اما دنیای مدرن که از دستاوردهای بزرگ آن اعلامیه حقوق بشر است، انسان را حق‏اندیش و حق‏مدار می‏خواهد.(3) به نظر می‏رسد این‏گونه برداشت‏ها از دنیای مدرن و سنت درست نمی‏باشد؛ زیرا در بررسی فلسفی حق، در مقابل هر حقی یک تکلیف قرار دارد، یعنی لازمه هر حقی برای کسی، تکلیفی برای سایرین است، به این معنا که دیگران حق او را به رسمیت شناسند و مانع اعمال این حق نشوند. هیچ حقی بدون تکلیف نمی‏شود؛ هر تکلیفی که بر عهده دیگران گذاشته می‏شود، حقی هم برای دیگران است و اینکه انسان را فقط محق بدانیم نه مکلف، از شاخصه‏های جهان‏بینی اومانیستی است و حتی توازن بین حقوق و تکالیف افراد است؛ زیرا با جعل هر حقی، تکلیفی نیز بر عهده طرف مقابل می‏آید. مصالح جامعه اقتضا می‏کند
______________________________
1. تقی، صوفی نیارکی، «تعامل سنت و تجدد در متون سیاسی عصر مشروطه»، 1381
2. همان، ص 241
3. عبدالکریم سروش، «چگونگی مواجهه مسلمانان با مدرنیته»، نشریه فجر، اقبال 18/12/1383
______________________________
که وقتی یک طرف حقی داشت، طرف مقابل هم حقی بر او داشته باشد؛ یعنی وقتی حاکم حقی بر مردم داشت، مردم هم باید حقی بر حاکم داشته باشند. این دو حق باید متوازن باشند.(1) پس کسی که مسئولیت دارد، به همان تناسب هم دارای اختیاراتی است و نمی‏توان برای یک طرف حقی سنگین در نظر گرفت، ولی برای دیگری نه؛ زیرا بدون توازن و تناسب حقوق و تکالیف، کارها به سامان نمی‏رسد.(2) با توجه به این مطالب، بیان اینکه ما به عقب بازگشت کرده‏ایم و دوباره از دوران حق وارد دوران تکلیف شده‏ایم،(3) با توجه به این واقعیت که همواره تکلیف و حق ملازم یکدیگر بوده‏اند، صحیح نیست و این ربطی به سنت ندارد. دنیای مدرن و فلسفه آن نیز نمی‏تواند این تلازم همیشگی را از بین ببرد. در کشوری که مبتنی بر اندیشه‏های تابناک وحی و دین مبین اسلام شالوده‏بندی شده است، تفکرات مارکسیسم جایگاهی ندارد. حقوق بشری که مبتنی بر اصل همیشگی و ثابت وجود خدا و تبعیت از دستورات او است، حتی اگر در مقابل اعلامیه جهانی حقوق بشر هم باشد(4) و کشورها از باب اتحاد جامعه جهانی و وجود یک حداقل به آن رأی دهند، نمی‏تواند کاری برای بشر و احقاق حقوق آنانی که حقشان توسط همان دولت‏های ارائه دهنده تئوری مدرنیته نابود می‏شود، انجام دهد؛ زیرا هدف نهایی، سعادت انسان در زندگی اجتماعی است. لذا، برخی مقررات حقوقی مانند آزادی جنسی، به لحاظ مغایرتش با هدف اصلی حقوق، جایگاهی ندارد و مطرود است.
______________________________
1. محمد تقی مصباح یزدی، کاوش‏ها و چالش‏ها، تحقیق و نگارش محمد مهدی نادری و سید ابراهیم حسینی، چاپ اول، زمستان 1380، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، قم، ص 17
2. همان ص 25
3. عبدالکریم سروش، «شاخصه‏های سنت در جامعه مسلمین»، مردم‏سالاری، 29/1/84
4. همان.

تبلیغات