آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

ابوعلى محمد بن احمد بن جنید کاتب اسکافى از بزرگان فقها و مجتهدان امامیه و دومین فقیهى است که از آنها به «قدیمین» تعبیر مى شود. او در بغداد سکنا گزید و درنخستین گام شکل گیرى مدرسه بزرگ بغداد در سده چهارم نقش آفرینى کرد.
از این رو او از جمله فقیهان پیشگامى به شمار مى رود که در شکل گیرى و بنیان گذارى چارچوب علمى مذهب شیعه وحفظ هویت و استقلال آن نقش داشته است، در حال و هوایى که سایر مذاهب داراى هویت جداگانه شدند و نگرش در رویکردهاى فکرى، کلامى، فقهى و حدیثى گوناگون شد.
این حال و هوا گذشته از اوضاع سیاسى اواخر دوران عباسى است که مى کوشید حیات شیعه را درهم کوبد و پیشوایان، عالمان، نایبان و سفیرانى را که با ائمه (ع) ارتباط داشته اند، نابود کند.
ابن جنید دردانش هاى مختلف و فنون گوناگون سهم داشته است و افزون بر آن که فقیهى محدث و اصولى متکلم است در ادبیات، لغت، فهرست و شیوه نگارش نیز داراى آگاهى بوده است. دراین جا ویژگى هاى فردى و شعاع هایى ازحیات علمى این فقیه و عواملى را که در شکل گیرى شخصیت او دخالت داشته مورد بررسى قرار مى دهیم.
کنیه و مشهورترین القاب ابن جنید
ابوعلى کنیه محمد بن احمد بن جنید است و درکتاب هاى فقهى هرگاه ابوعلى به صورت مطلق به کار رود مقصوداوست. البته این کنیه درموارد اندک برفرزند شیخ طوسى با افزودن (فرزند شیخ) اطلاق مى شود و مى گویند: «ابوعلى ولد الشیخ».
اما القاب مشهور ابن جنید درمیان کتب فقها و رجالیان عبارت است از: ابن جنید، کاتب، اسکافى منسوب به اسکاف،منطقه اى در بغداد در کنار نهروان که گروهى از علما به این منطقه منسوبند().
ابن جنید به دلیل مهارتش در نگارش زیبا و فن انشا، به «کاتب» ملقب شد، زیرا از قدیم به دارنده چنین حرفه اصطلاحا«کاتب» گفته مى شده است و لقب ابن جنید به جهت انتساب به جد اعلایش «جنید» است. شاید مشهورترین وشناخته ترین لقب او همین لقب «ابن جنید» باشد.
البته گروهى دیگر که به آنان اشاره خواهیم کرد با او دراین لقب شریکند گاهى وى «جنیدى» هم خوانده شده چنان که شیخ مفید در رساله «الجنیدى الى اهل مصر» و «المسائل الصاغانیه» نیز شیخ حنفى نیشابورى در مواردى از او با نام «جنیدى» یاد کرده اند(). به نظر مى رسد که این نام تنها در دوران حیات ایشان متداول بوده است، زیرا در معاجم رجال و منابع فقهى از او به جنیدى تعبیر نشده است.
چگونگى تشخیص نام هاى مشترک با ابن جنید
گروهى از معاصران ابن جنید و برخى دیگر با ابن جنید هم نامند. برخى درنام،نسب، انتساب و طبقه به صورت کامل بااو مشترکند، به گونه اى که توهم مى شود این شخص همان ابن جنید است و برخى نیز با او درنام اشتراک جزئى دارند.
محمد بن احمد جنید اسکافى جنیدى با او درهمه این جهات اشتراک دارد(). براى تشخیص میان او و ابن جنیداز راه هایى مى توان بهره جست:
1- درباره او گفته شده که از اصفهان بوده و کنیه او «ابو عبدالله» است درحالى که کنیه ابن جنید «ابو على» و بغدادى است.
در ادامه مقاله در بررسى محیط ابن جنید درباره این مدعا توضیح خواهیم داد.
2- او از ابوعبدالله قاسم بن فضل ثقفى روایت مى کند، درحالى که در مشایخ روایى ابن جنید به این نام برنخورده ایم.
3- او در سال 360 ق درحالى که والى خراسان منصور بن نوح او را به بلاد ترکان فرستاده بود، در آن جا کشته شد، درحالى که درباره ابن جنید از مسافرت او به این جا و کشته شدنش سخنى به میان نیامده است و شرح حال نویسان یااساسا از بیان تاریخ وفات او غفلت کرده یا آن که آن را در سال 381 ه ضبط کرده اند.
4- لقب گرفتن او به «جنید» یا «جنیدى» از باب انتساب به خاندان معروف بنى جنید نیست، بلکه به جهت انتساب به پدریا جدش ابوعبدالله است که گفتار عارف مشهور جنید بن محمد بغدادى را ترویج مى کرد و بدین جهت به «ابوعبدالله جنید» لقب گرفت و معروف شد.
5- او جزء عالمان اهل سنت است، درحالى که ابن جنید مورد بحث ما از علماى شیعه است.
گروهى در برخى جهات با ابن جنید همسانند که بعضى از آنان را یاد مى کنیم:
1- ابوعلى محمد بن همام بن سهیل کاتب اسکافى که با ابن جنید دراسم، لقب، کنیه وطبقه همسان است. نجاشى او رانام برده و درباره اش مى گوید: «او شیخ اصحاب ما و داراى جایگاه بلندى است»(). شیخ طوسى او را توثیق کرده است و درسال 336 وفات یافت.
2- محمد بن محمد بن احمد بن مالک اسکافى().
3- محمدبن عبدالمومن بن احمد اسکافى().
4- محمد بن احمد بن جنید ابوجعفر دقاق (م 267 یا 266) خطیب بغدادى از او یاد کرده است().
5- ابوعلى اسکافى ملقب به موفق. او نزد بهاء الدوله بردیگران مقدم بود. بدین جهت ولایت بغداد را به او سپرد و درسال 394 وفات یافت.
6- محمد بن جنید کوفى، از عبدالله بن عبدالملک بن ابى عبیده که به ادعاى برخى همان محمد بن جنید حجام است آروایت شنیده است().
7- محمد بن جنید صیدنانى شیخ جرجان که از محمد بن سعید بن اصفهانى روایت کرده است().
8- محمد بن جنید واسطی که یزیدبن هارون از او روایت کرده و اهل عراق و ناشناس ها از او روایت کرده اند().
9- محمد بن جنید بن سالم بن جنید، که طبرى از او از پدرش از راشد بن مزید روایت کرده که او امام حسین (ع) راملاقات کرده و از مکه با امام همراه بوده است اما در میان راه از او اجازه گرفته و بازگشته است().
خاندان ابن جنید
خاندان بنوجنید از خاندان هاى ریشه دارى است که در اجتماع خود در شهر اسکاف به شرافت و بزرگى ممتاز بوده اند.ریشه اصلى این خاندان جد اعلاى آنان یعنى جنید است که در دوران کسرى مى زیسته و در دوران او شاذروان را بنیان نهاد. بدین جهت خاندان جنید در شهر خود داراى صدارت و مقام بوده اند. تا آن جا که با افزودن نام شهر خود به خاندان جنید شناخته مى شدند و گفته مى شد: اسکاف بنى جنید. هنگامى که مسلمانان بر عراق تسلط یافتند خلیفه دوم آنان را در جایگاه هاى صدارتشان تثبیت کرد().
حموى در باره آنها گفته است:
اسکاف به کسر همزه و سکون سین...: اسکاف بنى جنید از رؤساى این منطقه بوده اند و کرامت و بزرگوارى در میانشان رواج داشته لذا منطقه به نام آنان شناخته مى شده است و آن اسکاف علیا درشرق نواحى نهروان میان بغداد و واسط است. البته درنهروان اسکاف سفلى نیز وجود دارد. گروه زیادى از عالمان نامور و کاتبان و کارگزاران و محدثان که براى ما به طور روشن معرفى نشده اند، از این منطقه برخاسته اند. این دو منطقه اینک همانند ویرانى نهروان از دوران پادشاهان سلجوقى ویران است().
فیروز آبادى و سمعانى() برانتساب گروهى از علما به این منطقه تصریح کرده اند و سمعانى گروهى از آنان را درکتاب خود نام برده که از عالمان اهل سنتند و درمیان آنها عالمانى از شیعه همچون محمد بن همام پیش گفته و دیگران وجود دارد.
ولادت ابن جنید
ابن جنید اسکافى به اقتضاى ظاهر انتساب او به اسکافى در شهر خاندان و نیاکان خود یعنى اسکاف چشم به جهان گشود و شرح حال نگاران درباره آغاز حیات و تحصیل او و این که آیا او در اسکاف مانده یا به بغداد عزیمت کرده چیزى نقل نکرده اند، چنان که درباره زمان ولادت او به طور مشخص سکوت شده است. هرچند نقل او از حمکید بن زیاد دهقان (م 310 ق) تایید مى کند که حداقل سن او دراین زمان 20 سال بوده است، زیرا با این فرض شنیدن روایت ونقل آن از استادش حمید بن زیاد منطقى به نظر رسد،براین اساس ولادت او حدود سال 290 بوده است. البته این حدس زمانى درست است که فرض کنیم او در دوران پایانى عمر استادش حمید بن زیاد از او نقل کرده است، در غیر این صورت ولادت او پیش از این سال خواهد بود.
از طرفى دراسناد سه روایت عبید بن کثیر عامرى از محمد بن جنید، آمده است چنان که درتفسیر فرات کوفى و مناقب خوارزمى چنین است() از آن جا که وفات عامرى سال 294بوده این احتمال تقویت مى شود که ولادت ابن جنید در حدود سال 250 تا 260 بوده تا نقل ابن کثیر از او معقول به نظررسد. معناى این سخن آن است که ابن جنید عصر امام حسن عسکرى(ع) را درک کرده یا در آغاز دوره غیبت صغرى بوده است. و این امر با این اسکافى از جهاتى قابل انطباق نیست، زیرا:
1- در هیچ متن یا اثرى نقل نشده که ابن جنید امام حسن عسکرى(ع) یا آغاز دوره غیبت صغرى را درک کرده و تا دوران آخرین سفیر ایشان زنده بوده است. با توجه به اهمیت این امر، اگر چنین بود همه شرح حال نویسان آن را نقل مى کردند.
2- آنان که از ابن جنید حدیث نقل کرده اند همچون شیخ مفید و ابن عبدون و تلعکبرى در یک طبقه هستند و در میان طبقه ایشان کسى از طبقه عبید بن کثیر پیش گفته وجود ندارد.
3- اگر او در این دوره بوده است، بدین معناست که عمر او 110 سال یا بیشتر از آن، بوده است چه، خواهیم آورد که سبکتکین از او پرسش هایى داشته و او در سال 366 حکومت را به دست گرفته است. اگر عمر او این مقدار بوده او را درزمره معمرین (صاحبان عمر طولانى) ذکر مى کردند.
4- اگر او دوران امام حسن عسکرى(ع) یا نایبان چهارگانه را درک مى کرد، در مجموعه روایاتى که از او نقل شده، شواهدیا رخدادهایى وجود مى داشت که براین امر دلالت مى کرد چنانکه درنقل او از شلمغانى و ارتباط میان او و سومین نایب امام عصر (عج) یعنى حسین بن روح که او را درک کرده بوده، چنین است.
بر این اساس به نظر مى رسد که مقصود از محمدبن جنید دراین روایات شخصى دیگر غیر از ابوعلى اسکافى است به ویژه آن که غالبا کسانى که از او روایت کرده اند برخى از شواهدى را که دلالت برشخص او دارد ذکر مى کنند، نظیرکنیه اش (ابوعلى) یا نام پدرش (احمد) یا لقبش (اسکافى)،درحالى که نام ابن جنید دراین روایات بدون این قرائن است. احتمال مى دهیم که مقصود از این شخص محمدبن احمد بن جنید ابوجعفر دقاق معتزلى (م 267 یا 266 ق) است که پیش از این از او یاد کردیم هرچند مضمون یکى از دو روایت تفسیر فرات در فضائل ائمه(ع) است که با مذهب اوتناسب ندارد. اما چنین روایاتى از امثال معتزلیان نقل شده است.
محیط و دوران ابن جنید
گفتیم که محیط و محل رشد و نموابن جنید بغداد بوده است و دراحوال او گفته اند که از بغداد روى گرداند یا از آن خارج شد چنان که نقل شده درسال 340 به نیشابور رفته است. آنچه ماندگارى ابن جنید دربغداد و سکونت او را در آن جا تقویت مى کند گواهى شاگردش شیخ مفید است درمورد این که ابن جنید در بغداد سکونت داشته و استاد پس ازمسافرت به نیشابور به این شهر بازگشته است(). پس از تصریح شیخ مفید در باره سکونت ابن جنید در بغداددیگر وجهى ندارد که برخى از رجالیان() درباره سکونت ابن جنید دربغداد بدون دلیل تشکیک کنند و به گفتارعلامه مامقانى() که به سکونت ابن جنید دربغداد تصریح کرده، هرچند دلیلى براى آن نیاورده، اشکال کرده اندچنان که برخى ادعا کرده اند دربرخى از منابع، شرح حال او آمده که از شهررى بوده است(). به علاوه تمام اساتید و راویان ابن جنید نیز در بغداد بوده اند. همچون: شیخ مفید، ابن غضائرى، ابن عبدون (ابن حاشر) عاصمى، شلمغانى و دیگران. بغداد در آن روزگار که مرکز ثقل جهان اسلام و پایتخت خلافت بود شاهد درگیریهاى شدید سیاسى، علمى و مذهبى بود که دامنه آن به صورت خاص بر حیات بغداد و به صورت عام بر جهان اسلام تاثیرگذاشت چرا که دولت عباسیان روبه ضعف گذاشت و کارگزاران هرمنطقه استقلال یافتند حتى بغداد پایتخت خلافت پس از انتقال قدرت حقیقى درآن به آل بویه در اثر تاختن معزالدوله دیلمى به بغداد و عزل خلیفه عباسى مستکفى ومنصوب کردن ظاهرى «ابن مقتدر المطیع لله» به جایش از نفوذ و تصرف آنان مصون نماند.
بى تردید رسیدن حکومت به علویان از طریق آل بویه سرزمین هاى پیشین بنى عباس را از سوى طرفدارانشان تحریک مى کرد... به راه افتادن جنگ هاى داخلى میان امیران گوشه و کنار ممالک اسلامى همچون امیران بنى حمدان درموصل و برید یین و آل بویه بروخامت اوضاع و شدت یافتن بحران افزود().
زمینه هاى مذهبى و علمى درجامعه آن روز بغداد از این رخدادها تاثیر پذیرفت ودرگیرى ها و دسته بندى هاى مذهبى دراثر اعلان آل بویه مبنى بر زنده نگاه داشتن خاطره حادثه کربلا و حتى مشارکت شخصى آنها دراین گونه مراسم وبرگزارى جشن روز غدیر پدیدار شد.
این امر ستیزها و آشوب هایى را میان دو تیره شیعه و سنى محیط بغداد به دنبال آورد. محیط علمى بغداد از تاثیرات این وضع فراگیر دور نماند و دراثر آن حلقات درس و بحث و مناظره و اجتماعات علمى [در دفاع از مذهب] فعال شدو حیات و پویایى به صورتى آشکار در آن راه یافت.
چنان که در زمینه علمى حساس ترین مسائل درفقه، کلام، تفسیر و حدیث مطرح شد وگروه هاى مذهبى طبق چارچوب هاى علمى براى دفاع از مذهب و حفظ آن از شبهه ها کوشش خود را به کار گرفتند. دراین دوران تالیفات علمى فزونى یافت بلکه آغاز تالیف علمى مبتنى بر مراعات اصول و قواعد علمى، از این دوران بوده است.
دراین میان ابن جنید که فرزند همین محیط بود در تالیف و مباحثات علمى بهره فراوانى برد و بنا به گفته نجاشى، ازجایگاه و منزلت بلندى برخوردار بوده است(). او تنها در میان محافل علمى داراى چنین منزلتى نبود، بلکه نزد امیران خود همچون معزالدوله دیلمى (365 ق) وزیر خلیفه عباسى و سبکتکین غزنوى بنیان گذار دولت عزنویان درغزنه داراى جایگاه بلندى بوده است و آنان مسائلى را از ابن جنید مى پرسیدند که به جوابات معزالدوله و جوابات سبکتکین عجمى معروف است(). شهرت و مرجعیت علمى ابن جنید تنها به بغداد منحصر نشد بلکه به شهرهاى مشرق و مصر نیز رسید و اموالى از آن جا به دست او مى آمد().
وثاقت ابن جنید و دیدگاه هاى علما درباره او:
نجاشى: «در میان اصحاب ما با منزلت، ثقه و جلیل القدر است»().
شیخ طوسى: «داراى تالیفات نیکو است جز آن که قائل به قیاس بود و بدین جهت کتاب هایش متروک شده و به آنهاتوجه نمى کنند»().
علامه حلى: «او شیخ امامیه و داراى تالیفات نیکوست و درمیان اصحاب ما داراى منزلت، موثق و جلیل القدر است وآثار فراوان دارد»().
علامه پیش از استادش، محقق، مطالب فراوان از ابن جنید نقل کرده است و او را در مقدمه کتاب معتبر در زمره بزرگانى شمرده که به فهم احادیث و درستى انتخاب راى و کسانى که کتب فتاوى معتبر نوشته اند، شناخته شده است().
ابن ندیم او را از بزرگان شیعه امامى بر شمرده است().
زرکلى او را با عنوان فاضل امامى یاد کرده است(). کحاله او را شیعه،امامى، فقیه، اصولى، صاحب نظر درعلوم دانسته است(). اسماعیل پاشا بغدادى او را به عنوان یکى از بزرگان امامیه توصیف کرده است(). ابن ادریس حلى او را تمجید کرده گوید: «این مرد، جلیل القدر و داراى جایگاه بلندى است و تالیفات فراوان دارد»().همچنین در بحث از مسائل ربا در کتاب سرائر او را این گونه مى ستاید: «او از بزرگان فقهاى متقدم و بزرگان مشایخ صاحب تصنیف است». آن گاه مى افزاید: ابوعلى ابن جنید از جمله بزرگان فقهاى امامیه این مساله را یاد کرده و آن رادرکتاب «الاحمدی فی الفقه المحمدی» بررسى کرده و توضیح داده است().
شهید اول درکتاب ذکرى او را از بزرگان علما برشمرده و مراسیل او را به دلیل وثاقتش معتبر دانسته است().شهید ثانى در مسالک او را این چنین توصیف کرده است: «در تحقیق و موشکافى میان متقدمان کم نظیر است. هر کس با آگاهى از گفتار او، این امر را در مى یابد»().
سید بحرالعلوم درباره اش گوید:
او از برجستگان و بزرگان امامیه و افاضل قدماى شیعه و درعلم و فقه و ادبیات وتصنیف از همه پیشگام تر و از نظرنگارش از همه نیکوتر و از همه دقیق تر است. متکلم، فقیه، محدث، ادیب و داراى وسعت علم بوده و در فقه، کلام،اصول، ادبیات و شیوه نگارش و سایر زمینه ها داراى تالیف است... و با وجود چنین جلالتى درمیان شیعه و مقام بلند وجایگاه رفیع، درباره اش گفته اند که قائل به قیاس است().
علامه کاظمى او را از جمله ثقات برشمرده: «ابن جنید ثقه، شیخ و بزرگ امامیه است»(). سید حسن صدر گوید:«شیخ اقدم و فقیه اعظم ما»(). حاج شیخ عباس قمى او را از بزرگان علماى شیعه امامیه و داراى حسن تالیف خوانده است(). و مدرس تبریزى مى گوید: «شیخ اجل اقدم ثقه فقیه اصولى ادیب متکلم محدث، داراى علم وسیع و منزلت بلند است»(). مامقانى مى گوید: «هیچ کس در توثیق او درنگ نکرده مگر فرزند صاحب معالم»(). از جمله دلایل جایگاه و وثاقت ابن جنید آن است که از مشایخ اجازه است و این خود نشانگربرخوردارى از بالاترین درجات منزلت و وثاقت است(). چنانکه خواهد آمد بزرگانى همچون مفید و تلعکبرى ازاو روایت کرده اند.
ادعاى وکالت ابن جنید از امام(ع) و ارتباط او با سفرا
بى شک ابن جنید اسکافى در بخشى از دوران غیبت صغرى مى زیسته است زیرا او ازحمید بن زیاد (م 310 ق) و ابن ابى عزاقر شلمغانى (م 332 ه) که به دروغ و افتراء مدعى سفارت امام عصر(ع) بوده و سومین سفیر یعنى حسین بن روح نوبختى با او در این مساله به ستیز برخاسته، روایت نقل کرده است. براین اساس او معاصر کلینى (م 329 ق) که درکافى فراوان از حمید بن زیاد روایت کرده است و ابن بابویه قمى (م 239 ق) و ابن ابى عقیل بوده هر چند آنان درطبقه اى بالاتر از او بوده اند().
در هیچ یک از منابع تاریخى و رجالى ارتباط او دراین دوران با امام عصر (عج) یا با نواب ایشان نقل نشده است، به رغم آن که او با آنان در بغداد مى زیسته و در حق او ستایش یا نکوهشى از طرف آنان صادر نشده است جز یک قضیه که برخى آن را نقل کرده اند() و ماخذ آن، گفتار نجاشى است که از برخى اساتید خود شنیده است که نزد او مالى ونیز شمشیرى از امام زمان (عج) بوده و در مورد آن ها به کنیز خود وصیت کرد(). سید بحرالعلوم از این کلام، وکالت امام زمان (عج) را برداشت کرده است() و چه بسا سخن شیخ حنفیان در نیشابور درمورد ابن جنید بنا به نقل شیخ مفید موید ادعاى ابن جنید باشد.
شیخ حنفى گوید: درسال 340 مردى از رافضیان، معروف به جنیدى به نیشابور آمد و مدعى بود که به فقه شیعه آگاه است و منافقانه به ظاهر خود را از اهل سنت معرفى کرد. مردم مال بسیارى به او دادند تا به امامشان که ادعا دارند او اینک وجود داشته وبه ماجراى سرداب استناد مى کنند برساند. او به مردم گفت که با امام زمان(عج) از طریق نامه ارتباط دارد و امامشان دراطراف حجاز ساکن است().
این گفتار با سخن پیشین در اصل وجود مال همسان است، هر چند درادعاى وکالت با آن تفاوت دارد چنان که در این عبارت به رساندن مال به امام زمان (ع) با فرض صحت نقل تصریح شده در حالى که در گفتار پیشین، این امر از ظاهرلفظ استفاده مى شد.
برخى نیز گفتار نجاشى را چنین توجیه کرده اند که ابن جنید به مصرف کردن حقوق و اموال امام (ع) اعتقاد نداشته ومعتقد بوده که مى بایست اموال امام حفظ وپیوسته وصیت شود. بدین دلیل آن را حفظ کرده و پس از خود وصیت کرده است(). این راى، دیدگاه برخى دیگر از قدما همچون شیخ در المسائل الحائریه و ابن براج و ابن ادریس وابوصلاح و علامه است(). یا آن که گفته اند: اموالى بوده که از میان سایر حقوق امام (ع) گرد آورى شده است، لذاداشتن آن نشانگر وکالت یا ستایش براى ابن جنید نیست().
اما سخن شیخ مفید در تعلیق بر کلام پیشین شیخ حنفى، با این توجیه سازگارى ندارد زیرا شیخ مفید گفته است که پس از بازگشت ابن جنید به بغداد اموالى از ناحیه مشرق به او مى رسید که او را از درخواست از مردم بى نیازمى ساخت().
ممکن است میان این دو سخن چنین جمع کنیم که گفتار شیخ مفید مبنى بر رسیدن اموال به ابن جنید را ناظر به اموالى غیر از خمس بدانیم که با مفاد نقل نجاشى تعارض نخواهد داشت زیرا اموالى که طبق نقل شیخ مفید به او مى رسید وآنها رامصرف مى کرد جزء خمس نبوده است. به علاوه مبناى قدما درامرخمس به خصوص سهم امام (ع) احتیاط بوده است. بنابراین چگونه متصور است که مال به ابن جنید مى رسیده و او آنها را در امور شخصى خود مصرف مى کرده است؟! البته ما کوشیدیم تا دیدگاه و فتواى ابن جنید درباره مصرف خمس در دوران غیبت را به دست آوریم، اما به دیدگاهى از او در این باره برنخوردیم و آنچه از او نقل شده مربوط به دوران حضور امام است، چه علامه و محقق از اونقل کرده اند که با ادعاى حلیت مطلق خمس نسبت به هردو سهم() یا نسبت به تمام دوران ها حتى زمانى که تحلیلى از امام نرسیده باشد، مناقشه داشته است().
بر این اساس سخن درباره وصیت او به مال و شمشیر تنها نشانگر تبلور راى فقهى او در وصیت و حفظ سهم امام است و آنچه شیخ مفید از شیخ حنفى نقل کرده که ابن جنیدمدعى وکالت بوده، از جهاتى قابل مناقشه است:
اول: شیخ مفید در پاسخ این سخن گفته است:
مابه تو اطمینان نداریم تا سخنت را تصدیق کنیم و نمى دانیم ماجراى آن شخصى که گفتى به نیشابور رسیده چیست. به نظر مى رسد که درباره اموال، به او دروغ بسته اى و ما نسبت به شخص از تو آگاه تریم زیرا او با ما و در همسایگى ماست و ما به بسیارى از امور پنهانى اش آگاهیم، با این حال هرگز نشنیده ایم که او ادعاى نامه نگارى با امام داشته یا ازمحل سکونت او ادعاى آگاهى داشته باشد().
دوم: گفتار دیگرى از شیخ مفید نیز ادعاى ما را تایید مى کند:
اگر به راستى او ادعاى آگاهى از مکان امام زمان (عج) مى داشت، این امر پنهان نمى ماند زیرا شیعیان نیشابور با بسیارى از شیعیان بغداد ارتباط داشته و در زمینه مسائل دین دارى و اعتقادى با یکدیگر نامه نگارى دارند و این مدعا از آن شخص در میان موافقان و مخالفان منتشر مى شد چنان که درباره دیگران که مدعى مقام وکالتند همچون عمرى وفرزندش و ابن روح از موثقین و مدعیان دروغین وکالت همچون حلاج و عزاقرى و امثال آنها که به فسق و خارج شدن از ایمان اشتهار دارند، منتشر شده است().
سوم: نایبان خاصى که به امر امام (ع) براى مردم نصب شده اند تنها چهار نفرند نه بیشتر و تنها آنان میان امام و مردم واسطه اند و پیداست که سفارت و وساطت درسال 329ه پایان یافته است، درحالى که طبق نقل این ناقل، ابن جنید درسال 340ه، یعنى یازده سال پس از پایان یافتن دوران غیبت صغرى وارد نیشابور شده است، با این حال چگونه او باامام(ع) ارتباط داشته است؟ راه رسیدن او به امام چه بوده است؟ او چگونه ادعاى وکالت و رسیدن نزد امام(ع) را داشته با آن که جزء ضرورت هاى شناخته شده است که پس از پایان یافتن غیبت صغرى امام داراى وکیل خاصى نبوده است؟ مگر آن که از آن وکالت عام اراده شده باشد، هرچند در کلام ناقل آمده که ابن جنید مال را به امام مى رساند واین با چنین احتمالى سازگار نیست.
چهارم: ادعاى وکالت و ارتباط مستقیم با امام(ع) با نقل نجاشى که ابن جنید مال امام عصر(ع) را به کنیز خود وصیت کرد، ناسازگار است زیرا مقتضاى وکالت ابن جنید آن بود که این مال را به صاحبش تحویل دهد نه آن که آن را جمع کند و وصیت نماید خواه مال خاص امام باشد که آن را نزد ابن جنید به ودیعت نهاده، یا آن که مال عمومى باشد یعنى ازاموال شرعى (خمس) گرد آمده باشد.
دانش و آثار علمى ابن جنید
بدون تردید چند گونه بودن انواع دانش از یک جهت و برخورد وچالش مکتب فکرى از جهت دیگر بر پرچمداران علم و آنان که مسوولیت دانش را برعهده گرفته اند، تاثیر خود را مى گذارد، زیرا چنین وضعیتى هر اندیشمندى را وا مى داردکه به فنون زمان و دانش هاى عصر خود مسلح باشد به ویژه آن که اگر بر کرسى صدارت و دفاع از یک عقیده و حق وتثبیت پایه ها و نشانه هاى آن نشسته باشد. ابن جنید اسکافى یکى از اندیشه ورانى است که باران هاى زلال آسمان علم در چشمه وجودش باریدن گرفته و براى کسب دانش شایستگى لازم را پیدا کرده است. افزون بر آن که ابن جنید دربغداد حضور داشته و از محیط آن که از فنون دانش و چالش ها میان مکاتب فکرى لبالب بوده تاثیر گرفته است، چنان که معاصر و شاگردش شیخ مفید اذعان کرده داراى ذوق و فطانت سرشار بوده است(). بدین سبب توانست در بسیارى از علوم همچون: فقه، اصول، حدیث، کلام، ادب، لغت، فهرست نویسى و نگارش داراى آگاهى، احاطه وتالیف باشد.
ما از تمام تالیفات ابن جنید که بیش از پنجاه اثر است و متاسفانه تمام آنها از بین رفته، یاد مى کنیم. به نظر مى رسد این آثار تا دور زمانى پس از وفات ابن جنید موجود بوده است، چه علامه مجلسى از ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالواحد دارمى نصیبى نقل مى کند که او خط ابوعلى ابن جنید را درپشت برخى از کتبش دیده است. آن گاه داستانى را نقل مى کند که براى ابوالوفاى شیرازى اتفاق افتاد و ابن جنید آن را بازگو کرده است(). به هرحال ما کتاب هاى او رابراساس ترتیب ابواب و علوم یاد مى کنیم و در ضبط نام وویژگى هاى کتاب در درجه نخست به گفتار نجاشى درفهرست کتاب هاى او طبق نقل شیخ و ابن ندیم و سروى، تکیه کرده ایم.
گفتنى است که خود ابن جنید فهرستى از آثار خود را فراهم آورده و آن را براساس ابواب کتاب ها تنظیم کرده است.شیخ طوسى آن را طولانى دانسته و به جهت فقدان فایده، از عدم ذکر آن عذر خواسته است. کاش آن فهرست را ذکرمى کرد تا ما وضعیت برخى از کتاب ها و موضوع هاى مبهم را درمى یافتیم.
ما این فهرست را با توجه به ظاهر اسامى و قرائنى که علماى رجال و فهرست شناسان ذکر کرده اند، یاد مى کنیم.
(الف) فقه
1- کتاب تهذیب الشیعه لاحکام الشریعه:
این کتاب درمیان کتاب هاى قدما کم نظیر بوده است و آن را بیست جلد بر آورد کرده اند که شامل ابواب فقه از طهارت تادیات بوده است. شیخ طوسى آن را کتابى بزرگ توصیف کرده که طبق شیوه فقها شمارى از کتب فقه را در برداشته است(). شیوه ابن جنید دراین کتاب به این شرح است:
(1) کتاب فقه استدلالى است زیرا براى یک مساله دلایل فریقین مورد بررسى قرار گرفته است.
(2) تمام مسائل فرعى و اصول در آن آمده است.
(3) دیدگاه هاى سایر مذاهب فقهى در آن ارائه شده است.
(4) عبارات کتاب شفاف و مفاهیم و معانى آن پربار و دقیق بوده است.
این ویژگى ها از تعابیرى که سید محمد بن معد موسوى با دستیابى به یکى از جلدهاى کتاب و ستایش فراوان درباره آن به کار برده، قابل استفاده است.
علامه حلى (م 726 ق) درکتاب ایضاح مى نویسد:
به خط سعید صفى الدین محمد بن معد موسوى برخوردم که چنین نگاشته بود:
یک جلد از این کتاب به دستم رسید، که از آغاز آن برگ هایى افتاده بود، درمحتواو مضمون آن به بررسى پرداختم ودریافتم که در میان امامیه کتابى نیکوتر، رساتر و داراى عباراتى زیبا و معانى دقیق تر از آن نگاشته نشده است. او در این کتاب تمام بحث هاى فرعى و اصول را آورده و اختلاف دیدگاه ها درمسائل را ذکر کرده و طرق استدلال امامیه و عامه را یاد کرده است. قدر و منزلت این کتاب زمانى شناخته مى شود که در آن با دقت درنگریم و مفاهیم آن را استخراج وزمانى درخور درآن به اندیشه نشینیم، دراین صورت بهره اى عاید ما مى شود که از سایر کتاب ها به چنگ نمى آید. محمد بن معد موسوى().
این کتاب جزء میراث گمشده ابن جنید است و از این عبارت به دست مى آید که برخى از جلدهاى آن تا سده هشتم هجرى در دست بوده است و شاید بزرگى حجم کتاب باعث شده تا استنساخ کتاب دشوار آید و کمتر به دست فقهابرسد ازا ین رو از این کتاب کمتر نقل قول کرده اند.
چنان که این مدعا از عبارت پیش گفته سید مستفاد است، چرا که تنها کتاب نکاح به دست او رسید. حجم کتاب سبب شد مولف، آن را درکتاب المختصر الاحمدى فی الفقه المحمدى تلخیص کند و فقها در نقل قول از ابن جنید، از آن استفاده کنند.
فصل هاى کتاب بدین شرح است:
کتاب الطهاره:
کتاب المسح على الخفین
کتاب المیاه
کتاب الاوانی
کتاب الانجاء والاستطابه
کتاب الطهور
کتاب ما ینقض الطهور
کتاب ما ینجس البدن و الثوب
کتاب الغسل
کتاب التیمم
کتاب طهر الحائض
کتاب الصلاة:
کتاب الاوقات
کتاب الاذان والاقامه
کتاب لباس المصلی
کتاب استقبال القبله
کتاب احکام الصلاة
کتاب عدد الفرض والتطوع
کتاب اقامه الصلاة
کتاب الجمعه
کتاب السهو
کتاب قضاء الصلاة
کتاب صلاة السفر والسفینه
کتاب صلاة العیدین
کتاب صلاة الکسوف
کتاب صلاة الخوف
کتاب صلاة الاستسقاء
کتاب حکم تارک الصلاة
کتاب احتضار المیت وغسله
کتاب الاکفان
کتاب الجنائز
کتاب صلاة على الجنائر
کتاب القبور والنیاحة
کتاب الزکاة والصدقه
کتاب تفرقة الصدقات
کتاب زکاة الفطرة
کتاب الصیام
کتاب زیادة الصلاة فی شهر رمضان
کتاب الاعتکاف
کتاب الحج
کتاب الاشربه
کتاب الماکل
کتاب الاطعمه
کتاب الذبائح
کتاب الصید
کتاب الاضاحی
کتاب القرعه التحیر او التخیر
کتاب النکاح ومایحل منه وما یحرم
کتاب الرضاع
کتاب الاولیاء
کتاب الصداق
کتاب خطبة النساء
کتاب عشرة النساء
کتاب العیب والتدلیس
کتاب نکاح اهل الذمة
کتاب الاستبراء
کتاب نفقات الازواج
کتاب احکام الطلاق
کتاب رجعة النساء
کتاب التخییر والنشوز
کتاب الایلاء
کتاب الخلع
کتاب الظهار
کتاب اللعان
کتاب عدة المطلقات
کتاب عدة الوفاة والسکنى والنفقة ومن احق بالولد
کتاب الایمان والنذور والکفارات
کتاب الایمان واخواتها وما یجرى بین الناس منها
کتاب النذور
کتاب الکفارات
کتاب الوقف والحبس والصدقه
کتاب السکنى والعمرى والطعمه
کتاب الهبات والنحکل
کتاب الوصایا
کتاب العتق، مفردا ومشترکا
کتاب التدبیر
کتاب المکاتب وجنایاته
کتاب الولاء
کتب البیوع وما یجرى مجراها:
کتاب احکام البیوع
کتاب الشرائط فیها
کتاب الاثمان والارباح
کتاب الخیار والافتراق
کتاب العتق
کتاب العیوب
کتاب السلم
کتاب الربا والصرف
کتاب الشرکة والبضاعه
کتاب الاجارة
کتاب المزارعة والمساقاة
کتاب الغصب
کتاب الشفعه
کتاب الرهون او الرهن
کتاب اللقیط، والضوال والابق
کتاب الودیعه
کتاب العاریه
کتاب امهات الاولاد
کتاب الوکاله
کتاب الکفالة والحوالة والضمان.
کتاب الحدود:
کتاب احکام السرقة
کتاب حد الزنا
کتاب القذف
کتاب احکام المحاربین
کتاب المرتدین
کتاب الساحر والساحره
کتاب المشترک فی الحدود
کتاب الجنایات
کتاب القسامه
کتاب الدیات
کتاب العقل
کتاب جراح العمد
کتب السیر:
کتاب الجهاد للمشرکین
کتاب الانفال والغنائم
کتاب الاسرى (الاسراء)
کتاب الامان
کتاب الهدنه
کتاب الجزیه
کتاب قتل اهل البغی
کتاب الفی ء
کتاب الخمس
کتاب السرایا والجنود
کتاب السبق والرمی
کتاب الشهادات
کتاب الصلح والمهایاة
کتاب التدلیس
کتاب الجحد
کتاب الدعاوى والبینات
کتاب دعاوى الولد والقافه
کتاب القرعه
کتاب الاقرار والانکار
کتاب القسمه
کتاب القضاء وآدابه (ادبه)
کتاب المواریث:
العول
العصبه
الرد
الصلب
الکلاله
ذووا الارحام
الوجوه المفرده
الولاء
میراث المعتق بعضه
میراث الزوجات
کتاب التعیش والتکسب
کتاب احکام الارش.
2- کتاب الاحمدی للفقه المحمدی یا المختصر الاحمدی فی الفقه المحمدی:
نجاشى و علامه حلى که تصریح کرده این کتاب به دستش رسیده آن را به صورت اول و شیخ طوسى آن را به شکل دوم ضبط کرده است. دراین بین سید مرتضى آن را «الفقه الاحمدی»() نامیده و شاید از باب تسامح در تعبیر بوده است. به نظر ما عنوان دوم ترجیح دارد، زیرا اولا، ظاهرا شیخ طوسى از خود فهرستى که ابن جنید آن را نگاشته وتنظیم کرده نقل کرده است. ثانیا، سید بن طاووس و علامه حلى تصریح کرده اند که این کتاب تلخیص کتاب تهذیب است.
بنابراین عنوان المختصر با آن مناسب تر به نظر مى رسد.
کتاب طبق بیان شیخ طوسى بدون استدلال است(). در حالى که اگر آراء او را در کتاب هاى مختلف علامه، سرائر، ذکرى و سایر کتب فقها بنگریم در مى یابیم که شامل فقه استدلالى بوده است.
از این که سید ابن طاووس (م 664 ق) از این کتاب در کتاب خود الاقبال نقل کرده()، برمى آید تا زمان وى وجود داشته و عبارت اقبال نشان مى دهد که کتاب ابن جنید بیش از یک جلد بوده است زیرا او در بحث روزه از جلد نخست آن نقل قول کرده است. آنگاه کتاب تا دوران محقق (م 676 ق) و علامه حلى(م 726 ق) که از آن در معتبر ومختلف نقل قول کرده اند و شهید اول که در ذکرى از آن نقل کرده است و شیخ حسن (م 101 ق) که در المعالم از آن نقل قول دارد() وجود داشته است. اما پس از این دوره دیگر خبرى از کتاب در دست نیست.
علامه درباره کتاب مى گوید:
از تالیفات این استاد بزرگ کتاب الاحمدی فی الفقه المحمدی که مختصر این کتاب یعنى تهذیب الشیعه است به دستم رسید، کتاب خوبى است و نشان از فضل و کمال این مرد و رسیدن به مرتبه والایى از فقه و باز اندیشى او دارد.من در کتاب مختلف الشیعه فی احکام الشریعه دیدگاه ها و برخى مخالفت هاى او را بازگو کرده ام().
3- کتاب الاستنفار
4- کتاب تبصرة العارف ونقد الزائف در فقه که در آن استدلال هاى شیعه و جواب مخالفان را آورده و از دوگانه گویى هایى که احیانا دراحکام رخ داده، پاسخ داده است().
5- کتاب رسالة البشارة والنذارة والاستنفار الى الجهاد. صحیح آن همان البداره یا البدار است، زیرا با مقصود او بیشترسازگارى دارد().
6- کتاب المسح على الخفین. شاید همان باشد که در کتاب تهذیب بیان شد.
7- کتاب مناسک الحج.
8- کتاب مفرد فی النکاح.
9- کتاب اشکال جملة المواریث.
10- کتاب فرض المسح على الرجلین.
11- کتاب زکاة العروض.
12- الحاسم للشنعة فی نکاح المتعه.
13- کتاب الانتصاف من ذوی الانحراف عن مذهب الاشراف فی مواریث الاخلاف.
14- مسالة فی وجوب الغسل على المراة اذا انزلت ماؤها فی یقظة او نوم.
15- کتاب حدائق القدس، در احکامى که براى خود برگزیده بود.
16- کتاب الارتیاع فی تحریم الفقاع. به دست شیخ طوسى رسید و او در رساله تحریم فقاع از آن نقل کرده است().
17- کتاب الافصاح والایضاح للفرائض والمواریث().
18- او داراى حدود دو هزار مساله در دو هزار و پانصد برگ است که همه یا بخشى از آن در فقه است.
19- النصرة لاحکام العتره.
(ب) اصول فقه
1- الفسخ على من اجاز النسخ لما تم نفعه وجمل شرعه.
2- اظهار ما ستره اهل العناد من الروایة عن ائمة العترة فی امر الاجتهاد.
3- کشف التمویه والالباس على اغمار الشیعة فی امر القیاس.
4- المسائل المصریه. تنها شیخ مفید در المسائل السرویه از آن چنین یاد کرده است:
او آن را گرد آورده و براى مصریان نگاشته و روایات را درآن تبویب کرده و پنداشته که در معانى با هم اختلاف دارند وآنها را از مواردى دانسته که ائمه(ع) به راى عمل مى کرده اند(). نجاشى در شرح حال شیخ مفید مى گوید: اوکتابى دارد به نام: «النقض على ابن الجنید فی اجتهاد الراى» و کتابى دیگر به نام: «رسالة الجنیدى الى اهل مصر»().
(ج) کلام
1- کتاب التحریر والتقریر.
2- کتاب الالفة.
3- کتاب ازالة الران (در فهرست با عنوان: الداء است) عن قلوب الاخوان. شیخ افزوده است: «فی معنى کتاب الغیبة».
4- کتاب خلاص المبتدئین من حیرة المجادلین.
5- کتاب تنبیه الساهی بالعلم الالهی.
6- کتاب من شنع على الشیعة فی امر القرآن، شاید در رد ادعاى تحریف قرآن است.
7- کتاب قدس الطور وینبوع النور فی معنى الصلاة على النبی(ص).
8- کتاب الظلامة لفاطمة(س).
9- کتاب الاسفار در رد مؤبده (یا در رد مرتدان است چنان که در فهرست ابن ندیم و معالم آمده است).
10- کتاب نقض ما نقضه الزجاجی النیشابوری على الفضل بن شاذان.
شاید این کتاب ها نیز جزء تالیفات کلامى ایشان است:
11- کتاب نور الیقین و بصیرة العارفین. در فهرست شیخ است:
نوادر الیقین وتبصرة العارفین و در فهرست ابن ندیم مى خوانیم: نور الیقین ونصرة العارفین.
12- کتاب الشهب المحرقة للابالیس المسترقه که درپاسخ ابوالقاسم بن بقال است.
13- کتاب الذخیرة لاهل البصره.
(د) علم نگارش
کتاب علم النجابة فی علم الکتابه.
(ه) لغت
- تفسح العرب فی لغاتها و اشاراتها الى مراداتها فی معنى ما الاشارات اى ما ینکره العوام و غیرهم من الاسلوب درفهرست ابن ندیم و معالم به جاى ینکره، یکره و درمعالم به جاى الاسلوب، الاسالیب ضبط شده است.
(و) فهارس
- فهرست کتاب هایش. به صورت باب باب تنظیم کرده و چنان که شیخ در فهرست گفته طولانى است. شیخ در مواردى از کتاب فهرست خود() و نیز نجاشى در رجال خود ذکر کرده اند که ابن جنید کتب گروهى از محدثان را گزارش کرده که نشانگر آگاهى ایشان به این فن است.
تالیفاتى که موضوع آنها مشخص نیست:
1- کتاب اللطیف
2- کتاب نثر طوبى
3- کتاب التراقی الى اعلى المراقی
4- کتاب الوعظ المشترط
5- کتاب کشف الاسرار
6- کتاب سبیل الفلاح (در فهرست: سبل الصلاح است) لاهل النجاح
7- جوابات معزالدوله
8- جوابات سبکتکین العجمى
9- الایناس بائمه الناس
10- کتاب استخراج المراد من مختلف الخطاب
11- مسائل کثیره.
12- حدیث الشیعه، شاید مربوط به حدیث باشد.
13- النوادر. تنها در معالم از آن یاد شده است. شاید این کتاب نیز درباره حدیث باشد.
14- الافهام لاصول الاحکام، مانند رسائل طبرى است.
دیدگاه علماى شیعه درباره تالیفات ابن جنید
1- نجاشى درباره اش گفته است:
ابوعلى کاتب اسکافى در میان اصحاب ما شناخته شده، موثق، بلند مرتبه و داراى تالیفات بسیار است().
دراین عبارت بر وجاهت، وثاقت، عظمت قدر و کثرت تالیفات ابن جنید شهادت داده شده است. او پس از ذکر کتب وتالیفات ابن جنید مى گوید:
از اساتید موثق خود شنیدیم که در باره اش مى گویند: او قائل به قیاس است و همگى گفته اند که براى نقل تمام کتاب هاو تالیفات او اجازه دارند().
این گواهى نیز بسان گواهى پیشین دلالت بر جایگاه تالیفات ابن جنید در میان اصحاب و اساتید و اجازه نقل آنها براى طبقات بعدى دارد. از مجموع گفتار ایشان توثیق و مورد اعتماد بودن تمام تالیفات ابن جنید استفاده مى شود.
2- شیخ طوسى شیوه ابن جنید را در تالیف چنین مى ستاید:
ابوعلى، محمد بن احمد بن جنید برخوردار از حسن تالیف است، جز آن که قائل به قیاس بوده و بدین دلیل کتاب هاى او متروک و بدانها تکیه نشده است().
از گواهى شیخ مدح و ستایش کتب و شیوه ابن جنید در تالیف به دست مى آید هرچند اعلام کرده که به کتاب هاى اوتکیه نمى شود. البته این عدم اعتماد از سوى همه قدما و نسبت به تمام کتاب وى نبوده است. چنان که عبارت پیشین نجاشى گواهى داد که اساتید او نسبت به کتب و تالیفات ابن جنید اجازه نقل داشتند به رغم آن که مى دانستند او قائل به قیاس است.
بنابراین اعتقاد به قیاس، به وثاقت و ارزش تالیفات ابن جنید ضررى نداشته است بلکه نجاشى در آغاز کلام خود بروثاقت او تصریح کرده است و براى بیان اهتمام زیاد او نسبت به کتاب هاى ابن جنید تصریح کرده که در فهرست کتاب هایش مذاکره داشته است().
بلکه خود شیخ از جمله کسانى است که برکتاب ها و نقل ابن جنید اعتماد کرده چرا که در رجالش اظهار مى دارد از او ازطریق گروهى که نام آنان را نمى برد، نقل مى کند() و در رساله تحریم فقاع مطالبى را از او نقل کرده است و در آن ازرساله ابن جنید به الارتیاع فی تحریم الفقاع() نام برده است، بلکه در مقدمه الفهرست تصریح کرده که بسیارى ازمولفان شیعه و صاحبان اصول، پیرو مذاهب فاسدند، با این حال کتاب هایشان مورد اعتماد است.
پیش از شیخ طوسى استادش سید مرتضى از کتاب هاى ابن جنید نقل کرده و به آنها اعتماد کرده است چنان که درکتاب الانتصار و برخى دیگر از رساله هایش از آن نقل کرده است().
3- شیخ مفید در لابه لاى گفتارش درباره عمل ابن جنید به قیاس گفته است:
به این دلیل گروهى از علماى ما، ابن جنید را طرد کرده و به تالیف و گفتارش اعتنایى نکرده اند().
این گفتار در اعتماد گروهى از علما به کتاب هاى ابن جنید و فروگذاشتن گروهى دیگر نسبت به آنها صراحت دارد.
شیخ مفید همچنین درکتاب المسائل السرویه گفته است:
اما کتب ابوعلى ابن جنید، او این کتاب ها را با احکامى که در آنها به ظن عمل کرده لبریز ساخته و طبق مذهب مخالفان،به قیاس باطل عمل کرده و روایات ائمه(ع) را با دیدگاه هاى شخصى خود در آمیخته است().
4- سخن پیشین ابن ادریس درباره ابن جنید که گفته بود:
او داراى تالیف بسیار است، و از بزرگان قدماى اصحاب و جزء پیشوایان تالیف وتصنیف است.
5- گفتار پیشین علامه حلى در ستایش از کتاب المختصر الاحمدى و این که این کتاب نیکوست و دلالت برفضل، کمال و مرتبه والاى ابن جنید درفقه و خوش فکرى او دارد. عبارتى از سید معد موسوى درخصوص کتاب التهذیب نقل کردنیز دال برمدعاست.
6- سید بحرالعلوم پس از تجلیل از ابن جنید مى گوید:
درباره کتاب هاى ابن جنید اختلاف است، گروهى آنها را بى اعتبار و گروهى معتبر مى دانند اما متاخران بسان شهیدین، سیورى، ابن فهد، صیمرى، محقق کرکى و دیگران براعتبار آراى او و اعتماد به آنها در مسایل مورد اتفاق و اختلاف، اتفاق نظر دارند. در میان متاخران کسى را نیافتم که در اعتبار آراى ابن جنید درنگ کرده باشد جز صاحب کشف الرموزشاگرد محقق قول صواب معتبر بودن آراى ابن جنید است و اعتقاد او به حجیت قیاس و نظیر آن، بطلان کتاب ها وبى اعتبارى تالیفات او رابه دنبال نمى آورد().
7- حاج شیخ عباس قمى درباره اش گفته است:
او داراى تالیفات نیکو است().
خلاصه و نتیجه بحث: از نقل دیدگاه هاى علما درباره اعتبار کتاب هاى ابن جنید به طور خلاصه این نکات به دست مى آید:
اولا، به رغم اختلاف قدما در اعتبار تالیفات ابن جنید برخى از ایشان همچون سید مرتضى، نجاشى و اساتیدشان وابن ادریس و ظاهرا شیخ طوسى به آنها استناد کرده اند.
ثانیا، بیشتر متاخران کتاب هاى ابن جنید را قابل اعتماد و شایسته نقل دانسته اند.
ثالثا، منشا اعتماد نکردن به کتاب هاى ابن جنید عمل او به قیاس است. از این رو برخى، تالیفاتش را بى اعتبار دانسته وبرخى به رغم اعتراف به عمل ابن جنید به قیاس، به آنها استناد کرده اند گویا اعتقاد به حجیت قیاس از نظر آنان به وثاقت کتاب ها ضررى نداشته است.
چنان که عموم متاخران معتقدند همین نظر صحیح است، زیرا عمل به قیاس به فرض اثباتش که بررسى آن در بخش دوم مقاله خواهد آمد در برخى مسایل که نص خاصى در باره اش نرسیده، باعث بى اعتبارى همه کتاب هاى ابن جنید نمى شود.
شاهد مدعا آن که برخى از قدما به شدت با عمل به اخبار آحاد مخالفت کرده، بطلان آن را بسان بطلان قیاس ازضروریات مسلم دینى دانسته بلکه برخى با استدلال آن را جزء محالات عقلى دانسته اند، چنان که از گفتار سیدمرتضى و ابن ادریس هویدا است و ابن ادریس چنان برآن پاى فشرده که گفته است: «آیا نابودى اسلام جز با آن محقق مى شود؟!» با این حال مى بینیم آنان به کتاب هاى قائلان به حجیت خبر واحد همچون شیخ طوسى و دیگران استناد کرده اند.
 

تبلیغات