آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۴

چکیده

این مقال کوشیده است تا تقسیمات مشهوری را که در کتب معتبر منطقی در باب حمل صورت گرفته، جمع‌آوری کند. در ذیل هر تقسیم، وجه تسمیة اقسام و خاستگاه آن تقسیم، اگر در کلمات منطق‌دانان آمده باشد، ارائه شده است. در مواردی برای برخی اقسام حمل تعاریف متعددی مطرح شده است که در این مقاله همگی آنها ارائه شده‌اند. البته در مورد حمل، یکی دو تقسیم نیز در غیر کتب منطقی آمده که بدان‌ها نیز پرداخته شده است.

متن

«حمل»: اصطلاحی منطقی است که در فلسفه و کلام نیز کاربرد دارد. حمل اقسام گوناگونی دارد. بزرگان فلسفه و منطق گفته‏اند که حمل مشترک لفظی بین دو معناست: حمل مواطات و حمل اشتقاق (ابن‌سینا، الشفاء،المدخل، 26؛ همو، الشفاء، العبارهْْ، 20؛ طوسی، اساس الاقتباس، 18؛ شیرازی، درّهْْ التاج، 53؛ میرداماد، الافق المبین، 18). هر گاه «حمل» بطور مطلق به کار رود، حمل مواطات مراد است؛ چرا که این حمل در منطق کاربرد دارد ( الشفاء، المدخل، 26). بنابراین «حمل اشتقاق» را حتماً باید با قید «اشتقاق» به کار برد. بر این اساس، در تقسیمات حمل که مقسم بدون قید آورده می‏شود در واقع حمل مواطات تقسیم می‏شود.
حمل مواطات و حمل اشتقاق
حمل مواطات: اصطلاحی منطقی است که در فلسفه و کلام نیز کاربرد دارد و با تعابیری مانند «حمل متواطی»، «حمل هوهو»، «حمل هو علی هو» و «حمل به طریق هوهو» از آن یاد می‏شود (طوسی، شرح الاشارات، 1/141؛ همو، اساس الاقتباس، 18؛ حلی، الجوهر النضید، 13؛ رازی، حاشیه برشرح شمسیه، 60؛ صدرالدین شیرازی، رسالهْْ التنقیح، 9).
تعریف‌‌های «حمل» درباره «حمل مواطات» صادق است؛ مثلاً این تعریف که حمل، بودنِ صفت در موصوف است (ابن‌حزم، رسائل ابن حزم، 114)، یا حمل، حکم به ثبوت چیزی برای چیزی یا حکم به لا وجود چیزی برای چیزی است (بغدادی، المعتبر، 1/13)، یا حمل، اتحاد خارجی دو امری است که در ذهن متغایرند (ایجی، المواقف، 1/168؛ جرجانی، حاشیه بر شرح شمسیه، 93؛ دوانی، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272؛ الافق المبین، 18).
درباره حمل مواطات گفته‏اند: حملی است که در آن محمول حقیقتاً بر موضوع حمل می‏شود (الشفاء، المدخل، 28)، به گونه‏ای که می‏توان گفت موضوع همان محمول است (الشفاء، المقولات،20؛ المعتبر، 1/12؛ الجوهر النضید، 13). پس حملِ صفت بر موصوف و حمل موصوف بر صفت هر دو حمل مواطات‏اند (طوسی، تجرید المنطق،10؛ ابن کمونه، الجدید، 154). ولی فخر رازی فقط حمل موصوف یا ذات بر صفت را حمل مواطات می‏داند، مانند «المتحرک جسم»، و حمل صفت را بر موصوف حمل اشتقاق می‏نامد (شرح عیون الحکمهْْ، 1/120).منطق‌دانان همیشه در حمل، از جهتی وحدت و از جهتی دیگر تغایر را لازم می‏دانند (زنوزی، رسالهْْ حملیهْْ، 24). با توجه به این نکته، بر حمل این اشکال وارد شده که اگر موضوع و محمول تغایر دارند چگونه به اتحاد آنها حکم می‏شود، و اگر وحدت دارند تغایر آنها به چه معناست؟ به عبارت دیگر حمل یا مستلزم وحدت دو امر متغایر است یا تغایر دو امر متحد، و این دو محال‏اند؛ پس حمل نیز محال است (رازی، حاشیه بر شرح شمسیه،92؛ دوانی، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/280). اما باید دانست اولاً، این سخن که «حمل محال است»، خود، مشتمل بر حمل است پس این ادعا ناقض خویش است (رازی، حاشیه بر شرح شمسیه، 92)؛ و ثانیاً، موضوع و محمول از جهتی (مفهوم) متغایر و از جهتی (وجود) متحدند (همان، 93؛ فخر رازی، الانارات، 36).
با توجه به اینکه در حمل تغایر مفهومی بین موضوع و محمول لازم است، منطق‌دانان حمل الفاظ مترادف را بر یکدیگر، حمل حقیقی ندانسته، بلکه این حمل را لفظی خوانده‏اند (ابن‌سینا، منطق المشرقییّن،12؛ ساوی، البصائر النصیریهْْ، 35؛ سهروردی، منطق التلویحات، 6).
بعضی تصریح کرده‏اند که حمل همان حکم به ثبوت چیزی برای چیزی یا حکم به لا وجود چیزی برای چیزی است، بنابراین تقسیم حمل به موجبه و سالبه معنا دارد (ابن‌سینا، دانشنامه علائی، 19؛ همو، عیون الحکمهْْ، 3؛ ساوی، تبصره، 24؛ تجرید المنطق، 17). اما برخی دیگر، حملیه نامیدن سالبه‏ها را مجاز دانسته‏اند؛ زیرا که در سالبه سلب اتحاد بین موضوع و محمول مطرح است، و حمل یعنی بیان اتحاد بین دو امر ( المعتبر، 1/13؛ شیرازی، شرح حکمهْْ الاشراق، 66؛ حلی، القواعد الجلیّهْْ، 245)، و برای توجیه این مجاز وجوهی مطرح کرده‏اند (شرح عیون الحکمهْْ، 1/121؛ شرح الاشارات، 1/224؛ رازی، شرح المطالع، 113). ولی بعضی مدعی‏اند سالبه‏ها نیز حقیقتا حملیه‏اند؛ به این دلیل که معنای اصطلاحی حمل در سالبه‏ها هم تحقق دارد (رازی، حاشیه بر شرح شمسیه، 85).
حمل اشتقاق: این قسم که با تعبیراتی مثل «حمل ذو هو»، «حمل هو ذو هو» و «حمل فی هو» از آن یاد شده است (شرح الاشارات، 1/141؛ طوسی، اساس الاقتباس، 18؛ الجوهر النضید، 13؛ رازی، حاشیه بر شرح شمسیه، 60؛ صدرالدین شیرازی، اللمعات المشرقیهْْ، 7) حملی است که در آن محمول بی واسطه بر موضوع حمل نمی‏شود، بلکه به واسطه ذو یا اشتقاق به موضوع نسبت داده می‏شود، مانند حمل سفیدی بر انسان (شرح الاشارات، 1/142؛، شرح المطالع، 50). پس در حمل اشتقاق هو هویت موضوع
و محمول مطرح نیست، بلکه مراد آن است که موضوع دارای محمول است ( اساس الاقتباس، 18؛
درّهْْ التاج، 52).
برخی «حمل ترکیب» را عِدل «حمل اشتقاق» قرار داده‏اند که واسطه در حمل در اولی «ذو» و در دومی «اشتقاق» است، ولی چون مفاد این هر دو حمل یکی است وجهی برای تفکیک آنها وجود ندارد (جرجانی، حاشیه بر شرح شمسیه، 60).
فخر رازی می‏گوید: هر گاه صفت بر موصوف خود حمل شود حمل اشتقاق است؛
مانند الجسم متحرک بخلاف المتحرک جسم، که حمل مواطات است (شرح عیون الحکمهْْ، 1/120).
وجه تسمیه این حمل به حمل اشتقاق آن است که تا اشتقاقی در کار نباشد حمل صحیحی تحقق نمی‏یابد (مشکوهْْ الدینی، منطق نوین، 181)؛ گرچه برخی گفته‏اند محمول حقیقی خود مبدأ اشتقاق است و لفظ «ذو» مثلاً برای بیان نسبت است ( المعتبر، 1/22). ولی این سخن ناتمام است؛ زیرا محمول در حمل اشتقاق مبدأ اشتقاق به ضمیمه نسبت است یعنی نسبت جزء محمول است نه خارج آن (رازی، شرح المطالع، 50).
حمل مواطات به ذاتی اولی و شایع صناعی تقسیم می‌شود ( رسالهْْ حملیهْْ، 10). در بیشتر موارد «حمل» به طور مطلق مقسم این تقسیم قرار می‏گیرد و مراد همان «حمل مواطات» است؛ زیرا همین حمل در منطق کاربرد دارد ( الشفاء، المدخل، 26).
حمل ذاتی اولی و حمل شایع صناعی
حمل ذاتی اولی: بهمنیار ( التحصیل، 17)، غزالی( معیار العلم، 82) و محقق دوانی(تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272) در آثار خود از این حمل نام برده‏اند.در این حمل، محمول ذاتی موضوع است و با این حال بی واسطه بر آن حمل می‏شود؛ مانند حمل جنس بر نوع.
اما در سخنان میرداماد( الافق المبین، 19) و صدرالمتألهین(تعلیقات علی الهیات الشفاء، 128؛ همو، تعلیقات علی شرح حکمهْْ الاشراق، 67) و پیروان ایشان مانند مرحوم سبزواری(شرح المنظومه، 130) و مدرس زنوزی(رسالهْْ حملیهْْ، 43) حمل ذاتی اولی به معنای حملی است که در آن موضوع و محمول، هم از نظر مفهومی و هم از نظر وجودی متحد باشند. برخی نیز معنای این حمل را توسعه داده و گفته‏اند: حمل ذاتی اولی حملی است که در آن مفهوم محمول عین مفهوم موضوع یا جزء آن باشد (منطق نوین، 175).
وجه تسمیه این حمل آن است که چون این حمل فقط درباره ذاتیات به کار می‏رود و وجود در آن واسطه نمی‏شود «ذاتی»، و چون اولی الصدق او الکذب است «اولی» نامیده می‏شود (الافق المبین، 19؛ رسالهْْ حملیهْْ، 54).
برخی حمل حد بر محدود را حمل ذاتی اولی دانسته‏اند (سبزواری، تعلیقات بر الحکمهْْ المتعالیه، 1/293)، و بعضی حتی حمل اجزای حد بر محدود را حمل ذاتی اولی شمرده‏اند (طباطبایی، نهایهْْ الحکمهْْ، 142). خود ملاصدرا (تعلیقات علی الهیات الشفاء، 129) حمل حد و اجزای آن را بر محدود، گاه حمل ذاتی اولی و گاه حمل شایع دانسته است (همو، الاسفار، 1/293)؛ حال آنکه بعضی حمل حد بر محدود را حمل لفظی و نه حقیقی دانسته‏اند (طوسی، اساس الاقتباس، 419). آنان که حمل حد بر محدود را حقیقی می‏دانند دلیل می‏آورند که گاه غرض از حمل این است که موضوع را با عنوان محمول تصور کنیم؛ گرچه غالبا مقصود از حمل، افاده تصدیق به حالتی از حالات موضوع است (جرجانی، تهذیب میری، 114، 116).
بر حمل ذاتی اولی اشکال می‏گیرند که تغایر بین موضوع و محمول از مقومات هر حملی است، و در حمل ذاتی اولی‌ـ به اصطلاح اخیر آن‌ـ تغایری وجود ندارد. پاسخ این است که در موارد حمل ذاتی اولی تغایر بین موضوع و محمول به اجمال و تفصیل است (رسالهْْ التنقیح، 9)، و علامه طباطبایی تغایر به ابهام و تحصیل را نیز بر آن افزوده‏اند (نهایهْْ الحکمهْْ، 142).
بعضی حمل شی‏ء بر خودش را حمل ذاتی اولی شمرده‏اند (دوانی، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272، 281؛ سبزواری، شرح المنظومهْْ، 1/130؛ همو، تعلیقه بر الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/293؛ همو، تعلیقه بر الشواهد الربوبیهْْ، 426؛ طباطبایی، تعلیقه بر الحکمهْْ المتعالیهْْ، 2/16)، در حالی که برخی دیگر این قسم را باطل ( منطق التلویحات، 6؛ فخر رازی، شرح عیون الحکمهْْ، 1/75؛ اساس الاقتباس، 74) و بعضی آن را غیر مفید دانسته و پاره‏ای نیز چنین تفصیل داده‏اند که اگر بین دو طرف تغایری لحاظ نشود حمل باطل است (شیرازی، شرح حکمهْْ الاشراق، 66)، ولی اگر با «تعدد التفات»، که حیثیت تقییدی موضوع و محمول می‏شود، تغایری حاصل آید حمل صحیح است گر چه بی‏فایده است (دوانی، تعلیقه بر شرح شمسیه، 2/272؛ میرداماد، الافق المبین، 19؛ صدرالدین شیرازی، تعلیقهْْ علی شرح حکمهْْ الاشراق، 67؛ رسالهْْ حملیهْْ، 13، 21).
در باب فایده حمل شی‏ء بر خودش گفته‏اند این حمل، جعل مرکب بین شی‏ء و ذاتش را نفی می‏کند (سبزواری، شرح المنظومهْْ، 261؛ همو، تعلیقه بر الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/293؛ همو، تعلیقه بر الشواهد الربوبیهْْ، 426)، یا به عبارت دیگر، شی‏ء را بر خودش حمل می‏کنیم تا توهم مغایرت مرتفع شود ( نهایهْْ الحکمهْْ، 142).
حمل شایع صناعی: از این حمل با تعابیری همچون حمل متعارف، حمل عرضی، حمل ثانوی، حمل شایع، حمل صناعی، حمل شایع متعارف و حمل عرضی متعارف یاد می‏شود. این حمل را بدین تعابیر تعریف کرده‏اند:
الف) حملی است که در آن موضوع و محمول از نظر مفهومی متغایر و از نظر وجودی متحدند (صدرالدین شیرازی، الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/92؛ همو، تعلیقات علی الهیات الشفاء، 128؛ همو، تعلیقات علی شرح حکمهْْ الاشراق، 66، 200؛ سبزواری، شرح المنظومه، 130)؛
ب) حملی است که در آن موضوع فردی از محمول است (الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/292)؛
ج) حملی است که در آن چیزی که فرد یکی از موضوع یا محمول است فرد دیگری هم هست ( الافق المبین، 19)؛
د) حملی که در آن محمول نه عین مفهوم موضوع است نه جزء آن (منطق نوین، 176)؛
ﻫ) حملی است که در محصورات اربع موجود است (تهانوی، موسوعهْْ کشاف، 1/718؛ نگری، جامع العلوم، 2/58).
در بیان وجه تسمیه این حمل گفته‏اند چون این حمل از حمل ذاتی اولی متأخر است آن را «عرضی» و «ثانوی» می‏نامند و به لحاظ رواج و شیوع آن در علوم «شایع صناعی» خوانده‏اند
( الافق المبین، 20؛ رسالهْْ حملیهْْ، 10؛ المظفر، المنطق، 101؛ جامع العلوم، 2/58؛ موسوعهْْ کشاف، 1/718).
از فارابی نقل کرده‏اند که برای حمل شایع، چهار فرض وجود دارد: 1. حمل جزئی حقیقی بر خودش؛ 2. حمل جزئی حقیقی بر کلی‏ای که فرد آن است؛ 3. حمل کلی بر جزئی حقیقی‏ای که فرد بالذات یا بالعرض آن کلی است؛ و 4. حمل دو کلی‏ای که با یکدیگر تصادق دارند ( تعلیقات علی شرح حکمهْْ الاشراق، 67).
اما بعضی حمل جزئی را، چه بر خودش و چه بر کلی‏ای که فرد آن است، نادرست و محال شمرده‏اند ( الشفاء، المقولات، 27؛ ساوی، البصائر النصیریهْْ، 54؛ غزالی، معیار العلم، 296؛ ابن رشد، تلخیص کتاب القیاس، 211؛ سهروردی، منطق التلویحات، 7؛ شیرازی، درّهْْ التاج، 54)؛ زیرا حمل جزئی بر جزئی، اگر آن دو متباین باشند، محال، و اگر هر دو یکی باشند مانند حمل دو اسم یک شخص بر همدیگر، حمل لفظی و غیر حقیقی است (الشفاء، المقولات،20؛ بهمنیار، التحصیل، 26؛ طوسی، اساس الاقتباس، 19). همچنین اگر دو جزئی دو وصف خاص باشند، حمل غیر حقیقی است (الشفاء، المقولات، 21؛ بغدادی، المعتبر، 1/165)، و حمل جزئی بر وصف خاص حمل غیر طبیعی و بالعرض است (تلخیص کتاب القیاس، 211). و حمل جزئی بر اسم اشاره نیز غیر واقعی است (الدسوقی، حاشیه بر شرح شمسیه، 1/253). حمل جزئی بر کلی غیر مقرون به سور، مستلزم تناقض است ( البصائر النصیریهْْ، 54) و حمل جزئی بر کلی مقرون به سور، حملی لفظی و غیر حقیقی و خارج از وضع طبیعی حمل است (همان؛ المعتبر، 1/165).
در پاره‏ای از کلمات، حمل شایع صناعی به حمل بالذات و حمل بالعرض تقسیم شده است. حمل بالذات حملی است که در آن ذاتیات شی‏ء بر آن حمل می‏شود، و حمل بالعرض حملی است که در آن عرضیات شی‏ء بر آن حمل می‏شود ( الافق المبین،20؛ صدرالدین شیرازی، الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/292؛ همو، رسالهْْ التنقیح، 9؛ رسالهْْ حملیهْْ، 44، 54).
آنچه تا کنون گفته آمد «حملی اولی» در برابر «حمل شایع» بود، لکن گاه حمل اولی در مقابل حمل شایع به کار نمی‏رود، بلکه به معنای محمول اولی به کار می‏رود. در این معنا، حمل اولی به محمولی گفته می‏شود که بی‏واسطه یا بی‏واسطه اعم از موضوع بر موضوع حمل شود ( الشفاء، البرهان، 135؛ البصائر النصیریهْْ، 241؛ ابن رشد، تلخیص کتاب البرهان، 51؛ منطق التلویحات، 76؛
فخر رازی، الانارات، 227؛ طوسی، شرح الاشارات، 1/472؛ حلی، الجوهر النضید، 210؛ رازی، حاشیه بر شرح شمسیه، 71)، یا حملی که در آن ایجاب محمول با سلب آن از معنایی اعم از موضوع ممکن نباشد (معیار العلم، 228).
محمول اولی یا محمول به حمل اولی ـ به معنایی که مطرح شدـ ممکن است برای موضوعش ذاتی باشد یا عرضی(ابن‌سینا، دانشنامه علائی، 61) ؛ مانند حمل جنس قریب و فصل قریب بر نوع، و همین طور حمل عرض ذاتی بر نوع (همان؛ طوسی، تجرید المنطق، 54).
از تقسیم حمل به ذاتی اولی و شایع صناعی در حل بعضی مشکلات فلسفی بهره می‏برند؛
از جمله در مسئله «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» و نیز در «الجزئی جزئی و لیس بجزئی»، که
در ظاهر متناقض‌اند ( الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/239، 293، 345؛ تعلیقات علی شرح حکمهْْ الاشراق، 68؛ نوری، تعلیقه بر الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/239؛ سبزواری، تعلیقه بر الحکمهْْ المتعالیهْْ، 5/295،350؛ رسالهْْ حملیهْْ، 55؛ طباطبایی، بدایهْْ الحکمهْْ، 23). همین طور در پاسخ به این اشکال که جوهر ذهنی بنابر حفظ ذاتیات، باید جوهر و غیر قائم به موجودی دیگر باشد ولی با این حال قائم به ذهن است ( الحکمهْْ المتعالیهْْ،1/292؛ صدرالدین شیرازی، المسایل القدسیهْْ، 45؛ نهایهْْ‌‏الحکمهْْ، 36).
گفتنی است حمل اولی و شایع، ناظر به محمول‏اند، ولی گاهی نیز قید موضوع قضیه قرار می‏گیرند؛ مثلاً می‏گویند: «الانسان (بالحمل الاولی) نوع» یعنی مفهوم انسان، و نه مصداق آن، نوع است، یا «الانسان (بالحمل الشایع) ضاحک» یعنی مصداق انسان، و نه مفهوم آن، ضاحک است (المنطق، 74).
حمل ذاتی و حمل غیرذاتی
حمل شایع به ذاتی و عرضی تقسیم شده است.
حمل ذاتی یا حمل جوهری: حملی است که محمول آن، چون ذاتی موضوع است، در تعریف موضوع اخذ شود، مثل حمل حیوان بر انسان (ابن‌سینا، النجاهْْ، 68؛ ابن حزم، رسایل ابن حزم، 114). پس ذاتی اولاً، وصف محمول است، و ثانیاً، به خود حمل نسبت داده شده است. در برابر این حمل، حمل عرضی قرار دارد که ابن حزم آن را «حمل غیری» نامیده است (همان).اصطلاح دیگر «حمل ذاتی» حملی است که در تعریف محمول، موضوع یا جنس آن یا موضوع معروض اخذ شود (النجاهْْ، 68؛ التحصیل، 209)، مثل حمل افطس بر انف، و حمل مثلث بر سطح، و حمل مفرق البصر بر جسم. در برابر این حمل، حملی است که محمول برای موضوع، «محمول غریب» است.
حمل طبعی و حمل وضعی
حمل طبعی: آن است که محمول به لحاظ مفهومی اعم از موضوع باشد و گفته‏اند: هر اعم مفهومی بالطبع بر اخص حمل می‏شود ( شرح الاشارات، 1/151؛ جوهر النضید، 14؛ المنطق، 99). چون این حمل با طبع انسان موافق است آن را «طبعی» نام نهاده‏اند (همان). بعضی حمل ذاتی اعم یا حمل خواص و اعراض را بر موضوع حمل طبعی دانسته‏اند (طوسی، اساس الاقتباس، 299).
حمل وضعی: حمل اخص مفهومی بر اعم است (جوهر النضید، 14؛ المنطق، 99) که آن را حمل جعلی یا بالجعل یا بالوضع یا غیر طبیعی نیز نامیده‏اند. برخی معتقدند حمل معروض بر عارض یا
حمل عرضی بر عرضی دیگر نیز حمل وضعی است ( اساس الاقتباس، 299؛ ربانی گلپایگانی،
مناهج الاستدلال، 65).
حمل مطلق و حمل غیرمطلق
حمل مطلق: حملی است که اگر به موضوع آن لفظ «کل» مقرون شود حمل صادق است، مثل حمل حیوان بر انسان.
حمل غیر مطلق: حملی است که اگر به موضوع لفظ «کل» مقرون شود حمل کاذب است، مانند حمل انسان بر حیوان (فارابی، الالفاظ المستعملهْْ، 62).
حمل بتّی و غیربتّی
بعضی حمل شایع را به بتّی و غیر بتّی تقسیم کرده‏اند ( بدایهْْ الحکمهْْ، 102)؛ اگرچه در
بعضی آثار، مقسم این تقسیم مطلق حمل است (طباطبایی، نهایهْْ الحکمهْْ، 144). این دو قسم چنین تعریف شده‏اند:
حمل بتّی: در قضایایی است که موضوع آنها افراد محقّقی دارد که عنوان موضوع بر آن افراد صادق است؛ مانند: انسان ضاحک است.
حمل غیر بتّی: در قضایایی است که موضوع آنها افراد فرضی و غیر محقق دارد؛ مانند: المعدوم المطلق لا یخبر عنه (میرداماد، الافق المبین، 31؛ صدرالدین شیرازی، تعلیقات علی شرح حکمهْْ الاشراق، 103ـ104؛ همو، المسائل القدسیهْْ، 72؛ همو، الحکمهْْ المتعالیهْْ، 1/312ـ314، 347؛ بدایهْْ الحکمهْْ، 102؛ نهایهْْ الحکمهْْ، 144). گفتنی است ظاهر تفسیر علامه طباطبایی با تفسیر خود ملاصدرا کمی تفاوت دارد (نهایهْْ‌‏الحکمهْْ، 144).
باید توجه داشت که فارابی کلمه «بتّات» را برای حملیه در مقابل شرطیه به کار برده است، و این بتّات، غیر از حمل بتّی‏ای است که در این مقام مطرح گردید. نیز شیخ بتیّهْْ را در موجهات به معنای ضروریهْْ به کار برده است و آن نیز غیر از این کاربرد بتّی است.
خاستگاه این تقسیم: یکی از اشکالات در بحث وجود ذهنی، وجود قضایای موجبه‏ای است که موضوع آنها امور ممتنع الوجودند؛ مانند: «المعدوم المطلق لا یخبر عنه» و «اجتماع النقیضین محال». حال اگر موضوع این قضایا تصور شده باشد، صورتی از آن امور ممتنع در ذهن حاضر شده است، و لازمه این امر آن است که امر ممتنع در خارج و ذهن، موجود باشد.
صدرالمتألهین با استفاده از این تقسیم اشکال مزبور را حل کرده است. همین اشکال درباره مفاهیم عدمی نیز مطرح می‏شود که برای حل آن می‏توان از همین شیوه استفاده کرد.
حمل بسیط و حمل مرکب
علامه طباطبایی، در تقسیمی دیگر، حمل شایع را ـ نه مطلقِ آن را ـ به بسیط و مرکب منقسم کرده‏اند (همان).
حمل بسیط: ناظر به قضیه‏ای است که محمول آن وجود موضوع است؛ مثل: «انسان موجود است».
حمل مرکب: آن است که محمول اثری از آثار وجود موضوع است؛ نظیر: «آتش گرم است» (نهایهْْ‌الحکمهْْ، 144). دیگران نیز همین تقسیم را با عنوان «هلیه بسیط» و «هلیه مرکب» مطرح کرده‏اند.
بر اساس قاعده فرعیت، وقتی وجود بر چیزی حمل می‏شود، باید موضوع پیش از وجود ـ که محمول آن واقع شده‌ـ تحقق داشته باشد، و به آن تحقق سابق نیز نقل کلام می‏شود و تسلسل پدید می‏آید. بر این اساس قاعده فرعیت از کلیت می‏افتد. در پاسخ این اشکال می‏گویند: قاعده فرعیت در ثبوت شی‏ء لشی‏ءٍ جاری است، آن هم به صورت کلی؛ ولی در حمل بسیط یا هلیه بسیطه ثبوت الشی‏ء مطرح است، و این اشکال اساسا مطرح نمی‏شود (همان).
حمل حقیقت و حمل رقیقت
این حمل فقط در حکمت و فلسفه کاربرد دارد (همان، 143). در این حمل سخن از دو موجود است که در اصل وجود متحدند و اختلاف آنها به کمال و نقص است. مراد از این حمل آن است که مرتبه عالی از وجود، واجد کمالات وجودی مرتبه دانی است (همان، 143، 277؛ مصباح یزدی، تعلیقهْْ علی نهایهْْ‌الحکمهْْ، 208). در این حمل محمول فقط با خصوصیت وجودی خود با موضوع رابطه دارد؛ یعنی دیگر خصوصیات سلبی محمول با موضوع ارتباطی ندارد (جوادی آملی، شرح حکمهْْ متعالیهْْ، بخش 2 از 6/ 326).
خاستگاه این حمل: صدرالمتألهین می‏گوید: «بسیط الحقیقهْْ کل الاشیاء» (العرشیهْْ، 221؛ المشاعر، 49؛ الحکمهْْ المتعالیهْْ، 6/110). ظاهر این کلام آن است که هر چیزی بر بسیط الحقیقه (واجب الوجود) حمل می‏شود، و مثلاً می‏توان گفت: واجب الوجود انسان است، حجر است. حال آنکه حمل اشیا بر بسیط الحقیقه از قبیل حملهای مشهور در کلمات منطق‌دانان نیست؛ بلکه مراد از حمل اشیا بر بسیط الحقیقه آن است که بسیط الحقیقه واجد تمام کمالات وجودی اشیای ممکن به نحو اعلی و اشرف است (تعلیقهْْ علی نهایهْْ‌الحکمهْْ، 424). گفتنی است در بعضی کلمات نیز آمده است: «بسیط الحقیقهْْ کل الاشیاء و لیس بشی‏ء منها». این سخن در نظر برخی متناقض است و برای حل این تناقض ظاهری باید به تفاوت حمل حقیقت و رقیقت با دیگر حملها توجّه کرد (شرح حکمهْْ المتعالیهْْ، بخش 2 از ج 6/ 327).
بنابر نظر استاد مصباح، حمل حقیقت و رقیقت از قبیل حمل اشتقاق است (تعلیقهْْ علی نهایهْْ‌الحکمهْْ، 208 و 424)، ولی بنابر نظر ملاصدرا، این حمل از قبیل حمل اشتقاقی نبوده بلکه در عرض حمل مواطات و اشتقاق قرار می‏گیرد.
منابع
1. ابن‌حزم اندلسی، علی بن احمد بن سعد، رسائل ابن‌حزم الاندلسی، ج 4، تحقیق الدکتور احسان عباس، بیروت، المؤسسهْْ العربیهْْ للدراسات و النشر، 1983 م.
2. ابن‌رشد، ابو ولید، تلخیص کتاب البرهان، تحقیق دکتر محمود قاسم، مصر، الهیئهْْ المصریهْْ العامهْْ للکتاب، 1982 م.
3. ،تلخیص کتاب القیاس، تحقیق دکتر محمود قاسم، مصر، الهیئهْْ المصریهْْ العامهْْ للکتاب، 1983 م.
4. ابن‌سینا، حسین بن عبدالله، «البرهان» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق ابوالعلاء العفیفی، قاهره، المطبعهْْ الامیریهْْ، 1375 ق.
5. ، « العبارهْْ» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق محمود الخضیری، قاهره، دار الکتاب العربی للطباعهْْ و النشر، [بی‏تا].
6. ، « المدخل» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق الاب قنواتی و محمود الخضیری و فؤاد الاهوانی، قاهره، المطبعهْْ الامیریهْْ، 1371ق.
7. ، « المقولات» در [ الشفاء؛ المنطق]، تحقیق احمد فؤاد الاهوانی، قاهره، الهیئهْْ العامهْْ لشئون المطابع الامیریهْْ، 1385 ق.
8. ، النجاهْْ، مصر، مطبعهْْ السعادهْْ، چاپ دوم، 1357 ق.
9. ، دانشنامه علائی، تهران، کتابخانه فارابی، 1360 ش.
10. ، عیون الحکمهْْ، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1333 ش.
11. ، منطق المشرقیین، قم، منشورات مکتبهْْ آیت الله العظمی المرعشی النجفی، 1405 ق.
12. ابن‌کمونه، سعد بن منصور، الجدید فی الحکمهْْ، تحقیق حمید مرعید الکبیسی، بغداد، مطبعهْْ جامعهْْ بغداد، 1403 ق.
13. ایجی، عبدالرحمن، «المواقف» در [جرجانی، میر سید شریف، شرح المواقف]، قم، منشورات
الشریف الرضی، 1412 ق.
14. بغدادی، ابوالبرکات، الکتاب المعتبر فی الحکمهْْ، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان، 1373ش.
15. بهمنیار، ابن‌المرزبان، التحصیل، تصحیح و تعلیق مرتضی مطهری، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1349 ش.
1. تهانوی، محمد علی، موسوعهْْ کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، مقدمه رفیق العجم، بیروت، مکتبهْْ لبنان ناشرون، 1996 م.
2. ، «حاشیه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیهْْ]، بیروت، شرکهْْ شمس المشرق، [بی‏تا].
3. ،« حاشیهْْ بر شرح المطالع» در[رازی،قطب‌الدین، شرح المطالع]، قم، انتشارات کتبی نجفی، [بی‏تا].
4. جوادی آملی، عبدالله، شرح حکمهْْ متعالیهْْ، بخش2، جلد6، تهران، انتشارات الزهراء، 1368.
5. حلّی، جمال الدین حسن بن یوسف، الجوهر النضید، قم، انتشارات بیدار، 1362 ش.
6. ، القواعد الجلیهْْ، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1412 ق.
7. دسوقی، محمدبن احمد،«حاشیه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیهْْ]، بیروت، شرکهْْ شمس المشرق، [بی‏تا].
8. دوانی، جلال‏الدین محمد بن اسعد، «تعلیقه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیهْْ]، بیروت، شرکهْْ شمس المشرق، [بی‏تا].
9. رازی، فخرالدین محمد، الانارات فی شرح الاشارات، تحقیق و تصحیح امیر فرهپور تهران، انتشارات دانشگاه تهران،1374ش.
10. ، شرح عیون الحکمهْْ، تحقیق احمد حجازی السقاء، تهران، منشورات مؤسسهْْ الصادق?، 1373 ش.
11. رازی، قطب‌الدین محمد ، تحریر القواعد المنطقیهْْ، قم، منشورات الرضی، 1363 ش.
12. ، شرح المطالع، قم، انتشارات کتبی نجفی، [بی‏تا].
13. ربانی گلپایگانی، علی، مناهج الاستدلال، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1414 ق.
14. زنوزی، آقا علی مدرس، رسالهْْ حملیهْْ، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1363 ش.
15. ساوی، زین الدین عمر بن سهلان، البصائر النصیریهْْ، تعلیق رفیق العجم، بیروت، دارالفکر اللبنانی، 1993م.
16. ، تبصره و دو رساله دیگر در منطق، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، [بی‏تا].
17. سبزواری، ملاهادی، تعلیقه بر اسفار، (اسفار صدر المتألهین شیرازی).
18. ، «تعلیقه بر شواهد الربوبیهْْ» در [ الشواهد الربوبیهْْ]، تعلیق و تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانی، دانشگاه مشهد، 1346 ش.
1. ، شرح المنظومهْْ، تصحیح و تعلیق حسن حسن‏زاده آملی، تهران، نشر ناب، 1413 ق.
2. سهروردی، شهاب الدین یحیی بن حبش، منطق التلویحات، تحقیق علی‏اکبر فیاض، تهران، انتشارات دانشگاه 1334ش.
3. سیالکوتی، عبدالحکیم، «حاشیه بر شرح شمسیه» در [شروح الشمسیهْْ] بیروت، شرکهْْ شمس المشرق، [بی‏تا].
4. شیرازی، قطب‌الدین محمد، درّهْْ التاج، تصحیح سید محمد مشکوهْْ، تهران، انتشارات حکمت، 1365ش.
5. ، شرح حکمهْْ الاشراق، قم، انتشارات بیدار، [بی‏تا].
6. صدرالدین‌شیرازی، محمد، الحکمهْْ المتعالیهْْ فی الاسفار الاربعهْْ العقلیهْْ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م.
7. ، الشواهد الربوبیهْْ، تصحیح سید جلال‏الدین آشتیانی، مشهد، دانشگاه مشهد، 1346 ش.
8. ، منطق نوین، ترجمه مشکوهْْ الدینی، تهران، انتشارات آگاه، 1362ش.
9. ، تعلیقات علی الهیات الشفاء، قم، انتشارات بیدار، [بی‏تا].
10. ، «تعلیقه بر شرح حکمهْْ الاشراق» در [ شرح حکمهْْ الاشراق]، قم، انتشارات بیدار، [بی‏تا].
11. ، «المسائل القدسیهْْ» در [رسائل فلسفی]، تعلیق و تحقیق سید جلال‏الدین آشتیانی، دانشگاه مشهد، 1352 ش.
12. ، «رسالهْْ التنقیح فی المنطق» در [مجموعه رسائل فلسفی صدر المتألهین]، تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران، انتشارات حکمت، 1375 ش.
13. ، عرشیه، تصحیح و ترجمه غلامحسین آهنی، تهران، انتشارات مولی، 1361ش.
14. ، کتاب المشاعر، ترجمه و شرح میرزا عمادالدولهْْ، اصفهان، انتشارات مهدوی، [بی‏تا].
15. طباطبایی، محمدحسین، بدایهْْ الحکمهْْ، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1415 ق.
16. ، «تعلیقات بر اسفار» در [ الحکمهْْ المتعالیهْْ فی الاسفار الاربعهْْ العقلیهْْ]، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م.
1. ، نهایهْْ الحکمهْْ، قم، مؤسسهْْ النشر الاسلامی، 1415 ق.
2. طوسی، محمد بن محمد بن الحسن، اساس الاقتباس، تصحیح مدرس رضوی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1361ش.
3. ، تجرید المنطق، بیروت،مؤسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، 1408 ق.
4. ، شرح الاشارات و التنبیهات، تحقیق سلیمان دنیا، بیروت، مؤسسهْْ النعمان، [بی‏تا].
5. غزالی، ابوحامد محمد، معیار العلم فی فن المنطق، بیروت،دار و مکتبهْْ الهلال، 1993 م.
6. فارابی، ابونصر محمد بن محمد، الالفاظ المستعملهْْ فی المنطق، تحقیق محسن مهدی، تهران، انتشارات الزهراء، 1404 ق.
7. مصباح یزدی، محمدتقی، تعلیقهْْ علی نهایهْْ الحکمهْْ، قم، مؤسسهْْ فی طریق الحق، 1405 ق.
8. مظفر، محمدرضا، المنطق، تعلیق غلامرضاالفیاضی، قم، مؤسسه‏النشرالاسلامی، چاپ دوم، 1423ق.
9. میرداماد، میر محمد باقر، الافق المبین، کپی از روی میکرو فیلم کتابخانه ملک، آستان قدس رضوی، شماره 2091.
10. نگری، احمد، جامع العلوم فی اصطلاحات الفنون، بیروت، موسسهْْ الاعلمی للمطبوعات، 1395 ق.
11. نوری، آقا علی، «تعلیقات بر اسفار» در [ الحکمهْْ المتعالیهْْ فی الاسفار الاربعهْْ العقلیهْْ]، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1981م.
12. هروی، میر زاهد، التعلیقهْْ علی شرح التهذیب (تهذیب میری) نسخة موجود در کتابخانة دائرهْْ‌المعارف ، کپی از روی میکرو فیلم نسخةچاپ ترکیه.

تبلیغات