آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این گفت‏وگو، چیستى مقوله روشنفکرى و ویژگى‏هاى آن و نیز انگیزه‏هاى روشنفکرى و حیطه‏هاى مختلف روشنفکران بررسى شده است و در ضمن آن به مسؤولیت‏هاى اجتماعى روشنفکران در خلق تئورى‏هاى جدید که نشأت‏گرفته از ذات جامعه باشند، اشاره شده است. در بررسى انگیزه‏هاى روشنفکرى سکولار به سه احتمال: شهرت، علم و وطن‏پرستى اشاره شده است.

متن

روشنفکرى یعنى معرفتى عصرى داشتن یا به معرفتى فرازمانى رسیدن. براى روشنفکر واقعى، اتوریته‏هاى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمى‏کند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحوّل در اندیشه است. تعریف روشنفکرى هم در حال تحول بوده و هست. امروزه حسن و قبح عقلى پایه حرکت روشنگرانه و روشنفکرانه است. روشنفکران همیشه در دوران سنت حرف تازه‏اى براى گفتن داشته‏اند که ابتدا با مقاومت سنت روبه‏رو شده ولى رفته‏رفته جاى خود را باز کرده‏اند. وجه غالب روشنفکرى، روشنگرى است.

روشنفکر، فکرى باز و روشن دارد و هر وقت امکان بحث پیش مى‏آید، آراى خود را عرضه مى‏کند؛ ولى آن‏چنان انگیزه‏اى براى اشاعه معرفت‏شناسى جدید ندارد، یا اگر دارد، نمى‏خواهد هزینه گزافى بابت آن بپردازد. این روشنگران هستند که واجد این انگیزه هستند. روشنفکرى و روشنگرى دو وجه دارد: یکى آشنا کردن مردم با حقوقشان و دیگرى راه وصول به این حقوق. در واقع روشنفکر براى اداره جامعه تئورى خلق مى‏کند که ممکن است این تئورى از ذات جامعه نشأت بگیرد؛ چراکه تئورى باید با ساختار سیاسى، اجتماعى و اقتصادى سازگار باشد؛ در غیر این صورت، جواب دلخواه را نمى‏دهد.
متأسفانه انسان گاهى به خواب مى‏رود. اینجاست که مسؤولیت روشنفکران مطرح مى‏شود که زنگ بیدارى را از نو به صدا درآورند. روشنفکرانى که جهت احقاق حقوق مردم کار نمى‏کنند، کارگزاران قدرت به حساب مى‏آیند و در مقام توجیه پایه‏هاى قدرت مسلط هستند؛ اما روشنفکران عصر ما تئورى‏هاى خالى از خشونت عرضه مى‏کنند که مبتنى بر عقلانیت عصرى است. پایه عقلانیت نیز حفظ ذات است. امروز جهان تغییر کرده است و روشنفکران خط و جهت این تغیرات را با مردم در میان مى‏گذارند. روشنفکران به این نتیجه رسیده‏اند که تحول باید در ذهن مردم اتفاق بیفتد؛ وگرنه خشونت جاى خود را به خشونت دیگرى مى‏دهد.
ویژگى عمده روشنفکران، هنر دیدن است. روشنفکر ابتدا باید فارغ از اتوریته‏ها بشود تا خوب پدیده‏ها را ببیند. بالیدن در آزادى درونى و بیرونى ویژگى بارز روشنفکران است؛ بنابراین یکى از ویژگى‏هاى روشنفکرى، خودآگاهى است؛ یعنى مى‏داند در کجا و چگونه زندگى مى‏کند و اگر این الگو نواقصى داشته باشد آماده دگرگونى است. زمینه این دگرگونى را آگاهى از ساختار ذهن شرطى و ساختارهاى سنّتى جامعه فراهم مى‏کند. آزادى درونى و بیرونى، دامنه انتخاب‏هاى طبیعى و معقول آدمى را گسترش مى‏دهد.
در اینجا نکته‏اى پیش مى‏آید و آن این است که على‏رغم اینکه روشنفکرى و روشنگرى سکولار مواهب جهانى ندارد چرا روشنگران همچنان نسبت به ابراز عقاید خود بعضاً بى‏باک و جسورند؟ آیا دنبال شهرت و اقبال عمومى‏اند؟ یا اینکه به نوعى ارزش معتقدند؟ در جوامع، ارزش‏هایى شکل مى‏گیرند که گاهى به صورت نیاز هم در مى‏آیند که ارضاى این نیازهاى روانى یا معنوى مى‏تواند بهانه خطر کردن روشنفکران قرار گیرد. انگیزه مذهبى براى اشاعه مذهب یا دفاع از آن در بعضى سرزمین‏ها هنوز هم قابل توجیه است؛ ولى انگیزه یک روشنفکر و روشنگر سکولار که کششى غیرقابل کنترل براى روشنگرى‏هاى خود دارد به این سادگى‏ها قابل توجیه نمى‏باشد. روشنفکران مذهبى، حسب تحولات فکرى روز، ناگزیر قرائت جدیدى از مذهب را عرضه مى‏کنند؛ ولى در مورد انگیزه روشنفکران سکولار چند احتمال مطرح است: یکى اینکه مى‏خواهند خود را مطرح کنند؛ دیگر آنکه خودِ شناخت و معرفت، حرارتى را در آدمى به وجود مى‏آورد که او را در ارائه نظرات جدید بى‏اختیار مى‏کند و سوم آنکه تعلق به سرزمینى خاص که بیم عقب‏ماندگى‏اش هراسناک است باعث تکان خوردن روشنفکران است.
اشاره‏
1. در این گفت‏وگو به ضرورت توجه به مردمى و واقعى بودن تئورى‏هاى روشنفکران اشاره شده است؛ درحالى‏که با توجه به ریشه‏ها و بستر معیوب شکل‏گیرى روشنفکرى در ایران و به اعتراف بسیارى از منسوبین به این طیف، عمده‏ترین بیمارى‏اى که مقوله روشنفکرى از آن رنج مى‏برد، نامردمى بودن آن مى‏باشد.
2. یکى از وجوه روشنفکرى، آشنا کردن مردم با حقوق خود دانسته شده است. واضح است که مراد از حقوق، مواردى نیست که قانون به شهروندان داده است. پسندیده بود که ایشان در مورد منابع آنچه که آن را «حقوق مردم» مى‏خوانند و نیز مشروعیت آن بیشتر توضیح مى‏داد.
3. بنا به گفته آقاى آزاد، روشنفکرى یعنى «معرفتى عصرى داشتن، یا به معرفتى فرازمانى رسیدن». باید در نظر داشت که مراد از «معرفت عصرى» معرفتى است که با داده‏ها، فرضیات و نظریات روز و جدید هماهنگ باشد. به بیان دیگر، معرفت عصرى معرفتى متغیر است؛ از این رو جمع میان معرفتى عصرى داشتن با معرفتى فرازمانى داشتن نیازمند توضیح است؛ زیرا معرفت فرازمانى معرفتى است که تحولات و تغییرات متأثر از گذشت زمان در آن تأثیر نمى‏گذارد؛ بنابراین، این بخش از گفته‏هاى آقاى آزاد مبهم و تناقض‏آمیز است؛ به ویژه آنکه ایشان مى‏گویند: «براى روشنفکر واقعى، اتوریته‏اى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمى‏کند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحول در اندیشه است.» پرسش آن است که اولاً آیا اساساً ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد؟ ثانیاً چگونه ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد، اما در عین حال به مطالبى یقین داشته باشد؟ آیا قائل شدن به عدم اعتبار هر نوع اتوریته، خود به مثابه «اتوریته نسبیت» نیست؟
حیات نو، 4/10/79

تبلیغات