اسلام و غرب؛ دیروز و امروز
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نزاع اسلام و غرب، ریشه در عوامل و اسباب بسیارى دارد که براى تحلیل و حل آن باید ابتدا اسلام و غرب را واقعبینانه شناخت و با توجه به سیر تاریخى این نزاع و بررسى فضاى جدید پیشآمده در تقریر آن، موانع تفاهم این دو را شناخت و با تأکید بر وجوه مشترک به حل این موانع اندیشید.متن
هنگام بحث از اسلام و غرب باید توضیح دهیم مقصودمان کدام اسلام و کدام غرب است. آیا مرادمان از اسلام، آن اسلام سنتى است که توسط بیشتر مسلمانان تجربه شده است، اسلامى که در قرآن به روشنى بیان شده و در آن تسلیم و اطاعت در برابر منویات الهى به عنوان یک اصل اساسى مطرح است، یا منظور از اسلام، تفاسیر جدیدى است که درصدد تأویل سنت اسلامى بر مبناى دیدگاههاى رایج غربى و الگوهاى تفکرى آن مىباشد، یا منظور از اسلام آن الگوى افراطى است که مبتنى بر فعالیتهاى شدید سیاسى توأم با خشونت و تروریسم مىباشد؟ در مورد غرب هم وضع به همین منوال است و انسان سرگردان مىشود که آیا غربىها کسانى هستند که به زیارت لُردها مىروند، یا عرفاى روشنفکرمآب منکر وجود خدا. هر مسلمانى قرآن را به عنوان کلام خدا و حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم را به عنوان پیامآورش مىشناسد؛ امّا مبناى تفکر و اساس حرکت در غرب، اصل اصالت سود است و مسائلى چون اعتقاد به خدا و یا انکار خداوند امورى شخصىاند. از سوى دیگر، مسلمانان ممکن است به خاطر رسیدن به حاکمیت سیاسى و جارى نمودن قوانین اسلام بر جامعه به جنگ بپردازند؛ اما در غرب امروزه، جنگهاى سیاسى کمترى دیده مىشود. درباره ماهیت اصلى کتاب مقدس و تعالیم و مفاهیم آن نیز اختلافات فراوانى در بین محقّقان وجود دارد.
در گذشته، حتّى در قرون وسطى که غرب براى نخستین بار در مقابل اسلام قرار گرفت، هر دو در برخى اصول مثل پذیرش واقعیت الهى ماوراى همه علایق - مانند فردگرایى و انسانمدارى - و نیز احترام متقابل مشترک بودند واروپاى قرون وسطى با احترام به اسلام و تمدن آن مىنگریست. نفرت آشکار از اسلام، هم از بعد فکرى و هم از منظر مذهبى در حقیقت با رنسانس آغاز شد که ویژگىهاى اصلى این دوران شامل متفرّد دیدن انسان و مخالفت با یقین حاصلشده از ایمان و قائل شدن مرکزیت براى اروپا مىباشد که اساس ارزشهایش بر روابط مادّى، تجارى کردن و غیرمذهبى نمودن و فردى کردن مذهب استوار بود و این در تضاد با اندیشههاى مسلمانان قرار گرفت و باعث شد تا تصویرى از انسان از دیدگاه غرب ارائه شود که به شدت در تباین با دیدگاه اسلام نسبت به انسان بود.
در دوران رنسانس، غرب به تدریج از نظر اقتصادى و تکنولوژى و نظامى پیشرفت کرد و از طرفى به جاى نثار تکفیر و لعنت علیه اسلام، تحلیلهاى جدیدى از اسلام ارائه شد و با توجه به قدرت خود، سعى کرد مسلمانان را در جوامع غربى حل کند. آموزشهاى غیردینى در مدارس و معرفى الگوهاى غربى به عنوان ارزشهاى برتر، تحلیل قرآن به عنوان یک تألیف ساده که نمىتواند به عنوان کلام الهى مورد توجه باشد و تبلیغ انحصار راه سعادت بشریت در انتخاب اسوههاى غربى، تجلیات این تلاش غربىهاست.
به تازگى مسائل فراوانى در روابط اسلام و غرب روى داده است. از طرفى شاهد احیاى اسلام در جهان اسلام و از سوى دیگر ناظر فشار فزاینده غرب در جهت تکمیل سلطه فرهنگى خود بر مبناى الگوى رنسانس هستیم. واقعیت اساسى در روابط اسلام و غرب این است که برخلاف انتظارات و بسیارى از فرضیههاى غرب که اضمحلال اسلام را پیشبینى مىکردند، اسلام همچنان در حال حرکت است و تمدن اسلامى همچنان پویاست؛ اگرچه به طور قابل ملاحظهاى ضعیف شده است. باید گفت که پس از قرون وسطى، اسلام به سادگى در عرصههاى اندیشه و عمل از سوى الگوهاى غربى محاصره شد؛ به طورى که مىتوان گفت بسیارى از اعمالى که مسلمانان مدرنیست انجام مىدهند به هیچ عنوان در تضاد با غرب نیست.
پذیرش اعتبار اسلام از سوى مسیحیّت، از پذیرش اعتبار مسیحیّت از طرف اسلام بسیار دشوارتر است. اگرچه اسلام از پذیرش تثلیث و تجسّم امتناع مىکند، اما ریشه الهى پیام مسیحیّت را مىپذیرد و مسیحعلیه السلام را پیامبر بزرگ قبل از حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم مىداند. اسلام به اقلیتهاى مذهبى اجازه داده است آزادانه به انجام فرایض مذهبى خود بپردازند.
ایجاد تفاهم بین اسلام و غرب مستلزم آن است که یک آگاهى نوینى نسبت به اسلام پدید آید و روند جارى تبلیغات ضداسلامى در غرب متوقف شود و بر نقاط اشتراک دو تمدن تأکید گردد. باید توجه شود که مقصود از غرب، آن غربى نیست که تنها با معیارهاى اقتصادى شناخته مىشود؛ بلکه منظور تمدن غربى است که بسیارى از اصول آن برگرفته از معیارهاى اخلاقى و مذهبىاى هستند که وجوه اشتراک قابل ملاحظهاى با اسلام دارند. یکى از موانع عمده برقرارى این تفاهم، وجود این فرضیه است که تمام تمدنهاى موجود جهان باید دنبالهرو تمدن غیردینى غربى باشند که از تاریخ غرب پس از رنسانس آغاز مىشود.
یکى دیگر از تفاوتهاى اسلام و غرب، اختلاف در نوع بینش مذهبى این دو است؛ به گونهاى که تفاوت فاحشى را در تبعیّت از دستورهاى دینى بین مسلمانان و غربیان پدید آورده است.
مانع دیگر در تفاهم اسلام و غرب، فعالیت مبلّغین مذهبى غرب است. در بسیارى از مناطق جهان فعالیت مبلّغین مذهبى غربى وسیلهاى براى منافع غیرمذهبى غرب در خلال دوران استعمار شده بود؛ به طورى که در بسیارى از مناطق آسیا و آفریقا اندیشههاى غیرمذهبى غربى نوین به عنوان پیام مسیحیّت تبلیغ مىشد.
موانع عمده در تفاهم اسلام و غرب همچنان وجود دارند؛ امّا باید هم از طرف مسیحیت و هم از جانب مسلمانان کوششهایى به منظور غلبه بر این موانع صورت پذیرد، با توجه به این نکته که موضوع روابط اسلام و غرب باید در شکل جدیدى طرح شود. هر دو طرف باید درک کنند که از دو دیدگاه کاملاً متضاد، یعنى اسلام و سکولاریسم مدرن نمىتوان انتظار پیوستگى داشت؛ اما ایجاد روابطى براساس احترام متقابل، ارزش قائل شدن براى انسان، پذیرفتن آزادى عقیده، عدم تجاوز به یکدیگر، امتناع از نیات سوء نسبت به سرزمین و ثروت یکدیگر و عدم تلاش براى نابودى فرهنگ یکدیگر، در سایه همکارى دو طرف امکانپذیر است.
ایران، 10 و 14/10/79
در گذشته، حتّى در قرون وسطى که غرب براى نخستین بار در مقابل اسلام قرار گرفت، هر دو در برخى اصول مثل پذیرش واقعیت الهى ماوراى همه علایق - مانند فردگرایى و انسانمدارى - و نیز احترام متقابل مشترک بودند واروپاى قرون وسطى با احترام به اسلام و تمدن آن مىنگریست. نفرت آشکار از اسلام، هم از بعد فکرى و هم از منظر مذهبى در حقیقت با رنسانس آغاز شد که ویژگىهاى اصلى این دوران شامل متفرّد دیدن انسان و مخالفت با یقین حاصلشده از ایمان و قائل شدن مرکزیت براى اروپا مىباشد که اساس ارزشهایش بر روابط مادّى، تجارى کردن و غیرمذهبى نمودن و فردى کردن مذهب استوار بود و این در تضاد با اندیشههاى مسلمانان قرار گرفت و باعث شد تا تصویرى از انسان از دیدگاه غرب ارائه شود که به شدت در تباین با دیدگاه اسلام نسبت به انسان بود.
در دوران رنسانس، غرب به تدریج از نظر اقتصادى و تکنولوژى و نظامى پیشرفت کرد و از طرفى به جاى نثار تکفیر و لعنت علیه اسلام، تحلیلهاى جدیدى از اسلام ارائه شد و با توجه به قدرت خود، سعى کرد مسلمانان را در جوامع غربى حل کند. آموزشهاى غیردینى در مدارس و معرفى الگوهاى غربى به عنوان ارزشهاى برتر، تحلیل قرآن به عنوان یک تألیف ساده که نمىتواند به عنوان کلام الهى مورد توجه باشد و تبلیغ انحصار راه سعادت بشریت در انتخاب اسوههاى غربى، تجلیات این تلاش غربىهاست.
به تازگى مسائل فراوانى در روابط اسلام و غرب روى داده است. از طرفى شاهد احیاى اسلام در جهان اسلام و از سوى دیگر ناظر فشار فزاینده غرب در جهت تکمیل سلطه فرهنگى خود بر مبناى الگوى رنسانس هستیم. واقعیت اساسى در روابط اسلام و غرب این است که برخلاف انتظارات و بسیارى از فرضیههاى غرب که اضمحلال اسلام را پیشبینى مىکردند، اسلام همچنان در حال حرکت است و تمدن اسلامى همچنان پویاست؛ اگرچه به طور قابل ملاحظهاى ضعیف شده است. باید گفت که پس از قرون وسطى، اسلام به سادگى در عرصههاى اندیشه و عمل از سوى الگوهاى غربى محاصره شد؛ به طورى که مىتوان گفت بسیارى از اعمالى که مسلمانان مدرنیست انجام مىدهند به هیچ عنوان در تضاد با غرب نیست.
پذیرش اعتبار اسلام از سوى مسیحیّت، از پذیرش اعتبار مسیحیّت از طرف اسلام بسیار دشوارتر است. اگرچه اسلام از پذیرش تثلیث و تجسّم امتناع مىکند، اما ریشه الهى پیام مسیحیّت را مىپذیرد و مسیحعلیه السلام را پیامبر بزرگ قبل از حضرت محمدصلى الله علیه وآله وسلم مىداند. اسلام به اقلیتهاى مذهبى اجازه داده است آزادانه به انجام فرایض مذهبى خود بپردازند.
ایجاد تفاهم بین اسلام و غرب مستلزم آن است که یک آگاهى نوینى نسبت به اسلام پدید آید و روند جارى تبلیغات ضداسلامى در غرب متوقف شود و بر نقاط اشتراک دو تمدن تأکید گردد. باید توجه شود که مقصود از غرب، آن غربى نیست که تنها با معیارهاى اقتصادى شناخته مىشود؛ بلکه منظور تمدن غربى است که بسیارى از اصول آن برگرفته از معیارهاى اخلاقى و مذهبىاى هستند که وجوه اشتراک قابل ملاحظهاى با اسلام دارند. یکى از موانع عمده برقرارى این تفاهم، وجود این فرضیه است که تمام تمدنهاى موجود جهان باید دنبالهرو تمدن غیردینى غربى باشند که از تاریخ غرب پس از رنسانس آغاز مىشود.
یکى دیگر از تفاوتهاى اسلام و غرب، اختلاف در نوع بینش مذهبى این دو است؛ به گونهاى که تفاوت فاحشى را در تبعیّت از دستورهاى دینى بین مسلمانان و غربیان پدید آورده است.
مانع دیگر در تفاهم اسلام و غرب، فعالیت مبلّغین مذهبى غرب است. در بسیارى از مناطق جهان فعالیت مبلّغین مذهبى غربى وسیلهاى براى منافع غیرمذهبى غرب در خلال دوران استعمار شده بود؛ به طورى که در بسیارى از مناطق آسیا و آفریقا اندیشههاى غیرمذهبى غربى نوین به عنوان پیام مسیحیّت تبلیغ مىشد.
موانع عمده در تفاهم اسلام و غرب همچنان وجود دارند؛ امّا باید هم از طرف مسیحیت و هم از جانب مسلمانان کوششهایى به منظور غلبه بر این موانع صورت پذیرد، با توجه به این نکته که موضوع روابط اسلام و غرب باید در شکل جدیدى طرح شود. هر دو طرف باید درک کنند که از دو دیدگاه کاملاً متضاد، یعنى اسلام و سکولاریسم مدرن نمىتوان انتظار پیوستگى داشت؛ اما ایجاد روابطى براساس احترام متقابل، ارزش قائل شدن براى انسان، پذیرفتن آزادى عقیده، عدم تجاوز به یکدیگر، امتناع از نیات سوء نسبت به سرزمین و ثروت یکدیگر و عدم تلاش براى نابودى فرهنگ یکدیگر، در سایه همکارى دو طرف امکانپذیر است.
ایران، 10 و 14/10/79