آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۴

چکیده

متن

در شعر و ادب فارسی، حج و کعبه و دیگر اماکن مقدّسه، جایگاهی ویژه و بس والا دارد و سخنوران و ادیبان، هر یک از زاویه خاص به آنها توجّه کردهاند. برخی از دید عرفانی بدانها نگریستهاند و در این بعد آثار ارزندهای از خود به جای نهادهاند. بعضی از دید اجتماعی با آن سخن گفته و یادگارهای ذیقیمتی برای نسلهای بعد از خود باقی گذاشتهاند.
شهرت حج و کعبه و دیگر اماکن مقدّس و ارزش معنوی آنها در نظر شعرا و ادبای ایران، آن چنان بوده و هست که از آنها به عنوان معیار برتری و ارزشمندی در مدایح خود استفاده کرده و به صور گوناگون در مخیّله پویای خود از آنها تصویرهایی بدیع آفریدهاند و آن همه را با تشبیه و استعاره و کنایه و دیگر صور خیال بیان کردهاند.
ما خواهیم کوشید دریافت و تعبیرات بعضی از شعرا را در هر قرن، در این رساله به اجمال بررسی کنیم. بدیهی است تحقیق درباره همه شعرا و نویسندگان مقدور فرصت کم وبضاعت مزجات این بنده نخواهد بود، به ناچار از هر چمن گلی انتخاب خواهد شد. و سعی خواهیم کرد ترتیب تقدّم و تأخّر زمانی را رعایت کنیم.
1 ـ رودکی، از قدیمیترین شعرای پارسیگوی ایران است، این شاعر تیرهچشمِ روشنبین ـ که او را پدر شعر فارسی دری خواندهاند ـ در سال 329; یعنی نیمه اوّل قرن چهارم چشم از جهان فروبسته و متأسّفانه از آن همه اشعار نغز و پر مغز او جز معدودی، آن هم اغلب به صورت پراکنده در تذکرهها و کتب لغت، باقی نمانده است.
در بین معدود اشعار باقی مانده این شاعر شهیر، گاهی کعبه به عنوان آنچه که مایه افتخار و مباهات است مطرح میشود. و همانگونه که گفتیم در مدایح و یا غزلیّات خود از آن سود جسته است.
رودکی در غزلی، چشمان سیاه محبوبش را مایه افتخار خود میداند، همانگونه که مکّیان به کعبه و... افتخار میکنند او به چشمان معشوق میبالد.
عید قربان یکی از مراسم پرشور اساسی و معنوی حج است، هم از آن جهت که با قربانی، اعمال حج به انتها میرسد و هم از نظر اهمیّت که پایان آزمایش الهی از ابراهیم عـ است.
رودکی به مناسبت عید قربان قصیدهای سروده و این عید را به ممدوح خود تبریک گفته است.
2 ـ دقیقی طوسی، دیگر استاد قرن چهارم که در سرودن شاهنامه از پیشکسوتان فردوسی است و هزار بیت از شاهنامه را سروده است، وقتی در مورد لهراسب سخن گفته به ارزش و احترام کعبه در نزد عرب که حتّی پیش از اسلام هم از اهمیّت و ارزش خاص برخوردار بوده، اشاره کرده است.(1)
شعرای قرن چهارم و پنجم اغلب به همین صورت در خلال اشعار توصیفی و مدحی خود به وصف مکّه و کعبه و متعلّقات آنها توجه کرده و در تشبیهات خود از آنها استفاده کردهاند.
3 ـ ابومحمّد منصور بن علی منطقی رازی، شاعر قرن چهارم، زیبارویان خانه خود را به بتهای درون کعبه در دوران جاهلیّت عرب تشبیه کرده است.(2)
4 ـ عنصری، که دیگدان از نقره دارد و آلات خوان از زر، و در قرن چهارم و پنجم میزیسته در مدح سلطان محمود ولی نعمت خود قصیده مدحیّهای ساخته و هنر شاعری خود را نمایان ساخته از کعبه و متعلّقات آن در تشبیه سود جسته و در یک بیت قصر او را در بزرگی مقام به کعبه ـ که پادشاهان به زیارت آن میآیند ـ و قلمش را به حجرالاسود و کف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ مزدیسنا و ادب پارسی، جلد دوم، تألیف دکتر محمد معین، به کوشش مهدخت معین 1363، انتشارات دانشگاه تهران، ج2، ص25. و دیوان دقیقی طوسی، به اهتمام دکتر محمد جواد شریعت، چاپ اول 1368، انتشارات اساطیر، ص49
2 ـ رک: شرح احوال و اشعار شاعران بیدیوان در قرنهای 3 و4 و5، تصحیح محمد مدبّری، چاپ اول، بهار 1370 نشر پانو، ص590
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بخشندهاش را به زمزم مانند کرده است.(1)
5 ـ حکیم ناصر خسرو قبادیانی، در سفرنامهاش تنها به توصیف اماکن و راهها و... و ظواهر حج پرداخته است. علاوه بر این که همچون دیگران کعبه و متعلّقات آن را نمونه اعلای ارزش میداند. در توصیف و حمد و ستایش خود ممدوح را نسبت به آنها سنجیده است. در قصیده معروف خود به مطلع:
حاجیان آمدند با تعظیم *** شاکر از رحمت خدای کریم
فلسفه حج و اعمال و مناسک آن را بیان کرده است، ناصر خسرو نیز همانند دیگر شاعران در مدایح خود از کعبه و متعلّقات آن به عنوان الگو و معیار ارزشیابی سود جسته است.
رکن کعبه که اغلب رکن حجرالاسود منظور است و زمزم از ارزش و احترام فوقالعاده و دیرینهای برخوردار است. ناصر خسرو در قصیدهای در ستایش حضرت محمد صـ میگوید ارزش رکن و زمزم به خاطر وجود حضرت محمد صـ است.
اگر فضل رسول از رکن و زمزم جمله برخی زد *** یکی سنگی بود رکن و یکی شوراب چه زمزم(2)
در قصیدهای بر یاد خراسان سروده به مطلع:
سلام کن زمن ای باد مر خراسان را *** مر اهل فضل و خرد را نه عام نادان ر
و در مدح و ستایش زابلستان گفته است:
پریر قبله احرار زاولستان بود *** چنانکه کعبه است امروز اهل ایمان را(3)
ناصر خسرو مردم واقعی را دانشمندان و آنان که از علم و ایمان برخوردارند، میداند و دیگران را انسان نمیشمارد و در قصیدهای که در مدح و معرّفی این گونه مردم سروده آنها را به حجّ اکبر و کعبه و رکن و صفا مانند کرده است:
مردم نبود صورت مردم حکمااند *** دیگر خس و خارند و قماشات و دغااند...
حجّ کبرااند و حکیمان جهانند *** زیرا ز ره حکمت قبله حکمااند
کعبه شرف و علم حسینات کتابیست *** ویشان به مثل کعبه و رکنند و صفااند(4)
و بالاخره در قصیدهای که بهترینهای عالم هستی را برشمرده در برتری کعبه گفته است:
چون فرقان از کتب و چو کعبه ز بناها *** چون دل ز تن مردم و خورشید زاختر(5)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ رک: دیوان عنصری بلخی، تصحیح دکتر سید محمّد دبیر سیاقی چاپ دوم بهار 1363، انتشارات کتابخانه سنایی، صص205-194
2 ـ دیوان ناصر خسرو به تصحیح، مجتبی مینوی ـ مهدی محقّق چاپ سوم 1368، انتشارات دانشگاه تهران، ص81
3 ـ دیوان اشعار حکیم ابومعین حمیدالدین ناصر بن خسرو قبادیانی، با تصحیح حاجی سید نصرالله تقوی، چاپ چهارم 1355 به کوشش مهدی سهیلی، انتشارات امیر کبیر، ص9
4 ـ همان، ص96
5 ـ همان، ص173
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ناصر خسرو در قصیدهای به مناسبت استقبال از دوستش که از حج برگشته، فلسفه حج و مناسک و اعمال آن را بیان کرده و گفتنیها را گفته است.
او فلسفه احرام بستن را حرام کردن همه چیز جز خدا، بر خود میداند. میگوید با چنان قلب پاکی باید لبیک زد که گویی دعوت خدا را با گوش جان خود میشنویم و به دعوت او پاسخ میدهیم. او پیشینه عرفات را مدّ نظر دارد که به قولی خداوند مناسک و اعمال حج را به توسط جبرئیل در عرفات به ابراهیم عـ آموخت و ابراهیم نسبت به آن معرفت پیدا کرده لذا معتقد است که باید در عرفات حق را بشناسد و بویی از معرفت پروردگار به مشام او برسد.
انسان همیشه مغلوب و اسیر نفس امّاره خویش است. آواره همگان میگوید: وقتی حاجی پا در حریم حرم میگذارد باید از نفس و هواهای نفسانی خویش مصون باشد، وقتی رمی جمره میکند، همزمان با انداختن سنگریزه باید افعال و عادات مذموم را از خود دور کند.
قربانی در نظر شاعر تنها سر بریدن گاو و گوسفند و... نیست، باید در آن مرحله حاجی خود را به خدا نزدیک ببیند و نفس شیطانی خود را قربانی کند وی فلسفه ایستادن در مقام ابراهیم را تسلیم محض و صادقانه در برابر خداوند میداند. طواف حاجی حول خانه کعبه یادآور طواف فرشتگان و ملائکه حول عرش عظیم الهی و بیتالمعمور است. فلسفه سعی بین صفا و مروه را به صفای درون رسیدن و دو جهان را در پرتو صفای درون دیدن و دل را از آتش دوزخ در امان داشتن میداند و بالاخره ناصر خسرو میگوید که حاجی در بازگشت باید انسانی دیگر باشد، تمام منیّتهای خود را دفن کرده باشد و انسانی الهی شده باشد و بازگردد. این چنین حجّی حجّ مقبول است، این فلسفهها و اهداف را در قصیده معروف خود آورده است که با مطلع زیر، آغاز میشود:
حاجیان آمدند با تعظیم *** شاکر از رحمت خدای رحیم...
ناصر خسرو در قصیده دیگری به مطلع:
ای شسته سر و روی باب زمزم *** حج کرده چو مردان و گشته بیغم
ضمن اندرز گویی، گفته است تو عمر چهل ساله خود را به بهای اندک از دست دادهای و با مردم با حیله و نیرنگ معامله کردهای و... امّا با این عمل حج، پاک شدهای. از این پس متوجه اعمال و رفتار خودت باش. من بعد دست از کمفروشی و نیرنگبازی بردار، ثروتاندوزی، بخصوص از وجه حرام، پایدار نیست و خدا از آن آگاه است.او میگوید تاکنون شیطان تو را میفریفت و خوب و بدها را در نظر تو معکوس جلوه میداد ولی اکنون که تو او را رمی کرده و از خود راندهای ممکن است با لطایفالحیل برگردد و بیش از پیش به تو صدمه بزند، پس مراقب باش دیگر اجازه بازگشت به او مده و از این پس در حرفه خودت با صداقت رفتار کن.
از سیم طراری مشو به مکّه *** مامیز چنین زهر و شهد بر هم(1)
6 ـ عطای رازی، شاعر قرن پنجم متوفی به سال 491 که مثنویهای برزونامه وبیژننامه منسوب به اوست، سلطان ابراهیم را مدح کرده و قصر او را به کعبه ابراهیم خلیلعـ تشبیه کرده است.
همو در شریطه تأبیدیه قصیدهای کعبه را از بناهای جاویدان میداند و میگوید:
تا بود کعبه و منا و صفا *** تا بود مشعر و مقام و حطیم
دشمنت باد همچو بنده اسیر *** مانده در دست روزگار لئیم(2)
هرچند رازی مدّاح است و از این کلمات مقدّس مکّه و کعبه و... برای ستایش ممدوح استفاده کرده ولی برای آنها ارزش بیش از حد قائل شده است.
7 ـ مسعود سعد سلمان لاهوری، متوفی 515 از قصیدهسرایان بزرگ قرن پنجم، معاصر غزنویان و سلجوقیان است، مدّتها در زندان بسر برده و در حبسیّهسرایی مشهور است. مسعود سعد در ضمن اشعار و مدیحههای خودش از عظمت و ارزشهای معنویِ کعبه، صفا، مروه، زمزم و... در تشبیهات خود سود جسته و باور دینی و اعتقادی خودش را از این طریق نشان داده است ولی جای بسی تأسّف است که لفظ درّ دری را در پای خوکان ریخته است.
8 ـ فیلسوف حکیم ریاضیدان حجّةالحق خیّام نیشابوری، در قصیدهای که در آخر نسخهای از ربابنامه سلطان ولد پسر مولوی آمده و در موزه قونیه محفوظ است و به نظر مجتبی مینوی قصیده از آن خیّام است و قبل از 704 کتابت شده، گفته است:
نخست حاجی، باید صاحب خانه را طلب کند. سپس خانه را، ابتدا به معرفت نفس برسد، سپس به عرفات رود. در این ابیات از صنعت اشتقاق و شبه اشتقاق نیز سود جسته است.
رهی نمود مرا راست سوی آب حیات *** شبی به شهر ری اندر مفلسفی ز قضات...
و گر ز حکمت کار صلات بیخبری *** تو گر صلات پرستی بود صلات تو لات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان، ص287
2 ـ شرح احوال و اشعار شعرای بیدیوان در قرنهای 3 و4 و5، ص602
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به راه حج بشتابی و مال صرف کنی *** ز راه دور همی تا برآوری حاجات
نخست قاضی حاجات را طلب پس حج *** نخست معرفت نفس جوی پس عرفات(1)
9 ـ ابونصر علیّ بن احمد اسدی طوسی، متوفّی 456 شاعر حماسهسرای قرن پنجم است او در گرشاسپنامه به مناسبت، به کعبه، اهمیّت و ارزش معنوی و اجتماعی آن و حتّی به ساختن کعبه اشاراتی دارد. او میخواهد امنیّت کعبه را که ابراهیم از خداوند درخواسته است و خداوند نیز در سوره آل عمران آیه 97 درخواست او را پذیرفته و فرموده است: «ومن دخله کان آمنا ...» گوشزد کند.
شاعر حماسهسرا ماجرای هبوط آدم و فرود آمدن کعبه و این که به خاطر شکوه و عظمت پیامبر بزرگ اسلام بر شکوه و عظمت کعبه افزوده خواهد شد، ملاقاتی بین گرشاسب و برهمن که بر بالای کوهی سبز و پر از گل است ترتیب داده و گفته است.
از آن آن کُه ایدون خوش و خرّم است *** که با فرّ فرّخ پس آدمست...
ز مینو چو آدم برین که فتاد *** همی بود با درد و با سرد باد
ز دل دود و غم رفته بر آفتاب *** دو دیده چو دریا دو رخ جوی آب
به صد سال گریان بد از روزگار *** همی خواست آمرزش از کردگار
چنین تا به مژده بیامد سروش *** که کام دلت یافتی کم خروش...
غمی ماند جفتش تهی زو کنار *** بر جدّه نزدیک دریاکنار...
وزاندوه آدم از ایدر بدرد *** شب و روز گرینده و روی زرد...
فرستاد پس کردگار از بهشت *** به دست سروش خجسته سرشت
ز یاقوت یکپاره لعل فام *** درفشان یکی خانه آباد نام
مران را میان جهان جای کرد *** پرستشگهی زو دل آرای کرد
بفرمود تا آدم آنجا شتافت *** چو شد نزد او جفت را بازیافت...
همان جایگه ساخت خواهد خدای *** یکی خانه کزوی بود دین به پای...
به فرّ پسین تر ز پیغمبران *** بسی خوبی افزود خواهد بر آن
چو رخ زو بتابی شود دین تباه *** چو سنگش ببوسی بریزد گناه(2)
10 ـ حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، متوفّای 465 شاعر قرن پنجم معاصر سلجوقیان و نخستین شاعر آذربایجان که شعر فارسی سروده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص530 (نقل از مجله دانشکده ادبیات تهران سال چهارم شماره 2)
2 ـ گرشاسبنامه حکیم احمد اسدی طوسی، به اهتمام حبیب یغمایی چاپ دوم 1354، کتابخانه طهوری، ص18
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قطران در قصیدهای کوتاه بیست و پنج بیتی، ابوالحسن لشکری را ستوده و در ضمن به جنگ او و پیروزیش بر کفّار اشاره کرده و چون در این عید به جای گاو و گوسفند کفّار را کشته خداوند را از او راضی و خشنود شمرده است.
... گوسفند و گاو کشتن فرض هست این عید را *** کاندرین آمد رضای ایزد بیچون و چند
ایزد از هر عید هست این عید راضیتر ز تو *** زانکه کافر کشتهای بر جای گاو و گوسفند...(1)
قطران در چند قصیده که به همین مناسبت عید اضحی سروده، امرایی چون امیرجستان، ابوالحسن علی لشکری، ابونصر مملان و... را مدح کرده و گفته است: همانگونه که در روز عید اضحی، مکّه (منا) غرق در خون است، دشمنان شما غرق در خون باشند. و یا همانگونه که دیگران گاو و گوسفند میکشند تو به جای آن کفّار را کشتهای و به ممدوح خود میگوید:
خجسته باد تو را عید گوسپندکشان *** که تو همیشه درخت خجسته میکاری
کنون کهان و مهان گاو و گوسفند کشند *** رضای ایزد جویند از آن نه خونخواری
تو گاو بیگنه و گوسفند بیبزه را *** مکش، بکش عدوی خصم یا گنهکاری(2)
11 ـ ابواسماعیل عبدالله بن محمّد الانصاری الهروی که از صوفیان و عرفای مشهور قرن پنجم است و معاصر خواجه نظامالملک طوسی و البارسلان سلجوقی بود و نسبش به ابوایوب انصاری میرسید و در علوم دینی بنام و در حفظ اشعار عرب و فقه و حدیث توانا و حتّی در تغییر سبک نثر فارسی مؤثّر بوده است.
چند بار به زیارت بیتالله نائل و در یکی از همین سفرها با ابوالحسن خرقانی آشنا شده است و تحت تأثیر سخن خرقانی قرار گرفته و گفته است: اگر خرقانی را نمیدیدم حقیقت را نمیشناختم.
انصاری در شرافت و بزرگی و اهمیّت کعبه، سخنها گفته بسی دلانگیز و شور برانگیز، در کنزالسالکین وقتی هرات را توصیف کرده گفته است:
جامعی دارد که چشم اهل معنی در صفاش *** کعبه صورت توان بستن از او هر منظری(3)
خواجه عبدالله انصاری روز و شب را به مفاخره بر یکدیگر وا میدارد، روز میگوید: ای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ دیوان قطران تبریزی، تصحیح حسین آهی، مهرماه 1362 مطبوعاتی خزر، ص64
2 ـ همان، ص398
3 ـ رسائل جامع خواجه عبدالله انصاری (کنزالسالکین ص44) تصحیح استاد وحید دستگردی ـ مقدّمه از سلطان حسین تابنده گنابادی، چاپ چهارم 1365 انتشارات فروغی.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شب جهاد و حج در من است و تکبیرات عیدین بر من است، ای شب من معدن کرامتم، دمدمه قیامتم و شب در پاسخ میگوید ای روز اگر من سیاهم باکی نیست، جامه کعبه سیاه است و بیتالله است، حجرالاسود سیاه است و یمین الله است.
میدانیم انصاری عارف است، عرفا بیشترین توجه را به «دل» دارند زیرا دل را مهبط خدا میدانند، دل به دست آوردن و کمک به همنوع را حتّی از حج و نماز برتر میشمارند. خواجه میگوید: نماز نافله گزاردن کار پیر زنان است، روزه تطوّع صرفه نان است، حج گزاردن گشت جهان است. دلی به دست آر که کار آن است.(1)
خواجه در ادامه بحث مذکور میگوید: کار نه روزه و نماز دارد بلکه شکستگی و نیاز دارد، عنایت دوست عزیز است، نشان او دو چیز است، عصمت در اوّل توبه در آخر، ابوجهل از کعبه میآید ابراهیم از بتخانه کار عنایت دوست دارد و باقی همه بهانه، حجگزاردن تماشای جهان است نان دادن کار مردان است.(2)
در رساله محبّتنامه میگوید هدف زائر باید خدای خانه باشد نه تنها خانه:
مست توام از جرعه و جام آزادم *** مرغ توام از دانه و دام آزادم
مقصود من از کعبه و بتخانه توای *** ورنه من از این هر دو مقام آزادم(3)
* * *
در راه خدا دو کعبه آمد حاصل *** یک کعبه صورت است و یک کعبه دل
تا بتوانی زیارت دلها کن *** کافزون ز هزار کعبه آمد یک دل(4)
* * *
12 ـ حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی متوفّی 545 از شاعران بزرگ قرن ششم است که پس از تغییر حالتی که در او به وجود آمد به جرگه عرفا پیوست و از پیشوایان بزرگ عرفان و تصوّف ایران شد، بطوری که مولوی او را دو چشم «عرفان» و «تصوّف» نامیده است.(5)
سنایی خود به سفر حج رفته و پس از سفر مکّه به غزنین برگشته و تا پایان عمر در آن شهر مانده است.(6) او همانند دیگر عرفا بیشتر به ابعاد معنوی حج متوجّه است. در اشعار وی هم مدح هست هم حکایت، هم به صورت تشبیه و استعاره از کعبه و حج و متعلّقات آن سخن گفته و عشق را برتر از زیارت کعبه و زهد و طامات و... شمرده است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان (رساله واردات)، ص234
2 ـ همان، ص38
3 ـ همان (محبّت نامه)، ص129
4 ـ همان (مقولات)، ص159
5 و20 ـ دیوان حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی ـ با مقدّمه و حواشی، مدرّس رضوی چاپ سوم ـ 1362 انتشارات کتابخانه سنایی صص سی و شش تا پنجاه و هشت مقدّمه.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خانه طامات عمارت مکن *** کعبه آفاق زیارت مکن
نامه تلبیس نهفته مخوان *** جامه ناموس قصارت مکن(1)
سنایی آنگاه که در سیاست مدن سخن میگوید خطاب به یکی از اخلاف سلطان محمود غزنوی اینگونه نصیحتش میکند و کعبه واقعی را دل میداند.
دل مؤمن چو کعبه دان به درست *** زمزم و رکن او مبارک و چست...
کعبه را از بتان مطهّر کن *** شمع توحید را منوّر کن(2)
او در حدیقه گفته است:
از در چشم تا به کعبه دل *** عاشقان را هزار و یک منزل(3)
سنایی انسان را به ترک تعلّقات مادّی و تجرید دعوت میکند و میگوید: تا وقتی با خود هستی و خود را در نظر داری، در کعبه نیستی که در خراباتی:
نیست کن هر چه راه ورای بود *** تات دل خانه خدا بود
تا تو را بود با تو در ذات است *** کعبه با طاعتت خرابات است
ورز ذات تو بود تو دور است *** بتکده از تو بیت معمور است(4)
شاعر در حمد و ثنای پروردگار از جمله میگوید که خداوند انسان را به کعبه دل (جان و روح) دعوت کرده ولی انسانها بیشتر به جنبههای ظاهری آن; یعنی کعبه گِل توجّه دارند.
کعبه دل زحق شده منظور *** همّت سگ بر استخوان مقصور(5)
گفتیم سنایی توفیق زیارت کعبه را یافته است. این توفیق در سنین جوانی نصیب او شده است و قصیدهای با مطلع:
گاه آن آمد که با مردان سوی میدان شویم *** یک ره از ایوان برون آییم و بر کیوان شویم
سروده و در آن اشتیاق شدید خود را به کعبه و حجّ بیتالله نشان داده است. قصیده طولانی است و نقل تمام آن به درازا خواهد کشید. چند بیت آن را نقل میکنیم و علاقهمندان را به دیوان سنایی ارجاع میدهیم. در این قصیده شور و شوق سنایی و در عین حال مسیر حرکت و تحمّل مشقّات و مشکلات راه او را میتوان دید.
شاعر در ادامه قصیده گفته است:
راه بگذاریم و قصد حضرت عالی کنیم *** خانه پردازیم و سوی خانه یزدان شویم
طبل جانبازی فرو کوبیم در میدان دل *** بیزن و فرزند و بیخان و سر وسامان شویم...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان، ص506
2 ـ حدیقةالحقیقة وشریعة الطریقة ـ اثر ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی تصحیح مدرّس رضوی ـ سیّد محمدتقی ـ چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران 1368 ص588
3 ـ همان، ص340
4 ـ همان، ص112
5 ـ همان، ص146
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
همرهان حج کرده بازآیند با طبل و علم *** ما به زیر خاک در، با خاک ره یکسان شویم
همرهان با سرخرویی چون به پیش ماه سیب *** ما به زیر خاک چون در پیش مَه کتّان شویم
دوستان گویند حج کردیم و میآییم باز *** ما به هر ساعت همی طعمهدگر کرمان شویم..
گر نباشد حجّ و عمره، رمی و قربان گو مباش *** این شرف مارنه بس کز تیغ او قربان شویم
این سفر بستان عیّاران راه ایزد است *** ما ز روی استقامت سرو آن بستان شویم
حاجیان خاص مستان شراب دولتند *** ما به بوی جرعهای مولای این مستان شویم
نام و ننگ و لاف و اصل و فضل در باقی کنیم *** تا سزاوار قبول حضرت قرآن شویم
بادیه بوته است ما چون زرّ مغشوشیم راست *** چون بپالودیم از او خالص چو زرّ کان شویم
بادیه میدان مردان است و ما نیز از نیاز *** خوی این مردان گِریم و گوی این میدان شویم
گرچه در ریگ روان عاجز شویم از بیدلی *** چون پدید آید جمال کعبه جانافشان شویم
یا به دست آریم سرّی یا برافشانیم سر *** یا به کام حاسدان گردیم یا سلطان شویم
یا پدید آییم در میدان مردان همچو کوه *** یا به زیر پشته ریگ اجل پنهان شویم(1)
از این قصیده سنایی استنباط میشود که سفر حج در عصر او دشواریها و سختیهای فراوانی داشته و احتمال عدم توفیق زیارت و به هلاکت افتادن میرفته است. و حتّی چه بسا افرادی به قصد حج عزیمت میکرده و راه دور و درازی را طی میکردهاند ولی توفیق نمییافته و مأیوسانه برمیگشتهاند. قصیده دیگری از شاعر، مبیّن این اتّفاقات است. سنایی در این قصیده ضمن مدح احمد عارف از این که با وجود حرکت و طیّ طریق موفّق به زیارت بیتالله و ادای فریضه حج نشده، او را تسلّی میدهد و میگوید:
ای ز عشق دین سوی بیتالحرام آورده رای *** کرده در دل رنجهای تن گداز جانگزای
تن سپر کرده به پیش تیغهای جان سپر *** سر فدا کرده به نزد نیزههای سرگرای...
از بدن یزدان پرستی وز روان یزدان طلب *** از خِرَد یزدان شناسی وز زبان یزدان ستای...
چون به حج رفتی مخور غم گر نبودت حج از آنک *** کار رفتن از تو بود و کار توفیق از خدای
مصلحت آن بود کایزد کرد خرّم باش از آنک *** آن نداند رهرو از حکمت که داند رهنمای
سخت خامی باشد و تر دامنی در راه عشق *** گر مریدی با مراد خود شود زورآزمای
سوی خانه دوست ناید چون قوی باشد محب *** وز ستانه در نجنبد چون وَقح باشد گدای
احمد مرسل بیامد سال اوّل حج نیافت *** گر نیابد احمد عارف شگفتی کم نمای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ دیوان سنایی، صص419-414
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دل به بلخ و تن به کعبه راست ناید بهر آنک *** سخت بیرونق بود آنجا کلاه اینجا قبای
در غم حج بودن اکنون از ادای حج به است *** من بگفتم این سخن گو خواه شایی خواه مشای
از دل و جان رفت باید سوی خانه ایزدی *** چون به صورت رفت خواهی خواه به سرشو خواه به پای
نام و بانگ حاجیان از لاف بیمعنا بود *** ور نداری استوارم بنگر اندر طبل و نای
حج به فریاد و به رفتن نیست کاندر راه حج *** رفتن از اشتر همیبینیم و فریاد از درای
صد هزار آوازه یابی در هوای حجّ ولیک *** عالمالسرّ نیک داند های هوی از هایهای...
جان فرستادی به حج، حج کرد و آمد نزد تو *** دل مجاور گشت آنجا گر نیاید گو میای
این شرف بس با شدت کاواز خیزد روز حشر *** کاحمد عارف به جان حج کرد و دیگر کس به پای
تا بگردد چرخ بر گیتی تو بر گیتی بگرد *** تا بپاید کعبه در عالم تو در عالم بپای(1)
سنایی در این قصیده حجّ واقعی را حجّ قلبی میداند و میگوید حج باید با جان و دل و روح باشد نه با پای و تن. او معتقد است که اگر کسی در واقع خداشناس باشد حتّی اگر به ظاهر به جوار کعبه نیاید، هیچ اشکالی ندارد.
شاعر گاهی به حوادث تاریخی کعبه توجّه کرده است و اشاراتی به آن مسائل دارد. با توجّه به این که در دوره جاهلیت عرب، بهترین اشعار و خطابههای هر قبیله را به دیوار کعبه میآویختند و به آن افتخار میکردند و به عنوان نمونهای روشن از آنها میتوان معلّقاتسبع را نام برد. سنایی در تعریف از شعر خود گفته است:
چون ز قرآن گذشتی و اخبار *** نیست کس را بر این نمط گفتار...
با روان خرد بیامیزش *** بر در کعبه دل آویزش(2)
همو در مثنوی طریقالتحقیق از ترک دنیا و متعلّقات آن سخن گفته و کعبه را کعبه دل دانسته است.
ای سنایی ز جسم و جان بگسل *** هر چه آن غیر اوست زان بگسل...
چند گردی به گرد کعبه گِل؟ *** یک نفس کن طواف کعبه دل(3)
سنایی داستانهای جالب و شنیدنی را در ارتباط با سفر حج و کعبه سروده است، از جمله داستان برخورد حامد لفّاف با حاتم اصم را شرح داده و در خلال آن خیر و صلاح انسان را وقتی دانسته است که به سلامت و خوبی و خوشی از این جهان برود، از صراط عبور کند و به بهشت جاوید برسد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان، صص611-608
2 ـ حدیقة، ص715
3 ـ مثنویهای حکیم سنایی ـ تصحیح سیّد محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ دوم، انتشارات بابک سال 1360، ص140
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آن شنیدی که حامد لفّاف *** در حریم حرم چو کرد طواف...
تا این که حاتم اصم به او میگوید:
یک زمان شرع را متابع شو *** پس مرفّه به دشت در، بغنو(1)
نام سنایی با عنوان حکیم همراه است و به عنوان حکیمی عارف نفس و عقل را شریف میداند و در ضمن میگوید حجّی که با شرف نفس ناطقه و عقل همراه باشد، ارزشمند است و الاّ سعیی بیهوده است و زحمت بادیه به سیم خریدن. نفس انسانی و عقل موجب رسیدن انسان به خدا میشود.
پدر و مادر جهان لطیف *** نفس گویا شناس و عقل شریف...
حقّ آن دو شریف را بگذار *** حقّ این هر دو هم فرو مگذار
زان که در راه کعبه از سر داد *** اشتر این داد اگرت زاد آن داد(2)
سنایی وقتی در نعت حضرت رسول صـ سخن میگوید جود و بخشش و سعه صدر پیامبر را میستاید و میگوید:
او چو موسی، علی ورا هارون *** هر دو یک رنگ از درون و برون...
از پی جود نز برای سجود *** صدر او آب کعبه برده ز جود(3)
در اخبار و روایات آمده است که وقتی پیامبر مکّه را فتح کرد، به داخل کعبه رفت و به شکستن بتها مشغول شد، به دست خود و علی عـ تمام بتها را درهم شکست و کعبه را از لوث وجود بتها پاک کرد، سنایی به این جریان اشاره میکند و ضمن ترجیح پیامبر اسلام بر دیگر پیامبران الهی میگوید:
شرک پادار شد هلاکش کن *** کعبه بتخانه گشت پاکش کن
مر علی را تو این عمل فرمای *** تا نهد بر عزیز کتف تو پای
کعبه از بت به جمله پاک کند *** مشرکین را همه هلاک کند(4)
سنایی بن علی عشق میورزد او را مُحرِم کعبه جان و مَحرم اسرار نهان میداند قلم و نامه او را به زمزم و کعبه تشبیه کرده گفته است:
مُحرم او بود کعبه جان را *** مَحرم اوبوده سرّ یزدان ر
زمزم لطف آب خامه اوست *** کعبه اهل فضل نامه اوست(5)
ارزش حجّ مقبول و واقعی، غیر قابل احصا است. سنایی میگوید نباید ارزش واقعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ حدیقةالحقیقه، صص469-468
2 ـ همان، ص306
3 ـ همان، ص198
4 ـ همان، ص213
5 ـ همان، ص251
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حج را به خاطر بعضی چیزهای بیارزش از بین برد، با توجّه به آنچه در گذشته برای نابود کردن حشرههای موذی لباسها را در تنور پر آتش میتکاندند تا حشرات بسوزند، سنایی حج را به لباس تشبیه کرده و گفته است نباید به خاطر مسائل زاید و بیارزش آن را تباه کرد. او میگوید: حج بر پایه معتقدات قلبی استوار است نه فقط با زبان و بیان بعضی الفاظ. وی این تمثیل را برای شخصی میآورد که به خاطر عائله زیاد آنها را ترک میکند و به شهری دیگر میرود. پروردگار به او درسی میدهد و میگوید:
حج مپندار گفت لبّیکی *** جامه مفکن بر آتش از کیکی(1)
خداوند جسمیّت ندارد که نیاز به جا و مکان و خانه داشته باشد و این که کعبه را بیتالله میگویند برای تعریف خانه است که از دیگر خانهها ممتاز باشد و گرنه خداوند به خانهای نیاز ندارد. سنایی خطاب به مردم، قشری که توجّه به صورت دارند و از معنویّت بیخبرند، گفته است:
ای که در بند صورت و نقشی *** بسته استوی علیالعرشی
رقم عرش بهر تشریف است *** نسبت کعبه بهر تعریف است(2)
از اخبار و روایات چنین مستفاد میگردد که اوّل نقطه زمین محلّ کعبه بوده است و بقیّه قسمتهای کره ارض از گسترش همان مکان پدیدار شده است.
و چون کعبه پیش از آفرینش زمین بر روی آب بوده بیت عتیق نامگذاری شده، سنایی با توجّه به همین باور است که در مدح پیامبر اکرم که فرمود: «کنتُ نبیّاً وآدم بین الماء والطّین»، خلقت او را پیش از دیگر انسانها میداند میگوید:
کعبه بادیه عدم او بود *** عالم علم را علم او بود(3)
سنایی به هیچ کس اجازه تحرّی با کعبه را نمیدهد و میگوید:
خرد اینجا تهی کند جعبه *** که تحرّی بد است با کعبه
پیش کعبه مگر که بوالهوسی *** بشنود علم سمت قبله بسی
هر که در کعبه با تحرّی مرد *** زیره تر به سوی کرمان برد(4)
بر کعبه حوادث فراوانی گذشته ولی هر روز بیش از پیش بر استحکام کعبه افزوده شده است. سنایی به بسیاری از آنها اشاره کرده و به صورت تلمیح به آن حوادث و داستانها پرداخته است; از جمله به جریان حمله ابرهه و به مناسبت از غرور کیکاووس نیز یاد کرده است:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان، ص465
2 ـ همان، ص66
3 ـ همان، ص216
4 ـ همان، ص136
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی اعدات پیل آورد زی کعبه فراوان را *** یکی از کرکسان آورد بر گردونت پیمایی
* * *
در مکّه دین ابرهه نفس علم زد *** توطیر ابابیل ورا زخم حجر باش...
گر خلق جهان ابرهه دین تو باشند *** تو بر فلک سیرت ایشان چو قمر باش(1)
با اشاره به فتح مکّه و درهم شکستن بتها توسّط پیامبر، در مدح ابویعقوب یوسف بن احمد الحدّادی گفته است:
بود بتخانه گروهی ساحت بیتالحرام *** بود بدعت جای قومی بقعه سالنکیان
این دو موضع چون زدیدار دو احمد نور یافت *** قبله سُنّت شد این و کعبه خدمت شد آن(2)
در هر حال کعبه در نظر سنایی از ارزش زیادی برخوردار است و او بهترینها را با کعبه سنجیده و کعبه را مقیاس ارزشهای والا قرار داده است. در مدح سلطان مسعود گفته است:
در او کعبه دگر شد و بس *** که تقرّب کند بدو هر کس(3)
دیدِ سنایی نسبت به حج و کعبه دید عرفانی است. او کعبه را همچون قطبی میداند که درون سینه عالم قرار گرفته و قلب را همچون کوه احد استوار و پابرجا و خاطرهانگیز میداند، آنجا که سرداران رشیدی همچون حمزه سیدالشهدا در آن و در راه اعتلای اسلام فدا شدهاند. و بدین طریق میخواهد بگوید که در راه معبود ازلی و محبوب ابدی باید همه خواستها و آنچه سویالله است را فدا کرد و نماز عشق خواند.
قبله جان ستانه صمد است *** احد سینه کعبه احد است
در احد، حمزهوار جان درباز *** تا بیابی مزه ز بانگ نماز(4)
سنایی پیامبر اسلام را میستاید و مکّه و مدینه و حرم و حری و همه و همه را در برابر او به تعظیم وامیدارد.
آن زمان آمدند بهر ثنات *** جمعه و بیض و قدر و عید و برات
وز مکان آمدند قدها خم *** مکّه و یثرب و حری و حرم
سنایی در تمام اشعار خود اعم از قصیده، غزل، مثنوی و... به حج و کعبه و مسائل مربوط به آن توجّه خاص کرده است; از جمله در غزلی به مناسبت، بحث استطاعت را مدّ نظر میگیرد و میگوید: همانگونه که وقتی کسی استطاعت نداشته باشد به کعبه نمیرسد، نرسیدن عشّاق به وصال معشوق را هم به خاطر همان عدم استطاعت و افلاس میداند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان، ص313
2 ـ دیوان سنایی، ص426
3 ـ مثنویهای سنایی ـ کارنامه بلخ، ص176
4 ـ حدیقةالحقیقه، ص138
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چون کعبه آمال پدید آمد از دور *** گفتند رسیدیم سر راه بر آن بود
بر درگه تو خوار ز دیدار تو نومید *** بر خاک نشستند که افلاس بیان بود(1)
سنایی امام هشتم شیعیان حضرت امام رضا عـ را مدح کرده و در تعریف از حرم مقدّس، آن را به کعبه و عرش تشبیه کرده و گفته است:
چون کعبه بر آدمی زهر جای *** چون عرش پر از فرشته هزمان(2)
وساوس شیطانی همیشه انسان را در معرض خطر قرار میدهد، انسان نباید لحظهای از این وسوسهها غافل باشد. سنایی پند میدهد و میگوید:
دل گرفت احرام در بیتالحرام آب و نان *** هم دل اندر محرم خلوت سرای شهریار...(3)
گرچه اندر کعبهای بیدار باش و تیزرو *** ورچه در بتخانهای هشیار باش و پیفشار
حج سفری است که انسان مشتاقانه تمام سختیها و مشکلات آن را تحمّل میکند مگر آنان که در بند تجمّلاتند و راحت طلب.
همرهان با کوه کوهانان به حج رفتند و کرد *** رسته از میقات و حرم و جسته از سعی و جمار
تو هنوز ار راه رعنایی زبهر لاشهای *** گاه در نقش هویدی گاه در رنگ مهار(4)
حج عملی است صد در صد درونی و قلبی و فقط و فقط برای خدا که: «ولله علی النّاس حِجّ البیت ...» سنایی میگوید بعضی به کعبه میآیند ولی فقط با جسم، روح آنها جای دیگر است و به چیزی دیگر مشغول و این چنین حجّی، زحمت بادیه خریدن به سیم است.
حسن در بصره پُر بینند لیکن در بصر افزون *** بدن در کعبه پر آیند لیکن در نظر نقصان
صهیب از روم میپوید به عشق مصطفایش ساق *** هشام از مکّه میجوید صلیب و آلت رهبان
دلا آن جا که انصاف است خود از روم دل خیزد *** تنا آن جا که اعلام است از کعبه بود خذلان
نه در کعبه مجاور بود چندین سالها بلعم؟! *** نه در کوی ضلالت بود چندین سالها عثمان(5)
سنایی میگوید کعبه جای مردان خدا است نه مردان ریا:
در کعبه مردان بودهاند، کز دل وفا افزودهاند *** در کوی صدق آسودهاند محرم تویی اندر حرم(6)
او اظهار تأسّف میکند از این که مردم خلوص نیّت ندارند و میگوید: حاجی واقعی بسیار کم است.
همه دزدان گنج و دین تواند *** این سلف خوارگان لحیه دراز
همه را رو به سوی کعبه ولیک *** دل سوی دلبران چین و طراز(7)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ دیوان سنایی، ص869
2 ـ همان، ص451
3 ـ همان، ص226
4 ـ همان، ص186
5 ـ دیوان سنایی، ص434-ص433
6 ـ دیوان سنایی، ص391
7 ـ دیوان سنایی، ص300
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به شرع اندرز بهر طوف کعبه *** ز چینی وز زنگی محرمی کو؟
به عالم در فراوان سنگ و چاه است *** ولی چون صخره و چون زمزمی کو؟(1)
سنایی در باب حج و کعبه بسیار سخن گفته به همین جهت است که شاعری به نام عارف زرگر در مدح سنایی گفته است، کعبه مقصدِ تو نیست، بلکه مقصد و مقصود تو خدای کعبه است.
تا حریم کعبه باشد قبله اهل سخن *** تا نعیم سدره باشد طعمه اهل بق
سدره بادت دستگاه بخشش دارالبقا *** کعبه بادت پایگاه کوشش دارالفن
کعبه و سدره مبادت مقصد همّت که نیست *** جز «ویبقی وَجْه ربّک» مر تو را کام و هوا(2)
13 ـ عثمان مختاری متوفّای 549 شاعر قرن پنجم و ششم که متعلّق به دوره دوم غزنویان است، همانند دیگر معاصران خود، شاعری مدّاح بوده و با توجّه به شهرت و آوازه کعبه، عید قربان، صفا، مروه و... در مدایح خود از آن کلمات سود جسته و هر یک را به مناسبت به پادشاهان امرای منظور نظر خویش نسبت داده است.
14 ـ سید حسن غزنوی متوفّای 557 ملقّب به اشرف، به پاکی و عزّت نفس و علوّ همّت و تقوا و عفاف و زهد و دینداری شهرت دارد ولی در عین حال زمان شاعری او مصلحت ایجاب میکرده که در ظاهر مدّاح سلاطین و امرا باشد.
سیّد حدّاقل دو سفر حج داشته و به زیارت خانه خدا نائل شده است.
سیّد وقتی در سفر حجّ خود به زیارت روضه حضرت رسول توفیق یافته قصیدهای در چهل و پنج بیت سروده و در آن جمالالدین محمّد وزیر را، که مرقد پاک حضرت ختمی مرتبت را عمارت کرده، ستوده است.(3)
امیر فخرالدّین که از امرای نیکوکار روزگاران بوده و به حُجّاج خدمت میکرده و به نیازمندان بخشش فراوان داشته. شاعر از خیراندیشیها و خدمات او در راه مکّه ستایش بسیار کرده و اعمال خیر او را در حدّ اعجاز شمرده است. قصیدهای را که در این مورد سروده، میتوان به عنوان سفرنامه منظوم شمرد.
من به راه مکّه آن دیدم ز فخر روزگار *** کز پیمبر دید در راه مدینه یار غار...
این کرامت حق تعالی داند و خلقان که بود *** از حوالینا الهی لا علینا یادگار(4)
عید اضحی که یکی از آخرین مراسم حج است و قربانی در آن روز انجام میگیرد،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ دیوان سنایی، ص581
2 ـ همان، ص40
3 ـ دیوان سید حسن غزنوی ملقّب به اشرف، تصحیح محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ دوم 1362 انتشارات اساطیر، ص7
4 ـ همان، ص90
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یادآور از فرزندگذشتگی ابراهیم خلیل عـ است و در واقع یکی از بزرگترین تراژدیهای تاریخ بشریّت. الهامبخش شعرا شده است و چون یکی از دو عید مهمّ جهان اسلام است مراسمی در تمام کشورهای اسلامی برپا میشده و میشود، شاعران نیز این فرصت را مغتنم شمرده به سرودن قصایدی به این مناسبت میپرداختهاند. سیّد حسن غزنوی نیز به همین مناسبت قصیدهای سروده و در آن سلطان سعید خوارزمشاه را ستوده است و به بیان استعاری، او را به حضرت سلیمان نبی مانند کرده است.
قصیده در بیست بیت به مطلع زیر سروده شده است:
اندرین عید مبارک پی فرخنده اثر *** بار داده است سلیمان نبی باز مگر(1)
شاعر آنگاه که توفیق یافته و تربت حضرت رسول صـ را در آغوش گرفته، با شور و هیجان، ترجیعبندی در هفت بند و پنجاه و شش بیت سروده و گفته است:
یا رب این ماییم و این صدر رفیع مصطفی است *** یا رب این ماییم و این فرق عزیز مجتبی است...
خوابگاه مصطفی و کعبهمان از پیش و پس *** بارگاه و منبر حنّانهمان از چپ و راست...
سلّموا یا قوم بل صلّوا علی الصّدر الأمین *** مصطفی ما جاءَ الاّ رحمةً للعالمین
منّت ایزد را بدین گردون اعلا آمدیم *** منّت ایزد را بدین درگاه والا آمدیم...
سلّموا یا قوم بل صلّوا علی الصّدر الأمین *** مصطفی ما جاءَ الاّ رحمةً للعالمین
15 ـ رشید وطواط سعدالملک محمد بن عبدالجلیل عمری کاتب، متوفّای 573 از شعرا و دانشمندان معروف قرن ششم است او در مدرسه نظامیّه بلخ تحصیل کرده و به خدمت دربار خوارزمشاهیان رفته و عدّه زیادی از امرا و بزرگان را مدح کرده است.
رشید در مدایح خود ممدوحین خویش را ستوده و از کعبه و صفا و مروه و... در ستایش آنان استفاده کرده است.
رشید وطواط که خود در علوم بلاغی کتاب حدائقالسّحر فی دقائقالشّعر را نوشته با به کار گرفتن صنعت اعنات قصیدهای در بیست و هفت بیت بدون حرف «الف» سروده و ضمن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 1 ـ همان، ص93
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مدح اتسز خوارزمشاه گفته است:
خدمتش عهده وضیع و شریف *** حضرتش کعبه صغیر و کبیر(1)
در ابیات فراوانی از اشعار رشید، کعبه بیش از همه مکانهای مقدّس مورد توجّه بوده است.(2)
16 ـ اوحدالدّین محمّد بن محمّد انوری متوفّای 583 ملقّب به حجّةالحق که در یکی از قرای ابیورد متولّد شده، در زمینههای مختلف مانند ادبیّات، حکمت، فلسفه، ریاضی، نجوم و... مهارت داشته است.
انوری از شعرای معروف قرن ششم است که مدّتها در طوس به تحصیل پرداخته. او در اشعار خود به حجّ و کعبه و مکّه به دیده احترام فراوان مینگریسته است و در ضمن مدایح خود به آنها اشاره کرده و گاهی به حوادث تاریخی حجّ و مکّه و کعبه توجّه کرده و حتّی داستانهایی در ارتباط با حج سروده است.
معمول بر این بوده و هست که در سوگندها به مقدّسترین چیزها و کسان سوگند یاد میکنند، انوری خطاب به سعدالدّین اسعد او را مدح میکند و میگوید:
به صلات و زکات و حجّ و جهاد *** کاصل اسلام از این چهار درست
حرمت کعبه و صفا و منا *** حق آن رکن کش لقب حجر است...(3)
آب زمزم با توجّه به سابقه تاریخی و آنچه درباره کیفیّت پیدایش آن گفته شده در نظر انوری بسیار عزیز و ارزشمند است که ضمن مدح صدر اجل خواجه مهذّبالدّین ابوالمحاسن نصر در ارزش آن گفته است:
ور نسیم لطف تو بر آتش دوزخ وزد *** دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و کوثر کشد
پی نوشتها:
1 ـ مزدیسنا و ادب پارسی، جلد دوم، تألیف دکتر محمد معین، به کوشش مهدخت معین 1363، انتشارات دانشگاه تهران، ج2، ص25. و دیوان دقیقی طوسی، به اهتمام دکتر محمد جواد شریعت، چاپ اول 1368، انتشارات اساطیر، ص49 2 ـ رکـ : شرح احوال و اشعار شاعران بی دیوان در قرنهای 3 و4 و5، تصحیح محمد مدبّری، چاپ اول، بهار 1370 نشر پانو، ص590 3 ـ رکـ : دیوان عنصری بلخی، تصحیح دکتر سید محمّد دبیر سیاقی چاپ دوم بهار 1363، انتشارات کتابخانه سنایی، صص205-194 4 ـ دیوان ناصر خسرو به تصحیح، مجتبی مینوی ـ مهدی محقّق چاپ سوم 1368، انتشارات دانشگاه تهران، ص81
5 ـ دیوان اشعار حکیم ابومعین حمیدالدین ناصر بن خسرو قبادیانی، با تصحیح حاجی سید نصراللّه تقوی، چاپ چهارم 1355 به کوشش مهدی سهیلی، انتشارات امیر کبیر، ص9
6 ـ همان، ص96
7 ـ همان، ص173
8 ـ همان، ص287
9 ـ شرح احوال و اشعار شعرای بی دیوان در قرنهای 3 و4 و5، ص602
10 ـ تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص530 (نقل از مجله دانشکده ادبیات تهران سال چهارم شماره 2)
11 ـ گرشاسب نامه حکیم احمد اسدی طوسی، به اهتمام حبیب یغمایی چاپ دوم 1354، کتابخانه طهوری، ص18
12 ـ دیوان قطران تبریزی، تصحیح حسین آهی، مهرماه 1362 مطبوعاتی خزر، ص64
13 ـ همان، ص398
14 ـ رسائل جامع خواجه عبداللّه انصاری (کنزالسالکین ص44) تصحیح استاد وحید دستگردی ـ مقدّمه از سلطان حسین تابنده گنابادی، چاپ چهارم 1365 انتشارات فروغی.
15 ـ همان (رساله واردات)، ص23416 ـ همان، ص38 19 و20 ـ دیوان حکیم ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی ـ با مقدّمه و حواشی، مدرّس رضوی چاپ سوم ـ 1362 انتشارات کتابخانه سنایی صص سی و شش تا پنجاه و هشت مقدّمه. 45 ـ همان، ص186 51 ـ دیوان سید حسن غزنوی ملقّب به اشرف، تصحیح محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ دوم 1362 انتشارات اساطیر، ص7 55 ـ رکـ : همان صفحات: 102، 104، 148، 174، 201، 218، 232، 257، 262، 266، 280، 289، 342، 408، 446، 469، 568، 576، 593، 601 و...
17 ـ همان (محبّت نامه)، ص129
18 ـ همان (مقولات)، ص159
20 ـ همان، ص506
21 ـ حدیقة الحقیقة وشریعة الطریقة ـ اثر ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی تصحیح مدرّس رضوی ـ سیّد محمدتقی ـ چاپ سوم، انتشارات دانشگاه تهران 1368 ص588
22 ـ همان، ص340
23 ـ همان، ص112
24 ـ همان، ص146
25 ـ دیوان سنایی، صص419-414
26 ـ همان، صص611-608
27 ـ حدیقة، ص715
28 ـ مثنویهای حکیم سنایی ـ تصحیح سیّد محمّدتقی مدرّس رضوی، چاپ دوم، انتشارات بابک سال 1360، ص140
29 ـ حدیقة الحقیقه، صص469-468
30 ـ همان، ص306
31 ـ همان، ص198
32 ـ همان، ص213
33 ـ همان، ص251
34 ـ همان، ص465
35 ـ همان، ص66
36 ـ همان، ص216
37 ـ همان، ص136
38 ـ همان، ص313
39 ـ دیوان سنایی، ص426
40 ـ مثنویهای سنایی ـ کارنامه بلخ، ص176
41 ـ حدیقة الحقیقه، ص138
42 ـ دیوان سنایی، ص869
43 ـ همان، ص451
44 ـ همان، ص226
46 ـ دیوان سنایی، ص434-ص433
47 ـ دیوان سنایی، ص391
48 ـ دیوان سنایی، ص300
49 ـ دیوان سنایی، ص581
50 ـ همان، ص40
52 ـ همان، ص90
53 ـ همان، ص93
54 ـ دیوان رشید وطواط، تصحیح سعید نفیسی 1339، کتابخانه بارانی، تهران، ص277
56 ـ دیوان انوری، جلد اوّل قصاید، به اهتمام محمّدتقی مدرّس رضوی چاپ چهارم 1372، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص65

تبلیغات