چکیده

انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى(ره)، سرآغاز شکل گیرى نظام و حکومتى با ماهیت دینى و مشارکت بى نظیر مردم با اهداف بسیار متعالى بود. امام احیاء کننده مکتب سیاسى اسلام بود با ویژگى ها و امتیازات خاص آن.این مقاله یکى از مهم ترین ویژگى هاى مکتب سیاسى امام یعنى «جایگاه مردم» را در مکتب سیاسى امام در دو بخش مورد بررسى اجمالى قرار داده است: الف: نقش و میزان تأثیرگذارى مردم در نظام سیاسى اسلام و مکتب سیاسى امام که به سه نقش مهم اشاره شده است. 1 ـ پذیرش حاکمیت و ولایت الهى 2 ـ مشارکت عملى 3 ـ نظارت عمومى ب: جهت گیرى مکتب سیاسى امام و اسلام. در این بخش اثبات شده است که اهداف و برنامه هاى نظام سیاسى اسلام همگى در راستاى نیاز و منافع و مصالح مردم مى باشد.

متن

 


مقدمه

برآیند طبیعى تحولات بعد از رنسانس و عکس العمل حوادث قبل از آن و به ویژه موضع گیرى و عملکردهاى کلیسا آن شد که سکولاریسم با سرعت مطرح و به تدریج اصول و مبانى فکرى جدیدى جایگزین تعالیم کلیسا گردد و نوعى تقابل و دوگانگى بین دست آوردهاى مدرنیسم و نهضت رنسانس با اصول قبلى شکل گیرد. انسان محورى به جاى خدا محورى، تعقل و خردورزى در تقابل با تعبد و تکلیف گرایى، علم در تضاد با ایمان، آزادى و پویایى در مقابل پایبندى به دین، حقّ الناس بجاى حق اللّه و سرانجام حکومت و نظام مردمى نقطه مقابل حکومت الهى مطرح و رسماً دموکراسى به عنوان جایگزین تئوکراسى مطرح و پذیرفته شد. این تقابل و غیر قابل جمع بودن مفاهیم و معارف دینى با محصولات علمى و انسانى، شدت گرفت و در آثار اندیشمندان غربى [و به دنبال آنان روشنفکران کشورهاى دیگر] به عنوان اصول مسلم و خدشه ناپذیرى آموزش داده شد. سپس همین اندیشه قطعیت یافته، ملاک تقسیم بندى حکومت ها و مشروعیت و ارزیابى نظام هاى سیاسى قرار گرفت و چنین نتیجه گیرى شد که حکومت یا مشروعیت و ماهیت دینى و آسمانى دارد و یا ماهیت انسانى و مشروعیت مردمى؛ و شق سومى وجود ندارد.

اما انقلاب اسلامى و شکل گیرى نظام جمهورى اسلامى در ایران با ماهیت کاملاً دینى و مشارکت بى نظیر مردم و مبتنى بر کرامت و ارزش هاى انسانى و خردورزى، بسیارى از این تئورى ها را باطل کرد. مرجعیت دینى و رهبرى حضرت امام، با احیاء مکتب سیاسى اسلام نشان داد که نباید همه ادیان موجود را به یک چشم نگریست و هرگز اسلام با مسیحیت تحریف شده قابل مقایسه نمى باشد و شایسته نیست براى جوامع اسلامى و کشورهاى مسلمان نشین، متناظر با جهان غرب و دنیاى مسیحیت نسخه واحد ارائه کرد. انقلاب اسلامى ایران تولد جدید اسلام ناب و نشان دهنده توجه فوق العاده خدا به انسان و ویژگى ها و توانمندى هاى او و اهتمام شریعت به نقش و منزلت مردم در نظام سیاسى بود.

با شکل گیرى مکتب سیاسى امام(ره)، مفهوم و اصطلاح جدیدى تحت عنوان «مردم سالارى دینى» احیاء و مطرح گردید که بدون انفعال از دموکراسى غرب، ترسیم کننده نقش و نوع مشارکت و میزان دخالت مردم در نظام سیاسى اسلام بوده و حکومت را در خدمت و براى مردم معرفى مى کند. از همین رو جانشین خلف و شاگرد برجسته حضرت امام، مقام معظم رهبرى دام ظله العالى یکى از ویژگى هاى مکتب سیاسى امام و اسلام را اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم و مردم سالارى بر خاسته از متن اسلام معرفى کرده، در بخش هایى از بیانات خود مى فرماید:

«... مردم سالارى در مکتب سیاسى امام ـ که از متن اسلام گرفته شده است ـ مردم سالارى حقیقى است، مثل مردم سالارى امریکایى و امثال آن، شعار و فریب و اغواگرى ذهنهاى مردم نیست. مردم با رأى خود با اراده خود، با خواست خود و با ایمان خود راه را انتخاب مى کنند، مسئولان خود را هم انتخاب مى کنند... . در مکتب سیاسى امام، رأى مردم به معناى واقعى کلمه تأثیر مى گذارد و تعیین کننده است این کرامت و ارزشمندى رأى مردم است... در مکتب سیاسى امام، مردمسالارى از متن دین برخاسته است از امرهم شورى بینهم برخاسته است، از هُوَ الّذى اَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ و بِالمُؤمنین برخاسته است ما این را از کسى وام نگرفته ایم. عده اى مى خواهند وانمود کنند که نقش مردم در اداره حکومت ها را باید غربیها بیایند به ما یاد بدهند. غربیها خودشان درخم یک کوچه گرفتارند... مردم سالارى را امام آورد، مردم سالارى را انقلاب آورد.»

اما آیا «مردم» در مکتب سیاسى امام و اسلام داراى چه نوع دخالت و نقشى هستند؟ به ویژه آنکه امام مشروعیت و حقّانیّت ولایت را از طرف خدا و انتصابى مى دانند، جاى این سؤال باقى مى ماند که پس مردم چه مشارکت و تاثیرى در شکل گیرى و استقرار و استمرار نظام دارند؟ و به تعبیر دیگر سؤال اصلى که این مقاله مى خواهد پاسخ آن را در آثار و بیانات امام جستجو کند این است که: آیا مشروعیت الهى مکتب سیاسى اسلام با مشارکت و تاثیر گذارى مردم قابل جمع است یا خیر؟ و اگر جواب مثبت است نقش و نوع مشارکت آنان چیست؟

در حاشیه پاسخگویى به این پرسش، به پرسش هاى فرعى دیگرى نیز پاسخ داده خواهد شد. مانند:

ـ اقتدار و توانمندى نظام اسلامى چگونه حاصل مى شود؟

ـ جهت گیرى مکتب سیاسى امام به کدام سو مى باشد؟

ـ ارکان حکومت دینى (مکتب سیاسى امام) چیست؟

ـ و سرانجام این که اهداف و مقاصد نظام سیاسى اسلام کدام است؟

تعریف مفاهیم

قبل از ورود به اصل بحث لازم است برخى از مفاهیم را به اختصار تعریف و منظور نگارنده را بیان کنیم.

مشروعیت: مشروعیت از ریشه شرع است، لکن یک اصطلاح دینى صرف نیست و در فلسفه سیاست به معناى توجیه عقلانى حاکمیت و حقّانیّت حکومت است. مشروعیت در واقع توجیه و پاسخ دو سؤال مرتبط با هم است: یکى اینکه چه کسى حق امر و نهى و حکم کردن دارد؟ و دیگر اینکه مردم موظف به اطاعت از چه حاکم و حکومتى هستند؟ مشروعیّت از مقوله حقّانیّت است و فلسفه هاى سیاسى هماهنگ و متناسب با مبانى و جهان بینى خود، حقّانیّت و تئورى خاصى را درباره مشروعیّت ارائه کرده اند.

بنابراین مشروعیّت لزوماً به معناى مقبولیّت نیست؛ گرچه در برخى از تئورى ها مقبولیت مبنا و ملاک مشروعیت معرفى شده است، اما به لحاظ مفهومى و معنائى مشروعیت از مقوله حق است اما مقبولیت از مقوله پذیرش و همراهى مردم است.

بیعت: بیعت را متناسب با معناى لغوى یک نوع پیمان و میثاق مشروط و طرفینى تعریف کرده اند که بر اساس آن یک شخص یا گروه یا امت با امام و حاکم خود به منظور اطاعت و فرمانبردارى از او انجام مى دهند و در مقابل او هم متعهد مى شود نسبت به اداره امور آنها اقدام کند. بیعت در فلسفه سیاسى اسلام، پیمان و قراردادى است بین امت و امام که در شرائط خاص و زمانهاى حساس تجدید مى شود.

بنابراین بیعت هم با نصب از بالا مى سازد، مانند بیعت مسلمانان با پیامبر اکرم (ص) و هم با انتخابى بودن حاکم هماهنگى دارد. پس بیعت به معناى انتخاب و محدود به آن نمى باشد.

نقش: منظور از نقش مردم در این مقاله، جایگاه و هر گونه دخالت و تأثیرى است که آنان مى توانند در حکومت و نهادهاى منتسب به حاکمیت داشته باشند، اعم از تأثیر نظرى و فکرى و یا تأثیر و دخالت عملى و رفتارى نظیر مقبولیت و همینطور اقتدار و توانایى بخشیدن به حکومت و یا نقش نظارتى و کنترلىِ مردم نسبت به حاکمان و متصدّیان نهادهاى حکومتى.

مردم: مردمى که در این نوشتار نقش آنها مورد بررسى قرار گرفته و حضرت امام(ره) به آنها اعتقاد و اعتماد داشته، آنها را صاحبان اصلى حکومت، ولى نعمت مدیران، تداوم بخش انقلاب و نظام و ناظر به همه امور مى داند و خدمتگزارى به آنها را براى مسئولان افتخار معرفى مى کند، بى خردان و دنیا طلبان و غافلان گرفتار وسوسه هاى شیطانى نیستند، بلکه انسانهاى خردورز و فرزانه و با ایمانى هستند که با پذیرش قانون و ولایت الهى، خود را از سلطه طاغوت ها رهایى بخشیده و جز خدا هیچ کس را فرمانرواى خود نمى شناسند.

البته در نظام اسلامى و مکتب سیاسى امام باید براى هدایت و رشد و تعالى افراد غافل و فاسد هم برنامه ریزى و اقدامات عملى وجود داشته باشد، لکن صاحبان حکومت و پشتوانه آن، مؤمنین و عاقلان هشیار مى باشند.

اقتدار: منظور توانایى و قدرت اعمال حکومت و عملى کردن اندیشه ها و گرایش هایى است که یک فلسفه سیاسى آن را پى مى گیرد؛ همینطور مقاومت کردن در برابر دشمنان و توطئه ها و ناکام ساختن برنامه ها و نقشه هاى آنان. اقتدار در این مقاله به معناى تحمیل رأى خود به دیگران نیست.

مردم سالارى در مکتب سیاسى امام

مردم سالارى دینى و آنچه را حضرت امام(ره) با انقلاب خود احیاء کردند، در دو بخش مورد بررسى قرار مى دهیم: یکى جایگاه و نقش مردم در مکتب سیاسى امام و دیگرى جهت گیرى مردمى مکتب سیاسى امام.
الف: جایگاه و نقش مردم در مکتب سیاسى اسلام:

حضرت امام با الهام از مبانى اعتقادى اسلام به ویژه توحید، حاکمیت و ولایت را از شئون الهى دانسته، حکم فرمایى غیر خدا را طاغوت مى داند و آن را نفى مى کند و معتقد به حکومت منحصر و محدود به قانون الهى است که دیگران موظف به اجراء آن هستند:

اسلام دین قانون است، قانون! پیغمبر هم خلاف نمى توانست بکند، نمى کردند البته، نمى توانستند بکنند. خدا به پیغمبر مى گوید اگر یک حرف خلافى بزنى رگِ وَتینت قطع مى کنم. حَکَم قانون است، غیر قانون الهى کسى حکومت ندارد، براى هیچ کس حکومت نیست نه فقیه و نه غیر فقیه، همه تحت قانون عمل مى کنند مجرى قانون هستند همه: هم فقیه و هم غیر فقیه، همه مجرى قانون اند.

بر اساس توحید ربوبى، ولایت و حاکمیت منحصر به خداى واحد است و سرپرستى و ولایت هر کس دیگر و اطاعت از غیر خدا شرک مى باشد:

وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ

اسلام حکومت و رهبرى عالى جامعه اسلامى را پیمان و عهد الهى و نشأت گرفته از شأن ربوبى مى داند که با انشاء خدا، به وسیله افراد برجسته و ممتازى تجلى مى یابد که داراى صلاحیت علمى و عملى لازم براى قائم مقامى خدا هستند و از انحرافات فکرى و رفتارى مصونیّت کامل دارند. در غیاب ایشان نیز اقرب الناس و کسانى که بیشترین سنخیت را با ائمه معصومین داشته باشند و احتمال انحراف علمى و عملى آنها کمتر باشد به عنوان نیابت از امام، وظیفه هدایت و رهبرى را بر عهده دارند.

بر همین اساس است که حضرت امام، ولایت و حکومت فقیه را از مقوله تکلیف و جزء واجبات الهى مى داند نه مقوله حق و امتیازى براى فقهاء. در عصر غیبت فقهاء واجد شرایط به نحو وجوب کفائى وظیفه دارند مأموریت و رسالت امام معصوم یعنى زعامت و رهبرى جامعه دینى را عهده دار گردند و مردم را هادى و رهنما باشند. ایشان در طراحى نظام اسلامى و ولایت فقیه مى فرماید:

پس قیام و اقدام به حکومت و تشکیل دولت اسلامى، از قبیل واجب کفایى بر فقهاء عادل است. پس اگر یکى از آنها براى تشکیل حکومت موفق شد، بر بقیه متابعت او واجب است و اگر تشکیل حکومت ممکن نبود مگر بر اجتماع همه فقهاء پس واجب است همگى قیام به حکومت کنند و اگر تشکیل حکومت هم به هیچ وجه امکان نداشت باز فقهاء از منصب خود ساقط نمى شوند گرچه در تأسیس نکردن حکومت معذورند... .

بعد از شکل گیرى نظام نیز فرمود:

قضیه ولایت فقیه یک چیزى نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد. ولایت فقیه یک چیزى است که خداى تبارک و تعالى درست کرده است؛ همان ولایت رسول اللّه است.

و حاصل آنکه از نظر امام موضوع ولایت فقیه به تبع امامت ائمه معصومین، انجام رسالت و وظیفه اى است که خدا براى آنها تعیین کرده و این در راستاى خدمت به مردم است:

ائمه و فقهاى عادل موظف اند که از نظام و تشکیلات حکومتى براى اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. صرف حکومت براى آنان جز رنج و زحمت چیزى ندارد منتهى چه بکنند؟ مامورند انجام وظیفه کنند. موضوع ولایت فقیه مأموریت و انجام وظیفه است.

بنابراین از نظر امام و اکثریت قاطع فقهاء مشروعیت و حقانیت ولایت و حاکمیت فقهاء (مانند ائمه) الهى و از طرف خدا است و مردم در مشروعیت و حقّانیت ولایت، دخالت و تأثیرى ندارند. اما این به معناى نفى تأثیر و دخالت مردم در نظام سیاسى اسلام و مکتب سیاسى امام نمى باشد.

در نظام سیاسى اسلام و مکتب سیاسى امام، گرچه ولایت و حاکمیت مختص خدا است، اما مردم در تأسیس و شکل گیرى حکومت و ولایتِ انشاء شده از جانب خدا و تداوم و استمرار آن، از سه جهت داراى نقش و تأثیر گذارى اساسى اند: یکى پذیرش حاکمیت و ولایت الهى و دیگرى مشارکت عملى در تحقق حکومت دینى و سرانجام نظارت عمومى. امام به این نقشها توجه و اعتماد فراوانى داشت و بارها آن را مطرح کردند.
1 ـ پذیرش حاکمیت و ولایت الهى:

هدایت تشریعى خدا و برنامه و نظامى که دین براى اداره زندگى در همه ابعاد ارائه کرده، ضامن سعادت و کمال حقیقى انسان است. محور این هدایت، ولایت انحصارى و بى بدیل الهى است که تضمین کننده حاکمیت احکام دینى و فراهم کننده زمینه و فرصت براى تعالى انسانها است، لکن این هدایت و ولایت تحمیلى نبوده، جز با انتخاب و گزینش خردورزانه مؤمنین تحقق نمى یابد.

زعامت و رهبرى جامعه اسلامى و حاکمیت دینى نشأت گرفته از ولایت تشریعى خدا و تجلى آن است نه ولایت تکوینى و لذا اختیار و اراده انسان ها و انقیاد و پذیرش آگاهانه آنان شرط تحقق و اجرایى شدن آن مى باشد. حاکمیت و ولایت تشریعى خدا مختص مؤمنینى است که دعوت رسول الهى را شنیده و با پذیرش مشتاقانه اسلام و لبیک خردمندانه در واقع به این چنین ولایت و حاکمیتى رأى داده و آن را با تمام وجود پذیرفته اند و از بین همه سلطه ها و حکومت ها و ولّى ها، ولایت خدا را گزینش کرده اند. ایمان و پذیرش اسلام در حقیقت نوعى پیمان و قرار داد است بین مؤمنین و خدایشان به این مضمون که ما ولایت و سلطه تو [و به تبع آن جانشینان تو] را انتخاب کرده و مى پذیریم و تسلیم احکام و قوانین تو مى باشیم تا متقابلاً تو هم ما را به سعادت و نور هدایت کنى و به سر منزل مقصود و سعادت حقیقى برسانى.

از نظر قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) دو ماموریت و دو وظیفه در طول یکدیگر دارد؛ اول رسالت ابلاغ وحى و دعوت مردم به پذیرش دین و گرایش به هدایت الهى. در این مرحله، مخاطب پیامبر همه انسانها مى باشند. و او تنها وظیفه ارائه طریق و راهنمایى و ابلاغ حکم الهى را دارد و بس:

وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاَغُ الْمُبِینُ

و بر پیامبر چیزى جز رساندن ابلاغ آشکار [رسالت] نیست.

فَمَا أَرْسَلَنَاکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً إِنْ عَلَیْکَ إِلاَّ الْبَلاَغُ

و ما تو را حافظ آنان (و مامور اجبارشان) قرار نداده ایم وظیفه تو تنها ابلاغ رسالت است.

در مرحله نخست، این خود مردم اند که یا با خردورزى عالمانه دین خدا را پذیرفته و به آن ایمان مى آورند و یا به آن پشت کرده و کفر مى ورزند:

إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَإِمَّا کَفُوراً

ما راه را به او [انسان] نشان دادیم خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!

وظیفه و شأن دیگر پیامبر اکرم (ص)، درون دینى و مختص مؤمنین است و مربوط به کسانى است که با ایمان و پذیرش اسلام خواستار حاکمیت و ولایت خدا بوده، نبى مکرم اسلام از طرف خدا ولىّ و امام آنها مى باشد. و از همین رو است که قرآن ولایت پیامبر اکرم (ص) را مربوط به جامعه مؤمنین مى داند:

اَلنَّبِیُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِمْ

پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر (و نزدیکتر) است.

بنابراین پذیرش اسلام و قبول دعوت پیامبر اکرم (ص) به معناى رأى دادن و پذیرش ولایت الهى و ولایت جانشین او است ؛ چنان که استمرار ولایت الهى و حاکمیت هدایت تشریعى خدا نیازمند استقامت مؤمنین بر انتخاب و گزینششان مى باشد که در صدر اسلام مسلمانان این استقامت و پیمان وفادارى خود را با بیعت با پیامبر اکرم (ص) و رهبران الهى نشان مى دادند و تجلى مى بخشیدند.

بیعت مسلمانان با پیامبر(ص) که قرآن مواردى از آن رابیان کرده است (مانند سوره فتح آیه 10 و 18 و 19 و سوره ممتحنه آیه 12) و استدلال و استشهاد على (ع) در مقابل یاران و پیروان خویش به بیعت آنها نیز هرگز به این معنا نیست که اسلام بیعت را انشاء کننده و مشروعیت بخش ولایت و حاکمیت مى داند، بلکه بیعت مسلمانان با پیامبر (ص) میثاق و پیمان وفادارى و استقامت آنان با رسول الهى است و خدا هم آن را ستوده است و على (ع) هم از یارانش مى خواهد به رأى و میثاق و بیعت خود وفادار باشند. البته استناد على (ع) به بیعت در برابر دشمنان و مخالفانش مانند معاویه و طلحه و زبیر از باب جدال احسن و استدلال به آن چیزى است که مخالفان حضرت به آن ملتزم بودند. لذا در این گونه موارد به بیعت هاى قبلى و بیعت مسلمانان با خلفاى قبلى استشهاد شده، در حالى که مسلماً و بى تردید على (ع) خلافت آنان را مشروع نمى دانسته است.

حضرت امام (ره) که انقلاب او ماهیتى دینى و مبتنى بر تشریع الهى دارد، بارها تصریح کرده اند که ولایت بر جامعه دینى متوقف بر پذیرش و خواست آنها است و تحمیلى نیست. ایشان تبعیت از رأى مردم را حکم الهى دانسته مى فرماید:

ما تابع آراى ملت هستیم، ملت ما هر طورى رأى داد، ما هم از آنها تبعیت مى کنیم. ما حق نداریم، خداى تبارک و تعالى به ما حق نداده است، پیغمبر اکرم به ما حق نداده است که ما به ملتمان چیزى را تحمیل بکنیم.

در همان دوران مبارزه با رژیم طاغوت و در رابطه با معرفى نظام جایگزین مى فرماید:

حکومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما از رویه پیامبر اکرم (ص) و امام على (ع) الهام خواهد گرفت و متکى به آراى عمومى ملت مى باشد و نیز شکل حکومت با مراجعه به رأى ملت تعیین خواهد گردید.

ایشان در پاسخ این سؤال که در چه صورتى فقیه جامع الشرایط بر جامعه اسلامى ولایت دارد، مى فرماید: ولایت در جمیع صور دارد لکن تولى امور مسلمین و تشکیل حکومت بستگى دارد به آراى اکثریت مسلمین که در قانون اساسى هم در آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر شده به تبعیت با ولى مسلمین. و با صراحت جمهورى اسلامى را حکومت ملت دانسته و تخلف از حکم ملت را ممنوع معرفى کرده مى فرماید:

اینجا آراى ملت حکومت مى کند، اینجا ملت است که حکومت را در دست دارد و این ارگانها را تعیین کرده است و تخلف از حکم ملت براى هیچ یک از ما جایز نیست و امکان ندارد.

در عمل نیز بعد از پیروزى انقلاب بلافاصله اصل اسلامیت و اینکه نظام و حکومت بر محور دین و شریعت اسلامى و جمهوریّت اداره شود به آراء ملت گذاشت و مردم هم آزادانه و عاقلانه با رأى بى نظیر و از سر شوق و علاقه جمهورى اسلامى را برگزیدند. بدیهى است که رأى به جمهورى اسلامى و نظام سیاسى با ماهیت دینى، رأى به نظام ولایى و ساختار حکومت دینى نیز مى باشد.

قداست و رابطه معنوى و اعتقادى مردم با رهبرى در مکتب سیاسى اسلام از همین جا نشأت مى گیرد که آنان ولایت و حاکمیت او را ولایت و حاکمیت الهى و اطاعت از او را اطاعت از خدا مى دانند. آنان با اشتیاق و تکیه بر عقل و اراده خویش، نظام ولائى و امامتِ از طرف خدا را پذیرفته، تن دادن به آن را یگانه راه سعادت و تعالى و تأمین کننده نیازمندى هاى مادى و معنوى مى دانند وانگیزه و شوق دفاع از آن و مقاومت در برابر دشمنان و قدرت حل مشکلات را پیدا مى کنند. رهبرى، مردم مؤمنى را که دین و مکتب سیاسى خدا را برگزیده اند ولى نعمت و صاحبان اصلى حکومت دانسته و خدمت به آنها را وظیفه خود، جلب کننده رضایت الهى و بالاترین عبادت خدا مى داند و اقبال و رأى مردم سبب آن مى شود که رهبرى براى اعمال ولایت و انجام تکلیف الهى زمینه و مقدمات را فراهم و مهیا یافته، هیچ گونه حجت و عذرى در تحقق بخشیدن به حاکمیت دین خدا نداشته باشد.
2 ـ مشارکت عملى:

در مکتب سیاسى امام مردم به لحاظ عملى و رفتارى نیز داراى نقش و تأثیر هستند. در این میان دو نقش و تاثیر برجسته آنها عبارت است از مشارکت در شکل گیرى نهادهاى حکومتى و اقتدار بخشى به حکومت. در ادامه به اختصار این دو نقش را بیان مى کنیم:

اول ـ مشارکت مردم در شکل گیرى نهادهاى حکومت: معجزه بزرگ اسلام آن است که نظام و ساختارى براى حکومت تأسیس کرده است که هم با مبانى و اصول فلسفه سیاسى اسلام انطباق کامل دارد و هم در همه زمان ها و مکان ها و در تمام شرایط قابلیت اجراء دارد و آن نظام ولائى و امامت است. لکن این ساختار، کلى و ترسیم کننده کلیّت و چهارچوب نظام است و نهادها و سازمان هایى که در زیرمجموعه نظام باید به وجود آیند، در هر زمان متناسب با نیازها و به اقتضاء شرائط به وسیله ولى امر و رهبرى طراحى و به وسیله مردم تحقق یافته، اجرایى مى گردند. مثلاً در عصر حاضر به دلیل گستردگى امر حکومت و لزوم تقسیم امور سیاسى و حکومتى، حضرت امام و مجلس خبرگان در ترسیم و تعریف نظام ضمن حفظ تمرکز ولایت، نظریه تفکیک قوا را پذیرفته و آن را زیر مجموعه ولایت فقیه در قانون اساسى ارائه کردند، اما در شکل گیرى و تأسیس این نهادها همراهى و مشارکت و اقدام مردم شرط اساسى و تعیین کننده مى باشد. در انتخاب رئیس جمهور و همینطور گزینش نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و مجلس خبرگان و سایر انتخاب ها، رأى و انتخاب مردم نتیجه را تعیین مى کند. لذا حضرت امام به رأى و حضور مردم در انتخابات جمهورى اسلامى توجه زیادى نموده براى آن اهمیت فوق العاده اى قائل بود و با صراحت نتیجه هر انتخاباتى را رأى مردم مى دانست: «مجلس شورا را، باید ملت خودش و وکلا تعیین کنند.»

«این مردم هستند که باید افراد کاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب کنند و مسئولیت امور را به دست آنان بسپارند». «میزان رأى ملت است»

بدیهى است که حضرت امام با این بیان از مبانى و اصول قاطع خود عدول نفرمودند و حقانیت و مشروعیت نظام را به رأى مردم واگذار نکردند، بلکه در عین حال که ولایت و حاکمیت را از شئون الهى و مشروعیت آن را از طرف خدا مى دانند، در شکل گیرى نهادهاى حکومتى و آنجا که رهبرى و نظام به آراء عمومى مردم و نظر خواهى از مردم مراجعه کنند، ملاک و معیار و میزان را رأى آنان و اکثریت شرکت کنندگان مى دانند. لذا هرگز رأى قاطع و قوى مردم را بى نیاز کننده از تأیید و تنفیذ رهبرى و ولایت فقیه ندانست و یا در کنار مجلس منتخب مردم حضور و وجود شوراى نگهبان و فقهاى منصوب رهبرى را نفى نکرد.

بنابراین مشروعیّت رهبرى و همه نهادها و قواى حکومتى به دین و خدا منتهى مى شود، لکن در آنجا که ولى فقیه و خود نظام به آراء و نظر مردم رجوع کند و براى شکل گیرى و تحقق نهادها و یا گزینش برخى مسئولان از مردم بخواهد که مشارکت نمایند، حضور و مشارکت مردم، هم حق آنها است هم تکلیف آنها. قبل از پیروزى انقلاب وقتى خبرنگار بى بى سى از امام سؤال کرد که اگر شما موفق به سرنگونى شاه بشوید چه نوع حکومتى را جانشین خواهید کرد به طرح خود براى حکومت اشاره کرد و فرمود:

یک حکومت جمهورى اسلامى؛ اما جمهورى است براى اینکه به آراى اکثریت مردم متکى است و اما اسلام براى اینکه قانون اساسى اش عبارت است از قانون اسلام.

دوم ـ اقتدار نظام سیاسى اسلام: یکى از اصول حکومت و نظام سیاسى، اقتدار و توانمندى است. اسلام سیاست را منحصر و محدود به قدرت نکرده، براى قدرت مطلوبیت ذاتى و غائى قائل نیست، بلکه سیاست را از مقوله هدایت و مدیریت کلان جامعه در جهت تأمین مصالح و منافع عمومى مى داند نه صرفاً تلاش براى حفظ قدرت، تعمیق قدرت و گسترش آن. لکن وجود قدرت و اقتدار را شرط اساسى تأسیس و استمرار حکومت هدایت گر مى داند. بدون قدرت و توانایى لازم، احکام اجتماعى و نظام سیاسى اسلام هرگز ضمانت اجراء نمى یابد. لذا اسلام تهیه مقدمات و کسب اقتدار و توانمندیهاى مختلف را تا آنجا که ممکن باشد از پیروان خود مطالبه و تصریح مى کند که این آمادگى و اقتدار همه جانبه براى ایجاد امنیّت و جلوگیرى از طمع و تعرض دشمنان است نه براى تجاوز و سلطه بر دیگران:

وَأَعِدُّوا لَهُم مَااستَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَعَدُوَّکُمْ

اما آیا مبناى اقتدار مکتب سیاسى اسلام و حکومت دینى چیست و راه تحقق آن کدام است؟ از آیات و روایات اسلامى به خوبى مى توان استفاده کرد که در مکتب سیاسى اسلام، اقتدار و توانمندى حکومت و نهادهاى وابسته به آن، به حضور آگاهانه و پشتیبانى قاطع و مشارکت مسلمانان و دخالت افراد جامعه در امور اجتماعى و سیاسى حاصل مى شود؛ یعنى مردم و مؤمنین پس از پذیرش دین و ولایت الهى، خود اجراء و تحقق آن را تضمین مى کنند و حتى امدادهاى غیبى و بهره مندى از نصرت الهى تنها متوجه کسانى مى شود که با اشتیاق و انگیزه به تهیه مقدمات و فراهم نمودن توانایى لازم و آمادگى اقدام نموده، با حضور قدرتمندانه در صحنه مبارزه و اجراء احکام الهى شایستگى عنایت و یارى ویژه خدا را یافته باشند و به تعبیر زیباى قرآن براى یارى دین خدا اقدام کنند تا خدا آنها را یارى کند:

إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ

قانون و ولایت الهى براى تحقق مکتب سیاسى اسلام و حاکمیت دین کفایت نمى کند. امامان و قائم مقامان خدا که تجلى بخش و مجریان ولایت و حاکمیت خدایند، در صورتى مى توانند نظام سیاسى اسلام و حکومت دینى را تحقق خارجى ببخشند که علاوه بر رأى و پذیرش مردم از حمایت و پشتیبانى عملى و تلاش و حرکت آگاهانه و مقتدرانه آنان بهره مند باشند.اما اگر مردم در رأى و نظر احکام و ولایت خدا وامامان معصوم را بپذیرند و ایمان بیاورند، لکن در عمل و در صحنه مشارکت حضور نداشته باشند و آنجا که نیاز به فداکارى و حرکت جهادى و پشتیبانى آنها باشد، حفظ منافع فردى و راحت طلبى را بر مصالح عمومى و مطالبات حکومتى ترجیح بدهند، مطمئناً حکومت دینى شکل نمى گیرد. کما اینکه استمرار و استقرار و ثبات نظام ولایى و حاکمیت الهى جز از طریق استقامت و تداوم حمایت و پشتیبانى و حضور همراه با اقتدار عموم مسلمین و آحاد جامعه دینى حاصل نمى شود گرچه در رأس آن شخصیتى بى نظیر و امامى مانند حضرت على (ع) قرار داشته باشد!

سخنان دردمندانه و انتقادات شدید و نکوهش هاى آن حضرت نسبت به مسلمانانى که بعد از بیست و پنج سال انحراف، مشتاقانه به سوى او شتافته و پیمان و بیعت وفادارى و استقامت بستند اما در عمل و در میدان پیکار و مجاهدت با دشمنان، با بهانه جویى هاى گوناگون و به دلیل وابستگى به دنیا از یارى و همراهى امام خودکوتاهى کردند، نشان دهنده رنجى است که آن حضرت متحمل شده است و سرانجام همین سستى و راحت طلبى آنان سبب شد عالى ترین مصداق و برجسته ترین نمونه حکومت اسلامى، عمر چندانى نیابد و آنان که عدالت علوى و هزینه ولایت الهى را تحمل نکردند ناچار شدند تن به حاکمیت طاغوت ها و افرادى مانند معاویه، حجاج بن یوسف ثقفى و حاکمان مستبد و ستمگر عباسى بدهند.

از همین رو، حضرت امام خمینى(ره) موفقیت خود در مبارزه با رژیم ستمکار پهلوى و استقرار نظام اسلامى را مرهون و متعلق به مردم دانسته آنها را ولى نعمت خود و صاحبان اصلى نظام و کشور معرفى کرده و آنها را بهتر از مردم زمان پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) توصیف مى کند و در وصیت نامه سیاسى الهى خود ضمن سفارش خدمت به مردم مى فرماید:

من با جرأت مدعى هستم که ملت ایران و توده میلیونى آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول اللّه (ص) و کوفه و عراق در عهد امیرالمؤمنین و حسین بن على صلوات اللّه علیهما مى باشند.... و این رمز موفقیت و پیروزى در ابعاد مختلف است و اسلام باید افتخار کند که چنین فرزندانى تربیت نموده و ما همه مفتخریم که در چنین عصرى و در پیشگاه چنین ملتى مى باشیم.

آرى از جمله عواملى که سبب شد حضرت امام در عصر حاکمیت سکولاریسم و انزواى دین، بزرگ ترین انقلاب دینى و حادثه و تحول قرن را به وجود آورد و کارى را که همه مصلحان و بزرگان و علما ناشدنى و تنها آرزو و خیال آن را ممکن مى دانستند، تحقق بخشد، همین اعتقاد و اعتماد و تکیه بر مردم بود. وقتى برخى به امام گفتند آخر با کدام قدرت و نیرو مى توانیم با رژیم تا دندان مسلح مبارزه کنیم؟ بمب که نداریم در بیاوریم و به سر شاه بزنیم، امام در جواب آنها قاطعانه فرمودند: «ما نیرویى در اختیار داریم که از بمب به مراتب کارسازتر است و آن نیروى لایزال مردمى است.»

کما اینکه بعد از پیروزى حضرت امام به عنوان رهبرى نظام و انقلاب با کمک و پشتیبانى و حضور آگاهانه مردم توانست همه توطئه ها و تهاجم هاى دشمنان را خنثى سازد و انقلاب و نظام را حفظ و تداوم بخشد و به همین جهت بارها با صراحت این واقعیت را مطرح فرمود که پشتوانه حکومت و تضمین کننده موفقیت حکومت و نظام سیاسى و تداوم آن، مردم و مشارکت عملى آنان است:

پشتوانه یک حکومتى ملّت است، اگر یک ملتى پشتوانه حکومتى نباشند این حکومت نمى تواند درست بشود، این نمى تواند برقرار باشد.

سپس با قدردانى از همراهى مردم در همه مراحل انقلاب مى فرماید:

ما قبل از هر چیز همگى باید از خداوند تعالى تشکر کنیم که ملت ما را توفیق این خدمتگزاریهاىِ به اسلام را عطا فرموده است و از ملت تشکر کنیم که در همه مراحل از قبل از انقلاب تا زمان انقلاب و تا پیروزى انقلاب یکدل و یک جهت براى اقامه عدل اسلامى و براى دفع اشرار و رژیمهاى فاسد و اقامه رژیم جمهورى اسلامى کوشش کردند و از زمانى که به پا خاستند تاکنون در صحنه بوده اند و با تمام توان خود و بذل مال و جان و فرزند و خاندان براى پیدا شدن عدل الهى و مستقر شدن احکام آسمانى کوشا بوده اند و در صحنه الان هم بیش از پیش حاضرند... ما مرهون این زحمات و این خدمات هستیم همه ما و همه آقایانى که حاضر هستند چه کشورى و چه لشکرى همه ما مرهون زحمات این ملت هستیم. این ملت ما را از انزوا بیرون آورد.

و با مباهات به مردم، از دست اندکاران نظام مى خواهد که قدردان این مردم بوده، آنها را در صحنه نگه دارند تا انقلاب حفظ شود:

مردم را در صحنه حاضر نگه دارید که آنچه انقلاب و ایران را حفظ کرد، حضور مردم در صحنه است. در تمام دنیا مردمى به خوبى مردم ایران پیدا نمى شود. امروز مردم پشتیبان انقلاب اسلامى و دولت هستند. پشتیبانى مردم از دولت به خاطر این است که دولت را اسلامى مى دانند. و مى دانند که طرفدارى از دولت، طرفدارى از اسلام است تنها به این خاطر است که از دولت پشتیبانى مى کنند این پشتیبانى را باید حفظ کنید.

از نظر امام، با حضور مردم توطئه هاى داخلى و تهاجم هاى دشمنان خارجى کارساز نیست و نمى تواند انقلاب و نظام را تهدید کند و لذا با اطمینان و قاطعیت مى فرماید:

امروز ایران همانطور که مى دانید مورد هجوم خارجى و توطئه هاى داخلى است. لکن این توجه ملت بزرگ و حضور زن و مرد جامعه اسلامى ما امید بخش است و این حضور شماها در صحنه امید این را مى دهد که نه توطئه هاى داخلى موفق بشوند به آن طرح هاى شیطانى خودشان و نه هجوم خارجى بتواند این ملت را آسیب برساند.

و در مقابل به مسئولین هشدار مى دهد که:

... مردم نباید کنار بروند اگر مردم کنار بروند همه شکست مى خوریم.

براى مدرک و مستند امام در اعتقاد به نقش عملى مردم و اینکه ضمانت اجراى مکتب سیاسى و اجتماعى اسلام حضور و اقدام اقشار مختلف جامعه است، به آیات فراوانى از قرآن مى توان تمسک کرد که تنها به یک مورد آن اشاره مى کنیم:

قرآن استقرار عدالت اجتماعى، یعنى یکى از مهم ترین مقاصد و اهداف حکومت دینى را نتیجه قیام و حرکت یک پارچه مردمى معرفى کرده است و ارسال رسل و انزال کتب را مقدمه و به منظور چنین قیام و حرکتى دانسته مى فرماید:

لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ

ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان (عدل) را نیز نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام [و عمل] کنند و آهن را آفریدیم که در این سختى (کارزار) و منافعى براى مردم است و تا معلوم شود چه کسى نادیده خدا و پیامبرانش را یارى خواهد کرد که خدا قوى و مقتدر است.

تعبیر «لیقوم الناس» شاید اشاره باشد به اینکه پذیرش مردم براى تحقق قسط و عدالت کافى نیست، بلکه حرکت، قیام و جهاد با جان و مال آنها است که کارساز و فراهم کننده زمینه استقرار قسط و عدالت اجتماعى است. انبیاء و رهبران آسمانى نیامدند تا عدالت را ایجاد کنند و آن را بر بشر تحمیل نمایند بلکه آنان با هدایت فکرى و دعوت انسان ها به دین، انگیزه و شوق حرکت و تلاش مستدام را در آنها به وجود مى آورند تا خودشان براى استقرار عدالت اجتماعى و تحقق نظام عدل و حق محور و مبارزه با باطل و ستمگران، قیام کنند و حفظ و استمرار آن را تضمین کنند.

ارکان مکتب سیاسى امام:

با توجه به آنچه گفته شد مى توان چنین نتیجه گرفت که مکتب سیاسى امام که همان مکتب سیاسى اسلام است چهار رکن اساسى و مهم دارد از این چهار رکن، دو رکن مربوط به خدا و دو رکن دیگر متکى به مردم مى باشد. این ارکان چهارگانه و مقوّمات شکل دهنده حکومت اسلامى به شرح ذیل اند:

رکن اول، قانون الهى: در مکتب سیاسى امام، محور همه اقداماتِ مسئولان و مبانى همه تصمیم ها و موضع گیرى ها باید اراده تشریعى خدا و قوانینى باشد که خدا در راستاى هدایت و تأمین نیازمندى ها و شکوفایى توانمندى ها و فعلیت بخشیدن استعدادهاى انسانى تشریح و ابلاغ کرده است. اگر حکومتى بر اساس قوانین و دستورات الهى اداره نشود و گرایش ها و دیدگاه هاى گروه ها و منافع طبقه حاکم یا فشار احزاب یا جلب رضایت جهانى [نه رضوان الهى] در آن تأثیر و دخالت نماید، چنین حکومتى دینى نخواهد بود.

امام بارها با صراحت حکومت اسلامى را حکومت قانون الهى معرفى کرد که حتى پیامبر اکرم (ص) هم باید مجرى آن باشد:

اسلام دین قانون است، قانون، پیغمبر هم خلاف نمى توانست بکند خدا به پیامبر مى گوید اگر حرف خلافى بزنى رگ وتینت را قطع مى کنم. حَکَم قانون است، غیر قانون الهى کسى حکومت ندارد، براى هیچ کس حکومت نیست نه فقیه نه غیر فقیه همه تحت قانون عمل مى کنند مجرى قانون هستند همه، هم فقیه و همه غیر فقیه مجرى قانونند.

رکن دوم، رهبرى الهى: توحید ربوبى حاکمیت و ولایت را منحصر به خدا دانسته که به وسیله انسانهاى برجسته و جانشینان او تجلى و ظهور مى یابد. در دوران غیبت، کسانى که در علم و عمل بیشترین شباهت و سنخیّت را با امامان معصوم داشته باشند، این مسئولیت را عهده دار مى گردند ولذا ولایت الهى معصومین حقیقت دین و روح اسلام بوده، و ولایت فقیه در دوران غیبت، محور نظام سیاسى و مبیّن و مجرى قوانین اسلامى مى باشد.

امام خمینى مى فرماید: «ولایت فقیه براى مسلمین یک هدیه اى است که خداى تبارک و تعالى داده است.»

رکن سوم، پذیرش و ایمان مردمى: قانون و ولایت الهى متعلق به انسان ها وجامعه هایى است که آگاهانه و مشتاقانه هدایت و دعوت خدا و رسولش را پذیرفته و برنامه و قوانین او را بر همه قانون ها و برنامه ها ترجیح داده و به آن ایمان آورده و رأى داده باشند.

منظورِ آیات و روایاتى که دین را اکراهى ندانسته، نقش انبیاء و رهبران آسمانى را تنها دعوت و هدایت معرفى مى کنند، همین دعوت به اصل ورود در دین و پذیرش قانون و ولایت الهى است نه اینکه در درون جامعه دینى و بعد از پذیرش اسلام هر کس آزاد باشد هر طور که مى خواهد عمل کند. بلکه التزام به یک چیز، التزام به لوازم آن بوده، قبول و ایمان به اسلام، پذیرش و تعهد به همه مقررات و دستورالعمل هاى آن است. در جامعه دینى و در بین مردمى که اسلام را پذیرفته اند آیه لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ و آیه «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» تعیین کننده محدوده آزادى افراد نیست بلکه محدوده آزادى و انتخاب افراد در جامعه دینى این آیه است که وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُّبِیناً

«و هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و رسولش در کارى حکمى کنند، آنها را در آن کارشان اختیارى باشد و هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند به گمراهى آشکار افتاده است!»

رکن چهارم، قیام و مشارکت مردمى: سه رکن قبلى زمینه ساز مرحله اخیر هستند که تحقق خارجى حکومت اسلامى و مکتب سیاسى امام و اقتدار آن مى باشد و این جز با تلاش پیگیر و ایثار جان و مال مسلمانان و اقدام عملى آنان به دست نمى آید و ضمانت اجراء قانون خدا و ولایتى که مسلمانان پذیرفته اند، قیام و جهاد با جان و مال خود آنهاست و البته هر تلاش و اقدامى که آنها در این رابطه انجام دهند به عنوان عمل صالح براى آنان ثبت شده، آنچه از مال یا جان که در این راه ایثار کنند معامله با خدا و نتیجه آن سعادت ابدى و بهشت خواهد بود.
3 ـ نظارت عمومى:

در مکتب سیاسى اسلام و امام(ره) بعد از تأسیس حکومت و واگذارى امور حکومتى به متصدیان و کارگزاران، مردم تنها پشتیبان و حمایت کننده نظام و رهبرى و مجریان نیستند، بلکه آنها همواره بر همه امور نظارت داشته و موضع گیرى ها و اقدامات و عملکرد آنان را تحت کنترل داشته هر جا انحرافى از اصول و یا لغزشى در جهت گیرى ها و عملکرد آنها مشاهده کنند عکس العمل مناسب و سازنده را نشان مى دهند و آن را اصلاح مى کنند.

حضرت امام با اعتقاد به این نقش مهم مردم در نظام، بارها آن را مورد تأکید و سفارش قرار داده اند و نظارت و مسئولیت همگانى مردم را هم حق آنها مى دانند هم تکلیف و وظیفه آنها، و مسئولان را تحت اشراف و کنترل مردم معرفى مى کنند:

خود ملت است که ناظر است، در همه جا ناظر است.

باید همه زن ها و همه مردها در مسائل اجتماعى، در مسائل سیاسى وارد باشند و ناظر باشند. هم به مجلس ناظر باشند هم به کارهاى دولت ناظر باشند. اظهار نظر بکنند. ملت باید الان همه شان ناظر امور باشند اظهار نظر بکنند در مسائل سیاسى، در مسائل اجتماعى، در مسائلى که عمل مى کند دولت، انتقاد بکنند اگر یک کار خلاف دیدند.

با سفارش مؤکد و مکرر به نظارتِ داراى اثر و همراه با عکس العمل، آن را تضمین کننده سلامت جامعه و جلوگیر از انحراف و موجب هدایت و حرکت مسئولین در مسیر صحیح مى دانند.

این یک سفارش عمومى است که پیش من اهمیت دارد و باید عرض بکنم به همه، به همه قشرهاى ملت باید عرض بکنم با کمال دقت توجه کنید که یک قدم خلاف اسلام نباشد... با کمال دقت ملاحظه کنید که کسانى که به عنوان اسلام، به عنوان مسلمین، به عنوان چه، معممین کذا، اینها یک قدم خلاف بر ندارند... این در نظر من از همه چیز اهمیتش بیشتر است و مسئولیتش هم بیشتر، همه ما مسئولیم که این کار را انجام بدهیم یعنى آنطور که، آنقدرى که قدرت داریم این کار را انجام بدهیم... همه ملت موظف اند که نظارت کنند بر این امور، نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتى خودت را حفظ کن. مسئله مهم است همه ملت موظف اند به اینکه نظارت داشته باشند در همه کارهایى که الان مربوط به اسلام است!

از نظر امام عدم نظارت ملت و رها کردن کارها و مسئولان و به حاشیه رفتن مردم، موجب فراهم آمدن تباهى و فساد مجریان و آسیب پذیرى نهادهاى حکومتى مى گردد:

ما اگر نظارت نکنیم، یعنى ملت اگر نظارت نکنند درامور دولت و مجلس و همه چیز، اگر کنار بروند و بسپارند دست اینها و بروند مشغول کارهایشان بشوند ممکن است یک وقت به تباهى بکشند. ما باید ناظر باشیم به امور مردم، ما باید، ملت باید ناظر باشد به امورى که در دولت مى گذرد امورى که فرض کنید در مجلس مى گذرد.

از مهم ترین مبانى دینى ما که نظارت عمومى و مسئولیت همگانى را اقتضاء مى کند و حضرت امام براى نظارت مردم و کنترل امور جامعه و حکومت به آن استناد مى کردند، اصل امر به معروف و نهى از منکر است:

وقتى یک کشورى ادعا مى کند که جمهورى اسلامى است و مى خواهد جمهورى اسلامى را متحقق کند، این کشور باید همه افرادش آمر به معروف و ناهى از منکر باشند. اعوجاج ها را خودشان رفع بکنند... . نگذارند که بعضى افراد در هر ارگانى که هستند در هر جایى که هستند، خود ملت نگذارند که بعضى افرادى که نفوذ کرده است در همه ارگانها اینها خلافى بکنند، خلاف شرعى بکنند، خلاف عرض بکنند... . شما و ما موظفیم که همه در تمام امورى که مربوط به دستگاههاى اجرایى است امر به معروف کنیم و اگر اشخاصى پیدا مى شوند که خلاف مى کنند معرفى کنیم به مقاماتى که براى جلویگرى مهیا هستند.

ب ـ جهت گیرى مردمى مکتب سیاسى امام:

بُعد دیگرى از مردم سالارى دینى در مکتب سیاسى اسلام و امام، جهت گیرى آن است. محور همه تصمیم ها، مدیریت ها و اقدامات متصدیان حکومت و سیاست باید تامین نیازمندى هاى مردم و مصالح آنان باشد. اصلاً فلسفه وجودى حکومت و نهادهاى سیاسى و مسئولیت ها، مردم و خدمت به آنها است یعنى حکومت براى مردم است نه مردم براى حکومت و این حقیقتى است که امام بارها به آن تصریح کردند. در توصیف حکومت عدل محور و اسلامى مى فرماید:

... حکومت اسلامى یک حکومت عدل که حکومت ها تابع مردم باشند و حکومت ها براى مردم باشند نه مردم براى حکومت ها. حکومت اسلامى حکومتى است که براى مردم خدمتگزار است باید خدمتگزار باشد.

شأن دولت مداران را این گونه بیان مى کند که:

«آقا دولت مال مردم است بودجه مملکت از جیب مردم است شما نوکر مردم هستید دولتها خدمتگزار مردم اند. لطفاً نگویید من خدمتگزار و عملاً توسر مردم بزنید و این اربابهاى بیچاره تان را پایمال کنید!»

در فرهنگ تشیع محور تشریع و قانون گذارى انحصارى خدا و ولایت ائمه معصومین علیهم السلام و فقهاء عادل، هدایت، خدمت و تأمین مصالح واقعى مردم مى باشد و پشتوانه دستورالعمل ها و تکلیف هاى دینى اداى حقى است که انسان ها و بویژه مؤمنان و رأى دهندگان به مکتب اسلام بر خدا دارند و البته این حق را خدا خود براى انسانها قرار داده است.

رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى

پروردگار ما همان کسى است که به هر موجودى آنچه را لازمه آفرینش او بوده، داده؛ سپس هدایت کرده است.

این هدایت فراگیر و همگانى نسبت به پدیده هاى غیر انسانى به صورت جبرى تحقق یافته است، ولى نسبت به انسانِ داراى خرد تمیز دهنده و مختار، با هدایت تشریعى و اوامر و نواهى الهى شکل مى گیرد، چنانچه ولایت و حاکمیت انحصارى خدا و جانشینان او راهنمایى و هدایت انسان از ظلمت به سوى نور مى باشد. هدایت و ولایتى که گسست نداشته و همواره نورانیت بیشتر و حیات طیبه انسان را تأمین مى کند. در مکتب سیاسى امام و قرآن بر خلاف مکتب لیبرالیسم و اومانیسم نه تنها تکریم و تعظیم انسان و اصالت دادن به او مستلزم پشت کردن به خدا و دستورات او نمى باشد بلکه تنها راهِ گذر از مرتبه حیوانیت و رسیدن به حقیقت انسانى و بهره مندى از حیات طیبه و اختصاصى انسان، را اجابت و پذیرش ولایت و دستورات و احکام الهى مى داند:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ

اى کسانى که ایمان آورده اید دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامى که شما را به سوى چیزى مى خواند که شما را حیات مى بخشد.

حضرت امام نیز مى فرماید:

سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیاء ابلاغ شده است.

دستورات و قوانین آسمانى و دینى مبتنى بر مصالح واقعیه و منافعى است که همگى به مردم و انسان ها بازگشت مى کند. اوامر و احکام ایجابى مقرّبات و لوازم تعالى و رشد و سعادت انسان و نواهى و محرمات و احکام سلبى مبعدات و عوامل باز دارنده کمال انسانى مى باشند یعنى همه شریعت و از جمله مکتب سیاسى اسلامى، مردم و خدمت به آنها مى باشد.

بنیان گذار آخرین و کامل ترین شریعت الهى، پیامبر اکرم (ص)، در اواخر عمر شریف خویش (در حجة الوداع) شریعت اسلامى و فلسفه تشریع را چنین جمع بندى مى فرماید:

یا ایها الناس و اللّه ما من شى ءٍ یُقَرِّبُکُم من الجنة و یباعدکم من النار الاّ وقد امرتکم به و ما من شى ء یقربکم من النار و یباعدکم من الجنة الاّ وقد نهیتکم عنه

اى مردم بخدا قسم، نیست چیزى که شما را به بهشت [و سعادت ابدى] نزدیک و از آتش جهنم [و شقاوت ابدى] دور کند مگر اینکه شما را به آن امر کردم و نیست چیزى که شما را به جهنم نزدیک و از بهشت دور سازد، مگر اینکه شما را از آن نهى کردم.

در مکتب سیاسى امام، حکومت، مرجعیت و رهبرى موضوعیت و مطلوبیّت ذاتى ندارد بلکه همه اینها مقدمه راهنمایى و اداى تکلیف و وظیفه اى است که نسبت به مردم دارند و لذا اولاً امام سیاست اسلامى و حکومت را از مقوله هدایت مى داند [نه از مقوله قدرت] و لذا آن را تنها شأن انبیاء و علماء بیدار معرفى مى کند:

سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و آنها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص به انبیاء است و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام... .

و ثانیاً حکومت دینى را در گام اول حکومت بر دل ها و قلوب و جلب محبّت و عشق مردمى دانسته و راه تحصیل آن را خدا محورى و عمل به احکام اسلامى و پیروى از قرآن معرفى مى کند و در همان آغاز مبارزات اسلامى و مردمى، استراتژى خود را چنین بیان مى کند:

قلوب ملت اسلام را باید با عمل به اسلام و پیروى از قرآن جلب کرد. أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. مقلب القلوب خداست. به خدا متوجه کن تا دلها به تو متوجه شود. رگ خواب ملت اسلام را ما به دست آورده ایم. راه به دست آوردن قلوب آنان با تسلیم در برابر قوانین اسلامى مى باشد. اهل علم این کاره است شما هم همینطور باشید.

براى توضیح جهت گیرى مردمى مکتب سیاسى اسلام و امام، شایسته است اهداف و مقاصد نظام سیاسى اسلام را که در طول هم مى باشند با اجمال بیان کنیم.

یکى از تمایزها و تفاوت هاى مکتب سیاسى اسلام از سایر مکاتب سیاسى، مقصد و اهداف آن است که از مهم ترین عوامل جهت دهنده موضع گیرى ها و ترسیم کننده وظائف و مأموریتهاى رهبرى و نهادهاى حکومتى است.

با ملاحظه منابع دینى مى توان چهار هدف را به ترتیب و در طول یکدیگر براى مکتب سیاسى اسلام و امام بیان نمود:
1 ـ فراهم نمودن زمینه براى استکمال و تعالى انسان ها:

همه انسان ها در بدو آفرینش از نظر صورت و جسم مادى بالفعل هستند، اما از جهت سیرت و شخصیت، بالقوه و استعداد صِرف هستند. هدف انبیا وشرایع آسمانى، شکوفایى، هدایت و رشد این استعدادها و قوه هاست و بدیهى است که حاکمیت و مدیریت کلان جامعه و ساختار حکومت در فراهم نمودن زمینه به فعلیت رسیدن استعدادها و ارزشهاى انسانى نقش اساسى و محورى دارد. در یک کلمه، حکومت در فراهم کردن بستر سیر و سلوک و رساندن انسان به کمال حقیقى و هدایت او از آنچه که هست به آنچه که باید باشد، داراى مسئولیت محورى است.

هدف اصلى و محورى مکتب سیاسى اسلام، هدایت و سامان دهى نهادهاى اجتماعى و حکومتى به گونه اى است که براى انسان، پیمودنِ مسیر سعادت و استکمال سهل و میسور گردد و در مقابل با شناخت موانع هدایت، خردورزانه از آنها اجتناب نماید و سایر هدف ها در راستاى همین هدف کلى دین است.

حضرت امام مى فرماید:

اسلام انسانى مى سازد عدالت خواه و عدالت پرور، صاحب اخلاق کریمه، صاحب معارف الهیه که وقتى که از اینجا رفت، رخت بر بست و وارد شد در یک عالم دیگرى، به صورت انسان باشد آدم باشد آنها که این طرف را مى بینند و آن طرف را نمى بینند ناقص اند.

در بیانى دیگر مى فرماید:

ما هم که مأموریم این جوان هایى را که دست ما هستند و با آنها رابطه داریم، اینها را باید تربیت اسلامى، تربیت دینى و متوجه به مسائل روز کنیم. جورى باشد که از اول این بچه ها و جوان ها مسائل روز دستشان باشد و بفهمند که باید چه بکنند. در آتیه، در پهلوى علم باید این پرورش باشد... در تربیت صحیح اسلامى همه چیز است... ما باید کوشش کنیم که افراد صالح درست بکنیم.
2 ـ پرورش و آموزش:

قرآن تربیت و تعلیم را دو هدف اساسىِ رسالت پیامبر اکرم(ص) معرفى مى کند که رهبران و مدیران نظام اسلامى در هر سطح و جایگاهى موظف اند هماهنگ با مسئولیت خویش تربیت و آموزش عمومى و زیر مجموعه خود را محور فعالیت ها و اقدامات عملى قرار دهند و آن را در جهت تحقق هدف قبلى (تعالى و کمال انسانى) به کار گیرند.

در مکتب سیاسى اسلام رهبرى و کارگزاران تنها در قبال نیازمندى هاى مادى مردم مسئولیت ندارند و نمى توانند وظیفه خود را منحصر به مسائل ظاهرى و ادارى مانند ایجاد نظم و استقرار امنیت و تنظیم روابط خشک ادارى بنمایند، بلکه آنها نسبت به رشد علمى و معنوى و تعالى ارزش هاى انسانى مسئولیت داشته، باید پاسخگو باشند و لذا باید اولاً خود، داراى امتیازات علمى و عملى برجسته اى بوده، تخصص و تعهد را در کنار هم داشته باشند و ثانیاً براى تعلیم و تربیت، طبقات مختلف و گروهها و اقشار جامعه هم برنامه و راهکار داشته و هم اجراء نمایند. البته محور همه اقدامات تربیتى آنها باید معارف و تعالیم وحیانى و هدایت هایى باشد که ائمه اطهار علیهم السلام ارائه کرده اند.

هدایت و شکوفا سازى استعدادها و توانمندى ها و بینش ها و گرایش هاى ارزشى که در انسان وجود دارد، از مهم ترین مقاصد مکتب و نظام سیاسى اسلام و از اهداف اساسىِ مصلحان و رهبران دینى مانند حضرت امام مى باشد:

اسلام از هیچ چیز غافل نیست یعنى اسلام انسان را تربیت مى کند به همه ابعادى که انسان دارد. بُعد مادى دارد، راجع به بُعد مادى تصرفاتى دارد؛ بُعد معنوى دارد راجع به معنویات صحبت دارد. بالاتر از آن دارد... و اسلام یک حکومتى است که یک جنبه اش حکومت سیاسى است و یک جنبه اش حکومت معنوى، یعنى دو طرف دارد، انسان دو وضع دارد... اسلام همین طور کشیده دست مردم را گرفته و برده است تا برساند به ملکوت اعلى، سایر رژیم ها اینطور نیستند... .
3 ـ عدالت اجتماعى:

سومین هدف مکتب سیاسى اسلام استقرار عدالت اجتماعى و همگانى و ایجاد جامعه اى توحیدى به وسیله خود مردم است که در پرتو آن هر صاحب حقّى به حق خود رسیده و امتیازات خیالى و امکانات مادى و موقعیت هاى اجتماعى نتواند مانع اجراى عدالت واقعى و تأمین حقوق همه اقشار گردد.

محور اصلى همه احکام اجتماعى و بویژه فقه سیاسى تأمین حقوق انسانى و برقرارى عدالت اجتماعى است و لذا با متعرضین به حقوق دیگران و استثمار گنندگان و بر هم زنندگان عدالت اقتصادى، سیاسى و اجتماعى با شدت برخورد کرده و از مدیران و متصدیان حکومتى مى خواهد مانع تجاوز و ظلم مفسدان باشند. به همان میزان که باید تلاش کرد که افراد فاسد و گمراه، جذب و هدایت شوند باید با مفسدان و معاندان برخورد قاطع و مقتدرانه نمود.

حضرت امام عدالت اجتماعى را از اهداف انحصارى حکومت اسلامى مى داند و مى فرماید:

عدالت اجتماعى و برنامه هایى را که اسلام اجرا مى کند به مصلحت تمام طبقات است، این نوع حکومت سابقه ندارد.

و در مقابلِ کسانى که عدالت و آزادى را در تقلید از دیگران طلب مى کنند مى فرماید:

مطمئن باشید آنچه صلاح جامعه است در بسط عدالت و رفع ایادى ظالمه و تأمین استقلال و آزادى و جریانات اقتصادى و تعدیل ثروت به طور عاقلانه و قابل عمل و عینیت در اسلام به طور کامل مى باشد و محتاج به تاویلات خارج از منطق نیست.
4 ـ تأمین نیازمندى هاى اجتماعى:

در نهایت یکى از مقاصد و ابعاد دیگر مکتب سیاسى امام و اسلام، رسیدگى و تصدى امورى است که یک جامعه سالم و پویا و زندگى اجتماعى به آنها نیاز دارد، نظیر ایجاد امنیّت داخلى و دفاع شایسته از امّت اسلامى در برابر تهدیدات دشمنان، استقرار و حفظ نظم اجتماعى و جلوگیرى از تنازعات، هدایت و یا تصدى اقدامات و فعالیت هاى اقتصادى و امور مربوط به رفاه عمومى، رسیدگى به وضعیت افراد ناتوان، تنظیم روابط خارجى، سامان دهى به حقوق اقلیت ها و مانند آن.

حضرت امام در پاسخ این سؤال که اگر شما پیروز شوید پیشرفت هایى که در زمینه مدرنیزه کردن جامعه (در زمان پهلوى) به وجود آمده از بین خواهد رفت. اگر این درست نیست لطفاً نظرتان را بفرمایید، مى فرماید:

تاکنون که پیشرفت هایى در ایران نشده است، آنچه انجام گرفته و به شکل پیشرفت است، در واقع جز تخریب نیست. اگر حکومت به دست ملت بیفتد آنها در مصالح خودشان کوشا خواهند بود و آنگاه ان شاءاللّه سریعاً پیشرفت حاصل مى گردد.

و بعد از تشکیل جمهورى اسلامى و رسمیت یافتن آن با رأى مردم، جهت گیرى آن و رسالت مسئولین را عمل به احکام اسلام و خواست مردم دانسته و آن را معنا و مقتضاى جمهورى اسلامى معرفى مى کند.

ما موظفیم حالا که جمهورى اسلامى، رژیم رسمى ما شده است همه طبق جمهورى اسلامى عمل کنیم جمهورى اسلامى یعنى اینکه رژیم به احکام اسلامى و به خواست مردم عمل کند.

بنابراین علت غایى و مقصد اساسى حکومت دینى و مکتب سیاسى امام خدمت معنوى و مادى به انسان و تأمین همه نیازهاى او مى باشد و مسئولان و متصدیان امور حکومتى در همه سطوح و نهادها به عنوان کارگزاران و خادمان مردم باید این مقصد را در همه ابعاد و صحنه هایش همواره مد نظر و ملاک تصمیم گیرى ها و اقدامات خود قرار دهند که چهار بُعد اساسى این مقصد در طول یکدیگر مواردى بودند که ذکر شد.

جمع بندى

1 ـ انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى (قدس سره) تولد جدید اسلام ناب و منشأ احیاء و استقرار مکتب سیاسى اسلام گردید.

2 ـ مکتب سیاسى امام که همان مکتب سیاسى اسلام است داراى ویژگى ها و امتیازات مختلفى است که یکى از برجسته ترین آنها این است که خدا و مردم غیر قابل جمع نبوده، مقابل هم دیده نشده اند و در عین الهى بودن، مردمى بودن به بهترین شکل تضمین شده است.

3 ـ امام و مکتبى که او احیاء کرد، به مردم نگاهى با ریشه اعتقادى، فکرى و دینى دارند و جهت گیرى و خدمت مردمى را وظیفه الهى و تکلیف دینى متصدیان حکومت و نهادهاى سیاسى دولتى مى دانند نه صِرف قرارداد اجتماعى.

4 ـ در مکتب سیاسى امام، مشروعیت الهى است و ولایت و حاکمیت براى خدمت گزارى به مردم و در راستاى هدایت و تأمین نیازهاى مادى و معنوى آنان، شأن ربوبى و الهى دارد.

5 - در مکتب سیاسى امام، مردم داراى سه نقش تعیین کننده و اساسى هستند:

الف: پذیرش و انقیاد در برابر قانون و ولایت الهى؛ چرا که انسان آزاد و مختار آفریده شده است و هدایت تشریعى خدا [که سیاست اسلامى بخشى از آن است] تحمیلى نبوده، تنها براى انسان هاى فرزانه و خردمندى که آن را پذیرفته باشند فعلیت مى یابد.

ب: مشارکت عملى: اقتدار و توانمندى مکتب سیاسى اسلام و امام جز از طریق حضور و مشارکت و پشتیبانى مردمى تحصیل نمى شود.

ضمانت اجراء و عامل تأسیس و استمرار حکومت دینى خود مردم و حرکت و حمایت و قدرت آنها است.

ج: نظارت برعملکردها و موضع گیرى هاى مسئولین و نهادهاى حکومتى و کنترل و هدایت آنها.

6 ـ مکتب سیاسى امام و حکومت دینى، دو رکن الهى و دو رکن مردمى دارند.

اول ـ ماهیت دینى و قانون الهى.

دوم ـ رهبرى الهى و مشروعیت دینى.

سوم ـ پذیرش، ایمان و رأى مردمى.

چهارم ـ قیام و پشتیبانى و اقتدار مردمى.

7 ـ جهت گیرى مکتب سیاسى امام و مبانى سیاست گذارى در نظام دینى، مصالح، منافع و خواسته هاى مردمى است و در حقیقت حکومت براى آنها و از آنها است نه حکومت بر آنها.

8 ـ در مکتب سیاسى امام، سیاست از مقوله هدایت است نه قدرت و حاکمیت و مسئولیت ها با میزان هدایت بخشى و با مقیاس خدمت گزارى به مردم ارزیابى مى شوند و لذا پشتیبانى قلوب مردم را به دنبال خواهد داشت.

9 - در مکتب سیاسى امام چهار هدف و مقصد در طول یکدیگر، در راستاى خدمت به مردم هستند.

اول ـ فراهم نمودن زمینه براى تعالى و استکمال ارزشهاى انسانى.

دوم ـ پرورش و آموزش.

سوم ـ استقرار عدالت اجتماعى بوسیله خود مردم.

چهارم ـ تأمین نیازمندى هاى اجتماعى.

خداوند را به خاطر همه نعمت ها بویژه نعمت دولت کریمه شکر مى گوییم و سپاس مى گزاریم و از او مى خواهیم ما را شایستگى حفظ و تداوم نظام و مکتبى بگرداند که به وسیله برجسته ترین شخصیت دوران یعنى حضرت امام خمینى و ایثارگرى امت اسلامى شکل گرفت و به دست فقیهى فرزانه، جامع و محیط به زمان و مکان و معتقد به مردم مدیریت مى شود.

تبلیغات