نیاز حوزه به شهید مطهرى
آرشیو
چکیده
متن
بیرقها را باید افراشت تا همیشه و همه گاه افراشته ماند. راه را بـاید روشن نگه داشت با افروختن مشعلها با پاسدارى از شعله هاى مقدس آنها.
ایـن یـک آیین است آیینى نبشته شده بر لوح سینه ها و ورق ورق تـاریـخ پـرفـراز و نـشـیب هر ملتى. هیچ تمدنى در زیر آسمان پا نـگـرفـت و هیچ ملتى در سعادت و مجد نزیست جز این که این آیین را به خوبى پاسداشت.
افـروخته و شعله ور بودن شبان و روزان مشعلها و برافراشته بودن بـیـرقهاى یک ملت دلیل روشنى است بر حیات و زندگى و پویایى آن ملت و توانایى در میان دارى هرگاه و هر مکان.
مـلتى که مشعلهاى هویت او آیین و دین او تاریخ و تمدن او نا افـروخـتـه بـاشـد و بـیـرقهاى آن نا افراشته ملتى است مرده و برافتاده از گردونه جهان.
هـمـیشه در هنگامه ها و عرصه کارزار و گاه نبردها و ستیزها هر یـک از دو سـوى نبرد تلاش مى ورزد بیرق دشمن را فرو خواباند و بیرق بانان او را از دم تیغ بگذراند و مشغل او را فرو میراند و نـیـروى دشمن را در تاریکى فرو ببرد. سلطه نظامى و سلطه فرهنگى مـلـتـى بـر ملت دیگر قومى بر قوم دیگر آن گاه پا مى گیرد که بیرقها فرو افتد و مشعلها فرو میرند.
شـیعه که در درازاى تاریخ پرشکوه خویش توانسته آهنگین بر صراط بـپـویـد و بـر جـاده خـورشـید بماند و بدرخشد و چلچراغ شبستان مـحـرومـان بـیـنـوایان و ستم دیدگان باشد از
آن روى بوده که رایـتـهـا و درفشهاى خود را همیشه در سرما و گرما در هنگامه هـاى سخت و گاه گردبادها و توفانهاى بنیان برافکن افراشته نگه داشـتـه و قـهـرمـانـانه نگذاشته گزندى به آنها وارد شود. زلاى انـدیـشـه شـیـعـه و شفاف بودن جویبارهاى آن با این همه فاصله زمـانـى از سرچشمه و فراز و نشیبها حصرها و بندها دشنه کشیها و غـداره بندیها علیه آن پدیده شگفت تاریخ بشر است و این نیست مـگـر این که شیعه در پرتو مشعلهاى مقدس خود ره پوییده و شبهاى دیجور و دهشت انگیز را به صبح آورده است.
شـیعه بر عروه الوثقى آویخت و از توفانهاى سهمگین در امان ماند و بـر تـارک جـهـان هـمـیشه درخشید شیعه از آغاز حرکت پرشکوه و پـرهـیمنه خود گام در جاى گام پیامبر(ص) نهاد و خاک پاى او را بـویید و غبار راه او را سرمه چشم خویش کرد و این راه پر خطر و پر کمینگاه را در پیش گرفت و با هنگامه ها درآویخت.
شـیعه پس از آن والاگهر و سکنى گزیده بر بلنداى قاف هدى از نور عـلـى(ع) و اولاد مـعـصـوم عـلى(ع) قبسى برگرفت و به شبستان خود روشـنـایى و گرما بخشید و در پرتو آن به جان جان روى آورد. پس از آن کـه یـازدهـمین فرزند على(ع) به دستور خدا جمال دل آراى خـود را از خـلـق پـوشـانـد و در پس پرده غیب نهان شد شیعه با عـالـمـان راسـتـین و مشعل داران و رایت بانان آن امامان همام پـیـونـد خویش استوار ساخت و تاکنون بر این ستیغ خوش درخشید که همیشه چنین بادا.
حـوزه بـه عـنـوان رایـت شـیـعه رأد این کاروان بزرگ بوده و پـیـشـاهـنـگ آن. البته در این عرصه گاه برفراز بوده و گاه بر نشیب که اکنون و در این نوشتار پرونده آن را نمى گشاییم.
اکـنون و در این روزگار پرفتنه و در این هنگامه پربلا حوزه اگر بـخـواهـد اسـتـوار گام بردارد و بپوید و گذرگاههاى دشوار گذر بـیابانهاى دهشت انگیز را یکى پس از دیگرى پشت سر بگذارد و هر روز و هـر پـگـاه بـیـش از دیـروز و پـگـاه دیـروز بـدرخشد و عـطـرافشاند بیاید مشعلها و رایتها را همیشه و همه گاه برفراز بـدارد و در پرتو آنها حرکت کند که نه خود به بیراهه افتد و نه کـاروانـیان ره گم کنند و در چنگ گردبادها گرفتار آینه و ره به جایى نبرند و زمین گیر شوند و طومار زندگى شان در هم بیچد.
پـایـدارى در پـاى رایتها و مشعلها و بودن و پاییدن با آنها در دوران آرامـش هنر نیست که از هر کسى بر مى آید در هنگامه ها و شـبـهـاى دیـجور و زمستانهاى استخوان سوز بباید بود و پایید و مـانـد و ایـن فانوسهاى آویخته بر آسمان را براى دریاپیمایان و بیابان پویان از هر گزندى در امان داشت.
اگـر چنین شد و این قاعده و آیین درست پاس داشته شد و حوزه ها بـر پیمان خود استوار ماندند حرکتها ترازمند خواهند شد مردان راه آسوده خاطر تر گام برخواهند داشت راه را هموار افقها را روشن و آینده را زیبا و دل انگیز در خواهند یافت.
در ایـن صـحـیفه سخن از آب حیاتى است که در جویبارهاى فرهنگ و انـدیـشه این سرزمین مى شرد و زمزمه کنان به پیش مى رود و جان مى بخشد و شادابى مى آفریند و آلودگیها را مى شوید.
در این دفتر اندیشه بینش و نگاهى به بوته بررسى نهاده مى شود که نیاز امروز جامعه ماست.
در ایـن دفـتـر سخن از مردى است با آثار بلند رخشان پرجلوه کـارا و برابر نیازهاى زمان. سخن از زلال اندیشى است که اسلام را بـى پـیـرایـه و شفاف و زلال شناساند و با تلاش بسیار و ژرف نگرى شـگفت انگیز غبار از چهره اسلام زدود و اسلام را دینى استوار بر پایه هاى عقل و دانش و هماهنگ با فطرت معرفى کرد.
در ایـن نـامـه از نامورى سخن مى رود که اسلام را زیبا شناخت و زیـبـا شـناساند و رعدآسا بر دین ستیزان غرید و قهرمانانه و از پایگاهى روشن به تحریف گران تاخت و آنان را زمین گیر ساخت.
سخن از شهید راه اعتلاى اسلام مشعل و مشعل دار و مشعل بان بزرگ استاد مطهرى است.
نیاز به مطهرى نیاز گسترده و ژرفى است. براى رسیدن به قله هاى روشـن مـجـد و شرف و سریان دادن چشمه هاى زلال به دشتها لبها و جـامـهـاى تـشـنـه برافراشتن پرچم حق در کوى و برزن شناساندن فـرهـنـگ نـاب و رخـشان اسلام به مردم و نهادینه کردن آن نیاز داریـم کـه ایـن اندیشه ور بزرگ را مشعل راه و اسوه حرکت خویش قرار دهیم.
آثـار بـه جـاى مـانـده از ایـن شهید راه حق نه اساطیرند و نه افـسـانـه نـژنـد کـه تـحقیقى است بلند. حوزه ها بباید از جوى انـدیشه او که رشحه اى از جوى نطق انبیاست آب حیات نوشند تا چـشـم دلـشـان بـه نور عقل روشن گردد و از این چشمه ناب بباید جـامـهـاى جـان خود را لبالب سازند تا رفته رفته از تقلید خشک برهند و سنگر عقل شان پناه شان گردد.
شـرح درد بـا که بازگوییم که حوزه از این نعمت بزرگ خدا و هدیه الـهـى به درستى بهره نبرده و تشنگى به دست نیاورده تا در این آبـشـخـور بزرگ و بر این چشمه جوشان آرام بگیرد و جاى از آن آب گوارا برگیرد و جان تشنه خود را با آن سیراب سازد.
او در هـر عرصه اى که گام نهاده و در هر هامونى که درنگ کرده با عصاى موسوى خویش صخره ها را شکافته و براى یاران و همراهان و حق پویان چشمه هایى با آب خوش گوار روان ساخته است.
اسـتـا هـر میدانى که وارد شده شکوه آفریده و نگارستان زیبایى پـدیدآورده که انسان از تماشاى آن و با گشت و گذار در آن جان تازه اى مى گیرد.
او بـا رانـدن هواها و هوسها از ساحت وجود خود و پیوند ژرف با خـداى بزرگ و پشتکار و تلاش شبان و روزان و گاه و بى گاه در راه اسـلام و شـناختن و شناساندن به خدا نزدیک شد و بار یافت که از تـسـنـیم چشمه اى که تنها مقربان به آن راه مى یابند بنوشد و بـنـوشاند. او که خود از شراب سر به مهر بهشتى (رحیق مختوم) سر مست بود و شاداب جهانى را به وجد آورد و در مستى و شادابى فرو برد.
این بود که هر کس از جام لبالب از مى ناب او نوش کرد جان تازه یـافـت نوشد و از نور رویید و هر آنچه بوى نا و کهنکى مى داد به دور افکند.
مـطـهـرى نـوآور بـود و همه گاه افقهاى نو مى گشود و جهانهاى جدیدى را کشف مى کرد.
در کارگاه اندیشه و فکر او همیشه پرسشهاى نو مطرح مى شد و تلاش مـى شـد کـه پاسخهاى نو از منابع اسلامى دریافت شود; از این روى هر آنچه این کارگاه عرضه مى داشت نو بود و مورد نیاز همگان. به دنبال درک روح اسلام بود و هر تفسیر و هر برداشتى اگر با روح اسـلام سازگار مى دید مى پذیرفت. آنچه از روح اسلام درک مى کرد بـه تـمـامـى زوایاى معارف و احکام اسلام مى گستراند و بهره هاى زیـبـا از آن گرفت. اسلام را دقیق و عالمانه شناخته بود به گونه اى آن را طـرح مى کرد که هر عقل و فطرت سالمى آن را پذیرا بود. او یـک پـرسش گر بود و پرسش را یکى از غریزه هاى نخستین بشر و نمونه رشد و اعتلاى دستگاه فکر و اندیشه مى دانست.
پـرسـشهاى او برخاسته از شک بود و شک او را به این تلاش بزرگ و پـردامنه در افکنده بود و آرامش را از او در ربوده بود. او با تـلاش گـسـتـرده و هـمه سویه و مدد از خداوند در شک نماند و به یقین رسید.
او نـیازهاى بشر امروز و دنیاى معاصر را به خوبى درک کرده بود و بـر ایـن بـاور بـود: هر اندیشه و دین و آیینى توانایى آن را داشـتـه بـاشـد کـه به این نیازها پاسخ بگوید خواهد ماند و از گـردونـه جهان خارج نخواهد شد. استاد با الهام از قرآن به این نـتـیجه رسیده بود; اگر پدیده اى بى خاصیت و بى اثر باشد محکوم به زوال و فنا و نیستى است:
(فاما الزبد فیذهب جفإ واما ماینفع الناس بها فیمکث فى الارض.)
در ذیل این آیه شریفه مى نویسد:
(قـرآن اول مـثـلـى ذکـر مـى کـند باران را مثل مى زند که به کـوهـسـاران مى بارد سیلى جارى مى شود این سیل رودخانه ها و جـویـها را پر مى کند در برخوردى که این سیل با احشام پیدا مى کند و به علت خلط هایى که پیدا مى کند کفهایى بر روى سیل پیدا مى شود که روى سیل را هم مى پوشاند.
قـرآن مـى فرماید: آنچه مفید و حق است مثلش مثل آن سیل است و آنـچـه مفید و مورد نیاز نیست مثلش مثل آن کف روى آب است. کف مـى رود در هـوا پـخش مى شود ولى آب باقى مى ماند و نتیجه مى بـخـشد. بعد مى فرماید: واما ماینفع الناس فیمکث فى الارض. زیست شـنـاسـان مـى گویند: در اعضا و جوارح پیکره یک موجود زنده هر عـضـو; تـا وقـتى قانون خلقت به او اجازه بقا مى دهد که آن عضو مـفـید و موثر و مورد نیاز باشد. همین که این عضو از اثر افتاد و دیگر مورد نیاز نبود دستگاه منظم خودکار هدایت شده خلقت او را حذف مى کند.)
از ایـن جـا نقبى به روشنایى مى زند و سخن روشن و روشن گر خود را چنین زیبا فرا دید مى نهد:
(در اجتماع هم که بحث مورد نظر ماست این قانون حکم فرماست. هر چـیـزى کـه مورد نیاز و مفید به حال اجتماع باشد اجتماع را به سـوى خـیـر و تکامل هدایت کند در نظام خلقت و براى اجتماع بشر مـحـفـوظ مى ماند و اگر مورد نیاز نبود با زور و جبر نمى توان نـگهداریش کرد قانون خداست. اگر قرآن مى گوید: (انا نحن نزلنا الـذکر وانا له لحافظون) مى خواهد بگوید این قرآن همیشه مورد نـیـاز بشر خواهد بود بنابراین همیشه او را محفوظ نگه خواهیم داشت.)
اسـتـاد ایـن قانون را درباره اسلام جارى مى داند و آن را بر آن حکم فرما:
(اگـر اسـلام در ذات خـود و در طـبیعت خود این قدرت را نداشته بـاشـد کـه نیازهاى جهان بشر را رفع کند و دواى درد بشر نباشد مـا و شـمـا و هـزاران حـسینیه هاى ارشاد بخواهند به زور نگهش داریـم بـه طـور مسلم و یقین امکان ندارد. ولى اگر اسلام این قدرت و توانایى را داشته باشد باقى مى ماند.)
پـس از این فراز وظیفه همه اندیشه وران اسلام باوران آنان که حـاکـمـیت اسلام را مى جویند و درد دین دارند و عالمان راستین و حوزه هاى علمیه را چنین اعلام مى کند:
(وظیفه اى که ما داریم چه وظیفه اى است؟ وظیفه ما این است که ایـن احـسـاس احتیاج را در بشر بیدار کنیم و این امر مورد نیاز را بـه این بشر محتاج عرضه بداریم.... متوجه کنند که اى بشر بـه اسـلام مـحـتـاجـى سـپس اسلام را عارى از هر پیرایه اى عرضه بـدارنـد. دیـگـر هـمـان کـافى است لازم نیست ما و شما نگهدارش باشیم او خود جاى خود را باز مى کند.)
حال باید از حوزه ها پرسید که چقدر این وظیفه را پاس داشته اند و بـراى بـیـدار کـردن احـسـاس احتیاج در بشر تلاش ورزیده و به تکاپو برخاسته اند؟
نـیـاز ما این است که در ابتدا این احساس نیاز را در خود بیدار کـنـیم و سپس به پیروى از استاد احساس احتیاج را در بشر بیدار کنیم.
اسـتـاد از هـمـیـن زاویـه بـه حدیث شریف پیامبر اکرم(ص) که مى فرماید:
(الاسلام یعلوا ولایعلى علیه.)
اسلام بالا مى رود و چیزى بر اسلام برترى نمى یابد.
مـى نگریست نه تنها از زاویه اى که فقیهان و یا متکلمان به آن مى نگریستند:
(ایـن حـدیـث یک زاویه دیگرى هم دارد که من به زوایاى دیگر آن تـرجیح مى دهم و آن این است که اسلام در میدان عمل یا در میدان نـیـاز و احتیاج در تنازع بقإ مى باشد (این قانون تنازع بقإ تـنـهـا مـیان انسانها و حیوانها نیست میان مرامها عقیده ها مـسـلـکها دینها و فکرها هم وجود دارد) در میدان: (فاما الزبد فـیـذهـب جـفـإ و امـا ماینفع الناس فیمکث فى الارض) پیغمبر مى خـواهد بفرماید: هر چه زمان بگذرد بهتر کشف مى شود که نیازهاى جـهـان چـیـسـت! ایـن مساله به رفع نیازهاى جهان کمک زیادى مى کند.)
او بـا این نگرش و نگاه به سراغ اسلام قرآن و احادیث و معارف و احکام اسلامى مى رفت. این درک و این بینش و نکته بینى و باریک انـدیـشـى او را وا داشته بود که اسلام را به گونه اى بشناساند کـه در ایـن کـارزار بـراى ماندن پوییدن و به زندگى خود ادامه دادن پیروز گردد.
حـوزه اکـنون باید با تلاش و مطالعه ژرف و همه سویه به این درک بـالا برسد و دریابد که در میدان عمل و نیاز تنازع بقإست و اگر مـفـیـد بـود و کارامد و نیازها و دردها را شناخت و به درمان و پـاسـخ گویى آنها پرداخت مى ماند وگرنه براى همیشه به محاق مى رود.
مـطـهـرى کـارگـاه انـدیشه اش همیشه در تلاش بود مى اندیشید کـالـبـدشـکافى مى کرد همه سویه مى نگریست همه چیز را رصد مى کرد تا به کنه و ژرفاى حقایق دست مى یافت.
او در ایـن عـصـر عـلـم و فـکر و روشنایى زمان عقل و فلسفه و ایـدئـولوژیها مبرم ترین نیاز بشر را یک ایمان صحیح مى دانست.
ایـمـانى که بتواند روح را جذب کند و بر سر ضمیر انسانها حکومت کـنـد. بـراى رسیدن به این ایمان بر این باور بود که نمى توان از هـر راهـى رفته تنها قرآن است که مى تواند این ایمان را به دست دهد.
در نـگاه ایشان با این همه قدرت علمى و فنى بشر امروز که همه چـیـز را بـه زیـر نـگـین قدرت خود در آورده در یک جا مانده و نـتـوانسته آن جا را به تسخیر خود درآورد و آن روح و نفس خودش است.
اسـتاد با مطالعه و درنگ و کندوکاو بسیار بیماریها و دردها و نـیازهاى بشر امروز را به خوبى شناخته بود و روى نکته هاى حساس دسـت گـذاشته بود. نکته هایى که اگر اسلام در آن عرصه ها کارایى خود را نشان دهد خوش خواهد درخشید. او مى گفت:
(بـزرگ ترین پدیده عصر ما نفاق است. نفاق یعنى چه؟ یعنى این که بشر طورى فکر بکند و طور یگرى حرف بزند فاصله میان دل و زبان بـاشـد. چه فاصله اى؟ فاصله اى بیش تر از فاصله طبقاتى؟ فلان کس چـرا باید میلیاردر باشد دیگرى خاک نشین باشد. البته این چنین فـاصـلـه اى غلط است. ولى فاصله از آن بیش تر فاصله میان دل و زبـان اسـت کـه در بـشـر امروز آشکار و پیداست. این فاصله میان ظـاهـر و بـاطـن اسـت. فـاصله میان ادعا و عمل است فاصله میان گفتار و کردار است.
در کـدام عـصر و زمان این مقدار مفاهیم مقدس بشرى استعمال شده اسـت؟ در کـدام عـصر و زمان این قدر دم از اخلاق زده اند دم از صـلـح و بـرادرى دم از امـنیت دم از آزادى و مساوات و برابرى زده انـد دم از برادرى و انسانیت زده اند دم از حقوق بشر زده انـد و در کـدام عـصر به اندازه زمان ما این مفاهیم را ملعبه قـرار داده اند با اینها بازى کرده اند؟ بمب هاى آتش زا را با هـواپـیما از آن سوى دنیا حرکت مى دهد و بر سر مردم بى گناه مى ریزد بعد مى گوید: تصمیم آمریکا در دفاع از آزادى! راسخ است.) مصلح بزرگ قرن ما از سردرد و سوز عشق به انسانیت و فرداى بهتر این هشدار بزرگ را که بشر امروز به بیمارى سخت مهـلک و تـباه کننده دچار آمده به اهل خرد اهل درد و سوز 7 داد و بر آنـان بانگ زد که اگر دیر بجنبید وجلوى این پدیده شوم را نگیرید همه چیز تباه خواهد شد.
او عالمانه و دقیق و با کالبد شکافیهاى بسیار به این نتیـجه رسید که سبب گـرفتارى بـشر به این بیمارى خطـرناک و خانمانسوز نبود آزادى معنوى است.10 روحش شاد و راهش پر رهروباد.
پى نوشت ها:
1. سوره مطففین 7 آیه 27.
2. همان آیه 25.
3. سوره رعد آیه 17.
4. اسلام و نیازهاى جهان امروز شهید مطهرى نـشریه شـماره17/8 حزب جمهورى اسلامى.
5. همان / 17 - 18.
6. همان / 18.
7. همان.
8. همان.
9. همان / 19.
10. آزادى معنوى شهید مطهرى / 19 صدرا.