آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

تاریخ اسلام به دو بخش تقسیم مى شود: دوره تکوین و دوره تأسیس دولت و تشریع. در دوره تکوین که در مکه از نزول وحى آغاز شد, پیامبر اسلام به دستور خداوند با شرک و بت پرستى مبارزه کرد و آیین نوظهور اسلام را تبلیغ مى کرد. در این دوره او همراه صحابه اش متحمل زحمات طاقت فرسایى شد که سرانجام مسلمانان تصمیم گرفتند به حبشه مهاجرت نمایند. در سال هاى بعد, پیامبر با مردم یثرب ـ که بعدها (انصار) نامیده شدند ـ طى دو ملاقات در (عقبه) دست به کار سیاسى زد و پیمان (عقبه دوم) را که حاوى نوعى پیمان دفاعى بود, امضا فرمود. بالاخره طبق قرارداد خود با یثربیان در سال سیزدهم بعثت به یثرب (مدینه) هجرت فرمود.در آن جا بود که پایه یک حکومت عادل اسلامى را پى افکند.
دوره تأسیس و تشریع از آغاز هجرت شروع مى شود, پیامبر اکنون که در مدینه به صورت رهبر سیاسى و مذهبى مدنیان درآمده است, با اتکا به قدرت اجتماعى و وحى خداوند, دولت تأسیس کرد. ایشان با بستن قراردادى با یهودیان ساکن مدینه, حکومتى تشکیل داد و امت واحدى به وجود آورد. او براى دولت تازه تأسیس یافته خود , قانون اساسى تنظیم نمود. این قانون در تاریخ اسلام, (صحیفه) نامیده شده است.1
در این قانون , روابط اجتماعى هر یک از مسلمانان و یهودیان, ضمن 46ماده تنظیم شد. البته زندگى فردى, اجتماعى و سیاسى پیامبر به عنوان الگوى رهبرى (اسوه) همان سیره نبوى است که به عنوان دومین منبع تشریعى و آموزشى اسلام تلقى مى شود. چگونه زیستن و روش هاى اجتماعى او قطعاً یک الگوى عملى است که مسلمانان باید در حیات اجتماعى و مذهبى خود, آن را مد نظر قرار دهند و به او اقتدا نمایند. اکنون, این سؤال مطرح است که روش حکومتى مدینه چه روشى بوده است: دموکراسى, تئوکراسى یا دموکراتیک دینى؟
بحث از حکومت و نوع سیاسى آن, شاید از اصلى ترین و با سابقه ترین بحث هاى فکرى و سیاسى است که در میان اندیشمندان متفکر فلسفه سیاسى بروز کرده و از ارسطو گرفته تا منتسکیو و اندیشمندان سوسیالیسم جهان معاصر, درباره آن بحث کره اند که چگونه انسان اجتماعى در پناه چنان حکومتى مى تواند به سعادت همگانى و عدالت اجتماعى نایل آید؟
در پاسخ به چنین مسأله سیاسى بوده که نوع حکومت (دموکراسى) را براى علاج مشکل اجتماعى انسان ارائه داده اند.
از سوى دیگر, دعوى حکومت از سوى دین, چگونه مى تواند با دموکراسى ارتباط داشته باشد؟ آیا حکومت هاى دینى که از سوى انبیا یا جانشینان راستین آن ها, که در نهضت هاى دینى اقامه شده است, پاسخ گوى نیاز اجتماعى انسان بوده اند؟ یا این که حکومت هاى دینى بنابر خاستگاه اعتقادى خود, که نوعى یقین و جزمیت بر آن حاکم است, چندان ارتباطى با وصف دموکراتیکى نداشته و همواره ناقض آن بوده اند و یا این که نوع حکومت ها را بر حسب نظریه بعضى از نظریه پردازان سیاسى مانند منتسکیو باید تابع عامل جغرافیایى دانست و آن را این گونه تقسیم بندى نمود که: (همواره غرب به دلیل نفوذ مسیحیت, خاستگاه حکومت هاى دموکراسى و شرق منبع حکومت هاى استبدادى بوده است؟)2

مفهوم دموکراسى
ریشه واژه (دموکراسى) از زبان یونانى گرفته شده است, دموس (Demos) به معناى مردم و کراتین (Kratien) به معناى حکومت است. اساس دموکراسى بر آزادى افکار و عقاید و سرچشمه گرفتن حکومت و اقتدار از مردم, استوار است. حکومت دموکراسى بنا به رأى (ابراهام لینکلن) عبارت است از: (حکومت مردم بر مردم و به رأى مردم).3
امّا معناى واقعیِ (حکومت مردم بر مردم) یا (حکومت مردمى) چیست؟ به راستى آیا مردم خودشان مستقیماً حکومت مى کنند؟ یا حکومتى که مردم از اداره و سیاست آن راضى بوده و به آن اطمینان داشته باشند, مردمى است؟
از تجارب سیاسى حکومت هایى که در یونان یا روم باستان, به نام حکومت هاى دموکراتیک, حاکمیت داشته اند, چنین فهمیده مى شود که حکومتى که مردم مستقیماً زمام آن را به دست بگیرند نه وجود داشته و نه ممکن است که وجود پیدا کند; یعنى در واقع, حکومت دموکراسى به مفهوم سیاسى مصطلح خود, هرگز از عالم ذهن بشر خارج نشده و در بیرون تحقق نیافته است. امّا آن چه در عصر ما, از حکومت دموکراتیک دیده مى شود این است که به حکومتى که فردى مستبد یا طبقه اى خاص آن را در دست نداشته باشند, (دموکراسى) گفته مى شود. چنین حکومتى غیر از حکومت اریستوکراسى (اشرافى) تئوکراسى (روحانیان) و الیگارشى (نظامیان) است. بنابراین وصف (دموکراسى) یک مفهوم سلبى و منفى خواهد داشت.
اگر معیار حکومت دموکراسى را رضایت و اعتماد مردم به آن بدانیم, این تعریف ممکن است از جهاتى مقبول, ولى از جهات دیگر قابل نقد و ناقص باشد, زیرا در تاریخ حکومت ها, بعضى از سلاطین و زمامداران را هم مى بینیم که آن چنان مورد رغبت و رضایت مردمشان بوده اند که حتى احیاناً ستایش هم شده اند و به هیچ وجه, مورد اعتراض هم واقع نشده اند. حکومت (کریم خان زند) در ایران از نمونه هاى بارز این حکومت است.
لذا ممکن است براى حکومت مردمى, تعریف و توصیف دیگرى را نیز یادآور شد. حکومت دموکراسى از آن جهت مردمى و دموکراتیک است که در راه خدمت به مردم, براى تأمین رفاه و آسایش آنان, تلاش مى کند و مردم حق دارند در امور دولت نظارت داشته باشند.
این که نوع و نظام چنین حکومتى چیست: دموکراسى, اریستوکراسى یا حکومت صالحان, نکته اى است که در بیان اندیشه فیلسوفان سیاسى یونان باستان نیز وجود داشته است.
شاید, آنان نخستین بار از مفهوم دموکراسى و خدمت به مردم سخن گفته باشند; مثلاً (پریکلس) از حکمرانان آتن, تاکید داشت همه مردم حق دارند حکومت نمایند و حکومت از آنِ همه است, نه در اختیار عده اى, و همه حق دارند بر امور دولت نظارت کنند.4
در عصر حاضر نیز اندیشمندان سیاسى آمریکا, وقتى که مى خواستند استقلال آمریکا را اعلام نمایند, در بیانیه خود چنین آوردند: ما این حقایق را پذیرفته ایم تا مستقل باشیم:
1ـ همه انسان ها مساوى اند و مساوى آفریده شده اند.
2ـ خداوند به آن ها حقوق پایدار اعطا کرده است. این حقوق عبارت اند از: حق حیات, آزادى, بهره ورى از رفاه و خوش زیستن و حفظ این حقوق.
3ـ حکومت از میان مردم و انسان ها برخاسته است و قدرت خود را از مردم دریافت مى کند.5
با وجود این تأکیدات, همه مى دانیم که حکومت هاى دنیا, حتى در مرکز به اصطلاح دموکراسى جهانى, (آمریکا) چنان نیست که نظر مردم و یا رأى آن ها صددرصد دخالت داشته باشد, بلکه بیش تر متنفذان جامعه از طریق احزاب حاکم, نمایندگان خود را به قدرت مى رسانند و تا حافظ منافع آن ها باشند. درست برخلاف آن چه در ایران اتفاق افتاد و همه مردم ایران به نظام جمهورى اسلامى رأى دادند.
امّا در بُعد فلسفه سیاسى و اندیشه هاى بشر دوستانه, طراحان مؤثر انسانیت و احقاق حقوق, آدمیان اند نه واقعیت, لذا اگر از سر اندیشه, به مسأله حکومت و خدمت به مردم نظر کنیم, علاوه بر فلسفه هاى سیاسى, همه ادیان بشرى, بخصوص ادیان آسمانى, تأکیدى ژرف بر خدمت به مردم و رفاه حال آنان دارند.

مردم مدارى در آموزش هاى ادیان
اساساً ادیان براى راهنمایى و ارشاد انسان ها و در راه خدمت و ترقى آنان نازل شده و بسط یافته اند, قرآن کریم مى فرماید:
(انّما انت منذرٌ وَلَکلّ قوم هادٍ;6 [اى پیامبر] تو فقط هشدار دهند اى و براى هر قومى رهبرى است.)
طبق قدیمى ترین متن حقوقى, (حمورابى) پادشاه بابل, قوانینى را تصویب کرد که حقوق مساوى و عدالت را براى افراد ملّت اجرا نماید.
از جمله ده فرمانى که خداوند در کوه طور به حضرت موسى وحى فرمود عبارت بود از:
(علیه همسایه خود شهادت دروغ مده.)
در چین کنفوسیوس گفت:
(آن چه بر خود روا نمى دارى در حق دیگران روا مدار.)
بودا به شاگردانش گفت:
(در جهان مسافرت کنید و به مردم خدمت نمایید, بدون احساس رنج و درد, تنها براى منفعت و شادى خدایان و انسان ها.)
حضرت مسیح(ع) فرمود:
(همسایه ات را دوست بدار.)
حضرت محمد(ص) پیامبر اسلام فرمود:
(ا گر با دیگران به بى عدالتى رفتار نکنى, کسى با تو به بى عدالتى رفتار نمى کند.)7

اسلام و خدمت به مردم
بنابراین, اگر خدمت به مردم و تلاش در راه آسایش, رفاه و احیاى حقوق انسانى و عدالت اجتماعى را معیارِ حکومتِ صالح, شایسته و مردمى بدانیم, قطعاً حکومت پیامبر اسلام(ص) در رهبرى حکومت مدینه, از نمونه هاى اعلاى این حکومت مى باشد که در مدینه تشکیل شده است.
آن چه در حکومت اسلامى, مطرح است, اصول و اهداف متعالى انسانى است, نه شکل و رنگ خاص. هر حکومتى که بتواند عدالت اجتماعى را به نحو شایسته اى در جامعه اجرا نماید, مى توان آن را (حکومت اسلامى) نامید. شکل حکومت برحسب مقتضاى زمان به هر صورت که انتخاب شود آزاد است; به عبارت دیگر, حکومت اسلامى, شکل خاص یا رنگ خاصى از حکومت ندارد. معیارِ عدالت و احیاى حقوق انسانى است بعداً شکل حکومت را زمان تعیین مى کند.
امّا اگر بخواهیم شکل حکومت اسلامى و روش سیاسى پیامبر را نام گذارى کنیم, به جاست که آن را حکومتِ (خدایى ـ مردمى) بنامیم, زیرا پیامبر گرچه فرستاده خداوند است, در کارهاى اجتماعى خود همواره از مشورت با مردم ابا نداشته و آنان را در اجراى امور و نظارت بر کارها دخالت مى داده است, حتّى در بسیارى اوقات, نظر اکثریت را مقدّم مى داشت.

نقش (بیعت) در انتخاب و شکل کشائى اجتماعى
وجود یک پدیده اجتماعى در تاریخ و فرهنگ اسلامى, نشان آن است که مسائل اجتماعى در زمان رسول خدا از طریق نظرِ مردم و رأى و پیمان آن ها صورت مى گرفت. قطعاً واژه (بیعت) از ریشه (بیع) به معناى یک نوع عقد و قرارداد اجتماعى است که میان متعاقدین برقرار مى شود و حکایت از لزوم میثاق و ضرورت مسأله را مى رساند.
پیامبر اسلام(ص) در آغاز رسالت و دوره تکوین, هنگامى که مى خواست دعوت اهل مدینه (انصار) را بپذیرد, با ایجاد یک نوع قرارداد (بیعت) در عقبه دوم, آن را پذیرفت; جالب این که در این رأى گیرى اجتماعى, برخى زنان مسلمان نیز حضور داشتند و در آن شرکت کردند.
ییا انعقاد قراردادِ (بیعت) صلح حدیبیه, بیعة رضوان, در حَلِّ مشکل آتش بس و امضاى صلح با قریش, پیامبر آن را به نوعى (رفراندم) گذارد و از مسلمانان در پایدارى جبهه اسلام و صلح با قریش (بیعت) گرفت. این بیعت در تاریخ اسلام اهمیت فوق العاده اى دارد که خداوند در سوره فتح, داستان آن را بازگو مى کند:
(انّ الذین یبایعونک انّما یبایعون اللّه یدُاللّه فوق ایدیهم فمن نکث فانّما ینکث على نفسه و مَنْ اوفى بما عاهد علیه اللّه فسیؤتیه اجراً عظیماً;8 در حقیقت, کسانى که با تو بیعت مى کنند, جز این نیست که با خدا بیعت مى کنند, دست خدا بالاى دست هاى آنان است. پس هر کس که پیمان شکنى کند, تنها به زیان خود پیمان مى شکند و هر که بر آن چه با خدا عهد بسته وفادار بماند به زودى خدا پاداشى بزرگ به او مى بخشد.)
سپس اضافه مى کند:
(لَقَدْ رَضیَ اللّه عَنِ المؤمنینَ اِذْ یُبایِعونَک تحت الشَجرة فَعَلمَ ما فى قلوبِهِم فَانَزَل السَکینَةَ عَلیْهم وَاثابهم فتحاً قریباً;9 خداوند از مؤمنان خشنود است آن جا که در زیر درخت با تو (بیعت) کردند, خداوند از آن چه در دل آن هاست آگاه است پس طمأنینه خود را بر آنها نازل کرد و ایشان را به پیروزى نزدیک رسانید.)
کارکرد بیعت با پیامبر خود حل مشکل اجتماعى را به دنبال داشت و پیروزى را براى مسلمانان محقق مى ساخت.10

آیا اسلام تئوکراسى است؟
برخى از نویسندگان, حکومت اسلامى را (تئوکراسى) (Teocracy) معرفى کرده اند, در صورتى که حتى از نظر تشیع, که به پیشوایان منصوص معتقد است, میان حکومت اسلامى و تئوکراسى, تفاوت بسیارى وجود دارد, زیرا آنان که حکومت خود را (از جانب خداوند) و خود را فرزندان الهه معرفى مى کردند و یا چون پادشاهان جبار و مستبد مسیحى در قرون وسطى فرضیه (حقوق الهى سلاطین) را مطرح مى ساختند, منظورشان این بود که مردم زورگویى آن ها را تحمل نمایند و دم بر نیاورند. اما در حکومت اسلامى, زمامداران موظف اند فقط قانون را اجرا کنند نه اراده شخصى خود را; به تعبیر دیگر, حکومت آن ها کاملاً مشروط است نه مطلق و خود آنها در پیشگاه قانون, با دیگران برابر و در عرض سایر امت اند. امام على(ع) در اولین خطبه خود پس از حکومت فرمود:
(ایّها الناس انّما اَنَا رَجُلٌ منکم لى ما لَکم وعَلَى ما علیکم;11 اى مردم, من یکى از شما هستم, آن چه به نفع شما است به صلاح من هم هست و هر چه به ضرر شما است, قطعاً به ضرر من هم خواهد بود.)

نقد منتسکیو
بدون شک, نظر منتسکیو درباره حکومت اسلامى از بى اطلاعى بوده است, حاشیه پرداز (روح القوانین), محمد مددپور, مى نویسد:
(منتسکیو بنا بر مشهودات زمانه و مبانى نظرى عصر روشن گرایى در شرق شناسى و مسأله استبداد شرقى, در مطالعات سیاسى و تاریخى خود به این نتیجه رسیده است که هر آن چه متعلق به شرق و ادیان شرقى است, منشأ استبداد است, در حالى که مسیحیت غربى از استبداد, دورى مى کند.)
این نظریه در مقایسه میان اقدامات دولت عثمانى در مقام تبعیت از اسلام رسمى بسیار سست مى نماید, زیرا در دولت هاى اروپایى عصر منتسکیو به عنوان مظهر مسیحیت رسمى به سهولت مى توان دریافت که پادشاهان مسیحى اروپا در استبداد و ظلم و ستم بر رعایا کم تر از همتایان عثمانى و شرقى خود نبودند. در واقع, تفاوت اساسى استبداد غربى و شرقى در تفاوت روش است وگرنه دیانت اسلام و مسیحیت هیچ کدام با استبداد رأى حاکم جور موافق نیستند و از هر دو دین, در قلمرو آن ها تنها اسمشان حاکم بوده است.
مسأله اى که قابل ذکر است این است که آیا منتسکیو از جنایات پادشاهانى که قدرت مطلقه داشتند و به کشتارهاى وسیعى, طى جنگ هاى قدرت در عصر اصلاح مذهب و تشکیل حکومت هاى مرکزى, دست مى یازیدند, بى خبر بوده است؟ مگر در همان عصر, (لوئى چهاردهم) با جنگ هاى خود, هزاران نفر را به کام مرگ نفرستاده بود و یا (کاترینِ دوم) با نظام سرواژى (زمین برده دارى) بى رحمانه حکومت نمى کرد؟ آیا اروپاییان داعیه حکومت الهى (آن هم از نوعى مسیحیت) نداشتند که هفتاد هزار مسلمان را در عصر جنگ هاى صلیبى در بیت المقدس کشتار کردند؟12

دموکراسى انسانى
نویسنده, این تعبیر را از دکتر (محمود عقّاد) متفکر و نویسنده مصرى, اقتباس کرده است.13 منظور از دموکراسى انسانى آن نوع حکومت مردمى است که جوهره ذاتى آن خدمت به مردم و نجات انسان از چنگال عفریت جهل, فقر و امراض جسمى و روحى و آزادى انسان از سلطه ظالمانه انسان دیگر و از سیطره استعمار, استثمار و استحمار است و این موضوعى است که در عمق تعالیم اسلام وجود دارد و از صمیم رسالت هاى آسمانى بر مى خیزد.
بنابراین توصیف, دموکراسى اسلامى بر چهار پایه و اساس استوار است:

1ـ آزادى انسان:
هیچ انسانى گناه انسان دیگر, حتّى گناه پدران و اجدادش را بر دوش نمى کشد:
(لاتزر وازرةٌ وزر اُخرى.)14

2ـ مسؤولیت انسان:
(تِلکَ اَمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَها ما کَسَبَتْ وَلَکُم ماکَسَبْتُم وَلا تُسألُونَ عمّا کانُوا یَعْلَمونَ.)15
فقط انسان مسؤول اعمال خویش است:
(وَاَنْ لَیْسَ لِلانسان اِلاّ ما سَعى.)16
(کُلّ نَفسٍ بما کَسَبَتْ رهینةٌ.)17
در خصوص احساس مسؤولیت و آگاهى انسان, این حدیث نبوى معروف وارد شده است:
(کَلّکُم راعٍ و کلّکُم مسؤولْ عن رعیته. الامام راع و مسؤولٌ عَنْ رعیته والرّجُلُ رَاعقرآن فى اهله و مسؤولٌ عَنْ رَعَیِتَه و المرأ َةُ راعیةٌ فى بَیْتها وَمسؤولٌ عَنْ رَعیتها والخادِمُ مسئولٌ فى مال سیّده و مسؤول عن رعیته.)18

3ـ حقوق عمومى و تساوى مردم:
(یا ایّها الناس انّا خلقناکمْ مِنْ ذَکَرٍ وَانثى وَجَعَلْناکُمْ شُعوباً وَقَبائلَ لِتَعارفُوا اِنَ اَکْرَمَکُمْ عِنداللّه اتْقاکُم.)19
روابط خانوادگى نیز به یک معنا منقطع است. حدیث نبوى در این باره مى فرماید:
(یا معشر اِشَتروا اَنفُسکُم لا اغنى عِنکم مِنَ اللّه شیئاً. یا بنى عَبد منافِ! لا اغْنى عنکم مِن اللّه شیئاً. یا عباس بن عبدالمطلب؟! لا اغنى عنک مِنَ اللّه شیئاً. یا فاطمةُ بنت محمد! سَلینى مِنْ مالى ما شئتَ, لا اغْنى عَنْکِ مِن اللّه شیئاً, لى عَمَلى ولَکُم عملکم.)
مضمون سخن حضرت(ص) این است که: اى جماعت قریش, خود را از عذاب آتش برهانید, من شما را پیش خداوند چیزى را بى نیاز نمى کنم. اى فرزندان عبد مناف, اى عباس بن عبدالمطلب, اى فاطمه, خود را بپائید من از شما پیش خداوند چیزى را بى نیاز نمى نمایم. اعمال من در گِرو من است و کارهاى شما رهین شما است.
پیغمبر شنید که ابوذر به یکى از صحابه مى گوید: یابن السوداء, اى فرزند زن سیاه. آن حضرت ناراحت شد و فرمود:
(لَیْس لاِبن البیضاء عَلى ابن السَوداء فَضْلْ اِلا بالتقوى اَوْ عَمَلٍ صَالحٍ; فرزند زن سفید بر فرزند زن سیاه هیچ برترى ندارد جز به تقوا و کار شایسته.)
اسلام, مانند یهودیت براى گروه یا نژاد خاصّى انحصار نیافته, بلکه دعوتش عام و همگانى است:
(وَما ارسلناک إلاّ رَحْمَةً لِلعالمین.)
هرگونه تعصب و عصبیت نیز از نظر آن محکوم و مطرود است:
(لَیْس منّا منْ دَعى عَلى عَصَبیة وَلَیسَ مِنّا مَنْ قالَ بالعَصَبیة وَلَیْس مِنّا مَنْ ماتَ عَلَى عصبیة;20 از ما نیست کسى که بر تعصب سخن بگوید و یا بر عصبیت بمیرد.)
بنا به روایتى, حضرت امام سجاد فرمود:
(العَصَبیةُ هِیَ اَنْ تَرى شِرارَ قَومِکَ خَیْراً مِنْ خیار قَومٍ آخرین;21 تعصب آن است که اشرار قوم خود را بهتر از خوبان دیگران بدانى.)

4ـ مشورت با مردم:
به بیان یکى از نویسندگان اسلامى22, محمود عقّاد مصرى, لازمه حکومت عامه, تنها دخالت دادن مردم در انتخاب زمامدار و سپس بى اطلاعى و بى طرفى مردم در امور مملکت نیست, حکومت عامه کامل وقتى تحقق مى یابد که همکارى و مراقبت مستمر باشد.
مشورت کردن و احترام به رأى و نظر مردم در امر اجتماعى, سببِ دلبستگى و پشتیبانى آن ها مى گردد. ضمناً موجب توسعه شخصیت در ملّت مى شود.
آیات و احادیث به قدر کافى بر اصل مشورت در ایدئولوژى و حاکمیت دموکراتیک اسلامى دلالت دارد:
(والذین اِستَجابُوا لِربّهم وَ اقَامُوا الصلوة وَ اَمرُهم شورى بینهم وَ مِمّا رزقناهُم یُنفقونَ* والذین اِذا اصابَهُمْ البَغى هُمْ ینتصرون.)23
(فاعْفُ عَنهُم وَاسْتَغْفِرُ لَهُمْ وَشاوِرُهُم فى الامْرِ فَاذا عَزَمْتَ فَتوکَلْ عَلى اللّه.)24
حتّى در پاره اى از روایات اشاره شده است که در صورت نبودن آیه و حدیث در مورد حَلّ مشکلات اجتماعى مى توان حلّ مشکل را از طریق مشورت با مردم حلّ کرد.
از سعید بن المسیّب از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است که فرمود:
(قُلْتُ یا رسُول اللّه ینزِلُ بِنا وَلَمْ ینزل فیه قرآنٌ وَلَمْ تَمْضِ فیه سُنّتَک, قالَ رسولُ اللّه: وَاجْمعُوا لَهُ العالِمینَ مِنَ المؤمنین فاجْعَلُوه شورى بِینِکُمْ وَ لا تقضوا فیه برأیٍ واحِدٍ;25 یا رسول اللّه, قضیه اى پیش مى آید که درباره آن آیه اى نازل نشده و سنّت تو جارى نگشته است (پدیده هاى نو اجتماعى) فرمود: دانشمندان مؤمن را گردآورید و درباره آن میان خود به مشورت بپردازید. بدون آن که به رأى واحد قضاوت نمایید.)

تضامن اجتماعى و مسؤولیت همگانى
وجوب اجراى امر به معروف و نهى از منکر به عنوان اصل نظارت همگانى و تضامن اجتماعى از اصول و پایه هاى اساسى جامعه مردمى اسلامى است. آثار اجتماعى این تضامن, برقرارى حالت خیرخواهى و تسالم اجتماعى است.
آن چه شایان اهمیت است این که قرآن ضرورتِ (گروه) خاص که دعوت به خیر و معروف را عهده دار باشند, ضرورى مى داند و طبیعى است که معقول ترین و طبیعى راه و روش براى این موضوع, همان وجود احزاب صالح و شایسته اجتماعى ـ سیاسى است که با برنامه ریزى و خیرخواهى و نه غوغا سالارى و توطئه گرى به جامعه, آگاهى و شعور اجتماعى بدهند و زمامداران حکومت را در خطا کارى و اشتباه اندازى خود هشدار دهند.
آن چه مهم است این است که ملّت ما در طول سال هاى حکومت استبدادى شاهى که آثار و نتایج آن هنوز به این زودى ها از جامعه ما, کنده نمى شود, طعم یک آزادى مشروع و قانونى و احزاب خیرخواه و شایسته را ندیده اند و یا تربیت اجتماعى براى تعامل, گفت و گو و تفاهم و در یک کلام (کار اجتماعى) را پیدا نکرده اند. هر کسى نظر خود را حق و رأى دیگرى ابلهانه, و وابسته به بیگانه دانسته است و امت اسلامى که ضرورت داشت از وحدت اجتماعى و اخوّت و محبت اسلامى برخوردار باشد, کاملاً محروم و احیاناً ضد آن را مشاهده کرده است.
از آثار شعور اجتماعى یک ملت آگاه این است که از تجربیات تاریخى گذشته خود عبرت گیرد و نعمتِ آزادى و استقلال را که با بهاى خون بهترین فرزندان خود به دست آورده است از دست ندهد.
شکست نهضت مشروطه و نهضت ملّى در یک قرن اخیر, یک بار دیگر همه دل سوزان, ایران دوستان و اسلام خواهان این ملّت را هشدار مى دهد که: (بیا تا قدر یکدیگر بدانیم)
________________________________________
پى نوشت ها:

1. سیدمحمد ثقفى, ساختار اجتماعى ـ سیاسى نخستین حکومت اسلامى در مدینه (قم, انتشارات هجرت قم,1376) ص95; سیره ابن هشام, ج2, ص150, بحارالأنوار, ج1, ص110ـ111.
2. منتسکیو, روح القوانین, ترجمه على اکبر مهتدى (تهران, امیرکبیر, 1375ش) ج2, ص76.
3. Richard. M.Ketcham "what is Democracy" p.38. Dattom.. Co Newyork. 1955.
4. Ibid. P.40.
5. Ibid. P.22.
6. رعد (13) آیه7.
7. Richard. Ibid.p.24.
8. فتح (48) آیه 10.
9. همان, آیه 18.
10. طبرسى, تفسیر مجمع البیان (تهران, شرکة المعارف الاسلامیة, 1379هـ) ج9, ص117.
11 . قملداران ـ حیدر على ـ حکومت در اسلام, ص96, انتشارات اسماعیلیان, تهران, 1385هـ.
12 . مددپور, حاشیه بر روح القوانین, ج2, ص782.
13 . عباس محمود العقاد, الدیموقراطیة فى الاسلام (بیروت, دارالکتاب العربى, 1970) ص17.
14 . انعام (6) آیه164.
15 . بقره (2) آیه 141.
16 . نجم (53) آیه39.
17 . مدثر(74) آیه38 .
18 . موسوعة العقاد الاسلامیة, الدیموقراطیة فى السلام, ص714, دارالکتاب العربى.
19 . حجرات (49) آیه 13.
20 . موسوعة العقاد الاسلامیة, الدیموقراطیة فى الاسلام, ص714, دارالکتاب العربى و علاء الدین الاعلمى, و هج الفصاحة, ص520, بیروت, 1408هـ.
21 . شیخ عباس قمى, سفینة البحار, ج2, ماده (عصب), ص256.
22 . عباس محمود عقاد , همان, ص70.
23 . شورى (42) آیه38 و 39 .
24 . آل عمران (3) آیه159 .
25 . به نقل از حکومت در اسلام ـ حیدر على قلمداران, ص218, منقول از سنن ابى داود.

تبلیغات