آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

از جمله قواعدى که در استنباط واجتهاد احکام فقهى نقش به سزایى دارد، قاعده «کل حرام مضطر الیه، فهو حلال‏» مى‏باشد. این قاعده که با نام قاعده اضطرار شهرت یافته، از قواعد کاربردى واساسى فقه، به شمار مى‏آید وتاثیر وکارایى آن در جاى جاى فقه، به چشم مى‏خورد. به ویژه در حل مشکلات ومعضلات مباحث ومسائل نو پیدا نقش اساسى دارد.
اگر چه فقها از این قاعده با عنوان یاد شده کم‏تر بحث کرده‏اند، ولى استحکام وادله فراوان آن از یک سو ونقش کاربردى آن در سرتاسر فقه از سوى دیگر، ما را واداشت تا اندکى در خصوص آن بحث کنیم. این نوشته در دو بخش سامان یافته: در بخش اول اهمیت وادله اعتبار قاعده است، (بحث کبروى)، ودر بخش دوم بانشان دادن پاره‏اى از فتواهایى که به استناد این قاعده صادر شده‏اند، (بحث صغروى) موارد کاربرد نقش وکارآیى آن روشن خواهد شد.
محورهاى مورد بحث
به منظور بیان انگیزه وهدف از بحث وتحقیق در باره این قاعده، به برخى از پرسشهایى که حول آن مطرح است، اشاره مى‏شود: 1 - در تقسیم بندى قواعد فقهى، جایگاه این قاعده کجاست؟ آیا از قواعد عامه است‏یا خاصه، از قواعد منصوصه است ویا از قواعد بر گرفته از کلمات فقها، تنها در شبهات موضوعى جریان دارد، ویا در شبهات حکمى نیز جریان دارد؟
2 - با این قاعده، حرمت مورد اضطرار واقعا برداشته مى‏شود، ویا ظاهرا، ثمره فقهى این دو مبنا چیست؟
3 - قاعده اختصاص دارد به رفع حرمت اضطرارى، ویا وجوب عملى را که اضطرار به ترک آن است نیز بر مى‏دارد؟
4 - مدلول قاعده عزیمت است‏یا رخصت، ثمره فقهى این دو نظر در کجا است؟
5 - آیا قاعده اختصاص به احکام اضطرارى دارد، یا موضوعات اضطرارى را نیز فرا مى‏گیرد؟
6 - ملاک ومعیار اضطرار در مورد قاعده چیست، اضطرار شخصى ویا نوعى؟
قواعد همسو
از آن جا که قواعد فقهى گوناگون است، گاهى چند قاعده فقهى از جهت محتوا وآثار، اشتراک دارند، اگر چه در خصوصیات با هم یکى نیستند.
قواعد فقهى که در راستاى این قاعده هستند واز نظر محتوا با آن همخوانى دارند عبارتند از: 1. قاعده نفى عسر وحرج، 2. الضرورات تبیح المحظورات، 3. کل ما غلب الله علیه فهو اولى العذر، 4. لاضرر ولا ضرار فى الاسلام، 5. سهله ومسمحه بودن دین، 6. الضرورة فى کل شى‏ء الا فى الدماء.
جایگاه قاعده
قواعد نگاران، قواعد فقهى را از جهات گوناگون دسته بندى کرده‏اند،(مقصود از«مجله فقه اهل بیت‏»، شماره 7، مقاله پژوهش در قواعد فقهى) جایگاه قاعده، روشن شدن چگونگى رابطه آن با این تقسیمات مى‏باشد از جمله:
1 - به لحاظ گستردگى وفراگیر بودن آن در تمامى ابواب فقه ویا در بخشى از ابواب، این قاعده جزو قواعد عامه به شمار مى‏آید، زیرا در تمامى ابواب فقه، عبادات، معاملات به معناى عام، معاملات به معناى خاص، آداب شخصى، آداب عمومى، سیاسیات، وجزائیات کاربرد دارد.
2 - به لحاظ جریان در شبهات حکمى وموضوعى این قاعده در هر دو مورد به کار گرفته مى‏شود واختصاص به یکى از آن دو ندارد، زیرا ملاک قاعده در هر دو مورد هست.
3 - به لحاظ مدرک، این قاعده از قواعد منصوصه به شمار مى‏آید، نه از قواعد مصطاده (گرفته شده از کلمات فقها)، زیرا در آیات وروایات بر این قاعده تصریح شده است.
4 - بین این قاعده وقواعد وادله دیگر نسبت‏حکومت بر قرار مى‏باشد.
مدرک قاعده
ادله‏اى که ممکن است بر اعتبار وحجیت قاعده دلالت کند، ذیل شش عنوان طرح مى‏گردد:
الف - کتاب
آیه اول:
آیات زیادى در قرآن مجید هستند که مى‏توانند دلیل بر این قاعده باشد، از جمله: «انما حرم علیکم المیتة والدم ولحم الخنزیر وما اهل به لغیر الله فمن اضطر غیر باغ ولا عاد فلا اثم علیه،
جز این نیست که مردار وخون وگوشت‏خوک وآنچه را که (هنگام کشتن) نام غیر خدا بر آن خوانده شده بر شما حرام کرده است وهر کس (به خوردن اینها) ناچار شود در حالى که نه ستمکار وسرکش باشد ونه از حد گذرد، گناهى بر او نیست.» سوره «بقره‏»، آیه 173.
این روشن است که آیه در حالت اضطرار، ارتکاب به حرام را جایز شمرده ودر این صورت حکم حرمت از آن چیز حرام برداشته مى‏شود، زیرا مفاد دنباله آیه، کبراى کلى است که تمامى موارد اضطرار را در بر مى‏گیرد، اگر چه این کبرا در خود آیه از دو جهت محدود ومقید شده: الف: غیر باغ، ب: ولا عاد. در روایات وکتاب‏هاى تفسیرى از این دو قید معانى گوناگونى شده است از جمله:
1 - در روایتى از امام صادق (ع) غیر باغ به «صید کردن‏» وعاد به «دزدى‏» تفسیر شده است. «وسائل الشیعه‏»، شیخ حر عاملى، ج 5/509، باب 8 از ابواب صلاة مسافر، ح‏2، المکتبة الاسلامیة، ونیز «تهذیب‏» وتفسیر «عیاشى‏» ملاحظه شود.
2 - در اصول کافى از قول امام صادق (ع) «باغ‏» به خروج بر امام (ع) و «عاد» به قطع طریق تفسیر شده است. «تفسیر صافى‏»، ج 1/212، مؤسسه اعلمى.
3 - در روایتى از تفسیر عیاشى «باغى‏» به معناى ظالم، و «عادى‏» به معناى غاصب آمده است. «التفسیر»، محد جلیل عیاشى، ج 1/74، المکتبه الاسلامیه.
بى شک معانى گوناگون براى این دو قید ،بیان مصداق است ودور نیست «غیر باغ‏» را که در لغت به معناى «ظلم‏» و «سرکشى‏» آمده است، کنایه بگیریم وبگوییم، سبب اضطرار، کارى ظالمانه واز روى سرکشى نباشد که در غیر این صورت اضطرار موجب برداشته شدن حرمت وعذاب نخواهد بود، چون از باب قاعده «الامتناع بالاختیار لاینافى الاختیار» (مضطر شدن از روى اختیار با اختیار منافات ندارد) در این موارد که اضطرار با سوء اختیار انسان محقق شده، عذاب نیز خواهد بود، واین مطلب از نظر بسیارى از فقها حل شده است، آن جا که این را بسیارى از فقیهان پذیرفته‏اند که اگر شخصى از روى اراده واختیار وارد زمینى شده که غصبى است وبراى بیرون رفتن از آن چاره‏اى جز برگشتن از همان راه ندارد با اینکه مورد اضطرار است عقاب مى‏شود. «کفایة الاصول‏» آخوند خراسانى، ج‏1، ص؟.
واما «غیر عاد» کنایه است از این که شخص مضطر به اندازه‏اى که نیاز او برآورده مى‏شود مى‏تواند حرامى را انجام دهد. وبیشتر از حد نیاز براى او جایز نیست.
نقد وبررسى
ممکن است اشکال شود که این آیه تنها قاعده اضطرار را در محدوده همین مواردى که در آیه آمده است، معتبر مى‏کند نه بیشتر، زیرا این کبرا در مورد همین محرمات مخصوص وارد شده است.
پاسخ: اولا، ثابت‏شده که حکم آیه اختصاص به موارد یاد شده در آیه ندارد ومورد مخصص نیست، زیرا اگر مورد وشان نزول مخصص باشد بیشتر آیات در مورد خاص وبا شان نزولى مخصوص وارد شده ونباید آن‏ها را به موارد دیگر تعمیم داد. وحال آن که چنین نیست.
ثانیا، این ذیل در مقام بیان کبراى، کلى است که نزد عقلا پذیرفته شده است، زیرا از نظر عقلا میان اضطرار به خوردن گوشت‏خوک وخوردن گوشت روباه که حرمت آن خفیف‏تر است فرقى نمى‏باشد وهم چنین فرقى میان اضطرار به ارتکاب این محرمات وغیر این‏ها نیست.
بنابر این، تفاوتى میان اضطرار به این موارد که در آیه ذکر شده با اضطرار به موارد دیگر نیست وقاعده اضطرار قاعده‏اى فراگیر است.
پس دلالت آیه بر اصل قاعده تمام است واما خصوصیات وشرایط قاعده در جاى دیگر بحث‏خواهد شد.
آیه دوم:
«حرمت علیکم المیتة... فمن اضطر فی مخمصة غیر متجانف لاثم فان الله غفور رحیم، بر شما مردار حرام شده... پس هر کس - به خوردن گوشتهاى حرام - ناچار گردد بى آن که گرایش به گناه داشته، همانا خداوند آمرزنده ومهربان است.» سوره «مائدة‏»، آیه 3.
دلالت آیه بر قاعده تمام است، زیرا در این آیه همانند آیه پیشین پس از شمردن مواردى از محرمات خداوند به عنوان یک قاعده وکبراى کلى، اضطرار را سبب جواز انجام آن‏ها ودفع حرمت بیان کرده است، با این تفاوت که در این آیه یک قید بیشتر بیان نشده است، وآن کلمه «غیر متجانف لاثم‏» است. واین قید به معانى گوناگونى تفسیر شده:
1 - قمى در تفسیر خود از امام باقر (ع) نقل مى‏کند که «غیر متجانف لاثم‏» به معناى غیر متعمد است. «تفسیر قمى‏»، على بن ابراهیم قمى، ج 1/162، کتابفروشى علامه.
2 - واز على بن ابراهیم نقل شده که «غیر متجانف لاثم‏» به معناى مایل نبودن به گناه است.(همان)
3 - معانى دیگرى نیز نقل شده مانند اینکه اضطرار در سفر معصیت نباشد ویا مقدمات اضطرار اختیارى فراهم نگردد، ویا قید مذکور تاکید معناى اضرار است ومعانى دیگر همانند اینها. «تفسیر نمونه‏»، زیر نظر آیة الله مکارم شیرازى، ج‏4/272، دار الکتب الاسلامیه.
بى شک این معانى نیز بیان مصادیق است وشاید «غیر متجانف لاثم‏» کنایه باشد از این که بیش از اندازه‏اى که ناگزیر است به گناه تن ندهد، چون «جنف‏» به معناى میل است وشخص مضطر به ارتکاب حرام، باید میل وعلاقه به ارتکاب نداشته باشد وبه اندازه نیاز هم بسنده کند.
ممکن است همان اشکالى که بر دلالت آیه پیشین شد، در این جا نیز مطرح گردد، پاسخ آن همان جوابى است که در آن جا گفته شد، ونیازى به تکرار آن نیست. به این ترتیب، این آیه نیز بر قاعده اضطرار دلالت دارد.
آیه سوم:
«وما لکم الا تاکلوا مما ذکرا سم الله علیه وقد فصل لکم ما حرم علیک الا مااضطررتم الیه، وشما را چه شده است که از آنچه نام خدا بر آن یاد شده نمى‏خورید وحال آن که آنچه را بر شما حرام کرده است مگر آنچه به (خوردن) آن ناچار شوید برایتان به تفصیل بیان کرده است.» سوره «انعام‏»، آیه 119، تفصیل آن در آیه 3 مائده وآیه چهار آیه بقره آمده است.
دلالت ذیل آیه بر حلال بودن برخى حرام‏ها از سر اضطرار - روشن است. ویژگى این آیه در این است که در مورد خاصى وارد نشده، چون پس از این که مى‏گوید: همه حرام‏ها براى شما به تفصیل گفته شده، مى‏گوید: مگر آنچه که بدان ناگزیر باشید. بنابر این، اشکالى که بر دو آیه قبلى ممکن بود وارد شود بر این آیه وارد نمى‏گردد.
از سوى دیگر، در این آیه هر آنچه که در اسلام به نام حرام شناخته شده ودر حال عادى انجامش پلید است با یک قاعده عام وفراگیر (اضطرار) روا دانسته شده وگستره آن به گستردگى همه حرام‏ها است. چون مستثنى منه در این آیه تمام محرماتى است که از ناحیه شارع بیان شده، مسثنى یعنى جواز ارتکاب حرام از روى اضطرار نیز در قلمرو تمامى محرمات خواهد بود وفراگیر است، پس آیه به روشنى دلالت بر اصل قاعده دارد.
آیه چهارم:
«وما جعل علیکم فى الدین من حرج، وبر شما در کار دین هیچ تنگى ودشوارى ننهاده است.». سوره «حج‏»، آیه 78.
دلالت این آیه در مقایسه با سه آیه قبلى بر قاعده روشن‏تر است، زیرا آیات دیگر تنها بر جواز ارتکاب حرام در صورت اضطرار دلالت مى‏کردند، ولى این آیه افزون بر جواز ارتکاب حرام، ترک واجب را نیز در حال اضطرار جایز مى‏شمارد، زیرا ملاک، وجود حرج ومشقت است‏خواه منشا آن ترک حرام باشد ویا وجوب انجام واجب باشد.
واز طرف دیگر مدلول این آیه نفى حکم واقعى است در حال اضطرار، واما این که آیا مدلول آیات قبلى نفى حکم واقعى است ویا ظاهرى، جاى بحث دارد. وبر این مطلب آثار فقهى بسیارى مترتب مى‏گردد که پس از این بیان خواهد شد.
2 - سنت - حدیث اول
از جمله مهم‏ترین ادله‏اى که بر حجیت این قاعده دلالت دارد، روایات است وبا اهیمت‏تر از همه روایات، حدیث رفع است، زیرا مباحث گوناگون مطرح شده در این حدیث، ارتباط مستقیم با این قاعده دارد. از این روى مباحث مربوط به آن به ویژه سند آن با تفصیل بیشتر بررسى مى‏گردد.
متن وسند حدیث
«حدثنا محمد بن احمد بن یحیى العطار - رضی الله عنه‏» قال: حدثنا سعد بن عبد الله عن یعقوب یزید عن حماد بن عیسى عن حریز بن عبد الله عن ابی عبد الله (ع) قال: قال رسول الله (ص): رفع عن امتى تسعة، الخطا والنسیان وما اکرهوا علیه وما لا یعلمون وما لایطیقون وما اضطروا الیه والحسد والطیرة والتفکر فى الوسوسة فى الخلق ما لم ینطق بشفة، امام صادق (ع) مى‏فرماید: که رسول خدا (ص) فرموده است: از امت من نه چیز برداشته شده: خطا وفراموشى وآنچه که از روى اکراه باشد وآنچه را که نمى‏دانند وآنچه را که طاقت ندارند وآنچه مورد اضطرار است وحسادت وتفال ووسواسى فکرى در امور آفرینش تا هنگامى که بر زبان جارى نگردد.» «خصال‏»، شیخ صدوق، ص 417، مکتبه صدوق، وکتاب «توحید»، صدوق، ص 353.
چیزى که در این حدیث مورد نظر است وبدان وسیله قاعده را اثبات مى‏کنند جمله «مااضطروا الیه‏» است، زیرا در این حدیث به جمله «ما اضطروا الیه‏» براى اثبات قاعده اضطرار استدلال شده است.
ومفاد این جمله برداشته شدن تکلیف در موارد اضطرار است‏حکم وموضوع اضطرارى بنابر این، نگاه ولمس نا محرم حرام است، ولى هر گاه در مواردى از قبیل درمان ومانند آن، ضرورت پیدا کند، حرمت آن برداشته مى‏شود. ویا روزه گرفتن در ماه رمضان که واجب است اگر به منظور کارهاى درمانى افطار آن مورد اضطرار باشد حکم وجوب آن بر طرف مى‏شود. واما سند حدیث، بسیارى از بزرگان از جمله شیخ انصارى(«اجود التقریرات‏»، آیة الله محمد حسین نائینى، ج 2/169، مطبعه عرفان)، عراقى(«نهایة الافکار»، آیة الله ضیاء الدین عراقى، ج 3/208، انتشارات اسلامى)، نائینى(«اجود التقریرات‏»، آیة الله محمد حسین نائینى، ج 2/169، مطبعه عرفان) وخوئى(«مصباح الاصول‏»، آیة الله خوئى، ج 2/257، مطبعه نجف) از آن به عنوان صحیحه یاد کرده‏اند مرحوم شیخ مى‏نویسد: «المروى عن النبی (ص) بسند صحیح فى الخصال....» «فواید الاصول‏»، شیخ انصارى، ج 1/320، مؤسسه نشر اسلامى.
در خصال از پیامبر (ص) به سند صحیح روایت‏شده.... در کتاب توحید به جاى «محمد بن احمد بن یحیى العطار»، «احمد بن محمد بن یحیى العطار» آمده است. به نظر مى‏رسد سند کتاب توحید، درست باشد، زیرا احمد بن محمد بن یحیى العطار قمى، شیخ مرحوم صدوق است، نه محمد بن احمد بن یحیى العطار، زیرا از نظر تاریخ این دو فاصله زیادى دارند در معجم رجال الحدیث مى‏نویسد: «احمد بن محمد بن یحیى العطار القمى من مشایخ الصدوق‏».
«معجم رجال الحدیث‏»، آیة الله خوئى، ج 2/327، منشورات مدینة العلم.
رجال حدیث به جز احمد بن محمد بن یحیى العطار توثیق دارند واما احمد بن محمد مورد اختلاف واقع شده، برخى مانند آیة الله خوئى بر این باورند که توثیق ندارد ایشان مى‏فرماید: «فالمتحصل مما ذکرناه ان الرجل مجهول کما صرح به جمع منهم صاحب المدارک، از آنچه گفته شد روشن مى‏گردد که احمد بن محمد بن یحیى مجهول است همان گونه که برخى دیگران بدان تصریح کرده‏اند از جمله صاحب مدارک‏».همان، ص 330.
مایه شگفتى است که در کتاب «مصباح الاصول‏»، ج‏2/257 از سند حدیث با عنوان صحیحه یاد کرده‏اند، ولى در کتاب «معجم الرجال‏» احمد بن محمد بن یحیى را، مجهول مى‏دانند، که در نتیجه سند حدیث ضعیف شمرده مى‏شود. مگر این که ایشان سند «خصال‏» را صحیح بدانند وبر این باور باشند که «محمد بن احمد بن یحیى العطار» در سند واقع شده واو هم توثیق خاصى دارد، زیرا نجاشى در باره‏اش گفته است: «محمد بن احمد بن یحیى بن عمران بن عبد الله بن سعد بن مالک الاشعرى القمى ابو جعفر کان ثقة فى الحدیث.» «رجال النجاشى‏»، شیخ جلیل ابو عباس نجاشى، ص 348، مؤسسه نشر اسلامى، ونیز «معجم رجال الحدیث‏»، ج 15/45.
محمد بن احمد بن یحیى... قمى..... در حدیث ثقه است. ولى خود ایشان در مقام رد محدث نورى که محمد بن احمد بن یحیى العطار از مشایخ صدوق دانسته است، مى‏فرماید: «اقول لا اساس لما ذکره الا ما یوجد فى الخصال فى باب التسعة رفع عن هذه الامة تسعة اشیاء الحدیث ولا شک فى انه من غلط النسخة والصحیح احمد بن محمد بن یحیى العطار.» «معجم رجال الحدیث‏»، ج 15/49.
کلام محدث نورى دلیلى ندارد، جز نقل حدیث رفع که از محمد بن احمد بن یحیى العطار نقل شده، وان نقل هم غلط نسخه است وصحیح «احمد بن محمد بن یحیى‏» است.
بنابر این، علت این که ایشان از سند به عنوان صحیح نام برده روشن نیست، زیرا احمد بن محمد از نظر ایشان مجهول است.
نقد وبررسى
در هر صورت نظر آیة الله خوئى بر ضعف سند روایت نادرست است، زیرا احمد بن محمد یحیى اگر چه توثیق خاص ندارد، ولى توثیق عام دارد. ما در این جا برخى از ادله اعتبار احمد بن محمد یحیى را نقد وبررسى مى‏کنیم:
1 - این شخص از مشایخ شیخ صدوق است واصحاب نیز بر مشایخ شیخ صدوق اعتماد کرده‏اند واین توثیق عام است.
اشکال این استدلال درست نیست،
 زیرا شیخ اجازه بودن، کاشف از وثاقت نیست. 2 - برخى از بزرگان او را ثقه دانسته وبر احادیثش اعتماد کرده‏اند، از جمله شهید ثانى وشیخ بهائى. «معجم رجال الحدیث‏»، ج‏2/328.
اشکال:
 این توثیق‏ها اجتهادى است نه حسى، وتوثیقى حجیت دارد که از روى حس ویا قراین نزدیک به حس باشد، مانند توثیقات نجاشى وشیخ طوسى.
3 - علامه در فایده هشتم طریق شیخ صدوق را به عبد الرحمن بن حجاج و عبد الله بن ابی یعقور صحیح مى‏داند، وحال آن که احمد بن محمد بن یحیى نیز در این طریق است. واین توثیق عام براى او به شمار مى‏آید. «رجال علامه حلى‏»، علامه حلى، ص 277، منشورات رضى.
بر این استدلال اشکال شده به این که، تصحیح علامه ارزش ندارد، چون ناشى شده از مبناى او که عبارت است از جریان اصالة العداله ودر مواردى که ضعفى در باره آن‏ها ثابت نشده است. «معجم رجال الحدیث‏»، ج 2/328.
ولى این اشکال نادرست است، زیرا علامه عدالت را ملکه مى‏داند واو از نخستین کسانى است که عدالت را ملکه مى‏داند وصاحب جواهر در مقام رد این مطلب که علما عدالت را ملکه نفسانى مى‏دانند که از ملازمت با تقوى ومروت حاصل مى‏گردد مى‏نویسد: «لم اعثر على هذا التعریف لغیر العلامة.» در میان علما نیافتم کسى را که عدالت را ملکه نفسانى بداند جز علامه. «جواهر الکلام‏»، محمد حسن نجفى، ج 13/394، دار احیاء التراث.
پس اشکال بر توثیقات علامه به این معنى که بر پایه اصالة العداله مى‏باشد، ناوارد است. افزون بر این مورد، علامه طریق شیخ را به محمد بن على بن محبوب تصحیح کرده است(«خلاصه‏»، علامه، ص‏276) در حالى که یک طریق بیشتر ندارد ودر آن طریق هم احمد بن محمد بن یحیى واقع شده است. «تهذیب الاحکام‏»، شیخ طوسى، ج 10/72.
ونیز طریق شیخ به على بن جعفر تصحیح شده واحمد بن محمد بن یحیى هم در آن هست.(همان، ص‏82).
ونیز طریق صدوق به «عبد الرحمن بن حجاج‏» تصحیح شده وحال این که این شخص در سند است. «من لایحضره الفقیه‏»، ج 4/41.
4 - دلیل دیگر بر ثقه دانستن «احمد بن محمد توثیق شهید ثانى(«الرعایة فى علم الدرایة‏»، شهید ثانى، ص‏371) در «درایه‏»، «وجیزة‏»، ص‏133 - 154 و «هدایة المحدثین‏»،«منتهى الدرایة‏»، سید محمد جعفر مروج، ج‏5/179 وصاحب معالم در بحث‏خبر واحد وشیخ بهاء در مشرق ومیرداماد ومقدس اردبیلى وسماهیجى به نقل «منتهى الدرایة‏» ومامقانى در «تنقیح المقال‏»، آیة الله مامقانى، ج‏1/96 وبسیارى از بزرگان دیگر مى‏باشد. این ثقه دانستن‏ها اگر چه ممکن است از جهاتى مورد اشکال باشد، ولى روى هم رفته موجب اطمینان به توثیق خواهد بود.
به عنوان نمونه مرحوم مامقانى مى‏نویسد: والملخص المقال انا لانتوقف بوجه فى عد الرجل من الثقات وعد حدیثه صحیحا بعد ما عرفت‏»
5 - اعتماد سیرافى وجمع دیگرى از اصحاب بر روایت احمد بن محمد بن یحیى است.«رجال نجاشى‏»، ص‏59.
6 - راه دیگر بر اعتبار این سند این است که بگوییم شیخ صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه‏» همین روایت را در باب «فى من ترک الوضوء او بعضه‏» به صورت مرسل نقل کرده است، از طرفى شیخ صدوق در اول این کتاب گفته است: هر حدیثى که در این کتاب آمده است از اصول مورد اعتماد اصحاب گرفته شده واین عبارت شهادت عام است بر ثقه بودن صاحبان اصول که در سند احادیث این کتاب واقع شده‏اند ودر این روایت احمد بن محمد بن یحیى اگر چه صاحب اصل نیست، ولى سعد بن عبد الله ویعقوب بن یزید که این شخص از اینان نقل مى‏کند، صاحب کتاب اند وشیخ صدوق به این دو نفر سند صحیح دارد که این شخص در آن سند نیست، پس با تعویض سند، این روایت دیگر ضعیف نخواهد بود. «بحوث فى علم الاصول‏»، سید محمود هاشمى، ج 5/59، مجمع علمى.
بنابر این، اگر همانند بزرگانى هم چون نائینى عراقى وشیخ انصارى از سند به عنوان صحیحه یاد نکنیم، به یقین سند ضعیف هم نخواهد بود وبا این شواهد وقرائن نسبت به آن اطمینان نوعى حاصل مى‏شود.
لازم به یاد آورى است که اگر چه بحث‏سندى طولانى شد، ولى به دلیل اهمیت وزیادى استدلال به این حدیث لازم به نظر مى‏رسید.
مفهوم روایت
دلالت جمله «وما اضطروا علیه‏» بر قاعده فقهى «کل حرام مضطر الیه فهو حلال‏» روشن است، زیرا این جمله دلالت دارد که در موارد اضطرار تکلیف از انسان برداشته مى‏شود بنابر این، اگر تشریح بدن مرده مسلمان حرام باشد، در حالت اضطرار حرمت آن برداشته مى‏شود وجایز خواهد بود.
از این رو در تعارض میان حدیث رفع ودیگر ادله اولیه، حدیث رفع حاکم است. امام خمینى مى‏نویسد: «ان النسبة بین کل واحد من ادلة الاحکام مع غالب تلک العناوین الماخوذة فى الحدیث وان کانت عموما من وجه الا ان الحدیث‏حاکم علیها فلا تلاحظ النسبة بینهما.» «انوار الهدایة‏»، امام خمینى، ج 2/45، مؤسسه نشر آثار.
اگر چه نسبت میان هر یک از ادله با بیشتر عناوین حدیث رفع، عموم وخصوص من وجه است در عین حال سبت‏سنجى نمى‏شود، زیرا حدیث رفع بر دیگر دلیل‏ها حاکم است. پاره‏اى از مباحث دیگر که مربوط به مدلول حدیث است، در بحث قلمرو ادله خواهد آمد.
حدیث دوم
حدیث دیگرى که به روشنى بر این قاعده فقهى دلالت دارد معتبره سماعة بن مهران است. در این حدیث که از موسى بن جعفر(ع) نقل شده آمده است: «لیس شى‏ء مما حرم الله الا وقد احله لمن اضطر الیه، هیچ حرامى نیست مگر این که خداوند در صورت اضطرار آن را حلال کرده است.» «وسائل الشیعة‏»، ج‏4، باب 1 از ابواب قیام، ج‏6/690، مکتبة اسلامیة.
دلالت این حدیث نیز بر مدعا تمام است واطلاق آن هم حرمت وضعى وهم حرمت تکلیفى را در بر مى‏گیرد واز طرف دیگر «شى‏ء» نکره در سیاق نفى است که، دلالت بر عموم دارد، شامل تمامى محرمات مى‏گردد. واما نسبت به ترک واجب در صورت اضطرار منطوق این روایت دلالتى بر آن ندارد، مگر از راه الغاى خصوصیت وتنقیح مناط قطعى پیش برویم.
از نظر سند زرعة در سند واقع شده، چنانچه زرعة بن محمد باشد نجاشى آن را توثیق کرده، ولى چون واقفى است روایت معتبره است. «رجال نجاشى‏»، ص‏176.
به این مضمون حدیث دیگرى از امام صادق (ع) نیز رسیده است که سند آن ضعیف است. «وسائل الشیعة‏»، ج 4/690.
حدیث‏ سوم
یکى از روایات مربوط به این قاعده روایتى است به سند شیخ صدوق از نوادر الحکمة محمد بن احمد بن یحیى: «قال الصادق(ع) من اضطر الى المیتة والدم ولحم الخنزیر فلم یاکل شیئا من ذالک حتى یموت فهو کافر، امام صادق (ع) فرموده است: هر کس به خوردن مردار خون وگوشت‏خوک مضطر گردد واز آن‏ها نخورد تا بمیرد، پس او کافر است.» «وسائل الشیعة‏»، ج‏16، باب‏56 از ابواب اطعمه واشربه، ج‏3/479.
این روایت در محدوده اضطرار به خوردنى ها بى اشکال است زیرا میان مردار ودیگر خوردنیهاى حرام، بى شک تفاوتى وجود ندارد واما دلالت روایت بر جواز ارتکاب دیگر محرمات، در صورتى تمام است که الغاء خصوصیت کنیم ودور نیست که الغاى خصوصیت صحیح باشد. مطلب دیگرى که از روایت استفاده مى‏گردد این است که مفاد قاعده عزیمت است نه رخصت، یعنى لازم است در موارد اضطرار به این قاعده عمل شود، نه این که ترخیص وتوسعه باشد، ومکلف در گزینش آزاد باشد. در بخشهاى بعدى، به این نکته بیشتر خواهیم پرداخت.
واما از نظر سند طریق شیخ صدوق به محمد بن احمد بن یحیى تمام است وآن عبارت است از: «وما کان فیه عن محمد بن احمد بن یحیى بن عمران الاشعرى فقد رویته عن ابى ومحمد بن الحسن رضى الله عنه عن محمد بن یحیى العطار واحمد بن ادریس جمیعا عن محمد بن احمد بن یحیى بن عمران الاشعرى.» «وسائل الشیعة‏»، ج‏19/406. پس سند روایت کاستى ندارد.
حدیث چهارم
واز روایاتى که بر این قاعده فقهى دلالت دارد، روایت مفضل بن عمر است. امام صادق (ع) در ضمن حدیث طولانى، پس از بیان این که تمامى محرمات وواجبات از سوى شارع مقدس بر اساس مصالح ومفاسدى است که در آنها وجود دارد، مى‏فرماید: «وعلم مایضرهم فنهاهم عنه وحرمه علیهم ثم اباحه للمضطر، خداوند آنچه که به بندگان زیان مى‏رساند، مى‏داند. از این روى آنان را از آن‏ها به دور داشته است وآن‏ها را بر آنان حرام گردانیده وبراى مضطر مباح کرده است.» «وسائل الشیعة‏»، ج‏16 باب‏1 از ابواب اطعمه واشربه محرمه، ج 1/377 و 277.
این حدیث نیز بى کم وکاست بر قاعده فقهى دلالت دارد، زیرا امام (ع) مى‏فرماید: محرماتى که مورد اضطرارند مباح شده. این بیان اطلاق دارد وتمامى محرمات را در بر مى‏گیرد، ولى شامل ترک واجبات نمى‏شود مگر با الغاى خصوصیت. اما از نظر سند، سهل بن زیاد در سند این روایت واقع شده ونجاشى او را تضعیف کرده وگفته است:
سهل بن زیاد ابو سعید، آدمى رازى در حدیث ضعیف وغیر قابل اعتماد است. «رجال النجاشى‏»، شیخ جلیل ابو عباس نجاشى، ص‏185، مؤسسه نشر اسلامى.
ولى کلینى بیش از دو هزار حدیث از او نقل کرده است. واز دیگر سو، شیخ طوسى در برخى جاها او را ثقه دانسته. وبزرگانى هم چون صاحب جواهر در باره‏اش گفته‏اند: «الامر فى السهل سهل.»
پس بعید نیست بگوییم: روایاتى که به خاطر سهل ضعیف شده‏اند، قابل اعتماد است، به ویژه که گاهى این گونه دلیل آورده شده که، تضعیف او به خاطر نسبت غلوى است که به او داده شده است، زیرا او روایاتى را نقل مى‏کرده که مردم آن زمان قدرت درک وهضم آن را نداشته‏اند.
در این زمینه حضرت آیة الله شبیرى، صاحب نظر در دانش رجال مى‏فرمود: گاهى کلینى با این جمله «عدة من اصحابنا عن سهل‏» روایت مى‏کند واین هم کم نیست. واز سوى دیگر مى‏دانیم که بیشتر «عدة من اصحابنا» همان مشایخ کلینى اند. وخیلى دور است که این افراد از شخص ضعیف نقل حدیث کنند ممکن است اشکال شود که اینان بر مبناى اصالة العداله از سهل نقل حدیث کرده ودر این خصوص مى‏توان این گونه پاسخ داد که، چون این بزرگان با سهل آمد وشد داشته‏اند، عدالت وفسق او در نظر آنها مشکوک نبوده است تا به اصل اصالة العدالة تمسک کنند. برخى دیگر از اساتید، مانند آیة الله وحید خراسانى نیز سهل را ضعیف نمى‏دانند.
ودر سند دیگر، به جاى سهل بن زیاد، مفضل بن عمر است. این شخص توثیق خاص ندارد، ولى روایت زیاد نقل کرده است، پس بر مبناى کسانى که کثرت روایت را به اضافه عدم تضعیف، براى اعتماد به راوى کافى مى‏دانند این سند هم بى اشکال است.
3 - عقل
یکى از ادله ومنابع اجتهاد، عقل سلیم است. وبى گمان عقل حکم مى‏کند بر این که، ارتکاب حرام به منظور حفظ مصلحت بزرگ‏تر، جایز بلکه لازم است. وحفظ جان هم از مصالح بزرگى است که ارتکاب بسیارى از محرمات در مقایسه با ارزش جان کوچک مى‏نماید. بنابر این هرگاه کسى به خاطر درمان ویا مانند آن ناچار به انجام حرام گردد ویا مضطر بر ترک واجب شود، به حکم عقل جایز است وبه کمک قاعده ملازمه میان حکم عقل مستقل وشرع، حکم شرعى نیز ثابت مى‏گردد.
این دلیل یک ویژگى دارد وآن این که، افزون بر جواز ارتکاب محرمات، ترک واجبات را نیز جایز مى‏کند، چون ملاک حکم عقل در هر دو مورد وجود دارد بر خلاف ادله دیگر که تعمیم آن‏ها نسبت به ترک واجبات نیاز به الغاى خصوصیت ویا تنقیح مناط داشت. واز طرفى چون این حکم، عقلى است نه لفظى هر جا در جواز ارتکاب حرام ویا ترک واجب شک کنیم باید به قدر متیقن اکتفا شود.
4 - روش عقلا
بى شک عقلا در قانون نویسى، موارد استثنا واضطرارى را پیش بینى مى‏کنند وبا جعل تبصره ومواد قانونى که حاکم است بر قوانین دیگر، موارد اضطرار وعسر وحرج را استثنا مى‏کند. در مقام عمل نیز چنانچه شخصى از روى ناچارى واضطرار پیروى از قانونى را ترک کند سرزنش ومجازات نمى‏شود. واز آن جا که شارع مقدس نیز جزو عقلا است واز این روش نهى ومنع نکرده است، این سیره براى ما نیز حجت ومعتبر است.
اشکال: ممکن است گفته شود که، در اعتبار سیره عقلا امضاى شارع لازم است ودر این جا وجود ندارد. پاسخ اشکال این است که، اولا: در حجیت‏سیره عقلا عدم ردع کافى است، وثانیا: اگر امضاى شارع لازم باشد، مى‏توان ادله‏اى را که پیش از این بیان کردیم، به منزله امضاى سیره عقلا از سوى شارع به شمار آورد.
5 و 6 - اجماع - سیره متشرعه
ممکن است به اجماع نیز بر اعتبار وحجیت قاعده تمسک شود. ولى چون مدرکى است قطعا اعتبار ندارد. واما سیره متشرعه در مقایسه با سیره عقلا نوبت به سیره متشرعه نمى‏رسد.
شرایط جریان قاعده
اجراى هر قاعده واصل فقهى ممکن است با شرایطى همراه باشد. از جمله اجراى همین قاعده «کل حرام مضطر الیه فهو حلال‏» مشروط به وجود شرط هایى است که در اینجا به آنها اشاره مى‏شود:
1 - امتنانى بودن:
 یعنى قاعده در مواردى جارى مى‏گردد که برداشتن حرمت ویا وجوب، براى امتنان باشد، زیرا از ادله‏اى که بر اعتبار قاعده اقامه شده مانند آیه «وما جعل علیکم فى الدین من حرج‏» ودیگر آیات وروایات به ویژه جمله رفع «مااضطروا الیه‏» بر مى‏آید که در مقام امتنان وآسان‏گیرى وارد شده است. شاهد بر این مدعا چند چیز است:
الف - کلمه رفع در حدیث به وضوح دلالت دارد بر این که مرفوع یعنى آنچه که تکلیف از آن برداشته شده، امر دشوارى بوده. وشارع از باب امتنان برداشته است.
ب - تعبیر «على امتى‏»، نیز در حدیث رفع دلالت دارد که مرفوع اختصاص به امت مسلمان دارد واین نشان دهنده امتنان بر آنان است.
ج - لسان «ما جعل علیکم فى الدین من حرج‏»، گویاى این است که رفع حرمت به هنگام اضطرار امتنانى است.
بنابر این، اگر از جریان قاعده، خلاف امتنان لازم بیاید، جارى نخواهد شد، مانند این که اضطرار به حفظ جان مستلزم کشتن دیگرى باشد.
ثمره فقهى، اگر شخصى مضطر گردد که براى حفظ جان خود، طعام دیگرى را بى اجازه او بخورد با قاعده، حرمت آن برداشته مى‏شود، ولى ضمان آن از عهده خورنده برداشته نمى شود، زیرا ضامن نبودن او خلاف امتنان است بر صاحب مال. وبا توجه به همین مطلب، فقها به صحت معامله شخص مضطر فتوا مى‏دهند، زیرا بطلان معامله او خلاف امتنان بر مضطر است.
2 - شرط دوم:
 متعلق حکم اضطرارى باید فعل اختیارىمکلف باشد. توضیح: گاهى احکام روى وجود خارجى - موضوع چه از انسان سر چشمه گرفته باشد ویا از غیر انسان - رفته است. واگر از انسان سرچشمه گرفته فرقى نمى‏کند از روى عمد واختیار باشد ویا از روى فراموشى ونادانى. مثل نجس شدن چیزى که به نجس بر خورد کرده است، که موضوعش صرف ملاقات است. اگر چه بواسطه باد، ویا به کمک حرکت‏حیوان، ویا از روى اضطرار، باشد قاعده اضطرار این جا نجاست را بر نمى‏دارد یا در مثل ضمان که موضوع آن اتلاف مال غیر است، فرقى نمى‏کند. این اتلاف از روى عمد وآگاهى از انسانى سر بزند یا از روى غفلت واضطرار انجام شود، مثل این که در خواب پاى او به شیشه دیگرى بر خورد کند وآن را بشکند. این جا هم ضمان هست وبا قاعده اضطرار، حکم آن برداشته نمى‏شود.
به عبارت علمى وفنى، قاعده احکامى را که به صرف الوجود وعنوان شیى‏ء تعلق گرفته باشد بر نمى‏دارد. از این روى، وجوب قضا که رفته روى عنوان فوت اگر چه فوت از روى اضطرار باشد برداشته نمى‏شود. ولى وجوب کفاره روزه که به افطار عمدى تعلق گرفته است، در صورت اضطرارى بودن افطار، برداشته مى‏شود.
قلمرو قاعده
گفتگو در زمینه ویژگى‏ها وحدود قاعده اهمیت بیشترى دارد که آنرا در ضمن چند نکته پى مى‏گیریم: 1 - بى گمان احتیاط تا زمانى که موجب اختلال در نظام وعسر وحرج شخصى نگردد نیکو وپسندیده است وبرخى جاها هم واجب. واگر دلیل لزوم احتیاط وقاعده با همدیگر تعارض کنند چه باید کرد؟ بى شک قاعده از باب حکومت مقدم مى‏گردد، زیرا همان ادله‏اى که بر قاعده دلالت دارند بر تمامى ادله اولیه از جمله ادله احتیاط هم نظارت دارند، به ویژه جمله «ما اضطروا الیه‏» در حدیث رفع. بنابر این، هر جا که قاعده صادق باشد احتیاط واجب نیست.
برخى از فقها بر این باورند که مفاد حدیث رفع، نفى وجوب احتیاط است. واز آن جمله شیخ انصارى. وى در این زمینه مى‏نویسد: (حکومت‏یکى از اصطلاحات اصولى است که در سده اخیر در علم اصول راه پیدا کرده ومعناى آن عبارت از مقدم داشتن دلیلى بر دلیل دیگر است، از آن جهت که به کمک تعبد ونظارت دلیلى را نازل منزله دلیل دیگر قرار مى‏دهد، مثل تقدیم امارات بر اصول عملیه شرعیه.) «باجمله «مالا یعلمون‏» وهمانند آن چیزى برداشته مى‏شود که ادله احکام آن را در بر نمى‏گیرد، وآن وجوب احتیاط است. به شرط این که در حرام واقعى قرار نگیرد.» «فرائد الاصول‏»، شیخ انصارى، ج 1/323، مؤسسه نشر اسلامى.
بنابر این، اگر چه هنگام اضطرار به انجام حرام ویا ترک واجب احتیاط ممکن باشد، واجب نیست بلکه گاه جایز هم نیست. از این رو، برخى از فقها در مورد شخصى که روزه گرفتن براى او زیان داشته بر بطلان روزه او فتوا داده‏اند ونیز در وضو وغسلى که زیانبار است فتوا به بطلان آن دو داده‏اند. حضرت امام مى‏فرماید: «کسى که یقین یاگمان دارد که روزه برایش ضرر دارد، اگر چه دکتر بگوید ضرر ندارد، باید روزه نگیرد واگر روزه بگیرد صحیح نیست.» رساله توضیح المسائل، مساله 1743.
2 - بحث دیگرى که لازم است بدان پرداخته شود این است که رفع حرمت به سبب این قاعده، ظاهرى است‏یا واقعى؟ این مطلب مورد اختلاف صاحب نظران واقع شده است، وآثار فقهى نیز به دنبال مى‏آورد.
به نظر مى‏رسد، قاعده، حکم واقعى را بر دارد، زیرا جعل حکم ظاهرى، از جمله علیت ظاهرى، به کمک قاعده، در جایى است که در حکم واقعى شک داشته باشیم ودر موارد اضطرار حکم واقعى معلوم است ومکلف به آن تردید ندارد. بنابر این، وجهى ندارد رفع تعلق بگیرد به حکم ظاهرى نه حکم واقعى. آیة الله خوئى در ذیل حدیث رفع مى‏نویسد: واما الرفع فى بقیة الفقرات فهو واقعى.» «مصباح الاصول‏»، ص‏265. مرفوع در حدیث رفع جز در جمله «مالایعلمون‏» حکم واقعى است.
اما ثمره فقهى این بحث در جایى ظاهر مى‏گردد که پس از ارتکاب حرام ویا ترک واجب،؟؟ اضطرار مرتفع گردد همان عمل قبلى مجزى است، بر خلاف این که رفع ظاهرى باشد، که باید اعاده گردد، بنابر این در فرض باقى بودن وقت، اضطرار به تیمم بر طرف گردد مقتضاى قاعده صرف نظر از ادله خاصه کفایت نماز با تیمم است بر خلاف این که رفع حکم ظاهرى باشد.
3 - از دیگر مباحث مفید این است که، آیا قاعده تنها حرمت مورد اضطرار را بر مى‏دارد یا حکم وجوب را در صورتى که مکلف ناچار به ترک واجب باشد نیز بر مى‏دارد؟
ممکن است گفته شود: قاعده با توجه به ادله آن، مانند آیه وحدیث رفع، دلالت دارد که فعل حرام به منزله عدم ونیستى است. واگر شخصى مضطر باشد که واجبى را ترک کند، به این معنى خواهد بود که ترک به منزله وجود است، در این صورت باید احکام وجود نیز بر آن بار گردد، در نتیجه، قاعده حکم آفرین باشد، وکسى هم به این ملتزم نیست. جواب آن این مى‏شود که، اولا: قبول نداریم قاعده به لحاظ ادله در مقام تنزیل موجود به منزله معدوم باشد تا در ناحیه ترک بخواهد معدوم را به منزله موجود تنزیل کند. بلکه قاعده در مقام رفع تکلیف فعل اضطرارى ویا ترک اضطرارى است.
ثانیا: بر فرض بپذیریم که قاعده در مقام تنزیل است چه اشکالى دارد، بگوییم انجام ندادن واجب اضطرارى هم به لحاظ حکم ترک به منزله فعلى است. واما آثار دیگرى که بر فعل بار مى‏شود از حدیث به دست نمى‏آید. بنابر این، قاعده هم شامل فعل اضطرارى وهم شامل ترک اضطرارى مى‏شود.
«فواید الاصول‏»، محقق نائینى، ج‏3/354، مؤسسه نشر اسلامى.
4 - مطلب دیگر این است که مدلول قاعده، عزیمت است ویا رخصت؟ به عبارت دیگر، عمل بر اساس قاعده در موارد اضطرار، لازم وواجب است وترک آن حرام. ویا این که شارع توسعه‏اى براى شخص مضطر در نظر گرفته ووى مى‏تواند طبق قاعده عمل نکند.
این مطلب اثر فقهى نیز دارد، چون هر گاه مدلول قاعده عزیمت باشد، عباداتى که در حال اضطرار باید ترک کند، انجام دهد باطل است. از برخى ادله قاعده مانند روایت‏سوم بر مى‏آید که مدلول قاعده عزیمتى است، نه رخصتى، زیرا امام (ع) طبق این حدیث فرموده: اگر طبق قاعده عمل نکند وبه زحمت بیفتد کافر است. افزون بر ادله، این مطلب از فتاواى فقها نیز استفاده مى‏شود، مثلا محقق یزدى در احکام تیمم مى‏فرماید: «اگر شخصى با تحمل ضرر، وضو وغسل کند چنانچه ضرر در مقدمات تهیه آب باشد، وضو صحیح است، ولى اگر ضرر به علت استفاده از آب باشد، وضو باطل است.» «عروة الوثقى‏»، آیة الله سید محمد کاظم یزدى، ج 1/473، مساله 18، المکتبة العلمیة.
بیشتر صاحبان حاشیه در این مساله با سید موافقت کرده‏اند، از جمله امام راحل. همین مطلب در مبحث‏شرایط وضو نیز آمده است.(همان، ص 232)
نقد وبررسى
به نظر مى‏رسد این نظر موافق با واقع نباشد، زیرا اولا: همان گونه که پیش از این گذشت این قاعده به لحاظ ادله آن امتنانى است وهر جا از پیاده کردن آن خلاف امتنان پیش بیاید جارى نمى‏گردد. واگر مدلول قاعده، عزیمت باشد مستلزم محدودیت ومشقت مکلف خواهد بود واین خلاف امتنان است زیرا عبادتى که ترک آن با اضطرار انجام گرفته بطلانش خلاف امتنان است.
ثانیا: لازمه عزیمت بودن قاعده مشرع بودن آن است‏یعنى قاعده که براى رفع حکم است جاعل وواضع حکم خواهد بود.
حق این است که بگوییم قاعده در غیر عبادات بى شک رخصتى است از این رو تمامى فقها داد وستد از روى اضطرار را صحیح مى‏دانند، اما در عبادات چنانچه حکم اضطرار موجب زیان رساندن به نفس باشد وزیان رساندن به نفس نیز حرام باشد، ونهى در عبادت را هم موجب فساد بدانیم، مدلول قاعده، عزیمتى است. واگر در یکى از این سه مبنا تشکیک ویا تردید شود مفاد قاعده ترخیص خواهد بود. وحتى اگر در این سه مبنا تردید نداشته باشیم بعید نیست، مفاد قاعده ترخیص باشد، زیرا عزیمت وبطلان عباداتى که از روى اضطرار باید ترک شوند ولى مکلف آنها را ترک نمى‏کند وبه جا مى‏آورد به استناد نهى از عبادت است که موجب فساد عبادت مى‏شود، نه به استناد قاعده ومدلول عزیمتى آن.
5 - قاعده به دلیل فراگیر بودن ادله آن، همان گونه که شامل احکام اضطرارى مى‏شود موضوعات اضطرارى را نیز در بر مى‏گیرد، زیرا اولا برخى ادله مانند آیه اول، دوم وسوم در مورد موضوعات اضطرارى وارد شده‏اند ودر حدیث اول کلمه «ما» اطلاق دارد که هم احکام وهم موضوعات اضطرارى را در بر مى‏گیرد. ونیز ملاک در حکم عقل وسیره عقلا شامل موضوعات اضطرارى نیز مى‏شود مگر اشکال گردد که اضطرار به موضوعات بى معنا است.
6 - قاعده اضطرار همان گونه که نسبت به احکام وموضوعات اضطرارى فراگیر است، نسبت به احکام وضعى وتکلیفى نیز فراگیر است زیرا برخى از ادله قاعده از این جهت نیز اطلاق دارند، وشامل احکام وضعى وتکلیفى هر دو مى‏شوند. از آن جا که این مطلب روشن است از تفصیل آن خود دارى مى‏شود.
7 - اینک باید دید اگر دو اضطرار با همدیگر تعارض کنند، تکلیف چیست وجایگاه آن کجا است؟ اگر این دو حالت اضطرار براى یک انسان پیش آمده باشد، مثل این که شخصى ناچار گردد به خاطر درمان، یکى از دو عضو دست ویا پا را قطع کند، بى گمان این صورت در باب تزاحم مى‏گنجد. پس مکلف باید آنچه را که از اهمیت بیشترى برخوردار است مقدم بدارد وضرر کمتر را ببیند. واگر مساوى باشند، وى مخیر است که هر کدام را برگزیند.
واگر مورد اضطرار میان دو نفر پیش آید، مانند این که، اضطرار سبب شود خانه زید خراب گردد یا خانه عمرو، که این جا دیدگاه ومبناى فقها مختلف است: نظر شیخ انصارى این گونه است که: این جا هم مانند صورت اول از باب تزاحم است وهمان حکم را دارد، زیرا ایشان تمام انسان‏ها را در حکم شخص وامتى واحد مى‏دانند. از این رو، باید کمترین ضرر را تحمل کنند. «فرائد الاصول‏»، شیخ انصارى، ج 2/538، مؤسسه نشر اسلامى.
نظر دیگر این است که، حق انتخاب با حاکم شرع است وپس از انتخاب او، به حکم قاعده عدل وانصاف، خسارت میان دو مالک تقسیم مى‏گردد. «مصباح الاصول‏»، ج 2/544.
نظراتى دیگر نیز در این زمینه مطرح شده که بررسى آن‏ها به طول مى‏انجامد. به نظر مى‏رسد نظر دوم به واقع نزدیک‏تر باشد، زیرا جمع میان دو حق شده است.
حد اضطرار
برخى از موضوعات احکام شرعى به اصطلاح اهل منطق، تشکیکى اند؟؟؟ مانند عنوان «عسر وحرج‏» و «ضرر واضطرار» که موضوع قاعده مورد بحث ما مى‏باشد. از این رو، دیده مى‏شود که فقها در مصادیق قاعده اختلاف دارند، زیرا برخى از فقها در مواردى قاعده را جارى مى‏دانند که دیگران قبول ندارند.
اگر چه مرجع شناخت مفاهیم موضوعات احکام شرعى، عرف است، مگر این که خود شارع براى آن تعریف مشخصى به دست داده باشد، مانند مفهوم سفر. درشناخت مصادیق اضطرار این اختلاف وجود دارد. از این رو، گفتگو در حد ومرز ومصادیق این مفهوم ضرورى است. بى شک اضطراى که موضوع قاعده واقع شده، در تمامى مصادیق آن یکسان نیست. شاید بتوان گفت، از نظر کبروى، ملاک در اضطرار شخصى است نه نوعى، زیرا پیش از این گذشت که ادله قاعده بر ادله دیگر حاکم اند. ومعناى حکومت این است که در هر موردى ودر هر شخصى که اضطرار صادق باشد، حکمش برداشته شده است.
پس، ممکن است نسبت به شخصى اضطرار صادق باشد ونسبت به شخصى دیگر صادق نباشد.
;07#÷;07#÷
کاربرد قاعده
از جمله اهداف این نوشتار نمایاندن موارد کاربرد قاعده اضطرار است. وچون رسیدگى تمام موارد، افزون بر دشوارى، کارى است با حجم زیاد که این نوشته آن را بر نمى‏تابد، از این رو، بر آن شدیم فقط به بخشى از احکام فقهى مربوط به پزشکى، آن هم در محدوده برخى از فتاواى حضرت امام راحل، بسنده کنیم. لازم به یاد آورى است، فتاوایى که در این بخش آورده مى‏شود ممکن است افزون بر قاعده اضطرار، مستند دیگرى نیز داشته باشد، ولى اگر دلیل دیگرى نباشد، قاعده به تنها کافى است در جواز افتاء.
1 - نگاه ولمس
1 - حضرت امام راحل مى‏فرماید: «حکم حرمت نگاه ولمس بدن زن نامحرم در مورد معالجه و.. .، ضرورت استثنا شده است.» «تحریر الوسیله‏»، حضرت امام، ج‏2/218، مساله 92.
ایشان در توضیح المسائل مى‏فرماید: «... اگر چاره‏اى جز نگاه کردن به عورت (مریض براى معالجه) نباشد، اشکال ندارد.»توضیح المسائل، مساله 2442.
2 - خوردن وآشامیدن محرمات
هم چنین در خصوص ضرورت خوردن وآشامیدن محرمات مى‏فرماید: «چنانچه به خوردن وآشامیدن حرام مضطر گردد باید به مقدارى که اضطرار بر طرف گردد اکتفا کند.» «تحریر الوسیله‏»، ج‏2، کتاب اطعمه واشربه، القول فى غیر الحیوان، مساله 33.
در باب معالجه با آنچه که حرام است مى‏فرماید: «اگر معالجه در انحصار خوردن داروى حرام باشد جایز است. »(همان، مساله 34)
ودر زمینه اضطرار به خوردن مال دیگران مى‏فرماید: «در حال اضطرار جایز است‏خوردن مال دیگران، اگر چه با قهر وجنگیدن باشد.» همان، مساله 36.
ویا معالجه به وسیله چیزهایى که ضرر قطعى دارد وحرام است، مى‏نویسند: «جایز است معالجه به آنچه که ضرر حتمى دارد مانند قطع بعضى از اعضاى بدن جهت جلوگیرى از هلاکت بیمار.»(همان، مساله 4)
ونیز در مورد آشامیدن شراب به منظور معالجه، مى‏فرمایند: تباح جمیع المحرمات المزبورة (الخمر...) حال الضرورة، خوردن محرمات از جمله شراب در حال ضرورت جایز است.» همان، ج‏2/150، مساله 30
در باب اعتیاد مى‏فرمایند: «اعتیاد به تریاک حرام است وباید آن را ترک کند، مگر در صورت ضررى بودن اعتیاد به تریاک جایز نیست ومعتاد در صورت عدم لزوم ضرر باید آن را ترک کند.» استفتائات، ج 2/37، سؤال 103، دفتر نشر اسلامى.
ودر مورد افطار روزه که احتمال ضرر داده مى‏شود، مى‏فرمایند: «اگر انسان احتمال بدهد که روزه برایش ضرر دارد واز آن احتمال ترس براى او پیدا شود چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد نباید روزه بگیرد.» توضیح المسائل، مساله 1744.
3 - قطع اعضا وپیوند آنها
حضرت امام در مورد این که حفظ جان مسلمانى بستگى داشته باشد مى‏فرماید: «اگر حفظ مسلمانى موقوف باشد بر پیوند عضوى از اعضاى میت مسلمانى، جایز است قطع آن عضو.» توضیح المسائل، مساله 2882، «تحریر الوسیله‏»، ج‏2 المسائل المستحدثه التشریح والترقیع.
ونیز در مورد بخشیدن یک کلیه ویا چشم ویا دیگر اعضایى که به صورت جفت در بدن انسان وجود دارند مى‏فرماید: «اگر حیات دیگرى منوط به آن باشد وخطر جانى متوجه اعطا کننده نشود اشکال ندارد.» استفتائات، ج 2/44، سؤال 120.
وبراى قطع عضو مریض به منظور معالجه خود او مى‏فرماید: «معالجه به چیزى که ضرر قطعى دارد براى جلوگیرى از ضرر بزرگ‏تر جایز است.» «تحریر الوسیله‏»، ج‏2، اطعمه واشربه، القول فى غیر الحیوان، مساله 4.
4 - تنظیم خانواده وزایمان
ودر جواز دخالت مردان در زایمان زنان نا محرم، مى‏فرماید: «جایز نیست مگر در صورتى که زنى نبوده وچاره‏اى جز دخالت مردان نباشد.» «تحریر الوسیله‏»، ج‏2/309، کتاب النکاح فى احکام الولاد.
هم چنین، در جایى که نوزاد در شکم مادر مرده، براى این که مادر زنده بماند، مى‏فرماید: «باید به آسان‏ترین راه او را بیرون آورند وچنانچه ناچار شوند که او را قطعه قطعه کنند، اشکال ندارد.» توضیح المسائل، مساله 626، «تحریر الوسیله‏»، ج 1/88، کتاب الطهارة، للقول فى الارض، مساله‏7.
در باب تخصص مردان در رشته زنان وزایمان مى‏فرماید: «در صورت ضرورت ونبود پزشک زن یا پزشک محرم یادگیرى مسائل ومعالجه زنان توسط مردان اشکال ندارد.» «ارشاد المسائل‏»، ص‏172، سؤال 634.
ودر باب بستن لوله‏هاى رحم وعقیم کردن مى‏فرمایند: «اگر حمل براى زن موجب خطر جانى یا حرج شدید باشد بستن لوله‏هاى رحم به شرط آن که راه دیگرى نباشد مانعى ندارد.» استفتائات، ج 1/251، سؤال 13 و 17 وتوضیح المسائل.
5 - تشریح بدن مسلمان
در جواز تشریح بدن مسلمان مى‏فرمایند: «اگر توقف داشته باشد حفظ جان مسلمانى یا عده‏اى از مسلمانان بر تشریح وامکان نداشته باشد تشریح غیر مسلمان، جایز است تشریح مسلمان.» توضیح المسائل، مساله 2880، «تحریر الوسیله‏»، ج‏2/624، المسائل المستحدثة التشریح.
6 - سقط جنین
در جواز سقط جنین پیش از دمیده شدن روح، در صورت ضرورت مى‏فرمایند: «سقط جنین جایز نیست مگر این که براى مادر ضرر وخطر جانى داشته باشد ودفع ضرر از او متوقف بر این عمل وپیش از دمیده شدن (وارج) روح در جنین باشد.» «رساله نوین‏»، ج 3/101.
7 - آزمایش
ودر جواز آزمایش به دست جنس مخالف مى‏فرماید: «در فرض ضرورت (آزمایش توسط افراد ناهمگون) حکم سایر ضرورت‏هاى دیگر را دارد که به مقدار دفع ضرورت اکتفا مى‏شود.»
آنچه گفته شد برخى از مواردى است که امام راحل (ره) بر اساس قاعده در مباحث پزشکى فتوا داده‏اند. اگر جستجوى بیشترى شود، به یقین موارد فراوانى را مى‏توان یافت که قاعده اضطرار به عنوان مستند فتوا یادست کم به عنوان یکى از مدارک فتوا به کار رفته باشد.
قاعده اضطرار وحقوق مدنى
قلمرو حقوق مدنى، بحث وتحقیق از احکام وضعى است نه احکام تکلیفى، زیرا احکام تکلیفى مربوط به روابط میان خلق وخالق وبنده ومولى است ودست بشر از تعین ووضع چنین قوانینى کوتاه است.
واز این رو قاعده اضطرار کمتر در قانون مدنى به کار گرفته شده است زیرا این قاعده بیشتر در احکام تکلیفى کاربرد دارد تا احکام وضعى. در عین حال در جاهاى زیادى از جمله در باب روابط موجر ومستاجر، بحث دفاع مشروع وطلاق اجبارى بدون رضایت‏شوهر، مورد استناد واقع شده است. براى پرهیز از طول کلام، فقط به یک مورد اشاره مى‏شود: در ماده 1130 قانون مدنى در مورد طلاق اضطرارى آمده است:
«در صورتى که دوام زوجیت موجب عسر وحرج زوجه باشد ومى تواند به حاکم شرع مراجعه وتقاضاى طلاق کند چنانچه عسر وحرج مذکور در محکمه ثابت‏شود دادگاه مى‏تواند زوج را اجبار به طلاق نماید ودر صورتى که اجبار میسر نباشد زوجه به اذن حاکم شرع طلاق داده مى‏شود.» (مجموعه قوانین اساسى - مدنى، غلامرضا حجتى اشرفى، انتشارات کتابخانه گنج دانش).
لازم به یادآورى است، اگر چه در متن قانون عنوان عسر وحرج آمده است، لیکن از نظر مفهوم ومحتوا با عنوان اضطرار در این جهت تفاوتى ندارند، گرچه از جهات دیگرى ممکن است فرق داشته باشند.
 

تبلیغات