آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۴

چکیده

متن

در این نوشتار، هدف، بررسى حکم به کارگیرى ماشین در ذبح و بحث از حرمت آن به صورت شبهه حکمیه نیست، بلکه مقصود، بررسى وجود شرایط حلیت حیوان، در صورت ذبح با ابزار پیشرفته و سریع است; زیرا برخى از صاحب نظران، حلیت چنین ذبیحه اى ر، از آن جهت که فاقد شرایط حلیت است، مورد اشکال قرار داده اند. ما در این ج، مجموعه آن اشکالات را به بوته نقد و بررسى مى نهیم:
اشکال نخست: لزوم استناد ذبح به انسان
اولین اشکال، از ناحیه اعتبار استناد ذبح به انسان است. مى گویند: تردیدى نیست که ذبیحه، آن گاه حلال است که کشتن آن، مستند به انسان باشد. آیات و روایات بر این مطلب، دلالت دارند.
خداوند، در قرآن مى فرماید:
«حرمت علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیر الله به و المنخنقة و الموقوذة و المتردیة و النطیحة و ما اکل السبع الا ما ذکیتم و...»
حرام شد بر شم، مردار و خون و گوشت خوک و هر حیوانى که به هنگام کشتن، نام دیگرى جز خدا را بر او بگویند و آنچه خفه شده باشد، یا با سنگ زده باشند، یا از بالا افتاده باشد، یا به شاخ حیوان بمیرد، یا درندگان از آن خورده باشند، مگر آن که ذبحش کنید. استثناء «الا ما ذکیتم »بعد از انواع مرگهاى غیر مستند به انسان، ظهور در این دارد که تذکیه، باید مستند به انسان باشد، حالا خواه جمله را استثناء از همه موارد مذکور بدانیم، یا از خصوص نیم خورده درندگان. یعنى حیوان نیمه جان، در صورتى حلال است که به دست شما تذکیه گردد. شاید، مقصود آیه شریفه، که درباره سگهاى شکارى، مى فرماید:
«فکلوا مما امسکن علیکم »
بخورید از آنچه برایتان نگه داشته اند.
نیز همین باشد که سگهاى شکارى، به خاطر آموزش و تربیتى که شده اند، صید را براى صاحبشان نگه مى دارند:
(امسکن علیکم) در نتیجه، صید نیز مستند به انسان مى شود.
پس هم در ذبیحه و هم در صید، استناد به انسان لازم است.
از روایات بسیارى، همین مضمون استفاده مى شود که برخى از آنها صحیحه اند.
مضمون این روایات، چنین است:
خروج روح حیوان، به خودى خود، از بدنش، یا به وسیله حیوان دیگر، حتى اگر گلویش بریده شود و خونش بریزد، کافى نیست، مگر این که انسانى آن را زنده دریابد و ذبح کند.
بنابراین، در شرط بودن استناد ذبح به انسان، تردیدى نیست، همچنان که در ذبح با ماشین و ابزار پیشرفته، استناد ذبح به ماشین و ابزار، نه به انسان، تردیدى نیست. در نتیجه، مرگ حیوان، مستند به ابزار است، نه به انسان. و مصداقى خواهد بود، همانند «منخنقة » و«متردیة » از مصادیق حرام.
پاسخ: در این که انسان ذبح را با ابزار انجام مى دهد، تردیدى نیست. اشکال ناقد، از این جا نشات مى گیرد که پنداشته، استفاده انسان از ابزار پیشرفته و پیچیده در ذبح، موجب سلب استناد آن به انسان مى گردد و حال آن که چنین نیست.
در استناد یک عمل به فاعل مختار، کافى است میان او و اراده اش، اختیار و اراده دیگرى واسطه نگردد و تحقق عمل، وابسته به اراده او باشد. کم و زیاد بودن فاصله زمانى میان کار ارادى او، و نتیجه کارش در استناد نتیجه به او تاثیرى ندارد، چنانکه وجود واسطه هاى تکوینى، نقشى ندارند، از این روى، اگر کسى، با پیشرفته ترین ابزار، کسى را بکشد، قاتل به شمار مى آید و در استناد قتل به او، همانند کسى که با ابزار ساده، مانند: چاقو و کارد، کسى را مى کشد، تردیدى نیست. اگر گفته شود: تفاوت است میان کشتن و بیرون رفتن روح با تحقق عنوان ذبح که کشتن مخصوص است; زیرا در قتل، هر نوع ابزارى براى استناد عمل به فاعل کافى است ولى در ذبح، باید کارد را بر محل مخصوص نهاد و رگها را برید. این عمل ، ناگزیر دخالت مستقیم انسان را مى طلبد.
باید گفت:ذبح، چیزى جز اخراج روح حیوان از راه بریدن رگهاى گردن نیست، خواه این عمل با ابزار ساده، مانند: چاقو صورت گیرد، یا با ماشینهاى پیچیده و ابزار پیشرفته. آنچه مهم است این که: باید این عمل، به اراده و اختیار انسان تحقق یابد. اگر گفته شود: اطلاقات ذبح، انصراف دارد به صورتى که ذبح، با دخالت مستقیم دست انجام گیرد; زیرا در زمان صدور این ادله، روشى غیر از این نبوده است و یا ادعا شود با امکان اعتبار دخالت مستقیم دست در ذبح، اساسا ادله اطلاق ندارند. پاسخ: از مطلب اول این که کثرت یک مصداق، مانند: ذبح با دست، موجب انصراف اطلاقات نمى شود.
از مطلب دوم این که: وجهى براى تقیید ذبح با دخالت مستقیم دست نیست. به ویژه در روایاتى که موضوع حکم را عنوان: «ذبح »، یا «ذبیحه مسلمان » قرار داده است.
اشکال دوم: ذکر نام خدا
دومین اشکال از ناحیه اعتبار یاد نام خدا در حلال بودن ذبیحه است. یکى از آن جهت که در ذبح با دستگاه، بین یاد نام خدا و بریدن رگهاى چهارگانه، فاصله زمانى بسیار است، زیرا با بستن حیوان به دستگاه و به کار انداختن آن و بریده شدن رگه، فاصله زمانى وجود دارد و یا نام خدا به هنگام بستن حیوان، یا به کار انداختن ماشین، در تذکیه حیوان کافى نیست. و یا از آن جهت که چون انسان، در بریدن رگهاى چهارگانه دخالتى ندارد، یاد نام خد، توسط او، مانند یاد نام خدا توسط کسى است که در کنار ذابح ایستاده که بدون شک، کفایت نمى کند.
پاسخ:
شکى نیست که ذابح، باید به هنگام ذبح، نام خدا را بر زبان بیاورد. افزون بر ظاهر آیه شریفه:
«فکلوا مما ذکراسم الله علیه »
که بر اعتبار یاد نام خدا توسط ذابح، دلالت دارد، روایات بسیارى بر این مطلب دلالت دارند.
از جمله: صحیحه محمد بن مسلم، صحیحه سلیمان بن خالد موثقه ابن قیس، موثقه حلبى، فحواى صحیحه محمد بن مسلم و... و گفتن شخص دیگر، نام خدا را به جاى ذابح، به هیچ وجه پذیرفته نیست. ولى یکسان دانستن ذکر نام خدا از سوى کارگر دستگاه، با گفتن آن توسط شخص غیر ذابح، به هیچ روى پذیرفته نیست; زیرا کارگرى که توسط دستگاه، حیوان را ذبح مى کند، در حقیقت، ذابح اوست، هرچند دستگاه پیچیده و پیشرفته باشد . پیشرفته بودن ابزار، مانع از استناد عمل به شخص نیست، پس اطلاق آیه شریفه:
«فکلوا مما ذکراسم الله علیه » و نیز روایاتى که اشاره شد، شامل ذبح با دستگاه هم مى شود. اما درباره وجود فاصله زمانى، میان گفتن نام خد، توسط کارگر و ذبح با دستگاه، باید گفت:
اول، ذابح مى تواند نام خدا را از آغاز تا زمان انجام ذبح، تکرار کند.
ثانی، فاصله زمانى کوتاه، که نزد عرف، همچون متصل محسوب مى شود، مشمول اطلاق آیه شریفه و روایات مى گردد.
ثالث، زمان ذبح، بستگى به نوع ابزار آن دارد. مثلا اگر ذبح، با دست باشد، زمانش وقتى است که کارد بر رگهاى حیوان قرار مى گیرد. اگر با دستگاه باشد ، زمان ذبح هنگام راه اندازى دستگاه و تنظیم کار آن است، به گونه اى که ذبح به دنبال آن انجام پذیرد.
رابع، مى توان گفت: در تمامى کارهایى که توسط ابزار انجام مى پذیرد از همان زمان به کار گیرى ابزار، نتیجه کار به عامل استناد داده مى شود، هرچند بین به کار گیرى ابزار و نتیجه عمل، فاصله زمانى وجود داشته باشد. بنابراین، بر یاد نام خدا به هنگام راه انداختن دستگاه، در حقیقت، عنوان یاد خدا به هنگام ذبح صادق است.
افزون بر این، مى توان گفت: از ادله اى که یاد نام خدا را به هنگام ذبح معتبر مى دانند، استفاده مى شود که این یاد کردن، باید به هنگام آغاز ذبح یا عمل اختیارى مستند به فاعل باشد، گرچه ذبح حیوان با فاصله زمانى انجام پذیرد.
نظیر یاد نام خدا در شکار که به مقتضاى ظاهر روایات، باید به موقع فرستادن سگ شکارى، یا رها کردن تیر، نام خدا را بر زبان آورد، هرچند تا برخورد تیر به هدف و رسیدن سگ به شکار، فاصله زمانى بسیار باشد.
البته، تاخیر عمدى در گفتن نام خد، از زمان فرستادن سگ و یا رها کردن تیر ، بر خلاف ظاهر روایات است و جایز نیست.
در صحیحه محمد بن مسلم آمده است:
«سالت اباعبدالله (ع) عن کلب المجوسى یاخذه الرجل المسلم فیسمى حین یرسله، ایاکل مما امسد علیه ؟
قال: نعم، لانه مکلب و ذکراسم الله علیه »
از امام صادق (ع) پرسیدم: سگ شکارى شخصى زرتشتى را مسلمانى گرفته و هنگام فرستادن، نام خدا را خوانده است، آیا مى توان حیوان صید شده آن را خورد ؟
حضرت فرمود: بلى، زیرا شکار، توسط سگ انجام گرفته و نام خدا نیز بر آن خوانده شده است. و یا در موثقه حلبى آمده است:
«عن ابى عبدالله (ع) قال سالته عن الصید یرمیه الرجل بسهم فیصیبه معترضا فیقتله و قد کان سمى حین رمى و لم تصبه الحدیدة.
قال: ان کان السهم الذى اصابه هو الذى قتله فاذا رآه فلیاکل.
از امام صادق (ع) پرسیدم: آیا شکارى که کسى با ذکر نام خدا تیرى به سوى آن رها کرده و تیر به صورت عرضى بدان اصابت کرده و آهن [=نوک پیکان تیر] با حیوان برخورد نداشته است، مى توان خورد؟
حضرت فرمود: اگر حیوان، به وسیله همان تیر کشته شد و او نیز دیده است، مى تواند بخورد.
در این دو روایت، هرچند ذکر نام خد، به هنگام فرستادن سگ شکارى و یا رها کردن تیر در سؤال پرسشگر آمده است، ولى از پاسخ امام تایید اعتبار آن را در این دو وقت مى توان فهمید.
البته، موثقه دیگر حلبى، دلالت بهترى دارد، زیرا در آن موثقه، امام(ع) در پاسخ خود، به قید ذکر نام خدا به هنگام رها کردن تیر، تصریح مى فرمایند:
«ان لم یکن له نبل غیره و کان قد سمى حین رمى فلیاکل منه.
بنابراین، وجود فاصله زمانى بین یاد نام خدا و تحقق ذبح اشکالى ندارد.
فروع دیگرى در مساله مطرح است که باید مورد بررسى قرار گیرد:
1. در صورت تعدد کارگران در دستگاه ذبح، بر کدام یک یاد نام خدا لازم است؟
در این گونه موارد ذبح کننده کسى است که آخرین بخش از کار رابه دست دارد.مثلا اگر دستگاه روشن است و کارگران حیوان را مى گیرند و به دستگاه مى بندند، تابه طور خودکار عمل ذبح انجام پذیرد، ذابح کسى است که آخرین مرحله بستن حیوان به دست اوست و مى توان عمل ذبح ر، به او نسبت داد. یاد نام خدا نیز بر او واجب است. ولى اگر، اول حیوان را آماده مى کنند ، آن گاه با زدن کلید، دستگاه را روشن مى کنند، چنانکه در ذبح مرغه، نوع، چنین است.
ابتدا مرغها را به نوارهاى بلند دائره اى شکل مى بندند و سپس نوار را به دستگاه متصل مى سازند، تا با دور زدن همه آنها را ذبح کند. در این موارد، راه اندازى ماشین، یا قرار دادن نوار نقاله بر روى دستگاه، آخرین بخش کار خواهد بود و کسى که آخرین کار را بر عهده دارد ذابح به شمار مى آید و باید نام خدا را بر زبان آورد.
2. اگر آخرین بخش کار توسط چند نفر انجام مى گیرد، ذکر نام خدا توسطیکى از آنان، کفایت مى کند. چون تمامى این افراد، در انجام ذبح، همکارى دارند و با ذکر نام خدا توسط یک نفر از آنان، عنوان: «ذکر نام خدا به هنگام ذبح » تحقق مى یابد و مصداق «کلوا مما ذکر اسم الله علیه » خواهد بود.
بنابراین، باید نام خدا به هنگام انجام آخرین بخش، یاد شود و هرکس آن را بر عهده دارد، انجام دهد.
3. تاخیر عمدى تسمیه از زمان مذکور و گفتن آن به هنگام بریده شدن رگها توسط ماشین، کفایت نمى کند، همانگونه که در شکار نیز گفته شده است. زیرا عمل ذبح، از سوى او، به وسیله ماشین، با انجام آخرین عمل صورت مى گیرد و پس از آن، این دستگاه است که کار مى کند و او، در رابطه با ذبح، عملى انجام نمى دهد، تا ذکر نام خدا به آن هنگام، مصداق گفتن نام خدا در وقت ذبح باشد.
البته این سخن، در صورتى صحیح است که انجام آخرین عمل (راه اندازى ماشین، یا بستن حیوان به دستگاه) علت تام براى انجام پذیرفتن ذبح باشد و نتوان از انجام آن، با متوقف ساختن دستگاه جلوگیرى کرد، چنانکه پس از رها سازى تیر در شکار، چنین است.
ولى اگر بتوان پیش از انجام ذبح، کار را متوقف کرد در این صورت، آن گاه یاد نام خدا در آخرین بخش کار، مفید خواهد بود که در ادامه کار دستگاه، وقفه اى ایجاد نشود وگرنه، در صورت توقف دستگاه و یا احتیاط در آن است که:
طولانى شدن فاصله، به هنگام ذبح، دوباره نام خدا را بر زبان آورد.
در هر صورت، تکرار نام خد، تا تحقق ذبح، بدون شک، اشکالى نخواهد داشت.
4. آیا یک بار ذکر نام خد، براى چند ذبیحه کفایت مى کند، یا خیر؟ به عنوان مثال، آیا هنگام راه اندازى دستگاه، مى توان به یک بار ذکر نام خدا براى تمام مرغهاى موجود روى نوار نقاله بسنده کرد، یا باید به تعداد مرغهاى روى نوار، نام خدا را تکرار کرد ؟
در اثبات کافى بودن یک بار ذکر نام خد، مى توان گفت: راه اندازى دستگاه، آغاز ذبح همه حیوانهایى است که در آن قراردادند. اگر ذبح کننده به قصد ذبح همه مرغهاى موجود در دستگاه، آن را روشن کند و نام خدا را به همین منظور بر زبان آورد، در واقع بر همه آنها نام خدا گفته شده است و مصداق: «مما ذکر اسم الله علیه » و «ما اهل لله » قرار گرفته اند، هرچند ذبح مرغها تدریجا و به ترتیب انجام پذیرد; زیرا عمل اختیارى ذبح کننده، با راه اندازى دستگاه انجام گرفت و آخرین بخش از کار بود که صورت پذیرفت و همان هنگام هم باید نام خدا را بر زبان آورد. نظیر فرستادن سگ شکارى که تنها به هنگام ارسال، نام خدا برده مى شود، آن هم یک بار، هر چند شکارها متعدد باشند. البته چنانکه در فرع گذشته گفته شد، احتیاط رعایت گردد.
5. نوشتن نام خد، بر روى دستگاه، یا پخش آن به وسیله ضبط صوت، کافى نیست.
زیرا ذابح، باید نام خدا را بر زبان بیاورد، آن هم با توجه و قصد. در غیر این صورت، ذبیحه حلال نخواهد بود، زیرا عنوان ذکر اسم خدا بر آن صادق نیست، بنا بر این، نوشتن و یا پخش با ضبط صوت بدون شک کفایت نمى کند.
اشکال سوم: شرط استقبال
سومین اشکال، از جهت شرط رو به قبله بودن حیوان، به هنگام ذبح است.
مطابق روایات و فتاواى فقه، در موقع ذبح، باید جلوى بدن به سمت قبله باشد و حیوان به پهلوى راست، یا چپ بر زمین قرار گیرد. این شرط، معمول، در ذبح با دستگاههاى جدید، مراعات نمى گردد.
پاسخ:
در پاسخ به این اشکال، نخست اصل وجود چنین شرطى را بررسى مى کنیم آن گاه، چگونگى انطباق آن را بر ذبح با دستگاه.
شرط رو به قبله بودن حیوان
براى اثبات این شرط، دو دلیل اقامه کرده اند:
1. اجماع.
2. روایات.
قبل از بررسى این دو دلیل، باید دید در صورت ناتوانى این دو در اثبات مدع، آیا مقتضاى قواعد اولیه، حلال بودن حیوانى است که هنگام ذبح، رو به قبله نبوده، یا حرام بودن آن ؟
برخى از فقهاى پیشین، همانند: سید مرتضى، بر این عقیده اند که:
اگر دلیل شرعى بر حلال بودن چنین حیوانى نداشته باشیم، نمى توانیم آن را حلال بدانیم:
«پاک و حلال بودن حیوان یک حکم شرعى است، اگر حیوان رو به قبله باشد و نام خدا بر آن برده شود، به اتفاق آراء پاک و حلال است ولى اگر چنین نباشد یقین به حلال بودن آن نداریم. بنابراین لازم است رو به قبله بوده و نام خدا بر آن برده شود.»
عده اى از فقه، این استدلال سید را پذیرفته اند و همانند وى، معتقدند: مقتضاى قواعد اولیه، حرمت حیوانى است که رو به قبله ذبح نشده است.
ولى دیدگاه صحیح آن است که: در صورت تشکیک در ادله اعتبار قبله، حیوان محکوم به حلیت است، هرچند اصل عملى به هنگام شک در حلیت، استصحاب عدم تذکیه است; ولى مقتضاى عمومات قرآن کریم و روایات معصومین (ع)، حلال بودن ذبیحه اى است که تمامى شرایط لازم، غیر از رو به قبله بودن در آن مراعات شده است. با وجود ادله اجتهادى، جاى تمسک به استصحاب نیست. تفصیل مطلب را با عمومات آیات قرآن، پى مى گیریم.
عمومات قرآنى
1. از جمله آیاتى که دلالت مى کند بر حلیت ذبیحه اى که به هنگام ذبح، تمامى شرایط، به غیر از رو به قبله بودن، مراعات شده، آیه شریفه زیر است:
«فکلوا مما ذکر اسم الله علیه ان کنتم بآیاته مؤمنین و ما لکم الا تاکلوا مما ذکر اسم الله علیه و قد فصل لکم ما حرم علیکم الا ما اضطررتم الیه. و ان کثیرا لیضلون باهوائهم بغیر علم ان ربد هو اعلم بالمعتدین »
اگر به آیات خدا ایمان دارید، از ذبحى که نام خدا بر آن، یاد شده است، بخورید. چرا از آنچه نام خدا بر آن یاد شده است، نمى خورید و خدا چیزهایى را که بر شما حرام شده، به تفصیل، بیان کرده است، مگر آن گاه که ناچار گردید.
بسیارى بى هیچ دانشى، دیگران را گمراهِ پندارهاى خود کنند. هر آینه پروردگار تو، به متجاوزان از حد، داناتر است.
امر به خوردن در آیه شریفه، ارشاد است، به مباح، یا حلال و مذکى بودن حیوان; چرا که امر، به خاطر رفع توهم ممنوعیت آمده است. و مسلم، خوردن چنین حیوانى، واجب تکلیفى نیست و آیه دوم نیز قرینه است که این امر، ارشادى است، آن هم، ارشاد به مباح و حلال بودن حیوانى که نام خدا بر آن یاد شده است.
اطلاق آیه مى رساند که یاد نام خد، براى حلال بودن ذبیحه، کفایت مى کند ، نیازى به شرایط دیگر، مانند رو به قبله بودن ذبیحه، پاک بودن ذابح و... ندارد.
و آیه دوم: «و ما لکم الا تاکلوا...» به قرینه «قد فصل لکم ما حرم علیکم » نوعى صراحت در تعمیم دارد و گویاى این است که غیر از آنچه در آیات دیگر، به تفصیل حرام بودنشان بیان شده: (میته، حیوان خفه شده، پرتاب شده از بلندى، آنچه نام غیر خدا بر آن برده شده و آنچه براى بتان ذبح شده)، حلال است.
اگر اشکال شود: آیه اطلاق ندارد، زیرا تنها در مقام بیان شرط بودن یاد نام خداست، نه بیش از آن. مقصود آیه این است: آنچه نام خدا بر آن برده نشده، حرام است و بر همین معنى در دو آیه بعد نیز، تاکید مى ورزد و مى فرماید:
«و لاتاکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه و انه لفسق...»
از ذبحى که نام خدا بر آن یاد نشده است مخورید.
بنابراین، نمى توان از آیه، نفى دیگر شرایط را استفاده کرد به همین جهت، از دیگر شرایط معتبر در آیه نامى به میان نیامده است و حتى از اصل ذبح در آیه نامى نیست. با این که بى تردید، حیوانى که بدون ذبح، روحش خارج گردیده باشد، مانند: حیوانى که از بلندى پرتاب شده (متردیه) یا قابل ذبح نباشد، مانند: خوک، حرامند، هرچند نام خدا بر آنها برده شده باشد.پس، آیه اطلاق ندارد، تا براى نفى شرط رو به قبله بودن، بدان تمسک شود.
پاسخ: بین آیه «فکلوا مما ذکراسم الله علیه...» با آیه «و لاتاکلوا ممالم یذکراسم الله علیه » تفاوت آشکار است; زیرا در آیه دوم، گفته مى شود از آنچه نام خدا بر آن یاد نشده است، نباید خورد. ظاهر چنین جمله اى، شرط بودن نام خداست.
اما در آیه اول، گفته مى شود: از آنچه نام خدا بر آن یاد مى شود، مى توان خورد. از ظاهر برمى آید، هر حیوانى که نام خدا بر آن یاد شود، حلال است و پاک. به اطلاق این جمله مى توان براى نفى شرایط دیگر تمسک جست، به ویژه با توجه به قرینه: «و قد فصل لکم ما حرم علیکم.»
علاوه، خود آیه «و لا تاکلوا...» که بعد از این آیه آمده و ظهور در شرط بودن یاد نام خدا دارد، قرینه است بر این که آیه «کلوا مماذکر اسم الله علیه...» حلیت هر ذبیحه اى است که نام خدا بر آن خوانده شده باشد، نه تنها بیان شرط بودن ذکر نام خدا; زیرا در این صورت، آیه بعدى تکرار محض خواهد بود و ناخوشایند. البته آیه شریفه نسبت به حیوانى که ذبح یا نحر نشده است، اطلاق ندارد و چنین حیوان را شامل نمى شود، هرچند نام خدا بر آن یاد شود. عنوان: «ما ذکر اسم الله علیه » به حیوانى انصراف دارد که ذبح، یا نحر شده است زیرا این عنوان، در برابر ذبحى آمده که مشرکان براى بتهاى خود انجام داده اند و همان طور که مفسران گفته اند، اصل ذبح مسلم و مفروغ عنه است و اساس، نام خدا در ذبح مورد پیدا مى کند، نه در نطیحه (بر اثر شاخ حیوانى مرده) و متردیه (بر اثر پرت شدن از بلندى مرده) و یا حیوانى که به مرگ طبیعى از بین رفته است. پس آیه، از این جهت اطلاقى ندارد، علاوه، مردار، با همه انواعش، که در آیات دیگر، جزء حرامها به شمار مى آید، در زمره حرامهاى شرح و بسط یافته اى است که آیه بعد: «و قد فصل لکم ما حرم ...» آن را از گردونه حلالها خارج ساخته است.
همچنین آیه شریفه، اطلاقى نسبت به تذکیه پذیرى حیوانات ندارد، بنابراین، اگر در قابلیت درندگان یا حیوانات جاست خوار براى ذبح تردید داشته باشیم، با ذکر نام خد، نمى توان حلیت آن را ثابت کرد; زیرا آیه شریفه، در مقام بیان حلیت و حرمت ذاتى حیوانات نیست، بلکه منظور آن، بیان حرمت و حلیتى است که از ذبح ناشى مى شود، با فرض این که حیوان ذاتا حلال است. بله آیه:
«احلت لکم الانعام الا ما یتلى علیکم.»
چهارپایان بر شما حلال گشته اند، مگر آنچه برایتان گفته خواهد شد.
در مقام بیان حرمت و حلیت ذاتى حیوانات است.
بنابراین، در آیه شریفه هم اصل ذبح و هم قابلیت براى ذبح، مسلم گرفته شده است. بر این اساس، نمى توان به اطلاق آن در صورت نبود ذبح، یا شک در قابلیت براى تذکیه و یا حلال گوشت بودن تمسک جست. حتى مى توان گفت نسبت به آن دسته از شرایطى که در تحقق عنوان ذبح احتمال دخالت دارند نیز، آیه اطلاق ندارد. مانند: شرط مربوط به آلت ذبح و یا محل بریدن، زیرا چنانکه گفته شد، در آیه شریفه، اصل ذبح با تمامى شرایط و قیودش، به عنوان یک عمل خارجى و واقعى مسلم گرفته شده و به بیان شرایط معنوى ذبح، مانند ذکر نام خد، به سوى قبله بودن حیوان، یا مسلمان و پاک بودن ذابح و... مى پردازد.
هرچند، برخى از فقها در آثار خود، از هر دو بعد به اطلاق آیه شریفه تمسک جسته اند، مثلا صاحب جواهر، قدس سره، در مساله حرام نبودن حیوانى که به هنگام ذبح، عمدا سرش را کامل جدا کرده اند، به اطلاق آیه تمسک کرده و نوشته است:
«ظاهر این است که حیوان با این کار حرام نمى شود...زیرا ادله در قرآن و احادیث اطلاق دارند.» همچنین در موارد مشابه، به همین شیوه استدلال کرده است.
در هر صورت، اطلاق آیه نسبت به مدعاى م، تمام است و نمى توان گفت ، آیه تنها اعتبار ذکر نام خدا را مورد نظر قرار داده و مقصودش امر به خوردن در زمانى است که سایر شرایط حلیت فراهم آمده باشد; زیرا نتیجه این سخن آن است که امر به خوردن ارشاد به حلیت فعلى حیوان از ناحیه ذبح نباشد، چنین چیزى بر خلاف ظاهر آیه، بلکه ذاتا نامحتمل است، زیرا احتمال تکلیفى بودن امر در این جا وجود ندارد و خوردن نمى تواند واجب تکلیفى باشد. ناگزیر، باید امر به خوردن ارشاد به حلیت حیوان از ناحیه ذبح باشد و اگر چنین شد، آیه در مقام بیان حلیت فعلى حیوان ذبح شده خواهد بود و نمى توان به اطلاق آن، جهت نفى سایر شرایط محتمل تمسک جست.
بله اگر آیه بدین گونه بود: «ذکر نام خد، شرط حلال گردیدن است » هیچ گاه وجود شرایط دیگر را نفى نمى کرد، ولى آنچه در آیه آمده، دستورى است که کنایه از حلال بودنِ فعلى ذبیحه با ذکر نام خداست پس مى توان به این، اطلاق جهت نفى شرایط دیگر در حلیت فعلى ذبیحه تمسک جست.
نظیر آیه دیگرى که در مورد شکار با سگ آمده است:
«فکلوا مما امسکن علیکم » براى اثبات حلال بودن حیوانى که سگ شکارى آن را گرفته و نام خدا بر آن یاد شده، مى توان به این آیه تمسک جست و نیاز به شرایط دیگر را منتفى ساخت، چنانکه در روایت صحیحه جمیل، به همین اطلاق تمسک شده است.
«سالت ابا عبدالله(ع) عن الرجل یرسل الکلب على الصید فیاخذه و لایکون معه سکین فیذکیه بها ا فیدعه حتى یقتله و یاکل منه؟ قال: لا باس قال الله عز و جل، «فکلوا مما امسکن علیکم.»
از امام صادق(ع) درباره مردى که سگ را براى شکار مى فرستد، شکار را مى گیرد، ولى چاقویى که آن شکار را تذکیه کند، به همراه ندارد، آیا سگ را واگذارد تا شکار را بکشد، آن گاه آن را بخورد فرمود: اشکالى ندارد. خداوند فرموده است: بخورید از آنچه برایتان صید مى کنند.
گواه دیگر بر درستى استدلال به اطلاق آیه شریفه در این بحث، تمسک امام باقر(ع)، به اطلاق این آیه شریفه است.
ورد بن زید از امام باقر(ع) مى پرسد:
«...ما تقول فى مجوسى قال بسم الله ثم ذبح ؟ فقال: کلْ قلت: مسلم ذبح ولم یسمِ؟ فقال: لاتاکله ان الله یقول فکلوا مما ذکراسم الله علیه و لاتاکلوا مما لم یذکر اسم الله علیه »
درباره زردشتى که با یاد نام خدا حیوانى را ذبح کند، چه مى فرمایید ؟ فرمود: بخور. گفت: مسلمانى که ذبح کرده و نام خدا را نیاورده است چطور؟ فرمود: نباید خورد.
خداوند مى فرماید: از آنچه نام خدا بر آن یاد شده است بخورید و از آنچه نام خدا بر آن یاد نشده است، نخورید. در این ج، امام براى نفى شرط مسلمان بودن ذابح، به اطلاق آیه استدلال مى فرماید.
همچنین شیخ مفید، قدس سره، در کتاب مقنعه براى اثبات حلال بودن حیوانى که اهل کتاب با یاد نام خدا ذبح کرده اند، به اطلاق آیه استدلال کرده است.
علامه حلى، در کتاب مختلف، براى حلال بودن حیوانى که غیر شیعه ذبح مى کند، به اطلاق تمسک مى جوید و شیخ طوسى، چنانکه اشاره شد، در کتاب خلاف، براى لیت حیوانى که به هنگام ذبح سرش کاملا جدا شده است ، به همین اطلاق تمسک جسته و ابن ادریس، که علامه حلى در مختلف با او موافق است، براى حلیت حیوانى که قبل از سرد شدن بدن و یا حتى قبل از مردن، پوست آن را کنده باشند، به اطلاق آیه تمسک کرده است.و نیز عبارات دیگر فقها که مراجعه به آنها مى تواند نشان دهنده وجود اطلاق در آیه شریفه باشد.
2. دومین آیه اى که دلالت مى کند بر حلیت ذبیحه به هنگام تردید در ادله، لزوم رو به قبله بودن حیوان، این آیه شریفه است:
«فکلوا مما امسکن علیکم و اذکروا اسم الله علیه و اتقوا الله ان الله سریع الحساب »
از آن صید که برایتان مى گیرند جپرندگان و سگان شکارى ج و نگه مى دارند، بخورید و نام خدا را بر آن بخوانید و از خدا بترسید که او سریع الحساب است.
گرچه ابتداى این آیه، درباره شکار است، نه ذبح و قطعا در شکار، رو به قبله بودن شرط نیست، ولى مى توان گفت:
اطلاق «و اذکروا اسم الله علیه » که در ذیل آیه آمده، هم شکار را شامل مى شود، چه هنگام رسیدن صیاد مرده باشد، یا هنوز زنده باشد و بخواهد صیاد آن را ذبح کند و هم حیوان اهلى را که مى خواهد ذبح کند.
در آیه قبل، پس از آن که موارد حرام را برمى شمرد، حیوانى که تذکیه شده باشد استثنا مى کند خواه این تذکیه با ذبح انجام گیرد، یا با شکار. آن گاه در ذیل آن به گونه مستقل مى فرماید: «نام خدا را بر آن یاد کنید» معنى آن این است که ذکر نام خد، همراه با تذکیه باید باشد. شاید تاخیر این بخش از آیه، خود گواهى بر اطلاق باشد، زیرا اگر منظور ذکر نام خد، تنها در مورد شکار بود، بهتر آن بود که آن را هنگام فرستادن سگ شکارى، که قبل از نگهدارى شکار است، یاد آور مى شد.
بنابراین، ظاهر این جمله «فاذکروا اسم الله علیه » که در پایان آیه آمده، ناظر به هر دو آیه است و حلال بودن ذبح و شکار را منوط به ذکر نام خدا مى کند. مى توان به این اطلاق (حلیت در صورت بردن نام خدا) براى نفى شرط رو به قبله بودن استدلال کرد.
3. از جمله آیاتى که دلالت مى کند بر حلیت ذبیحه، به هنگام تردید در ادله لزوم رو به قبله بودن حیوان، این آیه شریفه است:
«یا ایها الذین آمنوا کلوا من طیبات ما رزقناکم و اشکروا لله ان کنتم ایاه تعبدون انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل به لغیر الله فمن اضطر غیر باغ و لا عاد فلا اثم علیه ان الله غفور رحیم »
اى کسانى که ایمان آورده اید، از آن چیزهاى پاکیزه اى که روزى شما کرده ایم، بخورید، اگر خدا را مى پرستید، سپاسش را به جاى آورید.
جز این نیست که مردار را و خون را و گوشت خوک را و آنچه را که به هنگام ذبح ، نام خدا بر آن بخوانند، بر شما حرام کرد .اما کسى که ناچار شود، هرگاه که از حد نگذراند و بى میلى جوید، گناهى مرتکب نشده است، که خدا آمرزنده و بخشاینده است.
گرچه دلالت مطابقى آیه، حرام بودن چیزى است که نام غیر خدا را بر آن خوانده اند، ولى از آن جا که در بیان این مطلب از کلمات حصر استفاده شده و نیز سیاق آیه شریفه و امر به خوردن چیزهاى پاک و گوار، همگى نشان دهنده این است که غیر از آنچه در آیه تصریح به حرمت آن شده است، پاکند و حلال، از آن جمله: حیوانى که نام خدا بر آن یاد شده، ولى هنگام ذبح به سمت قبله نبوده است. چون نه نام غیر خدا بر آن برده شده، نه میته است و نه خوک.
مقصود از: «ما اهل به لغیر الله » حیوانى است که نام خدا بر آن یاد نشده است. چون وقتى نام خدا بر آن یاد نشود براى غیر خداست و یا از آن جهت که در آیه دیگرى مى فرماید.
«آنچه نام خدا بر آن یاد نشود، فسق است.»
این گفته که آیه در صدد حصر و اختصاص نیست، زیرا در آن صورت، تخصیص اکثر لازم مى آید که زشت و ناپسند مى نماید، مردود است، چون امکان دارد، همه حیوانات حرام گوشتى را که در آیه نیامده اند، با عناوین کلى چون:
درندگان و مسخ شدگان از تحت اطلاق آیه خارج ساخت، تا تخصیص اکثر لازم نیاید و شاید بشود گفت: در زمان نزول آیه، این حیوانها هنوز حرام نشده بودند، بعد، در آیات و یا روایات پیامبر(ص)، تعداد حیوان حرام گوشت افزوده شده است. بنابراین، تخصیص مستهجن لازم نمى آید. بله، چنانکه در آیات دیگر هم گفتیم ، اصل تحقق ذبح مسلم فرض شده است، از این روى، آیه در مقام بیان آنچه در تحقق ذبح دخالت دارد نیست، لذا نسبت به این گونه شرایط، آیه اطلاقى ندارد، تنها نسبت به شرایط زاید بر ذبح اطلاق دارد.
4. از جمله آیاتى که دلالت مى کند بر مدعاى ما: حلیت ذبیحه در هنگام تردید ادله لزوم رو به قبله بودن حیوان، آیه زیر است:
«لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسم الله فى ایام معلومات على ما رزقهم من بهیمة الانعام فکلوا منها و اطعمو البائس » تا سودهایى را که از آنِ آنان است، ببینند و نام خدا را در روزهاى معین، به هنگام ذبح چهارپایانى که خدا روزى شما کرد، بخورید و بینوایان فقیر را نیز اطعام کنید.
5. روشن تر از این آیه در دلالت بر مدعاى م، این آیه شریفه است:
«و البدن جعلناها لکم من شعائر الله لکم فیها خیر فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت جنوبها فکلوا منها و اطعموا القانع و المعتر کذلک سخرناها لکم لعلکم تشکرون »
شتران قربانى را براى شما از شعایر خدا قراردادیم. شما را در آن خیرى است و همچنان که بر پا ایستاده اند، نام خدا را بر آنها بخوانید و چون پهلویشان بر زمین رسید، از آنها بخورید و فقیران قانع و گدایان را اطعام کنید. اینها را براى شما رام کردیم. باشد که سپاسگزارى کنید.
این دو آیه، به خوبى بر معتبر بودن ذکر نام خدا در ذبیحه دلالت دارند و خوردن و خوارنیدن را فرع بر آن دانسته اند بدون این که نامى از به سوى قبله بودن آورده باشند. اطلاق این دو آیه، دلالت مى کند بر کافى بودن نام خدا در حلیت و پاکى دامها و لازم نبودن شرط دیگرى، مانند: قبله.
ایرادها:
بر استدلال به این دو آیه اشکالاتى شده است یکى مخصوص به آیه اول و بقیه مشترک بین هر دو. در خصوص آیه اول، اشکال شده که ظاهر آیه و یا دست کم، احتمال دارد که مقصود از یاد نام خدا در روزهاى معین، همان یاد نام خدا در ایام معین باشد، در برابر نعمت دامها که خداوند به حاجیان ارزانى داشته است. بنابراین، مقصود آیه، یاد نام خدا به هنگام ذبح نیست، تا بگوییم اطلاق دارد یا نه ؟
پاسخ: این برداشت، خلاف ظاهر آیه است; از این روى بیشتر مفسران، به این احتمال اشاره اى نکرده اند و آیه را به یاد نام خدا در ذبیحه تفسیر کرده اند و آن را مسلم گرفته اند.
دلیل آن روشن است; زیرا یاد نام خد، غیر از ذکر خداست. اگر مقصود ذکر خدا بود، باید گفته مى شد: «فاذکروا الله » همان گونه که در آیات دیگر آمده: «فاذکروا الله کذکرکم آبائکم او اشد ذکراصب؟ف » نه اینکه گفته شود: «فاذکروا اسم الله » چرا که یاد نام خد، با آغاز و افتتاح کار مناسب است.
و نیز ذکر نام خد، در برابر اعطاى از جانب او، نامناسب است. معمول، گفته نمى شود: در مقابل آنچه خداى به او بخشیده، خدا را یاد کرد، بلکه مى گویند: سپاسگزارى و ستایش کرد (شکر و حمد) ساختار این آیات و آنچه بعد از این آیات مى آید:
«و لکل امة جعلنا منسکا لیذکروا اسم الله على ما رزقهم من بهیمة الانعام »
براى هر امتى مناسک و رسومى مقرر کرده ایم تا نام خدا را بر آنچه از دامهایشان ارزانى داشت، یاد کنند. و آیه دوم قرینه قطعى اند که منظور از «یذکروا اسم الله...» یاد نام خدا به هنگام ذبح است.
و اما ایرادهاى مشترک بر استدلال به این دو آیه:
اشکال اول:نسبت به زمخشرى مفسر و ادیب معروف داده اند که گفته است: دستور به یاد نام خدا در آیه شریفه، کنایه از خود ذبح است. گویا آیه مى گوید: آن حیوانات را ذبح کنید و به فقرا بخورانید. بنابر این، آیه ارتباطى با شرط بودن یاد نام خدا در ذبح ندارد همچنین شرایط دیگر.
پاسخ: تاکید آشکار این آیات، بر گفتن نام خداست در ذبح، نه اصل ذبح. حال آن که در کنایه، تکیه سخن بر مکنى عنه [این جا ذبح] است، نه مکنى به [در این جا نام خدا]
بلى از امر به یاد نام خد، مى توان دستور به خود ذبح را هم دریافت، نه این که کنایه اى در بیان باشد. چه بسا مقصود زمخشرى نیز، همین بوده است.
اشکال دوم: هر چند این آیات، به اعتبار یاد نام خدا در ذبح نظر دارد و مى توان از این آیات، شرط بودن یاد نام خدا را در حلال بودن و تذکیه حیوان استفاده کرد.
ولى از آن جا که هدف اصلى آیات، بیان رسم و شعارى براى مسلمانان است هنگام ذبح در منى در برابر کفار، چنانکه مى فرماید:
«ولکل امة جعلنا منسکا لیذکروا اسم الله على ما رزقهم من بهیمة الانعام »
دستور به: یاد نام خدا در ذبح، به خاطر به پا داشتن همان شعار است، نه تبیین آنچه در ذبح، اعتبار دارد. البته اعتبار یاد نام خدا را مى توان به دلالت التزامى استفاده کرد.پس به اطلاق آیه نمى توان براى نفى شرایط دیگر، تمسک کرد; زیرا آیه از این جهت در مقام بیان نبوده است.
پاسخ: این اشکال، اگر در آیه نخست درست باشد، در آیه دوم پذیرفته نیست ، زیرا در این آیه، سخن از حلیت گوشت است و آنچه روا بودن خوردن و خوراندن بدان وابسته است، به قرینه ترتیب و تفریع ویژه اى که در آیه آمده است که شتران در حالى که ایستاده اند، نام خدا را بر آنها ببرید و زمانى که در اثر نحر به پهلو افتادند، مى توانید بخورید و بخورانید. چنین ساختار و سیاقى، به خوبى، بیان مى کند که آیه در مقام بیان چیزى است که حلیت گوشت بدان بستگى دارد و اگر از چیزى غیر از نام خد، سخن به میان نیاورد خود دلیل بر شرط بودن آن است. علاوه، خصوص رو به قبله بودن، اگر معتبر مى بود آن نیز چونان نام خد، مى توانست رسم و شعار دیگرى براى مسلمانان در مقابل کفار باشد و شایسته بود این آیات، که بیانگر شعائر مسلمانانند، از آن نیز، یاد مى کردند.
شاید بتوان گفت: این که در ابتداى آیه مى فرماید:
«والبدن جعلناها لکم من شعائر الله...»
خود قربانى و پیش کشاندن شتران، از شعائر است و یاد نام خدا بر حیوان، مربوط به حلیت آن و جواز خوراندن، نظیر این آیه شریفه دیگر:
«و من یعظم حرمات الله فهو خیر له عند ربه و احلت لکم الانعام الا ما یتلى علیکم.»
و هر کس دست از حرام بدارد، در نزد پروردگارش مزدش بهتر است و چهارپایان بر شما حلالند، مگر آنهایى که برایتان خوانده مى شود.
اشکال سوم: از آن جا که موضوع ذبح و حلیت گوشت، مستقیم، در این آیات، مورد توجه نبوده، (بیان شعائر هدف بوده) در طرح ضمنى، مقدمات حکمت کامل نیست و تمسک به اطلاق، براى نفى دیگر شرایط، به مجرد سکوت در آنه، درست نخواهد بود.
پاسخ: در تمام بودن مقدمات حکمت، اصل مطرح شدن موضوع، کفایت مى کند، خواه جداگانه و یا ضمنى و همراه با مسائل دیگر. مانند این که: در یک خطاب، دو، یا چند حکم، مطرح شود.
به بیان دیگر، جمله:
«فاذکروا اسم الله علیها صواف فاذا وجبت...»
این دو آیه شریفه، در مقام بیان حلیت گوشتند و جملات دیگر این دو آیه، در صدد بیان مناسک و شعائر مسلمانان در حج. دو موضوع مستقل، اما مورد ابتلاى حاجیان، با هم آورده شده اند.
اشکال چهارم: آیات، تنها در مقام بیان شرط بودن یاد نام خدا در ذبیحه اند و نسبت به سایر شرایط و جهات معتبر در ذبح ساکتند. بنابر این، اطلاقى وجود ندارد.
پاسخ: این اشکال عمومیت دارد و در آیات دیگر نیز مطرح است; از این روى، در گذشته، کوتاه و گذرا پاسخ آن داده شد. اینک تفصیل آن با توجه به آیه مورد بحث:
اگر خطاب در آیه شریفه، به گونه اى بود که از شرط بودن سخن مى گفت و خبر مى داد، مثلا مى گفت:
«التسمیة شرط فى حلیة الذبیحة » و یا به صورت نهى و بازداشتن از خوردن ذبیحه اى بود که نام خدا بر آن یاد نشده است، روشن بود که با هزار شرط دیگر هم ناسازگارى نداشت، اما اکنون که خطاب به گونه امر به خوردن یا خوراندن است، این چنین خطاب دلیل بر حلیت است، از جهت ارشاد و یا ملازمه. حمل چنین خطابى را بر نهى یا شرطیت، خلاف ظاهر صیغه امر است.
امر به خوردن و خوراندن، به روشنى دلیل است بر حلیت فعلى ذبیحه و اگر این امر، بر یاد نام خدا معلق گردد، معنى چنین خواهد بود:
وقتى نام خدا بر ذبیحه یاد شود، حلال است و گویا آیه شریفه چنین آمده:
«اذا ذکر اسم الله علیها و وجبت جنوبها حل اکله و اطعامه »
در این صورت، اطلاق آیه بر نفى هر گونه قید و شرطى دیگر، تواناست.
وجود شرط دیگر، مستلزم یکى از این دو چیز است، هر دو خلاف ظاهر.
1. یا باید دامنه اطلاق حلیت و جواز خوردن و خوراندن را تنگ تر کرد و آن ر، علاوه بر ذکر نام خد، وابسته به شرایط دیگر نیز دانست.
2. باید امر به خوردن و حلال بودن را یک حکم حیثى [= از یک جهت و یک سو] بدانیم، نه حکم حقیقى و فعلى.
انگاره نخست، با اطلاق ترتب و تفریع جواز خوردن بر نام خد، که در آیه شریفه آمده است، نا سازگار است و احتمال دوم با ظاهر امر به خوردن، زیرا ظاهر جمله اى که بیان حکم مى کند اقتضا دارد که حکم حقیقى و بالفعل باشد، نه حیثى و فقط از جهت وجود این شرط و بیانگر مقدار نقش آن. و در حقیقت چنین حلیتى، نه از نظر جعل و نه از نظر مجعول، حکم حقیقى و فعلى نخواهد بود، زیرا حکم، به تعدد قیود موضوعش متعدد نمى شود. بلکه، اگر دو حلیت جداگانه باشند، و بر دو عنوان، مثل حلیت از ناحیه ذبح و حلیت از ناحیه طهارت و پاکى، این ج، وجود اطلاق در یکى نفى کننده دیگرى نیست و بدین سان، تفاوت روشنى است میان موضوع سخن ما و آنچه در جاى خود به اثبات رسیده است که:
آیه شریفه: «فکلوا مما امسکن...» به اطلاق خود دلالت دارد بر حلیت صید سگ شکارى و این اطلاق، منافاتى ندارد با نجاست صید، از آن نظر که دهان سگ بدان رسیده; زیرا نجاست حکم دیگرى است و نمى توان با آن اطلاق، این
طهارت را ثابت کرد. 6. از جمله آیاتى که مى توان بدان استدلال کرد، این آیه کریمه است:
«قل لااجد فیما اوحى الى محرما على طاعم یطعمه الا ان یکون میتة او دما مسفوحا او لحم خنزیر فانه رجس او فسقا اهل لغیرالله به فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فان ربد غفور رحیم »
بگو: در میان آنچه بر من وحى شده است، چیزى را که خوردن آن، حرام باشد، نمى یابم، جز مردار، یا خون ریخته، یا گوشت خوک که پلید است، یا حیوانى که در کشتنش مرتکب نا فرمانى شوند و جز با گفتن نام خدا ذبحش کنند.
هر گاه کسى ناچار به خوردن شود، بى آن که سرکشى کند و از حد بگذرد، بداند که خدا آمرزنده و مهربان است.
7. به همین مضمون در جاى دیگر مى فرماید:
«فکلوا مما رزقکم الله حلالا طیبا و اشکروا نعمة الله ان کنتم ایاه تعبدون انما حرم علیکم المیتة و الدم و لحم الخنزیر و ما اهل لغیرالله به فمن اضطر غیر باغ و لاعاد فان الله غفور رحیم »
خد، حرام کرده است بر شما مردار و خون و گوشت خوک و هر چه را جز به نام خدا ذبح کرده باشند. اما کسى که ناچار شود، هرگاه از حد نگذراند، خدا آمرزنده و مهربان است.
این دو آیه و آیه اى که پیشتر، از سوره بقره نقل شد، که داراى یک محتوا و واژه هاى همانندند ظهور در حصر و اختصاص دارند، به خصوص آیه سوره انعام که مى فرماید:
«قل لا اجد...» زیرا نیافتن پیامبر(ص) چیزى را جزء محرمات در میان آنچه بر او وحى شده، غیر از همین تعداد، مساوى است با نبودن آن. پس دلالت این آیات بر حرام نبودن آنچه در این آیات از آن نام برده نشده، واضح است، از آن جمله:
حیوانى که با یاد نام خد، ولى نه به سوى قبله، ذبح شده باشد.
پاسخ این سخن را که: انحصار محرمات در عناوین مذکور در این آیات، مستلزم تخصیص اکثر است، دادیم. علاوه، فقه، در اثبات حلال بودن بسیارى از خوردنیها به این آیات و انحصار موجود در آنها استدلال مى کنند، بلکه در برخى از روایات معتبر نیز، چنین چیزى آمده، مانند: صحیحه محمد بن مسلم که در کتابهاى علل الشرایع و تهذیب، با تفاوت اندکى نقل شده است.
از برخى روایات برمى آید، بخشى از محرماتى که در آیات نیامده، محرماتى است که پیامبر بعدا نهى فرموده و حکم به حرمت آنها داده که شاید از تشریعات خود آن حضرت باشد.
این با انحصار موجود در آیات، منافات ندارد; زیرا تحریم پیامبر(ص) به منزله نسخ آن حلیتى است که قبلا به کمک این آیات ثابت شده است. پس آن جا که نص بر حرمت نیامد، اطلاق آیات تمام است و قابل تمسک.
روایات:
روایات بسیارى است که مى توان به اطلاق آنها بر عدم شرط بودن استقبال در ذبیحه تمسک جست، از جمله:
1. در روایت معتبر محمد بن قیس از امام باقر(ع) به نقل از امیرالمؤمنین (ع) چنین آمده است:
«ذبیحة من دان بکلمة الاسلام و صام و صلى لکم حلال اذا ذکر اسم الله علیه »
ذبیحه کسى که اسلام را برگزیده و نماز مى گذارد و روزه مى گیرد، براى شما حلال است، در صورتى که نام خدا را بر آن یادآور شود. مطابق این حدیث شریف، امیرالمؤمنین (ع) در حلیت ذبیحه، چیزى جز مسلمان بودن ذابح و یاد نام خدا را شرط نکرده است. اگر به سوى قبله بودن، همیشه، یا در صورت توجه، شرط بود، باید گفته مى شد; زیرا امام در مقام بیان شرایط حلیت است. پس سکوت، دلیل بر معتبر نبودن این شرط است.
و این ادعا که روایت، تنها در مقام بیان شرط مسلمان بودن ذابح است، نه دیگر شرایط، پس اطلاقى نیست تا براى نفى سایر شرایط، بدان تمسک شود، نادرست است، زیرا ناظر بودن روایت به اسلام ذابح، در صورتى که در مقام بیان دیگر شرایط نیز باشد، با داشتن اطلاق ناسازگار نیست. این روایت، به قرینه ذیل آن، که شرط تسمیه را نیز متعرض شده، گویاى این است که در مقام بیان قاعده کلى در ذبیحه است.
گویا چنین مى گوید: هرگاه ذابح، مسلمان باشد و نام خدا را بر ذبیحه یاد کند، آن ذبیحه حلال است. چنین جمله اى، بدون اشکال، اطلاق دارد و براى نفى شرایطى همانند:
استقبال، مى شود بدان تمسک جست البته، چنانکه قبلا نیز گفته شد، در این روایت و امثال آن، اصل ذبح و شرایط تحقق بخش آن، مسلم گرفته شده و سخن از دیگر شرایط است. به تعبیر دیگر، سخن در شرایط شرعى است، مانند: یاد نام خد، مسلمان بودن، رو به قبله بودن و...
2. روایاتى که درباره حلال بودن ذبیحه زنان و پسر بچگان آمده است، مانند: صحیحه سلیمان بن خالد قال:
سالت اباعبدالله (ع) عن ذبیحة الغلام والمراة هل تؤکل ؟
قال: اذا کانت المراة مسلمة فذکرت اسم الله على ذبیحتها حلت ذبیحتها و کذلک الغلام اذا قوى على الذبیحة فذکر اسم الله و ذلک اذا خیف فوت الذبیحة و لم یوجد من یذبح غیرها.
سلیمان بن خالد مى گوید از امام صادق(ع) درباره خوردن حیوانى که زن و یا پسر بچه ذبح کرده باشد، پرسیدم.
حضرت فرمود: اگر زن مسلمان بوده و نام خدا را بر ذبیحه یاد کرده، آن حیوان حلال است. همچنین پسر بچه اگر توان انجام ذبح را داشته باشد و نام خدا را بر آن یاد کند. البته این در جایى است که بیم از مرگ حیوان باشد و کسى جز آن دو براى ذبح یافت نشود.
همین مضمون، در صحیحه عمربن اذینه از امام باقر و صادق (ع) صحیحه محمد بن مسلم از امام صادق(ع)، روایت مسعدة صدقه از امام صادق (ع) روایت ابن سنان از امام صادق (ع) نیز آمده است هرچند پرسشها در این روایات، درباره شرط ذکورت و بلوغ در حلیت ذبیحه است، ولى پاسخ امام(ع)بیانگر قاعده کلى نسبت به امورى است که در ذبیحه اعتبار دارند. گواه بر این مطلب، بیان شرط اسلام و یاد نام خدا در حلیت، به دنبال نفى شرط بلوغ و ذکورت است، پس این روایات نیز، در مقام بیان شرایط حلیت ذبیحه اند. البته، غیر از شرایط تحقق ذبح. اصل ذبح، در این روایات، مسلم گرفته شده است. به اطلاق این روایات، مى توان بر نفى شرط استقبال تمسک جست.
3. روایاتى که در آن از ذبیحه اهل کتاب سؤال شده و امام (ع) دلیل حلال نبودن ذبیحه آنان ر، لزوم یاد نام خدا دانسته و فرموده است: در رعایت این شرط، جز از مسلمانان و یکتاپرستان، نمى توان آسوده خاطر بود.
در صحیحه حسین بن منذر آمده است:
«... فقلت اى شىء قولد فى ذبائح الیهود والنصارى ؟
فقال: یا حسین الذبیحة بالاسم و لایؤمن علیها الا اهل التوحید »
به امام صادق (ع) عرض کردم: نظر شما درباره ذبیحه هاى یهود و نصارا چیست؟ فرمود: اى حسین! ذبیحه، در گرو نام خداست و جز از یکتا پرستان نمى توان آسوده خاطر بود.
در این حدیث شریف، امام (ع)، معیار حلیت ذبیحه را یاد نام خدا مى داند و بر مسلمان بودن، از آن جهت تکیه دارد که در انجام این شرط، از غیر مسلمان موحد، اطمینان حاصل نمى شود; زیرا اگر ذابح مسلمان نباشد، یا نام خدا را یاد نمى کند، یا این که نمى تواند معناى حقیقى را در نظر گیرد.
پس این روایت اطلاق دارد و براى نفى هر شرطى، غیر از تسمیه و اسلام، که تحقق بخش آن است، مى توان به آن تمسک جست. البته، مقصود، شرایط موجد ذبح نیست که ذبح مفروغ عنه است.
بنابر این، اگر استقبال قبله معتبر بود ، لازم بود امام (ع)یاد آورى کند، بخصوص که یهودیان و مسیحیان اگر یاد نام خدا کنند، به یقین، به سمت قبله ذبح نخواهند کرد.
علاوه، تعبیر «الذبیحة بالاسم » مفید انحصار است و هر شرطى غیر از تسمیه را نفى مى کند. اگر گفته شود: رو به قبله بودن در صورت آگاهى و توجه، شرط حلیت است، ولى اگر ذابح، جهل به کلمه داشته باشد، مانند اهل کتاب، یا بدون توجه باشد، زیانى نمى رساند.
اگر گفته شود: از آن جا که در این روایت، پرسش از اهل کتاب است که آگاهى به حکم ندارند، سکوت امام و متعرض نشدن این شرط را نمى توان دلیل بر نفى آن گرفت; زیرا با توجه به ناآگاهى آنان، استقبال قبله براى آنان شرط نیست.
به خلاف ادله اى که در مقام بیان شرایط براى مسلمانانند که در آن ادله، شرط استقبال قبله را مى توان فهمید، چنانکه خواهد آمد.
پاسخ: ساختار این روایت نیز، همچون روایات دیگر، در مقام بیان شرایط تدکیه و حلیت ذبیحه است. در این روایت، سؤال از شرط اسلام ذابح است. نهایت، در قالب سؤال از ذبیحه یهود و نصارا آمده است. از این روى، اکتفا به یاد نام خدا در حلیت بلکه انحصار آن به یاد نام خد، دلیل بر نفى دیگر شرایط است.
به تعبیر دیگر، مى توان گفت: پرسش و پاسخ در این روایت، به صورت قضایاى حقیقیه است نه خارجیه و بر این فرض، مى توان از اهل کتاب، مخالفت عامدانه با شرط قبله را فرض کرد. پس اگر معتبر مى بود، مى بایست گوشزد مى شد.
نتیجه:
از مجموع آیات و روایاتى که ذکر شد، استفاده مى شود که مقتضاى اطلاقات اولیه کتاب و سنت، نفى اعتبار قبله در حلیت ذبیحه است. به هنگام شک، یا نیافتن دلیل بر اعتبار آن، خواه همیشه یا در حالتى معین، مى توان به این اطلاقها رجوع کرد و کسى که مدعى شرط بودن قبله است، باید دلیل اقامه کند.
چنانکه گفتیم، قائلان به شرطیت استقبال، دو دلیل دارند: اجماع و روایات.
اینک تفصیل نقد و بررسى این دو دلیل:
صفحه بعد

تبلیغات