روشهای تربیتی امام سجاد(علیه السلام)(قسمت سوم)
آرشیو
چکیده
متن
در نوشتار پیشینِ بررسی شیوههای تربیتی حضرت سیدالساجدین(علیه السلام)، به روشهای یادآوری نعمت، تغافل، محبّت، و رفق و مدارا پرداختیم. در ادامه با دیگر راهبردهای تربیتی چهارمین امام مکتب انسان ساز اسلام آشنا میشویم:
روش انذار و تبشیر
یکی از روشهای کاربردی همهی پیامبران برای هدایت مردم "انذار و تبشیر" است.
"انذار"، به معنای اعلام خطر و بر حذر داشتن و هشدار دادن از عواقب سوء اعمال زشت است.
و "تبشیر"، به معنای نوید، و مژده و بشارت دادن در قبال انجام کارهای نیک میباشد.
کاربری تربیتی انذار و تبشیر
استاد شهید آیةالله مطهری(قدس سرّه) با ذکر یک تشبیه به توضیح و کاربرد آن میپردازد:
تبشیر، "قائد" است و انذار، "سائق". قائد یعنی جلوکش. کسی که مهار اسب یا شتری را میگیرد، از جلو میرود و حیوان از پشت سرش، او را میگویند "قائد" و "سائق" آن کسی را میگویند که از پشت سر حیوان را میراند. تبشیر حکم قائد را دارد یعنی از جلو میکشد، و انذار حکم سائق را، یعنی از پشت سر میراند، و هر دوی اینها یک عمل انجام میدهند. حال اگر این دو با یکدیگر باشد، هم قائد وجود داشته باشد و هم سائق، یکی از جلو حیوان را بکشد و دیگری از پشت سر حیوان را براند، هر دو عامل در آنِ واحد حکمفرما بوده است. و این دو برای بشر ضروری است، یعنی تبشیر و انذار هیچ کدام به تنهایی کافی نیست. تبشیر شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست. انذار هم شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست. اینکه به قرآن کریم "سبع المثانی" گفته میشود شاید یک جهتش این است که همیشه در قرآن تبشیر و انذار مقرون به یکدیگر است، یعنی از یک طرف بشارت است و نوید، و از طرف دیگر انذار و اعلام خطر.([1])
بنابر این کاربرد انذار و تبشیر در تربیت اصلاحی برای رشد و کمال متربّی است. انذار مانع حرکت فرد به سوی پستی میشود؛ به عبارت دیگر انذار به عنوان عاملی بازدارنده در تربیت نقش مهمی ایفا میکند. همچنانکه استاد مطهری(قدس سرّه) در این زمینه میفرماید:
عامل ترس، عامل فرو نشاندن است، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهای عالی نیست، ولی عامل جلوگیری [از رشد] استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از طغیانها است.([2])
علاوه بر ادعیه، در مواعظ امام نیز سخنانی که صریحاً تبشیر یا انذار فرمودهاند، فراوان دیده میشود. "انذار"های حضرت در نهی از رذایل اخلاقی بیشتر با لفظ "ایّاک" شروع میشود. همچنان که در وصیّت به فرزندشان، سرعت گذر عمر را یادآور شده و او را از آرزوی دراز نهی میفرماید: ... فَایّاکَ والامَل الطّویل....([3])
نیز برای نهی از عمل ناپسند غیبت، آن را به خوراک سگهای جهنم تعبیر فرموده است: ایّاکَ والغَیبة فانّها اِدامُ کِلابِ النّار.([4])
به منظور تربیت یکی از فرزندان، او را از مصاحبت با فاسق، کذّاب، بخیل، احمق و قاطع رحم، نهی میفرماید و از عواقب آن انذار میدهد.([5])
امام سجاد(علیه السلام) برای تشویق به کسب فضایل اخلاقی و انجام اعمال خیر، از شیوهی بشارت به ثواب و رضوان الهی استفاده میفرماید؛ آنچنان که برای ترغیب به اخلاق نیک و خوشرفتاری، به ثواب زیاد در ازای آن بشارت میدهد: أفضل ما یوضَعُ فی الْمیزان حُسن الْخُلق.([6])
امام(علیه السلام) با استفاده از انذار و تبشیر، و آگاهی دادن و ایجاد بینش در متربّیان آنان را به اصلاح رفتارهایشان ترغیب میکند، همچنان که این روش در تشویق ایجاد رفتارهای خوب و پسندیده مؤثر است.
انذار و تبشیر، به عنوان محرک بیرونی به متربّی حسّ انتظار برای پاداش و کیفر میبخشد، و او درحالتی از انتظار به انجام اعمالی تشویق میشود که برایش پاداش اُخروی در بر دارد و او را از عذابهای سخت دور میسازد.
در شیوهی تربیتی امام سجاد(علیه السلام) از انذار و تبشیر برای هدایت متربّیان نیز استفاده شده است. از آنرو که امام(علیه السلام) خود انسانی وارسته و کمال یافته است و اعمال نیک را نه به خاطر شوق به ثواب موعود، و ترس از عذاب موعود، بلکه برای رضای خدای متعال انجام میدهد، اما استفاده از این عبارتها در مناجات به جهت ایجاد انگیزه در متربّی برای انجام رفتارهای شایسته و ترک رفتار ناسزا است. امام(علیه السلام) از این دو روش برای دیگر سازی و تربیت مردم و فرزندان و اطرافیان استفاده میفرماید.
به کارگیری این شیوه از سوی امام(علیه السلام) میتواند الگوی عملی برای همهی مربّیانی باشد که میخواهند با روشهای صحیح، متربّیان را به اهداف تربیت توحیدی نزدیک نمایند.
روش ابتلا
ابتلا به معنای غم، اندوه، رنج و نیز به معنای آزمودن در خیر یا شر، آزمایش در نعمت یا مِحنت، گرفتاری شخص به نیکی یا بدی است.([7])
امتحان به این معناست که کاری را به کسی پیشنهاد میکنند، یا او را در حادثه یا واقعهای قرار میدهند تا به وسیلهی آن صفات باطنی او مانند: اطاعت، شجاعت، سخاوت و عفّت را دریابند. این روش همیشه در صحنهی عمل میباشد.([8])
ابتلا و امتحان برای درک و تشخیص صلاحیتها و تواناییهای متربّی است. امام خمینی(قدس سرّه) در تعریف امتحان میفرماید:
بعثت رُسُل و نشر کتب آسمانی همه برای امتیاز بشر و جدا شدن اشقیا از سُعدا و مُطیعین از عاصین است و معنای امتحان و اختیار حق، همین امتیاز واقعی خود بشر است از یکدیگر.([9])
ابتلا در قرآن کریم
در قرآن کریم بارها به مسأله امتحان الهی اشاره شده است، امتحان برای علم مربّی به لیاقتهای متربّی در باب خداوند منظور نیست، بلکه برای آن است که به درجات معنوی و کمال بنده افزوده شود؛ از اینرو بندگان در معرض امتحان قرار میگیرند: أحَسِبَ النّاسُ أن یُترَکوا أنْ یَقولُوا ءَاَمَنّا وَهُم یُفتَنون.([10])
قرآن کریم گاهی از بلا به عنوان وسیلهی نعمت استفاده کرده است که "بلای حسن" نام دارد و برخی اوقات آن را وسیلهی مصیبتها و مشکلات میداند که به آن "بلای سیّء" گفته میشود.([11]) چنانکه دربارهی قوم بنی اسرائیل میفرماید: ... وَ بَلوْناهُم بِالحَسَناتِ وَالسَّیِّئات...([12]) و همچنین فرموده است: ... وَ لِیُبْلِیَ الْمؤمِنینَ مِنهُ بَلء حَسناً...([13]) همچنان که در برخی آیات امتحان به خیر و شر را وسیلهی آزمودن معرفی میفرماید: ... وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتنَةً و ....([14])
ابتلا در ادعیهی امام سجاد(علیه السلام) :
امام چهارم(علیه السلام) در ادعیه به این روش اشاره میفرماید. در دعای هنگام بیماری به ستایش خداوند میپردازد، امّا این مدح و ستایش فقط برای نعمت نیست، بلکه او را به هنگام بیماری نیز میستاید:
اللّهمّ لک الحمدُ علی ما لَمْ أزل أَتصرّفُ فیه مِن سلامَةِ بَدنی، ولکَ الحمدُ علی ما أَحْدَثت بی مِن عِلّة فی جسدی.([15])
نکتهی تربیتی این عبارت، آموزش قدرشناسی از نعمت سلامتی است که نتیجهاش رشد و تکامل انسان و آگاهی به ضعفها است.
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای سی و ششم صحیفه سجادیه، هنگام شنیدن صدای رعد، از خدای متعال طلب باران رحمت میفرماید؛ بارانی که به بلای سیّء تبدیل نشود:
فلا تُمْطِرنا بِهِما مِطرَ السَّوء، ولاتُلبِسنا بِهِما لِباسَ البَلء([16])؛ خداوندا به واسطهی ابر و رعد و برق باران عذاب را بر ما مبار و به واسطهی آنها لباس محنت و بلا بر ما نپوشان.
کاربرد روش ابتلا در تربیت
به کارگیری روش ابتلا و امتحان از سوی مربّیان با ابتلای خداوند متفاوت است. گرچه تأسّی به روشهای تربیتی مأخوذ از وحی بهترین طریق تربیت و تکامل است، اما در مورد روش ابتلا، مربّی نمیتواند هر نوع ابتلای الهی یا شبیه آن را در عمل به کارگیرد و با آنها متربّی را بیازماید، زیرا مربّی (بر فرض قدرت) اختیار تصرّف در وجود متربّی و زندگی او را ندارد.
مربّیان نمیتوانند به واسطهی امتحان، ضرر جانی یا مالی به متربّی را سبب شوند، یا او را به بیماری و کسالت مبتلا کنند. بنابراین به کارگیری روش امتحان به وسیله مربّیان ـ غیر خداوند ـ مشروط به نرساندن ضرر جانی یا مالی است؛ زیرا این گونه ابتلا نمودن تنها از اختیارات پروردگار عالم است.
نقش ابتلا در تربیت
اثر تربیتی روش فوق این است که متربّی را زبده کرده و ناخالصیهایش را میزداید و زمینه را در افزودن نقاط قوت فراهم مینماید. از آنجا که این پالایش درونی تنها در گرو مواجههی عملی متربّی با صحنههای بلا صورت میگیرد، نمیتوان روشهایی همچون موعظه و نصیحت را جایگزین آن نمود. براساس این روش، مربّی باید متربّی را در عمل درگیر کند تا او با خوبیها و بدیها رو به رو شود و تواناییها را در خویش پدید آورد.
امتحان راهی نیکو برای پالایش و پیرایش، و نیز شکوفایی و بالندگی است:
یَمتَحنَ المُؤمنُ بِالبلء کما یَمتَحِنُ بِالنّارِ الخَلاص([17])؛ مؤمن به بلا آزمایش میشود چنانکه طلا و نقره در بوته گداخته و خالص میشوند.
خداوند نیازمند امتحان از متربّی نیست و از آیندهی او با خبر است، اما آزمودن؛ برای شناخت کامل متربّی از خویشتن و تجربهی ایستادگی در برابر خطاها، ضروری است. با این که مربّیان و معلمان غیر معصوم نیز پس از مدتی از کار متربّی با خبر میشوند، اما قصدشان تربیت در عمل است. ابتلا و امتحان در کلمات امام زین العابدین(علیه السلام) به عنوان روش تربیتی، مربّیان را به این روش هدایت میکند و همچنین اسوهی عملی برای متربّیان است.
روش تکریم و احترام
یکی از سرمایههای فطری انسان غریزهی حبّ ذات است، این غریزه نیروی مهمی در باطن متربّی است که اگر با برنامه صحیح رهبری شود، منشأ سعادت اوست. قرآن کریم در راستای تربیت انسان این شیوه را به کار میبرد و مقام انسان را در آیات گوناگون میستاید، و در مواضع مختلف انسان را مورد خطاب مستقیم خویش قرار میدهد.([18])
احترام به فرزندان و اهمیت تربیت آنها
تکریم و احترام به شخصیت افراد از سوی دیگران نیازی طبیعی است که البته برای نوجوانان و جوانان اهمیت بیشتری دارد و چنانچه درخانواده تأمین شود، متربّی احساس آرامش میکند، و احترام به دیگران را از خانواده میآموزد. تکریم متربّی نوجوان، روشی تربیتی است که باعث پرورش صفات خوب در وی میشود، زیرا وقتی او محترم شمرده شد، سعی میکند شخصیّت و حرمت و کرامت خویش را نزد مربّی (والدین) حفظ نماید؛ از اینرو در اجتناب ازکارهای ناپسند که خلاف شرافت و حرمت اوست دقّت و مراقبت دارد.
در کلام و سیرهی پیشوایان دینی، احترام به فرزندان بُعد تربیتی دارد. همچنان که رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: رَحِمَ اللهُ عَبداً أَعانَ وَلدهُ عَلی بِرّهِ بِالإحسانِ إلیه والتّألّف له وتَعلیمهِ وتأدیبِهِ([19])؛ خداوند رحمت کند بندهای را که فرزندش را با احسان به او در نیکی و سعادت یاری کند و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش و پرورش او بپردازد.
همچنین آن حضرت میفرماید: إذا وَعدْتُمُوهُم شَیئاً فَفُوا لَهُم([20])؛ هرگاه به کودکان وعده دادید، وفا کنید.
امام علی(علیه السلام) نیز در باب اهمیّت تربیت فرزندان خطاب به امام حسن(علیه السلام) فرمود:
... و إنّما قَلبُ الحدَثِ کَالأرضِ الخالیة: ما اُلقی فیها مِن شیء قَبِلَتْهُ، فَبادَرتُکَ بِالأدبِ قبلَ أن یَقسُو قَلبُکَ، وَیَشْتَغِلُ لُبُّک...([21])؛ دل جوان همچون زمین خالی است که هر تخم که در آن افشانده شود، بپذیرد. پس به ادب نمودن تو پرداختم پیش از آنکه دلت سخت گردد، و عقل و خردت گرفتار شود....
تکریم فرزند در بیان امام سجاد(علیه السلام)
امام چهارم(علیه السلام) در مسیر تربیت فرزندان همیشه با محبّت و احترام رفتار مینمود. هنگام نصیحت کردن تحقیرشان نمیکرد، تا مبادا غریزهی کمال جویی آنان سرکوب شود. حضرت زینالعابدین(علیه السلام) به عنوان یک مربّی و نیز معلّم به نقش دعا، مناجات و نیز غذای پاک و حلال، و انتخاب دوستان نیک برای فرزندان را توصیه میفرماید:
الهی اُمدُد لی فی اَعْمارِهِم، وزِدلی فی ءاجالِهِم، و ربِّ لی صغیرَهُم و قوِّلی ضَعیفَهُم، واَصِحَّ لی أبدانَهم و أدیانَهُم وأخلاقَهُِم، و عافِهِم فی أنفُسِهِم و فی جَوارِحِهم، وفی کُلِّ ما عُنیتُ بِهِ مِن أمرهِم، وأدْرِرْلی و علی یدی أرزاقَهُِم...([22])؛ خدایا عمرشان را برای من دراز گردان، و مدت زندگانیشان را بسیار نما، و خردسالانشان را برای من پرورش ده و ناتوانانشان را نیرومند ساز، و تنهای ایشان و آیینها و خوهایشان را برای من سالم بدار، و در جانها و اندامشان و در هرچه از کار ایشان میکوشم تندرستی ده، و روزیهایشان را برای من و به دست من فراوان گردان، ... .
امام(علیه السلام)، یکی از ادعیهی صحیفه را به فرزندان اختصاص داد و در آن از خدا درخواست نمود که در تربیت و تأدیب و نیکی به فرزندان، او را یاری کند: وَاَعنّی عَلی تَربیتِهِم و تأدیبِهم و بِرّهم.([23])
امام با استعانت از خداوند برای تربیت فرزندان بر اهمیّت آن تأکید میکند، و از این طریق مربّیان و والدین را به این امر مهم فرا میخواند. گرچه امام(علیه السلام) به عنوان مربّی، تمام شرایط یک مربّی خوب را داراست، اما مقصود از این جملات تعلیم شیوهی درست تربیت کودکان است. از نظر امام(علیه السلام) نقطهی آغاز تربیت، توکل بر خدا و تربیت خویشتن است، و کسی میتواند مربّی خوبی باشد که پیش از دیگران به تربیت خود بپردازد. همچنان که در رسالهی حقوق میفرماید:
وَامّا حَقُّ وَلَدِکَ فتَعْلمَ أنّهُ مِنکَ، وَمضافٌ إلیکَ فی عاجِل الدّنیا بِخَیرِهِ وَشرِّهِ، وَأنّکَ مسؤولٌ عَمّا وُلِّیتَهُ مِن حُسنِ الاَدبِ، والدَّلالةِ عَلَی ربّهِ، والمَعُونَةِ لَهُ علی طاعَتِه فیک و فی نفسه، فَمُثابٌ علی ذلکَ و مُعاقَبٌ، فأعْمَلْ فِی أمْرِه عَمَلَ المتزیّن بِحُسنِ أثرِهِ عَلیه فی عَاجِل الدّنیا([24])؛ حق فرزندت این است که بدانی او از تو است و خوبی و بدی او در دنیا بستگی به تو دارد و تو که سرپرستی او را به عهده گرفتهای مسؤول تربیت و راهنماییاش به سوی خداوند و اطاعت او هستی، پس دربارهی او مانند کسی عمل کن که کارش را در این دنیا به حسن اثر خویش آراسته میکند، .....
نکتهی دیگر این است که در بیانات فوق، امام(علیه السلام) همهی مربّیان را به رشد همه جانبه و متوازن شخصیّت متربّی در همهی ابعاد عقلی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و جسمی توجه میدهد.
احترام امام سجاد(علیه السلام) به فرزندان و کودکان در مسیر تعلیم و تربیت است. این شیوه برای مربّیان و متربیّان درس آموز و بهترین اسوهی عمل است. حاصل تکریم فرزندان در سیرهی امام چهارم(علیه السلام) شخصیّتهای بزرگی همچون امام محمدباقر(علیه السلام) است که خود نیز به عنوان معلّم و مربّی بزرگ تعلیم و تربیت انسانها به شمار میآید. آن هنگام که امام(علیه السلام) قصد معرفی فرزند خویش (امام پنجم) را به فردی دارد، ضمن اشاره به ایشان میفرماید: إنّه وصیّی و وارِثی وَ عیْبَةُ عِلمی وَمعدِنُ العِلمِ و باقِر العِلم([25])؛ او وارث، جانشین (امام بعد از من) و صندوق علم من و شکافندهی علم است.
نقش تکریم در تربیت فرزند:
والدین و مربیان در مسیر تربیت فرزند، باید با آرامش، استواری و دقت و ظرافت حرکت کنند. در تربیت متربّیان نوجوان عجله در وصول به اهداف کوتاه مدت، موجب آسیبهای جدّی بر آنان میشود.
برای نیل به مقاصد تربیتی، تکریم و احترام به شخصیّت فرزند اهمیّت چشمگیر دارد.
احساس کرامت؛ حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانهی تحرک و مسؤولیت پذیری متربّی است. مربّی باید با تکریم و احترام این احساس را برای متربّی تأمین نماید.
مهمترین اثرات تکریم شخصیت فرزندان (متربّیان نوجوان) عبارت است از:
1. اعتماد به نفس را در متربّی برانگیخته و تقویت میکند.
2. موجب اعتماد بیشتر متربّی به مربّی شده و اوامر و نواهی او را به گوش جان میخرد.
3. متربّی با دلگرمی و با میل در مسیر زندگی قدم بر میدارد و به والدین و مربّیان، خوش بین میشود.
4. متربّی از همکاری با کسی که شخصیّتش را گرامی میدارد، هراسی ندارد.([26])
باید توجه داشت که نظام تعلیم و تربیت سامانهی خارجی است. در واقع متربّی خود را در اختیار مربّی قرار میدهد تا براساس اصول و مبانی علمی و عملی مربّی سیر سازندگی را بپیماید که البته روشی پسندیده و منطقی است، امّا آنچه تأثیر مانا و پایدار بر زندگی انسان میگذارد و از این بالاتر؛ قدرت تشخیص تربیت نیک از بد را داراست همانا؛ تهذیب و تزکیهی نفس و سازندگی درونی است که از دیرباز مورد توجه عالمان اخلاق بوده است. از این رو پرداختن به شیوههایی که هر انسان از مسیر خودسازی و تزکیهی نفس بدان نیازمند میباشد بحثی ضروری و لازمتر است. این بحث با عنوان روشهای اخلاقی، جایگاهی قابل توجه و جدّی در فرهنگ غنی مکاتب الهی و به خصوص اسلام دارد. کمترین آشنایی با زندگی پیشوایان معصوم(علیه السلام) نقش الگویی آنان را در این مسیر هویدا میسازد. توفیق در شناسایی این راه به بندگان الهی تلاشی بی وقفه را نیاز است. شیوههای اخلاقی امام سجاد(علیه السلام) نیز راهگشای حقیقی راه زندگی است، امّا مقال دیگری را میطلبد تا با قلم پژوهشگران ارجمند به رشتهی تحریر آورده شود.
پینوشت:
[1]. مرتضی مطهری(قدس سرّه)، سیری در سیره نبوی، ص 180 و 181.
[2]. مرتضی مطهری(قدس سرّه)، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 60 .
[3]. بحارالانوار، ج 46، ص 230، ح 7.
[4]. همان.
[5] . حسن حرّانی، تحف العقول، ص 286.
[6] . محجة البیضء، ج 5 ، ص 90.
[7]. حسن عمید، فرهنگ عمید، ج 1، ص 366.
[8] . محمدحسین طباطبایی(قدس سرّه)، ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 264.
[9]. امام خمینی(قدس سرّه)، چهل حدیث، ص 206.
[10]. العنکبوت 29 : 2.
[11]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 116.
[12]. الأعراف 7 : 168.
[13]. الأنفال 8 : 17.
[14]. الأنبیء 21 : 35.
[15]. صحیفه سجادیه، دعای 15.
[16]. همان، دعای 36.
[17]. عبدالواحد الآمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 386.
[18]. الحجر 15: 29 و البقره 2: 30 و الاسراء 17: 27 و التین 95: 4.
[19]. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 626 .
[20]. اصول کافی، ج 6 ، ص 49.
[21]. نهج البلاغه، نامهی 31، و محمدبن حسن حرّ عاملی(قدس سرّه)، وسائل الشیعه، ج 15، ص 119.
[22]. صحیفه سجادیه، دعای 25.
[23]. همان.
[24]. شیخ ابو محمد حرّانی(قدس سرّه)، تحف العقول، ص 460.
[25]. بحارالانوار، ج 46، ص 232.
[26]. ابراهیم امینی، اسلام و تعلیم و تربیت، ج 2، ص 178.
روش انذار و تبشیر
یکی از روشهای کاربردی همهی پیامبران برای هدایت مردم "انذار و تبشیر" است.
"انذار"، به معنای اعلام خطر و بر حذر داشتن و هشدار دادن از عواقب سوء اعمال زشت است.
و "تبشیر"، به معنای نوید، و مژده و بشارت دادن در قبال انجام کارهای نیک میباشد.
کاربری تربیتی انذار و تبشیر
استاد شهید آیةالله مطهری(قدس سرّه) با ذکر یک تشبیه به توضیح و کاربرد آن میپردازد:
تبشیر، "قائد" است و انذار، "سائق". قائد یعنی جلوکش. کسی که مهار اسب یا شتری را میگیرد، از جلو میرود و حیوان از پشت سرش، او را میگویند "قائد" و "سائق" آن کسی را میگویند که از پشت سر حیوان را میراند. تبشیر حکم قائد را دارد یعنی از جلو میکشد، و انذار حکم سائق را، یعنی از پشت سر میراند، و هر دوی اینها یک عمل انجام میدهند. حال اگر این دو با یکدیگر باشد، هم قائد وجود داشته باشد و هم سائق، یکی از جلو حیوان را بکشد و دیگری از پشت سر حیوان را براند، هر دو عامل در آنِ واحد حکمفرما بوده است. و این دو برای بشر ضروری است، یعنی تبشیر و انذار هیچ کدام به تنهایی کافی نیست. تبشیر شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست. انذار هم شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست. اینکه به قرآن کریم "سبع المثانی" گفته میشود شاید یک جهتش این است که همیشه در قرآن تبشیر و انذار مقرون به یکدیگر است، یعنی از یک طرف بشارت است و نوید، و از طرف دیگر انذار و اعلام خطر.([1])
بنابر این کاربرد انذار و تبشیر در تربیت اصلاحی برای رشد و کمال متربّی است. انذار مانع حرکت فرد به سوی پستی میشود؛ به عبارت دیگر انذار به عنوان عاملی بازدارنده در تربیت نقش مهمی ایفا میکند. همچنانکه استاد مطهری(قدس سرّه) در این زمینه میفرماید:
عامل ترس، عامل فرو نشاندن است، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهای عالی نیست، ولی عامل جلوگیری [از رشد] استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از طغیانها است.([2])
علاوه بر ادعیه، در مواعظ امام نیز سخنانی که صریحاً تبشیر یا انذار فرمودهاند، فراوان دیده میشود. "انذار"های حضرت در نهی از رذایل اخلاقی بیشتر با لفظ "ایّاک" شروع میشود. همچنان که در وصیّت به فرزندشان، سرعت گذر عمر را یادآور شده و او را از آرزوی دراز نهی میفرماید: ... فَایّاکَ والامَل الطّویل....([3])
نیز برای نهی از عمل ناپسند غیبت، آن را به خوراک سگهای جهنم تعبیر فرموده است: ایّاکَ والغَیبة فانّها اِدامُ کِلابِ النّار.([4])
به منظور تربیت یکی از فرزندان، او را از مصاحبت با فاسق، کذّاب، بخیل، احمق و قاطع رحم، نهی میفرماید و از عواقب آن انذار میدهد.([5])
امام سجاد(علیه السلام) برای تشویق به کسب فضایل اخلاقی و انجام اعمال خیر، از شیوهی بشارت به ثواب و رضوان الهی استفاده میفرماید؛ آنچنان که برای ترغیب به اخلاق نیک و خوشرفتاری، به ثواب زیاد در ازای آن بشارت میدهد: أفضل ما یوضَعُ فی الْمیزان حُسن الْخُلق.([6])
امام(علیه السلام) با استفاده از انذار و تبشیر، و آگاهی دادن و ایجاد بینش در متربّیان آنان را به اصلاح رفتارهایشان ترغیب میکند، همچنان که این روش در تشویق ایجاد رفتارهای خوب و پسندیده مؤثر است.
انذار و تبشیر، به عنوان محرک بیرونی به متربّی حسّ انتظار برای پاداش و کیفر میبخشد، و او درحالتی از انتظار به انجام اعمالی تشویق میشود که برایش پاداش اُخروی در بر دارد و او را از عذابهای سخت دور میسازد.
در شیوهی تربیتی امام سجاد(علیه السلام) از انذار و تبشیر برای هدایت متربّیان نیز استفاده شده است. از آنرو که امام(علیه السلام) خود انسانی وارسته و کمال یافته است و اعمال نیک را نه به خاطر شوق به ثواب موعود، و ترس از عذاب موعود، بلکه برای رضای خدای متعال انجام میدهد، اما استفاده از این عبارتها در مناجات به جهت ایجاد انگیزه در متربّی برای انجام رفتارهای شایسته و ترک رفتار ناسزا است. امام(علیه السلام) از این دو روش برای دیگر سازی و تربیت مردم و فرزندان و اطرافیان استفاده میفرماید.
به کارگیری این شیوه از سوی امام(علیه السلام) میتواند الگوی عملی برای همهی مربّیانی باشد که میخواهند با روشهای صحیح، متربّیان را به اهداف تربیت توحیدی نزدیک نمایند.
روش ابتلا
ابتلا به معنای غم، اندوه، رنج و نیز به معنای آزمودن در خیر یا شر، آزمایش در نعمت یا مِحنت، گرفتاری شخص به نیکی یا بدی است.([7])
امتحان به این معناست که کاری را به کسی پیشنهاد میکنند، یا او را در حادثه یا واقعهای قرار میدهند تا به وسیلهی آن صفات باطنی او مانند: اطاعت، شجاعت، سخاوت و عفّت را دریابند. این روش همیشه در صحنهی عمل میباشد.([8])
ابتلا و امتحان برای درک و تشخیص صلاحیتها و تواناییهای متربّی است. امام خمینی(قدس سرّه) در تعریف امتحان میفرماید:
بعثت رُسُل و نشر کتب آسمانی همه برای امتیاز بشر و جدا شدن اشقیا از سُعدا و مُطیعین از عاصین است و معنای امتحان و اختیار حق، همین امتیاز واقعی خود بشر است از یکدیگر.([9])
ابتلا در قرآن کریم
در قرآن کریم بارها به مسأله امتحان الهی اشاره شده است، امتحان برای علم مربّی به لیاقتهای متربّی در باب خداوند منظور نیست، بلکه برای آن است که به درجات معنوی و کمال بنده افزوده شود؛ از اینرو بندگان در معرض امتحان قرار میگیرند: أحَسِبَ النّاسُ أن یُترَکوا أنْ یَقولُوا ءَاَمَنّا وَهُم یُفتَنون.([10])
قرآن کریم گاهی از بلا به عنوان وسیلهی نعمت استفاده کرده است که "بلای حسن" نام دارد و برخی اوقات آن را وسیلهی مصیبتها و مشکلات میداند که به آن "بلای سیّء" گفته میشود.([11]) چنانکه دربارهی قوم بنی اسرائیل میفرماید: ... وَ بَلوْناهُم بِالحَسَناتِ وَالسَّیِّئات...([12]) و همچنین فرموده است: ... وَ لِیُبْلِیَ الْمؤمِنینَ مِنهُ بَلء حَسناً...([13]) همچنان که در برخی آیات امتحان به خیر و شر را وسیلهی آزمودن معرفی میفرماید: ... وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتنَةً و ....([14])
ابتلا در ادعیهی امام سجاد(علیه السلام) :
امام چهارم(علیه السلام) در ادعیه به این روش اشاره میفرماید. در دعای هنگام بیماری به ستایش خداوند میپردازد، امّا این مدح و ستایش فقط برای نعمت نیست، بلکه او را به هنگام بیماری نیز میستاید:
اللّهمّ لک الحمدُ علی ما لَمْ أزل أَتصرّفُ فیه مِن سلامَةِ بَدنی، ولکَ الحمدُ علی ما أَحْدَثت بی مِن عِلّة فی جسدی.([15])
نکتهی تربیتی این عبارت، آموزش قدرشناسی از نعمت سلامتی است که نتیجهاش رشد و تکامل انسان و آگاهی به ضعفها است.
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای سی و ششم صحیفه سجادیه، هنگام شنیدن صدای رعد، از خدای متعال طلب باران رحمت میفرماید؛ بارانی که به بلای سیّء تبدیل نشود:
فلا تُمْطِرنا بِهِما مِطرَ السَّوء، ولاتُلبِسنا بِهِما لِباسَ البَلء([16])؛ خداوندا به واسطهی ابر و رعد و برق باران عذاب را بر ما مبار و به واسطهی آنها لباس محنت و بلا بر ما نپوشان.
کاربرد روش ابتلا در تربیت
به کارگیری روش ابتلا و امتحان از سوی مربّیان با ابتلای خداوند متفاوت است. گرچه تأسّی به روشهای تربیتی مأخوذ از وحی بهترین طریق تربیت و تکامل است، اما در مورد روش ابتلا، مربّی نمیتواند هر نوع ابتلای الهی یا شبیه آن را در عمل به کارگیرد و با آنها متربّی را بیازماید، زیرا مربّی (بر فرض قدرت) اختیار تصرّف در وجود متربّی و زندگی او را ندارد.
مربّیان نمیتوانند به واسطهی امتحان، ضرر جانی یا مالی به متربّی را سبب شوند، یا او را به بیماری و کسالت مبتلا کنند. بنابراین به کارگیری روش امتحان به وسیله مربّیان ـ غیر خداوند ـ مشروط به نرساندن ضرر جانی یا مالی است؛ زیرا این گونه ابتلا نمودن تنها از اختیارات پروردگار عالم است.
نقش ابتلا در تربیت
اثر تربیتی روش فوق این است که متربّی را زبده کرده و ناخالصیهایش را میزداید و زمینه را در افزودن نقاط قوت فراهم مینماید. از آنجا که این پالایش درونی تنها در گرو مواجههی عملی متربّی با صحنههای بلا صورت میگیرد، نمیتوان روشهایی همچون موعظه و نصیحت را جایگزین آن نمود. براساس این روش، مربّی باید متربّی را در عمل درگیر کند تا او با خوبیها و بدیها رو به رو شود و تواناییها را در خویش پدید آورد.
امتحان راهی نیکو برای پالایش و پیرایش، و نیز شکوفایی و بالندگی است:
یَمتَحنَ المُؤمنُ بِالبلء کما یَمتَحِنُ بِالنّارِ الخَلاص([17])؛ مؤمن به بلا آزمایش میشود چنانکه طلا و نقره در بوته گداخته و خالص میشوند.
خداوند نیازمند امتحان از متربّی نیست و از آیندهی او با خبر است، اما آزمودن؛ برای شناخت کامل متربّی از خویشتن و تجربهی ایستادگی در برابر خطاها، ضروری است. با این که مربّیان و معلمان غیر معصوم نیز پس از مدتی از کار متربّی با خبر میشوند، اما قصدشان تربیت در عمل است. ابتلا و امتحان در کلمات امام زین العابدین(علیه السلام) به عنوان روش تربیتی، مربّیان را به این روش هدایت میکند و همچنین اسوهی عملی برای متربّیان است.
روش تکریم و احترام
یکی از سرمایههای فطری انسان غریزهی حبّ ذات است، این غریزه نیروی مهمی در باطن متربّی است که اگر با برنامه صحیح رهبری شود، منشأ سعادت اوست. قرآن کریم در راستای تربیت انسان این شیوه را به کار میبرد و مقام انسان را در آیات گوناگون میستاید، و در مواضع مختلف انسان را مورد خطاب مستقیم خویش قرار میدهد.([18])
احترام به فرزندان و اهمیت تربیت آنها
تکریم و احترام به شخصیت افراد از سوی دیگران نیازی طبیعی است که البته برای نوجوانان و جوانان اهمیت بیشتری دارد و چنانچه درخانواده تأمین شود، متربّی احساس آرامش میکند، و احترام به دیگران را از خانواده میآموزد. تکریم متربّی نوجوان، روشی تربیتی است که باعث پرورش صفات خوب در وی میشود، زیرا وقتی او محترم شمرده شد، سعی میکند شخصیّت و حرمت و کرامت خویش را نزد مربّی (والدین) حفظ نماید؛ از اینرو در اجتناب ازکارهای ناپسند که خلاف شرافت و حرمت اوست دقّت و مراقبت دارد.
در کلام و سیرهی پیشوایان دینی، احترام به فرزندان بُعد تربیتی دارد. همچنان که رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) میفرماید: رَحِمَ اللهُ عَبداً أَعانَ وَلدهُ عَلی بِرّهِ بِالإحسانِ إلیه والتّألّف له وتَعلیمهِ وتأدیبِهِ([19])؛ خداوند رحمت کند بندهای را که فرزندش را با احسان به او در نیکی و سعادت یاری کند و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش و پرورش او بپردازد.
همچنین آن حضرت میفرماید: إذا وَعدْتُمُوهُم شَیئاً فَفُوا لَهُم([20])؛ هرگاه به کودکان وعده دادید، وفا کنید.
امام علی(علیه السلام) نیز در باب اهمیّت تربیت فرزندان خطاب به امام حسن(علیه السلام) فرمود:
... و إنّما قَلبُ الحدَثِ کَالأرضِ الخالیة: ما اُلقی فیها مِن شیء قَبِلَتْهُ، فَبادَرتُکَ بِالأدبِ قبلَ أن یَقسُو قَلبُکَ، وَیَشْتَغِلُ لُبُّک...([21])؛ دل جوان همچون زمین خالی است که هر تخم که در آن افشانده شود، بپذیرد. پس به ادب نمودن تو پرداختم پیش از آنکه دلت سخت گردد، و عقل و خردت گرفتار شود....
تکریم فرزند در بیان امام سجاد(علیه السلام)
امام چهارم(علیه السلام) در مسیر تربیت فرزندان همیشه با محبّت و احترام رفتار مینمود. هنگام نصیحت کردن تحقیرشان نمیکرد، تا مبادا غریزهی کمال جویی آنان سرکوب شود. حضرت زینالعابدین(علیه السلام) به عنوان یک مربّی و نیز معلّم به نقش دعا، مناجات و نیز غذای پاک و حلال، و انتخاب دوستان نیک برای فرزندان را توصیه میفرماید:
الهی اُمدُد لی فی اَعْمارِهِم، وزِدلی فی ءاجالِهِم، و ربِّ لی صغیرَهُم و قوِّلی ضَعیفَهُم، واَصِحَّ لی أبدانَهم و أدیانَهُم وأخلاقَهُِم، و عافِهِم فی أنفُسِهِم و فی جَوارِحِهم، وفی کُلِّ ما عُنیتُ بِهِ مِن أمرهِم، وأدْرِرْلی و علی یدی أرزاقَهُِم...([22])؛ خدایا عمرشان را برای من دراز گردان، و مدت زندگانیشان را بسیار نما، و خردسالانشان را برای من پرورش ده و ناتوانانشان را نیرومند ساز، و تنهای ایشان و آیینها و خوهایشان را برای من سالم بدار، و در جانها و اندامشان و در هرچه از کار ایشان میکوشم تندرستی ده، و روزیهایشان را برای من و به دست من فراوان گردان، ... .
امام(علیه السلام)، یکی از ادعیهی صحیفه را به فرزندان اختصاص داد و در آن از خدا درخواست نمود که در تربیت و تأدیب و نیکی به فرزندان، او را یاری کند: وَاَعنّی عَلی تَربیتِهِم و تأدیبِهم و بِرّهم.([23])
امام با استعانت از خداوند برای تربیت فرزندان بر اهمیّت آن تأکید میکند، و از این طریق مربّیان و والدین را به این امر مهم فرا میخواند. گرچه امام(علیه السلام) به عنوان مربّی، تمام شرایط یک مربّی خوب را داراست، اما مقصود از این جملات تعلیم شیوهی درست تربیت کودکان است. از نظر امام(علیه السلام) نقطهی آغاز تربیت، توکل بر خدا و تربیت خویشتن است، و کسی میتواند مربّی خوبی باشد که پیش از دیگران به تربیت خود بپردازد. همچنان که در رسالهی حقوق میفرماید:
وَامّا حَقُّ وَلَدِکَ فتَعْلمَ أنّهُ مِنکَ، وَمضافٌ إلیکَ فی عاجِل الدّنیا بِخَیرِهِ وَشرِّهِ، وَأنّکَ مسؤولٌ عَمّا وُلِّیتَهُ مِن حُسنِ الاَدبِ، والدَّلالةِ عَلَی ربّهِ، والمَعُونَةِ لَهُ علی طاعَتِه فیک و فی نفسه، فَمُثابٌ علی ذلکَ و مُعاقَبٌ، فأعْمَلْ فِی أمْرِه عَمَلَ المتزیّن بِحُسنِ أثرِهِ عَلیه فی عَاجِل الدّنیا([24])؛ حق فرزندت این است که بدانی او از تو است و خوبی و بدی او در دنیا بستگی به تو دارد و تو که سرپرستی او را به عهده گرفتهای مسؤول تربیت و راهنماییاش به سوی خداوند و اطاعت او هستی، پس دربارهی او مانند کسی عمل کن که کارش را در این دنیا به حسن اثر خویش آراسته میکند، .....
نکتهی دیگر این است که در بیانات فوق، امام(علیه السلام) همهی مربّیان را به رشد همه جانبه و متوازن شخصیّت متربّی در همهی ابعاد عقلی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و جسمی توجه میدهد.
احترام امام سجاد(علیه السلام) به فرزندان و کودکان در مسیر تعلیم و تربیت است. این شیوه برای مربّیان و متربیّان درس آموز و بهترین اسوهی عمل است. حاصل تکریم فرزندان در سیرهی امام چهارم(علیه السلام) شخصیّتهای بزرگی همچون امام محمدباقر(علیه السلام) است که خود نیز به عنوان معلّم و مربّی بزرگ تعلیم و تربیت انسانها به شمار میآید. آن هنگام که امام(علیه السلام) قصد معرفی فرزند خویش (امام پنجم) را به فردی دارد، ضمن اشاره به ایشان میفرماید: إنّه وصیّی و وارِثی وَ عیْبَةُ عِلمی وَمعدِنُ العِلمِ و باقِر العِلم([25])؛ او وارث، جانشین (امام بعد از من) و صندوق علم من و شکافندهی علم است.
نقش تکریم در تربیت فرزند:
والدین و مربیان در مسیر تربیت فرزند، باید با آرامش، استواری و دقت و ظرافت حرکت کنند. در تربیت متربّیان نوجوان عجله در وصول به اهداف کوتاه مدت، موجب آسیبهای جدّی بر آنان میشود.
برای نیل به مقاصد تربیتی، تکریم و احترام به شخصیّت فرزند اهمیّت چشمگیر دارد.
احساس کرامت؛ حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانهی تحرک و مسؤولیت پذیری متربّی است. مربّی باید با تکریم و احترام این احساس را برای متربّی تأمین نماید.
مهمترین اثرات تکریم شخصیت فرزندان (متربّیان نوجوان) عبارت است از:
1. اعتماد به نفس را در متربّی برانگیخته و تقویت میکند.
2. موجب اعتماد بیشتر متربّی به مربّی شده و اوامر و نواهی او را به گوش جان میخرد.
3. متربّی با دلگرمی و با میل در مسیر زندگی قدم بر میدارد و به والدین و مربّیان، خوش بین میشود.
4. متربّی از همکاری با کسی که شخصیّتش را گرامی میدارد، هراسی ندارد.([26])
باید توجه داشت که نظام تعلیم و تربیت سامانهی خارجی است. در واقع متربّی خود را در اختیار مربّی قرار میدهد تا براساس اصول و مبانی علمی و عملی مربّی سیر سازندگی را بپیماید که البته روشی پسندیده و منطقی است، امّا آنچه تأثیر مانا و پایدار بر زندگی انسان میگذارد و از این بالاتر؛ قدرت تشخیص تربیت نیک از بد را داراست همانا؛ تهذیب و تزکیهی نفس و سازندگی درونی است که از دیرباز مورد توجه عالمان اخلاق بوده است. از این رو پرداختن به شیوههایی که هر انسان از مسیر خودسازی و تزکیهی نفس بدان نیازمند میباشد بحثی ضروری و لازمتر است. این بحث با عنوان روشهای اخلاقی، جایگاهی قابل توجه و جدّی در فرهنگ غنی مکاتب الهی و به خصوص اسلام دارد. کمترین آشنایی با زندگی پیشوایان معصوم(علیه السلام) نقش الگویی آنان را در این مسیر هویدا میسازد. توفیق در شناسایی این راه به بندگان الهی تلاشی بی وقفه را نیاز است. شیوههای اخلاقی امام سجاد(علیه السلام) نیز راهگشای حقیقی راه زندگی است، امّا مقال دیگری را میطلبد تا با قلم پژوهشگران ارجمند به رشتهی تحریر آورده شود.
پینوشت:
[1]. مرتضی مطهری(قدس سرّه)، سیری در سیره نبوی، ص 180 و 181.
[2]. مرتضی مطهری(قدس سرّه)، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 60 .
[3]. بحارالانوار، ج 46، ص 230، ح 7.
[4]. همان.
[5] . حسن حرّانی، تحف العقول، ص 286.
[6] . محجة البیضء، ج 5 ، ص 90.
[7]. حسن عمید، فرهنگ عمید، ج 1، ص 366.
[8] . محمدحسین طباطبایی(قدس سرّه)، ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 264.
[9]. امام خمینی(قدس سرّه)، چهل حدیث، ص 206.
[10]. العنکبوت 29 : 2.
[11]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 116.
[12]. الأعراف 7 : 168.
[13]. الأنفال 8 : 17.
[14]. الأنبیء 21 : 35.
[15]. صحیفه سجادیه، دعای 15.
[16]. همان، دعای 36.
[17]. عبدالواحد الآمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 386.
[18]. الحجر 15: 29 و البقره 2: 30 و الاسراء 17: 27 و التین 95: 4.
[19]. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 626 .
[20]. اصول کافی، ج 6 ، ص 49.
[21]. نهج البلاغه، نامهی 31، و محمدبن حسن حرّ عاملی(قدس سرّه)، وسائل الشیعه، ج 15، ص 119.
[22]. صحیفه سجادیه، دعای 25.
[23]. همان.
[24]. شیخ ابو محمد حرّانی(قدس سرّه)، تحف العقول، ص 460.
[25]. بحارالانوار، ج 46، ص 232.
[26]. ابراهیم امینی، اسلام و تعلیم و تربیت، ج 2، ص 178.