آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در نوشتار پیشینِ بررسی شیوه­های تربیتی حضرت سیدالساجدین(علیه السلام)، به روش­های یادآوری نعمت، تغافل، محبّت، و رفق و مدارا پرداختیم. در ادامه با دیگر راه­بردهای تربیتی چهارمین امام مکتب انسان ساز اسلام آشنا می­شویم:
روش انذار و تبشیر
یکی از روش­های کاربردی همه­ی پیامبران برای هدایت مردم "انذار و تبشیر" است.
"انذار"، به معنای اعلام خطر و بر حذر داشتن و هشدار دادن از عواقب سوء اعمال زشت است.
و "تبشیر"، به معنای نوید، و مژده و بشارت دادن در قبال انجام کارهای نیک می­باشد.
کاربری تربیتی انذار و تبشیر
استاد شهید آیةالله مطهری(قدس سرّه) با ذکر یک تشبیه به توضیح و کاربرد آن می­پردازد:
تبشیر، "قائد" است و انذار، "سائق". قائد یعنی جلوکش. کسی که مهار اسب یا شتری را می­گیرد، از جلو می­رود و حیوان از پشت سرش، او را می­گویند "قائد" و "سائق" آن کسی را می­گویند که از پشت سر حیوان را می­راند. تبشیر حکم قائد را دارد یعنی از جلو می­کشد، و انذار حکم سائق را، یعنی از پشت سر می­راند، و هر دوی این­ها یک عمل انجام می­دهند. حال اگر این دو با یکدیگر باشد، هم قائد وجود داشته باشد و هم سائق، یکی از جلو حیوان را بکشد و دیگری از پشت سر حیوان را براند، هر دو عامل در آنِ واحد حکم­فرما بوده است. و این دو برای بشر ضروری است، یعنی تبشیر و انذار هیچ کدام به تنهایی کافی نیست. تبشیر شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست. انذار هم شرط لازم هست، ولی شرط کافی نیست. این­که به قرآن کریم "سبع المثانی" گفته می­شود شاید یک جهتش این است که همیشه در قرآن تبشیر و انذار مقرون به یکدیگر است، یعنی از یک طرف بشارت است و نوید، و از طرف دیگر انذار و اعلام خطر.([1])
بنابر این کاربرد انذار و تبشیر در تربیت اصلاحی برای رشد و کمال متربّی است. انذار مانع حرکت فرد به سوی پستی می­شود؛ به عبارت دیگر انذار به عنوان عاملی بازدارنده در تربیت نقش مهمی ایفا می­کند. همچنان­که استاد مطهری(قدس سرّه) در این زمینه می­فرماید:
عامل ترس، عامل فرو نشاندن است، عامل رشد و پرورش دادن استعدادهای عالی نیست، ولی عامل جلوگیری [از رشد] استعدادهای پست و پایین و عامل جلوگیری از طغیان­ها است.([2])
علاوه بر ادعیه، در مواعظ امام نیز سخنانی که صریحاً تبشیر یا انذار فرموده­اند، فراوان دیده می­شود. "انذار"های حضرت در نهی از رذایل اخلاقی بیشتر با لفظ "ایّاک" شروع می­شود. همچنان که در وصیّت به فرزندشان، سرعت گذر عمر را یادآور شده و او را از آرزوی دراز نهی می­فرماید: ... فَایّاکَ والامَل الطّویل....([3])
نیز برای نهی از عمل ناپسند غیبت، آن را به خوراک سگ­های جهنم تعبیر فرموده ­است: ایّاکَ والغَیبة فانّها اِدامُ کِلابِ النّار.([4])
به منظور تربیت یکی از فرزندان، او را از مصاحبت با فاسق، کذّاب، بخیل، احمق و قاطع رحم، نهی می­فرماید و از عواقب آن انذار می­دهد.([5])
امام سجاد(علیه السلام) برای تشویق به کسب فضایل اخلاقی و انجام اعمال خیر، از شیوه­ی بشارت به ثواب و رضوان الهی استفاده می­فرماید؛ آنچنان که برای ترغیب به اخلاق نیک و خوشرفتاری، به ثواب زیاد در ازای آن بشارت می­دهد: أفضل ما یوضَعُ فی الْمیزان حُسن الْخُلق.([6])
امام(علیه السلام) با استفاده از انذار و تبشیر، و آگاهی دادن و ایجاد بینش در متربّیان آنان را به اصلاح رفتارهایشان ترغیب می­کند، همچنان که این روش در تشویق ایجاد رفتارهای خوب و پسندیده مؤثر است.
انذار و تبشیر، به عنوان محرک بیرونی به متربّی حسّ انتظار برای پاداش و کیفر می­بخشد، و او درحالتی از انتظار به انجام اعمالی تشویق می­شود که برایش پاداش اُخروی در بر دارد و او را از عذاب­های سخت دور می­سازد.
در شیوه­ی تربیتی امام سجاد(علیه السلام) از انذار و تبشیر برای هدایت متربّیان نیز استفاده شده است. از آن­رو که امام(علیه السلام) خود انسانی وارسته و کمال یافته است و اعمال نیک را نه به خاطر شوق به ثواب موعود، و ترس از عذاب موعود، بلکه برای رضای خدای متعال انجام می­دهد، اما استفاده از این عبارت­ها در مناجات به جهت ایجاد انگیزه در متربّی برای انجام رفتارهای شایسته و ترک رفتار ناسزا است. امام(علیه السلام) از این دو روش برای دیگر سازی و تربیت مردم و فرزندان و اطرافیان استفاده می­فرماید.
به کارگیری این شیوه از سوی امام(علیه السلام) می­تواند الگوی عملی برای همه­ی مربّیانی باشد که می­خواهند با روش­های صحیح، متربّیان را به اهداف تربیت توحیدی نزدیک نمایند.
روش ابتلا
ابتلا به معنای غم، اندوه، رنج و نیز به معنای آزمودن در خیر یا شر، آزمایش در نعمت یا مِحنت، گرفتاری شخص به نیکی یا بدی است.([7])
امتحان به این معناست که کاری را به کسی پیشنهاد می­کنند، یا او را در حادثه یا واقعه­ای قرار می­دهند تا به وسیله­ی آن صفات باطنی او مانند: اطاعت، شجاعت، سخاوت و عفّت را دریابند. این روش همیشه در صحنه­ی عمل می­باشد.([8])
ابتلا و امتحان برای درک و تشخیص صلاحیت­ها و توانایی­های متربّی است. امام خمینی(قدس سرّه) در تعریف امتحان می­فرماید:
بعثت رُسُل و نشر کتب آسمانی همه برای امتیاز بشر و جدا شدن اشقیا از سُعدا و مُطیعین از عاصین است و معنای امتحان و اختیار حق، همین امتیاز واقعی خود بشر است از یکدیگر.([9])
ابتلا در قرآن کریم
در قرآن کریم بارها به مسأله امتحان الهی اشاره شده است، امتحان برای علم مربّی به لیاقت­های متربّی در باب خداوند منظور نیست، بلکه برای آن است که به درجات معنوی و کمال بنده افزوده شود؛ از این­رو بندگان در معرض امتحان قرار می­گیرند: أحَسِبَ النّاسُ أن یُترَکوا أنْ یَقولُوا ءَاَمَنّا وَهُم یُفتَنون.([10])
قرآن کریم گاهی از بلا به عنوان وسیله­ی نعمت استفاده کرده است که "بلای حسن" نام دارد و برخی اوقات آن را وسیله­ی مصیبت­ها و مشکلات می­داند که به آن "بلای سیّء" گفته می­شود.([11]) چنان­که درباره­ی قوم بنی اسرائیل می­فرماید: ... وَ بَلوْناهُم بِالحَسَناتِ وَالسَّیِّئات...([12]) و همچنین فرموده است: ... وَ لِیُبْلِیَ الْمؤمِنینَ مِنهُ بَلء حَسناً...([13]) همچنان که در برخی آیات امتحان به خیر و شر را وسیله­ی آزمودن معرفی می­فرماید: ... وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیرِ فِتنَةً و ....([14])
ابتلا در ادعیه­ی امام سجاد(علیه السلام) :
امام چهارم(علیه السلام) در ادعیه به این روش اشاره می­فرماید. در دعای هنگام بیماری به ستایش خداوند می­پردازد، امّا این مدح و ستایش فقط برای نعمت نیست، بلکه او را به هنگام بیماری نیز می­ستاید:
اللّهمّ لک الحمدُ علی ما لَمْ أزل أَتصرّفُ فیه مِن سلامَةِ بَدنی، ولکَ الحمدُ علی ما أَحْدَثت بی مِن عِلّة فی جسدی.([15])
نکته­ی تربیتی این عبارت، آموزش قدرشناسی از نعمت سلامتی است که نتیجه­اش رشد و تکامل انسان و آگاهی به ضعف­ها است.
امام زین العابدین(علیه السلام) در دعای سی و ششم صحیفه سجادیه، هنگام شنیدن صدای رعد، از خدای متعال طلب باران رحمت می­فرماید؛ بارانی که به بلای سیّء تبدیل نشود:
فلا تُمْطِرنا بِهِما مِطرَ السَّوء، ولاتُلبِسنا بِهِما لِباسَ البَلء([16])؛ خداوندا به واسطه­ی ابر و رعد و برق باران عذاب را بر ما مبار و به واسطه­ی آن­ها لباس محنت و بلا بر ما نپوشان.
کاربرد روش ابتلا در تربیت
به کارگیری روش ابتلا و امتحان از سوی مربّیان با ابتلای خداوند متفاوت است. گرچه تأسّی به روش­های تربیتی مأخوذ از وحی بهترین طریق تربیت و تکامل است، اما در مورد روش ابتلا، مربّی نمی­تواند هر نوع ابتلای الهی یا شبیه آن را در عمل به کارگیرد و با آن­ها متربّی را بیازماید، زیرا مربّی (بر فرض قدرت) اختیار تصرّف در وجود متربّی و زندگی او را ندارد.
مربّیان نمی­توانند به واسطه­ی امتحان، ضرر جانی یا مالی به متربّی را سبب شوند، یا او را به بیماری و کسالت مبتلا کنند. بنابراین به کارگیری روش امتحان به وسیله مربّیان ـ غیر خداوند ـ مشروط به نرساندن ضرر جانی یا مالی است؛ زیرا این گونه ابتلا نمودن تنها از اختیارات پروردگار عالم است.
نقش ابتلا در تربیت
اثر تربیتی روش فوق این است که متربّی را زبده کرده و ناخالصی­هایش را می­زداید و زمینه را در افزودن نقاط قوت فراهم می­نماید. از آن­جا که این پالایش درونی تنها در گرو مواجهه­ی عملی متربّی با صحنه­های بلا صورت می­گیرد، نمی­توان روش­هایی همچون موعظه و نصیحت را جایگزین آن نمود. براساس این روش، مربّی باید متربّی را در عمل درگیر کند تا او با خوبی­ها و بدی­ها رو به رو شود و توانایی­ها را در خویش پدید آورد.
امتحان راهی نیکو برای پالایش و پیرایش، و نیز شکوفایی و بالندگی است:
یَمتَحنَ المُؤمنُ بِالبلء کما یَمتَحِنُ بِالنّارِ الخَلاص([17])؛ مؤمن به بلا آزمایش می­شود چنان­که طلا و نقره در بوته گداخته و خالص می­شوند.
خداوند نیازمند امتحان از متربّی نیست و از آینده­ی او با خبر است، اما آزمودن؛ برای شناخت کامل متربّی از خویشتن و تجربه­ی ایستادگی در برابر خطاها، ضروری است. با این که مربّیان و معلمان غیر معصوم نیز پس از مدتی از کار متربّی با خبر می­شوند، اما قصدشان تربیت در عمل است. ابتلا و امتحان در کلمات امام زین العابدین(علیه السلام) به عنوان روش تربیتی، مربّیان را به این روش هدایت می­کند و هم­چنین اسوه­ی عملی برای متربّیان است.
روش تکریم و احترام
یکی از سرمایه­های فطری انسان غریزه­ی حبّ ذات است، این غریزه نیروی مهمی در باطن متربّی است که اگر با برنامه صحیح رهبری شود، منشأ سعادت اوست. قرآن کریم در راستای تربیت انسان این شیوه را به کار می­برد و مقام انسان را در آیات گوناگون می­ستاید، و در مواضع مختلف انسان را مورد خطاب مستقیم خویش قرار می­دهد.([18])
احترام به فرزندان و اهمیت تربیت آن­ها
تکریم و احترام به شخصیت افراد از سوی دیگران نیازی طبیعی است که البته برای نوجوانان و جوانان اهمیت بیشتری دارد و چنانچه درخانواده تأمین شود، متربّی احساس آرامش می­کند، و احترام به دیگران را از خانواده می­آموزد. تکریم متربّی نوجوان، روشی تربیتی است که باعث پرورش صفات خوب در وی می­شود، زیرا وقتی او محترم شمرده شد، سعی می­کند شخصیّت و حرمت و کرامت خویش را نزد مربّی (والدین) حفظ نماید؛ از این­رو در اجتناب ازکارهای ناپسند که خلاف شرافت و حرمت اوست دقّت و مراقبت دارد.
در کلام و سیره­ی پیشوایان دینی، احترام به فرزندان بُعد تربیتی دارد. همچنان که رسول اعظم (صلی الله علیه و آله) می­فرماید: رَحِمَ اللهُ عَبداً أَعانَ وَلدهُ عَلی بِرّهِ بِالإحسانِ إلیه والتّألّف له وتَعلیمهِ وتأدیبِهِ([19])؛ خداوند رحمت کند بنده­ای را که فرزندش را با احسان به او در نیکی و سعادت یاری کند و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش و پرورش او بپردازد.
هم­چنین آن حضرت می­فرماید: إذا وَعدْتُمُوهُم شَیئاً فَفُوا لَهُم([20])؛ هرگاه به کودکان وعده دادید، وفا کنید.
امام علی(علیه السلام) نیز در باب اهمیّت تربیت فرزندان خطاب به امام حسن(علیه السلام) فرمود:
... و إنّما قَلبُ الحدَثِ کَالأرضِ الخالیة: ما اُلقی فیها مِن شیء قَبِلَتْهُ، فَبادَرتُکَ بِالأدبِ قبلَ أن یَقسُو قَلبُکَ، وَیَشْتَغِلُ لُبُّک...([21])؛ دل جوان همچون زمین خالی است که هر تخم که در آن افشانده شود، بپذیرد. پس به ادب نمودن تو پرداختم پیش از آن­که دلت سخت گردد، و عقل و خردت گرفتار شود....
تکریم فرزند در بیان امام سجاد(علیه السلام)
امام چهارم(علیه السلام) در مسیر تربیت فرزندان همیشه با محبّت و احترام رفتار می­نمود. هنگام نصیحت کردن تحقیرشان نمی­کرد، تا مبادا غریزه­ی کمال جویی آنان سرکوب شود. حضرت زین­العابدین(علیه السلام) به عنوان یک مربّی و نیز معلّم به نقش دعا، مناجات و نیز غذای پاک و حلال، و انتخاب دوستان نیک برای فرزندان را توصیه می­فرماید:
الهی اُمدُد لی فی اَعْمارِهِم، وزِدلی فی ءاجالِهِم، و ربِّ لی صغیرَهُم و قوِّلی ضَعیفَهُم، واَصِحَّ لی أبدانَهم و أدیانَهُم وأخلاقَهُِم، و عافِهِم فی أنفُسِهِم و فی جَوارِحِهم، وفی کُلِّ ما عُنیتُ بِهِ مِن أمرهِم، وأدْرِرْلی و علی یدی أرزاقَهُِم...([22])؛ خدایا عمرشان را برای من دراز گردان، و مدت زندگانی­شان را بسیار نما، و خردسالانشان را برای من پرورش ده و ناتوانانشان را نیرومند ساز، و تن­های ایشان و آیین­ها و خوهایشان را برای من سالم بدار، و در جان­ها و اندامشان و در هرچه از کار ایشان می­کوشم تندرستی ده، و روزی­هایشان را برای من و به دست من فراوان گردان، ... .
امام(علیه السلام)، یکی از ادعیه­ی صحیفه را به فرزندان اختصاص داد و در آن از خدا درخواست نمود که در تربیت و تأدیب و نیکی به فرزندان، او را یاری کند: وَاَعنّی عَلی تَربیتِهِم و تأدیبِهم و بِرّهم.([23])
امام با استعانت از خداوند برای تربیت فرزندان بر اهمیّت آن تأکید می­کند، و از این طریق مربّیان و والدین را به این امر مهم فرا می­خواند. گرچه امام(علیه السلام) به عنوان مربّی، تمام شرایط یک مربّی خوب را داراست، اما مقصود از این جملات تعلیم شیوه­ی درست تربیت کودکان است. از نظر امام(علیه السلام) نقطه­ی آغاز تربیت، توکل بر خدا و تربیت خویشتن است، و کسی می­تواند مربّی خوبی باشد که پیش از دیگران به تربیت خود بپردازد. همچنان که در رساله­ی حقوق می­فرماید:
وَامّا حَقُّ وَلَدِکَ فتَعْلمَ أنّهُ مِنکَ، وَمضافٌ إلیکَ فی عاجِل الدّنیا بِخَیرِهِ وَشرِّهِ، وَأنّکَ مسؤولٌ عَمّا وُلِّیتَهُ مِن حُسنِ الاَدبِ، والدَّلالةِ عَلَی ربّهِ، والمَعُونَةِ لَهُ علی طاعَتِه فیک و فی نفسه، فَمُثابٌ علی ذلکَ و مُعاقَبٌ، فأعْمَلْ فِی أمْرِه عَمَلَ المتزیّن بِحُسنِ أثرِهِ عَلیه فی عَاجِل الدّنیا([24])؛ حق فرزندت این است که بدانی او از تو است و خوبی و بدی او در دنیا بستگی به تو دارد و تو که سرپرستی او را به عهده گرفته­ای مسؤول تربیت و راهنمایی­اش به سوی خداوند و اطاعت او هستی، پس درباره­ی او مانند کسی عمل کن که کارش را در این دنیا به حسن اثر خویش آراسته می­کند، .....
نکته­ی دیگر این است که در بیانات فوق، امام(علیه السلام) همه­ی مربّیان را به رشد همه جانبه و متوازن شخصیّت متربّی در همه­ی ابعاد عقلی، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی و جسمی توجه می­دهد.
احترام امام سجاد(علیه السلام) به فرزندان و کودکان در مسیر تعلیم و تربیت است. این شیوه برای مربّیان و متربیّان درس آموز و بهترین اسوه­ی عمل است. حاصل تکریم فرزندان در سیره­ی امام چهارم(علیه السلام) شخصیّت­های بزرگی همچون امام محمدباقر(علیه السلام) است که خود نیز به عنوان معلّم و مربّی بزرگ تعلیم و تربیت انسان­ها به شمار می­آید. آن هنگام که امام(علیه السلام) قصد معرفی فرزند خویش (امام پنجم) را به فردی دارد، ضمن اشاره به ایشان می­فرماید: إنّه وصیّی و وارِثی وَ عیْبَةُ عِلمی وَمعدِنُ العِلمِ و باقِر العِلم([25])؛ او وارث، جانشین (امام بعد از من) و صندوق علم من و شکافنده­ی علم است.
نقش تکریم در تربیت فرزند:
والدین و مربیان در مسیر تربیت فرزند، باید با آرامش، استواری و دقت و ظرافت حرکت کنند. در تربیت متربّیان نوجوان عجله در وصول به اهداف کوتاه مدت، موجب آسیب­های جدّی بر آنان می­شود.
برای نیل به مقاصد تربیتی، تکریم و احترام به شخصیّت فرزند اهمیّت چشم­گیر دارد.
احساس کرامت؛ حافظ سلامت روانی، اجتماعی و اخلاقی و پشتوانه­ی تحرک و مسؤولیت پذیری متربّی است. مربّی باید با تکریم و احترام این احساس را برای متربّی تأمین نماید.
مهم­ترین اثرات تکریم شخصیت فرزندان (متربّیان نوجوان) عبارت است از:
1. اعتماد به نفس را در متربّی برانگیخته و تقویت می­کند.
2. موجب اعتماد بیشتر متربّی به مربّی شده و اوامر و نواهی او را به گوش جان می­خرد.
3. متربّی با دل­گرمی و با میل در مسیر زندگی قدم بر می­دارد و به والدین و مربّیان، خوش بین می­شود.
4. متربّی از همکاری با کسی که شخصیّتش را گرامی می­دارد، هراسی ندارد.([26])
باید توجه داشت که نظام تعلیم و تربیت سامانه­ی خارجی است. در واقع متربّی خود را در اختیار مربّی قرار می­دهد تا براساس اصول و مبانی علمی و عملی مربّی سیر سازندگی را بپیماید که البته روشی پسندیده و منطقی است، امّا آنچه تأثیر مانا و پایدار بر زندگی انسان می­گذارد و از این بالاتر؛ قدرت تشخیص تربیت نیک از بد را داراست همانا؛ تهذیب و تزکیه­ی نفس و سازندگی درونی است که از دیرباز مورد توجه عالمان اخلاق بوده است. از این رو پرداختن به شیوه­هایی که هر انسان از مسیر خودسازی و تزکیه­ی نفس بدان نیازمند می­باشد بحثی ضروری و لازم­تر است. این بحث با عنوان روش­های اخلاقی، جایگاهی قابل توجه و جدّی در فرهنگ غنی مکاتب الهی و به خصوص اسلام دارد. کم­ترین آشنایی با زندگی پیشوایان معصوم(علیه السلام) نقش الگویی آنان را در این مسیر هویدا می­سازد. توفیق در شناسایی این راه به بندگان الهی تلاشی بی وقفه را نیاز است. شیوه­های اخلاقی امام سجاد(علیه السلام) نیز راه­گشای حقیقی راه زندگی است، امّا مقال دیگری را می­طلبد تا با قلم پژوهش­گران ارجمند به رشته­ی تحریر آورده شود.
پی­نوشت:
[1]. مرتضی مطهری(قدس سرّه)، سیری در سیره نبوی، ص 180 و 181.
[2]. مرتضی مطهری(قدس سرّه)، تعلیم و تربیت در اسلام، ص 60 .
[3]. بحارالانوار، ج 46، ص 230، ح 7.
[4]. همان.
[5] . حسن حرّانی، تحف العقول، ص 286.
[6] . محجة البیضء، ج 5 ، ص 90.
[7]. حسن عمید، فرهنگ عمید، ج 1، ص 366.
[8] . محمدحسین طباطبایی(قدس سرّه)، ترجمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 264.
[9]. امام خمینی(قدس سرّه)، چهل حدیث، ص 206.
[10]. العنکبوت 29 : 2.
[11]. تفسیر نمونه، ج 7، ص 116.
[12]. الأعراف 7 : 168.
[13]. الأنفال 8 : 17.
[14]. الأنبیء 21 : 35.
[15]. صحیفه سجادیه، دعای 15.
[16]. همان، دعای 36.
[17]. عبدالواحد الآمدی، غررالحکم و دررالکلم، ج 2، ص 386.
[18]. الحجر 15: 29 و البقره 2: 30 و الاسراء 17: 27 و التین 95: 4.
[19]. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج 2، ص 626 .
[20]. اصول کافی، ج 6 ، ص 49.
[21]. نهج البلاغه، نامه­ی 31، و محمدبن حسن حرّ عاملی(قدس سرّه)، وسائل الشیعه، ج 15، ص 119.
[22]. صحیفه سجادیه، دعای 25.
[23]. همان.
[24]. شیخ ابو محمد حرّانی(قدس سرّه)، تحف العقول، ص 460.
[25]. بحارالانوار، ج 46، ص 232.
[26]. ابراهیم امینی، اسلام و تعلیم و تربیت، ج 2، ص 178.

تبلیغات