آزادى عقیده 1
آرشیو
چکیده
متن
در سلسله مقالات گذشته نظراسلام را درباره آزادى تفکر بیان داشته وابعاد آن را بحث کردیم.
موضوعى که اینک مورد بحق قرار مى دهیم آزادى عقیده دراسلام است.
این بحث از آن جهت که درباره مهمترین مساله از مسائل مربوط به عقیده است واز دیرباز نظراندیشه وران بسیارى را بخود جلب کرده و در نفى واثبات آن به اظهار نظر پرداخته اند بحثى است کلامى و نیازمند به استدلالهاى عقلى و منطقى ،واز آن روى که بخش مهمى از آیات قرآن کریم بگونه اى مرتبط بااین موضوع است و مفسران اظهارنظرها و برداشتهاى متفاوتى از آن کرده اند بحثى است تفسیرى که بررسى و دقت در آیات قرآنى را مى طلبد. بالاخره بدان جهت که درابواب متعدد فقهى مانند: جهاد ارتداد حدود مکاسب محرمه و... نقش حساسى دارد و تکلیف عملى مسلمانان و تنوع رابطه آنان را با غیر مسلمانان تعیین مى کند و کندوکاو در مسائل فقهى و تحقیق و جستجو در آراء و نظرات فقهاء را لازم دارد بحثى است فقهى ازاین روى پراکندگى نظرات در این موضوع بیش از سایر موضوعات است. و دستیابى به تمام جوانب و ابعاد آن بطور منظم و جمع بندى شده پس دشوار مى نماد.
امید آن که دراین سلسله مقالات بتوانیم اجمالى از مساله را فرا روى خوانندگان گرامى قرار دهیم.
دراینجا مفید خواهد بود که به اجمالى به معناى عقیده و جایگاه آن در روان انسانها توجه کنیم و نقش تاریخى آن را در گذشته تاریخ انسان واهمیت آن را در پیدایش در گرگونیهاى اجتماعى یادآور شویم ، زیرااین مطلب افزون براصل بحث کندوکاوى است درباره ما اهمیت ترین موضوعات بشرى و یادآور تجلیات مهمترین بعد وجودانسان که ما را به اهمیت عقیده توجه داده و در کیفیت برخورد با عقائد گوناگون کمک خواهد کرد.
مفهوم عقیده
عقیده از ماده[ عقد] به معناى گره خوردگى است. دراصطلاح عبارت است از وابستگى روانى به یک موضوع. در حقیقت وقتى موضوعى مورداعتقاد و ایمان قرار مى گیرد روح آدمى دگرگون مى گردد و آثار آن دراعمال و رفتارانسان ظاهر مى شود.ان وابستگى روانى انسان در سخن نغزامام صادق(ع) این گونه تصویر شده است.
ازاله الجبال اهون من ازاله قلب عن موضعه 1
جابه جا کردن کوه آسانتراست از جابجا کردن دهلى از تعلق گاه آن.
عقیده مذهبى
ایمان واعتقاد مذهبى از ریشه دارترین واصیل ترین چیزهائى است که بشر با آن روبرو بوده و مى باشد.انسان از دیرباز بااین اندیشه دم ساز بوده است که پدید آورنده جهان پیرامون خود را بشناسد و خود را به وى نزدیک کند. خرافات وافسانه هاى منسوب به دین و همانند آن نه دلیل بر بى پایگى دین که نشان دهنده ریشه داشتن این علاقه دراعماق جانهاست. تمام ابزارى که بشر تاکنون راه کشف حقیقت انسان به کمک گرفته براین مطلب شهادت مى دهند. چه دانشمندان دیرین شناس و مورخین و جغرافى دانان این مطلب را دریافته اند که ازابتداء پیدایش انسان تاکنون بشر با یک نوع پرستش همراه بوده واز دوران غارنشینى تاکنون از پرستش ى معبود جدا نشده است. فرید وجدى در دائره المعارف خود مى نویسد:
[ هر چه بیشتر بوسیله حفارى و زمین شکافى در بقایاى پیشینیان جستجو کنیم مى بینیم بت پرستى هویداترین مدرکات و معقولات آنهاست واعتقاد به یک مبدا همیشه همراه بوجود آمدن انسان متولد شده است] 2.
روانکاوان و روان شناسان و کسانى که با روان انسان درارتباطند نیز به این مساله معترفند و گاه از آن به حس چهارم و یا عشق به پرستش یاد مى کنند.اریک فردم دراین زمینه مى گوید:
[ هیچ کس نیست که نسبت به دینى نیازمند نباشد و حدودى براى جهت یابى و موضوعى براى دلبستگى خویش نخواهد... مساله بر سراین نیست که انسان دین دارد یا ندارد. بلکه این است که کدام[ دین] را دارد] 3.
آنچه مسلم است و تحقیق آن را ثابت کرده این است که ریشه ین گرایش و اعتقاد در سرشت انسان نهفته است که در فرهنگ دینى به فطرت از آن یاد شده واز دلائل اثبات توحید شمرده شده است. مساله پرستش واقرار به آفریدگار جهان همیشه باانسان همراه بوده و چیزى نیست که بر انسان تحمیل شده باشد. قرآن کریم براین مساله تاکید داشته و دین دارى رااز علاقات فطرى انسان دانسته است :
... فطره الله التى فطر الناس علیها...
و در مواردى از مشرکان که به هنگام تنگناها به فطرت خود رو آورده و به خداى خویش التجا مى کنند یاد کرده و براعترفات آنان استشهاد مى کند. تمام ابزارى که تاکنون در راه کشف رموز هستى بکارگرفته شده براصالت آن شهادت مى دهد،گر چه براثر موانع و دگرگونیها ممکن است در برهه اى از زمان رو به خاموشى گراید. ولى بااز بین رفتن موانع و سلطه قدرتمندان دگر بار جلوه خواهد کرد. بگفته ویل دورانت :
فرهنگى واجتماعى نقش عقیده در تحولات
آنچه بشر تاکنون بدان دست یافته و گامهائى که در راه پیشرفت و تکامل اجتماعى و سایر مسائل برداشته است در آغاز از یک منشا دینى واعتقادى سرچشمه گرفته است وانگیزه رسیدن به ثواب و یااجراى مقاصد دینى او را بر آن داشته است که براى وصول به آن به کندکاو پرداخته و کم کم براثر تکامل و پیشرفت در آن به علوم و دانش امروزى دست یافته است. یکى از محققین معاصر دراین باره چنین مى نویسد:
[باید دانست که همان اندیشه و فکر روحانى و دغدغه احساسات مذهبى است که در تاریخ تمدن بشر موجد و مکمل علوم طبیعى شده اند. سلسله ترقیاتى که در مدنیت بشراز عصر حجر قدیم تا قرن بیستم پیاپى بظهور رسیده همه مدیون عاطفه مذهبى واندیشه دینى اوست واز برکت دین و ایمان بوده که از مرتبه حیوانیت به مقام انسانیت رسیده و بعداز آن نیز مراتب والاتر را طى خواهد کرد].
سپس اضافه مى کند:
[بسیارى از تحولات در علم شیمى طب حیوان شناسى و... هر یک منشا دینى و مذهبى و ناشى از حرکتى از جهت مذهب دراین رابطه بوده است و محرک اصلى یک عامل مذهبى بوده است که او را به این طرف گسیل داشته] 5.
در میان عموم ابنیه و آثار نیز آنچه بنام دین ساخته و پرداخته شده است عالى ترین اند.
ازاین روى متفکرایتالیائى ژوزف مازینى در برابر بعض از علماء تاریخ که به تحریف حقائق تاریخى پرداخته اند مى گوید:
[ اگر مى توانید حتى یک نمونه فعالیت اجتماعى یاادبى را به من نشان دهید که منشا
و منبع آن جنبش دینى نباشد]. 6
از بررسى دستاوردهاى بشر بروشنى در مى یابیم که بسیارى از پدیده هاى نیک و مفید بشرى از تعالیم انبیاءالهى و رهبران مذهبى سرچشمه مى گیرد. نقش انبیاء نقش مثبت و سبب رهنمود بشر بسوى تکامل و نجات از بدبختى ها و پلیدیها و فقر بوده است.
چه کسى مى توان انکار کند که اندرزهاى پیامبران در مذمت از نجاستها و پلیدیها و ترویج به پاکیها سبب دور ماندن از مریضى ها و شناخت امراض مختلف و در سلامتى انسان موثر نبوده است. یا تشویق انبیاء به دانش اندوزى و مبارزه با جهل و بى خبرى در کسب دانش و فضیلت موثر نبوده است.این همه دست آوردهااز دعوت و هدایت انبیاء سرچشمه گرفته و متاثراز عقائد مذهبى انسانهاست.
نقش عقیده در تحولات سیاسى
از بعد دیگر نقش عقیده و باور مذهبى در تحولات سیاسى و دگرگونیهاى اجتماعى بسیار چشمگیر بوده است. بیشترین مجاهدتها و فداکاریهاى بشر در طول تاریخ در راه دفاع از عقیده و یا تبلیغ و نشر آن بوده است.از بدو پیدایش انسان تا به امروزاین تلاشهاادامه داشته و روز بروز دامنه آن گسترش مى یابد بگونه اى که امروزاکثر تحولات سیاسى اجتماعى از پشتوانه مذهبى واعتقادى برخورداراست و کمتر حرکتى را مى توان یافت که ریشه هاى اعتقاد و مذهب در آن نقش اساسى راایفاء نکند
قرآن کریم ازاین سرى تحولات به عنوان نبرد[ حق و باطل] و[ شرکت و توحید] یاد مى کند و مظهر آن را هابیل و قابیل معرفى مى کند. تصویر سرگذشت هابیل و قابیل در قرآن نبرد بین دوانسانى است که یکى حقیقت گوئى و حق جوئى را سرمشق قرار داده و دیگرى به انهدام آن کمربسته است.این از شکوهمندترین داستانهاى کتاب خداست که انسان در راه عقیده اش در تلاش بوده و تا پاى جان در راه دفاع از آن به مقاومت برخاسته است.
پیامبران الهى و دشمنان آنان ادامه دهندگان این دو جریان هستند. نبرد موسى و فرعون ابراهیم و نمرود و محمد(ص ) وابوسفیان و... تمامى اینها درگیرى هاى عقیدتى و مسلکى بوده و بیانگر نقش اساسى عقیده در تحولات سیاسى اجتماعى فرهنگى و... مى باشد.
پس از بیان این مقدمه کوتاه واشاره اجمالى به جایگاه عقیده در درون انسان و نقش آن در تحولات فرهنگى و سیاسى امیداست اهمیت و حساسیت سخن از آزادى عقیده را واضح تر کند که سخن درباره موضوعى است که در یک کلام محور تاریخ بشراست.
آزادى عقیده
لازم است ابتداء به این نکته بپردازیم که آزادى عقیده به چه معنى ؟ و تلقى بشرامروزاز آزادى عقیده چیست ؟
پر واضح است که اسناد آزادى به عقیده صحیح نیست مگر به تقدیر یک مضاف که به اعتبار آن مضاف این مفهوم پیدا مى کند. به عنوان مثال : این که مى گوئیم انسان در عقیده آزاداست ممکن است یکى ازاین معانى زیراراده شود:
1. درانتخاب هر نوع عقیده آزاداست
2. در داشتن هر عقیده اى آزاداست ،
3. دراظهار عقیده آزاداست
4. در تبلیغ و نشر و دفاع از عقیده آزاد است.
مقصوداز آزادى عقیده به معناى رائج امروز آن عبارت است از آزادى انسان درانتخاب و داشتن هر نوع عقیده. آزادى عقیده به این معنى از فرهنگ اروپا و غرب اخذ شده است.اروپائیها مذهب و دین را به عنوان یک نیاز شخصى و وجدانى مى دانند. مى گویند:انسان به چیزى به عنوان مذهب براى سرگرمى نیازمنداست اما حالا چه باشد سلیقه ها متفاوت است نباید کسى رااجبار کرد که به مذهب خاصى معتقد باشد.انتخاب عقیده همانند رنگ لباس و نوع غذا یک امر شخصى است وانسان هر عقیده اى را بخواهد مى تواندانتخاب کند.این گونه طرز تفکر عقیده و مذهب را نه به عنوان زیربناى حیات انسان و مهمترین مساله وجودى او بلکه همانند لباس پوشیدن وامثال آن از سنت هاى اجتماعى بشمار مى آورد. قبل از پرداختن به نقد و بررسى لازم است به جستجوى منشااین تلقى برداشت از آزادى عقیده بپردازیم.
منشااین تلقى غلطاروپائیان را عقیده و مذهب و تنزل مرتبه آن را دو چیز مى توان یافت :
1. روانى و عکس العملى
نارسائى مفاهیم دینى واستبداد کلیسااز جمله امورى بوده که در این تلقى تاثیر داشته است. مسیحیت براثر فاصله از سرچشمه اصلى خود و پیرایه هاى منفى که آن رااحاطه کرده بود تصویرى که از مفاهیم دینى عرضه مى کرد تفسیرى بود نارسا دینى عرضه مى کرد تفسیرى بود نارسا و کودکانه و بدوراز حقیقت ،
همانند ماله[ تثلیث] که با عقل و منطق سازگار نبود و یا مشابهت خداوند به مخلوقات و تجسم او بگونه اى که خدائى را که کلیسا معرفى کرد خدائى بود داراى چشم و بین چشم راست او تا چشم چپش شش هزار فرسنگ فاصله. و دهها نمونه دیگر که سبب پیدایش بحثها و گفتگوها درباره صحت و سقم اندیشه هاى دینى گردید.از طرفى استبداد کلیسا در قرون وسطى و برقرارى دادگاههاى تفتیش عقائد هزاران قربانى بر جاى گذاشت و ملیونهاانسان را به شکنجه گاهها برد.
کلیسا بهنگام حاکمیت خود عرصه را براندیشه گران تنگ کرد و دراین راه حق حاکمیت واظهار نظر در تمام اشیاء و پدیدها را براى خود محفوظ مى شمرد. نه تنها خود را شارح و مفسر منحصر بفرد کتاب مقدس دانسته که بالاتر در مسائل غیر مرتبط به دستگاه کلیسا آنچه مربوط به دستاوردهاى علوم بشرى است اظهارنظر مى کرد و جاهلانه همه آنها را مخالف کتاب مقدس مى دانست بر اندیشه هاى دگم که بر پایه اندیشه هاى فلسفى کهنه شده استوار بود و ربطى به دیانت نداشت اصرار مى ورزید. جاهلانه به دیانت نداشت اصرار مى ورزید. جاهلانه بین علم و دین تضاد برقرار کرد و مخالفین را در جرگه بى دینان قرارداد و دراین راه از هیچ کوششى دریغ نورزید.
[در سال 1210 شوراى کلیسا در پاریس قرائت کتاب ارسطو را که درباره فلسفه طبیعى سخن مى گوید ممنوع و خواننده آن را به نام مرتد و شرک مجازات مى کردند. و در سال 1215 ! نماینده پاپ دانشگاه پاریس رااز بحث و فعالیت از تمام مطالبى که در آن از متافیزیک و فلسفه طبیعى بحث مى شود ممنوع مى کند]. 7
سختگریها و شکنجه هاى آنان حتى دامنگیر فرقه هائى از مسیحیت که با نظرات کلیسا مخالف بودند نیز شده بود.
[ در دادگاه تفتیش عقائد براى اقرار گرفتن از متهمین به اینکه[ هرتیک] هستند فرقه اى از مسیحیت به شکنجه هاى مرگبارى دست مى زدند و آنان را به ورقه هاى سیم هاى خاردار مى خواباندند یا آنان را آنقدرازارتفاع بلند بر زمین سقوط مى دادند تااز بین بروند بدنهایشان را با شعله هایشان مى سوزاندند. حتى کودکان را وادار به شهادت علیه پدر و مادر خویش مى کردند]. 8
حکومت کلیسا و تسلط بدون قید و شرط آن براندیشه ها نمى توانست ادامه یابد و سرانجام با کشف حقائق و علوم از یک طرف ،و آگاهى مردم نسبت به اعمال نارواى کلیسا وامتیازات بناحق آن از دیگر سو مردم را به مخالفت با آنان وادار کرد. و جرقه هاى اندیشه ورى و آزادى عقائد در همه جا رونق گرفت ،تا سرانجام به پیروزى آزادى خواهان انجامید و آغاز و منشا آزادیهاى اعتقادى سیاسى اجتماعى و... گردید.این پیروزى و شکست قدرت کلیسا دو گونه عکس العمل را در میان مردم برانگیخت که تا
امروز نیزادامه دارد:
الف : پیدایش و رشدالحاد و بى دینى
نارسائى مفاهیم دینى وامتیازات غلط کلیسا بنام دین و مذهب سبب انحراف و بدبین شدن عده اى از مردم به دین و مذهب و دور شدن آنان از مذهب گردید واین دسته[ آزادى عقیده] را به معناى[ لائیک] و لامذهبى و رهائى انسان از هرگونه پرستش و جایگزینى انسان بجاى خدا و تعبد و خداى علم و تجربه بجاى دستورات دینى گردید. غرور علمى از یک طرف ، عقب نشینى کلیسااز طرف دیگر راه را بر آنان هموار کرده و سرکوبى مردم بنام مذهب و مخالفان با حسى گرى و غرائزاز فطرى سبب انحراف بسیارى از مردم گردید.
دوش ارلئان مى نویسد:
[ هیچ جوانى را نمى بیند که تمایل به لامذهبى نداشته باشد. مساله دیگرافزایش روزافزون مشرکین و کسانى است که از مذهب عیسویت خارج هستند. یک نوع بى ایمانى و بى دیانتى در برابر مبانى مذهب همه جا را فرا مى گیرد. همه به مذهب حرمت مى گذراند و پرستش مى کنند ولى نه از قلب بلکه در حدود دایره لبها]. 9
ب : نوگرائى و تجدید نظر درباورهاى دینى
گروه دیگر خود را متدین دانسته ولى تسلط بدون چون و چراى کلیسا و حق انحصارى او را در تفسیر کتاب مقدس انکار کردند. پیدایش فرقه پژوتستان و جدائى آن رااز مذهب کاتولیک دراین وادى باید جستجو کرد. پیکار علیه قدرت کلیسا و قصبات مذهبى همه جا را فرا مى گیرد، تا جائى که منتسکیو به عنوان اعتراض به وضعیت موجود کلیسا چنین مى گوید:
[پاپ همان بت عهد عتیق است که بهمان سنت دیرینه پرستش مى شود]. 10
و یا در مخالفت باانحراف کلیسا درباره خدا چنین مى خوانیم :
[تئودوت از قبول این عقیده که مسیح در یک زمان واحد هم انسان هست و هم خدا امتناع مى ورزد. مدالیست ها بااین عقیده که خدا و فرزند خدا (مسیح ) هر دو ذات مشترک ابدى هستند مخالفت مى ورزند]. 11
بنابراین دسته دوم آزادى عقیده را نه به معناى رهائى از قیود در مذهب که به معناى پذیرش تفکر و تعقل در مفاهیم دینى و رهائى از بندهاى گران کلیسا مى دانستند.
2.استعمارى
استعمار در راه تسلط فرهنگى واقتصادى خود به کشورهاى دیگر با مذاهب گوناگون مواجه شد و نتوانست مشکلات ناشى از ضداستعمارى و بیگانه ستیزى آنان را حل کند،که رودرروئى با آداب و سنن واعتقادات پیروان مذاهب امر مشکل بود. بدین جهت تشخیص داد نزدیکترین راه دست یابى به اهداف بى تفاوت کردن مردم نسبت بدین
و مذهب است. دراین راه از زمینه هاى ضدمذهبى بوجود آمده دراروپا و غرب نیز سود برد. 3
آنان با خارج کردن دین از صحنه سیاست واجتماع چنین تبلیغ کردند که دین و مذهب فقط از شوون شخصى و همچون لباس پوشیدن از کارهاى شخصى و مربوط به وجدان هرکسى است.افراد آزادند که هر دین و مذهبى را برگزیده و در صورت پاى بندى به آن در محدوده باطن و درون خویش محصور دارند. بسیارى از شعارهاى آزاداندیشى و مبارزه با تعصبات مذهبى بدین منظورانجام گرفته است.این تبلیغات مستمر سبب گردید که بزرگترین و مهمترین مانع و حفاظ ملتها در برابر هجوم فرهنگ مغرب زمین فرو ریخته و شعارهاى جذاب جهانبینى باز انترناسیونالیسم جهان وطنى لیبرالیسم و صدها شعار مشابه آن مردم را در برابر آداب و فرهنگ خود خلع سلاح در نهایت راه را براى ورود بیگانگان هموار کند.
موضوع آزادى عقیده به معنائى که بیان شد بلحاظاین که طغیانى بود علیه قرون وسطائى کلیساها بیشترین اثرات خود را درجهان مسیحیت برجاى گذاشت اماارتباط فرهنگى غرب با سایر کشورها و نیز صلاح و مصلحت استعمارگران در گسترش این روحیه در شورهاى تحت سلطه موجب شد که این تفکر به کشورهاى دیگر نیز سرایت کند و جهان اسلام نیزازاین روابط فرهنگى بى نصیب نماند. برخى از روشنفکران که زمینه مذهبى کمترى داشتند پیشرفتها و ترقیات غرب را در پشت پا زدن به اعتقادات مذهبى و عقب ماندگى مشرق زمین رااعتقاد مذهبى مى جستند،و به پیروى از روشنفکران اروپا چاره عقب ماندگى را در عدم عبودیت و پایبندى به اعتقادات مذهبى مى پنداشتند و براین باور بودند که تنها عامل عقب ماندگى مردم اروپا در قرون وسطى مذهب بوده است ،براین اساس این گروه رسیدن به تکنولوژى و تمدن را در قرون جدید مرهون روى گردانى اروپائیان ازاعتقادات مذهبى مى دانستند.این نسخه را براى مردم مشرق زمین از جمله کشورهاى اسلامى هم تجویز مى کردند و تلاش خود را در این راستا بکار گرفته بودند و بااعتقادات و شعائر دینى به مبارزه برخاسته بودند.
مرحوم آیه الله طالقانى[ ره] این تاثیرپذیرى را چنین به تصویر مى کشند.
[ آزادى از عبودیت استبداد آزادى از قیود دین را همراه داشت ،چون استبداد و اختناق دین قرون گذشته یگانه حربه دو دم اختناق مردم بود.
تاریخ قرون وسطى گواه روشنى است که جنایات و قصابى ها با قدرت دین انجام مى گرفت و دستگاه سیاسى آلتى بود در دست کنائس ،بدین جهت انقلابها نخست در مقابل فشار کنائس شروع شده و عکس العمل آن همین روح انکار و دشمنى با دین و مادى گرى است. چون در غرب آزادیخواهى در مرحله
نخست همان آزادى از چنگال نمایندگان خونخوار مسیح رحمت بود در هرجااین کلمه طرفدار یافت با همان مفهوم ملازم گردید.
مسلمانان نیز مبتلا به 12عکس العمل اعمال کنائس و بعضى از عالم نمایان مسلمان نظیر آنان شدند].
براین اساس این عده با تمسک به اعمال بعض از روحانیون و یااعمالى که بنام دین و مذهب انجام گرفت و به تمسخر گرفتن آن زمینه را براى رهائى از قیود دینى و آزادى عقیده به معنائى که در غرب رائج است فراهم کرده و دراین راه از قدرت هیئت حاکمه کمک گرفتند،ولى چون زمینه مذهب قوى تراز آن بود که بااین تلبیسات شیطانى مغلوب گشته و به فراموشى سپرده شود موفقیت چندانى بدست نیاوردند و مظاهر مذهب همچون گذشته در جوامع اسلامى پابرجا ماند.
در مقابل اینان گروهى دیگراز عالمان و مصلحان بودند که اوضاع جهان و پیشرفت آن را مورد توجه قرار دادند. خواستار تجدید نظر در قوانین و مقررات گذشته و تطبیق آن با نیازهاى زمان گردیدند. اینان به این نتیجه رسیدند که در صورت عقب ماندن از عقربه زمان ضرورت وجودى خود رااز دست داده و در نهایت به سرنوشت روحانیان مسیحیت دچار خواهند شد.این تحول آفرینان گر چه در بیان نظرات و مقاصد خویش راههاى گوناگونى را پیموده و گاه نیز در مسیراشتباه گام نهاده اند، ولى همگى براین کلمه اتفاق دارند که قافله اندیشه هاى تجددطلبى و تمدن به پیش تاخته و هر چه در مقابل و رقیب خود ببیند بر مى دارد.
واسلام که داعیه رهبرى انسان معاصر را دراد باید به نیازهاى زمان و مشکلات عصر حاضر پاسخ بدهد. بدین سان آزادى اعتقادى در بین این گروه به معناى تبیین اعتقادات در بین این گروه به معناى تبیین اعتقادات دینى و فروعات اسلامى همراه با دگرگونیهاى اجتماعى و میدان دادن براى اندیشه در وارء محدودهاى تقلید کورکورانه خود را نشان داد.
افرادى همانند: سیدجمال الدین اسدآبادى محمد عبده کواکبى نائینى و عبدالرزاق دراین
طرز همسو بوده و هر یک به طریقى به تبیین آن پرداخته اند. کواکبى ازاین که روح تعالى و نوجوئى دراسلام متروک شده واجتهاد و تعقل به بوته فراموشى سپرده شده است شدیداانتقاد مى کند و خواستار زدودن روحیه جمودگرائى و خرافات از دامن اسلام و بازگشت به خلوص اولى مى باشد. و یا عبدالرزاق که ازافکار تندترى نسبت بدیگران برخوردار بود با توجه به نظامهاى حاکم بر جامعه خویش و مذهبى که بدان واسطه بود خواستار دگرگونى در سیاست جوامع اسلامى براساس سیاستهائى مى شود که ازاسلام استبناط شده و همراه با دگرگونیهاى اجتماعى آن احکام نیز متغیر مى شوداو دراین زمینه مى گوید:
[ هیچ چیز مسلمانان رااز آن باز نمى دارد که در علوم اجتماعى و سیاسى بر ملتهاى دیگر پیشى گیرند و آن نظام عتیقى را که مایه خوارى و زبونى آنان شده است از میان ببرند و آیین کشوردارى و نظام حکومت خویش را بر بنیاد تازه ترین نتایج خرد آدمى واستوارترین اصولى که به حکام تجارب ملتها بهترین آیین حکومت شناخته شده است بر پا کنند]. 13
البته این سخنان همچون موجى کوبنده خواستار دگرگون شدن حکومتهائى بود که براساس پیروى بى چون و چرااز صاحبان قدرت به اسم خلیفه واولى الامریناشده و هر نوع دگرگونى در شکل و نظام گذشته را بدعت محسوب مى داشتند. همچنان که انتظار مى رفت برداشت نگاهبانان نظام گذشته از سخنان او بگونه دیگر بود ازاینرو علماء مصر سخت بر وى بر آشفتند واو را خدانشناس و دشمن اسلام خواندند.
غرض از ذکراین مطالب توجه به منشا تلقى غرب از آزادى عقیده و نگاهى گذرا به تاریخ آن و نیز پى آمدهاى آن در جهان بشرى بود.
مفهوم آزادى عقیده دراسلام
دین یک واقعیت است ،واقعیتى که بى تردید بخاطر فطرى بودن آن مى توان سعادت و خوشبختى بشر را تامین کند.البته انکار نتوان کرد که دین مسخ شده اى که اربابان کلیسا به دفاع از آن برخاسته بودند و تلاش مى کردند جامعه را براساس آنچنان بینشى اداره کنند هیچگاه نمى توانست عامل سعادت و خوشبختى باشد بلکه عامل سیه روزى بود اما بدیهى است که آنچه در غرب پدید آمد یک قاعده کلى نیست که در همه جا جریان داشته باشد و بشود با آن اساس باور دینى را زیر سوال برد. حرتى که در غرب سبب پیشرفت شد نمى تواند در شرق و بین دیگر پیروان ادیان اللهى میدان و عرصه اى داشته باشد.
دفاع از آزادى عقیده در برابر متولیان کلیسا معبر بود براى دست یافتن به صنعت و تکنولوژى جدید.البته منظور رهائى از قید عبودیت جاهلانه و کرنش در برابر دست ساخته هاى روحانیان و حامیان دین مسیحى که فرسنگهااز سرچشمه اصلیش فاصله داشت بود و گرنه ترک
عبودیت خداى یکتا و دین اصیل و جدا کردن آن ازارزشهاى والاى دین الهى هیچگاه نمى تواند فتح بابى باشد براى رسیدن به تمدن و صنعت پیشرفته. روى این اصل اسلام با تمام توان از نفوذ شرک والحاد به حوزه اسلامى به نام[ آزادى عقیده] جلوگیرى مى کند.
کسانى که آزادى عقیده را دراسلام به معناى آزاد بودن انسانها درانتخاب هر نوع عقیده اى مطرح مى کنند به این نکته توجه نکرده اند که اساس دعوت قرآن وانبیاء بر توحید و یکتاپرستى استوار مى باشد واگر دست ازاین شعار برداشته و آزادى مردم را درانتخاب هرگونه تفکرى بپذیریم دین راازاصل متلاشى کرده ایم.
چگونه اسلام مى تواند بناى آزادى عقیده به توحید و معاد و نبوت سنگ زیرین آن را تشکیل مى دهد.اسلامى که در تضاد دائمى با شرک و بت پرستى است و آن راانحراف از فطرت بشرى مى داند چگونه مى تواند در مقابل عقیده شرک آمیز بى تفاوت مانده و بدان تقدس بخشد. بالاترازاین مکتب اسلام با وجود لزم اعتقاد به تمامى پیامبران وانبیاء عظم تنها آیینى را که مى پذیرداسلام است. گر چه همه ادیان توحیدى از جانب خداوند آمده و داراى هدفى واحدند،ولى در هر زمانى تنها یک دین وجود داشته و دراین زمان دین مقبول و مورد پذیرش خداوند را دین اسلام مى داند:
... من یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه.
گر چه معناى اسلام همان تسلیم است ولى حقیقت تسلیم در هر زمانى شکلى داشته و دراین زمان شکل آن مکتبى است که بدست پیامبر خاتم پدید آمده است.البته آنچه گفته شد بدین معنى نیست که اسلام تحمیل عقیده را جایز دانسته و براى پیشبرد عقیده خود توسل به زور و شمشیر را جایز مى داند. آن چنانکه برخى براین باورند و جزءاتهامات اروپائیان نسبت به اسلام است.اسلام در عین این که تنها خود را بر حق دانسته و سعادت انسان را تنها در پذیرش اسلام مى داند ولى در عین حال از تحمیل عقیده خود بر دیگران واستفاده از زور را درانتخاب دین جایز نمى داند که انشاءالله در مقاله آینده به طور مفصل بدان خواهیم پرداخت.
پاورقى ها
1. الحیاه 1.88.
2. دائره المعارف قرن العشرین ماده وثن.
3. مقدمه اى بر جهانبینى اسلامى نقل از کتاب دین و روان.
4. فطرت شهید مطهرى 1079.
5. تاریخ ادیان على اصغر حکمت /07
6. مجله جلوه شماره 6.
7. آزادى اندیشه پرفسور آلبرت بایر.69.
8. همان مدرک.65.
9. همان مدرک.100.
10. همان مدرک.108.
11. همان مدرک.60.
12. حکومت از نظراسلام.6867.
13. اندیشه سیاسى عرب.190.