آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

مفهوم سیاست از جنجالى‏ترین و پیچیده‏ترین مفاهیم کلیدى در علوم انسانى است که اندیشمندان علوم سیاسى در مورد آن اجماع نظر ندارند مهم‏ترین دلیل آن، وجود ابهام در محتوا و مؤلفه‏ها و پیش‏فرض‏هاى آن است، زیرا علم سیاست از زیر مجموعه‏هاى علوم انسانى است که همواره با پیش فرض‏هاى خاصى قرین است و لذا هرگونه بحث از اصول و مبانى علم سیاست مسبوق به نظریه و اعتقادات است، از این‏رو تفکیک دانش سیاست از ارزش‏ها و باورها غیر ممکن مى‏نماید. بازشناسى مفهوم سیاست از دیدگاه‏هاى مختلف هدف مقاله حاضر است.

متن

مقدمه‏
از منظر علم منطق تعریف باید جامع افراد و مانع اغیار باشد؛ اما از آن‏جا که علوم انسانى موضوعش رفتار انسان است و رفتار انسان نیز علل و انگیزه‏هاى متفاوت و ناشناخته‏اى دارد، از این‏رو از پیچیدگى‏هاى خاصى برخوردار است. سیاست و علوم سیاسى نیز که در قلمرو علوم انسانى قرار دارد داراى مفهومى پیچیده و دشوار است، زیرا اولاً، قلمرو آن مشخص نیست. سیاست به نحوى در تمامى حوزه‏هاى زندگى افراد و گروه‏هاى جامعه بشرى مداخله مى‏کند. همه ما، خواسته یا ناخواسته، متأثر از تأثیرات و تصمیمات سیاسى حاکمیت‏هاى داخلى و خارجى هستیم. رابرت دال مى‏گوید: «انسان‏ها در هر لحظه از زمان به نوعى با مسائل سیاسى درگیر مى‏باشند».2 حتى برخى مدعى‏اند علوم نیز زاییده خواست قدرت است؛ به عبارت دیگر، هر اندازه موضوع پژوهش گسترده باشد و اجزاى آن پراکنده‏تر باشد به ویژه اگر اجزاى آن ناهمگون‏تر باشد، ساختن یک تعریف و نظریه عام و جامع که تمام افراد را شامل گردد سخت‏تر است. چون پیش شرط تعریف جامع و مانع، علم و آگاهى کامل به عناصر سازنده آن است که بسیار دشوار است. بدین دلیل هرگونه تعریف از سیاست ارزش نسبى دارد؛ از این‏رو براى تسهیل در آموزش و فهم، آن‏ها را طبقه بندى و نقاط ضعف و قوت‏شان را بررسى خواهیم کرد؛
ثانیاً، هرکس از سیاست مفهوم خاصى را در ذهن دارد؛ براى مثال وقتى که گفته مى‏شود سیاست کشور غلط است یا سیاست کشور سالم است و یا دخالت در مسایل سیاسى در صلاحیت هرکس نیست، منظور از سیاست، دولت است، و یا سیاست یعنى قدرت یا مدیریت و نیز سیاست یعنى دروغ، عوام فریبى و نیرنگ؛ براى نمونه روزنامه لوموند در هفتم سپتامبر 1984 (ششم شهریور 1363) ضمن نظرسنجى از مردم فرانسه اظهار داشت: اکثر مردم معتقد بودند سیاستمداران آن‏ها دروغگو هستند و یا لوتولکونف سردبیر روزنامه ایزوستیا و دبیر کل اتحادیه روزنامه‏نگاران شوروى در مصاحبه‏اى مطبوعاتى سیاست را این‏گونه تعریف کرده است: به نظر من سیاست عبارت است از کارهاى شخصى روزمره؛3
ثالثاً، تعاریف علوم انسانى برخلاف علوم طبیعى، نسبى و دائماً دستخوش تغییر بوده و از ثبات کمترى برخوردارند؛ براى مثال زمانى حکومت پادشاهى بهترین حکومت تلقى مى‏شد، ولى الآن چنین نیست و یا زمانى حکومت دموکراسى بدترین حکومت بود، ولى الآن بهترین محسوب مى‏گردد؛
رابعاً، هرگونه تعریف از سیاست مبتنى بر باورها و ارزش‏هاى خاص خودش است، چون دانش‏هاى انسانى مسبوق به پیش‏فرض‏ها و اعتقادات هستند. بدین دلیل در علوم اجتماعى درباره یک موضوع اجتماعى یا سیاسى میان پژوهشگران وحدت نظر نیست، زیرا محقق علوم اجتماعى خود جزئى از موضوع تحقیق است و در عمل دشوار است که پیش فرض‏ها و انگیزه‏هاى خودش را در پژوهش خود تأثیر ندهد.
به سبب چهار مشکل یاد شده، تعریف و مفهوم سیاست داراى ابهام شده است؛ از این‏رو تعاریف متعددى از آن ارائه شده است که در ذیل بدانها اشاره، بررسى و ارزیابى خواهیم کرد.
واژه سیاست‏
در زبان سیاسى اسلام، سیاست از ریشه ساس، یسوس گرفته شده و معانى آن عبارت است از: حکومت، ریاست، تنبیه، پرورش، اداره کردن، مصحلت کردن، تدبیر کردن، عدالت، نگهدارى و حراست.4 به نظر مى‏رسد مفهوم اصلى و حقیقى این واژه، همان پرورش و پروراندن باشد، چون معمولاً واژه‏ها در آغاز در مفهوم مادى و محسوس به کار مى‏روند و سپس با توسعه در مفهوم به معانى غیر مادى و غیر محسوس تعمیم داده مى‏شوند؛ چنان که در توضیح «ساسة الفرس» گویند «اى راضها» یعنى صاحب اسب به پرورش و تربیت آن اقدام کرد؛ همین مفهوم سیاست با توسعه در مصداق، در تربیت انسان‏ها، فرد و جامعه نیز استعمال گردید.5 سیاست در متون و منابع روایى نیز به معناى تربیت، پرورش و ریاست به کار رفته است. در این‏جا به چند روایت اشاره مى‏کنیم:
پیامبر اکرم مى‏فرماید: «کان بنو اسرائیل تسوسهم انبیاء هم؛6 همواره سرپرستى و ریاست بنى اسرائیل را پیامبران بنى اسرائیل عهده دار بودند». یا مى‏فرماید: «فوّض إلیه أمر الدین و الدنیا لیسوس عباده».7
یا روایت شده است: «والامام مضطلع بالامامه، عالم بالسیاسة؛8 امام حامل و متکفل رهبرى جامعه و نیز آگاه به سیاست است». امام صادق‏علیه السلام نیز فرمود: وقتى که پیامبر اکرم را خداوند متعال از نظر روحى و اخلاقى پرورش داد... (إن اللّه ادب نبیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الادب قال: إنّک لعلى خلق عظیم) فرمود: «ثم فوّض إلیه أمر الدین و الأمّة لیسوس عباده»9
در زیارت جامعه کبیره نیز آمده است: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوة و دعائم الدین و ساسة العباد». حضرت على‏علیه السلام درباره رابطه پرورش و ادب با سیاست مى‏فرماید: «بحسن السیاسة یکون الأدب الصالح؛10 با سیاستمدارى خوب، ادب شایسته حاصل مى‏گردد». آن حضرت در مورد نسبت سیاست و عدالت نیز مى‏فرماید: «ملاک السیاسة العدل»، یا مى‏فرماید: «جمال السیاسة العدل فى الأمرة و العفو مع القدرة»11. همچنین مى‏فرماید: «آفة الزعامة ضعف السیاسة»12
واژه سیاست در قرآن به کار نرفته است؛ از این‏رو براى بررسى مفهوم سیاست در قرآن باید از واژه‏هایى نظیر امامت، ولایت و خلافت بهره گرفت. چنانچه مى‏فرماید:
اللَّه ولى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور و الذین کفروا اولیاء هم الطاغوت یخرجونهم من النور الى الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدین؛13 خداوند ولىّ و سرپرست اهل ایمان است. آنان را از تاریکى‏هاى جهان خارج و به سوى نور مى‏برد و آنان که کفر ورزیدند ولى و سرپرست آنها طاغوت است، که آنان را از نور به سوى گمراهى مى‏برند. آنان اهل جهنم و در آن پیوسته خواهند ماند.
قرآن در این آیه ولایت و امامت را دو قسم کرده است: امامت و ولایت حق و رهبرى و ولایت باطل. اما هر دو، نوعى سیاست و رهبرى است. در جاى دیگر خداوند مى‏فرماید: «وجعلناهم أئمة یهدون بامرنا»14 که اشاره به امامت حق و هدایت به سوى نور دارد، یا مى‏فرماید: «وجعلناهم أئمة یدعون إلى النار»15 که ناظر به حکومت و امامت باطل است. گاهى قرآن براى حکومت و سرپرستى جامعه از واژه «خلیفه» استفاده مى‏کند:
یا داود انّا جعلناک خلیفة فى الارض فاحکم بین الناس بالحق و لا تتبع الهوى فیضلک عن سبیل اللَّه؛16 اى داود، ما تو را جانشین و سرپرست در زمین قرار دادیم. پس بین مردم به حق حکومت کن و از هواى نفس پیروى نکن.
در زبان‏هاى اروپایى واژه سیاست از کلمه یونانى شهر (Polis) گرفته شده است. چنان که ارسطو در کتاب سیاست مى‏گوید: «انسان به حکم «Polisis» موجودى است که براى زندگى در «Polis» آفریده شده است».17 بدین لحاظ از منظر ارسطو، تصور زندگى مدنى و آزاد در بیرون از شهر محال است. از این حیث موضوع علم سیاست در دیدگاه اندیشمندان یونان باستان «شهر» تلقى مى‏شد. اما دایره معناى آن به تدریج توسعه پیدا کرد و به قانون اساسى و رژیم سیاسى نیز اطلاق گردید. در هر صورت از منظر یونانیان، شهر و دولت از همدیگر تفکیک‏ناپذیر بودند و لذا واژه ترکیبى «شهر - دولت» (city - state) براى این مفهوم رساتر مى‏نماید، کما این‏که برخى از محققان گفته‏اند: مفهوم شهر با Polisیونانى تفاوت آشکار دارد. شهر، به معناى جایگاه زیست مردمان را در یونانى astyمى‏نامیدند. Polis در آغاز قلعه‏اى بود که در پاى astyساخته مى‏شد، اما مفهوم آن تغییر یافت و به معناى جامعه سیاسى به کار رفت‏18 بنابراین واژه Polis تنها به معناى شهر نبود، بلکه به معناى «دژ»، «دولت» و «جامعه» هم به کار مى‏رفت. اگر واژه Polis را از زبان یونان باستان جدا کنیم، دانش‏واژه «شهر - دولت» بى‏معنا خواهد شد. در واقع، سیاست، در معناى یونانى علم حکومت بر شهر بود.19
اما در خصوص فرق بین «سیاست» و «علم سیاست» برخى معتقدند سیاست ناظر به جنبه عملى و کاربردى است و علم سیاست ناظر به جنبه نظرى و اندیشه‏اى است؛ اما به نظر مى‏رسد تقسیم سیاست به «سیاست نظرى» و «سیاست کاربردى» نه تنها مشکلى را حل نمى‏کند بلکه بر ابهام و پیچیدگى آن مى‏افزاید. بنابراین علم سیاست نه تنها مبانى و بنیادهاى مربوط به نهادها و سازمان‏هاى سیاسى و اجتماعى را مطالعه مى‏کند، بلکه رفتار و کنش‏هاى سیاسى و اجتماعى را نیز بررسى مى‏نماید. به عبارت دیگر، علم سیاست به «تحلیل و بررسى جنبه‏هاى سیاسى پدیده‏هاى اجتماعى نظر دارد»20 خواه عملى یا علمى.
تعریف اصطلاحى سیاست‏
از آن‏جا که تعریف سیاست - به دلایلى که ذکر شد - بسیار مشکل است، هرگونه تعریف جامع افراد و مانع اغیار تقریباً غیر ممکن است؛ از این‏رو تاکنون ده‏ها تعریف از سیاست ارائه شده که نه تنها دلیل بر پیچیدگى موضوع است، بلکه بر ابهام و پیچیدگى مفهوم و تعریف سیاست نیز افزوده است. به نظر مى‏رسد مى‏توان این تعاریف متعدد را طبقه بندى و انسجام منطقى‏ترى بخشید. در این‏جا این تعاریف را در چهار دسته، طبقه‏بندى مى‏کنیم و به توضیح و نقد و بررسى آنها مى‏پردازیم.
1. کسب و حفظ قدرت: برخى از اندیشمندان سیاسى سیاست را پیکار و مبارزه افراد، گروه‏ها، احزاب و دولت‏ها با یکدیگر بر سر قدرت مى‏دانند. مى‏توان گفت که قدیمى‏ترین تعریف براى سیاست همین است. فارغ از این که مشروعیت چنین قدرتى به کجا یا چه کسى و به چه ارزش‏هایى منتسب است، قدرت و زور سنتى‏ترین تعریف براى سیاست تلقى مى‏گردد. این معنا، هم در متون قدیم غرب قابل ردیابى است و هم در آثار سیاسى شرقى. در ذیل به چند نمونه اشاره مى‏کنیم:
مک آیور در کتاب جامعه و حکومت، سیاست را به معناى اعمال قدرت و تشکیلات متمرکز21 معرفى مى‏کند. از نظر هارولد لاسول، سیاست علمى است که به ما مى‏آموزد چه کسى مى‏برد، چه مى‏برد، کى مى‏برد، کجا مى‏برد و چگونه مى‏برد.22
موریس دو ورژه محور و هسته اصلى سیاست را قدرت مى‏داند:
جوهر سیاست ذوجنبتین است. تصویر ژنوس خداى دو چهره مظهر حقیقى دولت است، زیرا ژرف‏ترین واقعیت سیاسى را بیان مى‏کند. دولت و به صورت وسیع‏تر قدرت سازمان یافته در یک جامعه همیشه و همه جا در عین حال که ابزار تسلط برخى از طبقات بر طبقات دیگر است و طبقات مسلط به سود خود و به زیان طبقات زیر سلطه از آن استفاده مى‏کنند، وسیله‏اى است براى تأمین نوعى نظم اجتماعى در جهت مصلحت عمومى.23
فیودوربورلانسکى نیز در تعریف سیاست مى‏نویسد:
مفهوم قدرت محور تئورى سیاسى و مطالعه پروسه‏هاى سیاسى مشخص است. این مفهوم کلید درک نهادها سیاسى، جنبش‏هاى سیاسى و خود سیاست است.24
برتراند راسل نیز در کتاب قدرت سیاست را به معناى قدرت‏25 تعریف مى‏کند. رابرت دال هم سیاست را به معناى اقتدار و قدرت مى‏داند.26 نیچه نیز مى‏گوید: «قدرت نخستین حق را به دست مى‏دهد و هیچ حقى نیست که در باطن نوعى گستاخى، غضب و خشونت نباشد».27 دیوید ایستون هم معتقد است سیاست با «تخصیص آمرانه ارزش‏ها در جامعه»28 سر و کار دارد.
در جهان اسلام نیز این اصل (زور یا قدرت) از زمان‏هاى دور و گذشته به چشم مى‏خورد. آموزه‏هایى چون «الحق لمن غلب» و یا «لا یقوم الناس الا بالسیف»29 حکایت از آن دارد.
سیاست نویسان ایرانى نیز سیاست را به معناى حفظ قدرت به منظور ایجاد نظم و امنیت مى‏دانستند؛ از جمله خواجه نظام الملک در سیاستنامه و جاحظ در التّاج و عنصر المعالى کیکاووس بن قابوس بن وشمگیر در قابوسنامه‏30 این تعریف را ارائه کرده‏اند.

نقد و ارزیابى:این تعریف از چند نظر قابل مناقشه است: اولاً، مبتنى بر تعریف خاصى از انسان است، همان‏طور که هابز در اندیشه غرب فرد شاخص این دیدگاه محسوب مى‏گردد. از منظر هابز انسان‏ها در وضعیت طبیعى گرگ همدیگرند و براى مهار انسان‏هاى بد سرشت نیازمند حکومت مقتدر و قدرت متمرکز هستیم. بنابراین پیش‏فرض این تعریف از سیاست و حکومت، تعریف بدبینانه‏اى از رفتار و کنش اجتماعى انسان به دست مى‏دهد که لازمه آن حاکمیت مبتنى بر قدرت است. اما در آموزه‏هاى اسلامى سرشت انسان مبتنى بر زشتى نیست، بلکه فطرت انسان گرایش به خیر دارد، اگر چه طبع انسان گرایش به فجور نیز دارد همان طور که قرآن مى‏فرماید: «فالهمها فجورها و تقواها»؛ ثانیاً، غایت فعل سیاسى در اسلام کسب یا حفظ قدرت نیست، بلکه وسیله‏اى در جهت احقاق و دفع ظلم است، همان طور که حضرت على‏علیه السلام در حالى که کفشش را وصله مى‏زد فرمود: «و للَّه لهى أحّب إلى من امرتکم هذه الآن إن اقیم حقاً أو أدفع باطلاً».31 ثالثاً، انگیزه فعل و کنش سیاسى در آموزه‏هاى اسلامى مبتنى بر تکلیف محورى است. انسان مسلمان در زندگى فردى و سیاسى اجتماعى خود تنها دغدغه‏اش انجام وظیفه الهى است نه کسب یا حفظ قدرت.
2. مطالعه دولت: بعد از مفهوم قدرت، سنتى‏ترین موضوع و تعریف براى سیاست، دولت است. عده زیادى از اندیشمندان علوم سیاسى، سیاست را به معناى مطالعه سازمان دولت گرفته‏اند. مفهوم دولت از سده شانزدهم میلادى به وسیله ماکیاول (1469 - 1527) رواج یافته است؛ چنانچه یونانى‏ها به جاى آن واژه «پولیس» (شهر - دولت) را استعمال مى‏کردند. البته واژه دولت به معناى حاکمیت شاهان که در اروپا بوده، با جامعه، اجتماع و ملت فرق داشته است؛ اما به تدریج با طرح بحث‏هاى حاکمیت ملى، دولت‏هاى پادشاهى اروپایى تغییر ماهیت داده و به دولت ملى تغییر مفهوم دادند. در هر صورت برخى از متفکران سیاسى، سیاست را به معناى بررسى و مطالعه ساختار و تشکیلات سیاسى دولت مى‏دانند، براى مثال آندرسن، کارلتون و کریستول در کتاب آشنایى با علم سیاست سیاست را «علم مربوط به دولت یا به عنوان رشته‏اى از علوم اجتماعى که مربوط به تئورى سازمان‏ها، حکومت و اعمال دولت است»32 تعریف کرده‏اند.
هارولد. ژ. لاسکى در کتاب مقدمه‏اى بر سیاست سیاست را «بررسى نهاد رسمى کشور و دولت»33 معرفى مى‏کند. مک آیور نیز در کتاب جامعه و حکومت سیاست را تشکیلات متمرکزى تصور مى‏کند که متکفل برقرارى نظم و امنیت است:
در این کتاب هرجا به طور مطلق از حکومت سخن مى‏گوییم مقصود حکومت سیاسى یعنى تشکیلات متمرکزى است که در یک جامعه بزرگ یا کوچک نوعى نظم برقرار مى‏سازد.34
میرزا ملکم خان، از روشنفکران عصر قاجار و مروجّ اندیشه دموکراسى و سکولاریسم، سیاست را مرادف دولت مى‏داند: «دولت در عالم حکمرانى یعنى سیاست، سیاست یعنى حکم و تنبیه، بدون تنبیه حکم نیست. بدون حکم نه سیاست است و نه دولت».35

نقد و ارزیابى: تعریف سیاست به دولت خالى از اشکال نیست: اولاً، این تعریف با رویکردى ساختارى، سیاست را تعریف کرده و از نقش و کنش انسانى که مبتنى بر توانایى‏هاى فردى و شخصیت حقیقى افراد است غفلت نموده است؛ ثانیاً، تعریف سیاست به دولت، تعریف به جزء لازم آن است. اگرچه دولت یکى از لوازم مهم سیاست است، ولى سیاست صرفاً مطالعه دولت نیست، بلکه سازمان‏ها، گروه‏هاى ذى نفوذ و احزاب نیز جزء سیاست هستند؛ ثالثاً، این تعریف همانند تعریف‏هاى پیشین به غایت و هدف سیاست که هدایت و سعادت معنوى انسان است، توجه نکرده است.

3. فرایند تصمیم‏گیرى (مدیریت بحران): برخى از صاحب نظران سیاسى، سیاست را از نظر فرایند سیاست‏گذارى و چگونگى تصمیم‏گیرى سیاسى براى کنترل بحران‏هاى متعدد درون جامعه، مطالعه مى‏کنند، که در نتیجه سیاست ماهیت متفاوتى مى‏یابد. از این منظر، جامعه و حکومت همواره در بحران‏هاى متعدد غوطه‏ور است و سیاستمدار تنها کار ویژه‏اش، مدیریت این بحران‏هاست تا از حد کنترل خارج نگردد؛ براى مثال ریمون آرون سیاست را به معناى «تصمیم‏گیرى درباره رویدادهاى ناهمگون در جامعه»36 مى‏داند. طبق این تعریف، سیاست به فرایند سیاست‏گذارى دولت اطلاق مى‏گردد؛ فرایندى که طى آن سیاست گذاران تصمیم مى‏گیرند در مواقع خاص و اضطرارى چه اقداماتى را انجام دهند یا ترک کنند.
بى‏تردید امروزه شایع‏ترین و مهم‏ترین تعریف در محافل علمى و تحقیقاتى، سیاست به معناى مدیریت است. امروزه مهم‏ترین کار ویژه سیاست را چگونه حکومت کردن تلقى مى‏کنند بر خلاف ادوار گذشته که بر روى «چه کسى باید حکومت کند» تأکید مى‏کردند. بنابراین در یک فرایند تکاملى، معنا و تعریف سیاست از اصالت قدرت و دولت به سمت اصالت کارکرد و کار آمدى سیاست متحول شد.
نقد و ارزیابى: این تعریف از چند منظر قابل تأمل است: اولاً، تعریف سیاست به مدیریت، اگرچه تا حدى به تعاریف اندیشمندان اسلامى نزدیک مى‏گردد، ولى تعریف سیاست به مدیریت بحران، بیشتر ماهیت محافظه کارانه دارد، چرا که درباره هدایت، سرنوشت و سعادت شهروندان سکوت مى‏کند و صرفاً در پى حفظ وضع موجود است و براى آینده معنوى جامعه سیاسى برنامه‏اى ندارد؛ ثانیاً، این تعریف مبتنى بر تلقى بسیار خوشبینانه از سرشت و طبیعت انسان است. متفکران شاخص آن را در غرب لاک و روسو مى‏دانند. واقعیت این است که اگرچه سرشت و فطرت انسان به خیر و نیکى گرایش دارد، ولى نباید از طبیعت تجاوزگرى و ستمگرى انسان غفلت کرد.

4. تدبیر معطوف به هدایت (تقوا): سیاست در آموزه‏هاى اسلامى به معناى مدیریت و تدبیر معطوف به هدایت جامعه است؛ از این‏رو موضوع سیاست در اندیشه اسلامى نه قدرت است و نه دولت، بلکه نظم عادلانه مبتنى بر تقوا و هدایت است. مضافاً، در اسلام سیاست صرفاً مدیریت بحران نیست، بلکه مدیریت در راستاى سعادت و هدایت بشر به منظور ایجاد و استقرار ارزش‏هاى انسانى و الهى است؛ از این‏رو داراى قداست است. با توجه به تعریف ارائه شده براى سیاست، سیاست داراى سه رکن و مقوم مى‏باشد: اولین رکن، تدبیر یا مدیریت است. مفهوم تدبیر اشاره به «ماهیت سیاست» دارد. حاکم اسلامى از منظر آموزه اسلامى در جست و جوى ایجاد نظم و امنیت (جان، مال و عِرض) شهروندان است؛ از این‏رو هر نوع تدبیر و چاره‏جویى در جهت تنظیم روابط اجتماعى و اداره کشور و جامعه را سیاست مى‏گویند؛ دومین عنصر، تقواست. این عنصر ناظر به «جهت حرکت» در سیاست است. در آموزه‏هاى اسلامى تمامى کنش‏ها، وقتى اصالت مى‏یابند که در مسیر قرب الهى و تقوا باشند، چرا که «إن أکرمکم عنداللَّه أتقیکم». بنابراین همچنان که مبدأ انسان از خداست مقصد نیز باید به سوى خداوند باشد. انا للَّه و انا الیه راجعون. البته تقوا داراى ابعاد مختلف و مدارج متعدد است؛ ولى آنچه در کلیت زندگى سیاسى مدنظر مى‏باشد، رفتار و کنش اجتماعى مبتنى بر تقواست؛ سومین رکن، عدالت است. عنصر عدالت ناظر به «غایت فعل سیاسى» در مفهوم سیاست است. آهنگ حرکت به سوى آرمان نهفته است و سیاست در پى آن است تا ضمن ایجاد رابطه با واقعیت‏هاى موجود، چگونگى وصول به هدف را فراروى ما نهد. به عبارت دیگر، در اندیشه اسلامى سیاست نیازمند ملاک و میزان است. این معیار چیزى جز عدالت نمى‏تواند باشد، همان طور که خداوند متعال غایت دولت اسلامى را در موارد متعدد متذکر مى‏شوند؛ از جمله:
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط؛37 هر آینه ما رسولان را با دلایل روشن فرستادیم و کتاب و میزان را نازل کردیم تا بین مردم قسط و عدالت را اقامه نمایند.
در روایات نیز مى‏خوانیم: «ملاک السیاسة العدل» و «جمال السیاسة العدل و الأمرة و العفو مع القدرة».38 در برخى روایات این موضوع ذیل آفت‏هاى سیاست مطرح گردیده است؛ از جمله «بئس السیاسة الجور» یا «آفة الزعامة ضعف السیاسة».39
اندیشمندان و متفکران اسلامى نیز با توجه به آموزه‏هاى اسلامى، سیاست را کم و بیش با واژه‏هاى تدبیر، هدایت، سعادت، فضیلت و خیر برین تعریف کرده‏اند؛ چنان که فارابى، حاصل خدماتى که حاکم در جهت نشر فضایل و اخلاق و به منظور رسیدن به سعادت انجام مى‏دهد را سیاست مى‏نامد:
راه ایجاد فضیلت در وجود انسان آن است که افعال و سنن فاضله، پیوسته در شهرها و میان امت‏ها رایج و شایع باشد این کار امکان‏پذیر نیست مگر به وسیله حکومتى که در پرتو آن، این افعال و سنن و ملاکات اخلاقى در شهرها و در میان مردم رواج یابد حاصل این خدمت را سیاست گویند.40
غزالى نیز مى‏گوید سیاست ابزارى است که انسان را به خداوند مى‏رساند41 ماوردى، فقیه اهل سنت، سیاست را به معناى راه بردن و هدایت کردن مى‏داند. جمله معروفى از شافعى است که «سیاسة الناس أشد من سیاسة الدّواب؛ راه بردن انسان سخت‏تر از سیاست چهار پایان است».42
خواجه نصیرالدین طوسى نیز در اخلاق ناصرى سیاست را مرادف با تدبیر قرار مى‏دهد و آن را به تدبیر منزل، تدبیر خدم و عبید، تدبیر اولاد، تدبیر مدن و... تقسیم مى‏کند و همه را جزء حکمت عملى قلمداد مى‏کند.43
علامه محمد تقى جعفرى سیاست را به معناى مدیریت گرفته است: «سیاست عبارت است از مدیریت و توجیه و تنظیم زندگى اجتماعى انسان‏ها در مسیر حیات معقول».44 منظور ایشان از حیات معقول همان حیات وحیانى و زندگى الهى انبیا و امامان معصوم‏علیهم السلام است.45 از منظر امام خمینى نیز سیاست به معناى مدیریت، رهبرى و هدایت جامعه در جهت مصالح دنیوى و اخروى است:
سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را مد نظر بگیرد و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص انبیا است و دیگران این سیاست را نمى‏توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیا است و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام.46
از منظر ایشان سیاست به سه قسم تقسیم مى‏شود:
1- سیاست شیطانى: این نوع از سیاست ناظر به بکارگیرى خدعه، نیرنگ و دروغ در اداره جامعه است. استفاده از هر وسیله ممکن براى دستیابى به اهداف، در اندیشه اسلامى مجاز نیست. امام خمینى مى‏فرماید: «آنچه مردود است حکومت‏هاى شیطانى و دیکتاتورى و ستمگرى است».47 کما این که حضرت على‏علیه السلام در این باره مى‏فرماید:
واللَّه ما معاویة بادهى‏ منّى و لکنّه یَغدرُ و یفجُرُ و لولا کراهیّة الغَدر لکنتُ من اَدهى‏ الناس و لکن کل غدرة فجرَهُ و کل فجرَةٍ کفره؛48 به خدا سوگند که معاویه زرنگ‏تر از من نیست، لیکن او حیله‏گر و فاجر است و اگر حیله‏گرى بد نبود من زیرک‏ترین مردم بودم. اما هر حیله گرى، گناه و هر گناهى موجب کفر و خروج از ایمان است.
2- سیاست حیوانى: در این نوع از سیاست دولت صرفاً در جهت تحقق نیازهاى مادى جامعه تلاش مى‏کند. امام خمینى در این‏باره مى‏فرماید:
انسان یک بعد ندارد. انسان فقط حیوان نیست که خوردن و خوراک همه شؤون او باشد. سیاست‏هاى شیطانى و سیاست‏هاى صحیح اگر هم باشد، امت را در یک بعد هدایت مى‏کند و راه مى‏برد و آن بعد حیوانى است، بعد اجتماعى، مادى است و این سیاست جزء ناقصى از سیاستى است که در اسلام براى انبیا و براى اولیا ثابت شده است.49
3- سیاست اسلامى: در این نوع سیاست دولت علاوه بر تأمین نیازهاى مادى و حیوانى انسان، باید در جهت شکوفایى ارزش‏هاى انسانى و معنوى تلاش کند، چرا که نظام سیاسى مطلوب اسلام، نظام ارزشى و الهى است که حاکم اسلامى عهده‏دار تدبیر مدبرانه جامعه اسلامى است؛ از این‏رو حاکم اسلامى قبل از تربیت و تدبیر جامعه باید خود تربیت شده به آداب و ارزش‏هاى اسلامى باشد. به عبارت دیگر، در اسلام نه تنها چگونه حکومت کردن اهمیت دارد، بلکه چه کسى حکومت کند نیز به همان میزان مهم است.
امام خمینى در جاى دیگر تعریفى دیگر از سیاست ارائه مى‏دهد. در این تعریف ایشان سیاست را به معناى «رابطه» مى‏گیرند: «مگر سیاست چیست؟ رابطه بین حاکم و ملت، روابط بین حاکم و سایر حکومت‏ها، جلوگیرى از سایر مفاسدى که است».50 به نظر مى‏رسد به لحاظ علمى این تعریف بسیار دقیق باشد. امام خمینى هر کجا سیاست را تعریف کردند با توجه به غایت سیاست تعریف نمودند، ولى این‏جا تعریفى کاملاً علمى ارائه دادند که به وسیله آن مى‏توان دولت‏ها و رژیم‏هاى گوناگون را

توصیف، مقایسه و ارزشیابى کرد. براى روشن شدن مطلب مى‏توان عبارت فوق را به شکل نمودار نشان داد:
 
چنانچه در نمودار پیداست، روابط چیزى جز فرهنگ ملت‏ها و باورهاى جامعه نیست و آنچه رابطه حکومت و مردم را سامان مى‏دهد همانا باورهاى حاکم بر جامعه است که مبتنى بر حق و تکلیف یا در خواست‏ها و حمایت‏ها است. هرچه این روابط عادلانه‏تر و معطوف به مشروعیت و مقبولیت بیشترى باشد حکومت و نظام سیاسى نیز داراى قوام و ثبات بیشترى خواهد بود.
پى‏نوشت‏ها
1. دانش آموخته حوزه علمیه قم و فارغ التحصیل کارشناسى ارشد علوم سیاسى مؤسسه آموزش عالى باقرالعلوم‏علیه السلام.
2. رابرت دال، تجزیه و تحلیل جدید سیاست، ترجمه حسین ظفریان (تهران: نشر مترجم، 1364)، ص 1.
3. روزنامه اطلاعات، 12/8/1349.
4. ر. ک: على اکبر دهخدا، لغت نامه، و ابن منظور، لسان العرب و قاموس اللغه.
5. اسماعیل دارابکلائى، نگرشى بر فلسفه سیاسى اسلام (قم: بوستان کتاب، 1380) ص 15.
6. الطریحى، مجمع البحرین، ماده ساس.
7. محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج 1، ص 226.
8. همان، ص 202.
9. کلینى، پیشین، ج 1، ص 226.
10. همان، ص 28.
11. محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمه، ج 4، ص 584.
12. بقره (2) آیه 257.
13. عبدالواحد تمیمى آمدى، غررالحکم و دررالکلم، ج 3، ص 384.
14. انبیاء (21) آیه 37.
15. قصص (28) آیه 48.
16. ص (38) آیه 16.
17. ارسطو، سیاست، ترجمه حمید عنایت (تهران: شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 1364)، ص 13.
18. ارسطو، پیشین، ص 5.
19. عبدالرحمن عالم، بنیادهاى علم سیاست (تهران: نشر نى، 1374) ص 23.
20. همان، ص 26.
21. مک آیور، جامعه و حکومت، ترجمه ابراهیم على کنى (تهران: نشر کتاب، 1344) ص 29.
22. توماس اسپریگنز، فهم نظریه‏هاى سیاسى، ترجمه فرهنگ رجایى (تهران: انتشارات آگاه، 1365) ص 10.
23. موریس دو ورژه، اصول علم سیاست، ترجمه ابوالفضل قاضى (تهران: شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 1349) ص 8.
24. فیودور بورلاسنکى، قدرت سیاسى، ماشین دولتى، ترجمه رهسپر، (تهران: نشر آموزگار، 1360) ص 15.
25. برتراند راسل، قدرت، ترجمه نجف دریابندرى (تهران: خوارزمى، 1361) ص 217.
26. رابرت دال، پیشین، ص 6.
27. على اصغر حلبى، مبانى اندیشه‏هاى سیاسى در ایران و جهان اسلام (تهران: زوار، 1382) ص 11.
28. ابوالقاسم طاهرى، اصول علم سیاست (تهران: پیام نور، 1374) ص 10.
29. همان، ص 11.
30. احمد بخشایشى اردستانى، اصول علم سیاست (تهران: آواى نور، 1376) ص 20.
31. نهج‏البلاغه، خطبه 23، ص 76.
32. آندرسن و دیگران، آشنایى با علم سیاست، ترجمه بهرام ملکوتى، ص 30.
33. هارولد. ژلاسکى، مقدمه‏اى بر سیاست، ترجمه منوچهر صفا (تهران: شرکت سهامى کتابهاى جیبى،
1347) ص.
34. مک آیور، پیشین، ص 29.
35. میرزا ملکم خان، مجموعه آثار (تهران: کتابخانه دانش، 1327) ص 127.
36. موریس دو ورژه، اصول علم سیاست، پیشین، ص 8.
37. حدید (57) آیه 25.
38. محمد محمدى رى شهرى، پیشین، ج 4، ص 584.
39. عبدالواحد تمیمى آمدى، پیشین، ج 3، ص 384.
40. ابونصر محمد فارابى، احصاء العلوم، ترجمه حسین خدیوجم، (تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایرانى،
1384) ص 107.
41. ابو حامد محمد غزالى، احیاء علوم الدین، ترجمه موید الدین محمد خوارزمى، به کوشش حسین خدیوجم، 1351).
42. احمد بخشایشى اردستانى، پیشین، ص 18.
43. خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، ص 12.
44. محمد تقى جعفرى، حکمت اصول سیاسى اسلامى (تهران: بنیاد نهج‏البلاغه، 1369) ص 41.
45. همان، ص 14.
46. روزنامه اطلاعات، 4/10/59.
47. امام روح اللَّه خمینى، وصیت نامه سیاسى - الهى، ص 2.
48. نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى صالح، کلام شماره 200.
49. صحیفه نور، ج 13، ص 217.
50. همان، ج 1، ص 229.

تبلیغات