آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۷

چکیده

متن

در آموزه هاى دینى, آدابى براى بهره گرفتن از قراءت و مطالعه قرآن بیان شده است. نگهداشت این آداب, در حقیقت, نوعى بزرگداشت آموزه هاى وحى و حفظ و نگهداشت متن اصلى دین دانسته مى شود.
در مجموعه هاى روایى, مانند: اصول کافى, آن آداب به شرح آمده است. شمارى از آن آداب جنبه فقهى پیدا کرده و به کتابها, نوشته ها و گفت و گوهاى فقهى راه یافته است, مانند: جایز نبودن آلودن قرآن, روایى و ناروایى فروش قرآن به کافران و مشرکان, ناروا بودن غلط نگارى واژگان قرآن و از جمله بسودن واژگان قرآن, موضوع بحث قرار گرفته که آیا چنین کارى بدون وضو, رواست, یا ناروا؟
محقق خوانسارى, براى پاسخ به آن, به بررسى نه چندان گسترده; اما استوار و درخور پرداخته است.
این پرسش, چندها پرسش دیگر را نیز به دنبال آورده است, از جمله:
حکم بساویدن آیه ها و واژگان قرآن در لا به لاى کتابها و نگاشته ها چیست؟
دست زدن به واژه (الله) و نامهاى پیامبران (ص) و امامان (ع) چه حکمى دارد؟
کودکان نابالغ در این باره, تکلیفى دارند یا خیر؟ اولیاى ایشان چطور؟
درباره این پرسشها, پاسخ استدلالى و اجتهادى محقق خوانسارى در مشارق الشموس, کانون بحث خواهد بود. با این وصف خواهیم کوشید تا دیدگاههاى دیگر را نیز باز شناسیم; چه, هندسه فکرى محقق خوانسارى, وقتى به درستى نموده خواهد شد که زوایاى این موضوع در ساحت فقه و آراى فقیهان نیز نگریسته شود.
پیش از ورود به بحث دو نکته را یاد آور مى شویم:
1. انقلاب اسلامى سبب گشت, قرآن, آیه هاى قرآن و واژه هاى مقدس, نامهاى خدا, پیامبران و امامان (ع), در مجله ها, روزنامه ها, اطلاعیه ها, آرمها و … به گونه گسترده در سطح جامعه و میان مردمان نشر یابد. این کار, اگرچه به منظور آشنایى بیش تر مردمان خداجوى, با قرآن و حقایق قرآنى و اسلامى انجام گرفته و مى گیرد, اما این مسأله را در ذهنها پدید آورد که در دسترس قرار گرفتن آیه هاى قرآن و واژگان مقدس و دست زدن افراد به آنها, بدون وضو, در شریعت اسلام امرى ناروا و حرام است, چه باید کرد؟ آیا باید از درج و نگارش آنها دست برداشت, یا باید به بررسى دوباره و دقیق و موشکافانه این مسأله در فقه پرداخت و روایات را دید و دیدگاهها را وارسید و به نتیجه درخور رسیده چه بسا در این وارسیها و دقتها و باریک اندیشیها, نظریه روایى بسودن خط قرآن را استوار و شایسته دید و برگزید و دست به کار شد و فضاى ذهنى جامعه را ساخت و با ژرف بخشى و عقیده به تقدس و جایگاه بلند قرآن و گسترش احترام خردمندانه و عاقلانه به قرآن, روایى بساویدن و دست زدن به واژگان قرآن را اعلام کرد.
در این نوشتار, این مقوله را پى مى گیریم و آن را از زوایاى گوناگون مى نمایانیم. البته ارائه حکم اجتهادى و صدور فتوا مرتبه اى بالاتر از بحث و تحقیق تئوریک درباره موضوع است. پس روشن است که در عمل, هر شخص پیرو حکم و رأى مرجع خود خواهد بود. هدف ما بررسى زمینه هاى فتوایى و روشن گرى و نمایاندن استنباطها و قراءتهاى ممکن در این مسأله است. در واقع دیدگاه محقق خوانسارى را به عنوان راهى روشن و راهگشا, مى کاویم.
2. در این جا, از این مقوله سخن به میان خواهد آمد که آیا براى بسودن واژگان قرآن, وضو واجب است, به گونه اى که اگر شخص بدون وضو, به آیه ها و واژگان قرآن دست بزند, حکمى را فرو نهاده و کار حرامى را انجام داده است, یا در متون اسلامى, دلیل و مستندى براى چنان الزام و تکلیفى یافت نمى شود؟
آنان که بسودن واژگان را حرام دانسته اند, با استناد به دلیلهایى, مى خواهند دیدگاه و نظر خود را به کرسى بنشانند اما برابر نظریه محقق خوانسارى آن دلیلها از اثبات و تأسیس چنین حکمى ناتوانند. ناتمام دانستن دلیلها به معناى آن است که شریعت در این مورد حکم و تکلیف الزام آور ندارد; اما ادب و احترام قرآن اقتضا دارد که شخص مؤمن, با وضو بر واژگان آن دست نهد, جاى هیچ سخنى نیست. بنابراین, پسندیده بودنِ تعهد بر وضو به عنوان یک ارزش, نه به عنوان یک حکم, به دید و نظر هیچ یک از فقیهان, نه تنها ردّ نمى شود که همواره مورد سفارش بوده و هست; اما در این جا سخن از حکم فقهى است که دینداران, ناگزیر از اجراى آنند.
مقام فقهى بحث
فقیهان در دو مقام این مسأله را مطرح کرده اند:
نخست در باب (وضو), آن گاه که خواسته اند احکام و یا انگیزه ها و سببهاى وضو را بیان کنند; در چه هنگام وضو واجب و در چه هنگام مستحب است.
دیگر در باب احکام غسل, که تماس بدن شخص جُنب و حائض با خط قرآن را یکى از کارهاى حرام برشمرده اند.
اگرچه بحث در این دو مقام پیوند تنگاتنگ دارد, ولى در همه انگاره ها, حکم آن دو یکسان و برابر نیست; در مثل شمارى بسودن واژگان قرآن توسط شخص جُنب و حائض را از کارهاى حرام شمرده اند, اما وضو گرفتن را واجب ندانسته اند. بحث ما در مقام نخست است; یعنى کسى که محدث به حدث اصغر مى باشد, آیا براى او جایز است به واژگان قرآن دست بزند یا جایز نیست. اگر جایز نباشد, حرام است یا مکروه؟ گروهى آن را حرام و گروهى مکروه و گروهى جایز دانسته اند.
محقق خوانسارى, در شمار دسته سوم قرار دارد; اما پیروى از مشهور را نیکو مى شمارد:
(وجوبه لمسّ خط المصحف الواجب بنذر أو شبهه أو لإصلاح غلط لا یمکن بدونه بناءً على وجوب الإصلاح فهو مبنیّ على تحریم المس على المحدث بالحدث الاصغر و فیه خلاف.)1
اگر به نذر, یا همانند آن و یا براى اصلاح و اشتباه گیرى واژگان, بسودن قرآن واجب شده باشد. وضو نیز واجب خواهد بود. این حکم بستگى به آن دارد که بسودن قرآن را بدون وضو حرام بدانیم; اما این موضوع مورد اختلاف است.
همان گونه که مى بینید محور و اساس حکم در این بحث بر آن نهاده مى شود که آیا بسودن خط قرآن, بدون وضو حرام هست یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت باشد آن گاه وضو گرفتن براى دست زدن به نبشته قرآن, واجب شمرده خواهد شد. از نظر محقق خوانسارى, دلیلهایى که در سخنان فقیهان ارائه شده است, تمام و کافى نیستند و نمى توان آنها را مستند حکم قرار داد. اکنون شرح سخن:
مشهور فقیهان, دست نهادن بر نبشته قرآن را بدون وضو, حرام دانسته و بر این نظر, دلیلهایى اقامه کرده اند که از لا به لاى سخنان آنان مى شود فهمید:
1. شیخ صدوق مى نویسد.
(من کان جنباً أو على غیر وضوء فلا یمس القرآن و جازله ان یمس الورق.)2
شخصى که جنب یا بدون وضوست, به قرآن دست نزند, و اما دست زدن به برگه هاى قرآن اشکالى ندارد.
شیخ صدوق, این عبارت را از سخن امام (ع) در فقه الرضا, برگرفته است که مى فرماید:
(و لا تمس القرآن إذ کنت جنباً أو کنت على غیر وضوء, و مس الأوراق.)3
پس در حقیقت شیخ صدوق, برابر روایت فتوا داده است, چنانکه شیوه اوست. در کتابهاى فقهى خود: مقنع4 و هدایة5 بسودن خط قرآن را بدون وضو, جایز ندانسته است.
2. شیخ طوسى با آن که در أستبصار6 و مبسوط7 قائل به کراهت شده است, ولى در خلاف, مى نویسد:
(لا یجوز للجُنب و الحائض و المحدث أن یمسّوا المکتوب من القرآن, و لا بأس بأن یمسّوا اطراف أوراق المصحف, و التنزّه عنه أفضل… ما یدل على انّ نفس الکتابة لا یجوز مسّها قوله تعالى: (لا یمسّه الاّ المطهرون.)8
براى شخص جُنب و حائض و بى وضو, بِساویدن قرآن جایز نیست; اما بسودن حاشیه برگه ها اشکال ندارد, اگرچه بهتر است که از آن نیز پرهیز شود… و بر آن دلالت دارد آیه شریفه: …جز دست پاکان به آن نرسد.
او براى ثابت کردن این نظر, به دو حدیث و اجماع نیز استناد جسته است.
3. راوندى در فقه القرآن, از آیه: (لا یمسّه الا المطهرون) چنین برداشت کرده است.
(حظر الله مسّ القرآن مع ارتفاع الطهارة. فان قیل: هذا یلزمکم أن لا تجوزّوا على من لیس على الطهارة الصغرى ایضا أن یمس القرآن.
قلنا: و کذلک نقول, و انما یجوز أن یمسّ حواشى المصحف و أمّا نفس المکتوب فلا یجوز.)9
[در این آیه] خدا انسان را از بسودن قرآن بدون طهارت, پرهیز داده است. اگر گفته شود: از این برداشت استفاده مى شود که شخص بدون وضو نیز, به واژگان قرآن دست نزند. مى گوییم: آرى چنین است. شخص بى وضو, تنها مى تواند به حاشیه قرآن دست بزند; اما واژگان را خیر.
پس, از نظر راوندى باید جایز نبودن بسودن واژگان قرآن را بدون وضو, مدلول التزامى آیه دانست.
4. علامه حلّى, رأى شیخ طوسى (جایز نبودن بسودن واژگان قرآن) را نقل مى کند و آن را مى پذیرد و به آیه شریفه (لا یمسّه الا المطهرون)10, استناد مى جوید. و افزودن بر آیه شریفه, به چهار حدیث نیز استناد مى جوید.
او در تذکره نیز, یکى از احکام شخص بى وضو را پرهیز از بسودن واژگان و نبشته قرآن برشمرده و به آیه شریفه بالا استناد کرده است.11
5. شهید اول مى نویسد:
(یجب الوضوء…و لمسّ کتابة القرآن ان وجب بنذر و شبهه ـ على الاقرب ـ للآیت, و لقول الصادق (ع).)12
براى بسودن خط قرآن, باید وضو گرفت. در صورتى که دست زدن به خط قرآن به سبب نذر یا مانند آن واجب شده باشد.
6. صاحب حدائق, دست زدن به نبشته قرآن را بر شخص بى وضو حرام دانسته و براى این رأى به آیه: (لا یمسه الا المطهرون) و نیز احادیث تمسک جسته است.13
7. صاحب جواهر, رأى به حرام بودن را قوى دانسته است. ادعاى اجماع را ازشیخ طوسى نقل مى کند و آیه: (لا یمسه الا المطهرون) و پاره اى روایات را مورد استناد قرار مى دهد. مناقشه در دلالت آیه و سند روایات را با وجود شهرت و اجماع کنار مى نهد و سرانجام حرام بودنِ دست زدن به خط قرآن را بدون وضو, سازوار با بزرگداشت و احترام قرآن مى داند.
(و بذلک کلّه مع المناسبة لتعظیم الکتاب ینقطع الأصل المتمسک به لنفى الحرمة.)14
با وجود دلیل بر حرام بودن دست بى وضو به واژگان قرآن زدن, که با بزرگداشت قرآن سازوارى دارد, آن اصل [اباحة] که براى حرام نبودن این کار, بدان تمسک مى شود, از میان مى رود.
8. فقیهان اهل سنت نیز, در این مقوله دو رأى دارند: مشهور از ایشان حرام دانسته و برخى به جایز بودن بساویدن قرآن, بدون وضو, فتوا داده اند.
ابن رشد قرطبى, مى نویسد:
(هل هذه الطهارة [وضوء] شرط فى مسّ المصحف ام لا؟ فذهب مالک و ابوحنیفه والشافعى الى انها شرطٌ فى مس المصحف, و ذهب أهل الظاهر الى أنها لیست بشرط فى ذلک. و السبب فى اختلافهم تردد مفهوم قوله تعالى: لایمسّه الا المطهرون.)15
ابن قدامه در المغنى, رأى تردد جایز بودن دست زدن به واژگان قرآن را از داود دانسته و عقیده دارد که داود براى این رأى به مضمون حدیثى از پیامبر (ص), استناد جسته است اما قدامه در دلالت آن بر جواز, مناقشه مى کند.16
تفاوت میان فقیهان شیعه و اهل سنّت در آن است که در فقه شیعه, خط و واژگان قرآن موضوع حکم است, ولى در فقه اهل سنت, قرآن به عنوان کتاب, دست زدن به آن حرام یا جایز دانسته مى شود.
همان گونه که مى بینید سخنان کسانى که به حرام بودن دست بى وضو به قرآن زدن باور دارند, نشان مى دهد که مهم ترین دلیل ایشان آیه: (لا یمسه الاّ المطهرون) است و نیز احادیثى که در ذیل آیه و یا در باب احکام آمده است. البته برخى ادعاى اجماع کرده و از بزرگداشت قرآن, به عنوان مستند حرمت یاد کرده اند.
ارزیابى دلیلها
محقق خوانسارى, با دیده انتقادى به دلالت آیه و احادیث نگریسته است و برداشت و استنباط چنان حکمى را از آن دو, برداشت و استنباطى نادرست مى داند که در این جا هم درباره استناد به قرآن و هم درباره استناد به احادیث از دید ایشان سخن خواهیم گفت:
1. استناد به آیه شریفه:
(إنه لقرآن کریم. فى کتاب مکنون. لا یمسه الا المطهرون. تنزیل من رب العالمین.)17
آن قرآنى گرانمایه است. اندر دیوانى پوشیده که جز دست پاکان بدان نرسد. فرو فرستاده شده از پیشگاه پروردگار جهانیان است.
این آیه در صورتى بر حرام بودن بسودن واژگان قرآن, بدون وضو, دلالت خواهد داشت که ابتدا سه امر ثابت شود:
1.ضمیر در (لایمسّه) به قرآن باز گردد.
2. مراد از (المطهرون) طهارت فقهى باشد نه طهارت لغوى.
3. (لایمسّه) جمله خبریه به معناى نهى باشد.
در هیچ یک از این سه مقام, صاحب نظران رأى یکسان ندارند. شیخ طوسى از ابن عباس و مجاهد و برخى دیگر نقل مى کند که گفته اند:
(لا یمسّ الکتاب الذى فى السماء الا المطهرون من الذنوب و هم الملائکة.)18
قرآن آسمانى را جز کسانى که از گناه پاکند, دسترسى ندارند و آنان فرشتگانند.
برابر این نقل, ضمیر به (کتاب مکنون) باز مى گردد, نه به قرآن و مراد از (مطهرون) ملائکه است و جمله خبریه هم, بر ظاهر خودش باقى مى ماند.
سپس او, نظر کسانى را یادآور مى شود که براى حرام بودن دست بى وضو به قرآن زدن, به این آیه استدلال کرده اند و آن گاه رأى خود را بیان مى کند. اعتقاد دارد ضمیر به قرآن باز مى گردد; چرا که در آیه بعد یعنى: (تنزیل من رب العالمین), قرآن وصف شده است, پس در آیه: (لایمسه الا المطهرون) نیز باید ضمیر به قرآن باز گردد. از همین جا همرأیى او با کسانى که نظر به حرام بودن دست بى وضو به قرآن زدن دارند, دانسته مى شود.
محقق خوانسارى, گویا در اشاره به همین سخن و رأى طوسى است که در تقریر آن مى نویسد:
(انّ قوله تعالى بعد هذه الآیه متّصلاً بها (تنزیل من رب العالمین) صفة للقرآن… و قوله سبحانه (کریم) و (فى کتاب مکنون) ایضاً صفة له فینبغى ان یکون (لایمسه) ایضاً صفة له والاّ لم یحسن التوسیط.)19
از آن جا که در آیه پس از (لایمسه…) و دو آیه پس از آن, سخن از وصف قرآن هست, پس سزاوار است که آیه (لایمسُّه…) نیز وصف قرآن باشد وگرنه میان سیاق آیه ها از جهت مضمون فاصله مى افتد و این نیکو نیست.
محقق خوانسارى, دو پاسخ براى این سخن یاد مى کند: پاسخى از دیگران, ولى آن را درخور نمى داند و پاسخى از خود مى دهد.
او مى گوید: درست است که اگر ضمیر (لایمسُّه) به قرآن بازنگردد, از جهت مضمون فاصله و واسطه میان آیه ها پدید مى آید, ولى واسطه نامناسب و نابجا نیست که به زیبایى کلام و بلاغت قرآن خلل رساند; چه وقتى ضمیر به کتاب باز گردد, در این صورت (لایمسُّه) وابسته اى براى صفت (مکنون) خواهد بود و به عنوان تمام کننده اى که چگونگى صفت (مکنون) را توصیف مى کند. در حقیقت, مجموع (مکنون) و (لایمسُّه…) به صورت یک وصف یگانه براى (قرآن) دانسته خواهد شد. پس مفهوم آیه چنین مى شود:
(حقیقت قرآن بر کسانى که دل و فکرشان آلوده و ناپاک است, پوشیده مى ماند.)
(مکنون) بودن قرآن, تنها از همین جهت است وگرنه پوشیدگى دیگرى ندارد.
این سخن و تفسیر محقق خوانسارى, با آنچه در پاره اى کتابهاى تفسیر یاد شده که مراد از (مطهرون) ملائکه است, کمال وفاق را دارد.
ابن کثیر از مفسران بزرگِ دوره صحابیان و دوره تابعین نقل مى کند که (مطهرون) را فرشتگان دانسته اند. اشاره به فرشتگان مطهرى است که از قرآن آگاهى دارند و واسطه وحى بر قلب پیامبر (ص) بوده اند. در برابر سخن مشرکان که مى گفتند: این سخنان را شیاطین بر او نازل مى کنند, خداوند پاسخ مى گوید: نسخه اصلى قرآن در کتاب فرو بسته و پوشیده اى جاى دارد که جز فرشتگان کسى دیگر از آن آگاهى و به آن دسترسى ندارد, چنانکه در آیات دیگر نیز به همین مطلب اشاره شده است:
(فى صحف مکرّمة, مرفوعة مطهرة)20
این قرآن در نوشته هاى گرانمایه, به دور از دسترس نامحرمان و پاک از آلودگى ناپاکان است.
علامه طباطبایى, (لا یمسّه) را صفت براى (کتاب مکنون) مى داند و اعتقاد دارد که حتى اگر آن را پس از: (کریم) و (مکنون) وصف سوّم قرآن بدانیم, باز منظور قرآنى است که در کتاب مکنون ثبت شده, بسان مضمون این آیه که مى گوید: قرآن در متن کتاب تکوین نزد خداست:
(إنّا جعلناه قرآناً عربیاً لعلکم تعقلون. وانّه فى أمّ الکتاب لدینا لعلیٌ حکیم)21
ما این قرآن را به زبان عرب در آوردیم تا شما بیندیشید. این قرآن در متن کتابِ تکوین که نزد ما محفوظ هست, والا و کاردان است.
ایشان معتقد است: مراد از (مطهرون) کسانى هستند که خداوند نفوس آنان را از پلیدى گناه پاک داشته است و یا بالاتر, کسانى که در سویداى دلشان هیچ آویزه اى به غیر خدا وجود ندارد,22مانند فرشتگان و انسانهاى پاک شده که در این آیه ذکر شده اند:
(إنّما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً)23
در حدیثى از ابن عباس از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود:
((انه لقرآن کریم فى کتاب مکنون) قال: عند الله فى صحف مطهرة. (لا یمسّه الا المطهرون) قال: المقربون.)24
مراد از: (قرآن کریم در کتابى پوشیده) قرآنى است که در نوشته هاى پاک نزد خدا ثبت است و مراد از: (جز پاکان آن را مس نمى کند) نزدیکان و بار یافتگان دستگاه ربوبى است.
روشن است که (مطهرون) اختصاص به ملائکه ندارد, بلکه شخص پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) نیز, نمونه روشن پاکان و نزدیکانند و حقایق قرآن را خالص و ناب احساس و درک مى کنند; از این روى, تفسیر کننده و روشن گر قرآن شمرده مى شوند.
محقق خوانسارى با درنگ بخردانه در مفهوم و مضمون آیه و با استناد به بعضى روایات مى نویسد:
(یجوز ان یکون المراد, والله أعلم, انّه لا یعلم حقائقه و دقائقه و اسراره الاّ المطهرون من الذنوب و هم اصحاب العصمة, سلام الله علیهم اجمعین.)25
رواست که مراد آیه این باشد که حقایق و دقایق و اسرار قرآن را درک نمى کنند جز, پاکان که همانا معصومانند.
از سوى دیگر, محقق خوانسارى نمى پذیرد که در زمان نزول قرآن, واژه (طهارت) از معناى لغوى خود, یعنى پاک, برگردانده شده و در معناى وضو حقیقت شده باشد. به تعبیر فقهى نمى توان ادعا کرد که واژه (طهارت) حقیقت شرعیه براى وضوست تا گفته شود که (مطهرون), در این آیه, منظور کسانى است که وضو دارند. بر فرض (طهارت) حقیقت شرعیه باشد, ولى ایشان نمى پذیرد که فقط در طهارت حدثى (وضو و غسل) حقیقت بوده باشد, بلکه مى توان براى طهارت خبَثى (نجاست) نیز آن را حقیقت دانست. بنابراین, مراد از (مطهرون) کسانى خواهد بود که از هر نوع حدث و خبَث, پاک و به دور باشند و چنین طهارتى براى فرشتگان ثابت است.
افزون آن که واژه (مطهرون) غیر از واژه (متطهرون) است. (مطهر) کسى است که خدا او را از لغزش و خطا و گناه پاک و پاکیزه گردانیده باشد و (متطهر) کسى است که از آلودگى و پلیدى کوچک و یا بزرگ پاک شده باشد. در قرآن و احادیث, هیچ گاه, واژه (مطهر) بر شخص با وضو و غسل اطلاق نشده است, پس چگونه مى توان (مطهرون) در این آیه را به معناى کسانى دانست که با وضو و یا غسل هستند! اگر آیه چنین مى بود: (لا یمسه الا المتطهرون) در این صورت ممکن بود گفته شود: مراد, پاکان از آلودگى و پلیدى کوچک و بزرگ است, ولى در آیه واژه (مطهرون) آمده که معناى آن, پاکان از گناه است.
بارى, در نظر محقق خوانسارى, مراد از (مطهرون) کسانى هستند که از آلودگى و پلیدى بزرگ, پاکند و دیگر آن که:
(ثم لو سلّم انّ المراد الطهارة من الحدث الاصغر أو جمیع الأحداث فلا نسلّم أنّ النهى هیهنا للتحریم.)26
گیریم بپذیریم که مراد از طهارت, پاک بودن از پلیدى و آلودگى کوچک و تمامى آلودگیهاست; اما نمى پذیریم که نهى در این آیه براى تحریم باشد.
ایشان بر آن است که ظهور اوّلیِ نهى براى تحریم نیست و دیگر آن که گیریم چنین باشد, در جایى است که به روشنى صیغه نهى به کار رفته باشد, ولى در این جا صیغه نفى آمده است, نه صیغه نهى. پس از آیه, حرمت استفاده نمى شود.
همان گونه که در آغاز بحث گفته شد, کسانى که مى خواهند حرام بودن دست زدن به قرآن را بدون وضو, استفاده کنند, باید چند امر را ثابت کنند: صیغه نفى (لا یمسُّه) به معناى نهى باشد, ضمیر به (قرآن) باز گردد, نه به (کتاب) با آن که کتاب نزدیک تر به ضمیر است تا قرآن و مهم تر آن که ثابت کنند (مطهرون) به معناى لغوى خود نیست, بلکه به معناى طهارت مصطلح در فقه است. ولى همان گونه که گذشت, محقق خوانسارى هیچ کدام از این سه امر را درخور اثبات ندانست. از همین روى, برخى فقیهان که خواسته اند به این آیه تمسک جویند با تردید رو به رو بوده اند:
* فاضل هندى در کشف اللثام, استنباط نظریه حرام بودن دست بى وضو زدن به قرآن را, از آیه این گونه به تردید مى نگرد:
(و فیه احتمال العود على (کتاب مکنون) و التطهیر من الکفر.)27
در استناد به آیه اشکال هست; زیرا احتمال مى رود ضمیر به (کتاب مکنون) باز گردد و مراد از تطهیر, پاک بودن از کفر باشد.
* صاحب مدارک, استدلال مشهور فقها به آیه را چنین یاد کرده است:
(و هو إنّما یتمّ اذا قلنا أن الضمیر عائد الى القرآن, و أن الجملة الخبریة فى معنى النهى, و حمل المطهر على من حصل منه الطهارة الرافعة للحدث, و فى جمیع هذه المقدمات نظر.)28
استدلال به آیه, وقتى تمام خواهد بود که از پیش اثبات شود: ضمیر به (قرآن) باز مى گردد, و جمله خبریّه: (لا یمسّه) به معناى نهى است و واژه طهارت به معناى وضو به کار رفته; ولى اثبات تمام این امور, مورد تأمل و نظر است.
* صاحب جواهر پس از ذکر آیه مى نویسد:
( وهى وان کانت لیست صریحة فى المطلوب, لإحتمال رجوع الضمیر الى الکتاب ویکون المراد بالمطهّرین الملائکة, لکنّها ظاهرة فیه.)29
این آیه اگرچه به روشنى حرام بودن را نمى رساند; زیرا ممکن است ضمیر به (کتاب) باز گردد و نیز مراد از (مطهرون) ملائکه باشد, اما به ظاهر آن مى توان استناد کرد.
از دیدگاه محقق خوانسارى, ظاهر آیه نیز درخور استناد نیست; زیرا به گونه استدلالى دانسته مى شود که ضمیر به (کتاب) باز مى گردد و مراد از (مطهرون) پاکان از شرک و کفر و نفاق و گناه است که معناى لغوى آن باشد و (لا یمسّه) ظهور در حرمت ندارد; چرا که در همه جا ظاهرِ نهى حرمت نیست, بویژه در این آیه که صیغه نهى هم به کار نرفته است.
* آقاى خویى, که به گونه استدلالى در این موضوع بحث کرده است, به روشنى مى نویسد: این آیه بر حرمت دلالت ندارد:30
([هذه الآیه] بنفسها لا تدل على ذلک لانه من المحتمل بل الظاهر من (مطهرون) هو مَن طهّرهم الله سبحانه کما فى قوله تعالى (ویطهرکم تطهیراً.)31 و المراد بالمسّ فهْمُ الکتاب و درک حقایقه دون المسّ الظاهرى لکتابته.)32
این آیه به تنهایى بر حرام بودن دست زدن به قرآن, بدون وضو, دلالت نمى کند; زیرا احتمال دارد, بلکه ظاهر واژه (مطهرون) چنین اقتضا دارد کسانى باشند که خدا آنان را پاک خواسته; یعنى افراد منظور در این آیه: (ویطهرکم تطهیراً.) و چه بسا مراد از واژه مسّ دریافتنِ حقایق قرآن باشد, نه مسّ ظاهرى خط قرآن.
بنابراین, در نظر محقق خوانسارى و نیز شمارى از فقیهان و مفسران, نمى توان قرآن را منبع استناط براى نظریه حرمت دانست; چرا که برداشت چنین حکمى از آیه با اشکالهایى جدّى همراه است.
2. استناد به احادیث: مهم ترین روایتى که باورمندان به حرمت بر آن تکیه دارند, روایتى است که امام (ع) براى بازداشتن از دست زدن بدون وضو به آیه: (لا یمسّه الا المطهرون) استناد کرده است. از همین روى, فقیهان باوردار به نظریه حرمت, این روایت را مفسر آیه دانسته اند و به پیروى از آن, آیه را نیز برابر با نظریه خود تفسیر کرده اند:
(على بن الحسن بن فضال عن جعفر بن محمد بن حکیم و جعفر بن محمد بن أبى الصباح جمیعاً عن ابراهیم بن عبد الحمید عن أبى الحسن (ع) قال:
المصحف لا تمسّه على غیر طهر ولا جنباً ولا تمس خطه ولا تعلقه ان الله تعالى یقول: لا یمسّه الا المطهّرون.)33
امام رضا (ع) فرمود: بى وضو به قرآن دست نزن و نه در حال جنابت و نیز به خط آن دست نزن و آن را بر گردن نیاویز زیرا خدا مى فرماید: (لا یمسّه الا المطهرون.)
در بعضى از نسخه هاى (تهذیب الاحکام) به جاى (خطّه), (خیطه) ذکر شده است.34 درباره تمسک به این روایت, محقق خوانسارى مى نویسد:
(هذا بالحقیقة استدلالان, أحدهما من حیث دلالة الروایة فى نفسها على المطلوب, و الآخر من حیث دلالتها على انّ المراد من الآیت الکریمة هذا المعنى فیتمّ الإستدلال بها)35
تمسک به این روایت, در حقیقت دو نوع استدلال است: یکى استدلال به مضمون خود روایت که در آن از مس خط قرآن بازداشته شده و دیگر از آن جهت که معناى آیه را برابر نظریه حرام بودن مس بیان مى کند. پس استدلال به آن تمام است.
اما در نظر ایشان, این روایت از دو جهت خدشه پذیر است:
1. از جهت سند:
هیچ کدام از راویانى که در سلسله سند هستند, درخور اعتماد نیستند. همان گونه که پیش از این یاد آورى شد, این روایت, با چهار راوى از امام رضا (ع) نقل شده است:
راوى نخست, ابراهیم بن عبد الحمید, شیخ طوسى او را واقفى دانسته است.36
راوى دوم, جعفر بن محمد بن ابى الصباح, در علم رجال شخصى مجهول و ناشناخته است.37
راوى سوم, جعفر بن حکیم, در میان رجالیان مدح و توثیق نشده است.38
چهارمین راوى, حسن بن فضال فطحى است.39
آقاى خویى نیز, سند این روایت را ضعیف دانسته است.40
2. از جهت دلالت و مضمون:
(لا تمس خطّه) در این روایت ممکن است نفى باشد نه نهى. در این صورت, چه بسا به معناى کراهت باشد. بر فرض, نهى باشد و نیز بپذیریم که صیغه نهى ظهور در حرمت دارد, با این حال نمى توان گفت نهى در این روایت, به معناى حرام بودن است; زیرا جست و جوى در احادیث و سخنان امامان (ع) نشان مى دهد که کاربرى صیغه نهى براى کراهت, امرى مرسوم و جارى است.
از این روى, خوانسارى اعتقاد دارد که: در روایات, صیغه نهى براى کراهت بسیار به کار رفته است. به همین جهت, وقتى صیغه نهى به طور مطلق و بدون قرینه باشد, به معناى حرام بودن نخواهد بود. علاوه بر این, در همین روایت شواهدى وجود دارد که نشان مى دهد نهى به معناى کراهت به کار رفته است. زیرا در آن, از آویختن قرآن به بدن شخص بى وضو و آلوده و نیز از بسودن ظاهر قرآن بازداشته شده, در حالى که تمام فقیهان, اتفاق دارند آویختن قرآن و بسودن ظاهر قرآن (جلد و کاغذ) براى شخص بى وضو و آلوده حرام نیست, بلکه مکروه است. این خود گواهى مى دهد (لا تمسّ خطه) به معناى کراهت است, تا سیاق روایت در این فراز نیز حفظ شود.
شیخ طوسى نیز, خود در استبصار, نهى در این روایت را حمل بر کراهت کرده است:
(فالوجه فى هذا الخبر أن نحمله على ضرب من الکراهیة دون الحظر.)41
بهتر این است که نهى در این خبر را بر کراهت حمل کنیم, نه حرمت.
وقتى روشن شد نهى در این روایت, به معناى کراهت است, روشن مى شود که نهى در آیه براى کراهت باید باشد; زیرا امام (ع) خواسته است براى بیان مکروه بودن دست بدون وضو به قرآن زدن, به این آیه استشهاد کند و این وقتى درست خواهد بود که نهى در آیه براى کراهت باشد. بنابراین, فقیهانى که خواسته اند به این روایت تمسک جویند و بدین وسیله دلالتِ مضمون آیه را بر حرام بودن بسودن قرآن, بدون وضو, مقتضاى تفسیر و دریافت روایى بدانند, نه تنها تمسّک آنان نادرست که برخلاف خواسته آنان خواهد بود; چرا که این روایت, خود قرینه و گواهى بر دلالت نداشتن آیه بر حرام بودن بسودن قرآن است. از این روى, گروهى از فقیهان, بساویدن قرآن را, بدون وضو, مکروه دانسته اند, از جمله:
1. ابن جنید مى نویسد:
(یکره للجنب و الحائض مسّ الکتابة من المصحف أو الدراهم علیها القرآن أو اسم (أسماء) الله تعالى.)42
براى جنب و حائض, بسودن خط قرآن و یا درهمهایى که آیه قرآن یا نام الله بر روى آنها نقش بسته, مکروه است.
2. شیخ طوسى در استبصار43 و مبسوط, رأى به کراهت داده است:
(یکره للمحدث مس کتابة المصحف)44
براى شخص بى وضو و آلوده, بسودن خط قرآن مکروه است.
3.صاحب وسائل باب را چنین عنوان مى زند: (باب استحباب الوضوء لمسّ کتابة القرآن.)45 یادآور مى شویم عنوان باب در این کتاب, به منزله فتواى صاحب وسائل است.
4. صاحب مدارک پس از نقد و بررسى روایات, مى نویسد:
(فالروایات کلها قاصرة و الآیت الشریفه محتملة لغیر ذلک المعنى و من ثم ذهب الشیخ فى المبسوط و ابن براج و ابن ادریس الى الکراهة, وهو متّجه, غیر أنّ المنع أحوط و أنسب بالتعظیم.)46
تمام این روایات از اثبات کوتاهند و براى آیه معنایى غیر از بسودن ظاهرى احتمال مى رود و به همین خاطر, شیخ طوسى و ابن براج و ابن ادریس به کراهت رأى داده اند و آن رأیى نیکوست جز آن که بازداشتن از بساویدن به احتیاط نزدیک تر و با بزرگداشت قرآن سازوارتر است.
همو در باب جنابت نیز رأى به کراهت از سوى شیخ طوسى و ابن جنید را نیکو دانسته و آن را تأیید کرده است.47
به جز روایتى که به عنوان تفسیر آیه یاد شد و همان گونه که دیدیم دلالتى بر حرمت ندارد, چهار روایت دیگر مورد استناد باورمندان به حرمت قرار گرفته است, ولى در نظر محقق خوانسارى هیچ یک از آنها درخور استناد نیستند; زیرا یا از جهت سند و یا از جهت دلالت مورد خدشه اند; از این روى, با تمسک به آنها نیز, حرام بودن بسودن قرآن, بدون وضو, ثابت نمى شود.
صاحب مدارک نیز در توجیه رأى خود: کراهتِ بساویدن قرآن, مى نویسد:
(لأن الاخبار التى استدّل بها على المنع لا تخلو من ضعف فى سند أو قصور فى دلالة, والآیت الشریفه محتملة لمعان متعددة.)48
حرام بودن ثابت نمى شود; زیرا روایاتى که به آنها براى حرام بودن استدلال شده, یا از نظر سندشناسى با اشکال رو به رویند, و یا دلالت آنها بر حرام بودن ناتمام است و آیه معناى واحد و مورد اتفاق ندارد.
آقاى خویى از میان روایات این باب, تنها روایت زیر را درخور استناد دانسته است:
(عن ابى بصیر قال: سئلت ابا عبدالله (ع) عمن قرء فى المصحف وهو على غیر وضوء قال: لابأس و لا یمسّ الکتابة.)49
ابوبصیر مى گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم درباره کسى که بدون وضو قرآن مى خواند.
امام (ع) فرمود: اشکال ندارد و به نبشته قرآن دست ننهد.
آقاى خویى سند این روایت را موثق مى داند و درباره دلالت آن مى نویسد:
(فان دلالتها على ما ذهب الیه المشهور من حرمة مس کتابة القرآن على غیر المتطهر غیر قابلة للمناقشة.)50
دلالت این روایت بر حرام بودن بسودن خط قرآن, بدون وضو, که مشهور بر آنند, قابل مناقشه نیست.
ولى از نظر محقق خوانسارى, این روایت نیز, همانند دیگر روایات این باب از دو جهت مورد مناقشه است:
(امّا اوّلاً: فبالطعن فى السّند, لانّ فیه الحسین بن المختار وهو وان نقل ابن عقدة عن الحسن بن الفضال توثیقه لکن قیل انه واقفیّ, وابوبصیر ایضاً فیه کلام وسنفصل القول فیه انشاء الله تعالى فیما بعد.
و اما ثانیاً: فبعدم صراحتها فى التحریم لانّه یمکن ان یکون نفیاً, وعلى تقدیر کونه نهیاً ایضاً لا ظهور له فى التحریم و قدمرّ مراراً.)51
1. سند اشکال دارد; زیرا درباره حسین بن مختار, اگرچه ابن عقده از حسن بن فضال وثاقت او را نقل کرده, ولى گفته شده که او واقفى است, و درباره ابوبصیر نیز سخنى هست که پس از این شرح خواهد شد.
2. این روایت به روشنى دلالت در حرمت ندارد; زیرا احتمال مى رود (لا یمسّ الکتابه) صیغه نفى باشد و بر فرض صیغه نهى باشد, ظهور براى حرمت ندارد, چنانکه پیش تر بارها آن از سخن گفته شد.
شمارى از فقیهان, به خاطر نبودن دلیل شرعى که شایسته استناد باشد, بسودن خط قرآن را, بدون وضو, جایز شمرده اند, مانند:
1. ابن براج مى نویسد:
(والوضوء على قسمین: واجب و مندوب… و اما المندوب فهو ما یقصد به مسّ المصحف أو کتابته.)52
وضو بر دو گونه است: واجب و مستحب… وضوى مستحب در جایى است که شخص بخواهد قرآن یا خط آن را بساود.
ابن براج وضو گرفتن براى بساویدن خط قرآن را یک امر مستحب مى داند, پس از دیدگاه او بسودن قرآن, بدون وضو جایز است.
2.ابن ادریس وضو را تنها براى دو کار واجب دانسته است: نماز و طوافِ واجب.53 فقیهانى که وضو را براى بسودن خط قرآن واجب مى دانند, به طور معمول روش آنان چنین بوده و هست که هنگام برشمردن وضوهاى واجب, وضو براى (مسّ کتابة المصحف) را یاد مى کنند, ولى ابن ادریس در این مقام, تنها از نماز و طواف یاد کرده است, در حالى که همان جا غسلهاى واجب را برشمرده و وجوب غسل را براى (مسّ کتابة المصحف) یاد کرده است. از این که در غسل تصریح کرده به واجب بودن غسل براى دست زدن به خط قرآن, ولى در وضو از آن یاد نکرده, به روشنى, به دست مى آید که وضو را براى دست زدن خط قرآن واجب نمى دانسته است.
3.محقق اردبیلى مى نویسد:
(واما دلیل وجوبه للمسّ الواجب بالنذر و شبهه فغیر واضح لعدم نصّ صحیح صریح من الکتاب و السنه و الاجماع فیه, و قال بعض بالکراهة… فلا بدّ من الدلیل لذلک, فلا یعلم الوجوب لمس اسماء الله تعالى و الأنبیاء والائمة وفاطمه (ع) بطریق اولى, ولکن الاحتیاط یقتضى العدم فلایترک.)54
اگر بسودن خط قرآن, به خاطر نذر یا مانند آن واجب شده باشد, دلیل روشنى بر واجب بودن وضو نیست; زیرا دلیل صحیح و روشنى از قرآن و احادیث و اجماع براى آن یافت نمى شود. و بعضى قائل به کراهت شده اند… به هر روى, ناگزیر از دلیل هستیم. پس وضو براى بسودن نامهاى مقدس خدا و پیامبران و امامان و فاطمه (ع) به طریق اولى واجب نخواهد بود, لکن احتیاط در ترک چنین کارى است.
محقق خوانسارى نیز, پس از نقد و بررسى استناد و استدلال آیه و روایات چنین نتیجه مى گیرد:
(هذا ما وجدنا مما یمکن ان یستدل به على التحریم و لم نقف على دلیل اخر, وقد عرفت حال جمیعها من عدم صلاحیتها لتحصیل الظن الصالح المعوّل علیه, والاصل برائة الذمه حتى یثبت شغلها بدلیل صالح, فاذن الحکم بالحرمة مشکل.)55
تمام آنچه که مى توانست دلیل حرام بودن بساویدن واژگان قرآن باشد, بررسى شد و جز آنها دلیل دیگرى در دست نیست. در این بررسى, روشن شد که هیچ یک از آن دلیلها حتى براى ظنِّ درست و درخور پیروى شایستگى ندارند, بدین جهت, اصل, مبرّا بودن از تکلیف است, تا وقتى که دلیلى صالح تکلیف را ثابت کند. پس حکم کردن به حرام بودن بساویدن واژگان قرآن کار مشکلى است.
ایشان معتقد است: اگر به روایاتِ این باب, نگاهى جانبدارانه و خوش بینانه داشته باشیم, نهایت چیزى که مى توان از آنها استنباط کرد این است:
(لمّا تکاثرت و تظافرت الأخبار و لم یوجد معارض قویّ, یوجب حملها على الکراهة أو شىءٍ آخر غیر الحرمة.)56
چون روایاتى که بر حرام بودن بساویدن واژگان دلالت مى کنند, بسیارند و تأکید کننده یکدیگر. از طرف دیگر, روایات قوى که بتواند با آنها معارضه کند, یافت نمى شود, این امر سبب مى شود که آن روایات را بر کراهت یا حکمى دیگر غیر از حرمت حمل کنیم.
همان گونه که مى بینید محقق خوانسارى, دلیلهاى حرام بودن بساویدن واژگان قرآن را نه تنها علم آور نمى داند که معتقد است, با آنها حتى ظن معتبر هم بر حرام بودن به دست نمى آید. پس چون دلیلى در کار نیست, وظیفه فقیه در مقام استنباط, رجوع به اصل براءت است. به مقتضاى این اصل, بساویدن خط قرآن, بدون وضو, بر جواز اوّلیه و اباحه طبیعى خود باقى خواهد بود.
بنابراین, محقق خوانسارى در مقام اجتهاد و ارائه نظریه فقهى و رأى استدلالى و فقاهتى خود, بسودن خط قرآن را, بدون وضو, جایز مى داند و حکم به کراهت را درخور پذیرش; ولى از آن جا که ایشان, در فقه, گویا پیروى از نظریه مشهور را بر خود لازم مى داند, البته بى آن که بخواهد آن را به مانند دلیلى فقهى بینگارد. در این مسأله نیز, به خاطر همرأیى با فقیهان و نگاهداشت حریم علمى ایشان, پیروى از رأى مشهور را برابر احتیاط دانسته است:
(واشتهر ایضاً بین الأصحاب الحکم بالوجوب,فالاولى والاحوط ان لا یترک العمل بما حکم به الاصحاب.)57
واجب بودن وضو براى دست زدن به نبشته قرآن, میان فقیهان مشهور است. پس براى نگهداشت احتیاط, سزاوار است در عمل به رأى مشهور بى توجهى نشود.
از این سخن, به خوبى دانسته مى شود که محقق خوانسارى, در مقام دریافت نظریه اجتهادى و فقهى, پیرو نتیجه اى است که از نقد و بررسى دلیلها بر مى آید. ولى در مقام عمل, به پیروى از رأى مشهور سفارش مى کند! چه بسا این سفارش بدان جهت باشد که مبادا رخنه و تزلزل در انگاره ها و انگاشتهاى دینى دینداران پدید آید و از پاى بندى به مقدسات و شعائرِ رسم شده و جاى یافته در ذهنها و جامعه چیزى کاسته شود. این خود نکته اى است که در سخنان همه فقیهانِ معتقد به جواز و یا کراهت, دیده مى شود; چرا که ایشان در پایان و یا در گاه نقد و بررسى, به طور معمول, به احتیاط و شایسته بودن پرهیز از بسودن خط قرآن, بدون وضو, در مقام عمل سفارش کرده اند. بیش ترین ایشان, این احتیاط و سفارش را براى بزرگداشت و احترام به کتاب خدا بیان کرده اند و حتى شمارى واجب بودن وضو هنگام دست زدن به قرآن را از آن روى پذیرفته اند که این حکم با احترام به قرآن و بزرگداشت آن مناسب تر است و ارج و بزرگى قرآن بهتر نگاهداشته مى شود. براى نمونه:
1. صاحب مدارک مى نویسد:
(انّ المنع أحوط وأنسب بالتعظیم)58
بازداشتن از دست زدن به قرآن, بدون وضو, با احتیاط و با بزرگداشت قرآن سازگارتر و مناسب تر است.
2. صاحب حدائق مى نویسد:
(وینبغى حمل ذلک على الکراهة لمناسبة التعظیم)59
سزاوار است بسودن ظاهر قرآن, مکروه دانسته شود; زیرا با بزرگداشت قرآن مناسبت دارد.
3. صاحب جواهر مى نویسد:
(وبذلک کله مع المناسبة لتعظیم الکتاب ینقطع الأصل المتمسک به لنفى الحرمة.)60
چون آنچه براى حرام بودن بسودن واژگان قرآن یاد شد, با بزرگداشت قرآن مناسبت دارد, اصل براءت که فقیهان براى نفى حرمت بدان تمسک مى جویند, از میان مى رود.
در این سخنان, اگرچه بزرگداشت قرآن به عنوان دلیلى کامل کننده, مورد استناد قرار گرفته, ولى به واقع در نقد و بررسى و استنباط حکم نیز, اثر گذار بوده است. در این باره دو پرسش به ذهن مى آید:
1. آیا بزرگ داشت و ارج گذارى قرآن به عنوان یک اصل مى تواند دلیل واقع شود و حکم به احتیاط و یا حتى حکم به حرمت از آن زاده شود یا خیر؟
2.آیا پرهیز دادن مسلمانان از بسودن قرآن, بدون وضو, به منظور حفظ قداست قرآن, به خودى خود, مى تواند امرى سودمند باشد و براى دین خواهى و دیندارى مفید, که در نتیجه به مقتضاى آن حکم کرد؟
درباره پرسش نخست باید گفت: بزرگداشت قرآن در صورتى مى تواند به عنوان یک اصل و قاعده رخ نماید و مستند حکم قرار گیرد که در بررسیهاى فقهى فقیهان از چنین قاعده اى سخن به میان آمده باشد. به دیگر سخن, ابتدا, اصل و قاعده بودن آن اثبات گردد و نیز به سان دیگر اصول و قواعد فقهى, فقیهان درباره مفهوم و مفاد آن در شکل یک قاعده سخن بگویند, تا تمسک به آن داراى قاعده و معیار باشد; در مثل چه بسا بتوان گفت: واجب بودن بزرگداشت قرآن در این حدّ, از مضمون همین آیه و روایات که در آنها از بسودن بدون طهارت بازداشته شده, فهم و کشف مى شود, حال آن که پیش تر دانسته شد از آیه و روایات چیزى براى این منظور دانسته و اثبات نمى شود. در اساس, به باور شمارى از صاحب نظران, مانند: علامه مجلسى61 دلیلى بر واجب بودن بزرگداشت قرآن به این معنى نداریم. این سخن را صاحب جواهر چنین تحلیل مى کند:
(وامّا ما ذکره من عدم وجوب التعظیم, فهو مسلّم ان أرید به زیادة التعظیم, وکذا یمکن تسلیمه فى التعظیم الذى لا یکون ترکه تحقیراً, وامّا التعظیم الذى یکون ترکه تحقیراً فلا ینبغى الإشکال فى وجوبه… نعم أقصى ما یسلّم من عدم وجوبه انما هو زیادة التعظیم کوضع القرآن مثلاً فى أعلى الأماکن و أرفعها و نحو ذلک.)62
این که شمارى گفته اند: بزرگداشت قرآن واجب نیست, اگر مرادشان احترام و ارج گذارى زیاد باشد, درست است و نیز در مورد بزرگداشتى که ترک آن بى احترامى و نا چیز شمردن قرآن محسوب نشود, پذیرفته است; ولى بزرگداشتى که ترک آن بى احترامى و ناچیز شمارى قرآن به شمار آید, پس بدون هیچ اشکالى واجب خواهد بود….بله, نهایت چیزى که مسلّم است این که زیاد احترام کردن قرآن واجب نیست, مانند گذاشتن قرآن در بهترین و بالاترین مکان و مانند آن.
سخن صاحب جواهر هم از جهت کبروى و نظرى و هم از جهت صغروى و برابرسازى, جاى درنگ دارد. ایشان معیار واجب بودن و نبودن بزرگداشت قرآن را به ناچیز شمارى و ناچیز نشمارى قرآن بازگردانده است, ولى این چیزى را روشن نمى کند; زیرا باز سخن از معیارِ ناچیز شمارى و ناچیز نشمارى قرآن به میان مى آید. چه معیارى براى آن وجود دارد؟ آیا باز شناخت آن به نظر عقل است یا به نظر عرف؟ اگر عرف معیار را باز مى شناساند, کدام عرف؟ عرف عام یا عرف خاص؟ بنابراین, در این سخن, بزرگداشت واجب از بزرگداشت غیر واجب جدا نگشته و همچنان مبهم است. دیگر آن که از کجا مى توان فهمید و کدام دلیل ثابت مى کند که بدون وضو بسودن قرآن, کوچک شمردن قرآن است؟ پس بر فرض بزرگداشت قرآن واجب باشد, برابرسازى آن بر خط قرآن مشکل است. بزرگداشت قرآن مراتبى دارد که بى گمان همه مراتب آن واجب نیست. چگونه مى توان دانست که وضو گرفتن براى دست زدن به واژگان قرآن, در مرتبه اى قرار دارد که در آن مرتبه بزرگداشت قرآن واجب است, ولى در مثل قراءت قرآن در آن مرتبه نیست. حال آن که خواندن قرآن نیز, نوعى بزرگ شمردن قرآن است و چه بسا ترک آن کوچک شمردن قرآن به شمار آید.
افزون بر این, قرآن خود به روشنى به خواندن قرآن,63 به چگونگى آن,64 به گوش فرادادن به آن 65و …دستور داده است و همین گونه در روایات.66 حال چطور مى توان گفت خواندن قرآن با این همه تأکید در مرتبه واجب نیست و ترک کردن آن چیزى به شمار نمى آید, ولى وضو داشتن هنگام بسودن, با آن که هیچ دلیل شرعى قطعى بر آن یافت نمى شود, بزرگداشت قرآن و آن هم در مرتبه واجب است و ترک آن حرام!
بنابراین, اگر بخواهیم واجب بودن وضو براى بسودن خط قرآن را به مقتضاى احترام به قرآن ثابت کنیم, بسیارى از امور دیگر که انجام آنها بزرگداشت و ترک آنها بى احترامى به قرآن شمرده مى شود, واجب مى باشد, مانند: پشت سر قرار ندادن قرآن, بى وضو دست نزدن به ظاهر قرآن (جلد و کاغذ) و… در حالى که هیچ فقیهى آن را نگفته است.
بله, انجام هر کارى که خوار شمردن قرآن و بى احترامى به آن باشد, حرام است و بساویدن خط قرآن, بدون وضو, اگر مصداق چنین عنوانى باشد, بى گمان حکم نیز جارى خواهد بود ولى (هتک) و (تعظیم) مفهومى گسترده دارند و بالاتر آن که در عرفها و زمانها و مکانها دگرگونى پذیرند. چه بسا در مکان و زمان و عرف خاصى, بساویدن خط قرآن, بدون وضو, بى احترامى و خوارشمردن قرآن به شمار نیاید و در مکان و زمان و عرف دیگر, چنین نباشد; در مثل, گذاشتن قرآن روى فرش مسجد یا خانه در عرف اهل سنت, بى احترامى به قرآن به شمار مى آید و حرام, ولى در عرف شیعیان ایران چنین نیست. از طرف دیگر درگاه قراءت, یا در دست داشتن قرآن, پا را دراز کردن, در عرف جامعه ما ناپسند و کوچک شمردن قرآن دانسته مى شود, ولى در عرف سنیان چنین نیست. به هر روى, عنوانِ (تعظیم قرآن) چون مفهوم و مفاد روشن و تعریف شده اى در فقه ندارد, نمى تواند معیار حکم قرار گیرد.
و اما درباره پرسش دوم که آیا حکم کردن به پرهیز از دست زدن به قرآن, بدون وضو, در مجموع مى تواند یک حکم مصلحتى و در جهت ژرفا بخشیدن به دیندارى باشد یا خیر؟
به نظر مى رسد پاسخ منفى باشد; زیرا وقتى قرآن در هاله اى از قداست قرار گیرد که براى هرگونه بهره گرفتن و استفاده کردن از آن, بسان نماز, واجب باشد شخص وضو بسازد, بى گمان قرآن مهجور مى شود و از دسترس به دور و مردمان از آن بى بهره. این روشن است که وقتى افراد به خاطر دغدغه پرهیز از حرام, قراءت و مطالعه قرآن را با تکلیف دیگرى; یعنى واجب بودن وضو همراه مى بینند, چه بسا از اساس منصرف مى شوند واین امر خواه ناخواه سبب مى شود به همین اندازه قرآن به حاشیه برود.
بله, آداب و ترتیب قائل شدن براى قرآن, نوعى ارج نهادن و ارزش به شمار مى آید; اما این کار در شکل حکم فقهى, در صورتى پسندیده است که دلیلى از شریعت براى آن باشد و گرنه, تمام مسائل ارزشى و اخلاقى را مى توان در شکل باید و نباید فقهى در آورد و جامه واجب و حرام بر تن آنها پوشاند, ولى این کار را هرگز منظور و مقصود شارع و شریعت نمى توان دانست. نقشى که رفتارهاى انتخاب شده اخلاقى در سازندگى و تکامل روحى افراد دارد, بسیار بیش تر از نقش باید و نباید و تکلیفهاى فقهى است که به اکراه یا از سر عادت انجام شود. از همین روى, (ایمان) که نخستین امر در دیندارى است, در مقوله فقه و گزاره هاى فقهى جاى ندارد, هرچند آثار فقهى بر آن بار مى شود. ترک و انجام شعائر و رفتارهاى فقهى و عبادى در اوج و فرود ایمان اثر گذار است; اما ایمان به خودى خود یک حالت روحى است که در اساس, از حوزه باید و نباید بیرون است. در متون دینى نیز, سفارش شده که مؤمنان کارهاى ارزشى و امور معنوى را از سر شوق و میل و از روى انگیزه انجام دهند و آنها را در همه حال بسان امور فقهى بر خود واجب و حرام نگردانند:
على (ع) مى فرماید:
(انّ للقلوب اقبالاً و ادباراً فإذا أقبلَتْ فَاحْملوها على النَّوافل, و إذا أدبرَتْ فاقتصروُا بها على الفرائض.)67
دلها را روى آوردن و روى برگرداندنى است, اگر دل روى آرد آن را به مستحبات وادارید و اگر روى برگرداند, بر انجام واجبها بسنده دارید.
بازشناختن مرز حرامها و واجبها و جدا ساختن آنها از امور ارزشى و معنوى, یک نتیجه و ثمره مهم آن این است که مؤمنان اگر بخواهند در کارهاى دینیِ خود به کم ترین بسنده کنند, وظیفه و تکلیف الزامى خود را به گونه روشن بشناسند و نیز اگر بخواهند به ارزشها و فضائل روى آورند و به امورى بپردازند که از سرشار بودن حس دینى و ایمانى بر مى آید, آن امور بر ایشان معلوم باشد. بى گمان جدا کردن مسائل فقهى و الزامى از مسائل معنوى و اختیارى, سبب مى شود دینداران تعهد دینى خود را در برابر امور فقهى و اخلاقى به درستى از یکدیگر بازشناسند و نسبت به امورى از دین که در انجام و ترک آنها حق گزینش دارند, بى آن که دین از آنها الزامى خواسته باشد, خود را پاى بند به انجام یا ترک ندانند.
على (ع) مى فرماید:
(ان الله افترض علیکم الفرائض فلا تضیّعوها, و حدّ لکم حدوداً فلا تعتدوها, و نهاکم عن اشیاءَ فلا تنتهکوها, و سکت لکم عن اشیاءَ ولم یدَعْها نسیاناً فلا تتکلّفوها.)68
همانا خدا, بر عهده شما واجبهایى نهاده, آن را ضایع مکنید! و حدودى برایتان نهاده از آن مگذرید! و از چیزهایى شما را بازداشته حرمت آن را مشکنید و چیزهایى را براى شما نگفته و آن را از روى فراموشى وانگذارده, پس خود را درباره آن به رنج میفکنید.
وضو گرفتن براى بسودن خط قران, اگر از شریعت دلیلى بر وجوب آن باشد, بى گمان, امرى پذیرفته است; اما سخن آن است که ارزشى دانستن و سازوار بودن وضو با ارج و بزرگداشت قرآن, نمى تواند تکلیف و الزام دینى بیاورد, بلکه مى توان آن را به احساس دینى و پاى بندى دینداران به ارزشها و معنویتها واگذاشت, ضمن آن که در جهت بالا رفتن و تقویت حس دینى و ایمانى ایشان کوشا بود.
تا این جا نقد و بررسى دو دلیل: قرآن و سنت از دیدگاه محقق خوانسارى ارائه شد. در سخنان فقیهان براى اثبات حرام بودن دست زدن به واژگان قرآن, بدون وضو, به اجماع نیز استناد شده, ولى در نظر ایشان این دلیل نیز, پایه استوارى ندارد; زیرا اجماعِ منقول است و چنانکه دیدیم در میان پیشینیان رأى مخالف وجود داشت. بر فرض اجماع باشد, مدرکى است بر آمده از همین روایات که نقد و بررسى آنها گذشت.
در پایان, نظر محقق خوانسارى درباره پاره اى مسائل فرعیِ مترتب بر این بحث, با توجه به موردِ نیاز بودن آنها, نموده مى شود:
1. بسودن آیه هاى قرآن در لا به لاى نوشته ها:
آیا آیه هاى قرآن در لا به لاى کتابها و نگارشها, همان حکم داخل قرآن را دارد؟
در این باره دو تلقى وجود دارد:
ألف. منظور از خط قرآن, آیه هایى است که یک به یک در قرآن نگاشته شده, نه مجموع قرآن. پس هر جا (آیه) صدق کند, چه در قرآن باشد و چه در جاى دیگر, خط قرآن دانسته مى شود. بر اساس این تلقى, هر حکمى که براى بسودن خط قرآن ثابت شود (حرمت, کراهت و جواز) براى بسودن نبشته قرآن در لا به لاى کتابها و نوشته ها ثابت خواهد بود.
ب. مراد از خط قرآن, خطهایى است که بر مجموع آنها (قرآن)صدق کند. حرام بودن دست بى وضو زدن, پیرو صدق عنوان (قرآن) است, نه پیرو صدق عنوان (آیه); زیرا مجموع آیه ها و واژگان وحى, وقتى در یک کتاب با عنوان (قرآن) گرد آید, احترام و قداستى پیدا مى کند که در صورت جدا بودن آیه ها از یکدیگر و از میان رفتن عنوان قرآن, دیگر آن مرتبه از حرمت و قداست وجود ندارد. در این بینش بر فرض بسودن خط قرآن, بدون وضو, حرام شمرده شود, بسودن خط آیه هاى قرآن در غیر قرآن, حرام نخواهد بود; یعنى دلیل حرمت شامل این جا نخواهد شد.
محقق خوانسارى, روشن نمى کند که کدام تلقى را مى پذیرد; چرا که بر مبناى ایشان تفاوتى ندارد که کدام تلقى درست باشد. در هر صورت, بسودن واژگان و خط قرآن را حرام نمى داند و حتى معتقد است که براى جواز بسودن خط آیه هاى قرآن در غیر قرآن, به این روایت نیز مى توان استناد کرد:
(محمد بن مسلم عن ابى جعفر (ع) قال: سئلته هل یمسّ الرجل الدراهم الأبیض وهو جنب؟ قال: إى أنّى والله لاوتى بالدرهم فآخذه و إنّى جنب.)69
محمد بن مسلم از امام باقر (ع) مى پرسد: آیا کسى که جنب است مى تواند درهمهاى سفید را مسّ کند؟
امام (ع) فرمود: بلى. سوگند به خدا در حال جنابت آن درهم به من داده مى شود, آن را مى گیرم.
در ادامه روایت, سخنانى از راوى آمده که نشان مى دهد, بر درهمهاى سفید در آن روزگار, آیه هاى قرآن نقش بسته بوده است. حال وقتى دست زدن به آیه قرآن که روى درهم حک شده براى شخص جنب جایز باشد, با ملاک اولویت مى فهمیم که براى شخص بى وضو جایز خواهد بود, چنانکه شمارى از فقیهان, مانند محقق حلّى70 و شهید اول, برابر مفاد این حدیث, فتوا به جواز داده اند.
شهید اول مى نویسد:
(لا یمنع من مسّ کتب الحدیث, ولا الدراهم الخالیة من القرآن أو المکتوب علیها القرآن.)71
براى بسودن کتابهاى حدیث و درهمهاى خالى از آیه قرآن, یا منقوش به آیه قرآن منعى وجود ندارد.
شهید براى این رأى به حدیث بالا استناد مى کند. یک وجه آن را این مى داند که آیه هاى قرآن در میان کتابها و نوشته ها, (قرآن) نامیده نمى شود. وجه دیگر آن که اگر در این موارد, پرهیز از دست زدن واجب باشد, حَرج لازم مى آید.
در گذشته با آن که آیه هاى قرآن در لا به لاى کتابهایى مانند: فقه و حدیث و تفسیر صورت مى گرفته است و به طور معمول این نوع کتابها در دسترس همگان نبوده و به علاوه, کتابخوانى هم بسان امروز همگانى نبوده, شهید, پرهیز از دست زدن را کارى حرَجى شمرده و حکم حرمت را به دلیل حرجى بودن رد کرده; امّا امروزه, نگارش آیه هاى قرآن در کتابها و نوشته هاى گونه گون, امرى بسیار رایج است و همه روز میلیونها روزنامه, مجله, کتاب, اطلاعیه و … چاپ و نشر مى شود که در آنها آیه هاى قرآن درج شده و به طور گسترده در دسترسِ همگان قرار مى گیرد و چه بسا بیش از درهمهاى سفید که در گذشته در دسترس بوده است. بنابراین, دلیل (لا حرج) در این شرایط نیز, بى گمان, جارى خواهد بود.
شمارى از فقیهانِ اهل سنت, جایز بودن دست زدن به آیه هاى قرآن را بدون وضو, در کتابها و نوشته ها, چنین تعلیل کرده اند:
(انّ النبى (ص) کتَب الى قیصر کتاباً فیه آیت.)72
پیامبر (ص) نامه اى به قیصر روم نوشت که در آن آیه قرآن بود.
ایشان چنین استفاده کرده اند که پیامبر (ص), مى دانست آن نامه به دست غیر مسلمان مى رسد و دست بدون وضو آن را مسّ مى کند, با این حال, در آن نامه, آیه قرآن نگاشت. اگر دست زدن به آیه جایز نبود, بى گمان, پیامبر (ص) چنین نمى کرد.
2. بسودن نامهاى مقدس:
آیا نامهاى مقدس, مانند (الله) و اسم پیامبران و امامان (ع) را مى توان بدون وضو بسود, یا خیر؟
محقق خوانسارى آن را جایز مى داند مى نویسد:
(مسّ اسم الله تعالى و الانبیاء و الائمه (ع) فى دینار أو غیره و کذا مسّ کتب التفاسیر و الاحادیث و الفقه هل حکمه ذلک أم لا؟ الظاهر العدم. لعدم دلیل على حرمته و الأصل برائت الذمه حتى یثبت شغلها.)73
بسودن اسم (الله) و پیامبران و امامان (ع) نوشته شده بر روى دینار و غیر آن,و نیز بسودن کتابهاى: تفسیر و احادیث و فقه بدون وضو حرام است یا خیر؟ ظاهر آن است که حرام نیست; زیرا دلیلى بر حرام بودن آن وجود ندارد و اصل, برائت از تکلیف است, مگر آن که دلیلى آن را ثابت کند.
ایشان به دو روایت استناد کرده است:
1.(عن اسحاق بن عمار عن أبى ابراهیم (ع) قال: سألته عن الجنب والطامث یمسّان ایدیهما الدراهم البیض؟ قال: لا بأس.)74
اسحاق بن عمار از موسى بن جعفر (ع) مى پرسد: شخص جنب و حائض مى توانند درهمهایى که بر روى آنها نامهاى مقدس نقش بسته, دست بزند؟
امام (ع) فرمود: اشکال ندارد.
محقق خوانسارى و دیگران 75 این روایت را موثق دانسته اند.
2.(عن ابى عبدالله (ع) فى الجنب یمسّ الدراهم و فیها اسم الله و اسم رسوله؟ قال: لا بأس به ربّما فعلت ذلک.)76
امام صادق (ع) درباره شخص جنب که به درهمهایى دست مى زند که در آنها اسم خدا و پیامبر (ص) نقش بسته است, فرمود: این کار اشکال ندارد, خودم گاهى این کار را مى کنم.
این روایت را محقق حلّى از کتاب حسن بن محبوب نقل کرده و از جهت سند مورد اعتماد است. ابو الصلاح,77 محقق,78 شهید اول79 و محقق اردبیلى80نیز به استناد این روایات, دست زدن به نامهاى مقدس را بدون وضو جایز دانسته اند. برداشت محقق خوانسارى از این دو روایت آن است که وقتى دست زدن به نامهاى مقدس براى شخص جنب حرام نباشد, دست زدن آنها بدون وضو به طریق اولى حرام نخواهد بود. وى درپایان مى نویسد:
(لکن لا بأس بالکراهة للتعظیم.)81
براى بزرگداشت نامها, اشکالى ندارد که مکروه دانسته شود.
شمارى از فقیهان, مانند صاحب جواهر که خواسته اند براى حرام بودن بسودن نامهاى مقدس بدون وضو, استدلال کنند دلیل رأى خود را واجب بودن بزرگداشت نسبت به این نامها بیان کرده اند82و نیز به یک روایت که در آن از دست بى وضو به قرآن زدن بازداشته شده, استناد کرده اند.83 درباره واجب بودن بزرگداشت قرآن, که آیا مى تواند دلیل و پایه حکم قرار گیرد یا خیر, پیش تر سخن رفت. روایت نیر از جهت سند ضعیف است و بر فرض که پذیرفته باشد, با آن دو روایتِ یاد شده, ناسازگار است و کنار نهاده مى شود.
گذشته از دو دلیل: (اصل براءت و حدیث) که از محقق خوانسارى در جایز بودن بسودن نامهاى مقدس یادشد, به دلیل (لا حرج) نیز مى توان تمسک کرد. پیش تر از شهید اول نقل کردیم که او براى رد حرام بودن دست زدنِ به آیه هاى قرآن در کتابها و روى سکّه ها, به دلیل (لا حرج) استناد کرده است. درگیر بودن مسلمانان امروز با بسودن نامهاى مقدس در نشریات و نوشته هاى در دسترس, بسیار بسیار بیش تر از درگیر بودن مردم زمان ایشان با آیه هاى قرآن است. بى گمان اگر بسودن آنها بدون وضو حرام دانسته شود, پرهیز از آن براى مسلمانان با نوعى دشوارى و حرج همراه هست; از این روى, دلیل (لا حرج) را مى توان به عنوان سومین دلیل بر جایز بودن بسودن نامهاى مقدس در کنار آن دو دلیل آورد.
3. دست زدن کودکان به نبشته قرآن: کودکانى که هنوز به سن تکلیف نرسیده اند, آیا مى توانند به خط قرآن و نامهاى مقدس دست بزنند, یا خیر؟ بیش تر فقیهان, جایز دانسته اند; زیرا احکام شریعت ویژه کسانى است که به سن تکلیف رسیده اند. کودکان از دایره تکلیف و باید و نباید فقهى خارجند. از همین روى, برخى وضو و طهارت کودکان را کارى تمرینى شمرده اند نه رفتارى شرعى.84 مراد ایشان آن است که بر فرض کودکان وضو بگیرند, از نظر شرعى درست نیست و آثارى بر آن بار نمى شود, پس فرق نمى کند که با وضو باشند یا بدون وضو.
چون کودکان از دایره این تکلیفهاى شرعى بیرونند, سخن از این رفته است که آیا اولیاى ایشان نیز وظیفه اى ندارند؟ شمارى از فقیهان,85 بى آن که دلیل بیاورند و استدلالى بکنند, این کار را بر اولیا واجب شمرده اند. شاید مستند ایشان بزرگداشت مقدسات باشد; چرا که هیچ دلیلى از شریعت براى آن یافت نمى شود.86
درباره جایز بودن تماس کودکان با خط قرآن و نیز تکلیف نداشتن اولیاى ایشان, محقق خوانسارى مى نویسد:
(لما کان الوجوب و الحرمة فرع التکلیف فلم یکن مسّ الصبیان مما یمکن أن یقال انه حرام و هل یجب على الولى منعهم الظاهر انه لا یجب لعدم الدلیل, وعدم المدرک مدرک العدم.)87
حکم واجب و حرام, بستگى به مکلف بودن شخص دارد; از این روى ممکن نیست گفته شود دست زدن کودک حرام است و بر اولیا نیز واجب نیست آنان را بازدارند; زیرا دلیلى براى بازداشتن وجود ندارد و نبودن دلیل خود گواه نبود حکم است.
چنانکه دیدیم محقق خوانسارى درباره اصل موضوع و نیز فرعهاى آن کوشید تا نظر اجتهادى و فقاهتى خود را در حدّ امکان استدلال پذیر سازد. براى این منظور به استوارى و دقت تمام, معنى و مضمون آیات و احادیث را کاوید و میزان دلالت آنها را بر موضوعِ مورد بحث به درستى نقد و بررسى کرد. به حق ایشان را باید مرزبان حریم اجتهاد و فقاهت در عصرى دانست که اخبارى گرى رواج داشت.
________________________________________
پى نوشتها:
1. (مشارق الشموس فى شرح الدروس), محقق خوانسارى11/, مؤسسة آل البیت.
2. (من لا یحضره الفقیه), شیخ صدوق, ج 48/1, دارالتعارف, بیروت.
3. (ینابیع الفقهیه), گرد آورى على اصغر مروارید, ج9/1, مؤسسة فقه الشیعه, بیروت.
4. همان35/.
5. همان53/.
6. (الإستبصار), شیخ طوسى, ج113/1 ـ 114, دارالتعارف, بیروت.
7. (المبسوط), شیخ طوسى, ج23/1, مکتبة المرتضوى.
8. (خلاف), شیخ طوسى, ج99/1ـ 100, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین.
9. (فقه القرآن), قطب راوندى, تحقیق سید احمد حسینى, ج50/1.
10. (مختلف), علامه حلى, ج138/1 ـ 139.
11. (تذکرة الفقهاء), علامه حلى, ج134/1, مؤسسة آل البیت.
12. (ذکرى الشیعه), شهید اول, ج193/1, مؤسسة آل البیت.
13. (حدائق الناظرة), شیخ یوسف بحرانى, ج122/2 ـ 124, انتشارات اسلامى.
14. (جواهر الکلام), محمدحسن نجفى, ج561/2; دار احیاء التراث العربى, بیروت.
15. (بدایة المجتهد), ابن رشد, ج41/1, بیروت.
16. (المغنى), ابن قدامة, همراه با (شرح الکبیر), ج137/1, بیروت.
17. سوره (واقعه), آیه 77 ـ 80.
18. (التبیان فى تفسیر القرآن) شیخ طوسى, ج510/9.
19. (مشارق الشموس)12/.
20. سوره (عبس), آیه 13 ـ14, در ترجمه, از (ترجمه و تفسیر قرآن), محمدباقر بهبودى, استفاده شده است.
21. سوره (زخرف), آیه 3 ـ 4, ترجمه از (ترجمه و تفسیر قرآن.)
22. (المیزان فى تفسیر القرآن), علامه طباطبایى, ج137/19, اعلمى, بیروت.
23. سوره (احزاب), آیه 33.
24. تفسیر (الدّر المنثور), جلال الدین سیوطى, ج162/6.
25. (مشارق الشموس)12/.
26. همان.
27. (کشف اللثام), فاضل هندى, ج575/1, انتشارات اسلامى.
28. (مدارک الاحکام), موسوى عاملى, ج242/1, مؤسسة آل البیت.
29. (جواهر الکلام), ج558/2.
30. (التنقیح), آیت الله خویى, ج381/5, دارالهادى, قم.
31. سوره (احزاب), آیه33.
32. (التنقیح), ج184/7 ـ 185.
33. (الإستبصار), ج113/1 ـ 114; (فروع کافى), ثقة الاسلام کلینى, ج16/1, دارالتعارف بیروت.
34. (تهذیب الاحکام), شیخ طوسى, ج127/1, دارالتعارف, بیروت.
35. (مشارق الشموس)12/.
36. (رجال طوسى) 366/, رضى, قم.
37. رجالیان از چنین شخصى یاد نکرده اند.
38. (رجال کشّى), تصحیح حسن مصطفوى 545/, دانشگاه مشهد.
39. (رجال نجاشى), ج127/1, بیروت.
40. (التنقیح), ج520/3.
41. (الإستبصار), ج114/1.
42. (الفتاوى لابن الجنید الاسکافى), محسنى خرمشهرى28/.
43. (الإستبصار), ج114/1.
44. (المبسوط), ج23/1.
45. (وسائل الشیعه), شیخ حرعاملى, ج269/1.
46. (مدارک الاحکام), ج241/1 ـ 242.
47. همان279/.
48. همان.
49. (الإستبصار), ج113/1.
50. (التنقیح), ج520/3.
51. (مشارق الشموس)14/.
52. (المهذب), ابن براج, ج32/1, انتشارات اسلامى.
53. (سرائر), ابن ادریس, ج57/1, انتشارات اسلامى.
54. (مجمع الفائدة), محقق اردبیلى, ج66/1, انتشارات اسلامى.
55. (مشارق الشموس)14/.
56. همان.
57. همان.
58. (مدارک الاحکام), ج242/1.
59. (حدائق الناظره), ج147/3.
60. (جواهر الکلام), ج561/2.
61. (بحار الانوار), علامه مجلسى, ج64/78, مؤسسة الوفاء, بیروت.
62. (جواهر الکلام), ج86/3 ـ 87.
63. سوره (مزمل), آیه20; سوره (نمل), آیه 92.
64. سوره (مزمل), آیه4; سوره (نحل), آیه 98.
65. سوره (اعراف), آیه204.
66. (وسائل الشیعه), ج733/4.
67. (نهج البلاغه), صبحى صالح, ترجمه شهیدى417/ ـ 418, انتشارات.
68. همان378/; (بحار الانوار), ج260/2.
69. (وسائل الشیعه), ج492/1.
70. (المعتبر), محقق حلّى, ج188/1.
71. (ذکرى الشیعه), ج265/1.
72. (الفقه الاسلامى و ادلته), دکتر وهبة زحیلى, ج298/1, دارالفکر, دمشق.
73. (مشارق الشموس)15/.
74. (وسائل الشیعه), ج492/1.
75. (جواهر الکلام), ج85/3.
76. (وسائل الشیعه), ج492/1.
77. (الکافى فى الفقه), ابو الصلاح حلبى 126/, کتابخانه امیر امؤمنین, اصفهان.
78. (المعتبر), ج188/1.
79. (ذکرى الشیعه), ج266/1.
80. (مجمع الفائده), ج66/1.
81. (مشارق الشموس)15/.
82. (جواهر الکلام), ج561/2.
83. (تهذیب الاحکام), ج31/1.
84. (جواهر الکلام), ج563/2.
85. (المعتبر), ج176/1; (منتهى المطلب), علامه حلّى, ج76/1.
86. (جواهر الکلام), ج562/2.
87. (مشارق الشموس)15/.

تبلیغات