بازخوانی نظریه متافیزیکی رابرت آدامز در باب ارزش و مقایسه آن با آموزه تشکیک وجود ملاصدرا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
رابرت مری هیو آدامز - فیلسوف اخلاق معاصر - نظریه ای وجودشناختی درباره خوبی ارائه کرده که به «نظریه شباهت با خدا» شناخته می شود. خوبی مدِّ نظر آدامز ، نوعی خوبیِ ذاتی است که از آن به «علوّ» ، تعبیر می کند. با این حال ، حوزه نظریه پردازی آدامز هم خوبی اخلاقی و به تعبیر او «علوّ اخلاقی» را شامل می شود و هم آن دسته از خوبی های ذاتی غیر مرتبط با اخلاق ، مانند خوبی های زیبایی شناختی را دربر می گیرد. به اعتقاد آدامز ، خداوند ، خوبِ برتر و مصداق تام و کاملِ خوبی است و خوبی امور دیگر ناشی از شباهت آنها با خداوند است. بنا براین ، «خوبی» یا به تعبیرآدامز ، «عالی بودنِ» هر چیزی بستگی به شباهت آن با خداوند دارد. حکمت صدرایی - بر اساس آموزه تشکیک وجود - بالاترین مرتبه وجود ، یعنی ذات حق را دارای بالاترین خیر می داند و خیر بودن مراتب دیگر را به میزان نزدیکی شان به ذات خداوند ارزیابی می کند. آدامز ، گر چه تبیینی الهیاتی برای غایت اخلاقْ ارائه می دهد ، اما نظریه او در پاسخ به مبنای بنیادین غیر الهیاتی در اخلاق ، برای رهایی از اِشکال خودسرانگی ، ناکام مانده است. در این مقاله، ضمن مقایسه «نظریه متافیزیکی آدامز» در باب ارزش با «نظریه مراتب وجود» در فلسفه صدرایی، تلاش می کنیم برخی نواقص این نظریه را بر اساس تفکر موجود در فلسفه اسلامی برطرف سازیم.A Revision of Robert Adams’s Theory of Resemblance about Values and its Comparison with Mullā Ṣadrā’s Theory of Existential Gradation
Robert Merrihew Adams‒the contemporary moral philosopher‒has offered an ontological theory of goodness known as the “theory of resemblance.” By “goodness” he means to refer to a kind of intrinsic goodness which he calls “excellence.” Nevertheless, Adams’s theory includes both moral goodness (in his own terms, “moral excellence”) and the intrinsic goodness which is irrelevant to morality, such as aesthetic goodness. In his view, God is the highest good and the most perfect instance of goodness, and the goodness of other things arises from their resemblance to God. On this account, “goodness,” or in Adams’s words, “excellence” of something depends on its resemblance to God. Ṣadrā’s philosophy introduces the theory of existential gradation (tashkīk) to establish the highest degree of goodness for the highest degree of existence‒that is, God. In his view, other degrees of existence count as good to the extent of their closeness to God’s essence. Although Adams provides a theological account of the moral end, in response to the fundamental non-theological ground of morality, his theory has failed to evade the problem of arbitrariness. In this paper, I compare Adams’s resemblance theory with the theory of existential gradation in Ṣadrāean philosophy, and then improve some flaws of the resemblance theory in terms of the Islamic philosophical account.